لينچ13 زبان از لينچ
ندارد دفاع جاي"مزاحم"
تخريب اندرحكايت
لينچ13 زبان از لينچ
روايت از تكهپارههايي
رادلي كريس:گردآوري
پوريا امير: ترجمه
شما روي واقعا كسي چه شده ، شناخته نقاشان كارهاي ديدن به كرديد شروع وقتي &
گذاشت؟ تاثير
.است نقاشي اول رده قهرمان جوري يك برايم است ، اصلي نفر من براي اوبيكن فرانسيس
يك مقابل در ايستادن هيجان و شور ولي.دارم دوست را كارشان كه هستند زيادي نقاشان
در را بيكن آثار نمايشگاه..نميرسد او پاي به كس هيچ مورد در نقاشي ، تابلوي
كل در كه بود چيزهايي اثرگذارترين از يكي جدا.ديدم مارلبورو گالري در شصت دهه
.ديدهام زندگيام
موضوعش؟ يا نقاشي كاركردهاي برميانگيخت؟ را شما بيشتر چيزي چه بيكن ، كار در &
فضا ، بود كامل.بود خورده پيوند بود ، شده يكي هم با او سبك و موضوع.چيز همه
آثار فقط معمول ، طور بهچيز همه كار ، بافت ميداني ، كند ، بخشهاي و تند بخشهاي
.را كارش چيز همه بيكن ، مورد در ولي دارم ، دوست را نقاش هر كاري دوره از سال دو يكي
.بود كاره اين واقعا او خب ،
.ميبرد كار به نقاشيهايش در بارها و بارها را تصاوير همان فقط اغلب او &
.شبيهاند هم به كه ساخته فيلم دو آدم كن فرض تو چيست؟ اشكالش.ميبرد كار به خب ،
كه است غمانگيز خيلي.ميكنند هلاك تازه چيزهاي براي را خودشان دارند همهاش مردم
بهش زمينه اين در كه چيزي بدترين.ميرود پيش غلط منوال همين به اوضاع هميشه
قبل شب درست.ميكردند هو را فليني از فيلمي مردم كه بود كن جشنواره در برخوردم ،
نيست مهم اصلا نظر به.كردند هو را او مردم كه بود من "وحشي قلبا" فيلم نمايش از
ديوانهام.ميكرد ديوانه مرا داشت ماجرا اين حال هر در بوده ، چطور فليني فيلم كه
.ميگذاشت احترام او به بايد آدم كه بود رسيده نقطهاي به طرف.كرد
.ميگذرد چه دقيقا آنها در كه نيست روشن ولي روايياند ، يكجوري اغلب بيكن آثار &
است؟ جذاب شما براي اين
بود فيلمي جور چه ميساخت ، فيلمي بيكن اگر.روايت از پارههايي تكه.همين دقيقا
ترجمه خود زبان به را فضاها آن و بافتها آن چطور سينما و ميگذشت؟ كجا در و
ميكنيد حس هميشه ولي.بود بيكن تاثير تحت "پاريس در تانگو آخرين" فيلم ميكرد؟
ميكرد ، هميشه او كه است كاري همان اين.ميشود چيزيشان يك يكجوراند ، او كارهاي
دارم ، دوستش من كه است ديگري نقاش هم هاپر ادوارد.بود استاد آن در كه چيزي همان
كه را كارهايش.نقاشي در تا ميخورد دردم به سينما در گرفتن تاثير براي بيشتر ولي
در اتفاق همين عين.ميبينيد رويا اصلا.ميرويد رويا دنياي به يكهو ميبينيد ،
فرودگاه باند مثل را نقاشيهايش ميتوانم هميشه:ميافتاد من براي هم بيكن مورد
اين ميتواند موسيقي قطعهاي كه طور همان درست كنم ، استفاده روياها به پرواز براي
.كند ايفا برايم را نقش
