جنگ نظريههاي
غربي انديشمندان ديدگاههاي به نگاهي با
خانمانسوز و ويرانگر پديدهاي شك ، بيهيچ جنگ:اشاره
به ديگري مرگخواهي در خشونت غريزه آن در كه چرا است ،
امروز به تا كهن بسيار دوران از انسان.ميرسد خود اوج
پديده امروزه.است بوده خونبار پديده اين درگير همواره
.ميشود بررسي و سنجيده گوناگوني چشماندازهاي از جنگ
بر جنگ زيانبار تاثير بر ناظر كدام هر كه ديدگاههايي
.است بوده انسانها روانشناختي و فرهنگي اجتماعي ، روابط
به ميتوان جنگ باب در را انديشمندان نگاه رو اين از
به گذشته از هرچه بيگمان و كرد طبقهبندي مختلفي انواع
به كه نظريهپردازاني شمار بر ميآيم ، بهپيش امروز
افزوده نكوهيدهاند ، را شوم پديده اين مختلف شكلهاي
.ميشود
از برخي تا كوشيده نويسنده ميآيد ، پي از كه درمطلبي
تصوير به جنگخواهي و جنگ باب در را ديدگاهها مهمترين
.بكشد
"پولمولوژي" يا "جنگشناسي" علوم مختلف هاي رشته بين در
قرار توجه مورد علوم هاي رشته از رشتهاي بهعنوان نيز
.گرفت شكل كشورها در نيز جنگ دانشكدههاي و گرفت
شد ، مختلفي دكترين و رسالهها صاحب مرور به "جنگشناسي"
پشت و قرن 21 به بشر گذاشتن قدم با تصورميشد شايد اما
"پولمولوژي" نام به چيزي "سرد جنگ" دهه چند گذاشتن سر
به "شيرين روياي" اين ولي.بدهد دست از را خود اهميت
به ويكم بيست قرن زيرا نگرفت ، واقعيت از رنگي هيچوجه
صلح رفاه ، براي "تمدنها مداوم گفتوگوهاي قرن" آنكه جاي
شروع هولناك ضرباهنگي با باشد بشريت بيشتر چه هر آرامش و
انفجار و هواپيماها غرش با را جنگ شوم آواي جهانيان و شد
ضرباهنگ اينشنيدند افغانستان در آمريكاييها بمبهاي
با گذشته قرون چون را قرن21 يابد تداوم اگر هولناك
سخت كشاكشي در ملتها.ساخت خواهد كشتارمواجه و خونريزي
ديگر بار يك و ميكنند تجربه را مرگ و ترس وحشت ، فضاي
آرمانهاي و آرزوها در فقط را "جنگ" بدون دنياي تصور بايد
كه زماني تا است اين واقعيت.كنند جستجو خود خيالي
كساني هنوز و دارند وجود مخرب سلاحهاي سازنده كارتلهاي
را ديگر ملتهاي نابودي نقشه بسته درهاي پشت كه هستند
در را جديد سلاحهاي آزمايش اجازه و ميكنند ترسيم
زوديها اين به نميتوان ميكنند ، صادر ديگر كشورهاي
.ساخت روشن دايمي صلح با را بشريت چشمان
است ، داده تغيير را نبرد اشكال درواقع جنگ ابزارهاينوين
اگرامروزه.باشد برده سوال زير را جنگ واقعيت اينكه نه
جهان درواقع ميشوند ساخته جنگيدن براي جديدي ابزارهاي
تام نابودي" متاسفانه كه ميسازند مواجه جديد چالش با را
رمون.باشد دستاوردها اين رهاورد مهمترين شايد "بشريت
و سهمگين جنگي به اتمي جنگافزارهاي اگر":ميگويد آرون
در مردم عامه چهبسا نميشدند ، منتهي جنونآميز
".ميشدند همراه خودكامگان با كشورگشايي
هيروشيما در اوت 1945 نهم و ششم روزهاي اتمي انفجار اگر
يقينا كنيم ، قلمداد جنگها يا "جنگ" پايان را ناكازاكي و
آغاز بيشتر اتمي 1945 انفجار.پيمودهايم خطا به راه
به تا زمان آن از.بود نوين جنگ و مبارزهطلبي نوعي
صداي روز هر و نبوده بهدور جنگ شوم آثار از بشريت امروز
مرگ11.ميرسد بهگوش جهان اقصينقاط از جنگ مهيب
نفر ميليون شدن50 كشته و اول جهاني جنگ در نفر ميليون
را جنگ مرگآور شعلههاي جلوي نتوانست دوم جهاني جنگ در
سعي بزرگ و كوچك كشورهاي تاكنون سال1945 از.بگيرد
