و آثار زندگي ، قشقايي جهانگيرخان حكيم
شاگردان
به قشقايي خان جهانگير حكيم وانديشههاي زندگي به نگاهي
مرحوم آن بينالمللي كنگره دومين برگزاري بهانه
و حق به وصول و معرفت وتشنه پاك انسانهاي قديم از ايران
در را آنها ما كه است پرورانده زياد خويش دامن در حقيقت
جمله از خاصي اسامي و لباس قالب مختلفدر زمانهاي
علاقه و عشق.ميشناسيم... و حكما فقها ، عرفا ، فهلويون ،
ارتقاءعلم در مهمي سهم شده موجب حقايق كشف به ايرانيان
بشري علوم شاخههاي از يك هر نموده ، ايفاء بشري تمدن و
.باشد زمين ايران انديشمندان خدمات مرهون
بالاخص ادب و فرهنگ مهد خود حيات آغاز از ايرانزمين
و است ايرانيحكيم پادشاه اولين كيومرثاست بوده حكمت
و جاماسب زردشتو همچون بزرگاني و دارد الهي صبغه
فكري خط اين.دارند مطلب همين حكايتاز.. و بزرگمهر
و ميشود (ص)محمدي شريعت به متصل ق-_ه سال 19 در حكمي
.ميگردد باشد علوي تشيع كه اسلام اصل گسترشو مهد ايران
همه كه شهادت اسلامايمان ، هجرتوجهاد ، يعني تشيع قبول
كه است قومي بوسيله است ، حقجو جامعه يك پويايي نشانگر
پا داشته ، عرفاني ملكوتي سير و عقلاني ريشهانديشههاي
.دارد فرخندگي فرهيختگيو عالم در سر و ماده عالم در
حكمتحضرت يادگار كه حكميايران شدنانديشه عجين
را فارابي همچون بزرگاني محمدي ، شريعت با است(ع)ادريس
فرهنگي تهاجمات برهاني عقلانيت با كه ميكند تربيت
و ميطلبد مبارزه به را ترجمه دوران از ناشي يوناني
فارابي يافتههاي تمام كه شيخالرئيساست فكر اين نتيجه
.ميدهد قرار خود درجايگاه را
اين اصفهان ، به هجري پنجم قرن اوايل در ابنسينا ورود با
و شد مهمي علمي مركز خود ، فرهنگي زمينه به توجه با شهر
آمدند اوگرد پيرامون دوره آن علماي و حكما از زيادي گروه
و حكمت جويندگان براي مهمي پايگاه اصفهان ترتيب بدين و
اصفهان ، در بوعلي شاگردان جمله از گرديد ، معرفت
و ، بهمنيار(هجري سال 450 به متوفي) معصومي ابوعبدالله
خويش استادان سلسله نصير خواجه كه است ابوالعباسلوكري
انديشههاي ابنسينا از بعد ميرساند ، بزرگان همين به را
با اينكه نرفت ، تا بين از اصفهان در عرفاني و فلسفي
تلفيقكلام ، تازهاياز مكتب اصفهان ميرداماددر ظهور
متعاليه حكمت بهنام اشراق فلسفه مشاءو عرفانفلسفه
فكريصدرالمتالهينشيرازي نحله اين پرچمدار آمد ، بوجود
و است اصفهان حوزه كهدستپروردهميردامادو است
موج اسلام جهان در بلكه ايران در تنها نه انديشههايوي
را خود از انديشمندانبعد همه كه نمود ، جديديايجاد
حمله از بعد چند هر ، است داده تاثيرقرار تحت تاكنون
اصفهان سقوط حسينو سلطان شكست و ايران به افغان محمد
ركود با اصفهان علمي حوزه مدتي زمان ، آن در ايران پايتخت
بازيافته را خود جايگاه مجددا گرديد ، ولي مواجه
به ميتوان ازجمله.آمدند گرد آنجا در بزرگي وانديشمندان