سر از" را خودتان ميكنيد سعي اوقات بيشتر ميكنيد ، نقاشي وقتي كه گفتيد يكبار &
بود؟ چه حرف اين از منظورتان"بكشيد كنار راه
و ميكند خودش كار طبيعت ، .ميكنند باغچه و باغ با ژاپنيها كه كاري مثل درست خب ،
طور آن را آن كنند ، مرتبش كمي و بگيرند را شاخهاي مثلا كه است اين آنها كار تنها
هرس.كند رشد دلخواهشان شكل به كه كنند كاري و بيارايند ميخواهند خودشان كه
خود را كار بيشتر ولي.ميكنند دور گياه كناره از را مشخصي چيزهاي و ميكنند
هم موازات به دارند طبيعت و آدم كه است دوباندهاي خيابان مثل.ميبرند پيش گياهان
مشخصي شكل جوري ، يك ميخواهد كه دارد بافتي تابلو هر نقاشي ، در.ميروند پيش آن در
وقتي.ميآورد پديده باريكي و ريز خطوط و است مصنوعي كاملا قلمموباشد داشته
ديگر اين.ميشود ديگري چيز گذاشتيد ، تابلو روي را قلممو اثرات از مجموعهاي
اتفاقها بگذاريد بايد بنابراين.است نقاشي خود بيشتر ميگويد ، سخن كه نيست نقاشي
كيفيت يكجور خودشان براي و بكنند را خودشان كار بگذاريدبيايد پيش عجيب چيزهاي و
.بود اين منظورم.كنند پيدا ارگانيك
.ميخورم غبطه ميكنند ، نقاشي را ايده همان و دارند ايدهاي كه كساني به واقعا من
تا.چيست دليلش نميدانم.نيستم كار اين انجام به قادر هيچوقت هيچوقت ، خودم
.ميشود تبديل ديگري چيز به بلافاصله كار ميكنم ، شروع
اتوماتيك؟ نگارش ماجراي و سوررئاليستها مثل &
يا نوشتهاي موقعي يك قبلا كه چيزي را ، چيزي از تكههايي كه است اين مثل.بله
طور به و طوري همين بعد و كني جدا هم از را كلمات و برداري نوشته ، ديگري كس حتي
را كار اين خيليها قبلا كه همانطور درست ميداني ، .بگذاري هم كنار تصادفي
.ميشود جالب خيلي.بخواني را نتيجه بعد و هم كنار بيندازي را كلمات كردهاند ،
نيروهاي براي را راه همينطور هميشه بايد آدمميشود منجر ديگري چيز به كاملا
كه اين باشد ، خودش اختيار در كاملا آدم وقتي.بكنند را كارشان تا بگذارد باز ديگر
و كند باز را راه بايداست بسته و محدود خيلي بنويسد ، معيني چيزهاي و بردارد فقط
.كنند مداخله و بيايند خودشان ديگري چيزهاي بگذارد و بريزد بيرون را چيزها خيلي
آدم اگربود خواهد باورنكردني واقعا نتيجهاش و برميآورند سر آن از بيشتري ايده
حين در من.ميرسد حيرتانگيزي چيزهاي به گاه كند ، جابهجا را خودش كمي كند سعي
پيش اتوماتيك طور به چيز همه ميگذارم و ميدهم تكان را دستم انگشتهاي فقط نقاشي
با ميكنم فكر ولي چطور ، نميدانم دقيقا..ميسپارم آن به را خودم برود ،
حالات ، اين كل كه واقعيت اين من ، براي.دارد ارتباط خيلي بچگي دوره اتفاقات
جنسي خيلي بچهها نظرم به چون نميشود ، تابلوها در جنسيت حضور مانع است ، كودكانه
را ناشيانهاي روشهاي ابرازش ، براي و نميدانند را عباراتش و كلمات.ميكنند نگاه
را آن ما كه است جاري بچگي دوره در جنسي چيزهاي خيلي شك بدون ولي.ميگيرند كار به
