روانپزشك مفيدي ، آذردخت دكتر با گفتوگو
قرون انسان و كليسا سازمان آسيبشناسي
وسطي
اشاره
يا است اروپا ميانه قرون فرهنگ محصول وسطي ، قرون انسان
دارد؟ تقدم ديگري بر يك كدام اهميت نظر از كليسا ، محصول
است؟ مبتني محوري چه بر وسطي قرون جهانبيني بر حاكم روح
قيم را خود و ميپرداخت مردم تحقير به كليسا چرا
ميدانست؟ آنان بلامنازع
كليسا چرا شد؟ تحول دچار شرايطي چه تحت وسطي قرون انسان
با را انسانها نتوانست داد خرج به كه تمهيداتي تمامي با
كند؟ حفظ خويش امپراتوري نفوذ تحت در تطميع ، و تهديد
بررسي به روانشناختي ، زاويه از دارد سعي حاضر گفتوگوي
.بپردازد وسطي قرون در كليسا يعني آن نهاد و كشيشان جهان
انديشه گروه
بررسي مورد مختلفي زواياي از وسطي قرون فروپاشي:همشهري
روان زاويه از كمتر پديده اين اما است ، شده واقع
شما است ، گرفته قرار بررسي مورد كليسا سازمان آسيبشناسي
مورد فردي مسائل از بخشي چه در را فروپاشي عوامل مهمترين
ميدهيد؟ قرار بررسي
از بايد من نظر به كليسا كشيشان ويژگيهاي مهمترين -
برتر را خود آنان.بگيرد قرار بررسي مورد اخلاقي زاويه
.است ترس در ريشهاش بيني برتر خود ميديدند ، ديگران از
معلول كلي بطور و انساني ترسهاي معلول وسطي قرون كليساي
بدو از ميآيد ، دنيا به كه انساني هر.است انسان ناامني
از ناشي اضطراب اين.ميكند تجربه را شديدي اضطراب تولد ،
در.است نامانوس و ناشناخته برايش كه است جهاني به ورود
در دفاعي مكانيسمهاي و انساني خصوصيات سري يك زمان اين
با انسان ديگر عبارت به.ميگيرد شكل طبيعي بطور نوزاد
كه همانگونه.ميآيد بهدنيا وحشت از سرشار روحيهاي
در نوزاد ولي.دارد مرز هم ما روان دارد ، مرز ما جسم
احساس بيرون جهان با خود روان بين مرزي هيچ تولد هنگام
دوگانه احساس يك موضوع ، اين.است معلق كيهان در.نميكند
مقابل در است ، هيچ پس ندارد ، مرز چون ميدهد ، انسان به
يك دو ، اين.است كيهان همه پس است ، شده حل كيهان در چون
يا nothingness يكي.ميدهد نوزاد به پارادوكسيكال احساس
.تواني همه و بودن همه يا omny Pottency ديگري و بودن هيچ
خارج جهان با مرزي چون است هيچ ميكند احساس طرف يك از
ميكند احساس و دارد كيهاني حس يك ديگر طرف از و ندارد
در را او پارادوكسيكال احساس ايناست كيهان تمام خودش
قرار مادر آغوش در نوزاد وقتي اما.ميبرد فرو عميقي ترس
آن ميشود ، تامين "عشق" با اوليهاش امنيت و ميگيرد
اين دوي هر و ميكشد مرز جهان ، با خودش ميان زمان
اين در.ميشود زدوده وي از (بودن هيچ يا همه) احساسات
او در ego يا"من" نام به مستقلي تماميت يك كه است موقع
عشق و امنيت مادر ، آغوش طريق از نوزاد اگر.ميگيرد شكل
.ميماند وي در پارادوكسيكال حس دو اين همواره نگيرد ، را
يكي وسطي ، قرون كشيشان برتربيني خود اخلاق بررسي براي
نفرت و وحشت احساس شود ، بررسي بايد كه حسهايي از ديگر
وجود در نوزادي هر.است "خود" وجود از ناتواني از ناشي
نوزاد.دارد خويش از وحشت نتيجه در و ناتواني احساس خود
(انكار) "DENIAL" نام به دفاعي مكانيزم يك با را وحشت اين
وحشتناكم ، كه نيستم من اين ميگويد.ميكند انكار ابتدا ،
بيرون جهان اين كه دارد اصرار دائما فرافكني با سپس
ترس از پر او نظر در جهان پس اين از.است وحشتناك كه است
آنچه هر و جهان به بدبيني يعني پارانويا ميشود ، وحشت و
