معمار يزدي فرخي سياسي غزلهاي در درنگي
سياسي غزل
مطالعات مركز اول جايزه اهداي بهانه به
از وي آثار و ايراني مترجم به بوتزاتي
دولوميتي تا سركش البرز
معمار يزدي فرخي سياسي غزلهاي در درنگي
سياسي غزل
ايران ، امروز پارسي شعر تحليل و ادبي نقد حوزه در
به غزل از همواره دانشگاهي ، درس كلاسهاي در بهويژه
و كسايي روزگاران از.ميشود ياد عاشقانه شعر عنوان
به قالب در چه و معنا در چه غزل اكنون ، زمان تا رودكي
گفتوگو يا زنانه گفتوگوي و عاشقي و عشق يعني خود معني
سنايي زمان از رفته رفته و داشته را زنان با مغازله و
زمان تا زود خيلي و كرد تن به عرفاني مباني جامه غزنوي
سياسي ، مباحث ديني ، طنز ، چون ديگر پوشهايي تن اكنون
.است ديده خود به را...و علمي
با ستيز و آزاديخواهي زمزمه روزگاران از معاصر دوره در
سال 1285 در مشروطه فرمان امضاي و قاجار شاهان استبداد
نيز و آن از پس و قاجار شاه مظفرالدين دست به خورشيدي
غزل پهلوي ، شاه محمدرضا و رضاشاه حكومت سالهاي روزگاران
خود به را غزل قالب و كرده تن به نيز را سياست جامه
.است رفته فراتر معاشقه و مغازله معناي از و گرفته
دارند فراواني سرودههاي حوزه اين در امروز ايران شاعران
در.است آكنده شعر اينگونه از ما وجدي طنز مطبوعات و
غزلهاي سخنوران از درخوري نمايه ميتوان قلمرو اين
فكري حوزه اين در كه شاعراني بسيار چه.برشمرد سياسي
.بيخبريم كوششهايشان از ما و دارند فراوان سهمي
چندان نه نمايهاي نوشتهام ، طنز درباره كه كتابهايي در
اعتراف بايد اما.كردهام ياد را كوششها اين از كافي
امروز ادبيات حوزه در ما و نيست بسنده گزارش اين كه كنم
را كوششها اين از درخور و كافي نمايهاي كه ناگزيريم
.دهيم گزارش فردا و امروز نسل به و برشمرده
محمد ميرزا است ، گفتني سياسي غزلهاي حوزه در كه آنچه
متولد 1306) سمساريزدي ابراهيم محمد فرزند فرخي به متخلص
تاجالشعرا به معروف (ش._ه درگذشته 9/9/1318- ق._ه
در چه اگر.است كرده تمام همگان بر را حجت اينباره در
و خرمشاهي محمد و معيري رهي سهم شعري قالب و حوزه اين
ناديده نميشود هم را..و زند وكيلي يحيي و مدني حسين
از يزدي فرخي سهم و سياسي غزلرا عارف آثار نيز و گرفت
قابل قلمرو بايد كه است اندازهاي به شعر ، گونه اين
مانده برجاي غزل به 200 نزديك.دانست او آن از را توجهي
و روز سياست مبتلابه مسايل حوزه در يزدي شاعر اين از
:ميگويد وي خود زيبا چه و است وطندوستي و آزادي از دفاع
"فرخي" و ما نام ماند كهنه جهان در
(ص 81)ما افكنديم نو طرح غزل زايجاد چون
شاعري.است سياسي غزل شايسته معمار يزدي فرخي هرروي ، به
منظور همين براي را ، خود وظيفهشناسي و دلبستگي و ذوق كه
باز مرگ تا نيز هرگز و كرد فدا جان آن برسر و گذاشت
اين به تن كسي كمتر روزگاران درازاي در كه كارينايستاد
.ميخواهد جگر و دل و ميدهد كار
فرخي دغدغههماره سپردن مرگ به تن فرهادگونه و "آزادي"
:است بوده تاجالشعرا
ما آزادي غم دست از شود تامين گركه
ما شادي هلهله فلك به تا ميرود
داديم شيرين تو عشق ره به را جان كه بس
ما فرهادي حسرت از ميخورد خون تيشه
سري خيره با كه تو جفاي دست از داد
ما اجدادي مدفن ستم مال پا كرد
شديم تو عشق شاگردي به شهره چنان آن
