ماندگار و پرصلابت چهرههايي
سال 2001 بهترينهاي ايران سينماي
شود برابر بايد 10 سينما بودجه
اتريشي منتقدان نگاه از "قندهار سفر"
داشته پيوند آينده با كه است كسي با حق
باشد
غمگين جزيره يك مثل
شعر
شد منتشر "نمايشي هنرهاي" شماره نخستين
ماندگار و پرصلابت چهرههايي
"بيضايي بهرام" آثار در زن حضور به نگاهي
قرار تحليل و بحث مورد بارها ايران درآثارسينماگران زن
و خانواده در زن نقش به سينماگران از بسياري.است گرفته
قرار بررسي مورد را آنان به مبتلا مسائل و پرداخته جامعه
حديث بيضايي بهرام آثار در زن مقتدر حضور اما دادهاند
مختلفي ديدگاههاي او نسل هم مهم فيلمسازان.دارد ديگري
حتي و اجتماع و خانواده در زن وجودي تاثير و زنان از
فيلمسازي به كه كميايي مسعود.داشتهاند سياسي معادلات
قرار ماجراها محور را زنان همواره دارد ، شهرت مردانه
ميتوان كيميايي آثار در نظر دقت كمي با.است داده
باقي وقايع طرح براي محملي زن ، حذف با كه دريافت
تعيين و پررنگ نقش سايه در حضور اين ليكن نميماند ،
به كه مهرجويي داريوش.نميكند جلوه چندان مردان كننده
نام آثارش برخي اسامي و است يافته شهرت فمينيست فيلمساز
و عميق نهچندان نگرش خاطر به دارند برخود را زنان
اين در ماندگار آثار زمره در فيلمهايش گيشه دغدغههاي
اغلب در نيز فرمانآرا بهمن و تقوايي ناصر.نيستند زمينه
را زنان و داشتهاند زن به دلسوزانهاي نگاه آثارشان
كرده ، صادق)دانستهاند مردان اميال و جاهطلبي قرباني
قهرمانان مردان همواره ولي (...و اجتحاب شازده نفرين ،
از اعم آثارش در بيضايي بهرام.بودهاند آثارشان
ترحمآميز نگاه با نه زن به فيلم و فيلمنامه نمايشنامه ،
وقايع پيشبرد در كننده تعيين عنصر يك عنوان به را او كه
سگكشي تا (1350) رگبار از و است قبولانده و پذيرفته
سيسال اين ظرف و كرده دنبال را فكري خط همين (1379)
نه اگر زن به او نگرش نوعاست نيافته تغيير زن به نگاهش
وتسلطاو احاطه از نشان و است كمنظير كه بينظير
هرچند دارد زنان روح معنوي و عاطفي برزمينههاي
و ميرسند نظر به غلوآميز بيضايي آثار زنان خصيصههاي
كه زنهايي ولي ندارند ما جامعه در لااقل واقعي مابهازاي
معتقد بيضايي.نيستند جهان معمول زنان ميكند تصوير او
.هستند كه آنگونه نه باشند ، چنين اين بايد زنان است
و ميشناسد را زنان بالقوه توان و قابليتها بيضايي
او.درآورد فعل به را قابليتها اين ميتوان چگونه اينكه
است كرده ترسيم زن از قديسوار و اساطيري چهرهاي همواره
آثار از فراتر حتي سطحي در زن به نهادن حرمت در آثارش و
حرمتي و حريم زنان براي او.دارد قرار زن فيلمسازان
در.جسم تا ميداند روح را زن بيضايي.است قائل بسوالا
جسميت كه است برجسته چنان معنا اين و معناست زن او آثار
آدمهاي تنهاميدهد قرار تحتالشعاع را او جنسيت و
.مينگرند جسم منظر از زن به بيضايي آثار در جاهل و سياه
او.است حساس بسيار هم زن بازيگران خصوص در بيضايي بهرام
موقعيت كه جايي تا مييابد را ايدهآلش بازيگر كه زماني
از معصومي پروانه.نميكند رها را او بدهد اجازه او سن و
مرگ از تسليمي سوسن و بود او با مه و غريبه تا رگبار
مژده براي فرصت اين حالا و كوچك غريبه باشو تا يزدگرد
بيضايي آثار ثابت پاي كه است شده فراهم او همسر شمسايي ،
.ميباشد
فليني فدريكو ياد به را تماشاگر گاه شمسايي -بيضايي زوج
همسرش فيلمهاي در ماسينا.مياندازند ماسينا جوليبنا و
.كرد ثبت يادماندني به و خيرهكننده بازيهاي
.دارد گونهاي ديگر حديث نيز بيضايي آثار در زيبايي
زيبايي.ميدهد ارائه تازهاي تعريف زيبايي از بيضايي
آثار در زنان زيبايي مظاهر از يكي تنها فيزيكي و ظاهري
.اوست
را آنان زيبايي ميبخشد ، زنان به وي كه قداستي و وقار
بيضايي آثار در زنان بازيگري نوع همچنين.ميكند دوچندان
به است نقش عميق درك از حاكي و است دروني و حسي بسيار كه
سطحي ، آنكه از بيش زيبايي اين.ميافزايد آنان مقبوليت
.است ماندني و دروني عميق ، باشد ، زودگذر و مادي
روشن و برجسته بازيگر زنان چهره بيضايي آثار يادآوري با
اغلب در ولي ميشود مجسم ذهن در خطوط و جزئيات با
و ميآيد بهياد هنرپيشه معمول چهره تنها ديگر فيلمهاي
و قوي تصوير و نميكند رسوب ذهن در او از خاصي ايماژ
.نميبندد نقش زندهاي
بيضايي خاص زن شخصيت استحكام و ساختن متبلور در قدرت اين
و مادي وجه نه و ميدهد زن به ماندگار چهرهاي كه است
با كيارستمي و مردان با كيميايي كه كاري همان عيني صرفا
ختم جا همين به بيضايي خلاقه قدرت.ميكنند كودكان
زنان.ميبرد پيش انسان ابر يك حد تا را زن او.نميشود
