مدرن خردورزي و دكارت
مدرن خردگراي نخستين را دكارت رنه پژوهشگران ،
:اشاره
فيزيك ، چون دانشهايي بر فلسفه از غير دكارت.دانستهاند
كه دكارت معروف جمله.بود چيره نيز جبر و هندسه رياضيات ،
در بار اولين براي "هستم پس ميانديشم ، من":ميگويد
را انسان دكارتبود انسان هستي در جديد هويتي جستجوي
عيني و ذهني وجه دو ميان و دانست معرفت و انديشه مدار
از بيرون و جهان پديدههاي و اشيا) بيروني واقعيت يعني
جدايي به قائل (انديشه و ذهن) دروني واقعيت و (انسان
بتواند انسان آنكه براي كه بود معتقد دكارت.گرديد
بايد دارد ، برحذر غيرعقلاني اصول چنگال از را خود انديشه
مبناي دكارتي دستوري شك اين.كند شك چيز همه به نسبت
شك چيز هر در بايد انسان.گرديد انسان براي معرفت حصول
هم آن و دارد روا گمان و نميتواند چيز يك در اما كند
پي از كه مطلبي.است انسان عنوان به خودش وجودي واقعيت
.مدرن دوران در نقشدكارت باب در است چكيدهاي ميآيد
انديشه و فرهنگ گروه
شهرهاي از يكي تورن ، در مارس 1596 در 31 دكارت رنه
در و 1612 سالهاي 1604 بين وي.گشود جهان به چشم فرانسه
ميشد ، اداره يسوعيان دست به زمان آن در كه لافلش مدرسه
نظام از ناخرسند سالگي بيست در اما.پرداخت تحصيل به
جمهوري ارتش به و كرد رها را تحصيل مدتي براي آموزشي
آشنا بكمان نام به علمي اهل مرد با آنجا در.پيوست هلند
ترغيب علم تحصيل به ديگر بار را دكارت كه بود او هم و شد
خويش فلسفي قواعد تاسيس به عزم سال 1619دكارت در.كرد
را آنها و ديد متوالي خواب سه نوامبر 1619 دهم در و نمود
لذا است ، حقيقت كسب زندگي در وي رسالت كه كرد تعبير چنين
بهتر انزوا و تنهايي در ميبرد گمان كه آنجايي از
سكني هلند كشور در بپردازد علمي تحقيقات به ميتواند
رسالهاي وي ، خواسته خود تنهايي و انزوا اين حاصل.گزيد
جستجوي و عقل بردن راه درست روش در گفتار" عنوان با
ديگر كتاب دو وي رساله ، اين از بعد.بود "علوم در حقيقت
اصول" و سال 1641 در "اولي فلسفه در تاملاتي" عناوين با
و شهرت كتاب سه اين.ساخت منتشر سال 1644 در "فلسفه
با وي آشنايي موجب كه آورد همراه وي براي بسياري آوازه
به هم وافري علاقه زيبايي عين در كه شد اليزابت پرنسس
.داشت علمي تحقيقات
در رساله" عنوان تحت كتابي دكارت تا شد موجب دوستي اين
كتاب اين كه درآورد تحرير رشته به "نفساني انفعالات
سال 1649 سپتامبر در دكارت.بود نيز وي مهم اثر واپسين
عازم بود ، وي فلسفه تعلم مشتاق كه كريستينا ملكه دعوت به
زمستان سخت سرماي سبب به ژانويه 1650 در اما.شد سوئد
فوريه يازدهم در بعد اندكي و شد شديدي تب دچار سوئد ،
و بست فرو جهان از چشم سالگي چهار و پنجاه سن در 1650
عصر فيلسوف مشهورترين و بزرگترين وي كه بود حالي در اين
چنين نامههايش از يكي در دكارت.ميآمد شمار به خويش
ياد من از اگر نخواهم كه نيستم وحشي قدر آن":مينويسد
ياد من از هيچ كه دارم خوشتر اما باشد ، خوبي به كنند
محدود را آسايش و آزادي چه دارم ، بيم شهرت از و نكنند
عزيز چنان و خواهانم بسيار را چيز دو اين من و ميسازد
".نميدانم برابر آن با را پادشاه هيچ ثروت كه ميدارم
وجه مدرسي حكمت سده ، چندين كه ميزيست عصري در دكارت
تحريف كه آن واقع.بود عصر آن فلسفي انديشه غالب
شكلگيري امكان وسطي ، قرون در يونان فلسفه مابعدالطبيعه
حكمت با تعارض و تقابل در كه را نويي انديشه هرگونه
