شد خواهد انجام كاري
آشنا غريبه
كتاب پيشنهاد
شد خواهد انجام كاري
جمعه صبح داستان
زير در آثار زوال ميكند تهديد را ادبي مطبوعات آنچه
آثار.است نشريات تيراژ از شده انباشته كاغذ خروارها
است ، شده سپرده نسيان به و چاپ بار يك كه ارزشمندي ادبي
اين است ، خود گذشته مرور است مطبوعات ويژگي آنچه اما
بيرون آرشيو تاريك زواياي دل از را آثار ميتواند ويژگي
رويكرد اين اگر البته.كند كارآمد و روز به را آن و بكشد
رجعت اين در.نياز سر از نه و باشد تامل سر از گذشته به
در نوستالژيك حس يا و همدلي حس ايجاد هدفم گذشته به
براي گذشته قصههاي از نمونههايي ارايه و گذشته نسلهاي
خوانندگان درد به انتخابها اين اميدوارم.جوانترهاست
.بخورد
شهرزاد
بل هاينريش:نوشته
كريمي احمد:ترجمه
به كه است دورهاي من زندگي دورههاي جالبترين از يكي
به من ذاتا.گذراندم آلفرد كارخانه در كارمند يك عنوان
اما كار ، به تا هستم متمايل بيشتر گوشهگيري و تفكر
را آنچه ميكند مجبورم احتياج و معيشت تنگي گاهبهگاه
ديگر بار يك كه آنجا از.كنم قبول ميشود ناميده شغل كه
كاريابي موسسه به بودم ، غلتيده هولناك ورطه اين به
به ديگر فلكزده نفر شش با مرا آنها كردم ، مراجعه
امتحان ما از بود قرار آنجا در كه وانسيدل ، كارخانه
.فرستادند آورند ، عمل به لياقت و كفايت
در بددلي و سوءظن افتاد ، كارخانه منظره به چشمم تا
ساخته شيشهاي آجرهاي با تماما كارخانه:شد بيدار وجودم
به پرنور اتاقهاي و نور پر بناهاي به من نفرت و بود شده
بددلي و سوءظن اين و.كار به كه است شديد اندازه همان
روشن بوفه در كارخانه به ورود محض به كه يافت شدت موقعي
خوشگل گارسنهاي:دادند صبحانه ما به آنجا آراسته و
نارنج مرباي آوردند ، برشته نان و قهوه تخممرغ ، برايمان
قرمز ماهيهاي و بود ، شده ريخته زيبا و ظريف ظرفهاي در
پريده سبز ديوارههاي به را خود خسته و بيحال صورتهاي
بشاش و شاد چنان گارسنها.ميفشردند حوضچهها رنگ
بشاشت و شادماني از دارند ميرسيد نظر به كه بودهاند
نظرم به طور اين - بوده اراده محض قدرت فقط.ميتركند
لب دايم خواندن آواز از آنها ميشد مانع كه - ميرسيد
ناسروده ترانههاي از اندازه همان به آنهابربندند
...ناكرده تخمهاي از مرغها كه بودند سرشار
همراهان ميرسيد نظر به كه فهميدم را موضوعي هماندم من
جزيي نيز صبحانه":نبردهاند پي آن به اصلا من فلكزده
".است امتحان برنامه از
ميداند ، خوب كه مردي كامل و راسخ اعتقاد با كه بود اين
ميكند ، سوختگيري مغذي و پرارزش مواد با را بدنش دارد
عادي حالت در كه دادم انجام كاري.شدم بلعيدن كار به دست
خالي شكم با:وادارد آن انجام به مرا نميتوانست چيز هيچ
نان اعظم قسمت و تخممرغ و قهوه به سركشيدم ، پرتقال آب
و اقدام براي آماده و شدم بلند جايم از نزدم ، دست اصلا
.پرداختم زدن قدم به عمل ،
در كه امتحان ، اتاق به كه بودم نفري اولين من بنابراين
داشت ، قرار قشنگ ميزهاي روي آماده پرسشنامههاي آنجا
خود كه رنگي بود ، روشن سبز رنگ به ديوارها.شدم راهنمايي
تزئينات ستايشگران لبهاي به را "دلانگيز" كلمه بهخود
.مينشاند ساختمان ، داخلي
دارند كه داشتم يقين من اما نميشد ، ديده كسي اتاق در