به اعتماد و جسماني نيروي از كه روحي قدرت از فقط نه او
(يزگرد مرگ) باشند سلطان ميتوانند.برخوردارند قوي نفس
و مقابله مرد ده با يا و (تارا چريكه) بكشند تيغ يا
.(سگكشي) كنند مغلوب و مرعوب آنانرا
صداي حتيمينمايد منطقي و باورپذير شاخصهها اين همه
پرطنينتر و صلابتتر با متفاوت ، بيضايي آثار در هم زنان
غريبه باشو در را تسليمي سوسن صداي بياوريد بهياد.است
فيلم در را روستا هما صداي و ديگر وقتي شايد يا كوچك
:ميگويد دوربين به نگاه با فيلم ابتداي در كه مسافران
و نميرسيم تهران به هيچكدام ولي هستيم تهران عازم ما"
مونولوگ اين در روستا هما صداي "مرد خواهيم راه در همه
گروه اين محتوم سرنوشت كه است هولناك و تاثيرگذار چنان
تاكيد حركت همچون نيز بيان روي بيضايي.ميكنيم باور را
و خانواده در زن به بيضايي كه همانگونه.دارد بسيار
آثارش در نيز بازيگر زنان بازي به مينهد ارج اجتماع
بهترين بيضايي آثار در زن بازيگران و ميدهد نشان حساسيت
.دادهاند ارائه را عمرشان همه بازيهاي
بهرهمند پرستو
سال 2001 بهترينهاي ايران سينماي
سينماي آنها ميان در كه درخشيد سال 2001 در آسيا سينماي
.بود سال سينماي بهترين ايران
سينما مورد در خود اخير شماره در "الفتروتيپيا" روزنامه
را سابق درخشش ديگر آمريكا سينماي نوشت ، سال 2001 ، در
ساده تكنيكهاي از استفاده با آسيا سينماي برعكس و ندارد
خود به را جهانيان نظر روزمره ، حقيقي داستانهاي ارائه و
.است كرده جلب
و تكنيك كه گذشته برعكس كه است نوشته همچنين روزنامه اين
امروز ميزد ، را اول حرف سينمايي توليدات در تكنولوژي
.ميزند را اول حرف سينما در انسانمحوري
سال در چين و ايران:مينويسد ادامه در روزنامه اين
در را جوايزي توانستند كيفيت با فيلمهاي توليد با 2001
.دهند اختصاص خود به بينالمللي معروف جشنوارههاي
جعفر كارگرداني به ايران اسلامي جمهوري از دايره فيلم
شد ، فيلم ايتاليا نيز و طلايي شير جايزه برنده پناهي
جهان سطح در مشكيني مرضيه كارگرداني به شدم زن كه روزي
(سپتامبر 11) آمريكا شهريور واقعه 20 از پس و درخشيد
محسن كارگرداني به قندهار به سفري جالب بسيار فيلم
در را ايران سينماي و فيلم درخشش و شد روز موضوع مخملباف
.كرد بيشتر سال 2001
شود برابر بايد 10 سينما بودجه
از بيش ما سينماي كه داده نشان سينما ساله تجربه 20
از فرهنگي تصوير يك توانسته فرهنگي رايزنيهاي مجموعه
.بدهد نشان دنيا به ايران
با كارگردانان كانون مركزي شوراي عضو داودي ، ابوالحسن
تمام با سينما:گفت سينما بودجه درباره مطلب اين بيان
سينمايي عنوان به و دارد نگه سرپا را خود توانست موانع
شوراي مجلس و دولتي سطح در مسئولان اما.كند عمل مقتدر
.هستند كمتوجه نجيب ، و بيصدا قضيه اين به نسبت اسلامي
.شود برابر ده از بيش بايد حداقل سينما بودجه:گفت وي
است درصد صدم فرهنگي 53 كارهاي كل براي فرهنگي بودجه چون
.است فاجعه اين و
معاونت نيم و ميليارد چهار بودجه:افزود داودي ابوالحسن
بودجه اين و است فاجعه اين درون فاجعهاي نيز سينمايي
.است آمريكايي معروف چندان نه بازيگر يك دستمزد معادل
بودجهاي با را سينما كه اين بيان با سينما كارگردان اين
اين:افزود ميبريم ، پيش آن استاندارد صدم يك معادل
كنيم خرج اوليه سرمايه از همواره ميشودكه باعث طبعا
تا گذشته سال از 20 كه است موادي و تجهيزات سرمايه اين و
تمام صورتيكه در.است شده بازسازي درصد تنها 5 الان
.كردهاند دگرگون را خود سيستمهاي دنيا
كجاي هيچ در:گفت كارگردانان كانون مركزي شوراي عضو
عنوان به مسالهاي افتاده ، عقب كشور چند جز به دنيا
حلقه چند فيلم طول در نيست مهم يعنينيست مطرح خام مواد
برداشت پلان 60 يك است ممكن بلكه ميشود ، مصرف فيلم
.بپذيرد را آن كارگردان تا باشد داشته
يك بودن حرفهاي درجه ايران سينماي در:افزود وي
كه روزهايي ميزان به را كننده تهيه يا كارگردان
و ميسنجند بسازد ، فيلم ميتواند و ميكند فيلمبرداري
گرايش تجاري سينماي طرف به ايران سينماي ميشود باعث اين
.كند پيدا
و رفته راه بند روي سينما سال بيست:گفت داودي ابوالحسن
كه اين به برسد چه ندارد ، را ايستادن پا روي توان الان
جانب از اگر بنابراين.كند حركت بند روي همچنان بخواهد
بزرگ سفير اين ما نشود ، حياتي و فوري كمك مسئولان
.داد خواهيم دست از را فرهنگي
اتريشي منتقدان نگاه از "قندهار سفر"
مخملباف محسن ساخته "قندهار سفر" فيلم نمايش با همزمان
به اتريش در سينمايي منتقدين برخي اتريش ، سينماهاي در
.پرداختهاند فيلم اين درباره مقالاتي چاپ