نگهشان محكم و بزنم چنگ نقاشيهايم ايدههاي به دارم دوست خيلي.نميفهميم درست
اختيار در انگار يعني.ميكنند هدايتم جوري يك نقاشي ، در چون نميتوانم ولي دارم ،
و ;باشم رسيده حد آن به هنوز نميكنم حس.ديگرم نيروهاي اختيار نيستم ، در خودم
.ميآورند آرامش و امنيت برايم هنوز نقاشيهايم
ندارد دفاع جاي"مزاحم"
الوند سيروس ساخته مزاحم فيلم بر نگاهي
كارگردان
حسنينسب نيما
سينما _1
ابتداييترين و دمدستترين فلاشبك ، تمهيد با روايت و داستان ساختمان پيريزي
به بسيار هم مزاحم هيجان خلق توانايي و تعليق عدم و است داستان اين كردن تعريف روش
ميگردد بر انتخاب نحوه اين
فضاي و صحنه پشت كردن تصوير به فيلمهايشان برخي در دنيا مشهور سينماگران اگر
اغلبشان ،(ميپردازند و) پرداختند مختلف حرفههاي در گوناگون آدمهاي و فيلمسازي
نمايش براي محملي به را موقعيت اين كه (هستند و) بودند قريحه با و هوشمند قدر آن
مقبول سينماي در.كنند تبديل خود ريشخند و هجو براي بستري يا سينما كار دشواريهاي
و روايت اساسي ضعفهاي پوشاندن كار به گاهي فيلم در فيلم ترفند اين آبها ، سوي آن
منسجم ضدقصه ساختار يك خلق يا سرراست قصه يك تعريف در كارگردان و نويسنده درماندگي
رو مستقيم روايت ، و شخصيت دغدغه از فارغ فيلمساز ميشود باعث يا ميآيد متفاوت و
مخاطب با را جهان از دريافتهايش آخرين تئوريسين ، يا نصيحتگر كسوت در و دوربين به
به سينماي و قصهگو فيلمهاي در صحنه پشت حضور اما بگذارد ، ميان در (مخاطب؟ كدام)
قصد اگر طيف اين فيلمسازان كرد؟ توجيه ميشود دلايلي چه به را بدنهاي اصطلاح
اگر و آمدهاند ، اشتباه را راه آغاز از كه دارند عميق مفاهيم القاي و پيامرساني
و ناموفق پيشاپيش كه است روايت خلاهاي پركردن و قصهگويي از فرار مقصودشان
پشت نمايش ميكند گمان فيلمساز كه باشد اين ذهن به نزديكتر حدس شايد.بازندهاند
اينجا نكته اما ،(هست هم اينگونه كه) دارد مخاطب براي بالايي بالقوه جذابيت صحنه
بيخيال و خونسرد آدم چند و بوم و تراولينگ و فيلمبرداري دوربين تصوير صرف كه است
"كات" احيانا يا "حركت دوربين ، صدا ، " گاهي و ميپلكند وسايل اين دوروبر كه
از.ميشود بيننده ذهن شدن دور و كسالت باعث بلكه نيست جذاب تنها نه ميگويند ،
آرام كارگردانهاي اين و پاستوريزه و جعلي صحنههاي پشت اين واقعا بگذريم ، اينكه
اين از تصوري چه "ميره داره نور آقا ، " كه است اين نگرانيشان تنها كه بيخيال و
كه است اشارهاي قابل نمونه نظر اين از مزاحم ميكند؟ ايجاد تماشاگر در دشوار حرفه
.ميگذارد بيپاسخ را بالا پرسشهاي كردنش تصوير شيوه در هم و موضوع انتخاب در هم
در آن گرهگشاييهاي و گرهافكني يا داستان اوج نقاط از كدام هيچ تقريبا
رخ ديگري موقعيت در ميتواند راحتي به يا نميافتد اتفاق فيلم صحنه پشت سكانسهاي