و علم وسطي قرون در حقيقت درمينمود محال بود ، مدرسي
و ميشد محصور و محدود كاتوليك كليساي آموزههاي به حكمت
سر ميگرفتيك قرار مدرسي حكمت حصار از بيرون آنچه هر
وسطي ، قرون حكماي نظر در كه چرا ميشد ، انگاشته بيمعنا
مسائل تمامي پاسخ وسطايي قرون فرهنگ و مدرسي حكمت در
به قادر بشر فهم قوه كه آنجا تا جهان و هستي اساسي
نظير دانشمنداني واقع در.داشت وجود بود ، آنها دريافت
رنسانس علمي نهضت بانيان از كه گاليله و كپلر كپرنيك ،
را زمينه تازه ، انديشههاي و آراء كشيدن پيش با بودند ،
تاثير يقين به.ساختند مهيا مدرن خردباوري شكلگيري براي
هفدهم قرن در فلسفي تفكر جهت تعيين در رنسانسي علمي نهضت
بيكن فرانسيس با جديد فلسفه.است داشته فراوان اهميت
فيلسوفي نخستين بيكن.ميآغازد انگلستان در (1626-1561)
مسلم بدون را خويش فلسفي مطالعات تا شد آن بر كه بود
از بيشتر اين و بگيرد پي مدرسي حكمت مراجع حجيت انگاشتن
مقيد با مدرسي حكمت بود ، معتقد بيكن كه ميشد ناشي آنجا
مانع يونان ، فلسفه شده تحريف و ناقص شكل بر خود ساختن
بنا اگر و است نو انديشههاي و آراء شكلگيري در بزرگي
حدود تا ميبايست فلسفه اين گيرد شكل جديدي فلسفه باشد
معناي به اين اما باشد ، وسطي قرون فلسفه از مستقل زيادي
و بيكن كه ايرادي بل نبود ، پيشينيان فلسفه از كامل گسست
مدرسي فلسفه كه بود اين ميگرفتند مدرسي حكمت بر دكارت
كه اين به باور و پيشينيان فلسفه حجيت انگاشتن مسلم با
فلسفه اين در است آن دريافت به قادر بشر فهم كه آنچه هر
.ميبرد بين از را جديد حقايق كشف امكان است ، نهفته
كه هنگامي":مينويسد روش در گفتار رساله در دكارت
به رياضيات از و منطق به فلسفه ابواب از بودم ، جوانتر
سه اين و بودم داده دل بيشتر هندسي تحليل و مقابله و جبر
ياري من مقصود به كه ميپنداشتم چنان را علم يا فن
منطق] منطق درباره نمودم ، تامل درست چون اما كرد ، خواهند
بيشتر و قياسيات عمده فايده اينكه به برخوردم [درسي
نميداند كه را چيزي آدمي كه نيست اين ديگرش تعليمات
ديگري به ميداند را آنچه بتواند كه است آن بلكه دريابد ،
بيتصور نميداند آنچه از لول رامون فن مانند يا بفهماند
صحيح دستورهاي واقع در چند هر و گوكند و گفت تصديق و
زايد و حشو يا پرضرر مطالب با چنان اما دارد بسيار نيكو
دشواري همان مضربه از آنها مفيد كردن جدا كه است آميخته
پيكر ناهموار مرمر سنگ پارچه يك از بخواهد كسي كه است ،
كار واقع در "..بسازد [رومي الهه دو] مينرو يا ديان
.شد آغاز فلسفهاي پيشزمينه چنين با فلسفه در دكارت سترگ
وي كه بود اين ميساخت جدا مدرسي حكمت از را دكارت آنچه
درخت به را آن خود كه -جامعي و علمي فلسفه به قائل
و آن ريشه مابعدالطبيعه كه بود -ميكرد مانند تنومندي
تشكيل را آن شاخههاي عملي علوم و تنه طبيعي فلسفه
به معتقد ما اگر كه ميكرد استدلال دكارت.ميدادند
موجب امر همين و باشيم بايد كه -باشيم واحدي و كلي فلسفه
لذا -بود ارسطو فلسفه و مدرسي حكمت با وي افتراق
به كه باشيم هم واحدي و كلي روشي به قائل كه برميآيد
.برآييم جديد حقايق اثبات و كشف درصدد آن ياري
كه مدرسي حكماي برخلاف دكارت كه است ضروري نكته اين ذكر
هرگونه اصولا پيشينيان ، فلسفه حجيت انگاشتن مسلم با
بود برآن ميبستند ، جديد حقايق اثبات و كشف براي را راهي
