سهراب شعر در تلميح
است آشفتهاي بازار شعر بازار
موثرند دو هر مخاطب و شاعر
شعر
مي برگزار(ع)علي امام سال تكريم ستاد
حرفهاي كارگردان چهار از نمايش چهار:كند
ميرود صحنه روي تئاتر
سهراب شعر در تلميح
:اشاره
دستمايه همواره كه پارسي شعر در است صنعتي تلميح
كه خصيصه اين.است شعري صنايع و مضامين ارائه در شاعران
و ادبيات فرهنگ ، حوزه در شعرا احاطه ميزان به نوعا
هر اشعار ميتواند ، دارد ، بستگي عرفاني و ديني مضامين
قرار مختلفي مرتبتهاي در ديگر ، شعراي به نسبت را شاعري
سهراب ياد زنده شعري تلميحات برخي به حاضر نوشته.دهد
.ميگذرد نظرتان از كه دارد اشاره سپهري
ادبيات گروه
پارسي شعر در تلميح
از كه ميباشد بديع علم معنوي صنايع انواع از يكي تلميح
آشكار كردن ، نظر ديدن ، معني به لغت در و "لمح" ريشه
كردن اشاره و كردن نگاه كردن ، اشاره چشم گوشه به ساختن ،
.است
به سخن خلال در كه است آن تلميح بديع ، علم اصطلاح در
شعري و مثل واقعه ، داستان ، معروف ، حديثي شريف ، آيهاي
با مختصر كلام و اشارت اين كه شود اشاره چنان مشهور
تمام البته و كند دلالت بسيار معاني بر اندك الفاظي
درك براي بنابراين.برنگيرد در را حديث يا آيه يا داستان
يا داستان تمام ميبايد است تلميح حاوي كه عبارتي يا بيت
.دانست را قرآن آيه يا حديث
شده استفاده بسياري تلميحات از فارسي شعر مختلف ادوار در
شاهد را زير نمونههاي ميتوان مثال عنوان به كه است
:آورد
تويي كان خليفه را ليلي گفت"
غوي و پريشان شد مجنون تو كز
نيستي افزون تو خوبان دگر از
"نيستي مجنون تو چون خاموش گفت
(مولانا)
بيهمتا محبوب كاي گفت ليلي به مجنون شبي"
"شد نخواهد مجنون ولي پيدا شود عاشق را تو
(حافظ)
قبيله از سعد بنت ليلي:به دارد تلميح فوق مورد دو كه
يكي (عامري قيس) عامر بن قيس معشوق خردي ، از كه عامر بني
بود مخالف آنان عشق با ليلي پدربود خود قبيله افراد از
به را ليلي فراوان ، ابرام و اصرار با دليل همين به و
جنون به قيس كار.ميآورد در "السلام ابن" همسري
در بيابان راه ،(گويند مجنون او به رو اين از) ميانجامد
دمساز صحراها و خاشاك و خاك و حيوانات با و گرفته پيش
.ميميرد ناكامي در سرانجام و ميشود
تسليم هيچگاه بود ، مانده وفادار مجنون به همواره كه ليلي
.ميگذرد در مجنون عشق اندوه در سرانجام و نشده شوهر
:ترمذي صابر اديب از زير بيت همچنين
محروم دوستان ز رنجم به روزگار ز"
"فدك ز فاطمه چو زخلافت ، مرتضي چو
از بعد كه آنچه و رويدادها اتفاقات ، :به دارد تلميح كه
بر كه ستمهايي و است داده رخ (ص)اكرم پيامبر وفات
حضرت پيامبر ، گرامي همسرش ، دخت و (ع)علي اميرمومنان
مسلم حق كه خلافت.است شده داشته روا (س)زهرا فاطمه
جانشين و وصي كه بود او و بود پيامبر از بعد (ع)علي
سال او 25 و شد بستانده او از بود ، پيامبر واقعي
دخترش به پيامبر كه زميني) فدك همچنين و كرد خانهنشيني
.شد غصب دخترش از زور به پيامبر وفات از بعد (بود بخشيده
:مولانا از زير بيت
دگر زان بماندي پذيرفتي ، اين"
"كر است محبوب ضد از محب كه
الشيء حب":نبوي حديث به است تلميحي و لطيف اشارتي نيز
(1) "يصم و يعمي
:فرمايد شيراز خواجه ويا
ميشنود مدعيان سخن تركان شاه"
"باد سياووشش خون مظلمه از شرمي
سياووش.است سياووش مشهور داستان به تلميحي و اشارت كه
ليكن.گشت عاشق او بر كاووس زن سودابه.بود زيبا بسيار