احتمالا و) متفاوت نقشي سكانسها اين در است قرار كه وجودي با شكيبايي خسرو.دهد
با تفاوتي نهايت در كند ، ايفا را (مشهورش بازي شيوه و اغراقآميز كاراكتر هجو
راحتي به هم بازي و نقش تفاوت اين احتمالي جذابيتهاي و ندارد فيلمش از خارج شخصيت
شخصيت لودگيهاي عهده بر كاملا هم سكانسها اين در شوخي و طنز بارميرود دست از
و دستترين دم با (ديگري مقام هر يا) مديرتوليد سمت در كه است توهينآميزي
را كار الوند سيروس.بخنداند را مخاطب است قرار ديالوگها و رفتارها باسمهايترين
ساختههاي و خودش بر پرتاكيد و مستقيم ارجاع با و نميكند ختم هم جا همين به
دلقكبازي به موفق ، سينماگري كسوت در صحنهاي در.ميكند خرابتر را كار گذشتهاش
علاقه و عشق كنار در را استعداد و (سينما؟ سلام) ميكند نگاه سينما عاشقان از يكي
پشت ;(!شود گرفته كار به بايد حتما كه مفيدي توصيه) ميكند توصيه سينما كار براي
دوبارهسازي را _ هميشه براي بار يك _ شدهاش تحسين حد از زياده و موفق فيلم صحنه
آن توفيق در فيلم آن بازيگران نقش دوباره تا ميكند بازي را كارگردان نقش خودش و
دقيق بسيار تاكيدي معتمدآريا فاطمه و حجار ميترا بازي مقايسه و بيفتد همه ياد به
چند هم كلكسيون اين تكميل براي.باشد هم سينمايي استعداد باب در الوند جمله بر
دهان در سينمايي زندگي و سينما كار به عشق درباره نچسب شعار و صريح ديالوگ فقره
آخر صحنه جملههاي در هم سازندهاش و فيلم مانيفست و ميگذارد مزاحم قصه كارگردان
غيرمستقيم اشاره از مزاحم سازندگان تلقي و درك.ميشود شنيده شكيبايي خسرو زبان از
و صحنهها همين در خوبي به هم دراماتيك موقعيت و داستان قالب در مفهوم القاي و
.است بررسي و شناخت قابل ديالوگها
پشت بازسازي از ابايي تنها نه او كه ميشود باعث الوند غبطهانگيز نفس به اعتماد
فيلم پوستر طولاني نسبتا صحنه يك در بلكه باشد ، نداشته قبلياش فيلمهاي صحنه
متون مهمترين از يكي دراماتيك صحنههاي مهمترين از يكي اجراي پسزمينه در را چهره
و مشخص كاملا موقعيتي در و تصوير قاب در (سوفوكل آنتيگون) جهان نمايشي ادبيات
شخصيتهاي و داشت بيشتري فروتني هميشه براي بار يك در الوند) ميدهد قرار كامل
.(ميداد نشان مار دندان پوسترهاي كنار در را فيلمش اصلي
مطبوعات _2
نشريات از يكي خوانندگان تلفنهاي به پاسخگويي براي دادگر نيما فيلم ، ابتداي در
هر يا) سردبير با او برخورد شيوه.ميرود مجله دفتر به مشهور رنگيننامههاي و زرد
;است مزاحم در حضورش صحنههاي در الوند موضع و لحن شبيه بسيار ،(دارد كه ديگري سمت
شيوههاي و مطبوعاتي غلط رفتارهاي ذم در نصيحتگو موضعي و بالا از نگاهي و تفرعن ،
تصوير ديو چند ميان در فرشتهاي دادگر نيما تا ميشود باعث مخاطب جلب و جذب مبتذل
و شهرت استمرار و تحكيم براي اما است ، مخالف تحميق و دروغ و ابتذال با كه شود