تا شوند مسلح كشنده و مخرب سلاحهاي به نوعي به كه كردند
صلح" نوعي در اينكه يا برآيند مهيب جنگي پس از بتوانند
يا كشور تهاجم از و كنند زندگي "تهديد تساوي" يا "مسلح
.بمانند دور رقيب كشورهاي
قدمهايي بشري سليم عقل از بخشي دوم جهاني جنگ بعداز گرچه
اين واقعيت ولي برداشتند جنگ يامحو و جلوگيري براي را
محكوم قطعنامهها و معاهدات روي بر بيشتر "جنگ" كه است
از پيشگيري به راجع مثبتي چندان اتفاق عملا و است شده
و جديد سلاحهاي ساخت.است نداده رخ بشريت نجات و جنگ
و جنگخواهي" نوعي خودبهخود ديگر كشورهاي به آن فروش
".دارد پي در را ملتها گاهي و دولتها مبارزهطلبي
هر از بيشتر است ، داده رخ اخير دهه چند در كه جنگهايي
و نموده كمرنگ بشريت ميان در را زندگي به اميد چيز
.ميكند تصوير آيندگان براي را سياه و وحشتآور فضايي
متحدين جنگ ايران ، به عراق تهاجم بالكان ، جنگهايمنطقه
همه و همه افغانستان ، با آمريكا جنگ اخيرا و عراق با
و جنگ شكلگيري چرايي و دليل پيرامون بيشتر چه هر بررسي
را حقيقت اين و ميسازد ضروري جهانيان توسط را آن پيدايش
محو بشري جامعه از زوديها اين به جنگ كه ميكند روشن نيز
.شد نخواهد
و فلسفه حوزه در چه غربي انديشمندان از بسياري نظرگاه از
موضوعي "جنگ" بشري علوم ديگر حوزههاي در چه و سياست
البته -ميتوان بلكه كرد ، فراموش را آن بتوان كه نيست
آن شروع از يا نياورد بهوجود را آن -باشد ممكن اگر
فقط و فقط را "صلح" بسياري كه معني بدين.كرد جلوگيري
باشد ، گرفته شكل "جنگي" كه ميدانند واقعي و عملي هنگامي
مفهوم زماني واقعي صلح":ميگويد "پروه ژاك" كه جايي تا
:ميگويد نيچه يا و "باشد داشته وجود جنگ كه مييابد
بزرگ تحولات منشا نوعدوستي از بيش خيلي شهامت و جنگ"
:ميگويد و ميداند خوبي آزمون را جنگ وي ".بودهاند
نيچه نظر از ".ميكند مشروع را انگيزهاي هر خوب جنگ"
يك در و هشياري نيرنگ ، خدعه ، دلاوري ، سنگدلي ، تهور ، "
".پسنديدهاند هستندكهدرجنگ تنهافضيلتهايي"قدرت" كلام
بهويژه غربي انديشمندان از بسياري كه است اين واقعيت
پرداخته ، جنگ نفي به -روسو استثناي به -هجدهم قرن فلاسفه
و هلندي "اراسم" چون كساني پيشتر حتي و هجوكردند را آن
را آن جنگ خواندن ابلهانه و مضحك با نيز فرانسوي رابله
سربازي هيچ شدن كشته وجه هيچ به كه "ولتر" يا و كردند رد
راه هم بيستم قرن سياسي فلسفه در تفكر اين.نميپسندد را
بيستم ، قرن سياسي فيلسوف هاناآرنت ، كه جايي تا كرده پيدا
خشونت":ميگويد و مينامد خشونت تجلي عريانترين را جنگ
سراسر سياست و قدرت جلوه واضحترين جز نيست چيزي
نوع بالاترين بنابراين قدرت ، كسب براي است مبارزهاي
".است خشونت قدرت
از خشونتزدايي "آرنت هانا" انديشه جوهر كه آنجايي از
آزادي را سياست وجودي علت وي بود ، سياسي مفاهيم همه
معرض در را بشر "جنگ" كه است معتقد "آرنت هانا".ميداند
و جنگ بين وي آنكه ضمن ميدهد ، قرار تام نابودي خطر
نوعي را انقلاب او زيرا است ، قائل آشكاري تمايز انقلاب
اعتقاد اما ميكند ، تلقي رهاييانسان براي اميدواري
برخلاف ".گرفت آزادي از سراغي نميتوان جنگ در" كه دارد
،(19251867) فرانسوي فيزيولوژيست رنهكنتون ، آرنت ، هانا
كمك انسان نوع بقاي به افراد مرگ با جنگ" كه دارد عقيده
با فرانسوي شناس جامعه سورل ژرژ كه آن ضمن ".ميكند
و سرمايهداري كردن كن ريشه براي را جنگ جنگ ، از تمجيد
