شود تكرار بارها و بارها بايد حقيقت
خانه در كودك كتاب تصويرگري نمايشگاه
هنرمندان
هوش و عقل سرمايه به سر مئي
است شده نصب قبل گورشسالها سنگ
ما از هم كلام يك
شعر
استانداري مشاركت با و دي تا 12 از 8
ايران نواحي موسيقي جشنواره سومين كرمان
ميشود برگزار كرمان در
حجتالاسلام از هنرمندان مراسمقدرداني در
مديون هنر حوزه در موفقيت
:شد اعلام زم
است كوش سخت زحماتمديران
شود تكرار بارها و بارها بايد حقيقت
رماننويس هسه هرمان از صلح و جنگ پيرامون يادداشتي
آلماني نامدار
تاملات كه آلماني شهير رماننويس هسه هرمان نام:اشاره
ايراني خوانندگان براي دارد انساني مسائل در ذيقيمتي
تاملات عالي نمونه جهت هر از نيز حاضر يادداشت.آشناست
كه دوراني.صلح البته و جنگ پيرامون است نويسنده يك خلاق
به تا است كرده فراهم موقعيتي ميبريم ، سر به آن در
.بينديشيم هسه هرمان نوشته
طبيعي و ازلي حالتي را جنگ كه است كساني با حق بيشك
زندگي كشمكش با است ، حيوان انسان كه جايي تاميدانند
يا ميترسد آنها از كه ديگراني نابودي قيمت به ميكند ،
.است جنگ زندگي پس ميدهد ، ادامه زندگي به دارد نفرت
بديع حالت نه صلحاست دشوارتر خيلي صلح ، كردن تعريف
.دوجانبه توافق طريق از همزيستي از شكلي نه و است بهشتي
آنرا ميتوانيم فقط ;بدانيم را آن ما كه نيست چيزي صلح
.است آرمان يك صلحباشيم آن جستجوي در و كنيم حس
ميتواند تلنگري -است ظريف و بيثبات پيچيده ، بياندازه
غيرعاديتر و مشكلتر خيلي حقيقي صلح.كند نابود را آن
با كه نفر دو براي حتي -است عقلي و اخلاقي موفقيت هر از
.دارند نياز يكديگر به و ميكنند زندگي هم
وجود ديرباز از صلح به ميل صلح ، آرمان حال ، اين با و
:اساسي و محكم اصل كه است سال هزاراناست داشته
چنين براي انسان استعداد.ميدانيم را "مكن خونريزي"
ديگري خصيصه هر از بيش فراگيري دستورات چنين اصلهايي ،
حيوانات از را او قابليت اين ;ميدهد نشان را او شخصيت
"طبيعت" و او بين خطي كه ميرسد نظر به و ميكند متمايز
.ميكشد
ميكنيم احساس كه است محكم اصلهاي همين وجود دليل به
موجودي نيست ، ثابت و محدود موجودي او:نيست حيوان انسان
باشد ، رسيده تكامل به هميشه براي و يكبار كه نيست
طرح ، ، يك(Coming-into-baing)شدن حال در موجودي بلكه
نو شدنيهاي اشكال براي طبيعت اشتياق و آينده از رويايي
گستره شد بيان كه بار اولين "مكن خونريزي" فرمان.است
!بكشي نفس "نبايد" با بود مترادف تقريبا.داشت وسيعي
بهشمار خودزني و ديوانگي غيرممكن ، آن به عمل ظاهرا
قرون طي از بعد را توانش اصل اين حال ، اين با و.ميرفت
دكترينهاي و نگرشها قوانين ، امروز به تا و ;بازيافت
نفعي چنين ديگري اصل هيچ تقريبا.است كرده خلق اخلاقي
.است نكرده متحول را انسان زندگي حد اين تا و نداشته
كه نيست "نوعدوستي" پوسيده و خشك فرمول "مكن خونريزي"
رخ طبيعت در نوعدوستيميدهند آموزش درس كلاس در
!نرسان آسيب ديگر انسان به "مكن خونريزي" معني.نميدهد
نساز ، بيبهره ديگران از را خود:است اين آن معني.نيست
جداي آنان نيستند ، غريبه ديگران !نرسان آسيب خودت به
در چيزي هر.نيستند بينياز و من با بيارتباط من ، از
را آنها كه وقتي تا ،"ديگر" انسان هزار هزاران دنيا ،