مانند جهت اين از هستند حركاتم مواظب و ميپايند ، مرا
و است فعاليت و تحرك از سرشار كه ميكردم رفتار مردي
چابكي و عجله با نيست ، او كار متوجه كسي كه ميداند
ميزها از يكي پشت كشيدم ، بيرون جيبم از را خودنويسم
را حسابش صورت كه بدخلق و بيحوصله مشتري يك مثل و نشستم
طرف به را پرسشنامه ميقاپد ، گارسن دست از رستوران در
.كشيدم خودم
است صحيح موضوع اين كه ميكنيد فكر شما آيا":اول سوال
"دارد؟ گوش دو و چشم دو پا ، دو دست ، دو فقط انسان كه
و شد ، عايدم نتيجهاي تفكراتم ، از بار نخستين اينجا ، در
گوش ، و چشم چهار و پا ، و دست چهار حتي:نوشتم فيالفور
اعضاي عمل قدرت.نميكند ارضاء اقدام و عمل براي مرا شوق
.است محدود تاثيرآوري نحو به بدن
"كنيد؟ كار ميتوانيد تلفن چند با واحد آن در":دوم سوال
حل كه بود آسان اندازه همان به دادن جواب نيز ، اينجا در
تلفن عدد هفت فقط اگر:نوشتم مجهولي ، يك معادله يك كردن
كه ميكنم احساس موقعي فقط من.ميرود سر حوصلهام باشد ،
كه گرفته قرار كامل استفاده مورد تواناييام و استعداد
.كنم كار تلفن نه با
***
نه با حتي من كه است اين امر حقيقت.دادند من به را شغل
مورد تماما من استعداد كه نميكردم احساس هم تلفن
صحبت طرف كه اشخاصي براي مدام.ميشود واقع استفاده
يا "!كنيد عمل فورا":ميكشيدم داد تلفن گوشي توي بودند
"!دهيد انجام كاري"
كاري - كرد كاري بايد - بيفتد اتفاق ميبايست چيزي"
انجام كاري - شد خواهد انجام كاري - شود انجام ميبايست
اما "!شود داده انجام كاري كه بود اين حق - است شده
كارخانه محيط كه چون ميكردم ، استعمال امري وجه بيشتر
.ميكرد اقتضا طور اين
كارخانه ، بوفه در:بود تماشايي بسيار خوردن غذا مواقع
غذاهاي بود ، گرفته ميان در را آن صدايي بيسرو نشاط كه
آدمهايي از پر وانسيدل كارخانه.ميخورديم پرويتامين
مجبور را خود زندگيشان داستان كردن بازگو براي كه بود
نقل شيفته كه تجارتي بارز شخصيتهاي مثل درست ميديدند ،
اشخاص اين نظر درشوند وانمود هستند زندگيشان سرگذشت
فقط آدم.است زندگي خود از اهميتتر با زندگي سرگذشت
از فيالفور آنها تا بدهد فشار را مخصوصي تكمه بايد
.بريزند بيرون سرگذشت خودشان
متكفل كه بروشك ، نام به بود مردي وانسيدل مقام قائم
هنگام به و بود بچه هفتسر و شل بيوه يك زندگي مخارج
نمايندگي چهار حال همان در و ميكرد كار شبها تحصيل
وضع اين با حتي و است ميكرده اداره موفقيت با را تجاري
- آورد دست به امتيازي دولتي امتحان دو در بود شده موفق
او - بود داده انجام سال دو عرض در را كارها اين تمام و
.بود كرده كسب توجهي قابل شهرت
بروشك ، آقاي":بودند پرسيده او از خبرنگارها كه موقعي
گناه خواب":بود داده جواب "ميخوابيد؟ موقع چه شما پس
"!است
راه از را بچه- چهار و لنگ مرد يك زندگي مخارج وانسيدل
رشته در تحصيل مشغول حال عين در و بود كرده تكفل بافندگي
ميكرده ، تربيت گله سگ او بود ، محلي جغرافياي و روانشناسي
عاشقكش" مستعار نام با كاباره ، خواننده يك عنوان به و
.است بوده آورده دست به شهرتي "شماره 7
موقعي زود ، صبح كه بود اشخاصي آن زمره از وانسيدل خود
