لينچ10 زبان از لينچ
آدم يك تنهايي داستان
...گرفتهاند دستكم را زينهمان
تماشاگر نگاه
لينچ10 زبان از لينچ
هنر فداي زندگي
رادلي كريس:گردآوري
پوريا امير: ترجمه
شكل "خانه" محور حول سالگيتان ، اوايل 19 و سالگي اواخر 18 در شما نقاشيهاي از خيلي &
يا "خانهام در مورچهها" ،"خانهام روي بر خورده پيچ دست يك سايه" تابلوهاي مثل گرفته ،
چيست؟ دليلش."شد غم درخت من ، خانه ناگهان"
و آيداهو ايالت در بويسي شهر در اقامت دوره دو از خاطراتم به من نقاشيهاي از خيلي
و آمريكا جمهور رئيس به غريزي طور به آدمها بعضي.برميگردد واشنگتن ايالت در اسپوكين
آن كيلومتر هزاران كه چيزهايي به ذهنشان يعنيميكنند فكر آسيا و آفريقا كشورهاي
كلي به احساس ، اين با من.ميشود جلب عظيم موقعيتهاي و عظيم مسائل به است ، طرفتر
مثل بپردازم ، برم و دور چيزهاي به دارم دوست.كنم پيدا دست آن به نميتوانم بيگانهام ،
است ، خانه همان در كه دختري ميكند ، حفرهاي دارد كه كسي آب ، جوي يك مثل پرچين ، يك
دم ساده جاي يك ميافتد ، دارد اتفاقاتي چه درخت ، آن تنه توي كه اين و ;درخت يك هم بعد
بستگي آدم طبيعت به فقط:هماند عين حسها اين دوي هر.بروم آنجا ميتوانم خودم كه دست
.دارند
باغچه ،"باغچه و خانه" تابلوي در مثلا.است پرخطري جاي نقاشيهايتان در معمولا خانه &
است؟ طوري اين چرا.باغچه تا است قبر شبيه بيشتر.ساختهاند شده ، سفت گچ با را خانه
نظرم به خانه بودم ، كه بچه.ببيند ديگري طور را چيزها آدم دارد امكان كه است جايي خانه
فقط است ، آشيانه مثل خانه.داشتم بدي خانواده كه نبود اين دليلش ميآمد ، ترسناك و خفه
از چون ميكنم ، استفاده شده سفت گچ از تابلوهايم در من.ميخورد درازمدت درد به
هم كتاب.است همراه اندوه و غم با جوري يك كه اين از طور همين و ;ميآيد خوشم رنگهايش
.ميشود مربوط پزشكي به جوري يك ميكنم حس بيشتر فقط دارد ، جذابيتي چنين برايم
جنگلهاي.ميكرد آزمايش و مطالعه درختان آفتهاي و بيمارستانها روي بر اغلب پدرم
حشرات ، با من همين ، برايكند آزمايش آنها روي بر داشت اجازه كه بود اختيارش در انبوهي
ارتباط در باغچه ، و باغ حتي يا جنگل يك مثل يافته نظم دنيايي در گياهان رشد و بيماري
در هميشه براي ميتوانست آدم.زياد جوشهاي و جنب متعدد ، بافتهاي از پر دنيايي ;بودم
مرگ ، و كشتار از انبوهيميآورند هجوم باغ به زيادي چيزهاي و شود گور و گم دنيا اين دل
.ميافتد دارد اتفاق كلي زير ، آن.هست آنها در حشره و مورچه كرم ، آفت ، بيماري ،
كه اين بدون هم آن داريد ، علاقه شويد ، نزديك خيلي چيزها به كه دليل اين به شما انگار &
روستايي فضاي از دوربين كه "آبي مخمل" فيلم افتتاحيه صحنه مثل.كنيد اكتفا ظاهرشان به
.ميرسد خانه يك جلوي زيرچمنهاي حشرههاي انبوه به اطراف
زيباييها باشند ، فقط گرفته "جئوگرافيك نشنال" سبك به را آن كه خانه يك باغچه از عكسي
ابر جفت يك بالا ، آن و ميرسد آبي آسمان به سرش كه كاج درخت يك عكس يا.ميدهد نشان را
