"ديگري" گفتمان طرح ;وگو گفت
(بخشپاياني)"گفتوگو فيلسوف;سقراط"بهانگيزهبرپاييهمايش
:اشاره
و انديشمندان از برخي نظرات چكيده صفحه ، همين در ديروز
"گفتوگو فيلسوف ;سقراط" سمينار در حاضر صاحبنظران
اين صاحبنظران و سخنرانان ديگر آراي ادامه درشد ارائه
.ميگذرد نظرتان از سقراط درباره همايش
مورخان گفته به":افزود ادامه ديباجدر موسي دكتر
ملل ديگر از بيش را بزرگان آموختههاي ايرانيان يوناني ،
اين سقراط انساني ، جهان بزرگان از و داشتهاند گوش به
به برايما بزرگي سرمشقهاي آموزههايش فيلسوفيوناني
ما ، دانشمندان از برخي نيستكه بيجا.است آورده همراه
برايش نيكو بزرگو القابي و دانستهاند پيامبر را او
را سقراط خود باصفاي باطن ايرانياندر.ساختهاند
از بيش روزگاران طي در و دانستهاند نبي و پيامبر
".گذاردهاند احترام او به يونانيان
راستگو معلمي را سقراط سخنانش پاياني بخش در ديباج دكتر
به عشق با بايد نيز ما":گفت و دانسته خود ميهن عاشق و
پاس نيز ما.بنگريم او سخنان و او سرراستيبه از و ميهن
روز در را دانا سقراط ملتوس همچون هرگز و داشت خواهيم او
بر را او فلسفه چيرگي ما.شمرد نخواهيم گنهكار محاكمه ،
ميمون را آن ميشماريمو نيكو سرنوشتي ديگر انديشههاي
".ميدانيم مبارك و
ديد از حكيم سقراط" موضوع با جهانگيرينيز محسن دكتر
آغازدرباره در وي.كرد ايراد را سخناني "ايراني حكماي
فيلسوفي بهعنوان را سقراط عدهاي":گفت سقراط زهد
خم در و نميكند اعتنايي لذايذدنيا به كه ميشناسند
كه آمده ايرانيان نوشتههاي از بعضي در.ميكند زندگي
درچاه شبها و ميكرده زندگي غارها و كوهها در سقراط
ميدانيم.است بوده دنيا از منقطع آدمي ، يعني ميخوابيده
سياستمدار و حكيم سقراط از ما كه تصوري آن با نظريه اين
در رازي محمدبنزكرياي.نيست سازگار چندان داريم مبارز
يعني "امامنا" نام با سقراط از "الفلسفيه السيره" كتاب
با را خود زندگي تا ميكوشد رازيميكند ماياد امام
خمنشيني سقراط ، انزواي سپس و دهد وفق سقراط زندگي
جاي به خود از نسلي اينكه به را او علاقه عدم و سقراط
".ميكند مطرح بگذارد
انقطاع و انزوا اما":افزود ادامه در جهانگيري دكتر
دليل به هم آن و بوده وي جواني دوره در دنيا از سقراط
اواسط در اما است ، بوده حكمت و علم به سقراط شديد علاقه
لباسي بوده ، معتدلي آدم او بلكه نبوده چنين اين عمرش
منقطع عمر آخر تا و داشته همسري ميپوشيد ، مناسب
داشته سقراط خصوص در رازي نظريكه اين و نميماند
".مينمايد بعيد بهنظر
وي سخنراني موضوع كه ضيمرانبود محمد دكتر بعدي سخنران
:داشت اظهار سخن آغاز در وي.بود"نيچه ديدگاه از سقراط"
معارضي بحثهاي سقراط درباره خود نوشتههاي نيچهدر"
كرده معرفي او شيفته را خود طرفي از.است مطرحكرده را
نيچه.ميكند او از سختي انتقادات حال عين در ولي
افلاطون فلسفي تاملات مخلوق بايد را سقراط ميگويد
