|
|
زبان و جنسيت
قرن تا بود بحث مورد آن نام و شيء بين ارتباط كه سقراط زمان از.گذاشتهاند بحث به سوق تفكر و زبان وسيعتر حوزه بهسوي را انسان ورفانديشه -ساپير فرضيه كه گذشته آن بر ميتوان كه آنچه اما ;گفت سخن رابطه اين در قاطعيتنميتوان با هنوز داد ، ايجاد براي انسان بوسيله كه انتزاعي نظامي بهعنوان زبان" كه است اين نهاد صحه با انسان بلكه ;نيست جهان امور خنثاي و بيتفاوت ميرود ، گزارشگر كار به ارتباط واقعيات به نسبت را خود دروني احساسات باورهاو عقايد ، افكار ، زبان ، از استفاده گفتار در فصلذهنيتگرايي در نيز لاينز."ميكند بازگو اطراف جهان و بيروني و وجه نمود ، زمان ، مانند) مقولاتدستوري از استفاده با گوينده" كه ميدارد اظهار -293) "ميكند منعكس جهان واقعيات بر مختلف روشهاي به را خود ديدگاه و ذهنيت (غيره .(342 راستاي در اطرافمان جهان مااز برداشت نگرشو نحوه" است معتقد ورف سويديگر از قالبهاي مادريمان زبان "ميخورد رقم كرده ، تعيين ما براي مادريمان زبان كه مسيري رهنمون جهان از خاصي برداشت سوي به را ما ناآگاهانه و ميآورد فراهم را ما تفكر زبانهاي به كه افرادي":ميگويد خود زباني نسبيت اصل توصيف ويدرميشود وقايع از خاصي برداشت بسوي دستورزبانشان بوسيله صحبتميكنند مختلف (دستورهاي) از حدودي تا و نيستند يكساني ناظران آنها بنابراين.ميشوند هدايت جهان زبان":ميگويد چنين ديگر بياني با نيز ساپير."برخوردارند متفاوتي جهانبينيهاي و يكي هم با تعبيري به يا مربوطند ، هم ناپذيريبه جدايي طرز به ما فكري خطوط و نام خود زباني صورتهاي بينهايت گوناگونيهاي":ميگويد ديگر درجاي."يگانهاند مجموعه از حال هر به.است انديشه واقعي روند بينهايت گوناگونيهاي براي ديگري قرائت:دارد وجود متفاوت برداشت ورفدو-ساپير فرضيه متفكريعني دو اين نظرات مسير و است بشر تفكر شكلدهنده زبان كه است باور اين بر زباني جبر يعني آن افراطي اعتقاد زباني نسبيت نام با معتدلترآن قرائت در.ميكند تعيين را انسان انديشه زبان يك در تمايزاتيكه.ميدهد شكل انسان تفكر به حدودي تا زبان كه است اين بر .ندارد وجود زبانها ساختاري تنوع براي استحدي زبان همان مختص شده ريزي پي اگر" كه است ديدگاه اين جنسبا مقوله تحول بررسي است مدنظر دراينجا آنچه اما تعيين فرهنگي بهصورت جنس مقوله ولي است زيستي و طبيعي اصل جنسيتييك تقابل چه درك منتقلو توليد ، زبان طريق از نيز جنس فرهنگي مفهوم.(286 فولي) ".ميشود مدلهاي در منفي يا مثبت ارزشي قضاوتهاي كردن نهادينه با مقوله اين.ميگردد وذهنيت تفكرات زيادي بسيار حد دارد ، تا وجود زبانمندانش ذهن در كه شناختي .ميكشد تصوير به هستي عالم به نسبت را آنها جنسگرايانه جنس مقوله و شدگي دستوري عناصري يا عنصر مفهوم آن (واژگان در يا نحو در)كند دستوري را مفهومي زبان گاه هر پيچيده ارتباطي شبكه در عنصر آن پس آن از.ميدهد اختصاص خود به زبان آن در را خاص مذكور عنصر كه آنجايي از.ميشود وارد زبان ، آن عناصر ساير با جانشيني و همنشيني ناگزيراز زبان برنده بكار شده ، زباني ارتباطاتدرون از پيچيدهاي شبكه وارد معني يك به.است زبانشده ساختار از جزيي عنصر آن واقع در.آناست از استفاده انسان اختيار در انتخاب حق چندين نميتواند شده دستوري اساسي مفاهيم اين در زبان كارآمد منسجمو و بگيرد خود به خاص هياتي نميتواند صورت آن در كه چرا ;بگذارد .نيست مستثني امر اين از نيز جنس شده دستوري مقوله.