را كاووس سودابه ، سبب بدين و براند خود از را او سياووش
به خود بيگناهي اثبات براي سياووش.ساخت بدگمان او بر
شاه به پدر جور از او.آمد بيرون سالم و رفت آتش ميان
.شد كشته بيگناه و برد پناه افراسياب تركان
:فرمايد مي شيراز فرزانه رند باز و
است من جان در كه آتش اين يارب"
" خليل بر كردي كه سان زان كن سرد
كه خليلالله ابراهيم حضرت داستان:به است تلميحي كه
ميان را حضرت آن و ساختند مهيا بزرگي آتش قومش ، و نمرود
او بر آتش خدا فرمان به ، اما بسوزد تا دادند قرار آتش
.گشت گلستان به تبديل و گرديد سرد
سپهري شعر در تلميح
كه كرد عنوان بتوان جرات به شايد معاصر شعر عرصه در
اساسي بسيار نقش او شعر در تلميح كه است كسي تنها سهراب
اشارات از او اندازه به معاصر شاعران از هيچكدام و دارد
.نكردهاند استفاده تاريخي و اساطيري مذهبي ،
اما زدهاند دست كاري چنين به گاهي معاصر شاعران البته
مذهبي استفادههاي شمول و وسعت اندازه به آن شمول و وسعت
اشعار در تلميحات و اشارات.نيست سهراب شعر در اساطيري و
شفيعي نادرپور ، فرخزاد ، فروغ شاملو ، ثالث ، اخوان نيما ،
قابل وجه هيچ به صفارزاده طاهره و ابتهاج هوشنگ كدكني ،
شعر در شاملو احمد اسطورهاي تلميح مثلا.نيست انكار
و آشيل تني رويين از استفاده و "آتش در ابراهيم"
تلميح همچنين و آنها آسيبپذيري حال عين در و اسفنديار
و "سرد فصل آغاز به بياوريم ايمان" شعر در فرخزاد فروغ
جمله از رستاخيز با آن ارتباط و مسيحيت و مسيح به اشاره
اساطيري بينش رفت آن ذكر كه همانطور اما است ، موارد اين
و عمدهترين گفت بتوان شايد و است وسيع بسيار سپهري
در نيز معاصران ديگر شعر با او شعر تفاوت اساسيترين
و ظرايف به پيبردن و مقصود شدن روشن براي.است همين
وي ، اشعار جايجاي در تلميح كاربرد و سپهري شعري لطايف
:مينشينيم بحث به وي اشعار در را چندي نمونههاي
پاي صداي" در وي.است تسبيحگوي طبيعت سهراب ، شعر در *
:مينويسد "آب
ميخوانم وقتي را نمازم من"
سرو گلدسته سر باشد گفته باد ، را اذانش كه
ميخوانم علف "تكبيرهالاحرام" پي را ، نمازم من
".موج "قامت قد" پي
:قرآن كلام از است بارزي مصداق و تلميح كه
(4)و (3) و (2) "...فيالارض ما و فيالسموات ما لله يسبح"
...و (7)و (6) و (5) "...فيالارض ما و السموات في ما لله سبح"
:مينويسد "شب پلك روي از" در سهراب*
من به ميداد را پيامي سبز ساقه دستهايت ، "
"...ميخورد ترك آهسته نفسهايت با انس ، سفالينه و
در فروغ.دارد فرخزاد فروغ شعر به ظريفي بسيار اشاره كه
:ميگويد "ديگر تولدي"
ميكارم باغچه در را دستهايم"
"...ميدانم ميدانم ، ميدانم ، شد ، خواهد سبز
:ميگويد "آغاز نداي" شعر در سهراب همچنين
ديدم را شاعرهاي..."
چشمانش در كه بود فضا تماشاي محو آنچنان
".گذاشت تخم آسمان
است ، فروغ شعرهاي آخرين از بعد سهراب شعر سرايش تاريخ چون
نوشتن هنگام در اغلب ، احتمال به سپهري كه گفت ميتوان
خود ذهن نوار از را فروغ سطر دو اين فوق ، سطر سه
:است داشته تلميح و توجه آن به و است ميشنيده
جوهريام انگشتان درگودي پرستوها و.."
".گذاشت خواهند تخم
:ميگويد "آب پاي صداي" در سهراب *
است نزديكي اين در كه خدايي و"
بلند كاج آن پاي بوها ، شب اين لاي
گياه قانون روي آب ، آگاهي روي
"...مسلمانم من
:خدا ازكلام چند آياتي به است ناظر كه
(8) "الوريد حبل من اليه اقرب نحن و..."