فقط دارم ، ارتباط آنها با و ميكنم حس را آنها ميبينم ،
و من بين جهان ، و من بين ارتباط.دارند وجود من براي
.است من زندگي جوهر "ديگران"
كورمال كورمال و آن كردن احساس مطلب ، اين از آگاهي
.است بوده بشر طريقت رفتن پيچيده حقيقت اين بهسوي
شعلهور روشنگري عقايد.است داشته وجود پسرفت و پيشرفت
مبهم قوانين وضع به موفق آنها از استفاده با كه شدهاند
مثل شگرفي پيشرفتهاي.شدهايم وجدان مغاكهاي ايجاد و
گرچه -كه ،(alchemy) كيمياگري و (gnosis) معرفتگرايي
-ميدانند بياعتباري مهملات را آنها معاصرانمان برخي
بوده بصيرت براي انسان جستجوي اوج نقاط حقيقتا شايد
نابترين بسوي راهي عنوان به كه كيمياگري ، از و باشند
با ما شد ، شروع مكن ، خونريزي و نهايي اجراي و عرفان
منفجره مواد كه كردهايم خلق تكنولوژياي و علم نيشخندي ،
كجاست؟ پسرفت كجاست؟ پيشرفت.ميكنند توليد سمي گازهاي و
.ندارد وجود هيچكدام
.است داده نشان را صورت دو هر اخير سالهاي اين جنگ
ارمغان به را پسرفت هم و پيشرفت هم كه ميرسد بهنظر
را پسرفت جمعياش كشتار بيرحم تكنيكهاي.باشد آورده
فرهنگ يا پيشرفت انديشه تمام واقعا انگار كه ميرساند
تلاشهاي و بينشها نيازها ، ليكن.ميگيرد استهزاء به را
به را پيشرفت نوعي آنهاست ، مسبب جنگ كه معيني تازه
داشته خوبي دليل روزنامهنگار يك.ميكند متبادر ذهنمان
شده "درونگرا آشغال" علت به دروني تحريكات از تا است
كه ندارد امكان اما يابد ، خلاصي (introverted rubbish)
تصور قابل كاملا آيا باشد؟ شده بزرگي خيلي اشتباه مرتكب
عصر در كه باشد گرفته هدف را مسالهاي استهزايش كه نيست
ميشود؟ محسوب حياتيترين و ضروريترين بهترين ، ما
ابراز جنگ حين در اغلب كه دارد وجود عقيدهاي بههرحال ،
اين كه عقيده اين:است شده درك اشتباه هم كاملا و شده
ايجاد كه عظيمي وحشت مكانيسم و صرف گستردگي طريق از جنگ
مجدد جنگ انداختن راه به از اصلا را بعدي نسلهاي ميكند
اگر.نميآموزد چيز هيچ انسانها به ترس.ميترساند
از ناشي مصائب يادآوري ببرند ، لذت خونريزي از انسانها
از آگاهي.كرد نخواهد منصرف آن برپايي از را آنها جنگ
.كرد نخواهد را كار اين نيز جنگ از ناشي مادي خسارتهاي
از انسان اعمال كه است كوچك بينهايت مقياس در فقط
ميتواند انساني هر.ميگيرد سرچشمه منطقي ملاحظات
عين در و است بيمعني عملي كه برسد نتيجه اين به كاملا
احساساتي آدمهاي همه.ببرد حظ آن از هم باز حال
.اينطورند
و دوستان از بسياري كه همانطور من ، كه است دليل همين به
اين به من اعتقاد.نيستم صلحطلب ميكنند ، تصور دشمنانم
تبليغ و سازماندهي كردن ، موعظه با منطقي ، راههاي از كه
كه است آن از كمتر مراتب به كرد ايجاد جهاني صلح بتوان
.كند اختراع را اكسير بتواند شيميدانان كنگره
روي بر صلح حقيقي روح آمدن پديد موجب ميتواند چيز چه پس
.ندارند تواني چنين كه عملي تجربه و فرمانها شود؟ زمين
ناشي آگاهي از بايد صلح به عشق بشري ، پيشرفتهاي همه مثل
آكادميك دانشهاي برخلاف زنده دانشهاي تمام.شود
هزاران دارد امكانباشند داشته هدف يك فقط ميتوانند
صورت به و ديده را دانش اين مختلف گونه هزار به نفر
حقيقت يك فقط بايد دانشي چنين اما باشند ، درآورده قاعده