وحوزه قاجار دوره صدراييدر حكمت مجدد نوري ملاعلي
قبيل از بزرگاني به نوبت وي از بعد كرد ، اشاره اصفهان
متوفي) صهبا حكيم نوري ، حسن زنوزي ، ميرزا عبدالله ملا
از يكي كه ميرسد قشقايي خان جهانگير حكيم و (ق-_ه 1306
را او و است اصفهان عرفاي حكميو حوزه درخشنده ستارگان
.دانست معاصر حكماي و سابق حكماي بين اتصال حلقه ميتوان
شوري ، شش دره:نامهاي به طايفه شش بر مشتمل قشقايي ايل
از است ، جمعي كشكوليكوچك و فارسيمدان عمله ، بلوكي ،
اين در كه عللي به شوري دره طايفه خصوص به طايفهها اين
سميرم عليا ، سميرم منطقه در نيست آن ذكر مجال مختصر
.شدهاند ساكن بروجن و(دهاقان)سفلي
دره طايفه قشقايي ايل از محمدخان خان ، جهانگير حكيم پدر
خوانين از فاطمه بيبي مادرش جانبازلوو تيره شوري ،
.است دهاقان
سه به فرزانه اينحكيم موجودزندگي مستندات براساس
:ميشود تقسيم دوره
بزرگسالي دوره-جواني دوره-طفوليت دوره
وجود عرصه به قدم كه آن از بعد يازدهم قرن در خان مرحوم
خودداري كوچ در طايفه همراهي از مادر تبعيت به نهاد ،
با و نمود تحصيل دهاقان مكتبخانه در را عمر اوايل و كرد
.است بوده آشنا ونوشتن خواندن سطح تا مقدماتي تحصيل
مرحوم فرزند وي:(سره قدس) قشقايي حكيم خان جهانگير"
اجله و الهيين عظماءوحكماء از خود و محمدخان آقا
از شوري دره تيره از اصيل وي بود فلاسفهمعاصرين
قريه كيخازادگان و قشقايي ايل گانه وشش شصت تيرههاي
اندك عمر اوائل در و بوده سميرماصفهان ناحيه دهاقان
".رسانيد هم به سوادي
در چهلسالگي نزديك تا تبعيتپدر به خان زندگي دوم دوره
كوهپايههاي و روستاها عشايريدر رسوم آدابو با و ايل
اشتغال بر علاوه او است ، شده سپري بروجن و سميرم اطراف ،
و شائقبوده موسيقيسنتي به كشاورزي بهدامداريو
.است ميكرده تار مشق
نزديكي به ايل قشلاقكه و ييلاق هنگام ساليبه"
براي ايل ، افراد بعضي برميافرازد ، خرگاه و خيمه اصفهان
اصفهان راهي خود ساله مايحتاجيك تدارك حوائجو رفع
و ميشود وارد شهر به خان جهانگيز مرحوم جمله ميشوند ، از
به گذارش اصفهان مقصود سوق چهار بازارچه در اتفاقا
گرم دو آن ميافتد ، صحبت همايي استاد جد شيرازي هماي
غريب مرد كه ميشود متوجه هما صحبتها درخلال ميشودو
صدر مدرسه در تحصيل به را او دارد ، ذكاوتخاصي و درايت
دوره شكل اين به و ".ميپذيرد او و ميكند تشويق اصفهان
.ميشود شروع بزرگ مرد اين زندگي سوم
ناشي خانكه جهانگير حكيم روحي و جسمي مناسب زمينههاي
مادر و پدر نيكوي وصفات ايمان خدادادي ، استعدادهاي از
تا شد موجب طبيعتبود ، دامان در ساده زندگي مثبت وتاثير
و روحي و معنوي تكامل زمينه در بلندي گامهاي سرعت به
درجه به كوتاهي مدت ودر بردارد مختلف تسلطبرعلوم
هيئت رياضياتو عرفان ، فلسفه ، فقه ، رشتههاي در استادي
كشور سراسر در تحصيل به علاقهمندان توجه مورد و رسد
آقامحمدرضا همچون بزرگي استادان محضر گيرد ، اواز قرار