يك "هامن سيبله" از نقل به پروفيل اتريشي نامه هفته
يك زندگي داستان "قندهار سفر" فيلم:مينويسد فيلم منتقد
افغاني زن اين.است شده بزرگ كانادا در كه است افغاني زن
به دست دارد تصميم كه ميكند دريافت خواهرش از نامهاي
راهي خواهرش نجات و كردن پيدا براي وي.بزند خودكشي
.ميشود افغانستان در قندهار
اين در مخملباف كه همانطور:مينويسد فيلم منتقد اين
تصاوير بدون سرزمين يك افغانستان است ، داده نشان فيلم
نيز افغانستان مردم كه ميدهد نشان قندهار سفر فيلم.است
افغانستان.هستند انسانها ديگر شبيه آرمانهايي داراي
و بدبيني گرسنگي ، كه است سرزميني "قندهار سفر" نگاه از
.است حاكم آن در راي استبداد
ايران مشهور كارگردان مخملباف:ميگويد فيلم منتقد اين
اين كرده كسب بينالمللي جشنوارههاي در بسياري جوايز كه
.است ساخته طالبان حاكميت تحت افغانستان درباره را فيلم
دومنيك" از نقل به نيز استاندارد اتريشي روزنامه
اتفاق ندرت به:مينويسد فيلم ديگر منتقد يك "كمالزاده
چنين با كوتاه مدتي از پس و شود ساخته فيلمي كه ميافتد
.بپوشد واقعيت جامه سرعتي
نقاب ، پشت در فيلم كارگردان:ميگويد فيلم منتقد اين
از بخشي در.ميكشد تصوير به را بودن زيبا به زنان تمايل
افغانستان ، زنان از برخي كه ميشود داده نشان فيلم اين
.ميكنند آرايش دارند خود صورت بر كه نقابي وجود با
داشته پيوند آينده با كه است كسي با حق
باشد
مجموعه انتشار انگيزه به "مردم دشمن" نمايشنامه به نگاهي
ايبسن هنريك آثار
در تحرير رشته به كه آثاري با ايبسن كه چنانشد موجب خود به نسبت نيز را متضادي نظرهاي آورد
نميدانستند اصيل نروژي يك را او هموطنانش حياتش مدت در
تك و روح فاقد انسانهايي را نمايشنامههايش شخصيتهاي و
را او هم عدهاي مقابل در اما ميانگاشتند ، بعدي
ايبسن عصر را نوزدهم سده دوم نيمه و ميستودند
تراژدي كه بود كسي تنها آنها نظر در ايبسن و ميخواندند
نبايستي امابود بازگردانده آن منزلت و شان به را
نظرات چنين به زدن دامن در هم ايبسن خود كه كرد فراموش
طالب ميهنانش هم كه زماني كه چرا است ، داشته سهم متضادي
و بود همهجانبه انقلابي به معتقد وي بودند آشتي و صلح
شناخته حكومت روش بهترين عنوان به دموكراسي كه زماني
روسيه مستبد حكومت و ميتاخت آن بر شدت به وي ميشد
گئورك دوستش به و ميستود ستمگريهايش سبب به را تزاري
بطن از آزادي به باشكوهي عشق چه كن فكر":مينوشت براندس
در استوكمان دكتر با همصدا و "ميزايد استبداد اين
ديگر چيز هر و جامعه":ميكشد فرياد مردم دشمن نمايشنامه
".برد ميان از بايد را
حال همه در كه داشت را آن جسارت و شجاعت ايبسن واقع در
بسياري كه برود پيش جايي آن تا و كند شنا آب جريان خلاف
دشمن نمايشنامه حقيقت در.كنند خطاب مردم دشمن را او
واقع در.بود اتهام اين بر صريحي و تند پاسخ نيز مردم
خردكننده طنزي با حال عين در و تلخ و گزنده لحن با ايبسن
را او كه بازگرداند كساني به را اتهام اين كه داشت آن سر
ايبسن.بودند داده لقب مردم دشمن تمامتر ، هرچه وقاحت با
اين نوشتن از من":مينويسد خود ناشر به نامهاي در
خيلي استوكمان دكتر و من...بردهام بسيار لذت نمايشنامه
و همفكر مسائل از بسياري در ما.آمدهايم كنار هم با خوب
من و است فكر آشفته استوكمان دكتر هست كه چيزيهمنظريم
مردم او ، ديگر خصوصيات و خصوصيت همين خاطر به و.نه
بشنوند من زبان از اگر كه شنيد خواهند او زبان از سخناني
استوكمان دكتر يقين به ".نباشد تحمل قابل برايشان شايد
شخصيتي ويژگيهاي زيادي حدود تا مردم دشمن نمايشنامه در
آدمي ايبسن ، خود همانند و است برده ارث به را ايبسن خود
افراطي بهگونهاي و انعطافناپذير و محور مستبد ، خود
.بود دموكراسي سرسخت مخالف ايبسن.است آرمانگرا انساني
من اما..":مينويسد براندس گئورك به نامهاي در وي
من مقصود كه است بديهي.است اقليت با هميشه حق ميگويم
طبقه حزب از كه نيست منفعل و عاطل اقليت آن اقليت ، از
من ، مراد.است افتاده پس "ليبرالها" اصطلاح به يا متوسط
پيش نقطهاي به و است سوار واگن بر كه است اقليتي آن
اين من مقصود.است نرسيده بدان هنوز اكثريت كه ميراند
نزديكتر هرچه و استوارتر هرچه كه است كسي با حق:كه است
در استوكمان دكتر بيشك ".باشد داشته پيوند آينده با
آيا.است اقليتي چنين بارز نمونه مردم دشمن نمايشنامه
به و ميگويد سخن آن از نامهاش در ايبسن كه اقليتي اين
افلاطون كه نيستند فيلسوفاني همان است ، بسته اميد آن
دست به را مردم و حكومت امور زمام بايد كه بود معتقد
انتقادهاي مورد اشباح نمايشنامه كه زماني سپرد؟ آنها