(9) "...منكم اليه اقرب نحن و "
(10) "...قريب فاني عني عبادي سالك اذا و "
:كه مينويسد "تماشا سوره" در سهراب*
بوديم بيدي زير"
:گفتم چيدم ، سرم بالاي شاخه از برگي
"ميخواهيد؟ اين از بهتر آيتي كنيد ، باز را چشم
:سعدي از زير بيت با كرد مقايسه ميتوان كه
هوشيار نظر در سبز درختان برگ"
" كردگار معرفت است دفتري ورقش هر
:اينكه به دارد اشاره "آب پاي صداي" در سهراب
".كند نصف را ماه فلسفهاي ، اگر نميخندم و.."
:به دارد تلميح كه
(11)"وانشقالقمر الساعه اقتربت"
:ميگويد "تماشا سوره" در سهراب
ديدند رسولي كوه هر سر "
آوردند دوش به انكار ابر
كرديم نازل را باد
بردارد سرشان از كلاه تا
بود ، داوود پر خانههاشان
.بستيم را چشمشان
.هوش سرشاخه به نرسانديم را دستشان
.كرديم پرعادت را جيبشان
".آشفتيم آينهها سفر صداي به را خوابشان
:از است ترجمهاي "كرديم نازل را باد" حقيقت در كه
(12)"...ارسلناريحا...و"
(13)"...ريحا ارسلناعليهم انا"
(15) و (14)"..الريح عليهم ارسلنا..."
:به دارد اشارت "بستيم را چشمشان" همچنين و
(16)"...غشاوه ابصارهم علي و..."
(17)"...غشاوه بصره علي وجعل..."
هست ، شقايق تا" كه مينويسد "گلستانه در" شعر در سهراب
نيز "همسفران باغ به" شعر در همچنين و "كرد بايد زندگي
:كه اين به ميكند اشاره و ميگويد سخن "شقايق اجاق" از
شد ابر هوا كاشان بيابان در هم بار يك و"
گرفت تندي باران و
سنگ ، يك پشت در وقت آن شد ، سردم و
".كرد گرم مرا شقايق اجاق
حافظ خواجه شعر ياد به را خواننده ناخودآگاه كه
:مياندازد
كشيدهاي صبوحي داغ دوش تو گل اي"
"زادهايم داغ با كه شقايقيم آن ما
:كه است آورده "آب پاي صداي" در سهراب
نميدانم من"
كبوتر است ، نجيبي حيوان اسب:ميگويند چرا كه
زيباست
.نيست كركس هيچكس قفس در چرا و
".دارد قرمز لاله از كم چه شبدر گل
:ميگويد دهلوي بيدل و
نيست بيش لباسي بيدل ضعفها و اختلاف"
"زاغ و طاووس پيكر در خون است يكرنگ ورنه
درياها پشت شهر از شاعر توصيف و "درياها پشت" شعر عنوان
(ع)صادق امام از روايتي از منبعث يقين به قريب احتمال به
.است
:است گفته سهراب
است شهري درياها پشت"
...است باز تجلي به رو پنجرهها آن در كه
مينگرند چنان چينه يك به شهر مردم..
...لطيف خواب يك شعله ، به يك به كه
است شهري درياها پشت...
سحرخيزان چشمان اندازه به خورشيد وسعت آن در كه
...است
!است شهري درياها پشت...
".ساخت بايد قايقي
اشاره آن به (ع)صادق امام كه است چيزي همان دقيقا اين و
.است كرده
:(ع)محمد جعفرابن عن
يوما اربعين مسيره سعتها البحر ، خلف مدينه انلله"
".ابليس ولايعرفون قسط يعصواالله لم قوم فيها للشمس ،
:است فرموده (ع)صادق امام
طول روز چهل اندازه به كه دارد شهري دريا پشت خدا"
كه هستند مردمي آن در و بپيمايد را آن خورشيد تا ميكشد
(18)".نميشناسند را ابليس و نكردهاند گناه هيچگاه
:كه مينويسد "آب پاي صداي" در سهراب *
ميشنوم را باغچه نفس صداي من"
.ميريزد برگي از وقتي را ، ظلمت صداي و
درخت ، پشت از روشني سرفه صداي و
سنگ رخنه هر از آب عطسه
...بهار سقف از چلچله چكچك
ميشنوم را خواهش قدم صداي من
رگ ، در را خون قانوني پاي صداي ، و
كبوترها ، چاه سحر ضربان
آدينه ، شب قلب تپش
فكر ، در ميخك گل جريان
.دور از حقيقت پاك شيهه
...ميشنوم را ماده وزش صداي من
...را باران صداي و
شب ، در شادي شيشه شدن متلاشي صداي و
