نكن نگاه دوربين به
تماشاگر نگاه
17-لينچ زبان از لينچ
نكن نگاه دوربين به
پناهي جعفر سينماي در ايراني زن
بادكنك - است برده پيش به آنها براساس را فيلمهايش حال به تا پناهي كه طرحي سه
وابستهاند هم به دلپذير و واضح چنان - (2000) دايره و (1997) آينه ،(1995) سفيد
آن با را قبلي نظريات تمام كه - جديدي فيلم با پناهي كه آن از پيش داريم دوست كه
عنوان به را زنان او فيلم سه هر.بشنويم آن درباره چيزي برسد ، سر - ميريزد دور به
چه و تمثيلي صورت به چه را زنان گرفتاري سه هر ميدهند ، قرار مركزي شخصيتهاي
كيارستمي عباس از نشاني سه هر و ميبرند كار به خود اصلي موضوع عنوان به غيرتمثيلي
.بردارند در را
ميشوند ، تبديل "دايره" به و مييابند تكامل "آينه" و "سفيد بادكنك" كه همچنان
دست از كامل طور به آنهاتقريبا مقبول و شده پذيرفته سادهدليشخصيتهاي
ميروند
فوگل رپ.جي
تاجيك امين:ترجمه
هر در او تاثير و (نوشت را سفيد بادكنك داستان كه كسي) است كيارستمي شاگرد پناهي
در موجود تناسب و راحتي گفت ميتوان مجموع در.ميشود آشكار كمتر مراتب به فيلم
نيست تخيل عدم يا گستاخي اين.برميآيد هنري ساده برخورد يك از احتمالا او كارهاي
وجود او هدف در خاصي شوروحس بلكه شوند سرهم شكل اين به او كارهاي ميشود باعث كه
و او توسط شده گرفته كار به مفاهيم.درميآورد شكل اين به را فيلمش كه دارد
.ميرسند متفاوت پاياني به كدام هر ولي هستند هم شبيه بسيار كيارستمي
هم شباهتها كه چند هر ميشود ، واضحتر شاگرد و استاد بين تفاوت فيلم ، هر در
فيلم عنوان اما است ، ساخته كيارستمي را كلوزآپ كه اين باوجود.مييابند افزايش
اين به.است جانبه همه و وسيع شكلي به كيارستمي ديدگاه.ميآورد خاطر به را پناهي
خود اختصاصي جهت در را آنها و ميگيرد را كيارستمي نوآوريهاي و روشها پناهي صورت
شاعرانه حساسيتي در كيارستمي با پناهي.ميكند هدايت اجتماعي موضوعات سمت به
مشكلات و ميدارد نگاه جامعه پايين سطوح و خيابان در را نگاهش او اما دارد ، اشتراك
كيارستمي و است شاعر خبرنگاري او.معمول زندگي فراز در تا مييابد جا همان را
پيش به زندگي و:است مشخص هم آنها فيلمهاي عنوان از اختلاف اين.شاعر فيلسوفي
را ما باد ،(1997) گيلاس طعم ،[ هيچ ديگر و زندگي:دقيقتر ترجمه] (1991) ميرود
و آسان چيز هيچ.است فلسفي فيلمهايي براي فلسفي عناويني اينها.(1999) برد خواهد
و دارد وجود حقيقي اطميناني و آگاهي آنها دل در.ندارد وجود آنها درباره متظاهرانه
مراقبهاي و تامل نتيجه بيترديد كيارستمي فيلمهاي.دارند ريشه خاصي ويژگي در همه
سرچشمه كردن مشاهده از مستقيما پناهي فيلمهاي كه حالي در هستند ، انتزاعي
و موجزتر ، فيلمهايي ميدهد ، نشان عنوانشان كه طور همان دايره ، و آينه.ميگيرند
مزه ته هم شكل سادهترين در حتي پناهي ، فيلمهايهستند تيرهتر هم آنها كنايههاي
همين در آدمها زندگي درباره او فيلمهاي كه چرا.ميگذارند جا به دهان در را تلخي
.است مكان و زمان
هر.ميگذرد تهران در بيفتد ، اتفاق روستايي منطقه يك در اينكه جاي به سفيد بادكنك
فيلمش سه هر پناهي كه قضيه اين ولي رسيد ، نظر به جزيي موردي اين زمان آن در كه چند
