31_ است روباه قاتل
روايت و پيرنگ داستان ،
گرفت نام تاريخ كتاب برترين دنكيشوت
دنكيشوت
31_ است روباه قاتل
The murderer is fox
كويين الري
كيهان خجسته:ترجمه
و ميشد ريختناش عرق موجب حركتي كمترين.بود ساكن چيز همه.بود سنگيني وزنه شب
.ميريخت هم در عصبياش سيستم
.ميكشيدند نفس تند تند و بودند نشسته ايوان در
را گردنش عرق كه حالي در بعد "ميبارد باران حتما":گفت و كرد تازه نفسي تالبوت
"خلبان؟ نه برق ، و رعد با همراه هم آن":داد ادامه ميكرد پاك
سرعت به ابر آشفته تودههاي.شد خيره آسمان به بيحوصلگي با و "بله":گفت ديوي
.ميكردند عبور
ديوي ، .ميدهند فشارش آهني چنگك با انگار كه ميكند درد طوري سرم":ناليد ليندا
".بالا برويم بيا
.برو تولين نميآيد خوابم من -
.نميروم تو بدون -
بيدار شب تمامنكنم ريسك است بهتر.است خراب اوضاع امشب گفت ، خود با ديوي
.نميشود چيزي متوجه او و ميمانم
.رفت ليندا سوي به و شد بلند ميخورد تاب كه نيمكتي روي از
.نكن لجبازي بداخلاق زنهاي مثل -
ناگهان.بود شده كبود چشمانش پاي.چرخاند او طرف به را چهرهاش نيمهروشن فضاي در
!است غيرممكن اما.ميداند ليندا گفت ، ديوي به چيزي
.برو حالا ، همين بالا برو تو ليني ، شويم؟ بيخواب دو هر بايد چرا -
.باشي طبيعي بايد است ، خوب
.نميروم تو بدون _
.ليني كن بس -
".كشيد نفس نميشود !است سنگيني هواي عجب بچهها؟ خبره چه":غريد اميلي
لاغر دوباره" مادر كنيد نگاهش.دارد نياز استراحت به ديوي":گفت لجبازي با ليندا
".باشد گذرانده را بدي يكشنبه كه شده شيطاني شبيه.شده
".فاكس ليندا خوبه حالت خيلي كه تو":گفت طعنه با ديوي
با الان همين بايد فاكسي ، بگذاري كلاه مرا سر ميتواني نكن خيال":شد بلند ليندا
".بالا بيايي من
.رفت بالا پلهها از او همراه ".ميمالم شيره را سرش":كرد فكر نااميدي با ديوي
".امشب خصوص به.شوم دور خواب اتاق اين از بايد من.بايد"
".لين بخوانم كتاب ميخواهم":گفت بياعتنايي با ميرفت ور بندكفشش با كه حالي در
".بماني بيدار زياد نبايد":گفت ميشد آماده رختخواب به رفتن براي كه ليندا
روايت و پيرنگ داستان ،
نوشتن
كابلي پل
محمديسرشت مريم:ترجمه
است ، عليتها زنجيره وپيرنگ ميشود توصيف كه است رويدادهايي تمام شامل داستان
ميدهد فرمان كه عليتي
سه از تحقيقات ابتداييترين حتي اما.نيست روايت و داستان نزديك رابطه منكر كسي
دلپذيرترين به هم آن - گاهبهگاهشان درآميختن وجود با كه ميبرند نام اساسي چيز
"پيرنگ" ،"داستان":از عبارتند فقره سه اين.متمايزند يكديگر از كاملا - ممكن شكل
فقره سه اين از يك هر حال شامل كه خاصي ، فني تعاريف به آنكه جاي به اما."روايت" و
سريال سال 1999 ، .بزنيم آشنا و تازه نسبتا مثالي كه است بهتر كنيم ، اعتماد شده ،
ماجراهاي".شد پخش بريتانيا تلويزيون ويتي.آي كانال از اوليورتويست قسمتي چهار
است ديكنز چارلز رمانهاي نخستين از و ادبيات دنياي در مشهور اثري ،"تويست اوليور
نام به است يتيمي پسربچه حكايت داستان.رسيد چاپ به سال 1838 در بار اولين كه