معلول بيشتر ميشناسيم ما كه وسقراطي كنيم قلمداد
".است افلاطون نوشتههاي
مورد سقراطي نيچه شده منتشر آثار در":افزود ادامه در وي
و ميكند بازي را يونان فرهنگ قهرمان نقش كه است ستايش
مظهر را افلاطون و سقراط من ، ":ميگويد جايي در نيچه
او منظور و ".ميدانم يونان فرهنگ فروپاشي و انحطاط
منفي مناسبتي تاملاتفلسفي در كه است افلاطوني و سقراط
فيلسوفي":ميكند اضافه و كردند برقرار سلبيبازندگي و
شك او با برخورد در بايد كند ، شك ارزشزندگاني در كه
".داشت
زمينه سقراط و افلاطون نيچه ديدگاه از":گفت پايان در وي
جاي به كه معنا بدينفراهمكردند را غربي نهيليسم ظهور
دو اين بود يونانيان اصلي سيره كه زندگي به گويي آري
به گرايش نيز و دانش معطوفبه اراده بر تكيه فيلسوفبا
سرباز يوناني ديونيسوسي زندگي پارسامنشانهاز آرمانهاي
غربي فرهنگ در را زاهدانه رياي و سالوس زمينه و زدند
".كردند فراهم
.بود سمينار اين سخنران ديگر علمداري معيني جهانگير دكتر
:داشت اظهار"دموكراسي پارادوكس و سقراط" موضوع با وي
خطايي چه سقراط كه است اين سياسي فلسفه معماهاي از يكي"
حاكميت زمان در سقراط گرديد؟ مستحقمرگ كه شد مرتكب
به ظاهر در چه اگر.شد كشيده محاكمه به آتن در دموكراسي
كردن فاسد و رسمي كيش به نسبت بيايماني و شكاكيت ايجاد
كردن سست او واقعي اتهام اما شد ، متهم اخلاقجوانان
شد ، وارد او عليه كه اتهامي برخلاف.دموكراسيبود مباني
و شوخي قصد و نبود ارزشهاياجتماعي سقراطويرانگر
دنبال را آرماني هدفي بلكه نداشت ، نيز ريشخندكردن
گر نداشت ، هم خاصرا حقيقت يك تثبيت قصد او ".ميكرد
حقيقتي هيچ مبلغ كه نكرد سعي اما بود حقيقت پايبند چه
را گفتوگو رويههاي و راهها ميخواست او واقع در.باشد
و جابيندازد را خاصي الگوي اينكه نه دهد نشان ما به
نميتوانست سقراط كه مطرحميشود مساله اين بنابراين ،
".باشد دموكراسي مخالف
صرفا مواجهه يك نه دموكراسيرا با سقراط مواجهه وي
پارادوكسيكال برخورد يك بلكه انكارجويانه ، يا تاييدآميز
كه بود اين اول پارادوكس": گفت و دانست زمينه سه در
و انسان به خوشبينانه نگاه داشتن عليرغم سقراط
بهشدت عامه عقايد و عمومي تلقي به نسبت حقيقتجويي ،
.نداشت عمومي راي به اعتقادي و بود شكاك و ناخرسند
ديالوگ سايه در انديشيدن سقراط كه بود اين دوم پارادوكس
خصلتي وي نظريات به امر اين و ميدانست ممكن را
در برابرطلبانه و مشاركتي بعد و ميداد دموكراتيك
مردم عامه سياسي واكنشهاي از آشكارا اما بود ، قوي افكارش
در فعال شركت از دليل ، همين به و داشت واهمه قدرتمندان و
".كرد خودداري جدا سياسي فعاليتهاي
نظر در":گفت سوم پارادوكس مورد در پايان در معيني دكتر
طريق از حقيقت كه است حياتي بسيار موضوع اين سقراط
اين از درحاليكه.نباشد تحميلي و آيد دست به گفتوگو
