!...با حق ميگوييد ، اما درست شما
-اجتماعي نوع از خاصه ،"مشترك دردهاي"اصطلاح حتمابه
كه فرهنگي -اجتماعي مشترك دردهاي !هستيد آشنا آن فرهنگي
نهاد از آهي آنچنان لفظدرآيد ، و قالبكلام در وقتي
مثبتو خاصهسماجت و زمين كره سماجت اگر كه برميآورد
اسطورهپرور و تاريخي قدمت با مخلوقاتسرزمين اشرف منفي
سنگ كه بسا نباشد ، چه ما پرخزان بهار بلبلو و گل و
آههاي جميع شايد يا و !نمايد ذوب متلاشيوحتي را
همانند زمين كره تا موجبشود سوخته دلهاي از برآمده
در جايي از سر و شود آهها همين باد تند گرفتار بادكنكي
!نكند احساس را ديگري چيز بيوزنيهيچ و خلا جز آوردكه
آههايي همان نتيجه ميتواند وقايعحدسي اين تمامي و
!است برخاسته فرهنگي - مشتركاجتماعي دردهاي از كه باشد
و قاشق دورياز در فرهنگيكه - اجتماعي مشترك دردهاي
وكارتهاي بفرماييدها شما تعارفاول و وچنگال كارد
امتنان و سپاس براي كه گل ، سبدهاي به شده ضميمه
و الفاظزشت آنچنان به تبديل ميكنيم ، پيشكش ازيكديگر
نه انگار كه ميشود كوتهشخصيتي و برخوردهايناهنجار
يا شام ميز پاي مراسم ، فلان در كه بودهايم هماني انگار
دست چنگال ، كاردو بدون نبوديم حاضر نفره ، سفره 3020
يكمجوز ادامه ، در و ببريم بريان مرغ و پلو ديس بهسوي
از سعيدارد لحظه هر كه لفلفيبدهيم صداي به تردد
كه رنگي هفتاد مشتركدردهاي درد !!برخيزد مباركمان دهان
!هستيم تحملشان به مجبور !هاپو بوق خروسخوان ، تا صبح از
و خودمان و خودمانيم فقط آن ، زاينده عامل كه دردي تحمل
!محترم وشماي بنده
عدم براي آه!است آهها و زايشآه موجب كه مشتركي دردهاي
براي آه !شده فراموش حرمت آهبراي.يكديگر حقوق رعايت
مچالهكردن براي آه!صداقت نشر پرورشو و شناخت عدم
!شطرنج برصفحه يكديگر راهنمايي براي آه !كاري وجدان
مهارت پسرفت براي آه!است درك كهنامش چيزي آن براي آه
در واماندن براي آه !منفي جويي برتري يك و دليلحسد به
چاپلوسيو و تملق علت براي جستوجو بيشمارو چراهاي
!خودم هم آخر و خودم اول و كينهتوزي سودجوييو و ريا
!خودخواهي پاي يك مرغ براي آه
كه دردهايي يا درد!ميناليم مشترك دردي از همه ما ،
مقام در وقتي كه دردي!آنهاييم همه پرورشدهنده خودمان
دلسوزي و همدلي حس لحظاتي سخنمينشيندبراي و كلام
همينلحظات از ثانيهاي اما ميكند بيدار وجودمان در
و برميگرداند قالباصليمان به را ما مجددا نگذشته ،
به را سوزن كه بيفكريميكند فكور انسان همان دوباره
از آهي سوزن ، نيش هر پي در و ميزند خويش بدن جاي جاي
نقطه كه باشيم باور اين بر ما اگر !!ميدهد دلسر اعماق
به بنابراين پس است بوده يكي خلقت ابتداي در آغازينما
جسم تنها سوزن نيش كه باشيم انديشيده بايد نيز مساله اين
كه هم را فردي روح بلكه است نكرده جريحهدار را ما روح و
تقسيم اين از ديگري گوشه در آغاز ، نقطه باور همان طبق
كه است كرده ناسور آنچنان نيز استرا بوده گرفته قرار
كه چراماند خواهد باقي خاطرهها در دنياست ، دنيا تا
از و روحي تخريب به منجر تنها نه شكل ، هر دردبه توليد
روح بلكه شد خواهد مدت مخربدردراز فرد رفتن بين
و مستقيم ارتباط اودر شكليبا به كه هم ديگرانيرا
.برد خواهد بين از هم را ميگيرند و گرفته قرار غيرمستقيم
به و ميداد خود به زحمتي مخلوقات اشرف اين اگر شايد
يا درد ديگر مييافت ، اشراف خويش بودن مخلوقات اشرف حكمت
امروزها و درديروزها را فرهنگي -مشتركاجتماعي دردهاي
كه همانطور اگر شايد.نميكرديم و نكرده مشاهده فرداها و