قدم يك اگر ولي.ميآورد جا را آدم حال واقعا ميشود ، ديده آسمان در سفيد و كرده پف
قامت و قد آن به تا بجنگد چيزها خيلي با بايد درختي هر كه ميبينيد برويد ، نزديكتر
اتفاق اين تا كنيد كار شديد عارضههاي از انبوهي روي بايد باشيد ، باغبان اگر.برسد
شيرفروشها ، شده ، درختكاري خيابانهاي قشنگ ، خانههاي از بود پر من بچگي.بيفتد
آبي ، آسمان پيوسته ، و آهسته پرواز با هواپيماهايي زيبا ، پشتي حياط با عمارتهايي
.باشد طوري اين هم بايد آمريكا مركز.گيلاس درختان و چمنزار پرچينها ، عمودي تيركهاي
.زرد گاهي و بود سياه گاهيميزد بيرون قيرمانندي شيره گيلاس ، درختهاي همين دل از ولي
دنياي اين به آدم اگر كه فهميدم.ميخوردند وول آن سرتاپاي از قرمز مورچه ميليونها و
شدم ، بزرگ كاملي دنياي در چون.است قرمز مورچه از پر زيرش هميشه شود ، نزديك كمي زيبا
.ميديدم طور اين را زيباييها فقط.بود برعكس برايم چيزها بقيه
يا شده قاطي خون با كه دهان بزاق در مثلا ميديدم ، درشت خيلي نماهاي در را زندگي من
باشم تنها كه بودم اين عاشق ولي داشتم ، زيادي دوستان آرام ، محيطهاي از دوري نماهاي در
.ميآوردند هجوم باغ گوشه هر به كه كنم تماشا را حشرههايي و
است؟ اعتماد قابل حافظه ، &
عظيم خيلي خانه ، با مقايسه در دست "خانهام روي بر خورده پيچ دست يك سايه" تابلوي در
گاهي نقاشي تابلوهاي در.دقيقا.دارد جريان خانه از بيرون فضاي در وحشت حس نوعي.است
عذاب مايه.كوچكتر خانه ، و است بزرگتر حشره مثلا كه طوري است ، غريب و عجيب ابعاد ،
پر خانه ، از بيرون فضاي كه ميكنند حس هم مردم.دارم را احساس اين كه نيستم من فقط.است
فضاي حتي موارد ، از خيلي در متاسفانه و ;شوند درگير آن با مجبورند كه است مشكلاتي از
.نميزنند بيرون خانه از اميدوارانه فكرهاي با آدمها.است طور همين هم خانه درون
آدم يك تنهايي داستان
"نيمروز" درباره "زينهمان فرد" با گفتوگو يك از بخشي
كارگردان
نيمروز.قانون اهل آدمهاي و خلافكار آدمهاي با وسترني ميساختم وسترن يك داشتم من
ديگران با ساختن و سازشكاري مورد در طور همين بود هم وجدان مورد در
پيش مسئله اين روي ميرسد نظر بهاست كنتراست از پر [ظهر صلات] "نيمروز" فيلمبرداري&
كرديد؟ انتخاب كار اين براي را "كرازبي فلويد" كه شد چه كردهايد فكر فيلمبرداري از
را مستند معناي و ميشناخت خوب را دوربين حركتهاي.بود قابلي مستند فيلمبردار فلويد
كه بود طبيعي بنابراينبود گرفته اسكار يك "تابو" خاطر به هم آن از پيش.ميدانست هم
اين و باشد داشته مستند احساس يكجور فيلم ميخواست دلم.داشتم احتياج او مثل بهكسي
.نبود ممكن بشناسد را احساس آن كه فيلمبرداري بدون
.برسند نتيجه به تا گذاشتند وقت برايش همه كه است كارهايي دست آن از نظرم به فيلم &
از شاخص فيلم يك نيمروز ميخواست دلشان گروه همه ولي است مشكل كمي توضيحاش.است درست
به ميكرديم سعي خودمان نوبه به هم ما و ميگذاشتند وقت حسابي بازيگرها.بيايد در آب
