كانت نظر از اخلاق بنيانهاي
انديشه هاي تازه
درسهايدموكراسيبرايهمه
كانت نظر از اخلاق بنيانهاي
;اشاره
و معرفت در كانت كه تحولي مدرن دوران پژوهشگران
تلقي اهميت با بسيار را كرد ايجاد فلسفي انسانشناسي
و (اخلاق) عملي خرد خردنظري ، حوزه سه كه ميكنند
معرفت بنيانهاي كانت ، نظر بهبرميگيرد در را خردداوري
كه بود معتقد كانت.كرد جستجو انسان خرد در بايد را
و ميگيرد تعلق پديدارها نمود و ظاهر به فقط ما معرفت
او.كرد حاصل آگاهي اشياء گوهر و ذات به نميتوان هيچگاه
و سنتي تلقيهاي ميان فاصلي خط واقع در بيان ، اين با
كانت نظر از.كشيد وي اخلاق و معرفت انسان ، از جديد تلقي
يكديگر از فلسفي و علمي معرفت قلمرو و ايمانيات قلمرو
.است جدا
آراي از تاثيرپذيري با كه اخلاق حوزه در كانت فلسفه
و روسو منتسكيو ، نيز و هيوم ديويد لاك ، جان هابز ، توماس
تعيين آثار وجود با.گرفت شكل فرانسه در دانشنامه اصحاب
انتقادهاي داشت ، پي در غرب جديد فلسفه در كه كنندهاي
كانت كتاب مهمترين.برانگيخت او فلسفه از نيز را جدي
در و است "عملي خرد نقد" كتاب همان عملي ، اخلاق حوزه در
دو در "اخلاق الطبيعه مابعد" نام به كتابي كانت آن ، كنار
ما اوليه مباني" نام به آن اول جلد كه دارد جلد
مباني" عنوان زير آن دوم جلد و "حق تعليم بعدالطبيعه
هم.است شده شناخته "فضيلت تعليم الطبيعه مابعه اوليه
ترجمه بيدي دره صانعي منوچهر دكتر توسط جلد دو اين اكنون
در نشر بازار به نگار و نقش انتشارات توسط بزودي و شده
فلسفه درسهاي" كتاب صانعي دكتر اين از پيش.آمد خواهد
.بود رسانده چاپ به انتشارات همين توسط را "كانت اخلاق
بوده ، دانشگاه در كانت گفتارهاي درس واقع در كه كتاب اين
"اخلاق الطبيعه مابعد" كتاب مشابه شده مطرح مسائل نظر از
كتاب در بطورفشرده كانت بنيادين تز روي هر به.است وي
از كه اخلاقي رفتار هر كه است اين "اخلاق الطبيعه مابعه"
ذهني درون يا:است پايه دو بر متكي ميزند ، سر ما
آدمي خير اراده آن منشا اين بنابر و بوده (Subjective)
قوانين آن منشا كه بوده(Objective) ذهني برون يا است
ارائه ما به اجتماعي نهادهاي طريق از كه است جمعي عقل
حق از ناشي و طبيعي امري يا اخلاق اين بنابر.ميگردد
لازم.است (حقوقي) اجتماعي امري يا و (فضيلت) بوده طبيعي
عنوان زير جلد دو در شده ، ياد كتاب كه است يادآوري به
.رسيد خواهد چاپ به "فضيلت فلسفه" و "حقوق فلسفه" جديد
اخلاق فلسفه به نسبت خوانندگان آگاهي براي رو اين از
.ميرسانيم چاپ به را "فضيلت فلسفه" كتاب از بخشي كانت
انديشه و فرهنگ گروه
عشق تكاليف تقسيم
حقشناسي ، تكليف (ب ،(رضامندي) خرسندي تكليف (الف
همدلي تكليف(ج
خرسندي تكليف -الف
[خيرخواهي و خرسندي]
امري زندگي ، از لذت صرف براي كه آنجا تا خود ، كردن ارضا
و ضعف به كه حدي تا نه اما بدن از مراقبت) است ضروري
-.است خويش به نسبت انسان تكاليف از (شود منتهي آن سستي
به نسبت ([صوفيگري و]بردگي) خست تكليف اين ضد و مقابل