ما استادي به داد زر خط سر جنون كه
كرد دادكه آن از سخنداني داد "فرخي"
ما دادي خدا طبع بندگي غزل در
را فرخي شعر توجه قابل و اعظم بخش سياسي غزليات
غزلياتش شمار به نسبت او شعري قوالب ديگر و دربرميگيرد
فنون حيث از فرخي شعر و غزليات كه نيست ترديدي.است اندك
شناسي ريخت حيث از اما ندارد كم ادبي صناعات و بلاغت
عاشقانه شعر رگههاي حتي.زيباست خود نوع در (فرمالوژي)
ستيز ايماژهاي و چاشني و پديدارست سياست موضوع نيز او
.نمودار استبداد عليه
باختهايم جان و عاشق و سوخته دل گرچه
ساختهايم دلسوختگي همه اين با باز
صفت شمع آن از كه بين دل آتش اثر
بگداختهايم و دامن در ريخته اشكها
توست و من مرام كه خيري مقصد همه با
انداختهايم ولوله بشر نوع دربني
رنگ دو خلق اين عادت نبود دورنگي جز
بشناختهايم و سنجيده و ديده را همه
دل و من دشمن همه اين با كه نيست عجبي
نپرداختهايم دوست رخ ديدار به جز
عدل و آزادي شاهد طلب در عمرها
تاختهايم فنا ملك تا ساخته قدم سر
داني تا بنگر "طوفان نامه" سر بر
برافراختهايم مساوات سرخ بيرق
باشد ، نيز غيرسياسي مباحث از آميختهاي اگر حتي فرخي شعر
و خائنرسوانمايي و آزاديخواهي سياست ، چاشني از هرگز
.نيست دور وطندوستي
همين و است بيپرده و عريان سياسي ، منظر از فرخي شعر
و داد باد بر را سرسبزش كه اوست آثار بيپردگي شائبه
.كردهاند زنداني دوختهاش دهان در را زبانش
قوامالسلطنه اقدام ز ايران شد محو
قوامالسلطنه نام جهان در بادا محو
آزاديكشي دينش پرستي كافر مذهبش
قوامالسلطنه اسلام و دين از دريغ اي
مفتخور مشتي بهر ملت بيتالمال گشته
قوامالسلطنه انعام و الطاف مخزن
كاسهليس جمعي بغداد شد آباد شب و روز
قوامالسلطنه شام از كوفه اهل همچو
نوشت را اكثريت تقديرنام خامه
قوامالسلطنه دام در بسته طايران
صنع خياط گوييا خيانت تشريف دوخت
قوامالسلطنه اندام زيب براي از
فنا فال زند ما بوم و مرز فراز بر
قوامالسلطنه بام بر خفته شوم بوم
(ص 204)
به نسبت ساختارشناسي حيث از فرخي سياسي غزلهاي
و حافظ و سعدي چونان سخنوراني شعري قدرت و توانمنديها
و دارد جا فرودستي حد در معيري رهي چونان معاصرين حتي
اوصاف اين با اما نيست بيش گزافهاي آن درباره تبليغ
:مانند ;نگفت سخن سرودهها آن زيباييهاي از نميتوان
ميخواهد خون لجه بلا طوفان باز
ميخواهد كنون نميخواست ، پيش زين آنچه
را ايران سيه روز اين به بنشاند آنكه
ميخواهد نگون مجازات دار برسر
نيست رهروآزادي طلب كام عاقل
ميخواهد جنون صحراي كرده گم راه
است دل درمان كه مجازات نوشداروي
ميخواهد دون و عالي و محتسب و مفتي
عشق خط به نرسد سروپايي بي هر دست
از مرد
ميخواهد برون عقل دايره
سراب همچو زند موج اگر خطه اين خاك
خون جامعه از كه ست كامي تشنه
ميخواهد
شد چيزي زبي ناچيز همه گر"فرخي"
ز باز را فقر
ميخواهد فزون چيز هر
شعري آنچناني تصاوير از فرخي سياسي غزل كه است روشن
نظريهپرداز كدكني شفيعي محمدرضا دكتر كه چيزهايي همان
نيست برخوردار ميكند ، ياد خيال صور به آن از معاصر شعر
آنچنان ويژگيها چنان و چنين از عمدتا سياسي شعر و
كه است آكنده زيباييهايي از اما او شعرنيست برخوردار
زيبايي كه رساست چنان عريان مضامينگرفت ناديده نميشود
گاه امروز شعرشناسي در.ميبخشد سرودههايش به ويژهاي