.كرد غوغا حسابي فيلم اين در "كوپر گري" كه ميآيد نظرم به.بدهيم انرژي آنها
جا اين دفعه يك و كرده جمع را تجربههايش و كرده بازي سالها او ميكند احساس آدم&
.اوست دوش روي عملا فيلم بار رسانده پختگي به را خودش
و هستند تنها وقتي آدمها ميگفتم.بدهد نشان را آدم يك تنهايي بودم خواسته او از
خاصي جور ميروند ، راه خاصي جور.است خاص خيلي رفتارشان ندارند دوستي هيچ ميكنند احساس
.نيست هميشه مثل رفتارشان خلاصه و ميزنند حرف
"!است خودش":ميگفتم فقط من كه ميرفت راه طوري و ميگويم چه من كه ميدانست او
نه؟ كشيد ، طول ماه يك فيلمبرداري&
.هستند خسته چقدر كه فهميدند تازه همه شد تمام كه روزي و.روز سيويك دقيقا
است؟ درست كرد ، عود وقتها همان هم "كوپر گري" بيماري &
خونريزي هم معدهاشبودند زخمي حسابي كه پاهايش.نميآورد خودش روي به اصلا بيچاره
مانده ساكت و نزده حرف كام تا لام مدت همه اين چطوري كردم فكر خودم با بعدا.بود كرده
.است
داده پيشنهاد "پك گريگوري" به اول را "كين ويل" نقش "كريمر استنلي" كه دارد صحت آيا &
بود؟
را فيلمنامه.نكرد رد را پيشنهاد اول هم "گريگوري" كرده ، درستي انتخاب ميكرد فكر او
كه است نقشي شبيه "كيني ويل" كه ميرسيد نظرش به.نميكند قبول گفت بعد.خواند و گرفت
.نكرد اعتراضي كس هيچ گفت را اين وقتي.داشته [1950 "تيرانداز" در
ميخواست؟ مهلت خواندن براي هم او چطور؟ كوپر گري&
"!ميكنم بازي حتما است ، محشر خيلي":گفت و خواند سرعت به داديم او به كه را فيلمنامه
.دارد دوست خيلي را نقش فهميدم ديدم او چشمهاي توي كه برقي از
.است بوده مونتانا عالي دادگاه قاضي گويا او پدر&
قاضيهاي با هم سروكارشان و ميافتاد معمولا اتفاقهايي چنين.شنيدهام را اين بله ،
.بود كلفت گردن
نوشت؟ داستان يك براساس را آن آيا بود؟ چه "فورمن كارل" فيلمنامه قضيه&
تعريف ديگران و "كريمر" براي را طرحاش قبلا او است يادم كه جا آن تا.نميكنم گمان
موقع همان.كند كارگرداني را آن خودش ميخواست دلاش و داشت دوست را آن خيلي.بود كرده
ميگيرند تصميم.است جور همان طرحاش كه ميرسد چاپ به داستاني "پست ايونينگ ساتردي" در
هم "كانينگهام" نام كه است اين از بعد.بخرند را داستان آن نيايد پيش مشكلي كه آن براي
.شد بازي وارد
مخالف مسئله اين با "كريمر" كند ، كارگرداني خودش را نيمروز داشت دوست "فورمن" گفتيد &
بود؟
حاضر هم فورمن و ميكردند اذيت را خيليها "مكارتي" دوره.بود ترس سر از بيشتر مخالفتش
براي دردسري نميخواست هم "كريمر"است كمونيست ميگفتند.كند همكاري كميته با بود نشده
.كند درست خودش
.است مكارتي دوران هاليوود نماد "نيمروز" فيلم شهر بود گفته فورمن &
اما.شد هم موفق و شد ساخته فيلم كه آن از بعد البته.شنيدهام را حرف اين هم من بله ،
.بود فورمن به متعلق سياسي نگاه اين.نيامد پيش بحث اين هم يكبار حتي فيلم ساخت طول در
در نيمروز.قانون اهل آدمهاي و خلافكار آدمهاي با وسترني ميساختم وسترن يك داشتم من
.ديگران با ساختن و سازشكاري مورد در طور همين.بود هم وجدان مورد