زيبايي ، كاغذ شدن پارهپاره
".باد از غربت كاسه شدن خالي و پر
شنيده را آنها خويش گوش با سهراب كه را عالم اجزاي غلغل
همانها شايد رفت ، بالا در آنها از نمونهاي ذكر و است
:است شنيده او از قبل قرن چندين در مولانا كه باشند
نهان در عالم ذرات جمله"
شبان و روزان ميگويند تو با
خوشيم و بصيريم و سميعيم ما
خامشيم ما نامحرمان شما با
ميرويد جمادي سوي شما چون
شويد كي جمادان جان محرم
رويد جان جهان در جمادي از
".بشنويد عالم اجزاي غلغل
سخن فرجام
در خود احساسات و تفكرات بيكران درياي در چه اگر سپهري
تبليغات تمام از دور خويش ، سكوت در و ذهني باروري اوج
و جوانان تمام امروز ربود ، وليكن جهان از چشم هنري و ادبي
تا و مقالات و اشعار با ايراني ، نوجوانانخوشذوق
.دارند آشنايي او نقاشيهاي حدودي
در روزه هر كه مقالاتي و سپهري اشعار ساله هر چاپ تجديد
از نشان ميگردند آراسته زيورطبع به او فكري شكافت باب
به -نوجوانان و جوانان خصوصا -عامه روزافزون اشتياق
قرار سوال علامت يك برابر در را ما و اوست اشعار و سپهري
چيست؟ سپهري محبوبيت و ماندگاري راز راستي به كه ميدهد
با سپهري آشنايي برميشمرد ، خود ، ديد از نگارنده ، آنچه
از گفتن سخن پارسي ، اسطورههاي با و ايراني اصيل فرهنگ
همان به حال عين در و بودن صميمي و ساده بسيار انسانيت ،
و حساس مغز قوي ، بسيار احساس داشتن بودن ، بزرگ اندازه
در و لطافت از سرشار روح و عرفاني انديشههاي پيچيده ،
و ياد.است عادي آدميان نگاه با سهراب نگاه تفاوت نهايت
!باد مستدام راهش
مكيآبادي محمد
:پينوشتها
.ميكند كر و كور را انسان چيزي ، دوستي -1
و تسبيح به همه آسمانهاست و زمين در هرچه -(62/1) -2
...مشغولند خدا ستايش
همان -(64/1) -3
همان -(59/24)-4
همان -(57/1) -5
همان -(61/1) -6
همان -(59/1) -7
.نزديكتريم او به او گردن رگ از ما و -(50/16) -8
.نزديكتريم او به شما خود از ما و -(56/85) -9
پرسيدند من درباره تو از من بندگان اگر و -(2/186) -10
.نزديكم من (كه بگو آنان به)
.شد شكافته آسمان ماه و آمد نزديك ساعت آن -(54/1) -11
...فرستاديم را باد و -(30/51) -12
...فرستاديم بادي آنها بر ما و-(54/19) -13
...كرديم نازل را باد آنها بر ما و -(51/41) -14
...و (15/22) و (30/46) و (25/48) و (41/16) -15
...نهاد ايشان چشمهاي بر پرده.. -(/7) -16
همان -(45/23) -17
ص 333 ج 54 ، جديد ، چاپ بحارالانوار ، -18
:ماخذ و منابع
نيلوفر انتشارات حسيني ، صالح خاموش ، نيلوفر -1
طهوري انتشارات سپهري ، سهراب كتاب ، هشت -2
نگاه انتشارات حقوقي ، محمد ما ، زمان شعر -3
نگار به انتشارات سپهري ، سهراب سرخ ، گل راز -4
طهوري انتشارات سپهري ، پريدخت مهاجر ، مرغ سهراب -5
است آشفتهاي بازار شعر بازار
را آن و دارد قرار وضعيتي چه در امروز شعر كه اين:اشاره
در كه است بحثهايي از سنجيد ميتوان شاخصهايي چه با
اين در آنچه.است كرده پيدا گستردهاي دامنه كنوني شرايط
چرا شعر اين كه است آن ميپردازيم و پرداخته آن به صفحه
رجبزاده ، كريم شماره اين در است؟ مواجه مخاطب بحران با
:است گفته سخن باره اين در شاعر ،
رجبزاده كريم
داشتن و داشت نخواهد و نداشته وجود اصلا يكدست جامعه
خانواده حتي(فاضله مدينه) اتويپا يعني جامعهاي چنين
سليقهها اختلاف علت به است جامعه يك نهاد كوچكترين كه
ميپسندم من كه را آنچه نيست قرار.نيست هماهنگ كاملا