مجموع در و همراه تلفن و ماشين و طلا و لباس داشتن در
ميرباييم هم از سبقترا گوي مادي ، افتاده پا پيش مسائل
ميكرديمو رقابت عمل و فكر سلامت و همدلي نشر در
سالم زيستي برخوردارياز لحاظ به كه را قوانينزندگي
از نقطهاي هيچ در ميكرديم رعايت را شده گرفته نظر در
شايداگر!نميگفتيم سخن مشترك ، يادردهاي درد ، از زمان ،
در مثقال ، يك اندازه به فقط منفي ، نقاط پرورش جاي به
در مينموديم انساني ، تلاش برجسته و مثبت بالندگينكات
و !دلبرنميكشيديم از آهي زندگيمان ، لحظات از هيچيك
سفره 3020 يا شام ميز سر بر ميتوانستيم كه بود وقت آن
در كه آن بدون ببريم چنگال و كارد به راحتدست نفره ،
گل سبد كه بود وقت آن!باشيم كرده بازي نقشي جهت اين
واقعي و خوشتر عطري ويزيتما كارت به مزينشده
ديگر كه بود وقت آن!باشد داشته وغيرمسمومميتوانست
دهان ، دنبال به انگشت و حيران تا نميشد پيدا كسي
عملاين بيتوجيه توجيه براي و بيشماريبگردد چراهاي
فرهنگي -اجتماعي مشترك درد صدها عامل روز هر آنيكه و
بايد چرا كند ، سوال خود از و شده خشك جا سر ميشوند ،
و كنيم بحران دچار را جامعه شويمو خطا هزاران مرتكب
سوال زير به را عدالت و حق تا آوريم بوجود را درد هزار
مشخصي قانون چيز هر براي اگر راستي به آيا باشيم؟ برده
انسانها عملكرد راستين ، قانون اين با موازي و داشت وجود
!ميشد؟ خبري مشترك درد از ميپذيرفت ، باز صورت صحيح نيز
شاغل -ساله ر ، 36-م -زهرا
فراموش وقت هيچ را درد اين زخم !ميكنيد درد از صحبت
در !رفتم ميز پاي به دادخواهي براي روزي كه نميكنم
شكايتي از انتقام براي همسايه چراكه نبودم آزاد خانهام
كرده سازيش ، ساختمان زمان در منزلم تخريب دليل به كه
حياط بر مشرف دقيقا كه خانهاش بالكن از وشب روز بودم ،
!!ميكرد تماشا را بقيه و من تمام وقاحت با بود اتاقها و
رفتم ، ميزداد پاي به دادخواهي براي كار ، ادامه در وقتي
يا نداريد مسايل گونه اين به تمايل اگر:گفتند كه شنيدم
كامل پوشش يك در كل طور ويابه برويد حياط به شبها
باز هيچوقت هم را پنجرهها پرده !برويد چادر مانند
و باشيد راحت داخل در ميتوانيد هم ترتيب اين با !نكنيد
بعد حال هر به!برسيد داريد كه كاري هر به حياط در هم
به خانهاش بالكن از كسي اگر دريافتم كه بود قضيه اين از
سطحي در كه است فردي آن مقصر كند ، نگاه ديگري خانه
تمام شايد البته !!است گرفته قرار ارتفاع از پائينتر
هم تعدادش شكر را خدا كه بود بنده جنس دليل به قضايا اين
بايد كه هست هم جنس نوع همين خاطر به ودرست !نيست كم
يعني !شدهايم خلق زن چون كه چرا !كشيد آه اوقات از خيلي
ما گناه همين بگوييم بهخود بايد است شده مشخص كه اينطور
يا و زهرا فاطمه خانم مگر راستي اما ! هستيم زن كه بس را
نبودند؟ زن ، عالمند دو هر فخر كه مقدس مريم و كبري زينب
كارمند -ساله س34 -منوچهر
نافرجام ازدواجي كه است آنهايي با مشترك درد يك من درد
خوره ، همچون است سال چندين كه دردي.است شده نصيبشان
نيرنگ كردم ، محبت اينكه درد !ميبرد بين از دارد را جانم
كردم ، برآورده آرزو !ديدم بيظرفيتي كردم ، گذشت !ديدم
اينكه نه مگر بگويم؟ چه ديگر !ديدم باد بر را آرزوهايم
و مشكلات حل براي ميدهندبايد زندگي تشكيل نفر دو وقتي
دخالتها اما بدهند؟ هم دست به دست نفري دو تصميمهايشان
و هستند زندگي كننده تباه بيجا دخالتهاينميگذارند
كس هر اينكه نه مگر.انسانها فكر بر درد دنيا يك مولود