خويش عقل صرفا حقايق اثبات و كشف در او ملاك و معيار كه
كه شكاكيت به دادن خاتمه براي دكارت نظر در كه چرا است ،
يافتن راه امكان و بود عصر آن فكري جريانهاي غالب وجه
تكيه با تنها ميساخت ، بيحاصل را مطلق حقيقتي و يقين به
سان بدين.رساند امني ساحل به را فلسفه ميتوان برعقل
عالم و هستي حقيقت كشف در اساسي و محوري نقش انسان عقل
رهنمون اي بنيادي يقين به را آدمي كه راهي يگانه و يافت
.گردد استوار برآن حقيقت شناخت ميبايست كه ميساخت
حقيقت ، كشف و شناخت براي كه بود آن دكارت مدعاي
مطلق يقيني به را ما كه گيريم پيش در روشي ميبايست
از شناختي باشد بنا اگر ديگر بياني به سازد ، رهنمون
برچنين ميبايست اساسا شناخت اين كنيم ، حاصل حقيقت
دستوري شك را روش اين خود ، دكارت ، .گردد استوار يقيني
نخست":مينويسد روش در گفتار رساله در وي.ميناميد
درستي آنچه جز نپندارم حقيقت را چيز هيچ هيچگاه اينكه
سخت ذهن سبق و شتابزدگي از يعني ، .شود بديهي من بر آن
ذهنم در آنكه مگر نپذيرم تصديق به را چيزي و بپرهيزم
.نماند باقي شكي هيچگونه جاي كه گردد متمايز و روشن چنان
آنچه هر در ورزيدن شك با تا است برآن دكارت طريق بدين "
كاملا قضيهاي به دارد ، وجود كردن شك امكان آن درباره
ميبايست وي وي ، نظر بنابر كه برسد شك ، غيرقابل و يقيني
.باشد حقيقتي هر شالوده و اساس
براي راهي و روش يك صرفا دكارت نظر در شك اين يقين به
ماهيت دكارت ، نظر بنابر.است مطلق يقيني به شدن نائل
تفكرات به بخشيدن ترتيب و نظم روشي چنين اساسي و اصلي
كه است استنتاج و شهود بردن بهكار درست راه و است آدمي
در.ميسازند ممكن را هستي عالم از شناختي هرگونه كسب
حتي.نيست مستثني شك روش از قضيهاي هيچ دكارت نزد
همچون است مبرهن صدقشان كه [رياضي قضاياي] تحليلي قضاياي
دكارت واقع در.ميشوند شكي چنين مشمول تجربي ، قضاياي
كاملا قضيهاي به دشواري مسير چنين طريق طي با بود برآن
ترديد حقيقت يا بنيادين قضيه اين.برسد بنيادين و يقيني
من" ضابطه است ، فلسفه اهل معلوم كه چنان ناپذير ،
.است "هستم پس ميانديشم
ضرورتا پس ميكنم شك من اگر كه ميكرد استدلال دكارت
صورت اين غير در كند ، شك بتواند تا باشد ي"من" يك بايد
دكارت طرفي از.پذيرد صورت شكي هرگونه ميتواند چگونه
كه است يقيني زماني تنها "داشتن وجود" اين كه است معتقد
را "هستم پس ميانديشم من" ضابطه وي لذا.باشم آگاه من
رساله در وي.ميداند خويش فلسفه اصل نخستين عنوان به
فرض كه گذاشتم براين را بنا...":مينويسد روش در گفتار
در كه توهماتي مانند آمده ، من ذهن به هروقت هرچه كنم
همان ليكن و.است ، بيحقيقت ميدهد دست مردم براي خواب
بودن موهوم بر را بنا من كه همين در اينكه به برخوردم دم
ناچار ميكنم را فكر اين كه خودم شخص گذاشتهام ، چيز همه
پس ميانديشم" قضيه اين كه كردم توجه و باشم چيزي بايد
فرضهاي جميع كه پابرجا و استوار چنان است حقيقتي "هستم
پس ، .كند متزلزل را آن نميتواند هم شكاكان عجيب و غريب
در كه فلسفهاي در را آن ميتوانم بيتامل كه شدم معتقد
".دهم قرار نخستين اصل هستم آن پي
من" ضابطه با دكارت كه شناسايياي فاعل يا سوژه اين
يا ابژه همچون را جهان بود كشيده پيش "هستم پس ميانديشم
و محوري انسان همان اين و ميانگاشت شناسايياي متعلق
حساب به مدرن خردباوري آغازين نقطه كه بود مركزي انسان