او.كند قرباني را حقيقت جمعي ، خرد كه داشت واهمه نظر
شناخت براي مناسبي ملاك را دموكراسي در عددي اكثريت
".نميدانست سياسي حقايق كشف و حقيقت
***
از برخي با تا داد دست فرصتي همايش اين حاشيه در
ساخته مطرح پرسش دو جلسه ، در حاضر انديشمندان و سخنرانان
بود معتقد سقراط چرا -بنشينيم1 گفتوگو به آنها با و
آورد؟ روي گفتوگو به بايد حقيقت كشف براي كه
چگونه و اندازه چه تا سقراطي گفتوگوي سنت امروزه -2
باشد؟ معاصر درجهان كنوني بحرانهاي راهگشاي ميتواند
متقابل احترام يعني گفتوگو:مجتهدي كريم دكتر
و اشتراك امكان قبول مستلزم سقراطي سبك به گفتوگو -1
نه حقيقت او عقيده به يعني.است حقيقت جستجوي در اتحاد
مشاركت با بلكه تو ، نزد در نه و است من نزد در الزاما
دست آن از جنبهاي به ميتوانيم يكديگر كمك با و هم
جويندگي اين و يابنده نه و است جوينده سقراطيابيم
.باشد مشتركي كار ميتواند
متقابل تفاهم و احترام بر مبتني سقراطي گفتوگوي سنت -2
علل از علتي به متقابل تفاهم و احترام اين اگر.است
گفتوگو نشود مراعات...و اقتصادي سياسي ، علل مثلا
نباشد ، آزادانه گفتوشنود تا.ميدهد دست از را خود معناي
موارد در سقراط كه است نكتهاي اين و نمييابد اصالت
.ميسازد نمايان و آشكار را آن مختلف
حقيقت به بردن پي:اكرمي موسي دكتر
كه است ويژهاي روش افلاطوني خاص معناي به ديالكتيك -1
سير يعني خاص سيري با ميتواند فيلسوف فقط و فيلسوف
معقولو جهان به و كند عبور محسوس جهان از ديالكتيكي
روش اينبرسد نيك ايده آنها راس در و ايدهها رويت
رساله در مثلا كه آنگونه.است افلاطون خاص ديالكتيكي
از چگونه كه ميدهد نشان ديوتيما (سمپوزيوم) "مهماني"
مشاهده به ميتوان مادي جهان زيبائيهاي و محسوس مشاهده
.رسيد است ، مطلق خير و مطلق حقيقت همان كه مطلق زيبايي
از استفاده اينجا ، در ما نظر مورد معناي به ديالوگ اما
طريق از موضوع يك حقيقت به بردن پي براي گفتوگو روش
ميدانست افراد روح ماماي را خود سقراطاست پاسخ و پرسش
او است ، افراد جسم ماماي مادرش كه همانگونه بود معتقد و
متولد معنا يك به را حقيقت افراد ، روح تا ميكند كمك نيز
جهان اين به ورود از پيش آدمي نهاد در كه حقيقتي.كند
ميتوانند افراد كه است پاسخ و پرسش در.است شده سرشته
داشته را حقيقت به دستيابي راستين دغدغه درصورتيكه
.يابند دست حقيقت به باشند
يا جوامع مبتلابه مهم بحثهاي در سقراطي سنت احياي -2
ايجاد در مهمي بسيار نقش ميتواند فرهنگي و فكري محافل
طريق از.باشد داشته امور حقيقت شدن روشن و تفاهم
يك گوناگون جوانب درباره ميتوان سقراطي روش به گفتوگو
طريق از هرگز كه يافت دست روشنگريهايي به خاص موضوع
و افراد ميان پاسخ و پرسش در.نيست امكانپذير فردي تامل
يك به نگرش گوناگون زواياي به دستيابي براي تلاش در
.ميكند جلوهگر را خود موضوع آن كه است موضوع