.ميشوند دشمن همه.ميشود ايجاد زمان اين از است ، آن در
را امنيت و عشق مادر آغوش از كه كودكاني دليل همين به
ميشوند ، بزرگسالي در دشمن توهم و بدبيني دچار نگيرند ،
وسطي ، قرون در مردم با كليسا برتربيني خود بر مبتني تعامل
وجود در مذكور مسائل از هيچيك كه ميدهد نشان ما به
و ترس از انباشته آنان ، براي جهان.بود نشده حل كشيشها
به شده نهادينه نظام يك در ترس و وحشت اين.بود وحشت
آنكه مگر هستند بد مردم اساس اين بر.ميشد فرافكني مردم
.كنند زندگي آن مرزهاي چارچوب در و باشند كليسا محض تسليم
وسطي قرون انسان دروني ناامني زمينههاي ديگر عبارت به
تا ميداد اجازه بودند ، مردم همين از خود كه كشيشان به
به خودشان ، ترس از سرشار روان آرامش و امنيت تامين براي
با هماهنگي در خودشان از بيرون مرزهاي در امنيت ايجاد
قانونهايي مرزها.كنند مبادرت كليسا سخت و سفت قوانين
اجرايش ، و وضع كه معنوياند و مادي و غيرعيني و عيني
به مرزميآورد وجود به وضعكننده براي را امنيت احساس
به مربوط مرز نخستين كشيشان نظر در.ميدهد انسانامنيت
سازمان توسط تنها مرزها اين اما.است الهي حاكميت محدوده
كه آنجا از و.هستند كردن رعايت و شناسايي قابل كليسا
اين از شوند ، مخدوش گناه با مذكور مرزهاي نبايد هيچگاه
قوه از گرفتن عاريه با و خداوند از نمايندگي به رو
انسانها مجازات و تنبيه به همواره بايد او ، قهاريت
منتقل مردم به را خود ترس اينگونه آنان.كرد مبادرت
و خير عمل انجام با نيز مردم گذر اين ودر ميكردند
تبعيت كليسا ترس بر مبتني حاكميت از مجازات ، از پرهيز
رشد نظر از را مردم كليسا ديگر عبارت بهميكردند
كولبرگ.ميداد نزول خود سطح ابتداييترين به اخلاقي
.ميكند تقسيم دسته چهار به را اخلاقي رشد مراحلColberg
خير عمل انجام انسان ، رشد مرحله ابتداييترين وي نظر از
مرحله در.مجازاتاست از گريز و پرهيز براي خوب ، كار و
در.است بهشت يا پاداش به رسيدن براي خوب كار انجام دوم
و است جامعه در شدن پذيرفته جهت خوب كار انجام سوم مرحله
خوب كار به عشق جهت به خوب كار انجام مرحله ، بالاترين در
.است
.داشت وجود دوم و اول مرحله دو وسطي ، قرون كليساي در
و سوم مراحل با دوم و اول مراحل در رفتار ميان تمايز
رفتار شخص دوم ، و اول مرحله در كه است اين چيست؟ چهارم
در دارد دوزخ و بهشت امر متولي و مرجع به نياز كننده ،
با كه است خودش شخص ، چهارم ، و سوم مراحل در كه حالي
.كند مبادرت خوب عمل و منافع تشخيص به بايد فعال مشاركت
ضرورت ديگر ميآمد پيش چهارم و سوم مراحل اگر اينرو از
وسطي ، قرون كشيشان رو اين از ميرفت بين از كشيش و كليسا
با و ميدادند انتقال مردم به را خود ناامني و ترس
همواره را آنان مردم ، در عميق ترس و گناه احساس ايجاد
مبادرت كنترلشان به طريق اين از و ساختند مي خود محتاج
.ميكردند
در روانشناسي علم نظر از كنترل سپس و احتياج زمينههاي
چيست؟ وسطي قرون
از 3 انسانها از يك هر ذهن در اخلاقي وجدان ببينيد ، -
بيرون از ابتدا اخلاقي وجدان.ميگيرد شكل سالگي تا 5
و ترس نوع وسطي قرون در.ميشود دروني سپس و ميآيد
توليد ميكردند ، منتقل مردم به كشيشان كه گناهي
.ميكرد مردم در سركوبگر فوقالعاده اخلاقي وجدانهاي
اميال تمام سركوب و رياضتكشي به منجر اخلاقي ، وجدان اين