ايبسن شد ، جلوگيري آن عمومي اجراي از و گرفت قرار تندي
بود بنا كه ميريخت ذهن در را مردم دشمن نمايشنامه طرح
ايبسن واقع در.باشد افراطي انتقادهاي اين بر سخت پاسخي
.ميزد خطرناكي كار به دست مردم دشمن نمايشنامه نگارش با
شهر معدني آب حمامهاي حول مردم ، دشمن نمايشنامه داستان
دكتر برادر و شهر شهردار استوكمان پيتر نظر در.ميگردد
هاوستاد به او.ميزند حمامها اين در شهر نبض استوكمان ،
به را من حرف":ميگويد مردم پيك محلي روزنامه سردبير
حياتي شريان حمامها اين هاوستاد ، جناب بسپاريد خاطر
شبهه و شك كوچكترين جاي خصوص اين در.هستند ما جامعه
جلب با معدني آب حمامهاي واقع در "اول پرده.نيست
رونق موجب ،"عليل مسافران" شهردار گفته به يا مسافران
اصلي شهردارعلت نظر درميشوند شهر درآمد و كار و كسب
چشم به شهر از جايي هر در كه سرزندگي و جنبوجوش اين
.هستند معدني آب حمامهاي ميخورد ،
مطرح بار اولين را حمامها اوليه ايده كه استوكمان دكتر
است كرده كه كشفي از افراطياش خوشبيني با است كرده
از ستايش در را متعددي مقالههاي و نميشناسد پا سراز
و تازه چهرههاي زمان زمان ، او نظر در.مينويسد حمامها
حاصل كه هويتي تازه ، هويتي تبعآن به و است نو حرفهاي
و رنگ كه را چيزي هر و است نو سر يك ارزشهاي و فكرها
سايه در درست و ميكند انكار و نفي ميدهد ، كهنگي بوي
دنيايي.ميگيرد شكل تازهاي دنياي كه است انكاري چنين
.درمييابد را آن كسي هر از پيش و بيش استوكمان دكتر كه
در سال سالهاي كه من اما..":ميگويد شهردار به او
تمام در و كردهام زندگي نفرتانگيز پرت گوشه آن در شمال
گفتن براي تازهاي حرف كه نديدم تازه قيافه يك مدت اين
.است پرجنبوجوش و بزرگ شهر يك مثل اينجا باشد ، داشته
تازهاي هويت معدني آب حمامهاي ايده واقع در "اول پرده
آن تبع به و ميبخشد جديد چهرهاي بدان كه است شهر براي
كه ارزشهايي ميآورد ، همراه به نيز را نويني ارزشهاي
به استوكمان دكتر.ميسازند دگرگون را شهر اهالي زندگي
دل تازه ايدههاي و فكرها به ديگر بياني به و جنبوجوش
به و است بازگشته زادگاهش به ديگر بار كه او.است بسته
يك حقوق با اما است ، علم اهل كه اين با شهردار قول
كه سكوتي بر است آن بر ميكند ، زندگي رتبه عالي كارمند
فرو خود در مغاكي همچون را زندگيش تبعيد در سال سالهاي
آرمانگرايي با استوكمان دكتر.آيد فائق است ، برده
چندان نه آيندهاي فاضلهايدر مدينه تحقق به افراطياش
:ميگويد او.دارد ايمان فكر ، آزاد دستآدمهاي به دور
نو دنياي يك دارد چشممان پيشاست عجيبي دوران ما دوران"
در كه اين از استوكمان دكتر "اول پرده.ميآيد وجود به
از و ميكند غرور احساس است سهيم دنيايي چنين شكلگيري
در.ميبالد خود بر فكر آزاد انسانهاي با نشر و حشر
سخن استوكمان دكتر زبان از ايبسن مردم دشمن نمايشنامه
خوشبيني كه كرد باور ميتوان سختي به گرچه:ميگويد
اندازه به نمايشنامهاش قهرمان مثل نيز ايبسن
كه است رو اين از شايد.باشد افراطي آرمانگرايياش
بيشك كه هورستر نظير بيني واقع شخصيت خلق با ايبسن
است ، ايبسن خود نظر مورد اقليت همان از بارزي نمونه
آنها استوكمان دكتر كه آدمهايي به نسبت را خود بدبيني
را آنها خانهاش در خوشرويي با و مينامد فكر آزاد را
.ميدهد نشان ميپذيرد ،
او نظر در.است شريك هورستر ناخدا بدبيني در ايبسن
نميدانند حتي هورستر قول به كه اكثريتي ناآگاه ، اكثريت
را مستبدي و ناآگاه حاكمان طبيعتا ميدهند ، راي چه براي
هورستر و ايبسن بدبيني اما.برميگزينند كردن حكومت براي
انسانهايي به اميد.است واميد زندگي شور نوعي به آميخته
نيستند حاضر كه انسانهايي پترا ، و استوكمان دكتر همچون
ديگري چيز طالب حقيقت جز و بگويند دروغ قيمتي هيچ به
.دورويي و تزوير از امان":ميگويد مادرش به پترا.نيستند
كه هم مدرسه بگيريم را زبانمان جلو بايد هستيم كه خانه
.بدهيم ياد را گفتن دروغ بچهها به و بايستيم بايد رفتيم
است ، كرده كه آزمايشي اساس بر استوكمان دكتر "اول پرده
از هاوستاد.است آلوده شهر آبمعدني هاي حمام مييابد در
مردم پيك روزنامه در را كشف اين از خبري كه ميخواهد او
حقيقت اين از بايد شهر مردم نظرش در كه چرا كند ، چاپ
بايد شهر اهالي كه است معتقد بالاتر آن از و بشوند آگاه
هاوستاد.كنند برپا تظاهراتي استوكمان دكتر افتخار به
به او.است صفت انگل و باخته معنا انسانهاي بارز نمونه
آدمهاي با درافتادن را رسالتش روزنامهنگار يك عنوان
وقتي و ميداند كردهاند ، قبضه را قدرت تمام كه مستبد
دباغخانهها منجلاب را حمامها آلودگي علت استوكمان دكتر