است آن معناي به گفتوگو روش پذيرفتن نفس اين بر علاوه
كل داناي را خود و ميدهند بها ديگران نظر به افراد كه
اوليه پيشفرض عنوان به ميتواند امر اين و نميدانند
خود كه گيرد قرار توجه مورد يكديگر شناختن رسميت به براي
.است تفاهم به رسيدن براي مهم مبنايي
فضيلت كشف:ماركوت ركسان دكتر خانم
دنبال به و نميرفتند حقيقت طرف به سوفسطائيان -1
برخورد در سقراط براي و نبودند فضيلت و حقيقت به دستيابي
فضيلت و حقيقت به تا بود روشي گفتوگو سوفسطائيان ، با
بهوجود سوفسطائيان روش در تحولي بدينگونه.يابد دست
ديالوگ و گفتوگو مساله حقيقت ، به رسيدن اثر در كه آمد
.شد ايجاد
بدون و باشد داشته وجود گفتوگو بايدامكان مجال هر در -2
دست بشري بحرانهاي براي حلي راه به نميتوان گفتوگو
مساله من عقيده به اما.ميماند باقي بحرانها اين و يافت
چون است ، يكديگر به انسانها شدن نزديك اينجا در مهمتر
يكديگر جهانبيني از شوند ، نزديك يكديگر به انسانها اگر
و ديالوگ ايجاد باعث خود خودي به اين و ميشوند آگاه
به بتوان جا همين از شايد و ميشود انسانها ميان گفتوگو
.رسيد بشر امروز بحرانهاي براي مناسبتري راهحلهاي
غلبه و طلبي قدرت جدل ، گفتوگو:اعواني غلامرضا دكتر
.نيست
الهي يا متافيزيكي مباني يك سقراط نظر از وگو گفت -1
گفتوگو معناي باشيم ، داشته توجه آن به قدري اگر كه دارد
نفس سقراط نظر از.ميشود شناخته بهتر سقراط نظر از
ديگري عالم از و نيست عالم اين از يعني است ، الهي انسان
مامايي روش سقراط روش.دارد خود در را حقايق تمام و است
سالم را كودك تا ميكند كمك مادر به ماما يك.است
حقيقت نميكند ، حقيقت را حقيقت فيلسوف.بياورد بهدنيا
در كه حقايقي تا كند كمك بايد فيلسوف و است انسان نفس در
به آسيبي اينكه بدون شود متولد دارد وجود انسان نفس
وجود در را حقيقت تمام انسانها اين بنابر.برسد انسان
.دارند خود
.نيست غلبه و طلبي قدرت جاهطلبي ، و جدل از عبارت گفتوگو
و هستند حقيقت طالب كه است نفر دو گفتوگوي گفتوگو ،
آغاز چيزي درباره را سخن اين بنابر و دارند همدلي
آنها از هركدام كه ميشود باعث گفتوگو اين.ميكنند
نرسند مطلق حقيقت به اگرچه كنند ، آشكار را حقيقت از وجهي
اساس اين اين بنابر.ميشوند نزديك بسيار حقيقت به اما
پس ;است يادآوري يا تذكر علم ، سقراط نظر از.گفتوگوهاست
متذكر و ميرسد گفتوگو درجه به انسان گفتوگو اين در
.ميشود حقيقت
همانند امروز بشر اين بنابر و است متين اصل سقراط اصل -2
و گفتوگو نيازمند حقيقت به رسيدن براي ديگر زمانهاي
شده ، حاصل پيشرفتهاي تمام با امروز بشر.است حقيقت تذكر
و است عقبمانده بسيار حقيقتطلبي و حقيقتجويي زمينه در
آن تا دارد احتياج سقراطي روش مثل روشهايي به اين بنابر
.آورد ياد به دوباره را شده فراموش حقيقتهاي
حقيقت با مواجهه راه:ديناني ابراهيمي غلامحسين دكتر