سپس و ميشود رانده شر دنياي به آنجا از و ميشود بزرگ نوانخانهاي در كه اوليور
از او روزي و رزق اصلي منبع كه خردهپاست باجگيري فاگين.ميافتد فاگين دام به
.ميشود تامين ميبرند ، حساب او از كه ولگرد ، بچههاي از دارودستهاي خلافهاي خرده
برايش كه اتفاقهايي او ، ماجراهاي تويست ، اوليور شخصيت داستان حساب ، اين با
.هستند رمان مهم اجزاي از حوادث اين با مرتبط رويدادهاي و ميافتد
ميكند ، حوادث از سلسلهاي درگير را اوليور كه عللي يا "تويست اوليور" پيرنگ اما
و فاگين دام به اوليور چرا اينكه.نيست داستان عين عبارتي به و است داستان از جدا
نامشروع فرزند اوليور.نيست او مادر و پدر وضعيت با بيارتباط ميافتد ، همدستهايش
دنيا اين در زماني را خود نفسهاي نخستين او.است فلمينگ اگنس و ليفورد ادوين
ميشود آشنا اگنس با زماني ليفورد.نيستند حيات قيد در دو آن از يك هيچ كه ميكشد
ادوارد.ادوارد نام به است پسري صاحب خود همسر از و است ناموفق ازدواجي گرفتار كه
از هميشه اوليور افكار تا ميشود سبب بعدها كه است مانكس ، به معروف مرموز ، جواني
بچه اين وجود به وقتي حتي كه ميرسد جايي به هم او خود و باشد عذاب در او بابت
ميراث و ارث به او دست تا ميشود مانع كه وجودي ;ميكشد زجر ميكند ، فكر يتيم
چنگ به ميداند ، خود مسلم حق كه را آنچه تا است مصمم مانكس.برسد ليفورد هنگفت
تغيير همزمان طور به و پيرنگ تغيير موجب كه اصلياي عامل رو ، اين ازبياورد
.است مانكس ميشود داستاني رويدادهاي
تولد به منجر كه وقايعي كامل شرح با كه است داستان انتهاي در تنها ديكنز ، رمان در
او كه شرايطي از دسته آن مورد در موضوع اين.ميشويم مواجه ميشود ، تويست اوليور
به ميشوند ، اوليور تولد به منجر كه وقايعي.است صادق نيز ميكنند خود درگير را
اين در اين وجود با هستند ، اولويت در او زندگي رويدادهاي زماني توالي در حتم ، طور
اينكه خلاصه.ميكند امتناع وقايع اين افشاي از ترجيحا ، روايت ، كه شاهديم رمان
رويدادهاي افشاي به تنها دارند ، عهده به را داستان هدايت وظيفه كه پيرنگ ، و روايت
بسنده كردهاند ، احاطه را شخصيتها و هستند مربوط موضوع به بيشتر كه كليتري
حرف شرح ميشوند ، نايل هم زيارت به عاقبت برانلو آقاي و مانكس" كه فصلي در.ميكند
قطع را گفتوگويشان كه جاسوسي و ميشود ردوبدل نفر دو اين ميان كه حديثهايي و
و خشك ازدواجي پيشنهاد جمله از ميشود ، افشا راز يك از بيش وقتي" فصل و ".ميكند
.ميشويم مواجه افشاگريها قبيل اين با ،"خرجي كمك و مهريه وعيد و وعده بدون خالي ،
روايت كه است مشخص شده ، داده اختصاص سايكس مرگ روايت به فصلي رمان ، در كه آنجا از
.كند متمايز يكديگر از را فصول اين افشاگريهاي تا داشته قصد طريق اين از
اپيزود.دارد متفاوتي روايت "بلسديل آلن" فيلمنامه با رمان اين تلويزيوني نسخه
اوليور ، والدين عاطفي رابطه از است مفصلي شرح شامل قسمتي چهار سريال اين اول
به را نفر دو اين داستان به مربوط حقايق تنها نه فيلم روايت."اگنس" و "ادوين"
افشاي از داستان انتهاي تا كه ديكنز رمان برخلاف - ميكند منتقل داستان ابتداي