.ميدهد پيام دارد كه است فيلمهايي آن از نيمروز &
حمل خود با را پيام يك.هستند جور اين عمدتا دوره آن فيلمهاي.شماست با حق بله ،
.ميدهند تماشاگر تحويل را آن پايان در و ميكنند
نه؟ بود ، اجتماعي فيلم اين پيام و &
به را قانون دارد دوست "كين ويل".دست اين از چيزهايي و قانون و ترس مسئله همان بله ،
گوش هم ديگري چيز هيچ به و ترسيدهاند آنها چيست؟ مردم بزدلي تكليف اما بياورد ، شهر
.نميكنند
است؟ درست كرد ، اضافه فيلم به نما چند "كريمر" گويا &
كين ويل مضطرب صورت از كه نمايي مثل كنيم اضافه را چيزهايي بايد كه آمد نظرش به
كلا و كرد سريعتر را فيلم ريتم.بود خوبي پيشنهاد.ساعت عقربههاي حركت يا ميبينيد ،
.شد تمام فيلم نفع به
دارد؟ صحت ميگويند فيلم آخر كرين درباره كه داستاني راستي &
آن داشت "استيونس جرج" موقع همان نكنم اشتباه اگر.دارد صحت ميآيد يادم كه جا آن تا
روز يك براي ما.بود او گروه به متعلق هم كرين آن و ميساخت را "شين" فيلم خيابان طرف
را كار اين بايد ديدم كردم فكر كه بعدها.گرفتيم را نما آن و كرديم قرض را كرين اين
در آب از درست گذاشتهاند ، تنها را او مردم همه كه اين و تنهايي احساس آن وگرنه ميكردم
.نميآمد
...گرفتهاند دستكم را زينهمان
(1907_ 1997) زينهمان فرد تولد بهمناسبت
قادري امير
مهمترين وجدانشان كه ميكرد تعريف را تنهايي آدمهاي داستان معمولا زينهمان فرد
بود داراييشان
شدن گرفته جدي در مهمي بسيار سهم البته او.ببخشد را "آندروساريس" كسي ميدانم بعيد &
نداشت ، وجود ساريس "مولف تئوري" اگر كه كساني.دارد محبوبمان كارگردانهاي از بسياري
اين در و نميشناختيمشان هنوز نتيجه در و ميماندند باقي ناشده كشف حال به تا شايد
خوش قدر اين زندگي ميكردند ، زندگي ما از پيش كه آدمهايي از خيلي و ما به صورت
آن در و "آمريكا سينماي" اسم به كرد چاپ كتابي سال 1968 در "ساريس آندرو" اين.نميگذشت
دسته دهدو دست به هنري اثر مولفين عنوان به كارگردانان از طبقهبندي جور يك كرد سعي
درباره و "ميآيد نظر به آنچه از قدرتر كم":داشت عنواني چنين مذكور طبقهبندي پنجم
بر افزون شهرتشان كه هستند كارگرداناني اينها":بود داده توضيح گروه اين
اساتيدي و داد انجام جا همين را كبيرهاش گناه ساريس آندرو "...است تاثيرگذاريشان
از بعدا البته او.كرد طبقهبندي عنواني چنين زير را "وايلدر بيلي" و "لين ديويد" مثل
.نميكند پاك را او گناه چيزها اين اماخواست عذر عنواني چنين زير "وايلدر" دادن قرار
.بود آورده گروه اين جزو هم را "زينهمان فرد" ما مرشد او آخر
نگاهش نوع و جهانبينياش.داشت روبهراهتري احوال و اوضاع زينهمان البته ايران در&
داستان معمولا زينهمان فرد آخر ، .ميآمد در جور شرقي جماعت ما احساسات با آدمها ، با
كه قهرماناني.بود داراييشان مهمترين شان ، "وجدان" كه ميكرد تعريف را تنهايي آدمهاي
معمولا آنها.بودند نفسشان عزت حفظ نگران باشد ، مهم برايشان جمع مصلحت كه آن از بيش