در ما ، در زنده جوهر از آگاهي آن.باشد داشته بر در را
الوهيت نهاني ، جادوي به مربوط شما ، و من در ما ، از يك هر
است دانشي.دارد خود نهاد در ما از يك هر كه است نهاني
زماني هر در ميتوانيم دروني نقطه اين از شروعاش با كه
شر سياه ، به را سفيد و كنيم حركت تضادها تمامي از فراتر
"آتمن" را آن هنديها.كنيم مبدل روز به را شب و خير به را
فيض را آن اسم نيز مسيحيان ;مينامند "تائو" چينيها ،
حضور متعال دانش آن كه جايي.ميگذارند (grace) الهي
فراتر پا ،(لائوتسه افلاطون ، بودا ، عيسي ، در مثلا) دارد
.ميشوند شروع معجزهها كه ميشود گذاشته آستانهاي از
سخنان در و جديد عهد در.ميشود متوقف آنجا خصومت و جنگ
دلش كه هركس.كنيم ملاحظه را آن آثار ميتوانيم گوته
"درونگرا آشغال" را آن و بخندد آن به ميتواند بخواهد
دشمنش است كرده تجربه را آن كه كسي براي اما بنامد ،
خوش مصيبت و افتخار ننگ تولد ، مرگ ميشود ، او برادر
جلوه صورت دو به زمين روي در چيزي هرميشود اقبالي
اما ;"دنيايي اين نه" و "دنيايي اين" مثابه به ميكند ،
هر.است "ما از خارج" كه است چيزي معناي به "دنيايي اين"
مرگ و ترس خطر ، دشمن ، به ميتواند ماست از خارج كه چيزي
دنياي اين كل كه ميشود روشن كمكم تجربه به.شود تبديل
روح مخلوق حال عين در بلكه ادراك هدف تنها نه "بيروني"
به دنيا و دروني به بيروني چيزهاي تمام تبديل با ماست ،
.خويشتن
كه همانطور درست اما.است بديهي ميگويم كه را مطلبي
بايد نيز حقيقت است ، خطا يك ابدي تكرار سربازي هر اعدام
.شود تكرار نحو هزاران به بارها و بارها
نژاد فيضالله داريوش:از ترجمه
خانه در كودك كتاب تصويرگري نمايشگاه
هنرمندان
كودك كتاب تصويرگر سه بزرگداشت نمايشگاهادواري نخستين
.يافت گشايش هنرمندان خانه در ديروز
اين در:گفت نمايشگاه اين اجرايي مدير ايرنا گزارش به
گلمحمدي فيروزه خسروي ، نسرين از اثر از 60 بيش نمايشگاه
.است شده گذاشته تماشا به معصوميان مهرنوش و
در تاكنون تصويرگر هنرمندان اين:افزود "نظري حسين"
كسب جوايزيرا خارجي و داخلي نمايشگاههاي از بسياري
.كردهاند
مصور سه گراميداشت ادواري نمايشگاه نخستين" اجرايي مدير
و احمد" كتابهاي و "آرزوها باغ دختر":گفت "كودك كتاب
آثار از ترتيب به ، "شد داركوب كه داركوبي" و "ساعت
.است معصوميان و خسروي خانمها
يا پرندگان زبان" و "تاريك خانه در فيل":افزود نظري
وسيله به كه است آثاري جديدترين از "عطار منطقالطير
.است شده تصويرگري گلمحمدي خانم
كه فراواني مشكلات وجود با كودك كتاب تصويرگران:گفت وي
از هنري آثار ارائه در صادقانهاي تلاشهاي دارند ، رو پيش
.ميدهند نشان خود
ادواري نمايشگاه نخستين از ديدار به علاقهمندان
از روز هر ميتوانند ماه دي نهم تا كودك كتاب تصويرگري
.كنند ديدن نمايشگاه اين از تا 20 ساعت 16
هوش و عقل سرمايه به سر مئي
(پاياني بخش)
مادي و دنياوي كه آنچه و نفس به توجه و پرستيدن خود اين
همه نهايتا و عارفان و شاعران انديشه و ذهن پيوسته است ،
اين واقعيت آيا.است داشته مشغول خود به را متفكران
از هميشه قلم ، اهل و دل اهل كه چيست و بوده چه خودپرستي
و بودهاند عذاب و رنج در آن دارنده از و آن