افراطي انضباط يا زندگي براي ضروري و آفرين شادي لذات
دو هر كه است زندگي لذات از خود كردن محروم در (تخيلي)
از نظر صرف اما.است خويش به نسبت انسان تكليف ناقض
براي كه) ديگران براي (خيرخواهي طلب) آرزويي خيرخواهي
به را خيرخواهي ميتوان چگونه (ندارد بهرهاي هيچ ما خود
امكانات داراي كه كسي نيكوكاري يعني ;رساند عملي مرحله
تكليف يك ميتواند چگونه است نيازمند كه كسي به نسبت است
(بودن خوش) سعادت آرزوي از است عبارت خيرخواهي باشد؟
غايت به قاعده از است عبارت نيكوكاري اما.ديگران براي
برخاسته كه مورد ، اين در انسان وتكليف آرزو اين رساندن
عنوان به را قاعده اين كه است اين است ، عقل ضرورت از
چنين كه ميرسد نظر به اول نگاه در.كند لحاظ كلي قانون
به بيشتر برعكس ;باشد عقل ذات به متعلق تماما قانوني
خود ، براي هركس":كه باشد طبيعي قاعده اين كه ميرسد نظر
."ما همه براي (تقدير) خدا
نيكوكاري قانون
رفع براي خود امكانات گرفتن كار به يعني نيكوكاري ،
انساني هر تكليف كه داشتي چشم هيچ بدون ديگران ، نيازهاي
آرزومند بيابد نيازمند را خود كه انساني هر زيرا.است
مقابل در اگر اما.شود واقع ديگران حمايت مورد كه است
اين بخواهد و باشد نكردن كمك او قاعده ديگران ، نياز
هنگامي مقابل در كند ، جاري كلي قانون صورت به را قاعده
از نسبت همان به ديگري فرد هر است ، نيازمند او خود كه
از كه است مجاز دستكم يا كرد خواهد خودداري او به كمك
به وقتي خصوصي ، نفع قاعده پس.كند خودداري او به كمك
.ميشود خود نقض موجب تكليف برخلاف درآيد كلي قانون صورت
تكليف نيازمندان ، به نسبت نيكوكاري عمومي نفع نتيجه در
نوع از) همنوعي موجودات انسانها زيرا است انساني عام
عاقل موجودات عنوان به كه مشترك نيازهاي با هستند (واحد
ميتوانند كه يافتهاند استقرار زمين در چنان طبيعت توسط
.كنند مساعدت و كمك يكديگر به يكديگر نيازهاي رفع براي
نيكوكاري شرط
بر اضافه امكانات كه كسي) غني شخص نظر در نيكوكاري
در را ديگران رساندن سعادت به امكانات يعني خود نيازهاي
تلقي تكليف كه ندارد را آن ارزش تقريبا (دارد اختيار
به نسبت] را ديگران اقدام ، اين با ميتواند او گرچه ;شود
طريق اين از كه خاطري ارضايگرداند مكلف و ملزم [خود
ارزش گونه هيچ برايش و ميشود او نصيب [نيكوكاري يعني]
.است اخلاقي احساسات در رفتن فرو نوعي ندارد ، فداكاري
باشد انديشه اين در بايد او كه ميرسد نظر به همينطور
غير در زيرا ;كند اجتناب ديگران كردن ملزم از دقت با كه
ديگران بخواهد كه بود نخواهد حقيقي نيكوكار او صورت اين
(بنگرد حقارت چشم به آنها به و) كند ملزم خود به نسبت را
خود يا شود قائل ديگرانحرمت براي بايد او برعكس بلكه
را خود احساس نتوانست اگر و ;بداند ملزم آنها به نسبت را
را خود فقط (است بهتر بسيار كه روشي) دهد انجام پنهاني
نيكوكاري امكانات اگر -بداند نيكوكاري به مكلف و مسئول
تمام ، قدرت و قوت با بتواند نيكوكار شخص و باشد محدود
كند ، تحمل خود ميكاهد ديگران زندگي از كه را رنجي و درد
