|
|
غربي چشم از آزادي
هستند مفاهيمي آن ، تبع به و ، واژهها دموكراسي و آزادي و غرور با را آنها انساني هر سوم ، هزاره آغاز در كه ديگر آزادي معاصر ، انسان براي.ميآورد زبان بر بيمحابا كنند ، عطا مردم به دولتمردان ميبايست كه نيست امتيازي دموكراسي.ميشود محسوب انساني هر اساسي حق آزادي بلكه گرچه سياستمداران و سياسي فيلسوفان از بسياري زعم به هم در حكومتي روش يا شكل عيبونقصترين كم اما بهترين نه و غرب در مدرن زندگي شكلگيري با واقع در.است جهان آگاهي مطلوب ، آموزشي نظام از معاصر انسان شدن بهرهمند خوشبينانه اين وجود با اما يافت ، افزايش نيز مردم سياسي در نيز دموكراسي و آزادي تحقق ببريم گمان كه بود خواهد .است بوده برخوردار خوبي اقبال از بيستم سده در عدالتخواهي و آزادي خواست اگرچه كه است اين حقيقت عدهاي هميشه اما ميگيرد ، فزوني روز روزبه بشري جوامع موانعي گروهي ، يا شخصي منافع خاطر به بخواهند كه هستند از بكنند ، ايجاد دموكراسي و آزادي تحقق راه سر بر جدي به خود آزادي و دموكراسي مفاهيم كه گفت ميتوان هم طرفي در توتاليتر حكومتهاي شكلگيري در زيادي حدود تا نوعي ، روسيه اكتبر 1917 انقلاب يقين به.داشتهاند نقش جهان حاكم ، فئودالي نظام كه داشت جامعهاي آزادي درخواست ريشه و ياري به استالين واقع در.بود كشانده بنبست به را آن توانست روسيه ، مردم عدالتخواهي و آزادي دستاويز حقيقت.سازد مستحكم را خويش استبدادي حكومت پايههاي خود اسلافشان ، خلاف بر اخير قرن ديكتاتورهاي كه است اين بارز ويژگي درواقع.ميخوانند آزادي مدافع و دموكرات را شكل جهان در اخير سده يك در كه توتاليتري حكومتهاي و آزادي مفاهيم از آنها جستن سود همين در گرفتهاند ، حاكمان براستي.است قدرت گرفتن دست به براي دموكراسي ماكياولي حقيقي وارثان بيستم ، سده در توتاليتر حكومتهاي سياسي قدرت به يازيدن دست براي سلفشان مانند به و هستند .شوند متشبث حيلهاي هر به حاضرند قلب در كه بود نگذشته روسيه انقلاباكتبر از دهه دو هنوز آدلف رهبري به سوسياليسم ناسيونال حزب درآلمان ، اروپا ، جنگ وقوع واقع در.رسيد قدرت به قاطعي اكثريت با هيتلر نازيسم كه استبدادي كه چرا بود اجتنابناپذير دوم جهاني خونيني جنگ به نياز بقا براي بود كرده برقرار آلمان در خوشبيني از حدودي تا توانست جنگي چنين فجايع تنها.داشت را وآنها بكاهد آزادي و دموكراسي مفاهيم به غرب دنياي بعد اگرچه.گرداند محتاطتر مفاهيمي چنين بردن بكار در شكلگيري روند از غرب كه تلخي تجارب واسطه به و جنگ از حدودي تا بود ، كرده حاصل جهان در توتاليتر حكومتهاي و كاستيگرفت دموكراسي و آزادي مفاهيم از سوءاستفاده اگر اما.شد ميسر اروپا از بخشي در دموكراسي تحقق امكان بيشك آوريم نظر در كلي همچون را جهان در حاكم حكومتهاي آغاز درهستند كلي چنين غالب وجه توتاليتر حكومتهاي جهان در توتاليتر حكومتهاي تعداد از تنها نه سوم هزاره هم فزوني حكومتهايي چنين تعداد حتي بلكه است نشده كاسته دور ، چندان نه روزگاري كه غرب صداقت يقين به.است گرفته تحقق از نمادي واقع در غرب ، در را دموكراسي و آزادي تحقق مردم گشادهدستي با و ميانگاشت بشري جوامع كل در آن دموكراسي و آزادي تحقق به اميد اين در نيز را جوامع ساير سرتاسر در كه انساني ميليونها دل در ديگر ميكرد ، سهيم زندگي توتاليتر ، حكومتهاي سلطه زير هم هنوز جهان غرب.است داده دست از را اعتبارش زيادي حدود تا ميكنند ، مردم آزاديخواهي صداي را خود گذشته بسان نميتواند ديگر خود بايد كه است دريافته شرق دنياي.