.سازند نابود و بزنند سنگ يا آب بر را آن ميخواستهاند
را خودخواهي و نخوت و غرور و تكبر كه خودپرستي واژه
نيست و نبوده دور ما جامعه قلمرو از هيچگاه ميكند افاده
صفت اين دارنده جوامع ، تمام در بلكه ما جامعه در تنها نه
مطرود و منظور هنرمندان و شاعران نظر از و درزبان پيوسته
پارسي سرايندگان و گويندگان اكثر بهطوريكه.است بوده
كردهاند ياد آن دارنده و صفت اين از گونهاي به زبان
نمود كشتيبان به نشسترو در كشتي به نحوي يكي آن
...پرست خود آن
و زمانها همه در پرستيدن خود و پرستي خود واقعيت پس
تفكر اهل كه آنكس اما داشته وجود جوامع همه در و مكانها
و خودستاييها و خودپرستيها تحمل تاب است تعقل و
.ندارند و نداشته را دنياپرستان و دنياداران خودبينيهاي
انتقادشان باد به يا و كرده پرهيز آنان از يا اين بنابر
از پرهيز جهت كامل عارف شعراي و دل اهل و ميگيرند
نامطلوب ، پديده اين مشغولي دل از بودن خالي و خودپرستي
مصاحبت به آن با تا ميساختند خود براي بهانهاي و محملي
فراموشي به را پرستي خود و شوند سخن هم آن با و بنشينند
.بسپارند
دراز قدح به جز نكنممن مستي ليك و خورم باده من
نكنم تي__دس
خويشتن تو همچو بودتا چه رستي__ميپ ز غرضم داني
نكنم پرستي
خيام
عرفاني مفاهيم و معاني
حق عشق غلبات را مي (610688) عراقي ابراهيم فخرالدين
.ميداند
:است نموده تعبير طهور مي را آن مولوي
و حياتست آب ميانگورطهور كجا و طهور شراب كجا
مردار دگر آن
و خم از نه كه دانسته شرابي را آن مولوي ديگر جايي در و
:است انگور از نه
از نه بود خم از نه دهكه ي___شراب صوفيان ساقي
انگور
:است دانسته قدسي مي را آن عطار
بدين نه كما_آن از قدسي مي از شو مست دلا خيز
آمديم نشست بهر جاي ، تيره
ديوان
:است خوانده كاريكرنگان را رفتن ميخانه در بر حافظ
بود كاريكرنگان رفتن ميخانه بردر
نيست راه ميفروشان كوي به را فروشان خود
:ميخواند عقل جوهر معادل را آن ديگر جاي در و
عقل جوهر چيست؟ لعل چون باده بهاي
كرد تجارت كاين برد كسي سود كه بيا
:مينمايد خواندنيتر بسيار مي ، از مولوي ديگر تعبيرات و
مي گفت عارف چونكه الله الله
شئي معدوم بود كي عارف پيش
بود شيطان باده چون تو فهم
بود رحمان مي وهم را تو كي
:ميفرمايد ديگري رباعي در و
شراب به را ما مستي نبود حاجت
رباب و چنگ از طرب را ما مجلس يا
مي و بيمطرب و بيشاهد و بيساقي
خراب چومستان مستيم و شوريده
محبت است ، عشق است ، مخفي ذوق مي كه گفت بايد سرانجام و
تعبير هزاران و است حق حقيقت است ، الهي عشق غلبه است ،
.ميطلبد ديگر مجالي آنها بيان كه ديگر
است شده نصب قبل گورشسالها سنگ
مهاب.م
نام با شعري درباره آورديم كوتاهي نوشته اين از پيش
كه بود گونهاي نوشته ، به كوتاه همين بازتاب. جوري همين"
ميسوزانند دل ايران در شعري اصيل جريانات ميداد نشان
مسير اين در پاي نفهميده يا فهميده كه كساني حال به
و ميرود هدر استعدادشان كه نميدانند و گذاشته
آورندگان پديد.برد نخواهد جايي به راه نوشتههايشان
از آگاهي عدم دليل به متاسفانه دست اين از نوشتههايي
ميفشرند پاي امري بر ايران در شعري جريانات و شعر تاريخ
كه "ننويسيم غلط".است شده نصب قبل سالها سنگگورش كه
و - رسيد چاپ به شهرستاني نشريات از يكي در شعر بهنام