كيارستمي عوض در.ميآيد حساب به او براي مهمي تمايز وجه است ، ساخته تهران در را
حومه در دستكم يا روستا در را فيلمهايش همه تقريبا (تهراني شهروندي عنوان به)
شخصيتها ، دردارند ريشه خاصي واقعيتهاي در هميشه كيارستمي فيلمهاي.ميسازد شهر
جدا خاصي جامعه از كه ميپردازد آدمهايي به.خصوص به موضوعاتي و مكانها
ترتيب همين به هم پناهي فيلمهاي.هستند متعارف مكان و زمان از خارج و افتادهاند
او فيلمهاي.است آلودهتر آنها دنياي اما دارند ، را خود خاص كنايهآميز نشانههاي
.پرداختهاند فعلياش مكان و زمان همين با جديد ، ايران به
به مربوط دارد ، وجود سفيد بادكنك و كجاست دوست خانه بين كه ديگري آشكار اختلاف
از تركيبي پناهي ، بعدي فيلمهاي در موجود تصاوير.آنهاست اصلي شخصيتهاي جنس
.نيستند شكل اين به كيارستمي فيلمهاي از يك هيچ كه حالي در است ، زن بازيگران
دلايل اما است داشته عمل اين براي بيشتري انگيزه پناهي كه گفت روشني به نميتوان
سمت به را فيلمش ميدهد ترجيح پناهي چرا كند ثابت ميتواند كه دارد وجود زيادي
از كه ايراني فيلم يك در قطعا.نميكند را كار اين كيارستمي ولي كند هدايت زنان
توانايي زنان به نسبت مرد بازيگران ميكند ، تبعيت ايراني اجتماع ارزشهاي و سنتها
به موقعيتي چنين دادن.دارند آن عمومي حالت در انساني جامعه بازسازي در بيشتري
سياسي ، باري خودكار طور به تقريبا فيلم يك مركز در آنها دادن قرار و ايران در زنان
به او كه ندارد وجود دليلي هيچ كيارستمي كارهاي درميافزايد فيلم به را اجتماعي
همدردي ايراني جامعه در آنها مشكلات به نسبت كه اين يا ندارد ، علاقهاي زنان موضوع
عنوان به هم شده تعيين پيش از و دقيق صورتي به را زنان احتمالا او اما نميكند ،
ارزش آنها به باري چنين دادن با نميخواهد او زيرا.نميكند انتخاب فيلمهايش محور
ميكنند ، اثبات بعدياش فيلمهاي كه چنان پناهي ، ولي.بياورد پايين را زنان عمومي
.ميشود خوشحال باري چنين كردن اضافه از
داستاني فيلم با را مستند فيلم از صورتهايي آزادانه سالهاست ايراني فيلمهاي
فيلمها ، اين.زدهاند سرباز دو اين بين مشخصي اختلاف ترسيم از و كرده تركيب
گلدون و نون مثل فيلمهايي و كيارستمي ، هيچ ديگر و زندگي و كلوزآپ از پس دستكم
خود موضوع عنوان به را ، بازيگرش و فيلمساز بين متضاد رابطه ،(1996) مخملباف محسن
فهرستوار شرحي از بيشتر آينه خصوص به پناهي فيلمهاي ارزش اما.بردهاند كار به
نظر در بدونميدهد پرورش و ميگستراند را موضوعاتش پناهيفيلمهاست اين بر
بين از احتمالا او كارهاي سينمايي حس بازيگرش ، با او اساسي و اوليه همكاري گرفتن
سرگرمكنندهاي ظاهر فيلم اگر واقع در است ، كنايهآميز مفاهيم از پر آينه.ميرفت
مشكلات ساير و ميكروفون نصب مينا ، صداي ضبط براي تلاش مثل جزيي موضوعات اگر نداشت ،
نمونه يك از بيش آن ، ساده موضوع نبود ، جالب برايمان فيلم بردن پيش براي موجود فني
عشق با شدهاند ، پر شهري زندگي با پناهي فيلمهاي همه.نميكرد پيدا ارزش كليشهاي
كه اتفاقاتي لذتبخشترين از يكي.شدهاند ساكن آنها در كه مردمي و خيابانها به
.ميشود گذاشته نمايش به تهران از كه است تصويري دارد ، وجود او فيلم سه هر در