غاز يك تا صد پرسشهاي و ميشود دچار نشريات اين مضحك تلفني مصاحبههاي در محبوبيت
كنيم ، نگاه موقعيت اين به جديتر كمي اگر !ميدهد پاسخ را مجله آن خوانندگان
تمهيدات و شيوهها تمام از مزاحم فيلم:ميرسيم هم وخيمتري نتايج به متاسفانه
و نقد به برائت اعلام براي ولي ميكند ، استفاده مخاطب جلب براي زرد نشريات همين
بر مبني را مطبوعاتچي استدلال فيلمش در كه الوند.ميپردازد آنها استهزاي و هجو
و ايرادها برابر در خودش اكنون ميكشد ، نقد به قيمت هر به او جذب و مخاطب به توجه
سينما به توانايي و فيلم فروش مزاحم ، فيلم بر صاحبنظران و منتقدان منفي نقدهاي
مخاطبان اينكه از غافل !ميكند عنوان برنده برگ عنوان به را مخاطبان همين كشاندن
سينما به براي فيلم و هستند زرد نشريات آن قرص پروپا مشتريان همان مزاحم احتمالي
همان محبوب سوپراستارهاي از استفاده:ندارد تازهاي و متفاوت روش آنها كشاندن
و سينما اهالي برانگيز حسرت و مجلل زندگي نمايش و برق و پرزرق صحنهآرايي ;نشريات
...و سوپراستارها مجدد ازدواج و صحنه پشت روابط ;بازيگران
فيلم _3
كنيد گمان شايد ;باشد فرامتني و حاشيهاي مسائل همه اينها شايد اما...
تصور يا شود گرفته ناديده حاشيهرويها اين با است قرار مزاحم سينمايي قابليتهاي
و پرده روي را خود نهايي تاثير بايد فيلم و نيست پراهميتي چندان نكات اينها كنيد
به بخش اين در ميكوشم دليل همين به و است درستي نظر.بگذارد جا به مخاطب حضور در
:كنم استخراج فيلم خود از را قوتش و ضعف دلايل و كنم رجوع مزاحم متن
وجود با فيلم چرا كه است اين ميرسد ذهن به مزاحم با مواجهه در كه پرسشي نخستين
همراه و تاثيرگذاري توانايي و تعليق حفظ و خلق از پرشمارش ، گرههاي و جذاب موضوع
دراماتيك موقعيت و مرموز داستان يك ميانههاي در چرا است؟ عاجز تماشاگر كردن
از زيادي شمار و ميشويم جابهجا صندلي در ميكنيم ، كسالت احساس پركشش ، بالقوه
شوك ، خلق يا ماجرا پيشبرد به كمكي هيچ كه ميكنيم تحمل را سكانسهايي و صحنهها
عدم و ضرباهنگ نام به چيزي مطلق غيبت در پرسشها همه پاسخ نميكنند؟ دلهره و هيجان
منفرد و مجزا صحنههاي نيز و داستان دروني ريتم حفظ بر تدوينگر و كارگردان كنترل
نشده آن به توجهي چندان فيلمنامه نگارش هنگام و ابتدا از كه چيزي ;است نهفته فيلم
قصه.است شده همراه فيلم با هم تدوين و شدن تصوير مرحله در اساسي ايراد اين و
تنش نيستند قادر بازيگران و كارگردان و كند ايجاد اضطرابآوري لحظههاي نميتواند
كه است اين هم اصليش دليل.دهند انتقال بيننده به را خود ويژه موقعيت تعليق و
عقبتر فيلم مخاطب دريافت و درك حد از آن گرهافكنيهاي و مزاحم در پيشآمده وضعيت
ناشي دلهره و موقعيت آن در گرفتن قرار نشود ، باور بيننده طرف از موقعيتي تا و است
.داد نخواهد رخ پنداري همذات اين از