چاپ امكان (نشريه همان از صفحه دو) بودنش طولاني دليل به
سياق و سبك به كه بود نوشتههايي همانگونه از -نيست آن
گاهگاه ، متاسفانه ، اما.است آمده كاغذ روي به "همينجوري"
كه ميشود چاپ آنجا و اينجا در مطالب سنخ اين از
راحتي به آن كنار از و نسوزاند آن مولف به دل نميتوان
شعر نام به آنها تحريركنندگان كه زير نوشته دو به.گذشت
توجه رساندهاند چاپ به مركز نشريات از يكي در را آن
:كنيد
آلزايمر
برگشتم و آمدم زمين به دنيا ، به هم قبلا
!كنيد نگاه ميكرده تباه مينويسم كه را جا اين آلزايمر
است رفته خودش درون چيزي از بيرون
چتر پشت كنم گريه خواست دلم فقط
است مانده باقي اصلي نسخهي سه
.ميكرد تباه را (هافظهاش) از بخشي آلزايمر
شده نوشته املايي غلطهاي با
است كج پاركينسون خاطر به دستخطش و
.كنيد رجوع ميكروفيلمها به
دف دايره يك
آسمان در دوستي براي
"خودم از" چون متنهايي كنار بايددر را نمونه دو اين
كتاب هفت شش ، موارد برخي در آنها "قلمزنان" كه گذاشت
خواننده دويست تا صد جستجوي در هنوز و كردهاند چاپ
...ميگردند
ظهور نسلي كه نيست اين سر بر بحث !دوستان ببينيد
ميان از.مينامند شعر را نوشتههايي چنين كه كردهاند
به را شعر لذت شعرهايشان ، كه كساني هستند نسل همين
دو اين كه نشريهاي در مثلا.ميكند منتقل خواننده
ميخورد چشم به نيز شعري است ، شده چاپ (!شعر يا) نوشته
!!مدرن پست خواننده بهجز) خوانندهاي هر به آن خواندن كه
:ميبخشد لذت (
ديدار
پركن را جيبهايت
آفتاب و سپيده از
ميروي كسي ديدار به وقتي
شب جاي گودترين در كه
.توست انتظار به
پر كه "ننويسيم غلط" يا و دو آن كنار در بگذاريد را اين
!غلط از است
اثبات براي و باشيم نرفته قاضي به طرفه يك كه آن براي
ميان در كه ميكنيم بسنده نكته اين ذكر به خود ، ادعاي
كه كساني نام "ايران امروز شعر" برگزيده شاعران اسامي
،"دف دايره يك" ،"آلزايمر" ،"همينجوري" چون نوشتههايي
كتاب شش پنج ، صاحب حتي و كرده منتشر "ننويسيم غلط"
نرود يادمان.نميخورد چشم به هستند ، "خودم از"چون
از خود كردهاند ، انتخاب را برتر شعرهاي كه داوراني
هستند ، كشور اين نام صاحب و پرتلاش منتقدان و شاعران
بهبهاني ، سيمين يعني برنامه اين داوران نميتواند هيچكس
صالحي ، سيدعلي سپانلو ، محمدعلي حقوقي ، محمد آتشي ، منوچهر
حافظ و باباچاهي علي سميعي ، عنايت لنگرودي ، شمس محمد
.كند قلمداد شعر به ناآشنا افرادي را موسوي
و است هنر و شعر اهل ايران ، جامعه گفت بايد ترتيب هر به
ما امروز جامعه كه نگوييم.شود فراموش نبايد هيچگاه اين
شاعري شعرهاي مجموع كه است شده چه ندارد ، گرايش شعر به
"نه را خندهات بگير ، من از هوارا" نام با پابلونرودا چون
و سهراب و فروغ شعرهاي و ميرسد هفتم يا ششم چاپ به
شعرهايش كه كسي اما دارد خواننده همچنان اخوان و شاملو
نشريات برخي در بيارتباط و ارتباط با و بارها و بارها
چاپ هم! شعر اصطلاح به كتاب شش پنج ، و ميرسد چاپ به
به را نسخه يا 2000 تيراژ 1000 است است ، نتوانسته كرده
نميشناسد شعر كه نكنيد خواننده از شكايت.برساند فروش
.بپردازيد هم نوشتههايتان و خودتان به
ما از هم كلام يك
نوشته شعر چند ارسال ضمن صفحه اين جوان خوانندگان از يكي