ميداند منجلابي را اصلي علت و ميرود فراتر او ميداند ،
او.است دربرگرفته را شهر مردم اجتماعي حيات كل كه
را آقايان اين خطابودن از عاري افسانه بايد ما":ميگويد
بيش است فقيري خانواده از كه او "دوم پرده.بشكنيم هم در
نفس عزت خودش قول به يا حقيقت خواستار كه آن از پيش و
خدمتي خوش براي را فرصتي هيچ لذا است ترقي خواهان باشد ،
.نميدهد دست از مستبد آدمهاي به
بيش مردم دشمن نمايشنامه در مردم اكثريت با ايبسن خصومت
را كساني تمام ، مهارت با ايبسن.است نمايان چيزي هر از
تعويض طرح و او از حمايت در استوكمان دكتر برگرد
به كه هستند هم كساني اولين كه ميآورد جمع شهر لولههاي
دكتر ديدن به چاپخانه متصدي آسلاكسن.ميكنند پشت او
ميخواهم دكتر ، ...":ميگويد او به و ميآيد استوكمان
"دوم پرده !هستم سرشما پشت قدرت تمام با يكي من كه بدانيد
دردتان به خيلي كاسبها ما..":ميافزايد بعد اندكي و
تشكيل را شهر اين مردم قاطع اكثريت ماها.ميخوريم
.دكتر آقاي نيست ، كوچكي چيز هم اكثريت پشتيباني.ميدهيم
"دوم پرده
بزدليش است آن بر همواره و است محافظهكاري آدم آسلاكسن
نظر درسازد پنهان خودش ميانهروي و اعتدال شعار زير را
گفته وبه است شهروندي هر فضيلت بزرگترين ميانهروي او
او.است گرفته ياد زندگيش مدرسه در را اعتدال اين خودش
مديرهانجمن هيات عضو و مستغلات اتحاديه رئيس عنوان به
با است آن بر هميشه الكلي ، مشروبات مصرف در اعتدال
هاوستاد به او.كند تثبيت را خود جايگاه محافظهكاري
بيفتيم در باكساني نميتوانيم ما هاوستاد آقاي":ميگويد
شهروندي هر اما.دارد بستگي آنها اراده به مقدراتمان كه
هم هيچكس و كند بيان آزادانه را خودش عقيده دارد حق
.كند رعايت را اعتدال كه اين بر مشروط.نميشود معترضاش
دكتر دختر پترا با ازدواج به دل كه هم هاوستاد "دوم پرده
را استوكمان دكتر مقاله ميشود حاضر است بسته استوكمان
در ميشود ، فاش شهر معدني آب حمامهاي آلودگي آن در كه
به را اميدش كه وقتي ولي كند چاپ مردم پيك روزنامه
.ميزند سرباز كار اين از ميدهد ، دست پترااز با ازدواج
مطمئن چيز هيچ از خودش گفته به كه است متزلزلي آدم او
استوكمان دكتر از حمايتش كه است پادرهوايي اوآدم.نيست
استخداماش درخواست است مطمئن كه است خاطر اين به بيشتر
براي لذا كرد خواهند رد شهر ، انجمن منشيگري براي را
در.ميگيرد را استوكمان دكتر طرف شهر ، انجمن از انتقام
قشري نماينده يك هر كه آسلاكسن و بيلينگ هاوستاد ، حقيقت
منافع به جز كه نازلياند انسانهاي هستند ، مردم توده از
ريشه همه اين بيشك.نميانديشند ديگري چيز هيچ به خود
حقيقت در.دارد ايبسن خود واقعي تجربههاي و زندگي در
و هاوستاد ، بيلينگ چون نازلي شخصيتهاي خلق با ايبسن
را خود نفرت عوامفريبانهشان ، نيت كردن آشكار و آسلاكسن
.است ساخته عيان اكثريت از مردم دشمن نمايشنامه در
پي حمامها بودن آلوده به كه استوكمان دكتر هم ازطرفي
ايبسن زبان از است حقيقت از تمثيلي خود ، اين كه است برده
حقانيت طريق بدين است آن بر ايبسن حقيقت در.ميگويد سخن
دكتر ميرود ، پيش داستان كه هرچه كند ثابت را خويش
در ايبسن.ميكند پيدا ايبسن به بيشتري شباهت استوكمان
.ميكند روايت را خود زندگي نوعي به مردم دشمن نمايشنامه
.است ايبسن نفس حديث مردم دشمن نمايشنامه ديگر بياني به
از ديگرش اثر هر از بيش نمايشنامه اين نوشتن براي ايبسن
حقيقت در.است گرفته بهره خصوصياش افكار و زندگي
دكتر زندگي در ايبسن زندگي سرخوردگيهاي و تلخكاميها
و سكوت با هورستر ناخدا اماميشوند ظاهر نيز استوكمان
بسا چه كه است شخصيتي آن انديشمندانهاش ، بيتفاوتي
ناخدا درواقع.درآيد آن قالب در ميداشت دوست ايبسن
ايبسن كه است ايبسن شخصيت از وجهي نمايانگر بيشتر هورستر
.ببرد پناه بدان تا ميديد ناچار را خود زمان مرور به
دكتر مخالف صادقترين حال عين در و سرسختترين شهردار
تعويض هزينهبالاي بهخاطر شهردار.است استوكمان
آن از و نميداند عملي را طرح اين شهر ، آب لولههاي
شهردار.ميانگارد شهر وشهرت منافع ضرر به را آن بالاتر
ذكري قابل آينده اگر ما شهر":ميگويد دكتراستوكمان به
اما "دوم پرده.حمامهاست اين با فقط فقطو باشد داشته
به فقط او نيست ، مهم حقيقت بجز چيزي استوكمان دكتر براي
ميداند عمل مرد را خود كه شهردار.ميانديشد حقيقت
است فكرهايي و نقشهها از پر هميشه برادرش كله است معتقد
استوكمان دكتر به اونميارزند هم خدا لعنت به كه
.ندارند احتياجي تو افكار به مردم من ، برادر":ميگويد
هفت براي داشتهاند حالا تا كه اجدادي و آبا افكار همان