كه كند پا بر معركهاي بتواند كه نيست باهوش قدر آن ماجرا شر قطب و منفي شخصيت
نشدنش ديده و ابتدايي غيبت يا بگيرد بازي به آن داخل را بينندگان و فيلم شخصيتهاي
.كند تبديل رمزآلود حالتي به را
جذاب و ويژه موقعيتي ايجاد به وقت هيچ پاينده نويد پوشي زن حال عين در
و است حدس قابل بينندگان طرف از پرده بر او طولاني حضور نخستين در و نميانجامد
پيش را گره اين قصه در حضورش عدم و اصلي بازيگران از يكي عنوان به حيايي امين نام
از را اسپيسي كوين نام هفت ، فيلم در فينچر ديويد كه حالي در داده ، لو فيلم شروع از
مطمئن نبيند ، را او تماشاگر ساعت نيم تا اگر كه استدلال اين با كرد حذف تيتراژ
پوشي زن قيد ميشد راحتي به مزاحم در.(ميبينيد؟ را تفاوت) اوست خود قاتل ميشود
شخصيتهاي مزاحم يا دهد انجام را كارها همين تا كرد مامور را دختري مثلا و زد را
انتخاب بالقوهاش جذابيت خاطر به صحنه پشت نمايش مثل هم پوشي زن گويا ;شود فيلم
ذهن كه نقشههايي واسطه به ديگر سوي از.است مانده باقي بيكاركرد اما شده ،
هم غزل داريم انتظار زود خيلي كشيده ، ماجرا آنتاگونيست هوشمندي فاقد و غيرخلاق
چنان او توقع ، اين برعكس درست ولي ببرد ، پي آنها بودن جعلي به تماشاگران مانند
قهر.نيستيم نگران برايش حماقتش واسطه به و ميكنيم ، شك عقلش در كه ميگيرد موضعي
و آشنا ملودرامهاي سوي به تعليق و رمز فضاي از داستان انحراف زمينهساز او
و ميكند خارج طبيعي روال از را فيلم و است...و عشق و طلاق محور با باسمهاي
دليل همين به ;ميبرد ياد از هم را شخصيتها مقدمهچينيهاي و پيشزمينه تمام حتي
تمهيدي 180 بيهيچ و بلافاصله رفتارش كه ميشود تبديل متناقض شخصيتي به غزل پدر
شمايلهاي از يكي به غزال پدر خانه در نيما حضور صحنه در و ميكند تغيير درجه
و متانت و تعقل توقع او از صحنه آن از پيش تا كه ميشود تبديل فارسي فيلم آشناي
فلاشبك تمهيد با روايت و داستان ساختمان پيريزي اينها كنار درداشتيم باتجربگي
تعريف روش ابتداييترين و دمدستترين ،(ماجرا پاياني صحنه در شخصيتها زبان از)
نحوه اين به بسيار هم مزاحم هيجان خلق توانايي و تعليق عدم و است داستان اين كردن
.ميگردد بر انتخاب
و متفاوت اجراي و نميافزايد قصه اوليه قابليتهاي به چيزي هم مزاحم كارگرداني
قابل قطعها و قابها حركتها ، همه.نميشود ديده ماجرا اين از قابلتوجهي
به فيلم هنري طراحي و صحنهپردازي و است تاثير فاقد دليل همين به و پيشبيني
و گرفتن سرسري از نشان مواقع اغلب در اما باشد ، چشمنواز دارد قصد وجهي بدترين
به كنيد نگاه مثال عنوان به ;ميخورد چشم به آن در اجزا و اشيا چيدن در بيدقتي
جاي همه در شكيبايي عكسهاي غزال ، اتاق و نيما خانه در بيارتباط و متنوع پوسترهاي
روي شكل ناشيانهترين به دادگر نيما نام چسباندن بدتر همه از و نشريه تحريريه دفتر
