قرون انسان و كليسا سازمان آسيبشناسي
-مفيدي آذردخت دكتر با
گفتوگو در وسطي
قرون نوين انسان
(پاياني بخش)روانپزشك
وسطي
انديشه تازههاي
قرون انسان و كليسا سازمان آسيبشناسي
-مفيدي آذردخت دكتر با
گفتوگو در وسطي
قرون نوين انسان
(پاياني بخش)روانپزشك
وسطي
نخعي آصف فروزان:از وگو گفت
سازمان و گناه ترس ، وسطي ، قرون انسان فرهنگ شما نظر به *
مطرح كه خصوصياتي با را كشيش يعني آن متولي و كليسا رسمي
را فوق فرهنگ كه بود كليسا اين يا ميداد پرورش كرديد ،
به ميشد؟ گسترشاش به ومنجر ميكرد تقويت و پايهگذاري
بر نهاد و فرهنگ موضوعات از كداميك اينجا در ديگر عبارت
دارند؟ تقدم ديگري
مردم ميان از كشيشها.است فرهنگ با تقدم بيترديد -
و رواني -روحي تزلزل براساس نيز مردم بودند ، برخاسته
بودند رسيده ناتواني احساس و ترس از درجهاي به اضطراب ،
آنان.ميكردند احساس نياز يك صورت به را قيم داشتن كه
مردم و برخيزد درونشان كهاز داشتند انسانهايي به نياز
اين.بخرند امنيت او ، به خود آزاديهاي تفويض با نيز
تحليل در آزادي ، از گريز كتاب در فرم رااريك موضوع
آلمان مردم كه است معتقد وي.ميكند بيان بهخوبي نازيسم
را هيتلر هنگامي اول ، جهاني جنگ شدائد و مسائل بهدليل
احساس طريق اين از تا شدند شديد ناامني دچار كه ساختند
در تا كرده تفويض را خود آزاديهاي آنان لذا.كنند امنيت
با كه بود كاري اين و كنند امنيت احساس آزاديمواج ، عدم
.بهطرزعميقتريانجامشد وسطي برامرقدسي ، درقرون تكيه
بايد دنيايش كه ميكرد احساس وسطي قرون انسان چرا اما *
ترس به چرا ديگر عبارت به باشد ، ترس و رمزآلودي با توام
ميكرد؟ نياز احساس افسوني و قدسي جنبه يك عنوان به
رشدي ، سيستم ازنظر وسطي ، قرون انسان گفتم كه همانطور -
حيطه و امنيت بايد ديگري كه كودكي.بود كودك يك
و استقلال نام به چيزي.كند تامين و تعيين را اختياراتش
به آنزمان كودك شرايط اين با.نبود مطرح خودگرداني
آرامش افسون ، حالت در را آنان (كليسا) كه كساني و افسون
فكني برون فانتزيهاي زاييده خرافات ، .داشت نياز بدهد
ترس و ميزند دامن ترس به خرافات.است انسان ذهن شده
تقديرگرايي رو اين از.ميشود منجر گرايي تقدير به مفرط
وسطايي قرون انسان دنياي افسونهاي مهمترين از خرافات ، و
.ميشوند محسوب
قرون انسان سوپرايگو يا ايگو ايد ، از يك كدام در *
زمينهساز تحول ، اين آيا شد ، ايجاد تحول و تغيير وسطايي
بود؟ رنسانس و جديد انسان پرورش
آن كه دارد (ايگو) ego نام به هستهاي ساختار يك انسان -
"من" وسطي قرون انسان در.ميكنند ترجمهاش "من" را
در فرد.است ساديستيك سوپرايگو يك بند در و ناتوان بسيار
سرنوشت و بشر دروني هسته اما ميماند ، كودكياش دوران
زماني ديگر عبارت به.نميپذيرد را تنگ مرزهاي وي ، ذاتي
و ميشود سخت و سفت فوقالعاده مرزهايش ، "ego"كه
فشردهاي ، هم به فنر مثل فشار اين ميكند ، فشار احساس
و ميگيرد خودش به طغيان براي بيشتري انرژي روزبهروز
جزء ميشكند ، را مرزها روزي ايگو كه محتوم قانون اين
تحمل را اندازه از بيش فشار زيرا است ، انسان سرشت
سوي از كه فشاري به نسبت وسطي قرون انسان ايگوي.نميكند
هر با مردممييافت آگاهي ميشد ، وارد او به كليسا
.ميشدند مواجه كليسا شديد عكسالعمل با حركتي ،
ميكشاند ، خودآگاهي به را كليسا ، مردم شديد عكسالعمل