.است مصمم كار انجام براي برنخاسته ، خواب از كسي هنوز كه
چابكي و نيرومندي با كه موقع همان در اشخاص قبيل اين
:ميانديشند هستند ، خود پيژاماي بندهاي گرهزدن مشغول
!"بپردازم كار به بايد من"
اين در هستند ، صورت و سر اصلاح مشغول كه حال همان در
موهايي به مظفرانه و "!بپردازم كار به بايد من":فكرند
:ميشوند خيره ميكنند ، پاك تيغ لبه از صابون كف همراه كه
كه است شوقي و ميل به آنان هديه نخستين ريش بقاياي اين
براي روزانه عادي كارهاي حتي و دارند فعاليت و كار به
شير از فشار با آب:است خاطر ارضاء مايه اشخاص قبيل اين
شده انجام كاري ميشود ، استعمال نظافت كاغذ و ميريزد
...پريده تخممرغ يك كله و شده خورده نان است ،
ميگرفت ، انجام وانسيدل دست به كه موقعي كارها عاديترين
گذاشتن كلاه طرز:ميكرد جلوه حياتي و فوقالعاده عملي
انرژي زور از كه بدنش انداختنش ، تكمه طرز سرش ، به
.بود "عمل" نوعي اينها همه ميلرزيد ،
منشياش از جملهاي چنين با ميشد ، كارش وارد كه موقعي
با خانم و "!داد انجام كاري بايد":ميكرد احوالپرسي
وقت آن "!شد خواهد انجام كاري":ميداد جواب خوشرويي
از پر "داد انجام بايد كاري" جمله همان با وانسيدل ،
پاسخ همه ميرفت ، ديگر دايرهاي به دايرهاي از سرورش ،
اتاق به كه وقت هر او و "!شد خواهد انجام كاري" ميدادند
"!شد خواهد انجام كاري":ميگفتم ميآمد ، من
كار به كه را تلفنهايي تعداد كارم ، هفته اولين در
سيزده به هفته دومين در و رساندم ، تا يازده به ميبردم
امري جملات كردن پيدا با تراموا توي صبح روز هر و ;تا
"افتادن اتفاق" و "دادن انجام" افعال صرف با يا و تازه
خودم اخباري ، و شرطي وجوه در و مختلف ضماير و زمانها در
دو مدت ميبردم ، لذتي كار اين از و ميكردم سرگرم را
را "ميشد انجام كاري كه بود اين حق" جمله فقط هفته
موثري و زيبا جمله من بهنظر كه چون ميكردم ، استعمال
اتفاق موضوع اين كه بود آن بهتر" جمله فقط بعد و آمد ،
...بود كلامم تكيه "نميافتاد
به كه ميكردم احساس تدريج به داشتم من ترتيب اين با
اين تا _ ميشود استفاده من قواي و استعداد از كامل طور
هنوز كه صبح پنجشنبه روز يك.افتاد اتفاق موضوعي كه
را خودش عجله با وانسيدل بودم ، نشده مسلط كارم به كاملا
فرياد با را كذايياش جمله همان و من اتاق توي انداخت
نكتهاي اما "!داد انجام كاري بايد":داد من تحويل
من ، كه شد باعث و ميشد خوانده صورتش توي توصيفناپذير
"!شد خواهد انجام كاري" جواب گفتن در خوشرويي ، و بشاشت با
حقيقت در.نكنم درنگ بود آنجا قاعده و رسم كه طور آن
خيلي كه وانسيدل ، كه چون كشيد ، طول زيادي مدت من درنگ
آن !بده جواب":زد نعره من سر به ميكشيد ، داد بهندرت
با من و "!بده جواب من به است اينجا قاعده و رسم كه طور
ميشود مجبور بچه يك كه طور آن اكراه ، با و آرام صدايي
زحمت با.دادم جواب او به "!هستم مزخرفي بچه من":بگويد
بيرون حلقومم ته از را "!شد خواهد انجام كاري" جمله تمام
اتفاق چيزي فيالواقع كه بودم نكرده تمام هنوز و كشيدم ،
پهلو به كه حال همان در زمين ، روي افتاد وانسيدل.افتاد
دراز به دراز اتاق باز در جلوي و زد غلت افتاد زمين روي
وانسيدل دمر هيكل طرف به آهسته كه همچنان.خوابيد