...و نويد منزل در شكيبايي فيلمهاي واقعي پوستر
_ ناچار _ شكيبايي ;ميدهد تشكيل را غيريكدستي و متناقض مجموعه هم فيلم بازيهاي
صحنهها بعضي در و (ميخواهد را همين نقشش چون) ميكند تكرار را مشهورش پرسوناي
مقابل در ميكند ، خلق مزهاي با لحظههاي خانه ، در ويديويي فيلم با برخوردش مانند
لعيا بودن قبول قابل و راحتي مقابل در تحملش غيرقابل بازي و حجار ميترا انتخاب
در حجار بيان و بازي به) ميزند فيلم به جبرانناپذيري لطمه حيايي امين و زنگنه
و نويد بيمقدمه تحول.(كنيد دقت نويد حضور در پاياني صحنه و خانه از او قهر صحنه
شايسته و درخور پايان هم غزال توسط بيرون به اسلحه پرتاب با ماجراها سرهمبندي
.بيايد "چيزش همه به چيزش همه" مزاحم تا ميزند رقم را فيلم
پيشنهاد _4
آمده ، كارگردان پيش شدن بازيگر براي كه فيلمي عشق جوان فيلم ، از صحنهاي در
فيلم كه سالني صحنه ، اين نمايش هنگام.ميكند اجرا را (1348) قيصر ازفيلم ديالوگي
اين و لحظه اين از سينما سالن در حاضران و آمد هيجان به آشكارا ميديدم ، آن در را
راز ميكنيد فكر.كردن تشويق و زدن دست به كردند شروع و آمدند وجد به ديالوگ
چه و قديميترها چه _ مختلف نسلهاي طي و زمان طول در فيلمها اين ماندگاري
بيش چگونه بازيگرش و فيلم و چيست در _ بودند تماشاگران از زيادي درصد كه جواناني
است؟ آورده دوام دهه سه از
تخريب اندرحكايت
"مزاحم":بازيگري نقد
پ.الف
خوب بازيگران ميگويند 1
موافقيد؟ نظر اين با شما.دهند نجات را بد فيلم ميتوانند
نظر به اريژينال چندان ما جانبي اطلاعات با البته كه "مزاحم" فيلمنامه و فيلم
متمركز فعلياش و قبلي همسران با سينما محبوب بازيگر يك پيچيده روابط بر نميرسد ،
جوان مرد و (او فعلي همسر و داستان قهرمان) بازيگرند نفر دو نفر ، سه اين از.است
دسيسههايش كل هم و است بازيگري شيفته هم ميكند ، ايجاد را اصلي مزاحمت كه زنپوشي
بازي پديده اساسا ترتيب ، بدين.ميآورد در اجرا به كردن بازي نقش نوعي دل در را
بالقوه قابليت با ايدهاي عنوان به امادارد ويژهاي اهميت فيلم اين در بازيگري و
يكيشدن و بازي در بازي.نميكند درخور استفاده آن از وجه هيچ به فيلم زياد ، بسيار
مطلقا كه باشد بالقوه جاذبههاي اين جزو ميتوانست واقعي دنياي و بازي دنياي
با جدي بازي اين مراحل در بايد قاعدتا بازي ، دنياي درگير آدمهاي.نشده بالفعل
دارد ، عهده به را نقشش حيايي امين كه شخصيتي دستكم) كنند شركت خاص لذتي حتي و دقت
"بازرس" از يك ، درجه فرنگي نمونههاي.(ميكند شروع را بازي خودش كه اين دليل به
امكانات اين ندرت به فينچر ، ديويد "بازي" حتي يا هيل روي جرج "بينش" تا منكيهويچ
پرداخت به سازندگان متعارف شدت به رويكرد ،"مزاحم" در اما.ميدهند دست از را عالي
شده باعث درگيري ، لحظات در تماشاگر كردن ميخكوب براي تصنعي تلاش و حوادث مهيج سطح