پاسخ و پرسش طريق به كه را گفتوگو سقراط اينكه براي -1
شدن مواجه براي يعني ميدانست ، حقيقت كشف راه بهترين بود
آن براي پاسخ جستجوي و پرسش طرح طريق بهترين حقيقت ، با
با مواجهه راه بهترين سقراط نظر از راه اين.است پرسش
نظر ازبود وجودي پرسشهاي پرسشها ، البته بود حقيقت
.است حقيقت با شدن روبهرو راه اين سقراط
كه شرطي به باشد مفيد ميتواند هميشه سقراطي روش -2
مطرح سقراط براي كه پرسشهايي آن تا باشند آماده انسانها
مطرح پاسخ و پرسش آن اگر.باشد مطرح نيز آنها براي بود
.باشد مفيد ميتواند باشد ، داشته وجود هم شرايطش و شود
صوري پاسخ و پرسش باشد ، نداشته وجود مناسب شرايط اگر
.بود خواهد
انحصارگري با تقابل در گفتوگو:همتي همايون دكتر
و دارد روحي و اخلاقي دليل سقراط نزد گفتوگو اهميت -1
بازميگردد شهيد فرزانه فيلسوف اين وارستگي و آزادگي به
تمام كه نبود معتقد و نبود انحصارطلب و انحصارگرا كه
از بهرهگيري با تا ميكوشيد لذا و اوست نزد حقيقت
خود ، تعبير به گفتوگويي پروسه يك در و ديگران مشاركت
ماما مادرش مثل را خود او زيرا.بزاياند را حقيقت
فراتر مساله ولي.بود حقيقت زايش جستجوي در و ميدانست
وقوف كاملا نيز آدمي خرد محدوديتهاي به او است ، اين از
كل به نيست قادر تنهايي به هيچكس كه ميدانست و داشت
و جسمي حركت يك را حقيقت به دستيابي لذا.يابد دست حقيقت
روحيه زاييده هم اين و ميدانست گروهي و همگاني فراگرد
و سعهصدر نوعي خود هم و بود او تسامحآميز و بلند
.ميشد موجب مخالف افكار برابر در را تسامح
و كهن تمدني سابقه داراي كه ايرانياني عنوان به ما -2
به باور كه كساني عنوان به نيز و هستيم ريشهدار
گفتوگو از همواره بايد داريم اسلامي و ديني آموزههاي
ديگران انديشههاي و نگرش از بهرهگيري و ديگران با
ايمان از بخشي ما براي گفتوگو اهميت كنيم ، پس استقبال
.ماست ديرپاي تمدن ميراث و ما
من ، اعتقاد به كه كنوني آشوبناك جهان در براين افزون
به راه و رسيده پايان به ملتها بر سلطهگري زمان ديگر
حل براي ابزار موثرترين و راه بهترين نميبرد ، جايي
وگرنه گفتوگوست به آوردن روي همين بينالمللي ، مناقشات
.بود خواهد خونريزي و خشونت و جنگ گرفتار همواره آدمي
فرهنگ ميشود پيروز فرجام در آنچه است داده نشان تاريخ
به آوردن روي دليل اين به.نظاميگري و جهانگشايي نه است
و جنگ از هم باشد آمادگي با و واقعبينانه اگر گفتوگو
اهداف به دستيابي براي را راه هم و ميكند خشونتجلوگيري
هموار او استعدادهاي شكوفايي و معاصر بشر گرايانه كمال
معرفت ، و دانش از برخورداري گفتوگو شرط البته.ميسازد
پذيرش روحيه گفتوگو ، متدولوژي دورانديشي ، و هوشياري
نياز همه اين و است ديگران به دادن مشاركت مجال و ديگران
.يافت نخواهد تحقق شعار با تنها و دارد تمرين و آموزش به
اكرمي الميرا: گزارش
|