دكتر بين سختي مشاجره "دوم پرده.است كافي پشتشان
دكتر شهردار ، نهايت در و درميگيرد شهردار و استوكمان
به استوكمان دكتر.ميكند خطاب جامعه دشمن را استوكمان
دشمن من !جامعه دشمن ميگويد من به":ميگويد همسرش
"دوم پرده !است جامعه دشمن كي ميدهم نشانشان جامعهام؟
دكتر زبان از كه نيست ايبسن خود اين آيا راستي به
آني از عميقتر ايبسن زخم يقين به ميگويد؟ سخن استوكمان
بيمحابا چنين كه حد آن تا ميكردند ، فكر ديگران كه بود
.ميگذارد نمايشنامهاش قهرمان اختيار در را نفرتش
چنين در ايبسن نظر در.ميرود پيش بيپروا استوكمان دكتر
از و باشد شريك مردم حماقت در نباشد حاضر كه كسي جهاني
تا باشد آن بر و بداند حقيقت مدعي را خود بالاتر آن
سرنوشت بيشك سازد ، مجاب آن پذيرفتن به را ديگران
.كرد خواهد تجربه را مطلقي تنهايي و داشت خواهد تراژيكي
اما سازد ، تباه را زندگيش ميتواند تنهايي اين گرچه
در كه همچنان مييابد ، نيز را تقدسي تنهايي اين در ايبسن
:ميگويد همسرش به استوكمان دكتر نمايشنامه ، آخر
پرده.است تنهاتر همه از كه است كسي عالم فرد قويترين"
رو اين از ميستايد را تنهايي استوكمان دكتر اگر "پنجم
آن ميتواند تنهايي و انزوا در كه است دريافته كه است
...":ميگويد او.بدارد پاس است ، مدعياش كه را حقيقتي
مثل شده منزوي آدم معدودي با -است من مثل آدمهايي با حق
است حدي تا استوكمان دكتر آرمانگرايي "چهارم پرده...!من
از او سادهدلي اما.ميدهد جلوه سادهدل مردي را او كه
ديگر و است برگرفته چهرهاش از نقاب او كه است هم رو اين
.است شده عريان هولناكي طرز به او.بگويد دروغ نميتواند
دكتر.بزرگ بس افكار با ميماند كودكي به او كه اين واقع
را افراط راه آرمانگرايي در كه اندازه همان به استوكمان
اين اماميكند افراط نيز خوشبيني در ميگيرد ، پيش در
و هاوستاد شهردار ، كه وقتي.نميپايد ديري خوشبيني
آلودگي آن در كه استوكمان دكتر مقاله چاپ از را آسلاكسن
آنهارا و ميسازد منصرف است ، كرده مطرح را حمامها
هيچ بهنفع استوكمان دكتر از حمايت كه ميكند متقاعد
استوكمان دكتر مقاله چاپ از بلافاصله آنها نيست ، يكشان
مردم براي ميگيرد تصميم استوكمان دكتر.ميزنند سرباز
انجام هورستر ناخدا خانه در سخنرانيكند سخنراني شهر
در سالني مردم ، باشگاه نه و اتحاديه نه كه چرا ميشود ،
.نميگذارند او اختيار
امشب من":ميگويد مردم به سخنرانياش در استوكمان دكتر
.است مهم خيلي كه كنم صحبت كشفي درباره شما با ميخواهم
آب كه بياهميت و كوچك حقيقت اين از مهمتر خيلي خيلي
فاضلاب چاه جز چيزي طبيمان وحمامهاي است آلوده شهرمان
اين در كه بزرگي كشف درباره ميخواهم امشب من..!نيست
منابع تمام كه است اين كشف آن -كنم صحبت كردهام روز چند
روي ما اجتماعي نظام و است آلوده ما اخلاقي و معنوي
"چهارم پرده.است شده ساخته نيرنگ و ريا از منجلابي
آن ديگر است ، استوكمان دكتر خود ايبسن ، ديگر اينجا
استوكمان دكتر و خود بين نامهاش در ايبسن كه تمايزي
در كه استوكمان دكتر.است رفته بين از ميكند ، اشاره
بود خوشبين زادگاهاش شهر مردم به افراطي بهطرز آغاز
در را افراط راه آنها به بدبيني در هم اندازه همان به
آدم مشت يك نهتنها او نظر در جامعه اكثريت.ميگيرد پيش
بهشمار نيز حقيقت و آزادي دشمن بلكه هستند ، كمسواد
دشمنان خطرناكترين":ميگويد استوكمان دكتر.ميآيند
قاطع ، اكثريت همان !بله !است جامعه اكثريت آزادي و حقيقت
از !ترسيد بايد اين از !كوفتي اكثريت آزاديخواه ، اكثريت
كه دارد اعتقاد ايبسن "چهارم پرده !شما جواب هم اين !اين
حكومتهاي به مردم وحمايت رضايت دارد امكان بسيار
ياري به ايبسن حقيقت در.بشود منجر مستبد و توتاليتر
را آينده كافكا فرانتس همچون خويش هنري عميق شهود
آينده در كه هولناك فجايعي از را ما او.ميكند پيشبيني
.كند مي ميدهند ، آگاه رخ
سليماني حسين
اصغر ترجمه ايبسن ، هنريك مردم ، دشمن -ماخذ1 و منابع
ترجمه ايبسن ، هنريك مردم ، دشمن -فردا 201378 نشر رستگار ،
رانالد ايبسن ، هنريك -انديشه301352 نشر آريانپور ، ح.ا
-ويراسته 401373 دفتر كهكشان ملكي ، حسن ترجمه گري ،
انتشارات مخبر ، عباس ترجمه هلد ، ديويد دموكراسي ، مدلهاي
.روشنگران1378
غمگين جزيره يك مثل
شعر يك بازخواني
دستغيب عبدالعلي
:اشاره
تماسهايي در تلفن طريق از يا و نامه با بسياري دوستان
به كه ميكنند طرح را ضرورتهايي دارند و داشته ما با كه
.بپردازد آنها به همشهري شعر صفحه دارد جا آنها نظر
اين و است شعر نقد و معرفي محور حول نظريات ، اين بيشتر