را جنگ واقع در سورل تفكر اين.ميستايد تودهها مبارزه
بتواند كه را جنگي ميكندو تقسيم بد و خوب بخش دو به
برهاند ، سرمايهداري استعمار يوغ زير از را "تودهها"
.ميبخشد تقدس جنبه
كه دارند سعي باجنگ مواجهه اغلبدر غربي انديشمندان
بعد و كرده تلقي بشري حيات افعال از جزيي بهعنوان را آن
"رايت كوينسي"كنند ، لحاظ بدان نسبت را خود قياسات
نيروهاي ميان همزمان نزاع ميتواند جنگ كه است معتقد
تلقي ملي فرهنگهاي و حقوقي تعصبات مردمي ، احساسات مسلح ،
مانند را جنگ (انگليسي اقتصاددان) مالتوس اما.شود
مجدد توازن ايجاد براي راهي مسري بيماريهاي و گرسنگي
توماسمالتوس تفكر اين.غذاييميداند مواد و بينجمعيت
رد را آن كه آن نه است ، جنگ وجود به باور نوعي واقع در
لحاظ "موجود واقعيت" بهعنوان را جنگ بلكه نمايد ،
اما.كند جلوگيري !جمعيت ازدياد از ميتواند ميكندكه
و خوشبنيهترين جنگ در":اسپنسرميگويد هربرت
و ميگيرند مرگقرار خطر معرض در نيرومندترينافراد
باقي ولد و زاد براي هستند جسميضعيف لحاظ از كه افرادي
"توازن برقراري" تفكر اسپنسر ديدگاه اين شايد ".ميمانند
است اين واقعيت ولي سازد ، روبهرو جدي چالش با را مالتوس
-سياست هرم خصوصادر -غربيان و اروپاييان از بسياري كه
عملاو مرگبار سلاحهاي با نوعي به ناخواسته يا خواسته
هر كه نيست ترديدي.ميپردازند نسلكشي به عامدا يا
كشتار جنبه پديدهجنگ جوهر دارد ، زيادي جنبههاي جنگ
شكل جنگي كه وقتي چون است ، هدفدار و يافته سازمان جمعي
شكل به رقيب شكست نهايي نيت و قصد حقيقت در ميگيرد
وجود و دارد مهاجم يك هرجنگياست آن محو نابوديو
از.است -آن شكل هر به -نفسكشي بر محكمي دليل مهاجم
شديد ستيزهجويي به ميل رواني لحاظ از كهمهاجم آنجايي
در و كرد نخواهد راضي را رقيباو جزنابودي چيزي دارد ،
.ميشود تبديل جامعه مسلط زبان به "جنگ زبان" صورت اين
يا و "صلح منطق" براي جايي شد ممكن امر اين كه هنگامي
شكل موقعي صلح.داشت نخواهد صلحوجود به باور اساسا
بر مبني مشترك تفاهم نقطه يك رقيببه دو كه گرفت خواهد
آنها براي درگيري ادامه از سودي هيچ و نزاعبرسند پايان
طرفين براي را مشكلي هيچ جنگ كه وقتي باشد ، نداشته وجود
اين واقعيت ولي ;بگيرد شكل صلحي موقع آن شايد نكند حل
از نابوديبخشي آن نتيجه اولين حداقل جنگ كه است
.باشد ايدهآلبشري كل در نميتواند و انسانهاست
كه داشت عقيده (19041842) روس جامعهشناس "نوويكو"
حل را مشكلي هيچ جنگ كه است آن مويد تكرارجنگها"
و اجتماعي جدل نوعي را جنگ تارد ، گابريل يا"نميكند
منفعتيبراي هيچ كه غيرابديميداند و مصيبتبار روشي
فوق نظريه دو برخلاف"برنهاردي فون" ندارد ، اما بشريت
چون"اشتاينمتز" و ميدانست"ملتها آزمايش بوته را جنگ"
صحه جنگ وجود بر و دانسته "ملتها محك سنگ را جنگ" او
تمايلات روي بر ميتواند يقينا چنين تفكراتي.ميگذاشت
-غرب در خصوصا -امروز سياست مردان جنگخواهانه
بهعنوان را جنگ ماكياولي همانگونهكه تاثيربگذارد ،
بين پيوند نوعي واقع ميشمرد ، در سياست عنصر مهمترين
براي و هم كنار در دو اين تا ميكرد ايجاد سياست و جنگ
.همديگرباشند
در انترناسيوناليستيخود تز و تفكر با ماركسيستها اما
طور به گرچه ميدادند ، ترويج را ضدنظاميگري نوعي واقع
به تنها آنها بلكه نكردند ، بيان هيچگاه را جنگ نابودي كل