.درمقاماستغناياخلاقياست شخص واين فضيلتيبزرگاست اين
وجداني پرسشهاي
نيكوكاري جهت در را خود امكانات بايد حدودي چه تا انسان
به سرانجام خود كه جايي تا نه قطعا اندازد؟ كار به
نسبت دلسردي از ناشي نيكوكاري.شود محتاج ديگران احسان
ارزش قدر چه (وصيتنامه طريق از درگذشتن هنگام) جهان به
بر است مجاز كشوري قوانين موجب به كه كسي آيا -دارد؟
مورد در مثلا) كند غصب را او آزادي و شود مسلط فردي
به دارد سعادت از خود كه تصوري مطابق اگر (خود ملك رعيت
اين من سوال كند ، رفتار او با پدرانه غمگساريهاي موجب
محروم ستم يا و كند؟ فرض نيكوكار را خود ميتواند كه است
كه نيست حق تكليف با متضاد آنقدر آزاديش از كسي كردن
رقيت به تن خود ميل به اربابش نيكوكاري اميد به كسي وقتي
انكار نحو شديدترين به را خود انسانيت ميدهد ، ديگران
وجه هيچ به او به اربابش علاقه منتهاي و است كرده
نيكوكاري اين شايستگي با نميشود؟و محسوب نيكوكاري
بزرگتر انساني حقوق تمام از ميتواند كه است وزين چنان
از خودم كه تصوري مطابق كسي به نميتوانم من - باشد؟
(ديوانگان و كودكان مورد در مگر) كنم احسان دارم سعادت
اين به [ميخواهد او خود كه است چيزي هركس سعادت يعني]
بلكه كنم تحميل او بر را چيزي خود فكر مطابق كه ترتيب
به ميتوانم دارد سعادت از او خود كه مفهومي مطابق فقط
و كالاها از استفاده با كردن نيكي امكان.كنم احسان او
افراد بعضي كه است واقعيت اين نتيجه اغلب مناسب ، اشياي
منشا كه حكومت غيرعادلانه اقدامات از استفاده با
كه مييابند دست امتيازاتي به است ، ثروت در نابرابري
كمك.ميشود آنها به ديگر افراد احتياج و وابستگي موجب
موجب كه شرايطي ، چنين تحت محتاج اشخاص به ثروتمند افراد
واقعا ميتواند آيا ميشود كننده غروراحسان و تكبر
ميشود؟ ناميده نيكوكاري
شناسي حق تكليف -ب
معيني خير موجب به كسي از ستايش از است عبارت حقشناسي
دارد همراه به حكم اين كه احساسي.است رسانده ما به كه
و الزام) نيكوكار شخص به نسبت احترام از است عبارت
با او رابطه كه حالي در (او به نسبت [حقشناس شخص]تكليف
-ميگردد تلقي محبت رابطه عنوان به فقط كننده ، دريافت
پيآمدهاي بدون ديگران ، براي قلبي خيرخواهي صرف حتي
همين و است فضيلت تكليف شايستهعنوان ،[عملي و] طبيعي
.است آن منفعل صرفا نوع از فعال حقشناسي تمايز مبدا امر
مقدس تكليف عنوان به حقشناسي
گواهي يعني ;بصيرت قاعده يك فقط نه است تكليف حقشناسي
شخص تصادفي نيكوكاري موجب به من ، بودن ملزم به دادن
به اقدام) بيشتر نيكوكاري به او تحريك براي من ، به ديگري
كه] است عملي همان در بيشتر فعاليت به دعوت حقشناسي
اگر يعني] صورت اين در زيرا ([است شده حقشناسي موجب
فقط را قاعده اين من [باشد بصيرت قاعده يك فقط حقشناسي
گفت ميتوان بلكه.برد خواهم كار به خود بعدي اهداف براي
يك يعني اخلاقي قانون مطابق الزام مستقيما حقشناسي
.است تكليف
تكليف يك عنوان به بهخصوص بايد همچنين حقشناسي اما
به)ميتواند آن نقض كه تكليفي يعني ;گردد لحاظ مقدس