ويژگيهايي چه از ضعيف شعر يك يا و خوب شعر يك كه
.است برخوردار
يكي.گيريم كار به را شيوه دو تا شديم آن بر ، پاسخ در
از يكي كه كنيم تقاضا منتقدانشعر و شاعران از كه آن
خواندهاند ، ماهه سه دو اين در كه را خوبي شعرهاي
بررسي مورد خوب شعر يك طريق اين از تا كنند بازخواني
هر كه شعرهايي ميان از كه است اين ديگر شيوه.گيرد قرار
از دسته آن ميرسد ، ما دست به فراوان تعداد به و روزه
از نشان خود نقصهاي و كاستيها وجود با كه را شعرهايي
شود مشخص طريق اين از تا كنيم نقد دارند ، شاعر استعداد
به مهم نتيجه يك شيوه ، دو ايندارد كمبودهايي چه شعر كه
به علاقهمند خوانندگان آن براساس كه آورد خواهد بار
واقع در.بگيرند فرا را نظر مورد نكات ميتوانند شاعري
ابزارهايي چه از شدن شاعر براي شد خواهد مشخص روش اين با
.گذارد كنار بايد را مواردي چه و برد بهره بايد
با خواستيم دستغيب عبدالعلي آقاي از كار ، اين شروع براي
از يكي دارند شعر نقد و شعر از كه دانشي و تجربه به توجه
.كنند بازخواني و معرفي خواندهاند ، كه را خوبي شعرهاي
"غمگين جزيره" نام به صلاحي عمران شعرهاي از يكي ايشان
بازخواني و انتخاب "نگاه يك ناگاه" مجموعه از را
:ميخوانيد كه كردهاند
غمگين جزيره
ما خانه كنار از ميگذرد قطار
را گيسوانش و
ميريزد پشت به
ميآيد سفر بوي هميشه
هست چيزي هميشه باري ، واگن درون
غربت گوني هزار باري ، واگن درون
تنهايي كيسه هزار
گرفته گرد خاطرات از جعبههايي و
چوبي واگن جدار
ميآيد شمال از دهد ، شكوفه اگر
ميآيد جنوب از دهد ، شراره اگر
...دهد سپيده اگر
...ستاره اگر
جنگل شكفته مه اي كن محاصره مرا
تمشك طعم نسيم اي كن محاصره مرا
دريا آبي چراغ اي كن محاصره مرا
غمگين جزيره يك مثل كن ، محاصره مرا
شعر اين خواندم ، اخير ماه سه دو در كه شعرهايي ميان از
اين اولاست توجهي قابل شعر وزن ، و محتوا و صورت نظر از
كه آنجا شعر اين.است غنايي يا ليريك شعر يك شعر ، اين كه
موجزي شعر واقع در ميشود ، تمام هم شعر ميشود ، تمام حرف
كن محاصره مرا":ميگويد تمثيل به كه شعر خط آخرين.است
يك براي.است تازهاي خيلي تعبير " غمگين جزيره يك مثل
جا خودش در را شعر موضوع تمامي سطر ، اين تنها ، انسان
از منباشد مايوسكننده اندوه اين كه بيآن ميدهد ،
شعر خصوص به.ميخواندم را صلاحي عمران شعر پيش سالها
نام به بود گفته (خود جواني دوره) پيش سال سي كه معروفي
جنوب كودكان زندگي صميمانه خيلي شعر آنجواديه بچههاي
طنز.بود كرده وصف ما شهري جغرافيايي محيط در را شهر
ساده ، بيان اين بعد به آن از.داشت توجهي خور در خيلي
است بوده صلاحي عمران شعر در طنز ، با همراه صميمي و روان
همين در.ميبينيم او اشعار در را موضوع اين هم امروز كه
ملاحظه را شاعر مطايبهگويي شما ،"غمگين جزيره" شعر
:ميگويد كه ميكنيد ، آنجا
و طنز لحن همين "تنهايي كيسه هزار" يا "غربت گوني هزار"
و ياس دچار خواننده كه ميشود سبب مطايبهاي كلمات
.نشود نااميدي
:ميگويد كه آنجا شده ايران جغرافياي به اشاراتي شعر در
از دهد ، شراره اگر" و "ميآيد شمال از دهد ، شكوفه اگر"
هم به سطر يك فاصله به سپيده و شكوفه."ميآيد جنوب
هم بازبه فاصله همين به هم ستاره و شراره و ميپيوندد
خرم شمال وضعيت به است گويايي اشارات واقع در.ميپيوندد
مه" و "تمشك طعم نسيم" تعبيرما كشور گرم و داغ جنوب و
زيبايي به كه هستند زيبايي صناعي ايماژهاي "جنگل شكفته
هست ، هم زمان گذر ناظر واقع در شعر راوي.ميكنند كمك شعر
من بازميكند عبور او كنارخانه از قطار يك هميشه چون
را (جواديه بچههاي) صلاحي عمران قديمي شعر طنز همان
شده بيان پوشيدهتر مقداري اينجا در البته كه ميبينم
.است
را خودش مشاهدات و ميكند صحبت خودش از شعر راوي چه اگر
زمان گذر و تنهايي كه شعر درونمايه و موضوع اما ميگويد ،
آن با سريع خواننده و ميشود خواننده آن از زودي استبه
ميبينيم صلاحي از ديگري شعر در وقتي مثلا.ميگيرد انس
يا "باشم آبي نيلوفر مثل ميخواهد دلم من":ميگويد كه
"بزنم گپ كمي و بنشينم ماهيها با عصر ميخواهد دلم من"
زبان كه بيآن ميكند ، حركت شعري صميميت و سادگي طرف به
.كند تنزل شعر لحن و
ذهن به كه چيزي تنها كنيم ، نقد را شعر اين بخواهيم اگر
شعرهاي از بسياري برخلاف شعر اين در كه است اين ميرسد
در كه وجودي با.است شده پديدار ناظر يك مثل او عمران ،
عنوان به من است ، دلنشين خيلي تعابير هم و لحن هم شعر ،
و ميبود قطار آن در هم شاعر خود داشتم دوست شعر خواننده
آن در البتهميشد گزارش قطار داخل از شعر از قسمتي