مثلا ميبخشد ، جلوه شعر به كه است مترتب ويژگيهايي
ضعفهاي كه وزيباست سوزناك آنقدر شهريار از سرودههايي
شهريار شعرهاي غالب درباره و ميپوشاند را آن عمده
تحليل و بحث و رساند اثبات به را چنينتعابيري ميتوان
شعر و"سايه.الف.ه"ابتهاج هوشنگ سرودههاي از حتي و كرد
است گفتني پايان در.داد تمييز بازشناختو كدكني شفيعي
خاطره و سرزبانهاست يزدي فرخي غزليات از شماري كه
خوش يادكردي با همراه.عام و خاص علاقه مورد و انگيز
غزلهاي از يكي آزاديخواه ، و آزاده شاعر يزدي فرخي از
:ميكنيم رابازخواني او زيباي و شيوا
سست آمد سخت تو عهد كلها كج راستي
درست كار اين نبد شكستي عهد و رفتي
مرگ به كه شادم و مردم زغمت اول روز
زنخست نمودم خوب خود آخر چاره
دل به داغ چمن به شد من چو روز آن لاله
رست سوسن او سوري از و سبزه سمن كز
رسيد پاي تواش سركوي به روزي آنكه
شست جان از دست كه ديده از آنقدر خون ريخت
من پيشه ديوانهگري و مستي و رندي
توست شيوه دري پرده و دلبري و شوخي
عشق آتش از كه باد بقا آن بر خاك
ميجست سكندر آنچه من خضردل يافت
سخن استاد "فرخي"من چو يزد از خيزد
بست از ابوالفتح و بلخ از گرعنصري خاست
بارفروش نجفزاده محمدباقر دكتر
مطالعات مركز اول جايزه اهداي بهانه به
از وي آثار و ايراني مترجم به بوتزاتي
دولوميتي تا سركش البرز
متعددي آثار تاكنون كه است مترجمي ابراهيم محسن :اشاره
ازجمله كه است كرده ترجمه فارسي به ايتاليايي زبان از را
آشناي نام نويسنده "بوتزاتي دينو" از اخيرش اثر دو آنها
تا است شده سبب وي صحيح و دقيق ترجمه.است ايتاليايي
وي به را ساليانهاش جايزه ايتاليا "بوتزاتي دينو" موسسه
افسانههاي ترجمه كارياش سابقه در ابراهيم.كند اهدا
نيز را ايتاليا معاصر ادبيات دوجلدي مجموعه و ايتاليايي
.دارد
نوع در كه را جايزهاش تا رفت ايتاليا به قبل چندي وي
.كند دريافت است ، ايراني مترجم يك به جايزه نخستين خود
شما نظر از كه است مراسم اين گزارش ميخوانيد آنچه
.ميگذرد گراميان
دو ترجمه براي سال 2001 بوتزاتي مطالعات مركز اول جايزه
25) دسامبر در 15 ،"داستان شصت" و "تاتارها صحراي" اثر
به مراسمي طي ونيز ، استان از فلتره شهر در (اسفند 79
آثار ايتاليايي محقق سه به بعد جايزه سه و ابراهيم محسن
.شد اهدا بوتزاتي
همسر) بوتزاتي آلمرينا خانم كه جايزه اهداي مراسم در
هيات ،(نويسنده صميمي دوستان از)فرانچسكيني ،(نويسنده
و كارشناس)وانزان دكترآنا خانم ونيز ، زبان دانشگاه علمي
دو اين ترجمه بررسي كه ونيز دانشگاه فارسي زبان استاد
،(داشت عهده به علمي هيات به را آنها گزارش ارائه و كتاب
و گاتزتينو ايل دلاسرا ، كوريره روزنامههاي خبرنگاران
شهر بلندپايه اعضاي و شهردار آلپي ، دلا ئره كورري ايل
در شرحي به جانتو نلا دكتر خانم ابتدا داشتند ، حضور
اين.پرداخت آن فعاليتهاي و بوتزاتي مطالعات مركز باره
و آثار گسترش و نشر گرديد ، برپا سال 1991 در كه مركز
در شده انجام تحقيقهاي انتشار و چاپ بوتزاتي ، افكار
پاسخگويي ،"مطالعات دفترهاي" عنوان تحت سالانه كتابهايي
نمايشگاههايي برگزاري جهان ، سراسر از رسيده سوالهاي به
بوتزاتي متعدد مقالات جمعآوري بوتزاتي ، نقاشي آثار از