اين به است ، "اول دست" كه ميكشد تصوير به را رابطهاي بلكه - ميشود اجتناب آنها
بازگو را وقايع آنها غياب در ليفورد ، رفيق برانلو ، و مانكس آنكه جاي به كه معنا
با و بازگو را خود ديالوگهاي خود زبان از كه هستند شخصيتها خود اين كنند ،
.ميكنند اجرا را رويدادها خود نقشآفريني
.است پيرنگ و داستان از غير چيزي روايت چگونه كه است حقيقت اين بيانگر فوق مثال
"پيرنگ" و ميشود توصيف كه است رويدادهايي تمام شامل "داستان":ساده جمله يك در
يكديگر با نحوي به وقايع كه آنجا از:ميدهد فرمان كه عليتي است ، عليتها زنجيره
نمايش از عبارت "روايت".شوند توصيف نيز يكديگر با ارتباط در بايد پس اند ، مرتبط
روايت براي كه خاصي (Mode) اسلوب كمك به وقايع اين (telling) بازگويي يا (showing)
ديكنز رمان كرديم مشاهده كه طور همانميكند تبعيت آن از روايت و شده انتخاب
همين به.ميكند روايت داستان انتهاي تا را خاصي كليدي وقايع كه است روايتي داراي
ابتداي در كه وقايعي همان با همراه دارد ، خاصي روايت نيز تلويزيوني نسخه ترتيب ،
مثال براي ميكند ، وقايع "بازگويي" در سعي رمان روايت ميشوند ، داده نمايش فيلم
اين ، وجود با.شده داده اختصاص ديگران و برانلو مانكس ، كلامي اظهارات به كه صحنهاي
كه چرا ;است (showing) نمايش يك كلامي صحنه اين كه كرد استدلال چنين ميتوان
نسخه.ميكشد تصوير به و انتخاب خاص شخصيتهاي اين با همراه را خاص صحنه اين روايت
البته ، و (showes) "ميدهد نشان" گذشته اوليور مادر و پدر ميان را آنچه تلويزيوني
.ميدهد نشان را وقايع اين از اول دست" تصويري كرديم ، اشاره نيز پيشتر كه طور همان
"نمايش" نه نفر دو اين ميان صحنههاي كه كرد استدلال چنين ميتوان نيز اينجا در
تولد و عاطفي روابط از خاصي صحنههاي تنها كه چرا ;است (telling) "بازگويي" كه
ميزند ، وقايع از بعضي "انتخاب" به دست تنها روايت عبارتي ، بهميشود ارائه اوليور
.واقعهاي هر نه
"بازگويي" و "نمايش" ظريف تمايز ميتواند چگونه روايت كه است اين گوياي فوق مثال
داده نمايش كه رويدادهايي انتخاب عمل كه است ضروري نيز نكته اين ذكر.كند حفظ را
مسئله ، اين با بيشتر آشنايي براي.است روايت فرآيند در مهمي بسيار عامل ميشوند
.كنيم اشاره (representation) (بازنمايي) مورد در كلي حقيقتي به بايد ابتدا
براي ميداند ، غيرمجاز را ديگر بعضي و مجاز را وقايع بعضي كشيدن تصوير به بازنمايي
(محصول 1998) "Pleasantville" فيلم:كنيد توجه مثال اين به موضوع ، اين بهتر درك
.ميگذرانند را روزگار حاضر عصر در كه است آمريكايي نوجوان خواهر و برادر يك داستان
ديگر دنياي يك از سر كه درمييابند ناگهان فيلم ، اوايل در خواهر ، و برادر اين
و سياه مستقل ، دنيايي.دهه 1950 اواخر تلويزيوني كمدي سريال يك دنياي درآوردهاند ،
سرنوشت اين تسليم كه آنها.بيچونوچرا و مطلق مسلكي لحاظ به و منزه و پاك سفيد ،
همكلاسيهاي رفقاي و تلويزيوني سريال خيالي والدين دختر و پسر نقش شدهاند ،
.نيست بيدردسر هم چنان آن آرتيستبازيها اين اما.ميكنند بازي را خود داستاني