واقع حقيقتا ميگفتم ، را آنچه كه شدم متوجه ميرفتم ،
.بود مرده وانسيدل:است شده
و شدم رد جسدش روي از ميدادم تكان را سرم كه حالي در
گذشتم راهرو از آهسته قدمهايي با و آمدم بيرون اتاق از
.شدم اتاق وارد بزنم در بيآنكه و رفتم ، بروشك اتاق به و
را خودكاري و بود تلفن يك دستش هر در كه حالي در بروشك ،
دهن به ميكرد ، يادداشت چيزهايي سفيد كاغد روي آن با كه
با رفتن ور مشغول برهنهاش پاهاي با حال همان در و داشت ،
.بود نشسته ميزش پشت بود ، ميزش زير در بافندگي ماشين يك
خود خانواده افراد براي لباس تهيه با وي ترتيب اين به
.ميكرد كمك
"!است افتاده اتفاق چيزي":گفتم آرامي به
كه را تلفني دو پراند ، بيرون دهانش از را خودكار بروشك
انگشتهاي تامل و دلي دو با و گذاشت ، زمين داشت دست به
.برداشت بافندگي ماشين روي از را پايش
"افتاده؟ اتفاقي چه":پرسيد
".مرده وانسيدل آقاي":گفتم
".نميشود چيزي همچو خير":گفت بروشك
"!ببينيد بياييد !شده اما"
اما ".است غيرممكن.نميشود خير ، ":گفت بروشك
راه من بهدنبال راهرو طول در و كرد پا به را دمپايياش
.افتاد
".خير خير ، ":گفت رسيديم ، وانسيدل جسد كنار به كه وقتي
پشت به را وانسيدل تمام دقت بانكردم تكذيب را گفتهاش
.كردم براندازش فكورانه و بستم را چشمهايش برگرداندم ،
و كردم ، علاقه و محبت احساس تقريبا او به نسبت من
.نداشتهام نفرت او به نسبت هرگز كه شدم متوجه بار اولين
صورت توي انسان كه بود حالتي چنان آن حفرهاش در
از مقابل در سرسختي با و لجوجانه كه ميبيند بچههايي
گو ميورزند ، امتناع بابانوئل به خود اعتقاد دادن دست
نظر به قانعكننده چنان آن همبازيهايش دلايل اينكه
.كرد رد نميشد كه ميرسد ،
"!خير":گفت بروشك
"!داد انجام كاري بايد":گفتم بروشك به آرامي به
"!داد انجام كاري بايد":گفت بروشك
مامور من و شد ، سپرده خاك به وانسيدلشد انجام كاري
كنم ، حمل او سرتابوت پشت در مصنوعي سرخ گل دستهاي تا شدم
براي فطري تمايل و استعداد داراي نهتنها من اينكه براي
كه هستم صورتي و هيكل صاحب بلكه هستم ، گوشهگير و تفكر
به.است مناسب سياه لباس پوشيدن براي فوقالعاده نحو به
تابوت دنبال به مصنوعي سرخ گل دسته با كه موقعي قطع طور
كرده پيدا برازنده و عالي قيافهاي ميرفتهام ، راه
دفن ، و كفن مدرن و معتبر موسسه يك طرف از كه چون.بودهام
.شد پيشنهاد من به شغلي حرفهاي عزاي صاحب بهعنوان
هستيد ، بالفطره عزادار شما":گفت من به موسسه مدير
صورت اما ما ، پاي هم لباستان:داريد ماتمزدهاي قيافه
"!است عالي واقعا كه صورتتان - شما
براي كه دليلي و كردم ، بروشك تسليم را استعفانامهام
از ميكنم احساس كه بود اين كردم ذكر خودم استعفاي
وجود با و نميشود ، كامل استفاده من توانايي و استعداد
هم باز ميبرم ، بكار لحظه يك در را تلفن عدد سيزده اينكه
.است مانده باطل و عاطل من توانايي و استعداد از قسمتي
مراسم تازهام حرفه اقتضاي به بار اولين كه آن از بعد
:شد دستگيرم فورا حقيقت اين كردم ، برگزار را تشييعي
ساخته تو براي كه است شغلي اين.است تو حال مناسب اينجا"
"!شده
***
گذاشته آن بر تابوت كه صفهاي پشت در ختم ، مجلس در