در را خودش مرزهاي بودن تنگ تفسير ازاء مابه ايگو زيرا
همراه به و ميكرد خودآگاهي ايجاد امر اين.ميديد بيرون
انسان دروني انرژي روزبهروز ميكرد ، تحمل ايگو كه فشاري
و بريدن به كرد شروع كه زماني تا ميشد بيشتر طغيان براي
اين.بود شده ايجاد برايش كه مرزهايي تمامي واكنشي دريدن
.بود رنسانس ظهور ابتداي
ميترسد كه انسان دارم تاكيد امر اين روي بيشتر من*
تدريج به انسان اين بكند ، رشد خودآگاهياش جنبههاي اگر
وسطي ، قرون انسان در ببينم ميخواهم ميكند ، تحقير احساس
ضمير در امر اين چقدر و بوده قوي چقدر تحقير احساس
است؟ شده وارد خودآگاهش
آن از داريد شما كه چيزي.است بسيارخوبي سوال اين -
معني به روانكاوي معناي در تحقير.است خشم ميكنيد ، صحبت
از چه ساديستيك ايگوي سوپر فشار و ايگو مرزهاي شدن بسته
.است (عينيت) بيرون از چه و (خودش ذهن شده دروني)درون
اما.بود شده بزرگ خودآگاهي واسطه به وسطي قرون انسان
رفتار كودك يك عنوان به كماكان بزرگسال اين با كليسا
بودند ، كرده طي را رشد مراحل كه انسانها و ميكرد
ابتدا تحقير.ميكردند تحقير احساس بيشتر روزبهروز
خشم.ميكند خشم توليد سپس و ميآورد وجود به را مقايسه
دفاع براي نيرويي به تبديل خشم.است شده فشرده فنر همين
نام "خود" يا Self كه انسان تماميت.ميشود مرزها از
هجوم مورد دائما گرفته ، قرار آن مركز در وايگو دارد
دائما مرزهايش شده ، تحقير انسان.بود كليسا متوليان
زمان ، مرور با.ميكند خشم توليد امر اين.است تهديد مورد
.ميشود توليد و انباشت بيشتر خشم بيشتر ، آگاهي ايجاد با
.ميدهد سوق بيشتر آگاهي كسب سوي به را انسان بيشتر خشم
بيرون و مرزها شكستن براي قدرتي دوجانبه ، تعامل اين
وجود به خود تماميت يا Self ازتماميت مهاجمين راندن
.ميآورد
مذهبي جنگهاي كشيشان ، جهاني رسالت وسطي ، قرون در *
صليبي جنگهاي به كه برانگيخت مسلمانان عليه را شديدي
انسانهاي به خويش آرمان پيشبرد براي كليسا شد ، معروف
يك از دفاع حوزه در جنگجو انسانهاي.داشت نياز جنگجو
نياز آن با متناسب عمل و مربوطه آگاهيهاي به آرمان ،
جنگجو انسان همين صلح ، دوران در جنگ ، پايان از پس دارند ،
كشيشان از كليسا ، آرمان حفظ براي ميكند احساس ناگهان
است مقايسه اين دراست نكرده فداكاري كمتر چيزي كليسا
در انسان اين.ميشود متولد وسطي قرون جديد انسان كه
او به دورانجنگ در اما بكند ، فكر نميتوانست صلح دوران
ببيند و بكند فكر كليسا آرمانهاي حفظ براي دادند اجازه
حفظ براي.است پارادوكس يك خودش اين.بجنگد بايد چگونه
وقتي اما كند ، فكر بايد جنگ در آرمانهاي و كليسا نظام
محض تابع بايد و كند ، فكر ديگرنبايد شد ، تمام جنگ
وسطيپايانداد؟ قرون پارادوكسبهحيات كليساباشد ، آيااين
شما كه كنيد فرض.ميطلبد را جنگ روانكاوانه تحليل اين -
مرز از دفاع هستيد ، خود كشور مرزهاي از دفاع درصدد
"من" وجود كه همانطور.است "خود" از دفاع سمبليك بهطور
.است "من"من ، كشور يعني.دارد مرز هم من كشور دارد ، مرز
مرزهاي كه وقتي.است من وجودي مرزهاي من ، كشور مرزهاي
.ميشود تهديد من رواني -درون مرز ميشود ، تهديد من كشور
عاطفي واكنش و ميشود ايجاد عاطفي واكنش كه اينجاست
عواطف در ريشه مقدس ، فكري آرمانميكند آرمان توليد
برخوردار فراواني قدرت از دليل همين به مييابد ، انساني
يك.است پرخاشگري غريزه پديده جنگ ديگر پديده.است
