مدرن انسان زوال و گفتمان ايدئولوژي ،
(بخش واپسين)جامعهپذيري و معاصر انسان
فوكو ميشل
گرامشي آنتونيو بارت
رولان
، حاشيه به تامل مدار از سوژه آمدن بيرون با:فوكو *
روانكاوي ، جمله از.شد گشوده تفكر بر تازهاي حوزههاي
متعارف دانشهاي با تعارض در جديد زبانشناسي و قومشناسي
انسان مفهوم كه بود آن پي در روانكاويبرآورد سر مدرن
كند منحل را انديشمند
گرامشي آنتونيو
بارت رولان
فوكو ميشل
ايدئولوژي( پارادوكس) ناسازه -ب
تنها و دارد گستردهاي تعريف ايدئولوژي عنوان ، اين زير
در ايدئولوژي.نيست هنجاري آموزههاي رايج مفهوم به
نيز فرهنگي انتقال و اجتماعي صورتبندي توليد باز اينجا ،
و شيوهها جامعهپذيري در ايدئولوژي اساس اين بر.است
اين.ميكند معنا را جامعه يك جمعي زندگي تجربههاي
.آورد همراه به را سلطه بازتوليد ميتواند معناسازي
مطالعه":دارد مورد اين در دقيقي بيان تامپسون ،
معنا آنها طي كه است روشهايي مطالعه واقع در ايدئولوژي
".درآيد سلطه روابط حفظ و استقرار خدمت به
:ميداند گونه را 5 ايدئولوژي عمل شيوههاي تامپسون
، (كردن روايي -كردن جهانشمولي-دادن جلوه عقلاني) مشروعيت
وحدت ،(مجاز به توسل -كردن خوشايند -كردن جابهجا) ريا
-افتراق) پارگي ، چند (وحدت كردن نمادين -استانداردكردن)
(سازي جاودانه -سازي طبيعي)چيزوارگي ،(تنقيح
نشان را رويكرد دو گفتهايم ايدئولوژي درباره آنچه
آغازين تحليل در را ايدئولوژي كه رويكردي ابتدا:ميدهد
ديگر و ميدانست واقعيت با ناهمخوان ايدههايي آن
خدمت در بلكه هنجاري آموزههاي نه را آن كه تحليلي
فرهنگي انتقال اجتماعي ، صورتبندي بازآفريني و بازتوليد
.ميخواند سلطه روابط حفظ و استقرار و
روايتهاي از يكي ميتوان شد گفته آنچه اساس بر
متعارف فهمدانست "متعارف فهم" ساختن به را ايدئولوژي
طبقاتي تحليل از رگههايي سو يك از.است ابهام يك آغاز
در "طبقه" ديگر سوي از و ميخورد چشم به آن در ايدئولوژي
و حكومت قدرت ، به يكسو از متعارف فهم.ميشود كمرنگ آن
تحليل سويي از و برميگردد آن ايدئولوژي دستگاههاي
چندان ديگر اينها از يك هر يگانه نقش از ي_عل
.نيست امكانپذير
يا ايدئولوژي يگانه نقش شدن كمرنگ همين دليل به گرامشي ،
كنار را ايدئولوژيك سلطه ايدئولوژيك ، دستگاههاي
دستيابي (برتري)هژموني گزاره از استفاده با او.ميگذارد
در.ميكند مطالعه "پايدار توافق" طريق از را سلطه به
بازآفريني براي افراد كردن جامعهپذير صورت اين
مداومي گفتوگوهاي و كنشها متن در اجتماعي صورتبندي
كه معانياي ;ميشوند توليد معاني آنها درون از كه است
در كه هژمونيك سلطه سويي از.دارند همراه به را سلطه
گزاره دارند ، قرار نيز جامعهپذيري و ايدئولوژي آن متن
در مقاومت ;ميگذارند رو پيش مطالعه براي نيز را مقاومت
از كه "ناپايدار تعادل" يا "پايدار توافق".سلطه برابر
نگراني ميتواند بوده ، استفاده مورد بسيار گرامشي سوي