را نيكوكاري اخلاقي انگيزه (فضاحتبار مثال يك عنوان
(شيء)موضوع هر از عبارت مقدس [امر] زيرا.كند معدوم
توجه با نتواند ، باشد آن با منطبق عملي هر كه است اخلاقي
شخص آن موجب به كه)باشد اخلاقي الزام الغاكننده آن ، به
.است معمولي تكاليف:تكاليف بقيه.(است مكلف هميشه مكلف
كه خيري اقدام كردن تلافي با نميتواند هرگز انسان اما-
;شود معاف آن الزام از است ، كرده دريافت ديگري طرف از
اقدام كه كسي اولين عنوان به احسانكننده تقدم حق زيرا
چنين بدون حتي اما -.نخواهدشد زايل گاه هيچ كرده خير به
و پايه قلبي ، خيرخواهي صرف ،(نيكوكاري يعني)هم اقدامي
نوع ، ازاين حقشناس سرشت يك -.است حقشناسي به الزام اساس
.ميشود ناميده قدرشناسي
حقشناسي شدت و گستره
حتي و پيشينيان بلكه معاصران فقط نه حقشناسي اين گستره
شامل نيز نميشناسد اطمينان و يقين با انسان كه را كساني
قدما ، از كه نميرسد نظر به مناسب علت همين بهشود مي
حملات ، مقابل در امكان حد تا ميشوند ، محسوب ما معلمان كه
توهم يك اين اما.نكنيم دفاع اهانتها و اتهامات
نسبت خيرانديشي و شايستگي در قدما براي كه است ابلهانه
طبق جهان گويي چنانكه ;باشيم تقدم به قائل متجددان به
زوال به رو خود ذاتي كمال از پيوسته طبيعت ، قوانين
.گذشتهبايدتحقيرشود بهزمان نسبت ميرودوهرامرجديدي
آن الزامآوري درجه يعني فضيلت ، اين شدت به آنچه اما
شخص جانب از كه فايدهاي مقدار از است عبارت مربوطاست
اين اينكه و ميشود دريافتكننده نصيب نيكوكار
.است بوده غيرخودخواهانه چقدر او به فايدهرساني
احسان معادل خدمتي انجام از است عبارت آن درجه نازلترين
به نباشد زنده اگر و (است زنده اگر) او به نيكوكار شخص
نبايدبه حقشناسانه نيكوكار و خيرخواهي اين ;ديگران
آن اداي فكر به انسان كه شود لحاظ مسئوليتي بار عنوان
زيرا).كند خلاص آن بار زير از را خود ميخواهد و است
احسان از نازلتر مرحله يك هميشه احسان دريافتكننده
براي بلكه (است شده خدشهدار او غرور و دارد قرار كننده
است فرصتي يعني اخلاقي نيكوكاري براي است مجالي اين او
صميميت تركيب و انساندوستي با فضيلت اين كردن متحد براي
اين حداقل در دقت)خيرخواهي ظرافت با خيرخواه شخص قلب
انسان تقويت نتيجه در و (بودن مكلف انديشه در فضيلت
.دوستي
است تكليف كلا همدلي اساس -ج
[منفعل و فعال همدردي]
حسي دليل اين به) هستند حسي تاثراتي همدردي و همشادماني
به نسبت الم يا لذت از برخاسته (كه ميشوند ناميده
(احساسهمدردي يا مشترك احساس)ديگران اندوه يا شادماني
.است نهاده انسان تاثرپذير سرنوشت در پيش از طبيعت كه
خيرخواهي سريع انتقال وسيله عنوان به احساسات اين اما
لحاظ مشروطي واقع در و خاص تكليف همچنان معقول ، و فعال
فقط نه انسان اينجا در زيرا ;انسانيت عنوان تحت ميشوند
حيوان يك عنوان به همچنين بلكه عاقل موجود يك عنوان به
را انسانيت اين جايگاه حال.ميشود تلقي عقل از برخوردار
يا همدردي احساس براي اراده و استعداد در يا ميتوان