در را فيلمهايش.ميدهد انجام متحيركنندهاي كارهاي صوتياش طرحريزي با پناهي
نقليه ، وسايل عبور ماشين ، بوق - ميكند بنا صوتي آلودگي از شنيداري دورنمايي
زندگي و فعاليت ، از دريايي كه - تلويزيون و راديو صداي خياباني ، نوازندههاي
اين به و ميكند ترسيم ما براي ميكنند ، زندگي جا آن كه شخصيتهايي براي را انساني
.ميدهد ارائه ما به را حضور از قابلتوجهي حس ترتيب
ميگذارد ، نقد به را خودش سفيد بادكنك از شده بازسازي نسخهاي عنوان به آينه
آينه يافته تكامل نمونه فيلم اين - ميكند عمل ترتيب همين به آينه پس از نيز دايره
پناهي از آينه شكلگيري چگونگي به راجع مصاحبهاي ، در - است دوربين سوي دو هر در
با مينشست ، نيمكتي روي داشت كه ديدم را پيرزني بار يك" داد جواب اينطور ;شد سوال
تكان شدت به مرا تصوير اين.ميكرد نگاه اطراف فضاي و آسمان به - دامنش برروي كيفي
و است گرفتار بسته دايرهاي در او كردم فكركردم فكر زن اين زندگي به.داد
است اين بيانگر بيشتر فيلم دو اين بين قوي ارتباط ".بگريزد آن درون از نميتواند
آن خود در و است آن چكيده و فشرده باشد ، آينه از انشعابي كه آن از بيشتر دايره كه
گوشه در مينا مدرسه به ورود ازميشود آغاز دايرهوار نمايي با فيلم - دارد حضور
و ميزند دور را چهارراه شلوغي ميرسد ، بعد نفر به نفر يك از و ميشود شروع خيابان
.است مانده مادرش منتظر كه برميگردد اوليه نماي در تنها ميناي به بعد
شدن ساخته باعث ذهنش در كه سوالي است ، كرده اظهار مصاحبهاش آخرين در پناهي
خود احتياجات آوردن دست به براي سختي به كه كودكي دو اين":بود اين شد ، "دايره"
خود صميميت و هممحبت شدند بزرگ كه وقتي آيا ،[ سفيد بادكنك و آينه در] كردند تلاش
"ميكنند؟ حفظ شكل اين به را
به و مييابند تكامل آينه و سفيد بادكنك كه همچنان:شد مطمئن ميتوان چيز يك از
مقبول و شده پذيرفته شخصيتهاي آنها ، فريفتگي و سادهدلي ميشوند ، تبديل دايره
خود كه است بيرحم و تيره فيلمي دايره.ميروند دست از كامل طور به تقريبا آنها ،
سفيد ، بادكنك و آينه به نسبت و ميكند رها خودنمايي و فلسفي استدلالهاي از را
و تمثيلي كيفيت هيچ فيلم بگوييم كه نيست درست البته.دارد جريان سطح در بيشتر
آن سطحي معاني به كامل طور به آن كنايهآميز مفاهيم بلكه ندارد ، هم كنايهآميزي
ديگري داستان به يكي داستان ميكند ، تعقيب را متفاوت زن چهار دايره.است وابسته
فرار زندان از نااميدانه يا و ميگريزند چيزي از يا زنها اين همه ميشود ، منجر
زن هر براي بود ، طور اين اگر نيستند نظري چيز يك جايگزين زنها اين ولي.ميكنند
فراري زندانيهاي حتما كه نبود لازم بگيرد قرار آنها جاي در كه بود ممكن هم ديگري
نماينده است ممكن اينها.كنند زندگي هستند كه طور همان ميتوانستند بلكه باشند ،
جاي بازيگرانش كار و پناهي حساسيت ترتيب اين به.نيستند نماد ولي باشند چيزي
در دايره زيبايي.ندارد وجود كارشان در مورد اين در اشتباهي هيچ.دارد قدرداني
كه كوچكي طرح درآنهاست به خاص مفاهيمي تحميل از اجتناب و زنها اين با صميميتش
پناهي صحنه به صحنه و ميمانند پوشيده قطعي اطلاعات اجزا همه تقريبا دارد ، دايره
را آنها طرح همين كه جايي حتي ميدهد ، حركت اصلياش شخصيتهاي برروي را دوربينش