تحقيقهاي و ترجمهها به جايزه اهداي و روزنامهنگار
در را دارند نويسنده اين آثار نشر در بسزا سهمي كه برتري
.است داده قرار خود وظايف سرلوحه
شاياني كمك كه بسياري تحقيقهاي چاپ به تاكنون مركز اين
اقدام است ، داشته ايتاليايي نويسنده اين شدن جهاني به
.است كرده
دوستداران انجمن مركز ، اين از پيش كه است ذكر به لازم
نوبه به كه گرديد تشكيل سال 1978 در فرانسه در بوتزاتي
قابل سهم جهانيان به ايتاليايي نويسنده اين معرفي در خود
محسن بيانيه جايزه ، اهداي مراسم در.است داشته اعتنايي
بخشهايي و گرفت قرار حاضرين تشويق و توجه مورد ابراهيم
.شد منتشر مطبوعات در شاعرانه ، بيانيهاي عنوان به آن ، از
:است آمده همچنين بيانيه اين از بخشي در
!عزيز دوستان"
در ريشه ايتاليا قدر به كه ازكشوري.ميآيم ايران از من
:آوردهام خود با كه است بسياري سلامهاي و دارد تاريخ
پهلواني همچون كه را البرز كوه سلامهاي بلندترين من
براي است ، گشوده آغوش كشورم غرب تا شرق از مغرور ،
.آوردهام *دولوميتي عروسهاي
براي را فارس خليج و خزر درياي سلامهاي لاجوردينترين
.دربرميگيرند را عزيز ايتالياي كه آوردهام آبهايي
قرنهاي كه را ، ايران بزرگ صحراي سلامهاي پرنوسانترين
سرزمين براي گرفت ، قرار تاتارها يورش تحت بارها پيش ،
.آوردهام ايتاليا
در "تاتارها صحراي" كه را بم قلعه سلامهاي مرموزترين و
در كه آوردهام قلعههايي همه براي شد ، ساخته جا آن
آنها ، يك از كدام هر در و پراكندهاند ايتاليا سراسر
.است كرده زندگي دروگو جوواني
در كه شما براي را استاد دوستداران سلامهاي گرمترين و
.ميكوشيد او آثار نشر
از من ، فرهنگ در چون:ميكنم استفاده استاد كلمه از من
بزرگان براي عظيمي احترام من ، چون كوچكي شاگردان جانب
.است نهفته عرفان و مذهب هنر ، ادب ،
بود ، گوته احترام مورد كه حافظ ، بزرگمان ، شاعر براي ما
خيام ، براي داشت ، عظمت دانته قدر به كه فردوسي براي
رومي به امروزه كه مولانا براي منجم ، و شاعر فيلسوف ،
استاد معناي همگي كه ميبريم كار به القابي است ، معروف
بزرگ ، نقاش و شاعر نويسنده ، بوتزاتي ، براي من و.ميدهند
به را "استاد" عنوان عرفاني ، معاني از لبريز آثاري با
.ميگيرم كار
به نزديك بسيار جهاني كه ايراني نويسنده ،"هدايت" و او
استاد دو داستانسراو دو من ، براي دارد ، بوتزاتي جهان
سال 1902 در "كور بوف" شاهكار نويسنده هدايت.مسلمند
.كشت گاز با را خود پاريس در سال 1951 در و شد متولد
آناني همه و خودم سلامهاي گرمترين جا اين در ميخواهم
از دور به كه او براي ميورزند عشق او به كشورم در كه را
است خفته پاريس در ابدياش آرامگاه در شما نزديك و ما
.باشم آورده
:عزيز دوستان
روياييترين انتشار شعر ، كه ميآيم ازسرزميني من
سلامهاي شاعرانهترين من و ماست انديشههاي
به كه آناني براي.آوردهام شما براي را انديشمندانمان
براي.بلند سروهاي تمام برايميگذارند احترام انديشه
تمام براي و پروازند در آزادانه كه ابرهايي همه
.باز پنجرههاي
.اشكاند و عشق از لبريز اما.سادهاند من كلمات
".متشكرم
بسياري كه "روزنامهنگار بوتزاتي" كتاب معرفي با مراسم
ادامه دربرداشت ، را نويسنده اين گزارشهاي و مقالات از
.يافت
به دلاسرا كوريره روزنامه در سالگي يك و بيست در بوتزاتي