كه درد ، و شادي مشترك احساس براي تاثرپذيري در صرفا
است آزاد اول قسم.كرد تعيين است ، كرده عطا او به طبيعت
بيماري يا گرما مانند)ناميد مطلعكننده آنرا ميتوان و
[دوم نوع] زيرا ;ناميد همدردي آنرا ميتوان نيز و (مسري
طور به ميكنند زندگي هم جوار در كه افرادي ميان در
.دارد وجود الزام اول نوع براي فقط.مييابد گسترش طبيعي
ميپنداشتند فرقه اين چنانكه:رواقي حكيم تفكر عالي سطح
دوست يك ميخواهم من:شود گفته رواقي حكيم به كه بود اين
و حبس و بيماري فقر ، در كه كسي عنوان به نه ;باشم داشته
الفتداشته او با اينكه براي بلكه باشد من مددكار غيره
حكيم اين وصف ، اين با ;كنم خدمت انساني به بتوانم و باشم
خود با دهد نجات را خود دوست وقتينميتوانست رواقي
به مربوط؟ چه من به[دوستش مشكلات يعني] اين:ميگفت
ديگري وقتي عمل ، در.همدرديبود اصل منكر ديگر عبارت
در) اما كنم كمك او به نميتوانم گرچه من ، و ميكشد درد
صورت ، اين ميشوم ، در متاثر دردمندياو از(خود درون
بيشتر يكي (طبيعي نحو به) واقع رنجدر و درد گرچهاين
اين اماميكنند تحمل نفر رادو او درد نيستاما
جهان رنجهاي و درد بر انسان كه باشد تكليف يك نميتواند
درد تحملمقدار طريق از ] طريق اين از تا بيفزايد
اهانتآميز نيكوكاري يك اين پس.باشد خوبي همدرد [بيشتري
فاقد كه خيرخواهياست از نوعي زيراگوياي بود خواهد
اجتماعي روابط در و ميشود ناميده مهرباني و است ارزش
ومسرت شادي ندارند نياز آنها زيرا ندارد جايگاهي انسانها
.بكشند رخديگران به را شايستگيخود از ناشي
غيرمستقيم تكليف عنوان به همدردي
(آنها شادي در ومساهمت) ديگران همدرديبا چه اگر اما
به نسبت ما دلسوزي وصف ، اين با نيست ما تكليف فينفسه
ما (حسي)طبيعي پرورشاحساسات لذا و ديگران مقدرات
عنوان به آنها كاربرد ديگرانو واهداف غايات به نسبت
اين از استفاده اخلاقيو اصول مبناي همدردي ، بر وسايل
پس -.غيرمستقيمماست تكليف اصول ، اين با احساساتمنطبق
استقرار محل كه اماكني به رفتن از كه است اين ما تكليف
امتناعنكنيم است ، آنها احتياجات به كمك ومستلزم فقرا
اتاق مقابل از و;اماكنيباشيم چنين جستجوي در بلكه
عبور سرعت به قبيل اين از افرادي و زندانيان و بيماران
و گرفتارند بدان آنها كه دردي و رنج در كم دست نكنيمتا
زيرا.همدرديكنيم آنها با نيستيم آن رفع به قادر ما
است نهاده ما طبيعتدر كه است انگيزهاي البته هم اين
.نيست تكليف تصور منطبقبا كه كنيم امورياقدام به كه
وجداني پرسشهاي
اخلاق كل اگر نبود كلابهتر جهان اوضاع بهبود براي آيا
و ميشد بنا حق تكاليف بر كاملفقط آگاهي با بشريت
حساب به عليالسويه اخلاقي انگيزههاي در خيرخواهي
وضعچه اين كه ملاحظهكرد نميتوان سهولت به ميآمد؟
مورد اين در اما.داشت خواهد انسان سعادت در تاثيري
برايجهان ، بزرگي اخلاقي كمزينت دست البتهخيرخواهي
اينكه بدون فينفسه كه بود خواهد دوستي ، انسان يعني
يك بهعنوان جهان باشد ، نظر در (سعادت و خوشي) منفعتي
.ساخت خواهد متجلي كمالاتشرا تمام زيبا ، اخلاقي كمال