به كه ميزند سرش به خواهر شام موقع:ميافتد خندهداري اتفاق فيلم ، ابتداي در
هيچ حاجت قضاي براي ميشود متوجه ميگذارد ، بيرون كه قدم اما.برود دستشويي
به ميدانيم ما همه كه را آنچه طنزآميزي ، گونه به اتفاق ، اين.ندارد وجود امكاناتي
مورد در فعلي بحثهاي به توجه با.نميرود دستشويي كسي تلويزيون توي:ميگويد ما
.ميكند حذف را بعضي و گلچين را وقايع از بعضي روايت ;بگوييم كه است دقيقتر روايت
شود"روايت" از ابتدايي ، چند هر بينشي صاحب تا ميكند كمك خواننده به فوق مطالب
و متمايز "پيرنگ" و "داستان" همچون اصطلاحاتي از را علاوهروايت به توضيحات اين و
.ميشوند اشتباه هم با يا شمرده يكي اغلب اصطلاحات اين كه آنجا از ميكند ، مجزا
گرفت نام تاريخ كتاب برترين دنكيشوت
مولايي رامين:ترجمه
فئودور داده ، اختصاص خود به را آثار تعداد بيشترين فهرست اين در كه نويسندهاي
تسخيرشدگان و كارامازوف برادران ابله ، مكافات ، و جنايت كتابهاي با است داستايوسكي
نوبل انستيتو ابتكار به كه طرحي در جهان ، كشور از 54 نويسنده يكصد از متشكل گروهي
نوشته "مانچا از نجيبزادهاي دنكيشوت ، " رمان درآمد ، اجرا به نروژ كتاب انجمن و
مادام" به آن از پس و برگزيدند تاريخ ادبي اثر برترين عنوان به را دسروانتس ميگل
.دادند راي فلوبر گوستاو اثر "بوآري
از دآسورا فليكس:چون نويسندگاني ايشان ميان در كه داور ، يكصد اين از يك هر
نايپل ، .اسوي:همچون ادبي نوبل صاحبان نيز و مكزيك از فوئنتس كارلوس اسپانيا ،
براي را ارزنده اثر ده نام ميبايد داشتند ، حضور سوئينكا وله و گورديمر نادين
.ميكردند فهرست "جهاني ادبيات كتابخانه" يك ايجاد
"كولي آوازهخوان":مانند كتابهايي همچنين تاريخ ، برگزيده اثر فهرست 100 ميان در
لوئيس خورخه نوشته "كوتاه داستانهاي" اسپانيايي ، شاعر لوركا گارسيا فدريكو اثر
"تنهايي سال صد" رمانهاي و مكزيكي رولفو خوان اثر "پارامو پدرو" آرژانتيني ، بورخس
.ميخورند چشم به ماركز گارسيا گابريل از "وبا سالهاي عشق" نيز و
فئودور داده ، اختصاص خود به را آثار تعداد بيشترين فهرست اين در كه نويسندهاي
و "كارامازوف برادران" ،"ابله" ،"مكافات و جنايت" كتابهاي با است داستايوسكي
فلوبر ، و اثر سه با كدام هر كافكا فرانتس و شكسپير تولستوي ، لئون "تسخيرشدگان"
فهرست اين در اثر دو با يك هر وولف ويرجينيا و ماركز گارسيا فاكنر ، ويليام هومر ،
كه است نويسندهاي تنها فرانسوي پروست مارسل ديگر سوي از.گرفتهاند قرار برگزيده
گرفته جاي فهرست اين در "رفته دست از زمان جستوجوي در" يعني جلدي هفت اثر يك با
و هومر "اديسه" و "ايلياد" شكسپير ، تراژدي سه چون كلاسيكي آثار بر علاوه.است
:جمله از است ، داده جاي خود در نيز را كودكان ادبيات آثار فهرست اين گوته ، "فاوست"
.ليندگرين آستريد از "بلند جوراب پيپي" و آندرسن كريستين هانس "كودكان داستانهاي"
آنها از كه نويسندگاني از عدهاي كرد ، اعلام نروژ كتاب انجمن از درهاگن ، فون آلف
چون نيز تعدادي و نكرده همكاري طرح اين با بود ، شده دعوت طرح اين در شركت براي