"egoايگو" و ياغرايزid ايد يعني انسان وجود ديگر بخش دو
.ميكرد ضعيفتر و ضعيف را او و ميشد انسان "من" يا
جهان با را انسان تعامل و تجربه قدرت كليسا ، مرزهاي
خلاف بر.ميكرد كمتر و تنگتر روز به روز بيرون
در امنيت ايجاد به تنها نه امر اين كليسا ، آموزههاي
از مرزها كه ازآنجا بلكه نميشد منجر انسانها درون
به منجر بودند ، تحميلي و انتخابي غير صورت به بيرون ،
.ميشدند انسانها ناامني نتيجه در و نارضايتي افزايش
اين در لذا.ميكرد تشديد را انسانها ناتواني امر اين
كار.ميشد تشديد كليسا به نياز ميزان ناامني ، و ناتواني
به مردم كردن وابسته براي وسطي قرون كشيشان كه ديگري
به بود دفاعياي مكانيسم ايجاد ميدادند ، انجام خودشان
و خير كامل جداسازي ابتدادر.جداسازي يا Spliting نام
كه افرادي.ميشدند تقسيم دسته دو به هم انسانها شر ،
كه افرادي.ميدادند انجام شر عمل كه افرادي و خير عمل
ايجاد مرزهاي محدوده و فضا در ميدادند ، انجام خير عمل
كليسا مانند كه آناني و ميكردند زندگي كليسا توسط شده
سوزاندن ، مثل ميشدند فيزيكي حذف نميكردند ، زندگي و فكر
با تولد بدو در نيز كودك كه بيايد يادتان ،..و زدن گردن
همين كليسا است ، مواجه بودن چيز همه و هيچ احساس دو
با تا داد قرار مردم ميان تقسيمبندي درباره را قانون
سازد وابستهتر خود به را آنان چه هر آنان ، پنداشتن كودك
خويش وحشت و برترس كودك ، اين كنترل با طريق اين از و
خود و Outonomy و آزادي نوع هر دليل همين به.شود فائق
به بخشيدن تقدس با و ميگرفت انسانها از را مختاري
انفرادي ، صورت به را جهان تجربه هرگونه راه خود ، افكار
آنان در را نوآوري و خلاقيت قدرت و ميبست اشخاص برروي
تهي خود از انساني ميانه قرون انسان لذا.ميكرد نابود
"من" يا ego.بود شده تبديل شده alienated الينه و شده
نتيجه در و ميشد ضعيفتر روزبهروز وسطي قرون انسان در
.ميشد بيشتر كليسا به وابستگيشان يا dependency
انسانها كه دراينباره كليسا روانشناختي زمينههاي
خود پاي روي و بگيرند تصميم بينديشند ، نميتوانند
چيست؟ بايستند
قوي انسان به خود نگهداري براي ضعيف ، انسان ببينيد -
ضعيف انسان به خود نگهداري براي قوي انسان و دارد نياز
توليد باز و توليد را خود روابط دو دارد ، اينها نياز
نابرابر حقوق وسطي قرون در دليل همين به ميكنند ،
فئودال و ارباب يكي.است شدني توجيه كاملا انسانها ،
مطرح بعد به رنسانس برابراز حقوق.رعيت ديگري و است
اراده ، با انسانهاي از انبوهي پرورش از ناشي كه ميشود
بر حاكم روح گفتم كه همانطور.است وقدرتمند قوي و آگاه
اول مرحله در روانشناختي نظر از را انسانها وسطي ، قرون
كليسا ، نظر از بنابراينميداد قرار كولبرگ رشد دوم و
ارتباط قادر خداوند با بتوانند كه نيستند افرادي اينان
برروي خداوند مطلق نماينده را خود آنانكنند برقرار
را خود و ميدانستند هيچ را مردم آنانميدانستند زمين
قادر با بيمرزي يك در رو اين از ميپنداشتند چيز همه
بالاتر آن از حتيميشدند مطلق قادر آن نماينده مطلق ،
كه احساس اين ميشدند ، مطلق قادر آن عين ناخودآگاهشان در
ورود راه و ميدانند را جهان حقيقت كه هستند آنان تنها
را هستي بر تملك نوعي حتي ميشناسند ، را رمزآلود هستي به
گفتم كه همانطور چند هر.ميكرد القا آنان ناخودآگاه به
به احساسي ، چنين با ولي است ترس از ناشي همه نيز اينها