شخص به نسبت انسان عشق ابراز معناي دقيقابه شناسي حق
كلي عشق زيرا.اوست به احترام ابراز نيستبلكه نيكوكار
براساس بايد و ميتواند(همگاني عمومي ، ) همسايه به نسبت
شخصپذيراي] حقشناسي ، اما;شود تكاليفبنا تساوي
شخص از نازلتر مرتبه يك را ملزم شخص [عنوان به مرحمت
انسانها حرمت تساوي اينجا در و] ميدهد نيكوكارقرار
اين گوناگون ناحقشناسيهاي علت آيا [نميماند محفوظ
خود از برتر را كسي انسان وقتي كه نيست خودپسندي و غرور
تساوي در را نميتواندخود و منتفرميشود ميبيند
تكليفيمربوط نسبتهاي به آنچه) دهد قرار او با كامل
؟(ميشود
به عشق مقابل در انسانها رذايلتنفراز مورد در
انسانها
رذايلمنفور انواع
ناشناسي حق حسد ، منفور خانواده هم روي رذايلبر اين
اما -.ميدهند تشكيل را(نيت سوء) بدخواهي و (ناسپاسي)
در چنان بلكه نيست خشن و رذايلآشكار اين در موجود تنفر
فرومايگي و پستي موجب كه پوشيدهاست و مخفي انسان وجود
به خودنسبت تكاليف از انسان غفلت لذا و ميگردد او
خود به نسبت انسان تكليف شدن مخدوش نهايت در همسايهو
.آورد خواهد بار به را
به آلوده ديگران خوشي اينكه به تمايل عنوان به حسد (الف
شخص] خود خوشي به صدمهاي حال عين در و گردد دردرنج
آسايش نابودي) درآيد عمل به وقتي نشود ، وارد [حسود
ناميده (غيرت) غبطه صورت غيراين در و بارز حسد (ديگران
اين از ناخشنودي يعني غيرمستقيم ، شرارت يك فقط ميشود ،
زيرا;ببينيم ديگران خوشي سايه در را خود خوشي كه است
كار به خود خوشي ارزيابي براي مورد اين در كه معياري
در فقط را خود خوشي بلكه نيست دروني ارزش يك ميبريم
ارزيابيرا اين ميسنجيمو ديگران خوشي مقايسهبا
يك درمورد كه است جهت همين به -.ميدهيم قرار مبنا
اتحاد از سخن قبيل اين از اموري و يكخانواده يا ازدواج
در گويي درستچنانكه ;ميرود(ناك غبطه) رشگين سعادت و
پس.است مجاز كسي به نسبت خوردن غبطه متعددي موارد
و شيوع فقط و دارند قرار انسان طبيعت در تحركاتحسد
به ميكند نفرتانگيز رذايل گرفتار را انسان آنها طغيان
را انسان حداقل ميگرددو او آزردگيخود موجب كه نحوي
طالبانهدام شديد ، تاثيرهيجانات تحت تا ميكند تحريك
نسبت انسان تكليف مقابل در لذا ، هم و گردد ديگران سعادت
قرار ديگران به نسبت تكليفاو مقابل در هم و او خود به
.دارند
به گسترش ، درصورت كه نيكوكار ، شخص مقابل در ناسپاسي (ب
غيراين ودر بارز ناسپاسي ميشود ، تبديل او از تنفر
قضاوت ديدگاه از واقع در ميشود ، ناميده صورتبيمعرفتي
چنان انسان حال عين ودر:رذيلتاست منفورترين عمومي
نيكوكاري با حتي نيستانسان بعيد كه است آلوده آن به
است عبارت رذيلتي چنين امكان اساس -بتراشد دشمن خود براي
دارد ، خود به نسبت كه تكليفي از انسان نادرست درك از
حرمت حفظ و ديگران احسان به نسبت انسان استغناي يعني
الزام تحت را مقابل طرف خود ، احسان با آنها زيرا ;خويش
براي مزاحمت ايجاد جاي به بايد ، انسان اما.ميدهند قرار
و مديون تا كند تحمل خود را زندگي مشكلات ديگران ،