معتقد "ثروتمندان عليه فقرا جنگ" نام به ابدي جنگ يك
يك بهعنوان"جنگ پديده" به موضوعباز همين و بوده
از انگلس فردريك.نگرد مي "اجتماعي عنصر"
يك صرفا خشونت":كمونيسمميگويد نظريهپردازانمكتب
مقدماتي شرايط وجود خشونت اعمال براي نيست ، ارادي عمل
نياز وسايلي به ديگر عبارت به يا است ، لازم بسياري عيني
نيز تفكر دراين حال هر در ".شود خشونتاعمال تا هست
كه آن ضمن ميشود ، تبديل غيرمقدس و مقدس به جنگ
اصولي راهكاري عنوان به را "طبقاتي مبارزه" ماركسيستها
در و ميكنند بيان كارگر طبقه خواستههاي به رسيدن براي
بر دارد ، وجود آن گوناگون اشكال به خشونت چون مبارزه اين
.ميگذارند صحه آن شكل هر به جنگ نوعي وجود
وكلاوزويتس هگل ;جنگ
تشابهي چندان شايد جنگ زمينه در هگل و كلاوزويتس نظريات
نه دارد فلسفي جنبه هگل فكري حركت باشند ، نداشته هم با
نيست ، جنگ از فلسفي پيتفسير در زويتس ولي.استراتژيك
اين تفكرات تشابه نقطه.است جنگ نظريهپرداز يك فقط بلكه
تجلي "سياست با جنگ ذاتي رابطه" در بيشتر جنگ درباره دو
نقش در فيلسوف هگل كه است اين واقعيتميكند پيدا
كلاوزويتس ميشود ، اما "جنگ نظريه" وارد جنگ ايدئولوگ
اين ديگر معني به است ، جنگ نظريهپرداز فقط ارتش ژنرال
زندگي در نيز ديگر چيز يك.كردهاند عوض را خود جاي دو
عصر يك در هستند ، آلماني دو هر:است هم شبيه دو اين
به ابتلا براثر و سال يك در دو هر مرگ و كردند زندگي
.افتاد اتفاق وبا بيماري
هگل:الف
بزرگ فيلسوف (18311770) هگل فردريك ويلهلم گئورگ
موضوع به همه از بيش غربشايد فلاسفه ميان در آلماني
پيرامون را خود ديدگاههاي مختلف موارد در و پرداخته جنگ
طرفدارجنگ را هگل بسياري.است داشته ابراز جنگ
تقسيمبنديهاي او دفاعاز در نيز عدهاي و ميدانند
"هگل" كه معتقدند و ميكنند مطرح را جنگها از هگل
"جنگ" كه است اين واقعيت اما نيست ، جنگ خواهان اساسا
مشغول خود به بسيار را هگل افكار كه بود موضوعاتي از
.است كرده آشكار را او حساسيتهاي و كرده
"اجتماعي آگاهي" ميتواند كه است عاملي جنگ هگل نظر به
هرگونه برابر در آن معنوي ازوحدت حراست با را ملت هر
وي نظر در جنگ كه گونهاي بخشد ، به استحكام فردگرايي
هگل ، ديدگاه از.ميشود شمرده"سياسي فعاليت برتر صورت"
خودش خصوصي منافع از دفاع روي بههيچ جنگ در فرد نقش
"برتر حق" آن و است"برتر حقي"از بيشتر بلكه نيست ،
آن از بايد كه دولتي و كشور و جامعه به تعلق حق يعني
.كند دفاع
"مشروع" او ديد از كه ميگذارد صحه جنگهايي بر بيشتر هگل
نهضت براي دولتي سوي از كه هنگامي جنگرا وي باشند ،
ميجنگند ، خود آزادي استقلالو كسب براي كه قومي يا
يا "شونده خود روح" اساسا و مشروعميداند شود آغاز
و نميپسندد را مركزي دولت از استقلال ديگر معني به
قوم كليت از را خود كه افرادي به بايد حكومت":ميگويد
و ميانديشند خويش امنيت به تنها و كردهاند جدا ملت يا
كه ميخواهند و شوند "خود براي وجود" كه ميكنند آرزو
را مرگ مزه نگيرد ، قرار تجاوز مورد هيچگاه وضع اين
بازدارنده يا نگاهدارنده نقشي را حكومت نقش وي ".بچشاند
سرزمين يك داخل در ملتها پيوند محافظ حال عين ودر
مركزي دولتهاي توسط را "سركوب" فعل هگل واقع در.ميداند
براي و ميداند "مشروع" استقلالطلب قوميتهاي عليه
.ميكند صادر خود ديدگاه از منطقي حكمي "سركوب"
جهانآراي ل عاد
دارد ادامه
|