و عادتزده معمولا كهنگرا ذهن.بپسندد نيز فرزندم
.خلاق و جسور جوان ، ذهن و است محتاط
پايين از شده كمتر و مينگريم پايين به بالا از هميشه ما
برخي.داريم قرار جهان كجاي ببينيم و كنيم نگاه بالا به
چه نيامدهاند ، كنار نيما با هنوز ما دانشگاهي محافل از
ما ملي رسانهنوآور و خلاق جوان ، شاعران به برسد
ادبياش برنامههاي تعداد است ، مشخص ديگر هم (تلويزيون)
كتاب اصلا.نميرسد ورزشاش برنامههاي هزارم يك به
قيمت دارد؟ قرار كجا فراگير رسانه اين در شعر خصوصا
با.است علت بر مزيد هم علم اهل مادي فقر و كتابها بالاي
نبوده مخاطبين تكثر و شعر رشد مانع عاملي هيچ همه اين
.است
نيمايي ، سنتي ، ماست؟ شعر از بخش كدام امروز شعر راستي
شعر از بخش آن به سوال اين مسلم قدر فرامدرن؟ يا شاملويي
از حكايت و ميشود نوشته غيرمتعارف بسيار كه دارد نظر ما
نتيجه اين به كجا از !من عزيزان.دارد شاعر فرهنگي بصيرت
كجا از يقين اين ؟"ندارد مخاطب امروز شعر" كه رسيدهايد
از گرچه است ، نگرانكنندهاي سوال سوال ، گرفته؟ سرچشمه
هرگز شعر خاصه فرهنگي محصولات.است شده مطرح دلسوزي سر
بازار شعر ، بازار ميدانم.بود نخواهد و نبوده بيمخاطب
است خود نياز مورد كالاي بهدنبال هركس و است آشفتهاي
شعر به عادي مخاطب.مدرن پست و مدرن تا گرفته سنتي از
به نگاهش حرفهاي و جدي مخاطب دارد ، نظر عامهپسند
حتي ;نميماند بيمخاطب شعر ، .غيرمتعارفهاست
.دارد مخاطب نيز شعرامروز در جريان انحرافيترين
گروهي / نيست بيمشتري دين و كفر متاع":باباطاهر بهقول
اشتياق شاهد سالهاست خود من "پسندند اين گروهي آن ،
كه جواناني هستند.هستم امروز شعر به جوانان روزافزون
حق از.بردارند از مدرنرا پست و مدرن نظريههاي اكثر
حفظ بهخاطر ما منتها.ميگويند خوب هم شعر نگذريم
صدر سعه با آنها با و نداريم باور را آنها خود موقعيت
است من مشكل اين دارم ، سنتي ذهن اگر من.نميكنيم برخورد
.دارد آينده به رو كه جوان آن نه
سينماي از بيايد كه ندارد توقع ساده كارگر يك از كسي
رفع و سرگرمي براي او.ببرد لذت كيارستمي و مهرجويي
همچنين.انديشيدن و تعمق براي نه ميرود سينما به خستگي
بخواند مدرن پست شعر كه ندارد انتظار سركوچه بقال از كسي
هم مشيري دارد ، را خودش خواننده رويايي !ببرد لذت و
چاپ به سپهري "كتاب هشت"ببينيد برويد.را خودش خواننده
.فروغ آثار طور ، همين رسيده چندم
.آمد ايران به فرانسه از سي دهه در ايراني هوشنگ زندهياد
آن ادبي جامعه.بود غيرمتعارف كه كرد عرضه ما به زباني
خاطر به بارها و نپذيرفت را او عادتزدگي علت به زمان
امروز جوانان حالا گرفت سخره به را او "بنفش جيغ"
.ميگردند ايراني شده چاپ تازه آثار دنبال دربهدر
اوچگونه كه ميبينيم ميخوانيم را بيگدلي آذر تذكره
گذشته صائب خاصه هندي سبك شاعران شعر كنار از بياعتنا
همين.است بوده مواجه مشكلات با هميشه نو نگاههاي.است
باشد نداشته همخواني ما زبان و ذهن با شعري وقتي امروز
شعر و نوشتاري شعر بينميشود گرفته انتقاد باد به
به ديداري لذت كه متني دارد ، وجود تفاوتهايي خواندني
را خود چشم ما منتها.ندارد گوش به توجهي دارد همراه
به متن خود گاهي امروز شعر در.نميبينيم و بستهايم
!است مباركي اتفاق اين و مينشيند روايت
مانند برسند ، راه از فردا امروز شعر مخاطبان است ممكن
.نباشيم شعر مخاطب نگران..و حافظ مخاطبان
موثرند دو هر مخاطب و شاعر
: اشاره
ويژگيهاي شمردن بر با كه دارد آن بر سعي زير ، نوشته