متفكرانه ميگيرم ، دست به گلي دسته كه حالي در ميشود ،
ميشود ، نواخته هندل اثر لارگو حال همان در و ميايستم
كافه ميكند ، توجه آن به اصلا كسي كمتر كه آهنگي
كه را اوقاتي آنجا در است ، من هميشگي پاتوق گورستان
كه ميشود اغلب اما ميگذرانم ، نيست كار در مراسمي
به ماموريتي مورد آن در كه ميكنم تشييع را جنازههايي
دستهگلي برايشان خودم جيب از وقت آن است ، نشده محول من
يك تابوت پشت در خيريه سازمانهاي مامور همراه و ميخرم ،
قبر سر به گاهبگاه همچنين.ميرفتم راه غريب پناهنده
نه مگر كنيم فكر درست اگر اينكه براي ميروم ، وانسيدل
اين و كرد كشف مرا واقعي استعداد كه بود او كه است اين
احتياج تفكر به آن در كه شغلي.هستم او مديون من را شغل
بيجنبوجوش كه است آن من وظيفه آن در و.هست مبرمي
.بمانم
من كه رسيد خاطرم به كه بود جريان اين از بعد مدتها
ميكرد ، توليد وانسيدل كارخانه كه كالايي به هرگز
.ميكرد تهيه صابون وانسيدل كارخانه.نداشتهام علاقهاي
آشنا غريبه
روآباستوس آگوستو آثار و زندگي به نگاهي
ديكتاتورها و قدرتمندان شكارچي
محمديسرشت مريم:ترجمه
ظهور و طلوع شاهد بارها و بارها لاتين آمريكاي
تسخير را بزرگ رهبران اين ذهن آنچه.بوده ديكتاتورها
اوهام تا ميخواستند آنان.بود مطلق قدرت روياي ميكرد ،
تحميل خود ملت بر مطلق نظم از را خود جنونآميز خيالات و
لاتين ، آمريكاي نويسندگان واكنش ميان ، اين در و.كنند
اين در و.بود چهرهها اين خيالي توصيف و داستان نوشتن
"جاه عالي من" رمان پاي به جهان در هيچرماني ژانر ،
.نميرسد - پاراگوئه اهل نويسنده - روآباستوس آگوستو
در سال 30(سال 1989) سروانتس جايزه برنده روآباستوس ،
خاطر به سال 1947 ، در اوبرد سر به وطن از دور و تبعيد
به بهناچار بود ، حاكم جامعه در كه سركوبي و فشار جو
ديكتاتوري خاطر به باز و ديگر ، بار و رفت بوئنوسآيرس
به تولوز دانشگاه در و رفت فرانسه به سال 1976 در ديگري ،
پاراگوئه ، مردم زبان) گواراني زبان و ادبيات تدريس
.شد مشغول (جنوبي برزيل و بوليوي
خشن سوررئاليسم يك
آخرين اوست ، شاهكار كه جاه عالي من رمان در روآباستوس
(1814- 1840) "رودريگز گاسپار خوزه" ديكتاتوري روزهاي
.ميكند زنده نو از را پاراگوئه در
و گروتسكوار خندهدار ، است داستاني جاه ، عالي من
يا استفاده مورد در ژرف است تاملي و تفكر تكاندهنده ،
حتي و رويدادها انسان ، روح خلال از قدرت از سوءاستفاده
به.كردهاند صحبت اثر اين مورد در زيادي منتقدان.زبان
و استادانه و عالمانه است اثري" رمان اين آپدايك جان نظر
رونالد ،"كلاسيك مدرنيسم زباني تكنيكهاي از اشباعشده
بازيهاي به مزين متن از تكه هر":است گفته نيز كريست
حاشيهپردازيهاي و قولها نقل از پر.است كلامي باشكوه
".اسرارآميز و مضحك دقيق ،
را باستوس رمان خشن سوررئاليسم كاكوتاني ميچيكو
رمان اين شخصيتهاي":ميگويد و است خوانده تكاندهنده
او داستان.هستند غيبگو حيوانات و جنگجو زنان كوتولهها ،
هزارتوهاي تا آيينهها از ;است بورخسي تصاوير از پر
.خفاش پوست جنس از پتوهايي و جادويي تخممرغهاي بورخس ،
به تحقير و مرگ ديوانگي ، از فرعي قصههايي نقل با او