برابر در مقاومت يا برتري به معطوف توافق شكستن از
و عمومي فرهنگدهد نشان را ايدئولوژي نتيجه در و هژموني
منفعل و خاموش تودههاي انبوه معنا ، اين در جامعهپذيران
طيف بلكه نميباشند ، هستند برتري گونه هر آماده كه
مختلف وابستگيهاي و علايق با مخاطبان از گستردهاي
.كنند مقاومت سلطه برابر در ميتوانند كه هستند
فروبستگي از رفت برون براي راهي اگرچه "بارت" چون كساني
حال عين در دادند ، نشان را سلطه براي ايدئولوژيك تحليل
چگونگي و ايدئولوژي كارآمدي در ابهام از نشانههايي
.گذاردند جاي بر را متعارف فهم به دستيابي
ولي ميخواند "ايدئولوژي كردن بينام" را رفت برون بارت
پيامهاي شدن اسطورهاي و كردن بينام اين است ، نگفته
دارند را موجود نظم دادن جلوه طبيعي قصد كه ايدئولوژيك
به رقيب صورتهاي از انبوهي ميان در ميتوانند چگونه
.كنند پيدا دست برتري
ابزار كنيم سعي كه شود مي آشكار آنجا ايدئولوژي ناسازگي
در مهم مولفههاي از يكي عنوان به ايدئولوژيك تحليل يا
از انواعي با روز هر كه حالي در را جامعهپذيري ، مطالعه
در مقاومت به گرايش كه يابندهاي ساخت و خرد نظمهاي
دارند اجتماعي هنجار كلان روايتهاي و بازنمايي برابر
متعارف فهم بازآفريني و حفظ خدمت در هستيم ، روبهرو
يك كلان هويت و تماميت توليد باز به كه عمومي فرهنگ
سلطه از رگههايي البته خود متن در و ميشود منجر جامعه
تحليل همچون سو يك از.دهيم قرار دارد همراه به نيز را
پيشرو ايدئولوژيك دستگاههاي و نهادها انواع "آلتوسر"
نيز ايدئولوژي كردن بينام حتي ديگر ، سوي از و است
تا ناسازگي اين.بنمايد آن سلطه براي كمكي نميتواند
و رياضي معنايي در ايدئولوژي كه ميرود پيش آنجا
ارزشها ، ميراث ، انتقال معناي به كلاسيك تحليل) نهادگونه
شامل نيز را (جامعه يك تاريخي حافظه و عمومي علايق
به هنوز كه ميشود طرح حالي در ناسازگي اين.ميشود
فهم" صورت آن در بپذيريم را آن اگر نميدانيم درستي
شد؟ خواهد تبيين چگونه "متعارف
سوژه ناسازه -ج
ناسازههاي بنياديترين و مهمترين از يكي سوژه سرانجام ،
جمله ، از گزاره چندين عنوان اين زير است ، جامعهپذيري
چارچوب ، اجتماعي ، كنش آگاهي ، اراده ، داراي شناساي فاعل
.ميشود مطالعه...و معناداري
يا "شده اجتماعي انسان" در نظم هابزي پرسش گذاردن كنار
معناي به مواردي در اگرچه "شده اجتماعي بسيار انسان"
در است ، جامعه قاعده و نظم گونه عادت و شده دروني پذيرش
انسان و كنشگر اراده از خالي را آن نميتوان حال عين
سوژه تبيين مورد ، دراين تحليلها بهترين از يكي.دانست
كه آنجا اهميت اين.است "كرايب يان" سوي از "آلتوسر"
ايدئولوژيك دستگاه و جامعهپذيري با ارتباط در سوژه
.ميآيد چشم به بيشتر ميشود ، مطالعه
دستگاههاي درباره آلتوسر بحث":مينويسد كرايب
عروسكي تئاتر صحنه به را ما نهايت در ايدئولوژيك ،
دستگاههاي" درباره او بحث.ميكند هدايت ساختارگرايي
سوژه و سوژه از بحثاش جهت در گامي "دولت ايدئولوژيك