عدهاي از همچنين":كرد اضافه وي.بودهاند پروژه اين منتقدان از "آلنده ايزابل"
گرفته قرار فهرست اين در كتاب دو با خود كه ماركز ، گارسيا نيز و ديلن باب مانند
".نكرديم دريافت جوابي هيچ است ،
مه 2002 7- موندروليبرو ال:منبع
دنكيشوت
شود بيحرمتي عشق به وقتي
نصيريها ليلا
شخصيتهاي جزء خوزان مريم ترجمه با گلزورش جان سيب درخت قصه ميگن و اشرست فرانك
نثر با كه شخصيتهايي ;ميماند خاطر در هميشه يادشان كه هستند بهيادماندنياي
.كردهام استفاده نثر همين از شان توصيف در بنابراينميشناسم را آنها خوزان مريم
* * *
سوي دو در كه داشت ريشي اما بود ، (آلماني نويس نمايشنامه و شاعر) شيلر شبيه اشرست
نگاهي و خاكستري درشت چشمان و كشيده پاهاي با بلندقامت بود ، شده نمكي فلفل صورتش
كه سبيلي و كج اندكي بيني با زيبا ، كم و بيش و ميشد معني از لبريز گهگاه كه دور
به همسرش همراه زيبا و ساله هشت و چهل اشرست ، - ميپوشاند را گشودهاش لبهاي روي
.ازدواجشان سالگرد پنجمين و بيست خاطر به ديدارشان ، اولين محل بودند ، آمده توركي
ميكرد ، قطع را عمود جاده و ميشد سرازير دشت بالاي از كورهراهي كه جاده ، كنار
سمت روبه سنگي تكه روي كه بود سانت ، سي در دومتر قريب ،(قبر يك) باريك پشتهاي خاك
آن روي آبيرنگ استكاني گل مشتي و جنگلي آلوچه شكوفه شاخه يك كسي.داشت قرار غرب
آدمي گور - جاده تقاطع درشد برانگيخته شاعرياش شور و نگريست اشرست.بود افكنده
را مري ترجمه هيپولوتوس كتاب جيبش از و كرد پهن زيراندازي.است كرده خودكشي كه
چون و است تقوا و عصمت نماد هيپوليت و آتن فرمانرواي هيپولوتوس.آورد بيرون
.ميزند عشق سينه بر رد دست ميبندد ، مهرش به دل عشق ، الهه دختر فدرا نامادريش ،
درياها خداي از تسئوس و ميكند بدگويي او از - تسئوس - هيپولوتوس پدر نزد فدرا
قرار هيپولوتوس راه سر را دريايي هيولاي درياها خداي.كند هلاك را او كه ميخواهد
هلاكت به و ميكند سقوط ارابه از هيپولوتوس و ميترساند را اسبها هيولا ميدهد ،
اين متضمن معمولا ميشود هيپولوتوس به مختلف داستانهاي در كه اشاراتي.ميرسد
و قدر ندانستن و غرور علت به اساسا بلكه تقوا علت به نه هيپولوتوس كه است نكته
.ميرسد هلاكت به عشق حرمت
اين بيترديد.نشست و برخاست يكباره به.كرد حس خود درون در را اشتياقي اشرست
نيم روستايي خانه از سال ، وقت همين درست پيش ، سال شش و بيست.بود آشنا منظره
برنگشته آنجا از هرگز تعبيري به كه بود شده توركي عازم محل اين از دورتر كيلومتر
و برخورده زودگذر لحظات آن از يكي به زندگياش در.كشيد تير قلبش ناگهان.بود
:كند حفظ را آن شور و زيبايي بود نتوانسته
پاي گارتن رابرت دوستش و اشرست فرانك.بود رسيده پايان به دانشكده سال آخرين
اشرست.بود گرفته درد زانو بود ، فوتباليست زماني كه اشرست اما.ميكردند سفر پياده
برابرشان در كه بود دختري پي حواسش.ميكرد سير خود عالم در آرمانجو و رنگپريده
سودجويي فكر به بيآنكه ميكرد نظاره را زيبايي كه اشرستميآمد پايين دشت شيب از
پاهايش به را دختر رنگ تيره پشمي دامن باد ".زيبا چه":انديشيد باشد ، آن از
