مدرن پست غرب و مدرن چين
"مدرنيسم پست تا مدرنيسم از گزيده متنهايي":اشاره
عبدالكريم دكتر ويراستاري به كه است كتابي عنوان
دكتر آشنايانيچون ونام مترجمان حضور با و رشيديان
بهزودياز... و آرينپور سيروس عضدانلو ، حميد بشيريه ،
اين ويژگي.مييابد انتشار صفحه در 800 و ني نشر سوي
حوزه دو در شده شناخته و معروف متنهاي كه است آن كتاب
مورد خود تاريخي متن در را مدرنيسم پست و مدرنيسم
اين ترجمههاي و مقالات ميان از.ميدهد ارزيابيقرار
پست غرب و مدرن چين" مقاله آن دوم و چهل فصل از و كتاب
را هال ديويد بشيريهاثر حسين دكتر ترجمه با"مدرن
.ميگذرد نظرتان از برگزيدهايمكه
تطبيقي فلسفه آمريكايي استاد ،(متولد 1937) هال ديويد
دهد نشان ميكوشد است ، نوشته در 1989 كه مقاله ، اين در
مسائل از برخي كهبه است منابعي چينحاوي سنتي فلسفه
مدرنيسمپاسخ پست و مدرنيته سر بر مشاجره به مربوط
يعني كلاسيك انديشه كه است مدعي هال حقيقت در.ميدهد
استدلال بويژهوي.است مدرن پست چين ، "مدرن ماقبل"
به آنچه اولويت و [تفاوت] تمايز دريدايي مفهوم كه ميكند
اجزاي از نيست ، درك قابل تابعحقيقت فلسفي سخن واسطه
.است آيينكنفوسيوس تائوئيسمو كانوني
فلسفه" بر مبتني تلويحا يا آشكارا غرب متافيزيكي سنت
.است موجودات در هستي حضور ساختن حاضر خواست يعني ،"حضور
"محوري عقل" را هستي ساختن حاضر به گرايش اين دريدا ژاك
را انديشمندان"محوري عقل" به غرب فلسفه گرايش.مينامد
آنچه منطقي ساختار يا ذات ، هستي ، حقيقت ، تا برميانگيزد
.كنند حاضر ميكنند گفتوگو و ميانديشند دربارهاش را
كوشش همگي كرديم ، طرح بالا در مدرنيتهكه مختلف معاني
نهفته خود كانون در را اشياء[اصلي] حقيقت توصيف براي
و حضور فلسفه شكست معني به كوشش دراين شكست.دارند
.است مدرنيته شكست
ناتواني.است تمايز فلسفه ايجاد پي مدرندر پست انديشه
معانيشانتهديدي عامترين غيريتدر و تمايز فهم در ما
.ميرود بهشمار غرب انديشه متافيزيكي طرح كل براي
و"چيستي" ميان تمايز به تمايز درباره عموميترينپرسش
"...است گل يك گل يك".ميشود مربوط چيز يك"هستي"
يك كه اين از پرسش."هست.. گل يك" بهعلاوه.آري
چيز آن كه است ، ملاحظهاي جهانشناختي پرسشي چيست موجود
كه چيزي بهعنوان گل يك.است شناختي هستي ملاحظهاي هست ،
-روابطمكاني در ديگر باچيزهاي اكوسيستمخود در
موجودي دارد ، قرار پيچيدهاي شيميايي -زيست و زماني
به -هستبودناش - هست گل كه اين امااست جهانشناختي
.دارد اشاره آن هستيشناختي خصلت
را شناختي هستي و جنبهجهانشناختي ميان تقابل البته ،
تقابل اين كه پيدايشجهان منشا نظريه بدون نميتوان
گرايش زيرا.آورد در تصور به است برخاسته آن درون از
آغازين آشوب به نسبت آن نگرش غرباز فلسفه هستيشناسانه
.برميخيزد جهان
مقابل در آن از پاسداري و آشوب خطر درون از آفرينشنظم