غريزه.است شده ترجمه والايش كه است دفاعي مكانيسم
خود به مقدس شكل ميتواند آرمان وجود دليل به پرخاشگري
بد را آن و كرده محدود را پرخاشگري سوپرايگو ، .بگيرد
پرخاشگري ابراز شود ، آرماني پرخاشگري وقتي ولي.ميداند
آزاد اخلاقي ، وجدان فشار بدون و سوپرايگو فشار بدون
.نميكند گناه احساس پرخاشگري و كشتن از فرد يعني.ميشود
خودش هاي ترس انسان.است دشمن عاطفي جايگاه ديگر مساله
را خود ترس وسطي قرون انسانميكند فرافكني ديگري به را
دشمن.ميكند فرافكني خودش از بيرون دشمن به كليسا از
.كنيد گناه احساس آنكه بدون بكشيد ميتوانيد را كليسا
وسطي ، قرون انسان كه است اين ميافتد اتفاق كه چيزي ولي
اين و ميگيرد ياد را نفرت ابراز و پرخاشگري كردن آزاد
از يكي موضوع اين شايدميكند تجربه ترس بدون را آزادي
ميدهد اجازه وسطي قرون انسانهاي به كه باشد عواملي
در ديگر مساله.بكنند طغيان كليسا متوليان همان عليه
ميكرد ، كليسا كه كارياست منفي فرديت كاهش اينجا
.ميداد قرار خودش با ارتباط در يك به يك را انسانها
.ميكرد جلوگيري گروهي نوع هر ايجاد از.نداشت وجود گروه
با ارتباط در بايد يك به يك خودشان فرديت در انسانها
كه گروهي ميكند ، گروه توليد جنگ.ميگرفتند قرار كليسا
گروه لذانيروهاست اين برآيند نيروهايش و دارد آرمان يك
سوم مرحله وارد افراد اينجا در.ميكند پيدا قدرت كه است
دوم و اول مراحل ميتوانند اينكه ضمن ميشوند چهارم و
باعث اينها.باشند داشته گفتم ، بحث اول در كه را كولبرگ
كه ميكرد يادآوري آنان به و ميشد مردم بيشتر اتحاد
.است زياد اندازه چه تا كليسا واسطه از بيرون قدرتشان
authorityاتوريته فرمان جنگ كه است آن همه از مهمتر اما
معناي به و مدار دستور معناي به اتوريته درواقع.است
ديگري اتوريته عليه اتوريته يك جنگ ، در.است پدر قانوني
در و مشقت و سختيها انسانها.ميدهد كشتار و جنگ فرمان
ايد و غرايز به فشار نوع هر ديگر عبارت به و مرگ نهايت
امر اين.ميگيرد قرار فشار تحت ايگو.ميكنند تحمل را
اتوريته عليه واكنشي به جنگ ، و بحران كردن فروكش از پس
برايشقوانين بلوغ دوران در كه فردي مانند.ميشود منجر
خود به ناگهان او و ميكنند تعيين را سختگيرانهاي
تمام لذا نمايد ، مقاومت ميتواند ميشود متوجه و ميآيد
را پدر قانوني مرزهاي و كرده انكار را پدر قوانين
از كه است اين جنگ كاركردهاي مهمترين از يكي.ميشكنند
و برميگزينند هماوردي به را نيروهايشان انسانها طرف يك
از.ميكنند كشف راه اين در را خود نيروهاي ديگر طرف از
آن ديگر طرف از و ميگيرند قرار اتوريته فشار تحت طرف يك
يعني.بگويند "نه" اتوريته به كه ميكنند پيدا را شجاعت
.ميافتد كار به خودش عليه نهايت در اتوريته ، تماميت
خط پايان به "اتوريته" به گفتن نه با وسطي قرون انسان
را گناه و ترس احساس جديد انسان بعد به اين از ميرسد ،
در و ميكشد را كليسا آن همراه بهميكند دور ازخود
مدرنيته دل از است مرده خدا كه نيچه سخن اين آن اعماق
.برميخيزد
انديشه تازههاي
كانت فلسفه در اخلاق
:ناشر /فولادوند عزتالله:ترجمه /ساليوان راجر:نويسنده
:قيمت /رقعي قطع /تابستان 1380 اول ، چاپ نو ، طرح انتشارات
.صفحه 240/تومان 1700
از پس كه است فيلسوفي بزرگترين شايد كانت كه اين رغم به
تاثير رغم به و است ، كرده ظهور غرب فلسفه پهنه در ارسطو