كردهاند ، فرار زندان از تازه كه جواني زن دو فيلم ، اول بخش در مثلا.ميكند رها
به را شهرشان مقصد به اتوبوس بليط خريد براي كافي پول تا ميزنند پرسه خيابان در
براي كه مدتي در ميگويد ، نرگس به است باتجربهتر و مسنتر كه آرزوبياورند دست
آرزو مابماند منتظرش جا آن از بيرون او ميرود ، ساختمان داخل به گرفتن راهنمايي
آدمهاي با و ميرود بالا پلهها از ميشود ، وارد ساختمان به كه ميبينيم را
ما ديد از آرزو كه هنگامي.است نرگس ديدگاه از اينها همه ميشود ، روبهرو مختلفي
در ميكشد ، انتظار او كه مدتي تمام در:نميكند رها را نرگس پناهي ميشود پنهان
نگاه دورهگرد نوازندههاي به و ميشود خيره مغازهها شيشه به ميزند ، پرسه خيابان
.ميبينيم را او ما ميكند ،
اينها نظير شخصيتهايي برروي ساده كردن صرف وقت همين شامل دايره از كامل بخش يك
با ميشويم ، منتقل ديگر زن به زني از ما ميگذرد ، دايره كه همچنان ولي.ميشود
و متقاعدكنندهتر فيلم و ميشويم روبهرو بيگناه كمتر و باتجربهتر آدمهاي
تمهيداتي پايه بر و است آن بخش ضعيفترين فيلم اول قسمت.ميشود غيرتصادفيتر
بهتر زندگي به او ايمان و نرگس بيگناهي نمايش براي كه ميرود پيش به تئاتري
(زندگياش محل سمت به تهران از فرار براي او تلاش) هم داستاني خط.شدهاند طرحريزي
متمركز زني برروي فيلم قسمت آخرين.ميرسد نظر به تصنعي بعدي بخشهاي از بيشتر
.است خياباني يك زن آن كه ميدانيم ما و شده سلب او از وكيل گرفتن حق كه ميشود
فيلم بخش سادهترين و كوتاهترين قسمت اين.ميمانند پوشيده هم او اسم و داستان
قسمت اين در پناهي.است پليس وانت يك حركت از كاملي نسبتا بخش شامل فقط كه است
آرامش از "كلوزآپ مديوم" يك.است كرده استفاده فيلمبرداري براي ساختار يك از فقط
در.است متوجه باراني شب سوي به و بيرون به پنجره از كه خيرهاش نگاه و خياباني زن
باقي حضور از لمس قابل و عميق حسي فقط و شدهاند حذف غيراصلي چيزهاي همه صحنه اين
او ندارد ، وجود داريم زن به كه نگاهي در ما ماندن باقي براي چيزي هيچ.است مانده
به چيز همه.ميكنيم درك را او موقعيت و ميشود وارد ما آموختههاي و احساسات به
را كارش و ميكند پيدا بسط شده داده آن به كه فضايي در.ميشود واگذار ما تصور
نتيجه به ميشود ، بيان فيلم توسط چيز همه كه وقتي از بهتر بسيار و ميدهد انجام
حاضر هم قبلي فيلم دو از يك هر در شكلي به كه چرا.است قوي فيلمي دايره.ميرسد
پيدا توسعه مدام كه است عكسي به كردن نگاه مثل فيلم سه هر به كردن نگاه.است بوده
و.ميشود واضح رفته رفته بعد و ميشود ظاهر ضعيف صورت به ابتدا در تصوير.ميكند
جاسازي تصويري آن در ميرسد نظر به كه چيزي هر ميافتد ، اتفاق اين كه اين محض به
شوخي ، - ميرود بين از است ، نهايي تصوير ميرسد نظر به كه چيز هر يا و باشد شده
فيلم به تبديل را آن پناهي كه داستاني تيرهترين عنوان به دايرهخودآگاهي كنايه ،
داستان.است شده اشاره آن به هم با او فيلم سه هر در كه است قصهاي همان است ، كرده
شروع او خودآگاهي ميشود ، تبديل آينه در مينا به سفيد بادكنك راضيه دختر ، يك بلوغ
به قدم بيگناهياش ، .ميشود تبديل دايره در نرگس به تا مييابد ادامه و ميشود