جهان آغاز از ما تصور كه است بنياديني واقعيت خطر ، اين
و كلي هستيشناسي بهعنوان هم نظري فلسفهميدهد شكل را
نظم حقيقتبنيادين توضيح پي در كلي ، علم بهعنوان هم
:ميپرسد را هستيشناسانه اينپرسش هستيشناس.است
"هستند؟ موجوداتي نباشد ، موجودي هيچ كه آن جاي به چرا"
"هست؟ چيزي نباشد ، چيز هيچ كه آن جاي چرابه" يا و
پرسش كلياين علم [بهعنوان نظري فلسفه ]هواداران
وجود چيزها از انواعي چه":ميپرسند را جهانشناختي
غرب يوناني سنتي در آفرينشجهان و منشا نظريه"دارند؟
كوشش ميبايدمتضمن متافيزيكي تفكر كه است بوده آن بر
منابع بهعنوان كه اصوليباشد يا هستيها جستوجوي براي
.ميكنند توجيه را مشهود يا موجود(هاي)نظم نظم ، متعالي
هر هستيشناختي و جهانشناختي پرسشهاي سنتي ، تعبير طبق
.قرارميدهند هستي در بنياديمنظم وجود بر را فرض دو
يعني محوري ، عقل غرببه فلسفه گرايش البته خود همين
مشخص را اشياء ساختار و نظم تشريح و توضيح به گرايش
.ميكند
بحث به كاملا و انتزاعي بسيار است ممكن مطالب اين
چنين من بهنظر اما.برسند نظر به ربط بي چين مدرنسازي
.است كار در جا اين در جدي بسيار مسالهاي ;نيست
به متعهد را ما همواره جهان از ما بسياركلي برداشتهاي
ساختار يا ذات بهعنوان كلي و عام مبنايي وجود فرض
از خودمان جزئياتتجربه ما نتيجه در و ميسازند موجودات
در.ميگيريم ناديده آساني به اشياءرا آن خود و اشياء
جاي به كلي خير و زيباييكلي و حقيقتكلي حال اين
جزئيات انضماميدر بهطور خيريكه و زيبايي حقيقت ،
ميگيرند قرار ما موضوعگفتار متحققاند ما جهان پايدار
ذوات و مطلقها مثل ، كليات ، شناخت مدعي صورت آن در
ناديده را خودمان جهان زمخت عينيتهاي ليكن ميشويم ،
.ميگذاريم
اين به را عينيما حقيقت وجود به نسبت جدي ادعاي هرگونه
منعكسكننده ما دعاوي و گفتهها كه پايبندميسازد نظر
ما ايدئولوژي يا نظريه هستياشياءدر نفس.است واقعيت
گونه اين به نسبت رفته هم روي ما عصر اما.است حاضر
در نظريهها و آموزهها تكثر.است بدبين بسيار دعاوي
فرهنگها تنوع نيز و غرب همچونفرهنگ واحدي فرهنگ درون
عملي به را حقيقتامور به نسبت ادعايي هرگونه [جهان در]
و خواهي تمامت جزمگرايي ، .تبديلميكند تلويحاسياسي
به نسبت ناموجه دعاوي با تساهلتنگنظرانههمگي عدم
.دارند مستقيم حقيقتغاييپيوند شناخت
عصر عقلانيت.نيست زيانبار عمدا بيشك حضور فلسفه
عقل و منطق عام اصول كه برخاست انديشه اين روشنگرياز
.كنند فراهم فرهنگها همه براي گفتمانيمشترك ميتوانند
و عقايد پيوندانديشه ، به نياز از عقلگرايي نوع اين
از هديهاي ما عقلشد زاده متكثر و متنوع عملكردهاي
ايتاليا از كه ميشد دانسته باستاني دولتشهرهاي جانب
عقل اين;بودند پراكنده شبهجزيرهپلوپونز تا
لاتينياز برداشتهاي و عبريان توحيدي دستپروردهمذهب
آلماني ، استعمار مختلف اشكال دست در و بود انسانيت
.بود يافته انسجام و قوام انگليسي و فرانسوي