بداند جهان ستمديده بكشد دوش بر را دموكراسي و آزادي تحقق مسئوليت سنگين بار دموكراسي و آزادي ديگر كه اين مگر نيست ممكن كار اين اما هم طرفي از و نشود تلقي غرب دنياي از وارداتي ارزشي صرفا بخشيدن تحقق براي ميبايست كه است بهايي سياسي آگاهي كسب كه است رسيده فرا آن زمان ديگر پرداخت ، ارزشي چنين به شده كه هم بار يك براي و كند اعتماد خويش چشمان به شرق .بنگرد خود چشمان با را ودموكراسي آزادي حاصل امروزيش ، و متداول معناي به آزادي و دموكراسي ياري به بيشتر عقلانيت اما.است عقلانيت و خردباوري بيشو شرق ديگر بياني به و يافت راه شرق به تكنولوژي يافت آشنايي باعقلانيت تكنولوژي طريق از چيز هر از پيش تصويري بنگريم تسامح با اگر و نادرست تصويري خود اين كه به و كرد تثبيت شرقي انسان ذهن در را عقلانيت از ناقص داشتند عقلانيت در ريشه كه نيز دموكراسي و آزادي آن تبع در ميشوند ، محسوب خردسياسي بزرگ دستاوردهاي حقيقت در و پندارگون و دروغين هيئتي و شدند معنا گسيختگي دچار شرق .گرفتند خود به تقدير تكنولوژيرا آلماني بزرگ فيلسوف هايدگر مارتين و ابزار يك صرفا تكنولوژي هايدگر نظر در.ميداند بشر هر از پيش و بيش تكنولوژي وي نظر در.نيست انساني فعاليت آن بر هايدگر.است زندگي و جهان به نگاه نوعي خود ، چيزي ، يكسر تصويري نگاه ، نوعي عنوان به تكنولوژي كه است .ميدهد قرار معاصر انسان روي پيش جهان و زندگي از متفاوت مجاب تقديري چنين پذيرفتن به را شرقي انسان غرب ، اگر شرق و غرب جوامع در تكنولوژي اثرات و پيامدها اما ساخت ، لحاظ از چه تكنولوژي كه كرد فراموش نبايستي نبود ، يكسان انسان و است علم بر مقدم تاريخي ، لحاظ از چه و وجودي با خود ارتباط در ديرباز از غربي انسان همانند نيز شرقي اين از ميكرد ، استفاده مصنوعات و ابزار از طبيعي محيط ملموستر ، همواره آدمي زندگي بر تكنولوژي تاثير رو تكنولوژي.است بوده عقلانيت و علم از موثرتر و عميقتر فعاليت و ابزار يك بيشتر خود ابتدايي و اوليه شكل در نگاه نوعي عنوان به تكنولوژي غالب وجه اما بود ، انساني شدن نهادينه و رشد و ديني اصلاح بعداز بيشتر جهان ، به .گرفت شكل غرب در خردابزاري صحيحتر بيان به يا عقلانيت سنتي اسطورهاي ، باورهاي از را خود زيادي حدود تا كه غرب تكنولوژي تسلط براي مناسبي بستر بود ، ساخته جدا ديني و نه نگاه ، اين اينرو از.بود جديد نگاه نوعي عنوان به حدود تا بلكه نبود تقابل تعارضو در غربي زندگي با تنها روند واقع در.بود زندگي اين با جهت هم و همخوان زيادي تقدير همچون را تكنولوژي غرب ، در ابزاري خرد رشد روبه توجيه مدرنيته و مدرن دنياي ناقدان نظر در بشري ، محتوم را خويش تسلط و مهار تنها نه غربي انسان واقع در. ميكرد خرد استيلاي تحت نيز خود بلكه داد دست از تكنولوژي بر نوعي به را تكنولوژي امر همين و درآمد تكنولوژي كننده .ساخت بدل مسلط و برتر نگاه و عقلانيت اين مدرنيته ناقدان و فيلسوفان غرب در اما غرب دنياي براي تازهاي هويت همچون كه را خردباوري در آنچه آنها نظر در.ميانگاشتند دروغين بود ، درآمده خرد بل عقلانيت ، و خردباوري نه بود يافته حاكميت غرب تند انتقادهاي مدرنيته ناقدان.بود اثباتي علم و ابزاري نظير فجايعي و كردند اثباتي علم و ابزاري خرد از سختي و منطقي نتيجه را نازيسم و فاشيسم ظهور و دوم جهاني جنگ قبال در غرب رو اين از.دانستند اثباتي علم و ابزاري خرد همواره و نميكرد عمل منفعل سر يك ابزاري خرد و تكنولوژي تا وضعيت شرق در اما.