فرستاده عنوان به دوم ، جهاني جنگ طول در و پرداخت كار
حاصل.شد اعزام جنگي مناطق از بسياري به روزنامه ويژه
و نبرد صحنههاي فراوان گزارشهاي ماموريتها ، اين
رزمناو" مثل او ، داستانهاي از برخي در كه تاثيراتياست
.ميشود مشاهده "ترد
ابتدا روزنامهنگاري ، عرصه در بوتزاتي ساله چهل فعاليت
ورزشي هنري ، ادبي ، مختلف زمينههاي در گزارشگر عنوان به
سوژهها با را او موسيقي ، منتقد عنوان به سپس و حوادث و
داستانهايش براي مفيدي طرحهاي كه بزرگي و كوچك وقايع و
صحراي" رمان طرح كه چندان.ساخت آشنا داشت همراه به
محسوب ايتاليا ادبيات شاهكارهاي از كه را "تاتارها
همكارانش و او كه مكرري كارهاي روزه هر تكرار از ميشود ،
روياي در كدام هر و ميدادند انجام تحريريه هيات در
اين و آورد دست به ميبردند ، سر به زندگيشان بزرگ اتفاق
قالب در را عظيم موفقيتهاي به دستيابي بزرگ آرزوي
"دروگو جوواني" نام به جوان افسري روياهاي و انديشهها
.درآورد نگارش به
صحراي سويش آن در كه ميشود اعزام قلعهاي به "دروگو"
و كمين در ميرود گمان هميشه كه تاتارهايي.تاتارهاست
قلعه به تاتاري نه هرگز اما.قلعهاند به حمله تدارك
نظامي ساله سي عمر و دارد وجود تاتاري نه و ميكند حمله
با است ، رسيده بالايي درجات به حالا كه جوان افسر اين
پايان به تاتارها با مصاف در شدن جنگ قهرمان روياهاي
.ميرسد
ترجمه زبان دو و سي به حال به تا كه تاتارها صحراي از
سال در زورليني ، ايتاليايي ، نام صاحب كارگردان توسط شده ،
بم ارگ در آن صحنههاي بيشترين كه شد ساخته فيلمي 1976
صحراي فارسي ترجمه دليل ، همين به و شد فيلمبرداري كرمان
.است شده پيشكش بم مردم به تاتارها ،
سفر گزارش ميانجامد ، طول به ساعت دو كه مراسم بخش آخرين
ماجراي گزارش ، شرح اين در.ميشود قرائت ماه كره به انسان
بشر رازهاي محرم همواره كه است كرهاي به انسان دستيابي
در بوتزاتي حادثهاي يا و علمي گزارشهاي حتي.است بوده
داستانگونه و شاعرانه لحني داراي روزنامهنگار ، مقام
كوريره در بوتزاتي استخدام تقاضاي در حتي لحن ايناست
به او ، تا ميشود باعث و ميشود ديده سال 1927 در دلاسرا
.شود پذيرفته روزنامهنگار عنوان
،(1933)كوهستان بارنابوي سواي نويسنده ، اين آثار عمده
بزرگ تصوير ،(1940)تاتارها صحراي ،(1935)كهن جنگل راز
كوتاه داستانهاي صورت به غالبا (1963)عشق يك و (1960)
در را خود كوتاه داستان شصت از مجموعهاي كه چندان است ،
در كتاب اين.آورد گرد "داستان شصت" نام با سال 1958
.داد اختصاص خود به را "استرهگا" معروف جايزه سال همان
و سوررآليستي گاهي متافيزيك ، ساختار داراي بوتزاتي آثار
ميگيرد صورت تخيلي فضايي در كه است سمبوليك برخيها در
عملكرد قبال در انسان دلهرههاي آثار ، اين عمده در و
.دارد وجود سرنوشت درك غيرقابل و مرموز
و تاتارها صحراي كتاب دو ترجمه كه است يادآوري به لازم
فارسي زبان استاد وانزان ، آنا دكتر توسط داستان ، شصت
ايراني ، زن نويسنده چند از رمان چند مترجم و ونيز دانشگاه
هيات به صفحه ده در آن گزارش و گرفت قرار بررسي مورد
.شد ارائه ونيز دانشگاه علمي
چشمانداز در كه ايتاليا شمال كوههاي رشته Dolomiti
به همواره كوهنورد بوتزاتي و داشت قرار زادگاهبوتزاتي
.ميكرد صعود آنها
|