انسانها رفتار اينكه نه مگر دارد ، حقي و سهمي زندگي از
قانون تابع بايد مقام هر در و شرايط هر تحت و كجا هر در
خود انسانيت قانون به حتي انسانها ما چرا پس باشد؟
نيستيم؟ پايبند
پزشك ساله ، ح ، 33 -مهتاب
بدبين فلاني ميگويند!نيست تا ده و تا دو و يكي دردها
ميگذرد ، ما اجتماع در كه آنچه بطن به سري يك شما !است
!حقيقتبيني يا است آن حق بدبيني صفت آيا ببينيد و بزنيد
آيا بيان؟ به حاجت چه است ، عيان همهچيز وقتي تازه و
دستت به خمير تكه يك بخري ، نان ميروي كه است بدبيني اين
كار اداره فلان ميروي كه است بدبيني اين آيا ميدهند؟
است بدبيني اين آيا ميدهند؟ طول چهارماه را هفتهاي يك
كني؟ زندگي شهرت در مجبوري ناقص و ابتدايي قوانين با كه
و ويزيت و دارو پول من بيمار كه است بدبيني اين آيا
بيماري تا كند صبر بايد وآنقدر ندارد را بيمارستانش
اين شود؟آيا صعبالعلاج بيماري يك به تبديل سادهاي
قوانين تمام رعايت با فرعي از وقتي كه است بدبيني
فاصله به اصلي از ماشيني ميآيي ، اصلي سمت به رانندگي
به بكوبد و بگيرد سبقت ناگهان چهارراه به متر سي -بيست
مشخص شواهد تمام بگويد ، شما قانونبه مجري بعد ، و تو
ميگويد است سالها چون قانون كتاب اما شماست ، حق كننده
متعجب بنده و !!مقصريد شما پس است ، اصلي خيابان با حق
اما ميدهد من به را حق كه است قانوني چه اين ميمانم
اين در درميماني كه است وقت آن !ميشناسد هم مقصر مرا
كه را قسمي يا و ببيني را خروس دم وبلبل گل وادي
از استنباطش كه قانوني چنين آيا و !كني؟ باور ميخورند
بدين چون نه؟ يا كني اجرا هم خودت را است اينگونه حق
از آنكه بخصوص !!تو نه بود خواهد مقصر ديگري باز ترتيب
ميگويند ، خاص لحني با كه ميشنوي هم تصادفت طرف اقوام
قوانين همه به من..عضو و هستم رالي قهرمان من !دهه
را طرف كه بود آمده پيش اتفاق اين من براي اگر !!واردم
حق قانون نظر از ميدانم چون !!باقالي به ميكردم تبديل
!بگويد درست فرعي كه هم چقدر هر حالا.است اصلي راننده با
طرف كه رانندهاي آقاي گهربار ، سخن اين بند پشت و !
تصادف به مربوط كروكي فاتحانهبرگه لبخندي با است تصادف
وخط غيرمجاز سبقت و سرعت براي او بيگناهي بر دال كه را
همان يعني بگويد و داده تكان را است مترياش چندين قرمز
تو وقت آن باز و !!كردم اما نكنم ، ميتوانستم كه كاري
تو به تا !!بدبين نگويند تو به تا بگويي چه كه ميماني
فرهنگي -اجتماعي مشترك درد نگويند تا !!ديگه اينه نگويند
قدم تازه مگر !است مسخرهاي چيز ميگويي؟ سخن آن از كه
ميكني؟ تعجب كه گذاشتهاي خاك روي
ساله 47-كارمند - ن -جلال
كه است سال چند و بيست.دارم بزرگ بچه تا چهار و مستاجرم
ديگران سوي از ناخواستهاي مشكلات.هستم دولت كارمند
مسئولان همه به تمام صداقت با بارها كه شد توليد برايم
معتبر اسناد ارائه با منطقي پاسخگويي به حاضر گفتهام
هيچكس ظاهرا اما.هستم شده ارجاع كارهاي اثبات براي
شنيدهاند ، كه هم آنهايي !بشنود را حرفهايم نميشود پيدا
مشخص و ميگويي راست گفتهاند ، و داده تكان را سر فقط
شدهام اخيرا !!ميشناسي كه را ادارات اماداري حق است
پيدا جا وقتيكن پيدا جا برو ميگويند !فوتبال توپ
چه ميگويند ميكنم ، صبر وقتي و صبركن ميگويند ميكنم ،
اين.بگويم كسي چه به را دردم و چكنم ماندهام !كردي؟
كم دارند حكايتي يك و حرفي يك هركدام كه مشتركي دردهاي
درد همين بگويم كه را اين باشد خندهدار شايد.نيستند
اين طرفي از اما !است داشته نگه سرپا كمي را آدمها مشترك