كه است داستاني اين.ميكند هدايت بودن خياباني توهم از رهايي به را او قدم ،
پايان به بيروح هرگز پناهي فيلمهاي ولي است ، غمناك و ترحمبرانگيز آن پيشرفت
از دور به و شفاف او نگاه.شوند بلعيده كه نيستند قرصهايي او فيلمهاي نميرسند ،
پرهيز سرراست نتيجهگيري يك در شخصيتهايش كردن غرق از او ولي است ، عريان احساسات
خلاف جهت در كه يافتهاند ترتيب صورتي به دايره و آينه سفيد ، بادكنك زنان.ميكند
او شخصيتهاي گويي.است شده داده آنها به هم شدن غرق امكان حتي و كنند شنا رودخانه
.نيست نااميدي و بدبين فيلمساز پناهي.شدهاند ستيز اين رسيدن سرانجام به وقف
زندگي ستايش در كيارستمي كارهاي مثل او فيلمهايزندهاند كاملا شخصيتهايش زيرا
يافتن جريان و درخواستنمييابد زندگي وجود خود در را تحسينش كيارستمي نيستند ،
كه آن نه كرد ، تحملش بايد كه است چيزي نهايت ، در پناهي ، فيلمهاي در زندگي اشيا
كه زنان بخصوص.ميگيرند نيرو مردم ، تحسين با او هاي فيلم اما.داشت دوست و چشيد
.كردهاند جمع خود در فلاكت با شدن روبهرو براي را تصميم و زيركي و مهارت
تماشاگر نگاه
ايران در بازيگرداني وضعيت به نگاهي
بيبازيگردان بازيگران
افشنگ مريم
سينماي به اخير سال چند طي كه است مقولههايي جمله از بازيگر انتخاب و بازيگرداني
نشده ارائه برايش مشخصي تعريف هيچ وارداتي مقولات ديگر شبيه و است شده وارد ايران
يا بازيگر با بازيگردان بين رابطه _روابط اين براي هم مشخصي قانون.است
.است نشده تعريف اختياراتشان چنين هم و آن وحدود حد و _ كارگردان
"پدرخوانده" فيلم با ميلادي دهه 70 از واقع در بازيگر ، انتخاب همان يا "casting"
.شد مطرح جدي كاملا حرفه يك عنوان به و كرده پيدا جهان سينماي در ويژهاي اهميت
حقيقت در.ميشود ذكر "casting" واژه بازيگران اسامي از پس دنيا فيلمهاي تمام در
آنها نزد فيلمشان ساخت براي فيلمسازان كه دارند وجود زمينه اين در كارشناساني
بازيگر انتخاب براي متخصصين اين نظرات از آنها تحليل و نقشها تعريف با و ميروند
اين مناسب هنرپيشههاي شده ارائه تعريفهاي براساس نيز آنها و ميكنند استفاده
.ميكنند معرفي را نقشها
كارگردانها كه كارهايي از يكي ايران در هنوز دهه چند گذشت از پس اين ، باوجود
.است بازيگران با تمرين ديگر مسئله.است بازيگر انتخاب ميكنند آن صرف وقت مدتها
است مقولهاي "acting coach" ولي ندارد بازيگرداني نام به مقولهاي بازيگري دنياي
با خصوصي شكل به كه دارد حضور شخصي حرفهاي بازيگران همه زندگي در كه معني اين به
.ميكند تمرين آنها
موارد اكثر در كه است كارگردان برعهده او هدايت و بازيگر با تمرين هنوز ايران در
زمان در و كارگردان دستيار عهده به تمرينها اين فيلمبرداري شروع از بيش
چرا كه برد پي بتوان مورد چند به اشاره با شايد.است كارگردان دوش بر فيلمبرداري
وجود عدم آن دليل مهمترين.است كارگردانان برعهده تمرينات بار هنوز ايران در
نمادين و شاخص نشانههاي از يكي بنابراين.است ايران سينماي در تكنيكي اصول
از بازيگرداني ايران سينماي در.است بازيگر با سروكلهزدن ايران در كارگرداني
حضور از بيضايي كار اين در.شد ساخته "مسافران" مثل حجمي پر اثر كه شد شروع زماني