افراد نام و است مهم شاعر نام شما براي ميدانم":بود
شعر هستم مطمئن بنابراينآنها شعر تا است مهمتر بسيار
شاعران از ميكنيد چاپ كه شعرهايي زيرا نميشود ، چاپ من
.نگهداريد خود حافظه در را موضوع اين."است برجسته
با برخي شعرهايشان ، آخرين دريافت براي شاعران با تماس در
بااين موضوعي پوستكنده و رك ديگر برخي و رودربايستي
برجسته شاعران شان كه آن براي" كه ميگويند مضمون
در تا كنيد بيشتري دقت شعرها انتخاب در شود ، حفظ كشورمان
اگر".نشود كار كارها تازه شعرهاي شاعران ، اين شعر كنار
بوديد ، ميكنيم تنظيم و تهيه را صفحه مطالب كه ما جاي شما
آن قضيه واقعيت داشتيد؟ پاسخي چه نگاه دو اين برابر در
سعي.ميبينيد صفحه در كه است همان ما رفتار كه است
زحمت سالها كه شاعراني اعتبار و شان حفظ ضمن كرديم
وبا ميسازد را كشور اين ادبي هويت شعرشان ، و كشيدهاند
انگيزه و كنيم تشويق هم را آنها جديد ، شعرشاعران چاپ
كه برنامه ، اينبدهيم آنها به كار تداوم براي بيشتري
از اما داشت هم مناسبي بازتاب است ، صواب راه داريم يقين
ترغيب راه اين بر را ما كه گرانقدري شاعران همه ميان
از شاعران از يكي تنها ميپذيرند ، را استدلال و ميكنند
نوپا شاعران شعر كه دليل اين به صفحه اين به شعر ارائه
طريق از همچنان دوستاني مقابل ، در.پرهيزكرد ميشود كار
هشدار شعر انتخاب در ما شيوه برابر در تلفن يا نامه
شعري اگر است ذكر شايان.نشويد نام شيفته ميدهندكه
في كما) باشد ، داشته را خوب شعر يك لازم ويژگيهاي
به صفحه اين در-شاعر شهرت گرفتن نظر در بدون- (السابق
اثبات را ادعا اين همشهري شعر صفحات تورق.رسد چاپمي
.كرد خواهد
شعر
طرح
آزاد.م
است بيهوده چه قله شكوه
حقير سكوت اين و
بود جاري هميشه بايد رفتن براي
ظلمت تمامي در و
شد سرخگلي شكوه
(شعر دو)
عاشقانه 21
تميمي فرخ
بودي خوابيده تو
بگريزد شد قرار عشق كه
و ديرينم عاشق همان من وگرنه
.گلبهي پاييز غروبان
(اول ويراست)طرح
بپوش بلند پيراهن
ياس از پر شاخسار دو آن تا
نسوزد آفتاب هرم از
.ببالند حرير سايه در
آموزگار
گورگين تيمور
رشت از
;سالها ماندهست
.خويش پيشروي در ناشناخته او
...اما
:گويند
اوست ، بازوي
.كار مدام رنج آبديده پولاد
او ، كه وقتي
;بيم و اميد وشرنگ شهد پهنههاي در
;ميكند خودكار محكم بازوان با
...خويش پاك فكر با
;است زشتي و پلشتي كه چه هر با
ميكند ، پيكار
.ماست زندگي آموزگار
ما ، چشم پيش در
!آشناست انسان
چرخه
قنبري رضا
و زمين دور ميچرخند انسانها
و ميچرخد خودش دور زمين
و خورشيد دور ميگردد
خودش براي ميرقصد خورشيد
را خودم ميزنم دور
.انگشتهايم روي ميگردد جهان و
سنجاقك
(منصور)ميرباذل سيدعلي
بگذري كه همه از
آه سينه يك به
ميرسي شيار چند و
برداري آب كفي ميخواهي
!ميبارد تو در آسماني
تشنه سنجاقكي و
ميزند پر نگاهت در
هستي؟ چه حيران
رفتهاي درست
!جاست همان اينجا
صدف مرجان ، ساحل ،
شادخواست.م
ساحل بر سكوت سايه
مرجانها ،
را دريا زلف
.ميكنند آشفته
بيقرارند ، صدفها
نميخواهد پا كه رفتن
دريا و ميخواهد دل
آمدي ، كه ديروز
نگاهت
داشت فردا عطر
امروز ، و
درياست پايان دستانت
نيامدهاي
شيراز -اجتهادي حسن