از جزيي نيز وجدان و اعتقاد كه) وجودشان قدر اين اما ميبستند ، دل فيلم ميانههاي در
و كنند رها نهايي نبرد از قبل شب را طرف كه بود مهم برايشان (ميآمد حساب به وجود همين
.حسابي و درست مرگ يك سراغ بروند
و بود شبيه ما كهن باورهاي و اساطير و افسانهها به خيلي چيزها اين كه كنيد قبول خب ،
صحنههايي اين و شد ايران سينماهاي عشق از نسل سه دو محبوب كارگردان زينهمان ، نتيجه در
ادبيات در بارها و بود پدرانمان و ما شبهاي خاطره از بخشي ميكنم تعريفاش برايتان كه
صلات / نيمروز] "نيمروز ماجراي" در "كوپر گري" كه صحنهاي.شد تكرار مملكتمان سينمايي
يا.ميكند فكرها خيلي است خسته وقتي آدم گفت "بريجز لويد" به و شد پشيمان فرار از [ظهر
شروع و برداشت را رفيقاش يادگاري ترومپت شب يك او و كشتند را "كليفت مونتي" رفيق وقتي
كار ، آخر بعد و بپيچد لعنتي پادگان آن تمام توي صدايش كه جوري زدن ، غمگين آهنگ يك كرد
جايي آن يا.دارد سروكار مقدس شيء يك با انگار جيباش توي گذاشت و برداشت را ساز دهني
زير از را پوتينهايش "پك گريگوري" ،[ بنگر را خاكستري اسب] "رابنگر كهر اسب" در كه
خواهد مقتلاش ميدانست كه شهري آن سوي رفت و كرد طرف به را نگاه آخرين آورد ، در خاك
شبيه كه قدر ميشد ، همان پخش قهرمان عزيمت تصوير روي كه "ژار موريس" موسيقيبود
آن بالاخره و ميكرد منتقل هم را سبكبالانه و سرخوشانه حس يك بود نظامي مارشهاي
كرد توقف پل يك كنار گرفت ، مرگ به تصميم وقتي ،"شغال روز" در "فاكس ادوارد" كه صحنهاي
مرگ براي او حالاآب توي كرد پرت بود ، آن در نيستاش و هست تمام لابد كه را چمداناش و
.بود آماده
ارزش در اختلافنظرشان عليرغم _ اينجايي تماشاگران و منتقدان و ساريس آندرو اما&
.ميگرفتند دستكم را "استاد" دو هر ! بودند شبيه يكديگر به نظر يك از - زينهمان آثار
احساساتگرايي خاطر به كه كارگردانهايي دسته آن جزو رفت هم زينهمان فرد ترتيب اين به
.نشدند گرفته جدي نداشتن ، متناقض و پيچيده جهانبيني و درنياوردن اصول و ادا و فراوان
در.بود هم خوبي بسيار فيلمساز فيلمهايش احترام مورد مضامين از فارغ او كه حالي در
مثلا كه نكردند نكته اين به توجهي هيچ زينهمان مخالفان نه و هواداران نه نتيجه ،
بود ، كرده پيدا اثر داستاني ساختار و ريتم از كه شناختي و زينهمان بصري زيباييشناسي
گريگوري از كه تصاويري آن يا.داشت نيمروز ماجراي درآمدن كار از كولاك در مهمي نقش چه
شبيه و بود زيبا قدر چه گرفت ، تنهايياش اتاق آن در "آرتيگز مانوئل" نقش به پك
بر پير حرفهاي يك عنوان به كه كلياي احاطه ياميرسيد نظر به قلم سياه نقاشيهاي
و قابها تكتك طراحي تا گرفته بازيگران انتخاب از:داشت "شغال روز" ساختار اجزاي تمام
قهرمان ضد كنشهاي كوچكترين كه جوري داستاني ، شده كنترل بسيار فرودهاي و اوج بالاخره
ديالوگ فيلم ميگويند همه كه "فصول تمام براي مردي" ياميماند آدم خاطر در قدر اين
از قبل كه صحنهاي مثل.ميكند شاهكارش كه است زينهمان اساسي و متين دكوپاژ اما است ،