آن از پس و.ميبرد بهره بازيگران با تمرين براي دستيار عنوان به پسياني آتيلا
ساخته پسياني بازيگرداني با حاتميكيا ابراهيم "يوسف پيراهن بوي" و "سبز خاكستر"
كارگردان برود پيش تكنيكي اصول براساس فيلمسازي مقوله قدر هرچه بنابراين.ميشود
بيشتر بازيگردان وجود ضرورت و ميدهد دست از بيشتر را بازيگر با سروكلهزدن وقت
تجربه كه آدمي به نياز يعني ;ميطلبد را خود خاص دانش كار اين البته.ميشود احساس
.باشد داشته را كار اين سواد و بازيگري
يك عنوان به رضايي حبيب بود ، آن بازيگردان كيانيان رضا كه "شيشهاي آژانس" از
كه "دارم سال پانزده ترانه من" از و.شد ايران سينماي وارد مستعد و جوان بازيگر
را ديگر ستاره يك نويد عليدوستي ترانه داشت عهده به را آن بازيگرداني رضايي حبيب
بازيگردان وجود با كه فيلمهايي است داده نشان تجربه.ميدهد ايران سينماي به
قرار توجه مورد ديگر جهات از هم و بازيگر لحاظ از هم جشنوارهها در ميشوند ساخته
بيشتر تمركز و بازيگران از كارگردان خاطر آسودگي بتوان را آن دليل شايد.ميگيرند
.دانست ديگر عوامل بر
است اكران حال در سينما پردههاي روي بر او "مزاحم" فيلم كه "الوند سيروس"
را بازيگرداني من:ميگويد ايران سينماي در بازيگرداني مقوله شدن رايج درباره
انتخاب و هنرپيشهها بازي.است كارگردان كار كار ، اين ميدانم كارگردان وظيفه
ميتواند كسي مگر.است فرعي رولهاي به مربوط casting.است كارگردان عهده به آنها
از كه كارگرداناني براي آنكه وجود با و.كند انتخاب بازيگر اسكورسيزي براي
كارگردان وظيفه بازيگرها رهبري معتقدم ولي قائلم احترام ميكنند استفاده بازيگردان
.هنرپيشههاست هدايت كارگرداني كار از بخشي و است
در است ، مخالف بازيگرداني مقوله با كه كارگرداناني از ديگر يكي "جيراني فريدون"
اعتقاد كنيم جدا بازيگر از را كارگردان كه مسئله اين به من:ميگويد باره اين
بازيگر و صحنه در بيايد كسي كه نداريم هم فرهنگ در بازيگرداني نام به مقولهندارم
ممكن.است بازيگر انتخاب به مربوط هم آن كه دارد وجود casting ولي.كند هدايت را
قبل تا ولي موافقم مقوله اين با من كه بكند مشاوره casting مسئول با كارگردان است
.كند هدايت را بازيگر بايد كه است كارگردان اين فيلمبرداري از بعد.فيلمبرداري از
و "پست ارتفاع" فيلم دو بازيگرداني فجر فيلم جشنواره بيستمين در كه "رضايي حبيب"
و توهم نوع دو دچار ما:ميگويد داشت عهده به را "دارم سال پانزده ترانه من"
بازيگران بعضي طرف از يكي هستيم ، سينما پيكره در بازيگرداني درباره اشتباه
اكثر براي ديگر توهم.بازيگر آموزش يعني بازيگرداني است اين تصورشان كه حرفهاي
همين به و كارگرداني در دخالت يعني بازيگرداني ميكنند فكر كه است كارگردانانمان
نبودن ، يا حرفهايبودن وراي بازيگر كه اين.نميكنند استفاده بازيگردان از هم دليل
فيلم شرايط به باتوجه را يكدستي و درست بازي فيلم يك صحنههاي تمام در بتواند
ميشود ميسر بازيگردان يك حضور با باشيد مطمئن كند ، اجرا كارگردان خواسته و نامه
.ميافتد اتفاق كمتري زمان در و بهتري كيفيت با حداقل يا
آموزش ضعف كه حالا":ميگويد بازيگري بحران عنوان با مطلبي در پسياني آتيلا