واكنشهاي بروز جز ميكند دوا را دردي چه بودن سرپا
بود ، اين از غير اگر هستند؟ منفي هم عموما كه متفاوت
آيا بود اين از غير اگر ميپيوست؟ وقوع به جرم همه اين
عصبي بيمار همه اين بيمارستانها ، و اعصاب پزشكان مطب در
بود؟ ريخته درماني و
بازنشسته معلم.ساله 49- م -منصوره
سبب.ميشود همسرم مرگ باعث و ميآيد عقب دنده ماشيني
خودش كار كار ، بفهميم تا داد بازي را ما روز ده حادثه
.برگشت وثيقه قيد به اما رفت شد ، مشخص وقتي !است بوده
و قصد و ريخته است آبي و شكسته است سبويي كه است درست
ريشهاي قانوني هر اگر اما.است نبوده بين در هم غرضي
شاهد ما باشد ، داشته نمايش ، بدون و صحيح و محكم
بود؟ خواهيم سوءاستفادهها و قانون نقص يا و بيقانوني
اما.ميپرسيد فرهنگي -اجتماعي مشترك درد درباره من از
كنم ، سوال شما از صحبتها اين همه از بعد بگذاريد
دردهاست؟ اين از كداميك منظورتان
ساله 38- تربيتي امور كارشناس -ع -ناصر
سطوح تمام از را تربيت كلمه باشيد مطمئن ميتوانستم اگر
حذف انديشهها و گفتارها -مجلهها -روزنامهها درسي ، كتب
افراد برخي كه است دردي چه درد اين از بدتر چون !ميكردم
و است كدام تربيت و نزاكت و ادب حرمت ندانند جامعه ، يك
گرديده مقرر اساس چه بر آن الزام اصولا و !چيست؟ در يا
داشته قانوني چيزي هر نبايد مگر گذشته ، اينها از است؟
بايد كه مسائلي از خيلي از مشترك طور به همه ما باشد؟
را تبليغش و ميدهيمش شعار فقط عوض در و نيست اما و باشد
در اما ميدهيم و سرداده ناله يا و كرده صحبت ميكنيم ،
درباره درد مدعي مشترك طور به همه ما ميكنيم؟ چه عمل
چه عمل در اماديگرانيم و خود روزمره موضوعات از خيلي
را خود فرهنگي -اجتماعي دردهاي اشتراك حتي ما ميكنيم؟
قدمي آنكه بدون ميكنيم احساس كلمهها و لفظها در هم
دست به نيز خودمان درد تا برداريم ديگري درد درمان براي
از گاهي حتي ما !شود درمان ديگر مقطعي در ديگر ، فردي
.نيستيم پايبند اوليه انسانهاي ابتدايي قانون به اوقات
درد داريم توقع يا ميخواهيم ملاحظات ، اين با وقت آن
باشيم؟ نداشته
* * *
هزاران سخن و عقيده مويد ميتواند فرد هر سخن و عقيده
ميبينيم كه است اينجا آنوقت و باشد ديگر نفر هزار
حيا ، و آزرم كه اينجاست.ميرود سوال زير بشري قانون
معرفت و حق همراهي و كمك بردباري ، و متانت ايثار ، و گذشت
و وضعيت دون انسانهاي از گروهي دست به اينكه از صداقت و
مضاعف شرم احساس ميشوند ، حقير و خوار دارند سودجو
پاي در انساني امضاءهاي جوهر كه ست اينجا!ميكنند
خجالت از ما فرهنگي -اجتماعي شفاهي و كتبي قوانين اوراق
ميخورد ، خاك هست ، اگر يا و نيست و باشد بايد كه آنچه
قانون اگر ديگر ، زاويهاي از. ميبازد رنگ ميكند ، جان
آن انشعابي عوامل و كنيم تصور سازماني نمودار يك راس را ،
نشر و اجرا:گفت ميتوان وقت آن ، متفاوت پلههاي را ،
شده اجرا و كرده بروز و ظهور اساسي و صحيح صورت به قانون
پلههاي در رفته رفته اجرا ، و ظهور اين كه چرا.است
عمومي فرهنگ يك و الزام يك صورت به اجتماع پايينتر
مشترك دردهاي عميق ريشه شدن خشك موجب آنگاه و درآمده
درد نه ديگر كه است وقت آنشد خواهد فرهنگي -اجتماعي
بگويد ، كسي اينكه نه و آهي نه و ماند خواهد باقي مشتركي
به و !!است ايشان با حق اما ميگوييد ، درست شما متاسفم ،
درد امروز بازهم ميدانستيم ، اگر !كيست؟ با حق راستي
!ميكرديم؟ احساس را مشتركي
رستم مشهدي فاطمه
|