ميكنند دعوتاش تطميع و ارعاب و تهديد براي [اسكافيلد پل] "مور سرتوماس" نهايي محاكمه
يك فقط و ميبينيم شخصيتها از نفره چند يا نفره يك متوسط نماهاي در را سكانس تمام ما و
و ميكند بلند را سرش "مور" نقش در اسكافيلد پل كه است وقتي هم آن داريم ، درشت نماي
اين كه ميدانند ديدهاند را فيلم كه كساني و ".بود نخواهد متوجهام خطري پس":ميگويد
و اثر كلي ساختار در وحشتناكي ضمني معناي چه و نيست كشور وزير به مور جواب فقط جمله
"ردگريو ونسا" برخورد اساسي سكانس آن يا.ميكند پيدا زينهمان آثار جهان در اصلا
نمابهنما تحليل يك براي ميدهد جان كه "جوليا" در [هلمن ليليان] "فوندا جين" و [جوليا]
تا كنيد نگاه فيلم كل از جداي بايد را سكانس همين تازه و"بلور ريمون" مطالب سبك به
خواهيد و دانست خواهيد را فيلم ساختار قدر وقت آن.ميشود كم تاثيرش چقدر كه ببينيد
سكانس از پس بخصوص ، و زماني لحظه آن در بايد حتما (جذاب بسيار) جذاب سكانس آن كه فهميد
زانو دو احترام ، به كه آدمهايي روي تاثيري چنين كه بيايد قطار با مسافرت سرد و طولاني
صورت كه دارند را اين افتخار كه آدمهايي.بگذارد نشستهاند جوليا تصاوير برابر در
...ببينند را زينهمان فرد آقاي فيلم اين از محشر سكانس آن در ردگريو ونسا درخشان
تماشاگر نگاه
بود ما از يكي اما...كوتاه ما قد
آزرم محسن
اين تا فيلمهايشان ميلادي شصت و پنجاه دهه كارگردانهاي چرا كه سوال اين پاسخ يافتن
ميتوان كه است بعد وهله در اما.نيست آسان چندان اول ، وهله در است ، درخشان اندازه
آن كارگردانهاي كلي نگاه يك درزد حرف آن براساس و كرد پيدا درست پاسخي سوال اين براي
فيلم كه بود سينما به عاشقانه نگاه همين براساس و ميدانستند عشق جور يك را سينما نسل
ادعاي شاهد و است ديدني فيلمي ميشود ، ساخته عشق با كه فيلمي كرد قبول بايد.ميساختند
فرد" مثل كارگرداني.است آن از پيش و پنجاه دردهه سينما درخشان فيلمهاي همه ما
نسلهايش هم بقيه و او براي مطلب اصل.كارگردانهاست همين از يكي شك بدون هم "زينهمان
همان اينآنها فيلم ديدن از تماشاگران و ميبردند لذت ساختن فيلم از آنها.بود "لذت"
.كرد حالش به فكري بايد و ميشود فراموش سينما در دارد كمكم كه است چيزي
كه ميچيد طوري را فيلمش ساختمان ميشناخت ، را تماشاگرش كه جا آن از "زينهمان فرد"
"فلاهرتي رابرت" و مستند سينماي به او علاقه.برسد مهم اصل آن به تماشاگر راحت خيلي
دليل همين به و بود واقعيت بازتاب جورهايي يك سينما او براي.بود برعلت مزيد هم
"زينهمان" قول به واقعيت.دهد نشان فيلمهايش در را واقعيبودن جذابيت ميكوشيد
اتفاقهاي انگار كه ميكنند وانمود طوري اتفاقا مردم و است خيالي اتفاقهاي از جذابتر
هيچ و رفته دنيا از طبيعي مرگ به "دوگل ژنرال" كه ميدانند همه.نميكنند باور را واقعي
هنگام حتما ديدهاند را [1973 "شغال روز" كه آنها همه اما.است نشده ترور هم وقت
كه هست "زينهمان" فيلم در چيزي چه.است آمده بند نفسشان لحظه ، يك كم دست فيلم ، ديدن