منظور بدين.دهد نشان مخاطب با را آن ارتباط امروز ، شعر
ما امروز دنياي كه ميگيرد قرار نظر مورد عناصري ابتدا
شعر آن اساس بر تا است آغازي اين ، و ميدهد تشكيل را
داور آنچه ميان ، اين در.گيرد قرار بررسي مورد امروز
آينده ، كه چرا است ، آينده و زمان ميشود ، معرفي نهايي
داد خواهد نشان و داشت خودخواهد بطن در را ماندگار شعر
.است ماندگار شعر كدام كه
كاوه پوران
پناهگاه و است ما حال و گذشته معناي به ما امروز شعر
به اينك شعر اين.ما شادي و ياس و نياز و هراس اوقات
است ، آمده در پيچيدهاي مسئله شكل به و رسيده خاص مرزي
زيرا ، كرد ، ارزيابي را آن نميتوان سادگي به كه چنان آن
.كنيم حفظش بشود كه جايي تا سپس و بشناسيمش بايد ابتدا
بعضي كه خوانديم شاعراني از مطالبي گذشته هفتههاي در
بعضي و شده غريبي بلبشوي دچار ما امروز شعر بودند معتقد
در.است نيفتاده اتفاقي هيچ كه بودند باور اين بر نيز
شعر براي را روشني آينده هم برخي گروه ، دو اين كنار
گفت بايد ميان اين در.كردهاند پيشبيني امروز
چندان نه آيندهاي ،"آينده" و است "زمانه"داور گوياترين
وقت آن.داد خواهد انجام را قضاوتها خودبهترين كه دور
نخواهند نقشي غيرواقعي اظهارنظرهاي و تبليغات كه است
.گرفت خواهد قرار خود حقيقي جايگاه در شاعر هر و داشت
ندارد وجايگاهي مخاطبي امروز شعر بگويد كسي حالا كه اين
محكم را خود جاي باشد ماندني امروز شعر باشد قرار اگر
امروزي شاعر شعر كه آنجا از و ميماند درصحنه و مييابد
پس نيست ، جدا آن از و برخاسته زندگياش لحظه لحظه از
كه اوست خود روزگار و زمانه با هماهنگ ميسرايد ، آنچه
و زندگي مختلف سطوح در كه اين و مينشيند دل بر لاجرم
به حقيقت در.بود خواهد تاثيرگذار هم متفاوت مقاطع
كه نيست ي"درد" همان حافظ نگاه از "درد" كشيدن تصوير
وپنجه دست آن با و ميبيند خود پيرامون در امروز شاعر
در كه هايي"حس"و ها"نما" آيا كه واين ميكند نرم
يافت گوسفند و چادر كنار او ويژه سادگي با نيما اشعار
احساس در كه باشد داشته را بازتابي همان بايد ميشود ،
ميخورد؟ چشم به ما صنعت و سفينه روزگار سرگردان جوانان
نرگس و است ميديده را ماه قرص حافظ اگر كه است طبيعي
را خورشيد هوا آلودگي ازشدت امروزي شاعر را ، يار مست
و فلز و خاك در غرق نيز را درختان و ميبيند كمرنگ هم
حتي نگاهها ، خندهها ، ميبيند ، فلزي را چيز همه
...هم را اعتمادها
شعر درست هم و گفت درست شعر بايستي كه پذيرفت شاعر اگر
صوري آفرينش يك صرفا نبايد سرودهاي هر اينكه و گفت
پرورش و تربيت ميخواهد ، ويرايش شعر كه بداند و باشد
وقت آن دارد وهنرنياز مفهوم ، خرد به نيز و ميخواهد
.يافت خواهد را خود مخاطب برهه هر در كه گفت خواهد شعري
ديده روح عرقريزان از اثري شعر هر روي كه گرفت ياد بايد
نشدن غافل به ماندگار اثر يك خلق كه كرد توجه بايد شود ،
بايد. دارد نياز پيرامونمان وزندگي زمانه فرهنگ از
كه كرد خلق اثري چيزي هر كامل شناخت و حس با بتوان
"شد خواهم سبز"يا و مشيري "كوچه" يا اخوان "زمستان"مثل
تازهاي چيز بار هر شود ، خوانده كه هم بار هزاران فروغ ،
و فعلي شرايط در.كند راضي را خواننده كه شود ديده آن در
وايجاد "نو شعر" اززندگي هشتادسال حدود گذشت از بعد
نيز مخاطبين از آن ، مخاطب و شعر خللناپذيرميان رابطهاي
نوشتههايي پسنديو ساده از كه داشت بايد را انتظار اين