شيخ تويسركاني ، حسينعلي حاج ،(صهبا حكيم) قمشهاي
ملاحيدرصباغ و نجفي محمدحسن ميرزا نجفي ، محمدباقر
پيدا اصفهان علمي حوزه رفيعيدر جايگاه و كرد استفاده
.ميكند
كمال به عرفان منقولو و معقول در بزرگي جهانگيرخان"
سالگي چهل به و دهاقانبود كيخازادگان از اتقاننژادش
مدرسه وهواي آمد شهر به خود ايل از شغلي پرداخت براي
و نموده را مرجوع تركشغل قدردانسته را علم وعزت صدر
تجرد به و گرفت پيشه رياضترا فقهو و حكمت و تعلم
بهجاييرسيد عمل و علم در شده ساعي خود وتحفظمراتب
سال هشتاد قريب آمدند ، حوزهدرسش به اقطاربلاد از كه
حتي ننمود تبديل عمامه به را پوست كلاه هيچگاه خود عمر
".ميپيچد سر به شالي امامتجماعت در
همگي زاهدانه زندگي و شيوا بيان تواضع ، ايمان ، اخلاص ،
جارچي مسجد و صدر مدرسه يعني وي تدريس محل تا شد موجب
.شدند وي مجذوب زيادي شاگردان و كرد پيدا خاصي رونق
قرن اوايل و سيزدهم قرن اواخر در اصفهان صدر مدرسه"
حكيم كامل انسان و بزرگ استاد وجود با قمري هجري چهاردهم
زيور به را علم زيرا كرد ، پيدا خاصي گرمي خان جهانگير
فضائل و كمالات منبع وجودش و آراسته عرفان و اخلاق
مسلم استاد عنوان به تنها نه وي به شاگردان بود ، اخلاقي
انسان يك عنوان به بلكه هيئت و رياضي فقه ، عرفان ، فلسفه ،
ارباب رحيم آقا حاج او شاگرد مينگريستند ، او به كامل
من كه كمنظير بود مردي اتقان در:ميفرمايد او درباره
منقول ، و معقول و عرفان و حكمت جامع نديدم ، را او مثل
تربيت در و مهربان بسيار طلاب به نسبت و خوشاخلاق بسيار
".بود كوشا آنها
خان جهانگير":مينويسد باره اين در همايي استاد مرحوم
نزاهت و تقوي و مقدس مقام تسلم و علمي بارز شخصيت اثر در
بود ، مجتمع او وجود در همه كه حكيمانه تدبير حسن و اخلاقي
موهون سخت قديم طلاب و علماء بين ما كه را فلسفه تحصيل
و داد نجات بكلي بدنامي از بود مقرون الحاد و كفر با و
مطلوب و رايج چندان اخلاق ، و فقه درس سرپوش در را آن
بد تهمت و ضلالت موجب آن خواندن و دانستن فقط نه كه ساخت
وي...ميشد مباهات و افتخار مايه بلكه نبود ديني
سه جارچي ، مسجد در برآمده آفتاب از ساعت دو يكي معمولا
از بعد و فقه لمعه شرح اولش درس كه ميگفت هم سر پشت درس
ترتيب بدين.بود اخلاق درس سپس و حكمت منظومه شرح آن
".ميداد طلاب خورد به اخلاق و جوزقند حشو در را فلسفه
شاگردان
ساكن اصفهان صدر مدرسه در سال چهل مدت جهانگيرخان مرحوم
.بود...و حكمت و رياضيات و اصول و فقه تدريس به مشغول و
شدند ، تربيت او زيردست افاضل ، و بزرگان از كثيري عده
عده":مينويسد باره اين در تهراني بزرگ آقا مرحوم
اعتراف او علمي تفوق و نبوغ به حكما و علما از بسياري
".ميكردند افتخار وي شاگردي به و داشته
و حكما تاريخ" خود كتاب در سها صدوقي آقاي رابطه اين در