.باشند آنان پيرو و سيطره تحت بايد افراد بقيه طبيعي ، طور
.ميفروشند مردم به را بهشت كه همينجاست
ناامني و ترس براساس كشيشان دنياي كه كرديد مطرح شما
بهعنوان ترس كشيشان ، دنياي در چرابود شده بنا دروني
نگران دائما آنان چرا ميشد ، محسوب امنيت عامل مهمترين
و گناه در آنان افتادن و انسانها رواني و شخصيتي زوال
چرا و چيست نگرشي چنين روانشناختي اقتضائات بودند؟ معصيت
وي شخصيت و فرد رواني بقاء ابزار مهمترين بهعنوان ترس
نظر از را سالم انسان آنان ديگر عبارت به ميشد؟ محسوب
ميدانستند؟ انساني نوع چه روانشناختي
يك.دارد شدن اعمال و آزادي به تمايل نيرو ببينيد ، -
در كه واقعيتي براساس را خودش قوي ، نيروهاي "من" و ego
.ميكند اعمال ميدهد ، تشخيص خود درون و خود از بيرون
بيقدرتي عبارتي به ندارد ، وجود نيرويي نشود اعمال اگر
ساديستيك اخلاقي وجدان غلبه به باتوجه كشيشها.است حاكم
منجر كه اختيار مانند خودشان دروني نيروهاي از آنان ، در
احساس چون داشتند ، وحشت ميشود ، عمل انتخاب و آزادي به
انهدامشان و تخريب موجب بدهند آزادي خود به اگر ميكردند
در بخواهد كه انساني هر آنان نظر از روي اين از.ميشود
تجربه نتيجه در و بدهد انجام آزاد عمل خود اختيار حيطه
براي كليسا مرجعيت مخالف بشود ، اعمال نيروهايش و كند
اينگونه رو اين ازاست كرده رفتار زيستن بيگناه
خطرناك بالقوه نيروهاي ياد به را كليسا مراجع انسانها ،
سوزانده آتش زبانههاي در بايد كه ميانداخت شيطاني و
در مستقر انساني را سالم انسان آنان رو اين از.شوند
علم نظر از كه درحالي ميدانستند ، گناه و ترس شرايط
دوره در و شده محسوب نابالغ انساني چنين روانشناسي ،
محسوب ناسالم انسان رو اين از.ميبرد بهسر خود كودكي
.ميشود
نوعي يا و اخلاق به منجر قدرت كه است زاويه اين از شايد
اين آيا ميشود ، حاكم ايدئولوژي بر مبتني اخلاقي وجدان
و خشونتآميز جنبه خودش ذات در كه است كليسا ايدئولوژي
ميانه قرون مردماروپاي براي را قيممابانه رفتارهاي
ميآورد؟ ارمغان به
با آن تعامل و اخلاقي وجدان بحث به را ما سوال اين -
اجمالي بهطور اما.ميكشاند ايدئولوژي ايجاد در انسان
و بايدها از مجموعهاي اخلاقي وجدان كه ميكنم عرض
تا5 سنين 3 در كه است معيارهايي و ارزشها نبايدها ،
تا را امنيت و عشق كودك اگر.ميگيرد شكل كودك در سالگي
طبيعي بهصورت اخلاقي وجدان اين بكند ، دريافت نسبي حد
كودك به نيست نيازي ديگر لذا ميشود ، دروني و مرزدهنده
بكند دزدي اگر و نميكند دزدي خودش.است بد دزدي بگويند
كمبود دليل به افراد بعضي در اما.ميكند ناراحتي احساس
وجدان تولد ، اول سالهاي و ماهها در عشقوامنيت
خود به Sadistic super ego يا ساديستيك اخلاقيحالت
نشان را بد و خوب كار لزوما سوپرايگو اين.ميگيرد
تو" ،"بدي تو" سيگنال دائمي فرستادن كارش بلكه نميدهد ،
در نيز آن ريشه.است فرد به "نميفهمي تو" ،"بيارزشي
در دائما افراد اگر حال.است افرادنهفته بودن گناهكار
اين از ماند ، نخواهد مسيحي كسي ديگر كه بمانند فكر اين
با تا آمده (ع)مسيح حضرت كليسا ، برداشتهاي در كه روست
گناه از گناهكارند ، ماهيتا كه را انسانها شدنش ، مصلوب
بر مبتني نيز انسان نجات نوع اين.بدهد نجات و بكند پاك
.است انسان برائت عدم
نخعي آصف فروزان:از گو و گفت
دارد ادامه
|