اين نگران انسان حالت اين در زيرا ;نگردد ديگران وامدار
كه گيرد قرار احسانكننده از نازلتر مرتبهاي در كه است
مغاير (خويش شخص در انسانيت غرور) انسان ذاتي ارزش با
كساني به نسبت انسان حقشناسي كه است دليل اين به.است
يا اجداد از كردن ياد) هستند ما بر مقدم الزاما كه
فقط معاصران به نسبت اما ميشود ابراز آزادانه (والدين
را نابرابري نسبت اين تا ميشود ابراز تنگنظري با
پيشينيان به نسبت حقشناسي برعكس واقع در و بپوشاند
انسانيت براي (ناسپاسي) ناشناسي حق اما.ميشود ابراز
از كه زياني موجب به صرفا نه ;است تكاندهنده رذيلتي
وارد انسان به كلا نيكوكاري ادامه از ممانعت طريق
اخلاقي خصلت يك با ميتوان را زيان اين زيرا) ميكند
با حتي بزرگتر ، اخلاقي ارزش يك عنوان به اصيل ،
بلكه (كرد جبران نيكوكاري ، ارزشهاي تمام به بياعتنايي
بالاي بر را دوستي انسان واقع در ناسپاسي كه دليل اين به
به عشق فقدان و [بكوبد زمين به را آن تا] ميبرد سر
.رابهتنفرمقتدرانهازعاشقانانسانيتتنزلميدهد انسانيت
نيز دارد قرار دلسوزي مقابل در مستقيما كه بدخواهي (ج
گسترش چنان وقتي گرچه نيست ، بيگانه طبيعتبشري به نسبت
عنوان به شود واقع موثر شرارت يا شر ايجاد در كه يابد
بودن وحشتناك و برميانگيزد را انسان تنفر بارز ، بدخواهي
در را خود سعادت و خوشي انسان اگر اينكه ميشود برملا آن
آنها جلوه تا بپوشاند ديگران گرفتاريهاي و شقاوت لفاف
واضحتر را خود رفتاري خوش حتي و خوشي گردد ، نمايانتر
يعني تخيل ، قوانين طبق كه است چيزي كرد ، خواهد احساس
وجود با اما.است طبيعت بر مبتني تقابل ، قانون
مستقيما است ، برتر جهان كل كننده ويران كه شرارتهايي
مردمان وجود با اينكه از خوشحالي يعني] كردن خوشحالي
اين به بنابراين و[است فضيلتمند موجودي خود انسان شرير ،
از پنهاني تنفر معناي به دادن نشان موافق روي شرارتها
كه است همسايه به عشق با متناقض مستقيما و است انسانيت
نسبت] مناعتطبع.هستيم آن به ملزم تكليف يك عنوان به ما
طبع رضايت و نخورد برهم انسان آرامش اينكه در ديگران [به
خوشوقتي در بگوييم دقيقتر) خود رفتاري خوش از (خودبيني)
ميتوان را مورد دو هر كه (عمومي رذايل به نشدن آلوده از
مسرت و خوشي دو ، هر و نهاد خودخواهانه فضايل حساب به
اصل از ناشي تكليف با ميآورند ، وجود به بدخواهانه
انسانم ، يك من" [كه مضمون بدين] (ترنس شريف كرمس) دلسوزي
تناقض در ".است داده رخ من براي دهد رخ انسان براي آنچه
انسان ، مسلم وجودحق با بدخواهي ، صورت شيرينترين.است
انسان اينكه به (عدالتخواهي عنوان به) داشتن الزام حتي
قرار خود غايت را ديگران به رساندن زيان منفعتي هيچ بدون
.انتقامكشي حس از است عبارت دهد ،
كه است مجازاتي مستحق كند تجاوز ديگران حقوق به هركس
جبران و اصلاح صرفا نه) ميشود تلقي او از گرفتن انتقام
كه نيست عملي كردن مجازات اما.(است كرده وارد كه زياني
دادگاه يك كار بلكه ;باشد ديده زيان فرد شخصي توان در
كه را همگان مافوق قدرت يك قوانين كه اوست از متمايز