واقعي شعركنند اجتناب دارند شعرگونه ظاهري صرفا كه
مخاطب و است كرده مجاب را خود مخاطبين خوشبختانه امروز
آميخته شعر اصلي شاخصههاي فقر با كه را كلامي امروز شعر
.نميداند شعر هرگز باشد
نقش البته صد كه است برقرار دوگانه رابطهاي اينجا در
.است شاعر عهده بر فعال
ميكند ، بيان "واژه" رابا خود دريافتهاي شاعر كه آنجا از
را خود مسئوليت و باشد "مسئول" بايد شعر در "واژه" پس
نيز مخاطب تا دهد نشان خود خودي به رابطهاي هيچ بدون
مفهومي نظر از يكديگر از واژهها تاثيرپذيري براي بتواند
شاعر تاكيد از و بخواند را شعر اثر يك كليت در آوايي و
.شود آگاه خاص واژههاي بر
شعر
من كودك
(1878 1967)سندبرگ كارل
يثربي چيستا: ترجمه
ها بال همهمه و بيشمار پرندگان
صخرهها برفراز بيپروا زمزمهاي
صبح آغاز در
آبي بركه برفراز آنجا
ميكنند شنا رخوت با خاكستري سايههاي كه جايي
! بيپروا كودك اي تو ، آبي درچشمان
شناختم را كوچكي وحشي آرزوهاي امروز من
سرخوش شادو
مشتاق و بيعنان تو ، آرزوهاي
. عزيز صبح همين همچون
ماسه و موج
قاسمي سيدضياء
دريا دختر ماهي و موج آمدهبا ساحل به
دريا تر چشم در چشم شنها ، روي نشسته
باد با ميرود مرغان بال روي ابر دستش دو
دريا آنسوتر خود درياست مه و باران تنش
ماهيها گيسوانششهر رودخانه شبيه
دريا بر در رقصان موج از آشفتگي از پر
نه بخواند ، محزونيستميخواهد موج صدايش
دريا بستر ماسههاي از پر مانده گلويش
را چشمش كه بغضي با خيس ، سكوتي با نشسته
دريا سرتاسر در گسترده صدف از شن ، از پر
سو هر بغضشميوزد خيس سكوتي با نشسته
دريا ديگر سوي روبهرويشماه نشسته
را پايش ميبوسند امواج ميرسند كنارش
دريا آخر تا بوسهرا آن ميبرند برلب و
است آب از كه دستي با بار اين او و است آرام شب
دريا سر روي ميكشد را خود شال نرمي به
شعله
(كرج) سعيدي آزاده
پرندهاي هنوز
ميخواند ، چشمهايم در
شدم خاكستر اينكه با
.نگاهش شعله در
كسي؟ چه با كسي وگويچه گفت
ژوبرت ژان
لنگرودي خالقي مجيد:ترجمه
ميآيي كجا از -
پوش؟ باد خميده اي
مه ، غار از -
خوب حرفهاي و آرزوها و روياها فراسوي در
آوردهاي؟ چه ما ساحل نجات براي -
.نباشد آدمي گل از سرشته چيزيكه -
ميروي؟ كجا -
اعماق به -
چيست؟ ناگفتهات نام و -
.نور خردهريزههاي نيستي ، -
دانستيم؟ چه
ساهر حبيب
مجدفر مرتضي:ترجمه
شده؟ سپري روزگاران از دانستيم ، چه
شد ذوب نور غريد ، برق و رعد
گراييد سردي به رگهايمان در داغ خون
.شد آب خرد -خرد وجودمان و
كوهساران بر انداختيم سايه ابرسان ،
ميكرديم طريق طي كه جادههايي در و
.نماند باقي ما از نشاني
غنچهها زدن شكوفه گاه به شديم مغرور
گذاشتيم سر پشت خزانرا فصل و گذشت بهار
برگ نه ميوه ، نه ماند ، گل نه
برخاست جنگلها و بيشهها و باغچهها از صدايي
!شو ما ميهمان بيا و برخيز:گفت"نيستي" و
:است روشن برايم چيز همه منجم همچون
زد خواهد زياديشكوفه گلهاي و باريد خواهد باران
نورديد خواهد هم در را كوهساران و درهها برق ، و رعد
آورد خواهد سياه توفان بركن ، بنيان سيل
شد خواهد دست به دست اشعارم دفتر: آنگاه و
.كرد خواهد برپا هياهو شعرم ، تبارم و ايل ميان در و
قصهها زيباي ليلاي كاروان عبور تا و
خواهد راه چشمهايمبر روز ، و شب
.ماند
تير 1355 16
مي برگزار(ع)علي امام سال تكريم ستاد
حرفهاي كارگردان چهار نمايشاز چهار:كند
ميرود صحنه روي تئاتر
امور برنامهريزي شروع از سال يك گذشت با:هنري گروه