بماند باقي متجلي منتهينحوه دارد جهاني جنبه زيادي حد تا كه مقولاتياست از يكي جنس مقوله نحوه به توجه با را زبانها مقوله اين بررسي منظور بهاست متفاوت زبانها در آن شدن هستند زبانهايي اول دسته:كردهايم دستهتقسيم دو به آنها در جنس مقوله شدن ظاهر آشكارا ميتوان آنها ساختواژه يا نحو در يعني كردهاند ، دستوري را مقوله اين كه كه هستند زبانهايي دوم و كرد مشاهده را(خنثي و مونث مذكر ، ) جنس مشخصكننده عنصر جنس مقوله نشدن دستوري" كه داشت توجه بايد البته.نكردهاند دستوري را جنس مقوله را يكساني ارزشهاي مردي و زن زبانها ، اين شناختي مدلهاي در كه معنينيست اين به است مشترك فرهنگها اكثر در جنس مانند مقولهاي وقتي حتي ;دادهاند اختصاص بهخود بدان بلكه ;دارند مقوله آن به نسبت مشتركي ديدگاههاي آنها كه نيست معنا بدين متفاوت فرهنگها بين ميتواند مييابد تجسم مقوله يك در كه شناختي مدلهاي كه معناست دستوري مقوله فاقد كه زبانهايي گويندگان كنيم تصور كه است منطقي حال هر به".باشد نسبتا مفهوم كردهاند ، دستوري را مقوله اين كه زبانهايي به نسبت هستند جنس .باشند داشته ذهن در جنس از متفاوتي اشارهبه بههنگام خودكار و مداوم ميكند ، بهطور دستوري را جنس مقوله زبان وقتي و وقايع و جهان زبانها نوع اين در.كند مشخص نيز را آنها جنس بايد جهان مصاديق تصور است منطقيميدهند اختصاص خود به را خاصي جنس كدام هر آن درون پديدههاي اما ;باشد داشته آنها زباني نحوهجنسدهي در مستقيمي تاثير موجودات جنسيت كه كنيم اشياءبيجان ، به مونث و مذكر جنس اختصاص.نميكند تاييد را فرضي چنين بررسيها ...و مونث اسم بهجاي مذكر اسم بردن بهكار حتي زنده ، موجود به خنثي جنس منطق از شده دستوري چيزي وقتي كه كنيم تصور بايد چرا.بيدليلباشد نميتواند دنبال به و نيست بيحكمت جهان اين در چيز هيچ بپذيريمكه اگر نميكند؟ پيروي خاصي اشياءو به جنسدهي نحوه در را خاصي منطق باشيم ، انحرافات اين سوي و سمت يافتن .ميبينيم جاري زبانهاي از بسياري بين در حتي و خاص زبان يك در جهان پديدههاي پي آن برندگان بكار باورهاي و زيربنايي تفكرات به ميتوانيم كه است ترتيب بدين .ببريم فارسي زبان در جنس ما اختيار در زمينه اين در كافي اطلاعات فارسي زبان همزماني بررسي كه آنجايي از سير بتوانيم بهتر تا داد خواهيم انجام بهصورتزماني را مطالعه اين نميدهد ، قرار .باشيم شاهد فارسيزبانان تفكر و زبان در را مقوله اين تحول و مونث مذكر ، :جنس سه عدد و(شخصي ضمير بجز)ضمير صفت ، اسم ، باستان ايراني در" مقولات اين بر علاوه;"دارد حالت هشت و جمع و مثني مفرد ، :شمار خنثي ، سه مفرد ، لحاظ از موصوف با صفت باستان ايراني در".داشتند نيز مطابقت هم با نامبرده ".ميكردند مطابقت هشتگانه حالتهاي و بودن خنثي مونثو مذكر ، و بودن جمع و مثني مونثدلالت اسم بر مذكر اسم گاهي كه معنا بدين است دستوري باستان ايراني در جنس" مشاهده كه همانگونه.مذكرند دو هر زن معني به Vanta -و دختر معني بهKainin:ميكرد مذكر اسامي از گاهي ميكنند مونثدلالت جنس بر كه واژگاناساسي بهجاي ميشود ".ميشد استفاده ."داد دست از را مثني شمار و جنس مقوله صفت و اسم غربي ميانه ايراني در " به مستقل كلمات اختصاص و جنس مقوله حذف با دوره اين در زبان ترتيبميبينيم بدين برداشته جنسي ارجاع نمودن منطقيتر جهت در مهمي بسيار گامهاي مذكر و مونث جنس دو .است مقوله دري فارسي در اسم عنوان زير ابوالقاسميدر.ندارد جنس مقوله نيز دري فارسي فارسي زبان در گاهي" كه ميدهد توضيح بعدا ولي ;است آورده را (مونث و مذكر) جنس عربي زبان در.ميرود كار به زبانمونث مونثآن اسمهاي و عربيمذكر مذكر اسمهاي گاهي دري فارسي در.ميرود بكار مونث اسمهاي بستن جمع براي كه است نشانهاي"ات" .(مونث جمع)لطمات:(مونث مفرد) لطمه مانند.ميبندند جمع"ت ا " با را عربي اسمهاي اين.ميرود كار به مونث صفت مونثبا اسم و مذكر صفت با مذكر اسم عربي ، زبان در ابوالقاسمي كه همانگونه ".