را بزرگان اين از تن تعداد 54 "صدرالمتالهين متاخر عرفاي
فرموده مرقوم آنان زندگينامه در توضيحي بعضا و برده نام
ساحت سعه تا ميبريم نام را تن چند فقط ما اينجا در.است
:گردد روشنتر بزرگان احوال جويندگان بر بزرگوار آن علم
تشيع عالم بزرگ مرجع بروجردي حسين سيد حاج...آيتا -1
مدرس حسن سيد شهيد...آيتا -2
اصفهاني ارباب رحيم آقا حاج..آيتا -3
عراقي ضياءالدين آقا...آيتا -4
نهجالبلاغه استاد شيرازي آقا علي ميرزا حاج...آيتا -5
مطهري مرتضي شهيد علامه
استاد طالقاني ، آقاجان ملا بن مرتضي شيخ آقا...آيتا -6
مولوي مثنوي و نهجالبلاغه شارح جعفري تقي محمد علامه
الحكمه ناصر ابوالقاسم ميرزا آقا الهي طبيب -7
فريدني الهي حكيم علي محمد ميرزا آقا -8
سياحت كتابهاي صاحب قوچاني ، نجفي آقا سيدحسن...آيتا -9
غرب سياحت و شرق
._ه 13551277) نائيني حسين محمد ميرزا آقا...آيتا -10
(ق
قمشهاي مهدوي محمدرضا ميرزا آقا..آيتا -11
طبسي مشكان سيدحسن آقا -12
(متوفي 1333) لاريجاني الاسلام داعي سيدمحمدعلي ، آقا -13
اصفهاني مفيد محمود شيخ آقا..آيتا -14
و آملي حسنزاده...آيتا استاد:توني فاضل..آيتا -15
آملي جوادي...آيتا
آثار
نمودهاندو تلمذ خان مرحوم نزد كه افاضلي از جداي
طرف از نحوي به ماست دست در امروزه كه معارفي از بسياري
آن خطي آثار از است ، رسيده ما به معالواسطه شاگردان اين
كه برد نام را "نهجالبلاغهاي شرح" ميتوان مرحوم
.است شده مفقود زمان تطور در متاسفانه
شاگردان از خود كه جابري خان حسن شيخ..آيتا مرحوم
كه قبل سال شصت":مينويسد باره اين در است خان مرحوم
بزرگ آن خدمت در صدر مدرسه در و بود هجري 1314
مرحوم" "مينوشت كتاب آن بر شرحي ميخواندم ، نهجالبلاغه
سيد قول از البشر نقباء خود كتاب در هم تهراني بزرگ آقا
".است برده نام فوق شرح از بلاغي عبدالحجه
از نشان كه است شعري قطعه چند خان مرحوم آثار ديگر از
عرفاني و حكمي مضامين از حكايت و دارد مرحوم آن شعري ذوق
:دارد
ما بست پاي شد تو زلف چين ياد تا
ما زدست سلامت و عقل اختيار رفت
گفت خنده به و ديد آينه در خود رخسار
ما مست چشم اين از خيزد كه فتنهها بس
نشد خبر را كسي چو نيستي صرف از
ما زهست حكايت كرد چگونه عشقت
غبارسان سركويش ، از برخاستيم
ما نشست زغبار نگيردش دل تا
شكستهاي دل ستمش از گر مشو غمگين
ما شكست اين درم ، هزار صد به كارزد
جفا دوستان از و ملامت دشمنان از
ما الست روز ز سرنوشت ، است بوده
خويش اشك درياي غرقه زهجر ، گشتم
ما شست به افتد كي وصال ، ماهي تا
* * *
دارد صبحدم باد چين ساحت هواي
دارد خم به خم زلف برآن گذار مگر
نوروزي باد كه صحرا به بساط بكش
دارد ارم روضه از خوش حديثهاي
دل كه است بس شاديم همين روزگار به
دارد غم داغ لاله چون تو روي زعشق
وفات
:مينويسد تهراني بزرگ آقا مرحوم
و افاده و تدريس با را خود شريف زندگي خان مرحوم..."