انسان ما كه هنگامي و ميگذارد اجرا به هستند ، او مطيع
حقاني وضعيت يك در (است ضروري اخلاق در كه چنان) را
نه) عقل قوانين موجب به صرفا اما (برحق و قانوني)
و كردن مجازات قدرت كس هيچ ميكنيم ، ملاحظه (مدني قوانين
عالي قانونگذار كه كسي مگر ندارد گرفتن انتقام متجاوز از
:بگويد ميتواند كه (خداوند يعني) اوست فقط و است اخلاقي
تكليف اين پس."ميكنم قصاص من ;است من آن از انتقام"
انتقامجويي به توسل صرف با فقط نه كه ماست براي فضيلت
از حتي بلكه نكنيم تحريك را ديگران خصومت تنفر ، احساس يا
;نكنيم انتقامكشي تقاضاي هم [خداوند يعني] جهاني داور
كه هست كار تقصير آنقدر انسان خود كه دليل اين به اولا
[انتقام تقاضاي به رسد چه تا] باشد عذرخواهي نيازمند
ناحيه از مجازاتي ، هيچ كه دليل اين به بخصوص و ثانيا
.باشد گرفته نشات تنفر حس از نميتواند باشد ، كه هركس
را آن نبايد البته كه است انساني تكليف يك آشتيگرايي پس
يعني ;كرد خلط خطاها به نسبت بياعتنايي و سهلانگاري با
تجاوز استمرار از قويا ميتواند كه وسايلي از چشمپوشي
اينكه از است عبارت سهلانگاري اين زيرا ;كند پيشگيري
عينا كه كنند پايمال را او حقوق ديگران دهد اجازه انسان
.است خويش به نسبت انسان تكليف نقض
دارد ادامه
انديشه هاي تازه
درسهايدموكراسيبرايهمه
معاصر ، نگاه پژوهشي موسسه:ناشر /بشيريه حسين:نويسنده
.قيمت1350تومان ، 220صفحه /كوچك خشتي قطع /اول ، 1380 چاپ
نظام رايجترين دموكراسي ميلادي سده 21 آغاز در امروزه
و اروپايي پديدهاي آغاز در مدرن دموكراسياست سياسي
در تدريج به گذشته قرن چندين طي در اما بود ، غربي
نظامهاي بيستم قرن دريافت گسترش نيز ديگر سرزمينهاي
يافتند ، استقرار مدتي فاشيستي و توتاليتر حزبي ، تك سياسي
به را خود جاي سرانجام مختلف ، بحرانهاي واسطه به ولي
نيز امروزه چه اگر.دادند دموكراتيك حكومت از اشكالي
عالمگير نظامي داشته ، كه پيشرفتهايي همه با دموكراسي
در دموكراتيك شبه يا و اقتدارطلب رژيمهاي و نيست
در حتي حال اين با.ميشوند يافت گوناگون كشورهاي
هم باز نيست ، برقرار دموكراتيك زندگي شيوه كه كشورهايي
.دارند رواج دموكراسي نظام از برخاسته رويههاي و نهادها
نوشته كساني همه براي "همه براي دموكراسي درسهاي" كتاب
و نهادها مفاهيم ، درستتر و بهتر فهم به كه شدهاست
عنوان به و حكومت عنوان به دموكراسي عمومي فرآيندهاي
براي سياست علم كتابهاي معمولا.علاقهمندند زندگي شيوه
گسترش با اما ;ميشود نوشته سياسي كارشناسان و دانشجويان
به مردم ، عموم سطح در سياسي رقابت و مشاركت تجربه
ضرورت هستيم ، آن شاهد ايران در اينك هم كه شيوههايي
هرچه عموم براي سياست زمينه در علمي كتابهاي نگارش
.ميشود آشكارتر
و است سياسي علوم عرصه صاحبنامان از نيز كتاب نويسنده
تدريس دانشگاهها در درسي كتابهاي عنوان به وي آثار
كتابهاي (روشن انديشه مجموعه) مجموعه اين از.ميشود
حسين از نيز سياسي دانش و سياسي انديشه معنوي ، بينش
.است انتشار و تاليف دست در بشيريه
|