از نقشي فرهنگها همه ميان ذاتي وحدتي مشاهده خواست
توسعه طريق از نخست كه است بوده ما فعاليتتبشيري
طريق از نيز اكنون و يافت بروز مسيحيت رومو امپراتوري
بهوسيله كه مييابد عقلانيايانتشار تكنولوژيهاي
مودبانهتر سخني به يا و نوپا امپرياليسماقتصادي
.ميآيند در حركت به بازار يابنده گسترش فكر طرز بهوسيله
قابل ارزشها اين كه معتقدند غربي ارزشهاي هواداران
اصول از مجموعهاي نتايج و مباني بيانگر زيرا صدوراند ،
.هستند عقلاني
كه دارند قرار آموزههايي متن در فرهنگيما ارزشهاي
را آنها ميتوان كه هستند گزارههايي و احكام مجموعه خود
از علمي و فلسفي اصول.پذيرفت عقايد و باورها بهعنوان
از قطعنظر رو ، اين از و هستند عقلاني لحاظصورت
.دارند قرار عام معرضقبول در خاص ، فرهنگي كردارهاي
را خود تكثير الگوريتم عقلاني نظامي بهعنوان تكنولوژي
انسان دخالت از حد كمترين نيازمند و دارد همراه خود با
.است
ناگواري معماي با برايمدرنسازي كوشش در چينيها
مدرنسازيبه تاثيرات اما شود ، مدرن بايد چين.مواجهاند
خصوصي موسسات با همراه ليبرالي دموكراسي شيوه
را چين فرهنگي تماميت ناخواه خواه عقلاني وتكنولوژيهاي
بر چين در شعائر و مناسك بر مبتني فرهنگميكند تهديد
دموكراسي كه است استوار سنتهايي اشتراك پايه
و قواعد قوانين ، .كرد خواهد شكننده را ليبرالآنها
نسبتا منش با ميدهد شكل را فرهنگچيني كه ارزشهايي
.است آنها ذاتي و دارد پيوند چين مردم خاص
جماعت همبستگي بر آن تاكيد درچين ، حكومت شكلپدرسالارانه
نياز به نسبت آن واكنش و افراد انتزاعي حقوق مقابل در
نياز ، اين عينپرورش در وابستگي به مردم روانشناسانه
به سرانجام هستندكه ظريفي بسيار ويژگيهاي و خصال همگي
موسسات منفعتطلبي تكنولوژي ، غيرشخصي روابط واسطه
زايل زدودهو دموكراسي بخش فرديت آرمانهاي و خصوصي
هم فايدهاي مدرن ، هر فرهنگ عناصر گونه اين.شد خواهند
خصوصي بخش بيمارگون رشد به سرانجام آورند ، همراه به كه
.ميكنند تهديد را همبستگيجماعت و ميانجامند
رابطهبا در مدرن اروپايي - آنگلو فلسفه طبعانگرش
.دارد تفاوت چيني كلاسيك فلسفه نگرش با "تمايز" مساله
در اوليه گزينشهاي به كه چندي دلايل به چينيها نزد
درباره ميشود ، تفكر مربوط ايشان فرهنگي تكامل مسير
اغلب نزد تا است بوده آسانتر تحول و تمايز ، دگرگوني
مقولات حسب بر تفكر مدرن غرب در ديگر سوي از غرب ، مردم
.است شده آسانتر استمرار و هويت ، هستي
ميرسد نظر به كه را خيرهكنندهاي ناهماهنگي طبعا ما
آيا.نگذاشتهايم استناديده نهفته من اصلي ادعاي در
همه از بيش كه كشوري كه باشد چنين است ممكن واقعا
ناپذير انعطاف سنت فرهنگي ، استمرار داراي ديگر كشورهاي
بوده تمدنها ديگر به نسبت تساهل عدم درجه بالاترين و
.است قطعامثبت من باشد؟پاسخ تمايز فلسفه استخبره
مفصلا جا اين در را پرسش اين اهميت و گرچهپيشزمينه