يكشنبه 13 شب در اينكه تا برد پايان به عبادت و ارشاد
تخت گورستان در و شتافت باقي سراي به سال 1328 رمضان
شريفش مزار گشت ، مدفون ترك محمد سيد تكيه پشت فولاد
".است سلوك و عرفان و ادب و فضل و علم اهل زيارتگاه هميشه
كه مهجور به متخلص دهاقاني وصال حال شوريده شاعر و عارف
وفاتش مورد در است خان جهانگير حكيم شاگردان از يكي
:ميگويد
كلف چرا ندانم گرفت جهان روي
طرف هر ز برپا شده غم لواي بينم
بزرگ ماتم زين صفهان تا فارس از
بصف صف اندوه لشكر گشته پيوسته
كيست عزاي ايدل گويي پرده به كي تا
اسف صد به گويم و شده در پرده صبر هان
حكمتش جهانگير نام بدچو كه مه آن
شرف شرفه حكم شرع رواق بر زد
دين بزرگ فقيه فوت ز شدم جويا
صدف شد خاك زمان چه را پاك در كان
خرد پير ز وفاتش سال خواست مهجور
منكسف جهانگير آفتاب شد:گفتا
به فوتش و آفتاب به خان جهانگير مرحوم تاريخ ماده اين در
.است شده تشبيه كسوف
كه است اين ميكند خطور افراد از بسياري ذهن به كه سوالي
كه بزرگي شاگردان و عظمت اين با خان جهانگير حكيم چرا
مانده شاگردان از گمنامتر و ناشناختهتر كرده ، تربيت
:گفت بايد پاسخ در است ،
براي نفر يك شهرت موجب كه عواملي از يكي معمولا:اولا
خان جهانگير حكيم كه اوست قلمي آثار ميشود بعدي نسلهاي
را ، نويسندگي نه داده قرار خود همت وجهه را شاگرد تربيت
.است شده مفقود متاسفانه داشته كه هم كمي آثار
سعي بوده بزرگان بعضي سيره كه همچنان وي خود:ثانيا
رحيم آقا حاج مرحوم.نكند پيدا شهرت تا داشته وافري
:ميفرمايد ارباب
داشته ملاقاتي يا نبودارتباط مايل خان جهانگير آقاي"
امثال يا و اصفهان به حاكم قاجار شاهزادههاي با باشد
جهانگير لكن خان ، ديدار به بودند درصدد آنها ولي ذلك ،
".بازديد برود داشت كراهت خان
مبارزه و خارجي دشمنان برابر در قشقائيان مقاومت:ثالثا
مختلف انحاي به تا شده باعث ديكتاتور رژيمهاي با آنان
اين نمايند ، گمنام را آنان بزرگ شخصيتهاي و سركوب آنرا
اين مشمول قشقايي پسوند خاطر به نيز فرزانه حكيم
.ميشود ظلم و بيتوجهي
فلسفه زمينههاي در بيشتر خان جهانگير حكيم شهرت:رابعا
موجب سيسال حدود و بوده اصفهان حوزه در عرفانو و
متاسفانه وي وفات از بعد است ، بوده علوم اين رونق احياي
استاد وفات با و ميكند افول اصفهان حوزه در حكمت چراغ
آن چراغ كلي بهطور خان جهانگير حكيم شاگرد خراساني محمد
.ميشود خاموش اصفهان در
اين شخصيت تا داد دست به دست فوق عوامل كنار در امر همين
مورد شاگردانش از كمتر علم اهل حتي مردم براي بزرگ مرد
.گيرد قرار توجه
عناقه عبدالرحيم دكتر
|