روايت جذاب قدر آن است ، معلوم انتهايش كه داستاني ميكند؟ مجذوب را تماشاگرش اينگونه
براي كيست "شغال" نميدانند پليسها كه همين.كند دل آن از لحظهاي نميتوان كه شده
داستانهاي سينما در.ميآورد حساب به خودش براي پيروزي يكجور را آن و است مهم تماشاگر
كه است گونهاي به فيلم تعليق.است ديگري فيلم "شغال روز" اما نيستند كم هيجانانگيز
از.بميرد نيست قرار "دوگل" نميآورند ياد به و ميكنند فراموش را واقعياش پايان همه
"فلاهرتي" به "زينهمان" علاقه از مايهاي ميتوان هم "شغال روز" در جا اين ديگر ، سوي
ذكر با و مستقيم خط در چنان و است راست سر چنان داستان.ديد را او مستند سينماي و
تماشا را "دوگل" نافرجام ترور درباره مستندي داريم ميرسد نظر به كه ميرود پيش جزئيات
طاقتفرسا كنترلهاي و بازرسيها اقسام و انواع كه است مستند نگاه همين در.ميكنيم
جعلي هويت وقتي چراكه ماجراست شروع تازه اين اما.ميرسند نظر به ديدني و ميشوند جذاب
گونهاي به فرارهايش شكل و ميكند فرار او ميشود ، آشكار مشخصاتش و ميرود لو "شغال"
او دارد دوست تماشاگر ميرسد نظر به كه نبريم ياد از البته.ميكند باور تماشاگر كه است
زياد اقبال و بخت روي نيست ، عادي آدم يك "شغال"نيفتد قانون مردان دست به و كند فرار
با و بيندازد كار به را مغزش ميتواند كه جا آن تا ميكند سعي برعكس و نميكند حساب
او آراستهاش و مرتب ظاهر كنيم دقت كه درست.ببرد پيش را كارها فراوانش هوش از استفاده
صورتي و دارد لب به كه لبخندهايي مثل شايد نميكند ، شبيه حرفهاي قاتل يك به چندان را
و ميگيرد پول.نميفهمد را مروت و رحم معناي "شغال" حال عين در.است سرحال و شاد كه
دارم كه جا آن از":ميگويد بگيرد است قرار كه دلاري هزار پانصد قبال در و ميكشد آدم
."است زيادي پول گفت نميشود ميكنم تقديم خدمتتان دستي دو را فرانسه
"نيمروز" مثل كه نمونهاي.است "زينهمان" فيلمهاي از نمونه يك فقط "شغال روز"
.ميدهد نشان را سينما در داستاني كشش و جذابيت به او علاقه [ظهر صلات/نيمروز ماجراي]
يك در همه ديگرش فيلمهاي خيلي و "ابديت تا جا اين از" ،"فصول تمام براي مردي" ،"جوليا"
كه بود سينما از لذت همين.كردهاند حركت "سينما از لذت" يعني مهم اصل آن سوي به مسير
حسرت ما نسل تماشاگران و كنند نگاه عاشقانه را فيلمها دهه ، آن تماشاگران ميشد باعث
را سينما عاشقانه كه كساني هستند هم ما دوره در) بخورند خود روزگار در را نگاه اين
دهههاي فيلمهاي به سينما از بردن لذت براي و (است كم خيلي تعدادشان خب ، اما ميسازند
شد بزرگ"زينهمان فرد" سينماي با كه نسلي.كنند مراجعه (كلي طور به هشتاد از قبل) قبل
آنها در بايد ميكند تماشا را او فيلمهاي حالا كه نسلي و فهميد را سينما به عشق معناي
"زينهمان" وقتي كه است نگاه همين با.بگيرد ياد را سينما به عاشقانه نگاه تا كند دقت
.آنان بهترينهاي از يكي.بود خلافسازان بزرگ زينهمان":نوشت "كيميايي مسعود" مرد ،
".بود ما از يكي اما...كوتاه ما قد
|