مينگريست بدان انتقادي ديدي با با خردباوري ، شرقي مبلغان كه چرا ميكرد ، فرق زيادي حدود آن از و ميانگاشتند خردباوري همان را خردابزاري تسامح كردن وارد سايه در تنها را خردباوري اين تحقق بالاتر فقر دليل به و ميدانستند امكانپذير غربي تكنولوژي عنوان به تكنولوژي شرقي ، جوامع مردم اقتصادي و فرهنگي حال عين در كه غرب دنياي عقلانيت دستاورد بزرگترين به شرقي انسان مشقتبار زندگي بر را آسايش و راحتي و شد انگاشته همعرض و يكي عقلانيت با ميآورد ، ارمغان و وضعيت بود خويش اصيل فرهنگ از غافل كه شرقي انسان در تكنولوژي و ابزاري خرد قبال در منفعلانه كاملا حالتي شدن نهادينه براي بزرگي مانع تكنولوژي واقع در.گرفت پيش .بود شرقي جوامع در عقلانيت جوامع ديگر براي غرب دنياي كه بود نسخهاي خردابزاري محسوب جهان كل غربيسازي از بخشي خود اين و ميپيچيد از بيشتر اول ، جهان ، سازي غربي روند حقيقت در.ميشد را راه تكنولوژي رو اين از.گرفت شكل تكنولوژي صدور طريق آن و ساخت هموار شرقي جوامع در ابزاري خرد حاكميت براي را ادعايش مدرنيته شرقي مبلغان كه خردباورياي و عقلانيت از آن ، تبع به و بود ناقص و عقيم موجودي بيشتر داشتند ، و ناقص تصاويري نيز دموكراسي و آزادي نظير مفاهيمي را زمينه خود اين و گرفت شكل شرقي انسان ذهن در ناراستي .ساخت هموار توتاليتر حكومتهاي حاكميت براي تبع به و نداشت مدرنيسم و مدرنيته از درستي آگاهي كه شرق بود ، ابزاري خرد و مدرنيته به نقادانه نگاه از عاري آن اين.يافت زندگي تازه شكلهاي روي در رو را خود ناگاه به در بلكه اقتصادي زندگي عرصه در تنها تازهنه شكلهاي سياست ، عرصه در.شدند ظاهر نيز سياسي زندگي عرصه را سنتي اشكال جاي سرعت به حكومت يافتهتر تكامل شكلهاي توسط مدرن حكومتي شكلهاي اين.گرفتند شرقي جوامع در حال عين در كه غرب عقلانيت شرقي ناآگاه مبلغان و حاملان به و شدند عقيم و مسخ سرعت به بودند ، نيز جديد حاكمان تا نداشتند ، شرقي زندگي با همخواني كمترين كه اين دليل اين از.دادند دست از نيز را خودشان كارآيي زيادي حدود شرقي جوامع در پيش از بيش استبداد آزادي ، تحقق جاي به رو و كنيم نگاه موضوع به خوشبينانه اگر حتي.شد نهادينه شرقي جوامع در حدودي تا نيز آزادي كه باشيم داشته باور به كه كرد فراموش نبايستي است ، يافته تحقق بيستم سده در مردم كم دانش و ناقص آگاهي و شرقي جوامع اقتصادي فقر علت نسخه آزادي ، اين غرب ، فلسفه و فرهنگ از شرقي حاكمان و قدرتي و نقش كه اين جاي به و بود غربي آزادي از بدلي ساختن نازل در عاملي همچون بيشتر باشد داشته بخش رهايي در آزادي ساختن محدود و شرقي انسان راستين خواستهاي به شرق در آزادي.بود آن صوريتر و ابتداييتر شكلهاي حقيقت در.است شده گرفته نظر در كل يك صورت به ندرت آزادي اشكال تمامي برگيرنده در كه كل يك صورت به آزادي شرقي انسان.ميانداخت خطر به را شرقي حاكمان حيات است امتيازي همچون بلكه خويش ، اساسي حق عنوان به نه را آزادي هم طرفي از.كنند عطا او بر حاكمان ميبايست كه ميدانست تا شرقي جوامع در فرهنگي و اقتصادي فقر و اجتماعي بافت شكلهاي و خواستها شكلگيري و ظهور از زيادي حدود روز كه آنجايي از و ميكرد جلوگيري آزادي ، از اساسيتري رنگ غرب انديشه و فرهنگ مقابل در شرقي ارزشهاي روز به ظهور امكان شرقي راستين خواستهاي ندرت به لذا ميباختند و كاذب خواستهاي در بيشتر شرقي انسان زندگي و مييافتند بر شرق كه اين وجود با.ميشد محدود روزمره تمايلات خود براي را غرب آرمانهاي همان و نهاد گردن تكنولوژي بسياري حدود تا آرمانها اين كه غرب برخلاف اما برگزيد ، جهت ديگر بياني به و بود جامعه اكثريت آگاهي از برخاسته كه بودند مردم اين يعني بود بالا به پايين از حركتشان .