شده باز تازه روز همان گويي كه معصوم چنان و بود خاكستري چشمهايش.بود چسبانده
اين":گفت و برد بالا سلام نشانه به را دستش اشرست.كرد نگاه اشرست به دختر.بود
".گرفتهام درد پا كنيم؟ سر آنجا را شب ما كه ميشود پيدا روستايي قلعه يك طرفها
.آقا است ، عمهام مال.آقا.پايين همين -
در.است رسيده پايان به سفر كه بود واضح بود ، كرده ورم سخت اشرست زانوي بعد روز
سياحت به پايش بهبود به كمك براي بعد هفته طول در اشرست.شد ماندگار روستايي قلعه
متوجه كند خرخر لذت سر از كه گربهاي احساس با اشرست گاهي.ميرفت اطراف آن در
او به ستايشآميز غريبي طرز به - معصوم خاكستري چشمان آن - ميگن چشمان كه ميشد
.است شده دوخته
را دختر ميسرود ، عاشقانهاي شعر و بود لميده ميوه باغ در كه اشرست عصر يكشنبه
و تعقيب بود ، او پي در ميگن ، پسرعمه جو ، .ميآيد دوان دوان درختان ميان در كه ديد
غريبه حضور متوجه بيآنكه ايستادند ، يكديگر رودرروي دو هر و رسيد پايان به گريز
اثر بر اشرست.ميشد او مانع دختر و ميرفت جلو تهور با پسر - باشند چمن ميان
سوي به را ميگن سرنوشت.شد ناپديد غضبآلود پسر.جست جا از صحنه آن دردناك تاثير
!شود بيحرمتي عشق به نبايد بود ، رانده او
صفت حيوان و بيرحم تو به نسبت هرگز.كنم مراقبت تو از كه ميدهم قول ميگن -
با.ميكنيم فرار هم با بعد ميگيرم ، پول كمي و ميروم توركي به فردابود نخواهم
.ميكنيم ازدواج هم
آفتابي و آبي چشم داشت او با اندكي فاصله كه چهرهاي شد ، باز هم از اشرست اخمهاي
.بود
.هليدي فيل تويي -
.نفرستاد روستايي قلعه به نامهاي.بازگشت لندن به هليدي خانواده همراه بعد روز سه
ازدواج يكديگر با هليدي استلا و او بعد سال آوريل روز آخرين بگويد؟ كه داشت چه
...كردند
به چشمش كه بار اولينازدواجش سالگرد پنجمين و بيست در اشرست خاطرات بود چنين
.بود افتاده آسمان پهنه بر نقطه همين در درست او ايستاده قامت طرح بود ، افتاده ميگن
به اشرست.بود داده تكيه عصايي به مسن كارگري اتومبيل ، كنار !غريبي تصادف عجب
"چيست؟ اين بگوييد ميشود":كرد اشاره باريك و سبز پشته
صد تو بينوا ، دخترككشت را خودش خدا بنده."دختر قبر" ميگويند بهش طرفها اين -
توي كردنش خاك.خوشقلب و بود آفتاب پنجه مثل !نميشود پيدا او مثل هم يكي تا
خوانده درس جواني حالا ، همين مثل بود ، بهار.بود خاطرخواهي قصه.نبود شرعي قبرستان
تنگ روزي.برنگشت وقت هيچ ديگر و رفت جوان ناگهان روز يك.بود كرده اتراق قلعه در
آن.بود بزرگ سيب درخت آن نزديك جويبار روي كه رنگ تيره چيزي به افتاد چشمم غروب
گله يك در نبود ، بيخود خود از اگر.بود كرده آبتني آن در بار دو يكي جوان آقاي
.بكند را كار اين نميتوانست جا
و كشيد دراز ديدهها ، از پنهان تپه ، بالاي.ميلرزيد ريشش زير پنهان لبانش اشرست
عشق الهه و بود كرده دريافت را خود تقواي پاداش پسگذاشت زمين روي را صورتش
كردم؟1 چه بود؟ اشتباه كارم كدام":انديشيد اشرست.بود گرفته را انتقامش
ني ، 1373 نشر خوزان ، مريم ترجمه زمان ، آن از مكان اين از _1
|