هنري فرهنگي سازمان (ع)علي امام سال تكريم ستاد نمايشي
و حرفهاي كارگردان چهار از نمايش چهار تهران ، شهرداري
.ميرود صحنه روي تهران در كشور تئاتر صاحبنام
امام سال تكريم ستاد نمايشي امور مدير تشكرينيا اكبر
اين بيان ضمن تهران ، شهرداري هنري فرهنگي سازمان (ع)علي
نمايش بخش براي برنامهريزي كه گذشته سال از:گفت مطلب
به كه گذاشتيم اين بر را بنا كرديم ، شروع را تكريم ستاد
سياستي پركن ، برنامه و آماري صرفا فعاليتهاي برخي جاي
جدي ، كارهاي بتوان آن واسطه به كه شود تدوين فرهنگي
انجام تئاتر حوزه در (ع)علي امام نام شان در و تاثيرگذار
جشنوارهاي در فيالمثل مقطعي فعاليت جاي به و داد
شود گشوده زمينه اين در مستمري فعاليتهاي باب چندروزه
به درازمدت در و نباشد منحصر هم امسال و امروز به كه
اين به فن اهل پرداختن براي ترغيبكننده سياستي صورت
.كند عمل مهم ، موضوع
صاحبنظران از چند تني از نظرخواهي و رايزني با بنابراين
تصميم تئاتر ، شده چهرههايشناخته و
و شاخص نويسنده چند به عمومي ، فراخوان جاي به گرفتيم
دعوت شكلبدهيم همكاري پيشنهاد تئاتر حرفهاي كارگردان
و تسهيل در سعي و مذاكره صورت به آغاز از نيز ، همكاري به
كه بود كارگردانهايي اوليه ملزومات راهاندازي تسريع
و نويسندگان ميان از.بودند موضوع اين علاقمند خود
تني چند داشتند ، علاقه موضوع اين به كه كارگردانهايي
همكاري ما با نتوانستند موقتا و بودند ديگر كارهاي درگير
و نمايشنامه دو نوشتن امجد حميد و بيضايي بهرام و.كنند
.كردند آغاز را منظوم متني سرودن (شاعر) دامغاني معلم علي
همزمان متفاوت نويسندگاني كه همين:افزود تشكرينيا
(ع)علي امام والاي شخصيت مثل واحد ، موضوعي درباره
ارائه و گوناگون زواياي از نگريستن متضمن مينويسند ،
.است برجسته شخصيت اين سيره و زندگي به متنوع نگاههايي
و سروده ماه شش مدت ظرف نيز معلم علي آقاي بلند منظومه
و ويرايش و بازخواني در درامپردازي معيارهاي سپس
.است شده لحاظ متن در نمايش ، براي آن آمادهسازي
اول از و شده آماده مجموعه اين از كه نمايشي اولين
با "آينهها و مهر" نمايش ميرود ، صحنه روي مهرماه
مولوي تالار در كه است امجد حميد كارگرداني و نويسندگي
معلم علي سروده "كعبه پسر" بعدي نمايش.شد خواهد اجرا
ماه آبان در كه است مرزبان هادي كارگرداني به و دامغاني
اجرا نيز صبحها احتمالا و ميشود اجرا وحدت تالار در
به كه است نمايشي عنوان هم "زدن ضربت مجلس".شد خواهد
را تمرين آغازين مراحل بيضايي بهرام كارگرداني و نوشته
.آمد خواهد صحنه به ماه دي در و ميگذارد سر پشت
از تكريم ستاد دعوت و رايزني ادامه به همچنين تشكرينيا
اشاره كشور حرفهاي نمايشنامهنويسان و كارگردانها ديگر
دليل به گذشته سال كه كارگردانهايي:افزود و كرد
در شركتكننده هنرمندان جمع به نتوانستند مشغلههايشان
اين به امسال بپيوندند ، هنري و فرهنگي خودجوش حادثه اين
نمايش كه صابري پري خانم جمله از شد ، خواهند افزوده جمع
در كه دژاكام امير و برد خواهد صحنه روي را "ازل شير"
.است "ساقي" نام به نمايشي تدارك حال
نقش تداوم با كوشيد خواهد ستاد اين تشكرينيا ، گفتهي به
به توجه با و زمينه اين در سازماندهي و برنامهريزي
هنرمندان از دعوت با (ع)علي امام حضرت شخصيت ويژگيهاي
آتي سالهاي براي را برنامههايي زمينه ، اين در كار به
و كهنه هرگز موضوع اين است معتقد كه چرا دهد ، ادامه نيز
.نميشود تكراري
|