ميكردند آرمانها اين به بخشيدن تحقق به ملزم را دولت از يعني پايين به بالا از ارزشها و آرمانها اين شرق در عقب از بدويتر حتي كه مدرن اصطلاح به دولتي طريق تحميل مردم بر بود ، غربي اروپايي دولتهاي ماندهترين از برآمده واقع در كه غربي ارزشهاي و آرمانها.ميشد را او بينش تنها نه نبودند شرقي انسان زندگي طبيعي روند مبهم و گنگ آميزهاي به را آن بلكه نساختند غربي كلي به ميان اين در كه ساختند ، بدل شرقي و غربي بينش دو از غربي رويي و رنگ شدت به شرقي انسان نيازهاي و خواستها شرقي و سنتي شكل حدودي تا ارزشهايش اما گرفتند ، خود به عدم و ناهمگوني تضاد ، روند ، اين حاصل.كردند حفظ را خود كه بطوري بود ، شرقي انسان ارزشهاي و خواستها بين توازن شده غربي شدت به جامعه و خود بين نميتوانست تنها نه او دچار نيز خويش تنهايي در حتي بلكه كند ، حاصل توافقي ارزشهاي شدن كمرنگ به بيشتر سردرگمي اين و شد سردرگمي كرده ويران را سرش پشت پلهاي تمام شرقانجاميد شرقي هم رفتن جلو براي اما نداشت وجود بازگشتي راه ديگر بود ، قرباني نيز را خود بينش و فرهنگ ناخواه خواه بود ، مجبور شده ، غربي شدت به نيازهاي و خواستها طرفي ازسازد و جديد ارزشهاي اين و ميآفريدند را خويش خاص ارزشهاي ارزشهاي با تقابل و تعارض در تازه هويت ديگر بياني به تضادي چنين سايه در و بحبوبه اين در نيز آزاديبود شرقي انسان زندگي عرصه به پا فريبنده و زيبا مخلوقي همچون و فرهنگي باختگي خود خاطر به شرقي انسان.گذاشت شرقي چشمان بود ناچار غربي زيباي موجود اين تماشاي براي فكري تنها نه شرقي انسان سان بدين.بگيرد عاريت به نيز را غرب و دريافت براي بلكه ميدانست غرب بزرگ دستاورد را آزادي روح و ذهن رو اين از ;ميشد متوسل غرب به نيز آن درك .شد كلمه واقعي مفهوم به آزادي آبستن دير خيلي شرقي انسان طريق از بيشتر شرقي جوامع در آزادي تكامل سير طرفي از در مردم نقش و ميگرفت شكل توتاليتر حكومتهاي سياستهاي استبداد شدن نهادينه آغاز در.بود اندك بسيار ميان اين در شكلاش هر در را آزادي اصولا حاكمان شرقي ، جوامع در زمان گذشت با اما ميانگاشتند ، خويش حيات با تقابل حدود تا آزادي ، ابتداييتر و صوري شكلهاي كه دريافتند به بخشيدن مشروعيت در آنهارا ميتوانند زيادي ارضا بيشتر كه كاذب آزادي.رسانند ياري حكومتهايشان بسته حصار در را شرقي انسان و بود كاذب خواستهاي كننده كه بود مخدري ماده آن ميكرد ، زنداني آزادي صوري شكلهاي موجب و بخشد تعالي را شرقي انسان زندگي كه آن بي آزادي پندار دچار را او ذهن ميتوانست گردد ، رهايياش در آزادي تحقق با نيز غرب منافع هم طرفي از.سازد راستين فرض و باشيم بين خوش اگر حتيداشت منافات شرقي جوامع دريافتن و ديدن براي را چشمهايش نيت حسن با غرب كه كنيم اين با باشد ، كرده شرقي انسان چشمهاي جايگزين آزادي اين ميتوان غرب چشمان با تنها كه حقيقت از دور باور به چشم نميتوان اين وجود دريافت ، با و ديد را آزادي شرقي انسان.بودند جايگزيني چنين حاصل خود كه بست فجايعي زندگياش در را آن حقيقي معناي به آزادي نتوانست تنها نه معنويت زيادي حدود تا پيكار اين در بلكه كند تجربه هر از بيش ناكامي اين علت و داد دست از نيز را زندگياش به خود چشمان با ندرت به شرقي انسان كه بود اين در چيزي از آزادي آوردن بدست در گاه هيچ و است نگريسته آزادي .است نجسته ياري خويش سنتي و بومي انديشه و فرهنگ سليماني حسين .است موجود روزنامه دفتر در منابع * |
|