.باشد راوي چند ميتوانست چون ميشد ، طولاني شعر صورت
اگر ميگويد كه شعر از آنبند بگويند برخي است ممكن
و مضمون با چندان "...ستاره اگر...شمال از شكوفهدهد ،
اضافه است ، تنهايي و زمان گذر دادن نشان كه شعر اصلي خط
بگويم بايد باره اين در اما.شود حذف ميتواند و بوده
اگر.نيست بياعتنا ميكند ، عبور كه قطاري به نسبت راوي
و انساني جغرافياي به بود ، درونگرا شاعر يك صرفا صلاحي
از كه قطاري اما نميكرد ، توجهي شايد خودش سرزمين
شاعر به تازهاي چيز ميبايستي ميگذرد ، شاعر كنارخانه
قرار تعليق نقطه چند دوازدهم سطر در كه وقتي.بدهد
كلمه با كه هست چيزي انتظار در شاعر كه پيداست ميگيرد ،
چيزهايي حامل قطار كه پيداست بعد اما ميشود ، شروع "اگر"
يك مثل را خودش كه است اين.نيست است شاعر مطلوب كه
.ميبيند غمگين جزيره
نوعي" نه است اجتماعي علل يك معلول شاعر ، غم واقع در
چون تعابيري كه گفت خواهند هم عدهاي همچنين."افسردگي
امروزي چندان و است تكراري "غربت گوني" يا "تنهايي كيسه"
آشنا صلاحي عمران شعر با كه كساني براي گفت بايد.نيست
تعبيرات همين كاربرد و سادگي رواني ، كه ميدانند هستند
استفاده خوب آنها از عمران كه است عامه فرهنگ از برگرفته
است ممكن گرچه است ، صلاحي عمران شعر خصايص اينها.ميكند
وجود زيبايي اين به موضوع اين صلاحي شعرهاي همه در
حتي كه است صلاحي شعر ويژگيهاي از اين ولي ;باشد نداشته
در) "گل و غنچه" شعر يا غمگين جزيره مثل غنايي شعر يك در
.ميبينيم را همينرواني ما باز ، (مجموعه همين
شعر
انديمشك قطار
قزوه عليرضا
شب هر قطاري
.انديمشك به ميرود خاطرهات ايستگاه از
شب هر قطاري
نفت آتشچاههاي تا جمجمهات ايستگاه از
.رفتاند در
طرفه يك قطارهايي
باران چفيهو پردههاي با
ميشود ، بسته كه قلبت دريچههاي
است رسيده تونل به قطار
ميگيرد كه دلت
بخواب فوري
خمپارهاست
ميشود ، تنگ كه نفس
كن خيس اشك با را چفيه
!است شيميايي
را خود ماسك كه آن از پيش و
كني تعارف ماه به
.بفرست عقب به را ستاره و نخل
ميزند سوت قطار
ميدهد ن تكا دست برايش جوانيات و
خاليست قطار
ميراند را لكوموتيو ماه ،
را انديمشك قطار و را تو فرشتهها ، و
.ميبرند آسمان به
روشن شعر
ميرزايي سينا
گام اين است تازه:گفتم
شعر اين است روشن
روياميخواهد پرده ، اين
گلدان هم پنجره اين
كليد حتما قفل آن
باد تنها و گفتم هي
كرد تازه نفسي ، جهان انتهاي در
عبور
رضوي.ل
ميگذاشت ، اگر
كنم زيبا برايش را ميدادمدنيا قول
شاخه سر بر گيلاسي مثل درست
رفت و نميشود گفت
كردم بدرقهاش تنهاييمرا من و
*
روزها اين حالا
بنفشه از شده پر باغچه زمين
طراوت از سرشار ميز روي سبد
غبار از پر خالي صندلي و
*
همچنان اما من ،
زندگي متن در لحظهها ، از بالاتر
گذر در اشكهاي و خندهها در گرفتارم
زيباست پنجرهاي هر
گوهرين كاوه
ملل از بسياري ادبيات در است ، مطرح"هايكو" نام به آنچه
بسيار كشورها ديگر ژاپن ، از كشور صدالبته ، استكه جاري
در كه است شعرهايي ميآيد ، زير در آنچهاست پيشرفته
آنها عزيز خوانندگان آشنايي براي و شده سروده فارسي زبان
:ميآوريم را
زيباست پنجرهاي هر-1
تو اگر
كني طلوع قابآن ميان
است سنجاقكي همان شعر-2
مرداب ميپردروي كه
...اوست بالهاي زير جهان و
را پرنده سينه-3
ميكشيم نيش به
.شعرمان بلرزاند دليرا ميخواهيم و
گرم ، اتاقي-4
قهوه ، فنجاني
...ميلايد كوچه در كه سگي از دارم شرم
زيباست خدا-5
سبزند برگها چون
دلت نميلرزد اگر-6
مهراس ،
.است سست ميخواني كه شعري
ستارهها و آسمان
(روسيه قرن 19 شاعر) لرمانتف
شعباني ليلا:ترجمه
هنگام غروب صاف آسمان
جلوهگر و دور ستارههاي و
خوشبختيكودكان جلوهگرچون
نيست؟ جلوهگر خوشبختيمن چرا !آه
نيستم؟ خوشبخت چرا كه پرسيدهاند من از هميشه مردمان
!مهربانان اي:دادهام جواب من و
!ستاره يك نه آدمم ، يك من
ستارهها به من و ميكنند يكديگرحسادت به مردم
!باشم آنها جاي ميخواهد دلم چقدر
شد منتشر "نمايشي هنرهاي" شماره نخستين
در 64 نمايشي هنرهاي ماهنامه شماره نخستين:هنري گروه
.شد منتشر صفحه
همنشيني و "سگكشي":چون مطالبي نشريه اين نخست شماره در
ايرج با گفتگو تئاتر ، و سينما بازيگران مسالمتآميز
فرهاد با گفتگوهايي مدرن ، پست تئاتر درباره صغيري ،
از مطالبي و قادري نصرالله و نادري عليرضا مهندسپور ،
چيستا ، چرمشير محمد خاكي ، محمدرضا صادقي ، قطبالدين
گفتگو.است شده چاپ راياني مهرداد و ثميني نغمه ، يثربي
خارجي بخش مطالب از تئاتر در مدرنيسم و ميلر آرتور با
.است تئاتر حوزه پژوهشي تحليلي ماهنامه اين
|