به ارجاع با تنها هرچيزي حقيقت سان بدين واقع درميآمد
و معيار انسان رو اين مييافت ، از معنا دكارتي سوژه اين
اي اساسي دگرگوني اين حقيقت در.شد دانسته حقيقت ملاك
ايفا اساسي نقشي ذهن آن شكلگيري در كه "شناخت" در بود
كه ابژه سوژه ، دوگانگي يا ثنويت آن ترتيب بدين.ميكرد
افتراق اين در اماگرفت شكل است ، مدرن خردباوري اساس
را جهان و دارد اساسي نقش كه است ذهنيت اين ابژه ، و سوژه
.ميدهد معنا بدان و ميبخشد شكل
ميانديشم من" ضابطه با انديشنده [انسان] من كه آن واقع
خود به محوري و اساسي نقش دكارتي cogito يا "هستم پس
جهان به گونه ديگر منظري خود نوبه به اين كه ميگيرد
سايه در و جوار در حقيقتي هر آن در كه منظري ميگشايد ،
برانسان بستن چشم ديگر بياني به.ميشود دريافته انسان
.ميشود حقيقت انكار و نفي منزله به هرچيزي از پيش و بيش
يا حقيقت بنيادي خود به امر اين از هايدگر مارتين
حجاب در در ، اساسي عامل را آن و ميكند ياد سوبژكتيويسم
تنها نه انسان سان بدينميداند حقيقت و هستي افتادن
خود به نيز را حقيقتي هر بل ميانگارد حقيقت مالك را خود
دكارت ، فلسفه كه بود چشماندازي همان اين و ميدهد نسبت
.ميساخت ترغيب آن دريافتن به را غربي انسان
پايان به را روش در گفتار رساله فروتنانه چنين دكارت
كه را پيشرفتهايي نميخواهم اينجا در":ميرساند
تفصيل اين از بيش كنم حاصل علوم در آينده در اميدواريم
آن وفاي از كه نمايم تعهداتي كسان مقابل در يا دهم ،
از آنچه براينكه دارم عزم ميگويم همينقدرنباشم مطمئن
عالم احوال معرفت كسب در سعي به جز است باقي من روزگار
قواعدي طب علم براي آن از بتوان چنانكه نگذرانم ، خلقت
طبع و كرد استخراج بوده دست در تاكنون آنكه از مطمئنتر
بعضي براي سودش آنچه خاصه ديگر ، امر هر به رغبت از من
پيشامد اگر كه است دور چنان باشد ، ديگر برخي زيان مستلزم
دارم گمان بزنم ، كار آن به دست كه كند ناچارم روزگار
هرچند ميكنم اقرار را امر اين.ببرم پيش از نتوانم
من نميشود ، وليكن من اعتبار مايه دنيا در كه ميدانم
از كه كساني به نسبت همواره و نيستم اعتبارات آرزومند
مجال و فرصت از اشخاص مزاحمت بدون بتوانم ايشان عنايت
آنكه تا بود خواهم سپاسگزار بيشتر كنم ، استفاده خود
".نمايند پيشنهاد من به را زمين روي مشاغل محترمترين
سليماني حسين
:ماخذ و منابع
محمدعلي دكارت ، ترجمه رنه عقل ، بردن راه روش در گفتار -1
البرز 1377 نشر اعلم ، جلالالدين امير تصحيح به فروغي
احمدي ، احمد ترجمه دكارت ، رنه اولي ، فلسفه در تاملات -2
علوم و ادبيات دانشگاهي مجتمع انتشارات و توليد مركز
انساني 1361
كاپلستون ، فردريك نيتس ، لايب تا دكارت از فلسفه تاريخ -3
انتشارات شركت و سروش انتشارات اعواني ، غلامرضا ترجمه
فرهنگي 1380 و علمي
تصحيح به فروغي محمدعلي اروپا ، در حكمت سير -4
البرز 1377 نشر اعلم ، اميرجلالالدين
فولادوند ، عزتالله ترجمه مگي ، بريان بزرگ ، فلاسفه -5
خوارزمي 1372 انتشارات
مركز 1373 نشر احمدي ، بابك انتقادي ، انديشه و مدرنيته -6
نجف ترجمه كاسيرر ، ارنست انديشي ، روشن فلسفه -7
خوارزمي 1372 انتشارات دريابندري ،
پروتي ، جيمزال هايدگر ، مارتين تفكر در خدا از پرسش -8
ساقي نشر جوزي ، محمدرضا ترجمه
مهدوي ، يحيي وال ، ترجمه ژان مابعدالطبيعه ، در بحث -9
خوارزمي 1370 انتشارات
|