.شود محروم كلي به داستان ، اين در بازي ماجراي به مربوط پيچيدگيهاي از فيلم كه
تكرار هم فيلم خود بازيگران خصوص در اتفاق همين اما 2
فيلم كه اين تبع به زنگنه لعيا و حيايي امين حجار ، ميترا شكيبايي ، خسرو.است شده
جلوههاي بر را تاكيدشان ناگزيرند ماند متوقف كنشها عيني ابعاد و بيروني سطح در
را "بهت" موتيف فقط شكيبايي.دهند قرار شخصيتها افكار و احساسات ظاهري و بيروني
البته و فيزيكي درگيريهاي شدن پذيرفتني به حيايي ميكند ، تكرار نگاهش و چهره در
واكنشها ، در هم زنگنه و حجار و ميانديشد فيلم اواسط تا كننده گمراه گريم حفظ
جالب و ميشوند خلاصه معمول و زنانه كاملا كشيدنهاي جيغ و ريختن اشك حسادتها ،
عكسالعملهاي با بوده خانهدار و قهرمان اول زن كه زنگنه واكنشهاي كه است اينجا
با برخوردشان جنس.است يكسان كاملا است ، بازيگري سابقه داراي و دوم زن كه حجار
.فيلم در بازي دنياي درك عدم از ديگري نشانه باز !است يكي دقيقا سوءظن ، يا بحران
،"وقايع مركز منزله به بازي" خوب ايده از فيلم سطحينگر و شتابزده گذر بنابراين
مختصات ميشود چگونه.است كرده دور آدمها درونيات به نقبزدن از هم را بازيگران
فيلم منش كه حالي در كرد ، منتقل غيرمستقيم طور به يا كشيد تصوير به را آدمي دروني
است؟ استوار مرئي و بيروني و فيزيكي امور بر
از را فيلم بازيگران ميتوان كلي ، توصيف همين با يعني 3
گذاشت؟ سازندگانش حساب به را همه و كرد جدا كارشان كاستيهاي
را آن خودشان ، هنر / حرفه حواشي در فيلمي با رويارويي تصور به كه بازيگراني
شده گفته ضعفهاي از برخي به فيلمنامه متقضيات از ميبايست قاعدتا پذيرفتهاند ،
.ميبردند پي
مثلا بازيگر ، جاي به جدل ، درگير آدمهاي ميشد كه است طوري كار برونگراي روند
و كردار در بازي ، اهل ويژه دلمشغوليهاي و مكنونات چون.باشند پزشك يا قصاب
.نيست گفتارشان
محدود آن ، در بازي براي فيلم اين انتخاب در كلي اشتباه همين به همچنين اما
و است مشغول او ظاهري جلوه به ميخواهد ، نقش چه آن از بيش حتي شكيبايي.نميشود
وظيفه انجام براي فقط انگار كه ميكند ايفا را نقشش فرموليزه و خشك و تخت چنان
كليشهاي تصوير ميتوانستند حجار ميترا و زنگنه لعيا آمده دوربين جلوي خود شغلي
ارائه كمتر غلظت با و شده كنترل اندكي را سينما اين "ايراني جيغوي جيغ و زنگريان"
از پرهيز براي كوششي ميكشد ، بيرون آب از را خود گليم كمي كه حيايي امين و دهند
اعتبار و ارج به چيزي نهتنها نهايت در نقشها نميدهد نشان شفاهي عقدهگشايي
به بلكه نميكنند ، اضافه خود بازيگران متوسط سوابق يا (شكيبايي درمورد) فراوان
.ميشوند منجر مخاطب نزد آنها ذهني تصوير تخريب
ميتواند بد فيلم:كرد فكر ديگري جمله به ميشود حالا 4
!موافقيد؟ يكي اين با.كند مخدوش را خوب بازيگران پيشينه
|