خانه حياط ببيني كه نيامدهاي
اشيا و است كدر قدر اين چرا
ابدي لعنتي تفرد در
ميشوند گم
سنگ تجسد تا
هم از ميكنند فرار و
.مهرباني و بيمدارا
را اشيا و بيا بانو
!برگردان خويش زيباي جاي به
غبار و نفرين در تا
.نشوند گم
نميآيد كه اسبي
رزمآرا ابراهيم
ميآيي چه براي
نيست تو نام به ديگر خانه
هم صندلي آن و
پوسيده پنجره كنار
انگار بود باران و ابر ازدحام ديروز
كرديم گم را لبخندت رد كه
نميآيي گفت ، زنم
بار اين و آمدي باز تو و
برميز را آرنجهايت جاي
بهانه
كردهاي
!برگرد
نگاهت برگ برگ به
خشكيد در پشت خيره خيره كه
كرد نخواهد گذر اينكوچه از اسبي
انتها
مهاب.م
ميگذارم گورها بر گام
مردگان
.من پاي زير
!شده فراموش گورهاي ، آه كهنه گورهاي
اشكي قطره ديگر
نميچكد مردهتان فراق در
نيست شما بر سوخته شمع نشان ديگر
دستي ديگر
نميروبد شدهتان حك نام از گرد
نميشود نثارتان گلي هيچ ديگر
ميدانم
...ماندو و ماند راه به خيره مردگانتان چشم
!شده فراموش گورهاي ، آه كهنه گورهاي
اما من
ميانديشم گوري به
است مانده تاريخ پشت كه
! شده گم گور اي آه
!نماندهاي يادي در كه آهمردهاي
من اي آه
بعد سال صد در
استانداري مشاركت با و دي تا 12 از 8
ايران نواحي موسيقي جشنواره
سومين كرمان
ميشود برگزار كرمان در
نوازان ني دو نسل از بازمانده محمداسپندار استادشهير
بخش دو در ايران نواحي موسيقي جشنواره سومين:هنري گروه
با و ماه دي تا 12 از 8 كوبهاي سازهاي و "بادي" سازهاي
شهر در كرمان استان ارشاد كل اداره و استانداري مشاركت
.ميشود برگزار كرمان
سومين دبير و موسيقيپژوه و آهنگساز درويشي محمدرضا
آيينهساز ، علي اتفاق به ايران نواحي موسيقي جشنواره
شد حاضر خبرنگاران جمع در گذشته روز جشنواره اجرايي دبير
:گفت نواحي موسيقي سوم جشنواره برگزاري تاريخ اعلام ضمن و
تن جشنواره 120 براي شركتكننده متقاضي ميان 230 از
به را مسابقه بخش درويشي.شدهاند انتخاب مسابقه بخش براي
كوبهاي سازهاي" و "پوست داراي كوبهاي سازهاي" بخش
و كرده تقسيم "بادي سازهاي" نيز و "پوست بدون ضربهاي
گذشته سالهاي همانند بخش اين در شركتكنندگان سن:گفت
به جوانان تشويق براي محدوديت اين كه است سال حداكثر 24
ايران نواحي سازهاي نواختن و آوري روي
نواحي موسيقي جشنواره سومين هنري دبير.است يافته اختصاص
يك:گفت جشنواره در پژوهش بخش ايجاد به اشاره با ايران
جشنواره در اجراها درباره پژوهش براي نيز پژوهشي تيم
كليه سازندگان ميان مسابقه:گفت وي.ميشوند حاضر
:افزود درويشي.جشنوارهاست اين بخشهاي ديگر از سازها
اختصاص پژوهشي مقالات ارائه به جشنواره سوم بخش
ايران نواحي موسيقي چارچوب در مسابقه اين كه يافته
.ميشود برگزار
در:افزود ايران نواحي موسيقي جشنواره سومين دبير
نوازندگان زبدهترين از تن امسال 24 جشنواره
برنامه اجراي به كشور سراسر كوبهاي و بادي سازهاي
.ميدهند مشاوره نيز داوران هيات به و پردازند مي
گروه دو از متشكل داوران هيات درويشي ، گفته به
ساسان" ،"حميدرضااردلان" شامل ثابت داوران هيات
محمدرضا" ،"پيرنياكان داريوش" ،"حميدي حسين" ،"فاطمي
كشور مختلف نقاط از نوازنده استادان برخي و "درويشي
.است
جشنواره اين سوم تا اول برگزيده نفرات:گفت وي