تفكري تنها نه رمان اينميدهد شاخوبرگ خود داستان
".است زبان خود مورد در بلكه قدرت و تاريخ مورد در عظيم
ساختي با درخشان است كتابي" فوئنتس ، كارلوس نظر از و
داستان ابرقدرت حال شامل تنها او تاثيرگذار توصيف.عالي
در كه است مستعمراتي جامعه يك كل توصيف كه نميشود ،
در شدن غوطهور بهتر يا كردن شنا چگونه يادگيري گيرودار
نقاط از يكي "جاه عالي من"..است ملي استقلال امواج
كه باورند اين بر منتقدان ".است لاتين آمريكاي رمان عطف
زبان و صدا لحن ، اثر اين موفقيت اصلي دليل و شاخص ويژگي
و هتاكيها و خشن طنز كه آنجا از.است داستان درخشان
.است تكاندهنده آن فحاشيهاي
باستوس داستانهاي محور ;قدرت
.است قدرت يا ديكتاتوري باستوس رمانهاي اكثر موضوع
.ميگذارد نمايش به را استبداد و قدرت ظهور او داستانهاي
لاتين آمريكاي ادبيات لاينفك اجزاء به كه موضوعي دو
موضوع اين تاييد در خود ، روآباستوس ، .شدهاند تبديل
ميكند ، ظهور مختلفي اشكال به كه قدرت موضوع":ميگويد
و مذهبي سياسي ، آثار.ميشود ديده من كارهاي تمام در
كه ميشود انساني غرور نوعي سبب قدرت.ديگر مقولههاي
ديگران خصوصي حريم كه بداند محق را خود آدم ميشود باعث
".كند كنترل را
كه است پنهان حقيقت اين در روآباستوس كار ارزش اما
پاراگوئه ديكتاتور - "رودريگز گاسپار خوزه" شخصيت پرداخت
تصويري او.است رئاليستي كاملا - او رمان اصلي شخصيت و
آثاري ساير مثل و ميدهد نشان شخصيت اين از واقعي كاملا
ورطه به ميپردازند ديكتاتورها مشترك موضوع به كه
.نميكند سقوط شخصيت شيطانپرستي
سال 1960 در را - انسان پسر - خود رمان اولين روآباستوس
جوايز برنده كه رمان ، اين.رساند چاپ به تبعيد در و
.است پاراگوئه تاريخ در طولاني سفري و سير شده ، مختلفي
و سمبلها افسانهها ، اساطير ، از رمان اين در باستوس
.است كرده استفاده داستان ، مهم اجزاي بهعنوان طبيعت ،
ادبي دنياي برجسته عضو بهعنوان رمان اين خلق با باستوس
نام لاتين ، آمريكاي ادبيات در.شد شناخته آيرس بوئنوس
گارسيا گابريل چون بزرگاني كنار در روآباستوس آگوستو
چون مشاهيري با او.ميدرخشد كارپنتيه آلخو و ماركز
با پروژه چندين در و داشت آشنايي بورخس لوئيس خورخه
.كرد همكاري ارنستوساباتو
كتاب پيشنهاد
"قول" كتاب پيشنهاد
دويدن كلمات روي
غلامي احمد
قول
دورنمات فريدريش:نوشته
فولادوند عزتالله:ترجمه
1372_ اول چاپ
نو طرح:انتشارات
را كتابي بتوانم ، هفته اين كه اين براي كنيد باور
يا كدام 50 هر از و زدهام نوك رمان سه به كنم پيشنهاد
خود جاي به كارها آن كه اين با خواندهام ، صفحهاي 60
شما به خواندن براي را آن نيامد دلم اما بود خوبي كارهاي
آن از خيلي برداشتم ، را "قول" رمان سر آخر.كنم پيشنهاد
.بخوانم را آن بود نشده "قسمت" اما بودم شنيده تعريف
تا اضطراب با را كتاب اين و خواندن به كردم شروع بالاخره
را كتاب اين بدهم پيشنهاد شما به ميخواهم.خواندم آخر
با و داشت كشش آنقدر.درآورد مرا پدر كتاب اين.نخوانيد
از ميخواست چشمهايم كنيد باور كه ميرفت پيش جذابيت
و ميدويد كلمات روي سرعت با كه بس از درآيد ، حدقه
را كتاب كه بفهمم را داستان پايان ميخواست دلم آنقدر