به يعني.بيفتد اتفاق بدهبستان اين در بازيگرسازي كه است خوب داريم بازيگري
بسيار آلبومهاي به كه اين جاي به سينما كارگردانان از برخي كه برسيم مرحلهاي
كه ششدرچهاري عكسهاي و كنند رجوع دارند وجود فيلم توليد دفاتر در كه خندهداري
تمرينهاي سر ببينند ، را ندارد فعلي وضعيت به ربطي و ماست بچگيهاي مال معمولا
خيلي ما casting سيستمكنند انتخاب نزديك از را خود بازيگران و شوند حاضر تئاتر
يا آشنا و دوست از پرسوجو يا آلبومها همان ديدن به و است افتاده پا پيش و ساده
تصويري آرشيو داراي كه آموزشگاههايي به مراجعه يا تلويزيون سريالهاي برخي ديدن
".ميشود ختم هستند
17-لينچ زبان از لينچ
روح نيمهتاريك
رادلي كريس:گردآوري
پوريا امير: ترجمه
نظر به او حرفهاي و ظاهر از.ميكند صدق هم كراننبرگ ديويد مورد در موضوع اين &
هولناك و تلخ سينمايي كابوسهاي ولي است ، معمولي و ملايم و متعادل آدمي كه ميآيد
خاطر به كه است ديوانهاي آدم اصل در او آيا:است اين اصلي سوال.ميكند خلق
است معمولي و ملايم آدم يا ميدهد؟ جلوه معمولي و ملايم را خودش قضيه ، اين كاربرد
درست يكي كدام نگيرد؟ را خودش جلوي و كند رها را خودش عموم ، انظار در دارد نياز كه
است؟
به شود ، پديدار آدم آثار در كه چيزي امااست همينطوري ذاتش.اينهاست دوي هر او
يخ كوه يك ظاهر مثل.است آدم حالات و رفتار ظاهري شكل از حقيقيتر خيلي نظرم
معلوم اصلا مديد ، مدتهاي و ميكند حركت طرف آن و طرف اين به آرام كه ميماند
.ميشود انجام انفعالاتي و فعل چه تويش كه نيست
پيدا چيستان كتاب يك خودش خلوت حياط در بيلي" عنوان با داريد ديگري تابلوي &
فورا ميبيند ، واقعيت در آدم كه كوچكي چيز گرفتن نظر در با تابلو اين."ميكند
آدم گوش يك باير ، زميني تكه روي كه انداخت "آبي مخمل" فيلم در جفري ياد به مرا
دارد؟ جذابيتي چه شما براي كند ، پيدا چيزي خانهاش بر و دور آدم اينكه.ميكند پيدا
كه ببيني ولي كردن ، حل به كني شروع و كني پيدا چيستان كتاب يك واقعا كن تصور خب ،
همه.مياندازد وحشت به را تو و ميشود آشكار رازها.است پيچيده واقعا معماهايش
.ميافتد اتفاق هميشه كه است چيزي اين و ميكنيم پيدا چيستان كتابهاي اين از ما
خودش ذهن در فقط را تصور اين آدم كه است اين مشكل.بكنيم را تصورش ميتوانيم
آدم حس يا نميكنند باور را آدم حرف بگويد ، ديگران به را آن اگر حتي و ميپروراند
درصد صد وجه هيچ به ارتباط برقراري امكان كه ميشوي متوجه يكهو.نميكنند درك را
به توصيفشان براي كلام و دارد وجود آدم زندگي در دست اين از زيادي چيزهاينيست
.نميآيد كار
كه را چيزي مشخص وجوه از كوچكي چند هر بخش ميتواند كه است اين سينما عالي ويژگي
چون نميگويد ، را ماجرا همه هم باز البته.كند بازگو نيست ، بيانش به قادر كلام
است اين معنياش و ميآفريند رمزي و راز كه هست آدم دنياي در احساسهايي و حالتها
ميدهد نشان كه مياندازيم كار به را فكرمان طوري اولش.كنيم حل را معمايي بايد كه
از اندكي نشانههاي كه هست زندگي در زيادي مسيرهاي و ;رازيم آن معناي يافتن شيفته
كه - توجه قابل شواهد نه - داريم اندكي قرائن و شواهد.ميدهد ما به معما حل امكان
.ببرد پيش مسير اين در را ما بتواند
|