وسطي قرون:مانند ;ميشود رعايت گاهي فارسي در قاعده آن در جنس مقوله از ميشود ، مربوط فارسي زبان به كه آنجا تا دارد ، اذعان آن به نيز ديگر زبان از واژهاي يا عنصر هرگاه" كه باشيم موافق باطني نظر با اگر نيست اثري مقصد زبان و ميشود اعمال آن بر مقصد زبان دستوري و نظامآوايي شود گرفته عاريت به مورد مبدادر زبان دستور قواعد ذكر ،"ميكند برخورد خودش واژگان مانند آن با رود ، كار به مقصد زبان در عينا ساخت آن اگر حتي نميرسد نظر به قرضيدرست واژگان اين براي الزامي نه و است شده رعايت مقصد زبان در قاعده آن كه است اين بر دليل نه مذكر مونثيا ندارداسامي جنس مقوله فارسي زبان كه آنجايي ازدارد وجود كار ;ميشود برخورد اصيل واژگان مانند آنها با و دادهاند دست از را خود هويت قرضي عربي "لطمهها" جمع صورت از"لطمات" جاي به ميتوان بالا مثال همان در كه بهطوري .كنيم استفاده همانگونه.شد حذف نيز ضمير و صفت مانند كلام اجزاء درساير جنس مقوله دري فارسي در .است گراييده سادگي به بسيار حياتش تاريخ طول در فارسي زبان ميشود مشاهده كه زباني درون عوامل تاثير دليل به فارسي زبان در جنس مقوله كامل حذف كه نيست معلوم امر اين در اجتماعي تحولات مانند زباني برون عوامل يا و بوده كمكوشي اصل مانند است رسيده ارث ما به حاضر حال در آنچه بهرحال.عوامل دسته دو هر يا بوده موثر (ساختواژه در وسيعي بسيار حد در و واژگان نحو ، ) دستور سطح در كه است مطلب اين گوياي ديده بوديم ، آن شاهد باستان ايراني در كه صورتي به جنس مقوله از اثري كلا .نميشود انگليسي زبان در جنس مقوله شاهد مدرن انگليسي در آنچه از كاملتر شكلي رابه جنس مقوله نيز باستان انگليسي زبان مساله به نسبت هم هنوز ازقرنها پس امروز انگليسي اما.بود كرده دستوري هستيم آن :بگذارد ما اختيار در كافي اطلاعات ميتواند و است حساس بسيار جنس .ميشود مشاهده ساختواژه سطح در امروز انگليسي در كه است واژهاي فعالترين man واژه شامل مقوله يك صورت به ابتدا در":ميگويد واژه اين مورد در كوبسن يا كارولين محدوديت بعدا اما ;ميكرد دلالت انسانها همه بر كه بود مطرح (generic term) باستان انگليسي كلمه.رفت كار به بالغ مذكر افراد به اشاره براي و كرد پيدا معنايي هر مورد در man كلمه.بود wifman سال بزرگ مونث براي و waeman سال بزرگ مذكر براي مذكر براي جديدي و ظريف مفهوم در هجدم قرن در اينكه تا ;ميرفت كار به جنس دو دو هر بر كلمه اين كه بود براين ادعا باز حال همه در اما.شد گرفته كار به بزرگسال انگليسي در زير جمله مثال بطور نبود چنين عمل در كه صورتي در ميكند دلالت جنس :نيست قبول قابل girl grows up to be a man A فقط ;ميشود تداعي مرد مفهوم آن از شده مشكل دچار شامل اصطلاح يك عنوان به man چون جنس دو هر براي و است كرده حفظ را خود شامليت جنبه كه است كلي احكام از بعضي در :مانند ميرود بكار Man is mortal شده معرفي آنها براي معادلهايي فمنيستي اصلاحطلبان سوي از هم حالت اين در حتي اما نشان زبان اين در را جنسگرايانه تفكر عمق اين و هستند خنثي جنسي ارجاع نظر از كه .ميدهد از كلماتي.ميشود مشاهده بسياري كلمات درساخت تكواژ يك صورت به man ديگر سوي از و فمنيستي اصلاحطلبان از بسياري كه دليل اين به ندارد عام مفهوم محققا دست اين مرد تفكر و هستند محور مرد كلمات نوع اين كه علت اين به معلمان آموزش مركز حتي آنها براي را خنثايي معادل و برآمدند آن اصلاح صدد در ميكند منتقل را گرايانه .است آمده (1) جدول در كلمات اين از نمونهاي.(ياكوبسن گودارد ، ) كردهاند مطرح علينژاد بتول دارد ادامه آمريكا در محافظهكاران
|
|