جهنم ، به كارهايم.افتاد عقب كارهايم تمام و نگذاشتم زمين
حالا هم من.بودم آتش روي اسفند مثل اضطراب و هيجان از
ميگويم آورد سرم بر دورنمات فريدريش كه بلايي تلافي به
.درميآيد پدرتان نخوانيد ، را قول
.كنم پافشاري خيلي نكته اين روي نميتوانم واقعا اما
بيشتر حتما او و كرده ترجمه را كتاب فولادوند دكتر چون
اخلاق به او ولي است ، كشيده دورنمات دست از من از
اين از و است وفادار سخت گرانبها آثار ترجمه و حرفهاي
تحميل خود به نيز را اثر اين ترجمه از ناشي هيجان رو
نوشته ، دورنمات.كند كامل را بازي پروسه تا است كرده
و خواندهام را آن خواننده من و كرده ترجمه فولادوند
داستاني.است درخشاني اثر "قول".بخوانيد هم شما ميگويم
ضد.كليشه ضد ساختاري با انساني ، عميق لايههاي با جذاب
و ميگيرد صورت قتلي كه پليسي سنتي رمانهاي كليشه
و دقيق مكاشفه اين و كند حل پليس بايد كه را معمايي
به بالاخره دقايق و مسائل كوچكترين احتساب با علمي
.ميشود هويدا حقيقت و ميرسد نتيجه
كه است پليسي داستاني "قول".نيست اينگونه "قول" اما
براي پليس رئيس زبان از داستان.مينويسد خود ضد
زندگي داستان داستان اين.ميشود روايت نويسندهاي
:است بوده پليس رئيس معاون و همكار كه است ديگري كارآگاه
.ماتئي
واقع مگندورف در قتلي ماتئي كاري روزهاي آخرين در
.ميرسد قتل به ريشتراشي تيغ با دختربچهاي ميشود ،
كه است فجيع آنقدر قتلميرود مقتول سر بالاي ماتئي
را او زماني تاثير اين و ميگذارد ماتئي روي غريبي تاثير
ميدهد "قول" دخترك خانواده به كه ميكند ماجرا درگير
.كند پيدا را قاتل
و ميشود دستگير مظنون عنوان به دستفروشي ايام همين در
در را خود و قتل به اعتراف او مكرر بازجوييهاي از پس
بسته قتل پرونده صوري لحاظ به.ميكند حلقهآويز زندان
كه بپذيرد را تئوري اين نميتواند ماتئي اما.است شده
عقب را اردن به ماموريت اواست قاتل دورهگرد دستفروش
پليس عنوان به نه البته.ميشود ماجرا درگير و مياندازد
.است داده استعفا پليس اداره از اردن به رفتن براي چون
اين در و است قاتل دنبال فوقالعاده وسواسي با او اما
طعمه عنوان به دختري و زن از قاتل گرفتن براي ميان
ايماني رفتاري نميشود را ماتئي عملكرد.ميكند استفاده
ديوانهوار سماجتي و خارقالعاده وسواسي بيشتر كرد ، تلقي
جنايت به دست خود دروني نداي با كه قاتلي چون ماتئي.است
و ميگردد قاتل دنبال به عقلگرايانه سماجتي در ميزند ،
ماتئي.ميكند تباه نوعي به را ديگران و خودش زندگي
نامناسب بستر در كه نوابغي ;است نوابغ شبيه بيشتر
.باشند خود كشف دنبال به ميخواهند
پايان اين و ميشود تمام غيرمنتظره پاياني با داستان
آنچه و است شده انديشيده درست بسيار ماتئي براي تلخ
.است تقدير دست است ، نقشآفرين بسيار بالاخره
كنكاش و عقل طريق از فقط حقيقت كشف براي ما تلاش همه
راز به فروتنانه تاملي و بازگشت.نيست ميسر سماجتوار
افشا خود آرام جريان در را حقايق ميتواند كه است هستي
تنها و است اوج در جذابيت و كشش "قول" رمان دركند
حرف جاي "قول" رمان شخصيتهاي.است نفسگير گفت ميتوان
بسيار آنها درباره گفتن سخن و دارند بيشتري حديث و
.نميگنجد مقال اين در اما است ، دلنشين
|