بعدي ، فلسفي مكتبهاي تمام تقريبا در او ژرف و گسترده
حميد ترجمه) اخلاق مابعدالطبيعه بنياد جز به متاسفانه
درباره يا او از كتابي هيچ تاكنون ،(قيصري علي و عنايت
در اخلاق" كتاب.نيست موجود فارسي به اخلاق فلسفه در او
كانتشناسان و فلسفه استادان از يكي نوشته "كانت فلسفه
نسل هر در بزرگي ، متفكر هر مانند نيز كانت.است معاصر
اين نويسنده.است بوده جديد تفسيرهاي و بررسيها موضوع
كارل" و "وود آلن" و "گاير پل" مانند كساني نسل از كتاب
"اونيل اونورا" و "دولوز ژيل" و "آليسن هنري" و "امريكس
در نويني عصر اخير دهههاي در كه است ديگران و
توجه علت به البته خود اين و كردهاند ، آغاز كانتشناسي
.است بوده دوره اين در كانت عظمت و اهميت به افزون روز
در شاخص و شده شناخته چهرههاي جمله از نيز اثر مترجم
خود كه است انساني علوم حوزه تئوريك و فلسفي متون ترجمه
من:برميشمرد چنين را ترجمه براي اثر اين انتخاب علت
به نخست كه برگزيدم ترجمه براي رو آن از را كتاب اين
به نسبتا و (پيچيدگيها از گريز بدون ولي) روشن زباني
مختلفش آثار در كه آنگونه را كانت اخلاقي انديشه اختصار
اخلاق به سياسي فلسفه راه از دوم ;ميكند بيان است منعكس
كانت چرا كه ميدهد نشان خواننده به و ميشود وارد نظري
اخلاقي اساس بايد مدني جامعه هر حقوقي نظام ميگويد
تفسيري و شرح حاوي شد ، گفته چنانكه سوم ، و ;باشد داشته
آن فهم كه است اخلاق مابعدالطبيعه بنياد از جامع بالنسبه
تنها فعلا و نيست اشكال از خالي -دانشجويان براي لااقل-
.است فارسي زبان به زمينه اين در موجود كتاب
جامعه كتاب بر نقدي و ايران در اجتماعي تحولات به نگاهي
نخبهكشي شناسي
چاپ /معلم انتشارات:ناشر /فشخامي باقري محمدرضا:تاليف
.تومان هزار دو /وزيري صفحه ، 335/5000نسخه/اول ، 1380
دوران تا ازآغاز تاريخي وقايع و تحولات سير به حاضر كتاب
و تاريخ نگارش نويسنده ، هدف.است پرداخته مصدق دكتر
ارائه با است كوشيده وي بلكه نيست ، رخدادها گزارش
تاريك نقاط شناسانه جامعه و علمي نگاهي و تاريخي مستندات
و علل باقري ، . كند روشن را مرزوبوم اين تاريخ مبهم و
با ايران در را پادشاهي سلسلههاي انقراض و سقوط عوامل
جاي در و ميكند تحليل و تجزيه غربي مورخان ماخذ و منابع
جامعه" كتاب نقد و مقايسه به موضوع به توجه با كتاب جاي
.ميپردازد قلي رضا تاليفعلي "نخبهكشي شناسي
(تركمانان و تيموريان تاريخ) خلدبرين
:تصحيح به /قزويني اصفهاني واله يوسف محمد:تاليف
اول ، چاپ /مكتوب ميراث نشر مركز:ناشر /محدث ميرهاشم
.ريال صفحه ، 50000 800/1380
تاكنون كه است معتبري عمومي تواريخ از حاضريكي كتاب
محمد برادرميرزا واله يوسف محمد آن مولف.بود نشده چاپ
و شده تربيت ديواني مقامهاي احراز براي قزويني وحيد طاهر
.بود "نويس مجلس" درآغاز او.داشت اشتغال دولتي كارهاي به
شاه زمان از سالي چند و دوم عباس شاه سلطنت اواخر در
.داشت واله تخلص و ميگفت هم شعر.شد توپخانه وزير سليمان
.است بوده ق._ه سال 1078 در كتاب اين تاليف
هفت شامل آن هشتم روضه و است "روضه" هشت در خلدبرين
كه خلدبرين هشتم روضه از چهارم تا اول حديقههاي "حديقه"
شاه پدر) محمد سلطان سرگذشت تا صفويان پادشاهي ازآغاز
در و تصحيح مصحح همين توسط سال 1372 در است ، (اول عباس
.شد چاپ يزدي افشار محمود دكتر موقوفات انتشارات
|