معرفي فجر موسيقي جشنواره هفدهمين در حضور براي
.ميشوند
از قدرداني ضمن نيز جشنواره اجرايي دبير آيينهساز علي
استان اسلامي ارشاد و فرهنگ كل اداره و استانداري همكاري
بهتر برگزاري براي اجرايي تمهيدات تمامي:گفت كرمان
.است آماده جشنواره
حجتالاسلام از هنرمندان مراسمقدرداني در
مديون هنر حوزه در موفقيت
:شد اعلام زم
است كوش سخت زحماتمديران
حضور دهه دو" از هنرمندان تجليل مراسم:هنري گروه
حوزه سابق سرپرست "زم محمدعلي حجتالاسلام پرتلاش
.شد برگزار تهران انديشه تالار در هنري
حسن" گذشته ماه آبان اسلامي تبليغات سازمان رئيس
.كرد منصوب زم جايگزين عنوان به را "بنيانيان
معاون شد ، برپا انديشه تالار در كه مراسم اين در
تن چند و فرهنگي كميسيون رئيس و جمهوري رئيس حقوقي
.داشتند حضور نيز اسلامي شوراي مجلس نمايندگان از
رو هنر امروز:گفت مراسم دراين تهران مردم نماينده
هنري عرصه فعالان و برميدارد گام صنعتيشدن به
فراغت اوقات مناسب برنامهسازي با درصددند دنيا
.كنند پر مطلوب نحو به را مردم
در كه است حالي در اين:افزود "افخمي بهروز"
مثلا معتقدند عدهاي دارد وجود نظريه دو كشورمان
به را زندگي معناي نميتواند سرگرمكننده سينماي
كه هستند نيز كساني مقابل در و كند تبيين مردم
.ميبينند منافعتجاري درراستاي صرفا را سرگرمي
دارند وجود عدهاي نيز ميان اين در وي ، گفته به
نفهمي به را خود يا و نداشته هنر از فهمي اصلا كه
متهم مردم سرگرمي و تجارت به را هنر اهالي و ميزنند
.دهند مي قرار تاز و تاخت مورد را عرصه اين و ميكنند
وضعيت عدهاي:كرد تصريح مجلس فرهنگي كميسيون عضو
احساس اگر كه كردهاند ترسيم گونهاي به را فرهنگي
گردونه از و متوقف است ، موثر حوزه اين در كسي كنند
ارزشمند تنهايي به هنر:گفت وي.ميشود حذف خدمت
ميبخشند ارزش آن به كه هاهستند آدم بلكه نيست
.داد ارزش هنري حوزه به "زم" كه همانطور
كه اكنون:گفت نيز معاصر شاعر "دامغاني معلم علي"
عرض فرهنگي مختلف عرصههاي در ميتواند هنري حوزه
سخت روزگاران كه است كساني زحمات مديون كند اندام
.كردند هموار آينده براي را مسير و نهادند سر پشت را
را برنامهها نميتوان مديريت تغيير با:افزود وي
براي بايد بلكه نشاند فرو را موج اين و كرد متوقف
و سختكوش مديران از و برنامهريزي هنرمندان تربيت
.كرد استفاده عرصه اين در جسور
در نيز تجسمي هنرهاي رشته هنرمند "خسروجردي حسين"
هنري حوزه سابق مديريت تلاش از قدرداني با ادامه
تصور شود تاسيس مجموعه اين شد قرار كه زماني:گفت
حد اين به هنري حوزه كوتاه مدت اين در نميكرديم
براي:افزود وي.بالغشود و يافته توسعه گسترده ،
يكسري براساس مسئولان كه است سختي غم هنرمندان
.بگمارند آنان بر را كسي سوءتفاهمها
هنرمندان فعاليت براي مناسب فضاي ايجاد خسروجردي ،
زم مديريت بارز نكات از را هنري مختلف عرصههاي در
شكوفايي براي هنرمند:گفت و دانست هنري حوزه در
به بايد جديد مديريت و دارد مكان و فرصت به نياز
.باشد داشته جدي توجه آن
هنرمندان ديگر همچنين مراسم اين ادامه در
مديريت از و پرداختند سخنراني به مختلف عرصههاي
.كردند قدرداني هنري حوزه سابق
هنري حوزه جديد رئيس بنيانيان ، حسن مراسم اين در
.نداشت حضور
|