بر مبني ما تجربه..است -سوژه مرگ عبارتي به يا -بودن
اشتباه جهاتي از هستيم ، خويش كنشهاي مولف ما خود كه اين
دراينباره ظريف برهان طرح به وي..است گمراهكننده يا
گمراه هم و ضروري هم تجربه كه ميكند ادعا و ميپردازد
ما كه را تجربه اين كار ، اين دادن انجام بااست كننده
تبديل "ايدئولوژي" هسته به هستيم خود كنشهاي مولف
از را آن و مينامد "خيالي" را تجربه اين او ميكند ،
.ميگيرد عاريت به لكان ژاك فرانسوي ساختارگراي روانكاو
انسان را خودمان آنكه براي پيششرطي را تجربه اين لكان
به ما ورود مشخصه بودن سوژه تجربه كسب ميداند ، بناميم
تجربه حال عين در كرايب يان "است فرهنگ و جامعه ساحت
لكان نه و آلتوسر نه او ازنظر.ميكند نقد را شدن سوژه
يك نشده اجتماعي فرد كه نيستند ديدگاه اين مدافع يك هيچ
آن بر ميخواهد هرچه جامعه كه خالي لوح يك است ، سفيد لوح
اجتماعي ساختارهاي "تاثير" ساده محصول ما مينويسد ،
بودن ، سوژه تجربه كه نظرند اين بر دو هر.نيستيم زيربنايي
در خود از تصويري درك از "بودن خود" كنشهاي خالق يعني
.ميگيرد سرچشمه تصوير آن با شدن يگانه سپس و آينه يك
قبل از فرد كه است استوار پيشفرض اين بر ديدگاه اين
يك بتواند بايد او ;دارد را بودن سوژه از معيني خصوصيات
چنانچه و كند يگانه آن با را خود و بدهد تشخيص را تصوير
كه ندارد وجود پيش از دليلي هيچ است ، كنشها اين خالق
پي در آلتوسر نظريه اگر.باشد ديگر كنشهاي خالق نتواند
كار "خود به خود" مردم چرا كه باشد مطلب اين تبيين
آن دادن نشان در سعي كه را آنچه ميرسد نظر به ميكنند ،
.ميگيرد فرض پيش دارد
بهچشم بيشتر سوژه از تبيين دو روايت ، دو اين در
را آن ناسازگي نميتوانند درستي به هنوز كه ميخورند
-ايدئولوژي 2 متن در بودن سوژه تصور -دهند1 نشان
به كه تبيين دو اين از جداي شدن ، سوژه برابر در مقاومت
دارند ، ايدئولوژي و نظم ناسازه دو به اشاره نوعي
كار در ميشود خوانده "سوژه مرگ" آنچه از رگههايي
.است اشاره قابل آلتوسر
او.ميكند اعلام را سوژه مرگ كه است كساني جمله از فوكو
اشاره شناسنده ذهن فروپاشي به "چيزها و واژگان" كتاب در
خود ذهن در ترديد براي را راه طريق اين از و ميكند
كردار و اراده سرانجام و او انديشه و آگاهي انسان ، بنياد
حوزههاي طرح در گشايش به را اين فوكو.ميكند هموار
آمدن بيرون با":مينويسد و ميدهد ارتباط مطالعه جديد
تفكر بر تازهاي حوزههاي حاشيه ، به تامل مدار از سوژه
زبانشناسي و شناسي قوم روانكاوي ، جمله از ;شد گشوده
.سربرآورد مدرن متعارف دانشهاي با تعارض در جديد
منحل را انديشمند انسان مفهوم كه بود آن پي در روانكاوي
مدرن ، دانشهاي بر حاكم مقولات نقادي ضمن و كند
ذهن ناآگاه عرصه به و دريابد را بشر آگاهي محدوديتهاي
از هم پيشتر "اراده داراي مستقل فاعل" يابد ، راه آدمي
اكنون اما بود شده روبهرو ترديد با ساختارگرايان سوي