پايين سطور در هستيمتا درصدد كرد ، نخواهيم بررسي
.بياوريم سوال آن به مثبتخود پاسخ توجيه در مطالبي
اين در خودميخواهم غريب استدلالنسبتا از دفاع در
جلب اينباره در دلايلي و شواهد به را خواننده توجه جا
فلسفي مكتب كنفوسيوسيو آيين نگارنده نظر به چرا كه كنم
تا دارند ، مدرنيستي پست نگرش نسبتاهمانند تائونگرشي
تفكر براي وسيلهاي يافتن خواهان مدرنيسم پست كه آنجا
قويترينو در من استدلال.است دربارهتمايز
چين كه ميشود بالغ ادعا اين به خود شكل متناقضنماترين
.است مدرن پست واقعي بسيار معنايي به كلاسيك
اين نخست.باشد برداشته در سود دو پژوهشيميتواند چنين
ضد نه و واپسگرا نه مدرن پست نقد كه است آشكار چون كه
پست نگرش درون از كه داشت اميد ميتوان صنعتاست ،
پيامدهايعملي پذيرش براي ديگري مدرنيستياستراتژيهاي
در بايد چين كه معناست بدان اين.آيد پديد مدرن جهان
گذشته حسب بر مدرنسازي دشوار بسيار مسائل درباره تامل
.باشد آزاد خودش مدرن پست
-آنگلو انديشمندان كه است اين مدرن پست ارتباط دوم فايده
بسط براي مكملي منافعي قديم درچين اروپاييميتوانند
تشريح را نگرش آن كه زباني و جهانشناختي تمايز نگرش
از برخي داد خواهيم نشان اينك كه چنان.كنند كشف ميكند
و تائوئيستي اوليه برداشتهاي در ميتوان را منابع اين
.كنفوسيوسييافت
جهانشناختي تمايز تائوئيسمو
كلاسيك مكتب دقيق فلسفي فهم كه كردهام استدلال جايي در
دو از يك هيچ كه دارد مطلب اين قبول به تائوئيسمبستگي
دوگانگي يعني -غربي سنت متافيزيكيدر بنيادين دوگانگي
فهم در -"شدن"و "هستي" دوگانگي و "نيستي" و "هستي"
تائوئيسم ، دربود نخواهد تائوئيستيسودمند برداشت
نيستي و هستي.است شدن يا فراگشت حقيقت حقيقت ، يگانه
.فراگشتاند آن تجريداتياز
تعبير شيوه بدين ميتوان چينگرا ته تائو كلمات نخستين
:كرد
.نيست هميشگي راه گفت سخن آن از ميتوان كه(تائو) راهي
بينام.نيست هميشگي نام برد نام آن از بتوان كه نامي
.بود زمين و سرآغازآسمان
هم و بينام بهعنوان هم تهچينگ ، تائو تائو سراسر در
كلي فراگشت تائوفينفسه.ميشود توصيف نامگذاري قابل
ترتيب به نامپذير و بينام تائوي.است شدن خود يا شدن
و هستي بدينسان.ميكنند عمل "هستي" و"نيستي" مشابه
عبارت تائو.شدناند -خود كلي فراگشت از تجريداتي نيستي
كه آن و هست آن.فراگشت براي است نامي -كه آن استاز
.شدناند -خود متضاد قطب دو نيست
اقتباس تائوئيستيدر نگرش بنيادين حقيقت
معروفپارمنيدس گفته طنزآميزياز و نسبتاخندهآور
به.نيست نشدن ;هست شدن فقط آن ، موجب به است ، كه مندرج
و هستي از تركيبي كه است آمدن هستي به تنها كه معني اين
وجهي به يك هيچ نيستي و هستيمينمايد باز را نيستي
در نميتوانند خويش مخالف قطب با خود رابطه از شده تجريد
.باشند واقعي نهايت
هال ديويد:نوشته
بشيريه حسين دكتر:ترجمه
دارد ادامه
|