آن جدي دنبالههاي از كه سوژه همراه به نيز ومعنا آگاهي
و زدودگي مركز شايد.ميروند فرو تعليق به هستند
رويداد اين براي مسامحهجويانهتري تصوير شالودهشكني
".نيست كافي هنوز اما باشد ،
نوعي خود با شناسنده ذهن فروپاشي طرح كه گفتيم پيشتر
را اين.ميآورد همراه به را هابزي پرسش به بازگشت
سوژهها" كه اين.ديد هرست پل استدلال در ميتوان
در گزارهها توليد يعني دلالي كردارهاي بهوسيله
چيزهايي گفتمانها و ميشوند ساخته يا خلق گفتمانها
ارمغان به آشفته تجربه يك براي را كلي نظمي كه هستند
.ندارد ثابتي معناي گفتماني يا گزاره هيچ.ميآورند
يا گزارهها ساير با رابطهاش به وابسته همواره آن معناي
لغزيدن يا حركت نوعي همواره نتيجه در.است گفتمانها
ميكنيم سوال را گفتمان يك معناي كه هنگاميدارد وجود
آنچنانكه "آن نظاير و داريم اشاره ديگري گفتمان به
انسان از گفتن سخن و سويي از سوژه فروپاشي با پيداست
به را كنش و اراده نوعي خود در كه شده اجتماعي بسيار
كه هستيم روبهرو دوگانگي نوعي با دارد ، همراه
راتبيين معاصر انسان جامعهپذيري چگونگي نميتوانيم
است ، جامعهپذيري ناسازه مهمترين ترديد بدون اين.نماييم
متن نظمدر هابزي پرسش مجدد طرح گفت ميتوان آيا اما
است؟ دوگانگي اين از برونرفت براي راهي گفتماني نظمهاي
نتيجهگيري و جمعبندي
را نوشته اين برانگيزنده پرسشهاي مهمترين بخواهيم اگر
نظم توليد باز در آگاهي و سوژه سهم بيترديد كنيم ، فهرست
يا انسان سوژه ، در.دارد بسياري برجستگي اجتماعي
ميتواند كه اين ميبينيم ، را اراده داراي فاعلشناساي
آگاهي ، دركند مقاومت شدن ابژه يا و سوژه برابر در
در كنشگران ، و عمومي فرهنگ مخاطبان و بازيگران وضعيت
نظم ، در سرانجام و ايدئولوژي كاركرد چگونگي بازتوليد ،
روابط و متعارف فهم حفظ براي انسان شدن اجتماعي چگونگي
.ميكنيم تبيين را سلطه
روبهرو مركزگريزي انسان با اكنون ما كه دارد اهميت اين
و اجتماعي نظم و عمومي فرهنگ كانون حال عين در كه هستيم
اين.است (آلتوسر از تعبيري) دولت صداي اصلي مخاطب
و گفتمان است؟آيا حل قابل چگونه ناسازگي و دوگانگي
اين از برونرفت براي راهي ميتواند گفتماني نظم استدلال
باشد؟ دوگانگي
.نيست سوژه دوگانگي و زدودگي مركز نتيجه و پيامد تنها اين
در نهادها نقش صورت آن در شود پذيرفته فرض اين اگر
روبهرو ابهام با جامعهپذيري و هنجارها بازتابندگي
معنا ، و آگاهي در تعليق و تاخير ازجمله ;شد خواهد
.كند روبهرو مشكل با را آموزش كارآمدي ميتواند
"سنت يك ماندن ناتمام" عمدا را مشكل اين ميتوانيم
.مدرسهاي آموزش يا آموزش سنت ;بخوانيم
سهم نبودن روشن نهادها ، در ابهام آموزش ، ماندن ناتمام
نتايج از بسياري و جامعهپذيري در عمومي فرهنگ بازيگران
چه انساني و اجتماعي علوم كه نشاندهد ميتواند ديگر
چگونگي و معاصر انسان وضعيت تحليل براي را دشواريهايي
.دارند رو پيش او زندگي
كيايي منصور نادر
|