تو مقابل جاست همين دوزخ
49_ است روباه قاتل
منتقد نگاه

تو مقابل جاست همين دوزخ
سلينجر دي جي از شده ترجمه آثار باب در گزارشي
نويسنده
يزدانيخرم مهدي
از ميكنداو شريك خود عذاب در را خواننده كه است مدرن تفكر يك نمونه سلينجر
دارد نفرت مردم كاتوليك احساسات و داشتن دوست
در كه است نويسندگاني جمله از آمريكايي غريب و عجيب نويسنده سلينجر ديويد جروم
سلينجر او ، افسانهاي مردمگريزي و خاص زندگي علت بهاست شده معرفي خوب ايران
دوست.ميشود محسوب نيافتني دست حال عين در و دوستداشتني نويسندهاي همواره
بحث و علاقه مورد همواره آدمها تيپ اين كه ميگويم جهت اين از را داشتني
كه او ادبي مهم مرتبه خاطره به هم دستنيافتني و هستند نويسندگان و روشنفكران
او است آمده دنيا به م.سال 1919 در سلينجر.است رسيده آن به محدودش آثار عليرغم
.ميپردازد "نيويوركر" مانند نشرياتي در خود كوتاه آثار چاپ به تحصيلات از پس
دانشگاه در بار دو او.دارد معقولي اجتماعي زندگي م.از 1951 قبل تا سلينجر
در تحصيل اجباري دوران از غير واقع در.ميكند تحصيل ترك سپس و كرده نامنويسي
كنار آمريكا آموزشي خشك نظام با نميتواند گاه هيچ سلينجر "فرج ولي" نظامي مدرسه
آمريكا ارتش به جنگ شروع با و ميرود فرانسه و آلمان به سي دهه اواخر در او.بيايد
و 45 سالهاي 44 در متفقين سنگين جنگهاي در حضور با را دوره اين.ميشود ملحق
ماشين ارتشياش جيپ در او سلينجر ، زندگينويس تنها همينگوي گفته به.ميكند سپري
همينگويوار ، رويكرد اين از بعد !است داشته همراه به داستان نوشتن براي تحريري
بسيار سلينجر آثار انتشار دوره.ميكند خود مهم داستانهاي نوشتن به شروع سلينجر
چاپ داستاني كارهاي مجموع.دارد داستان مجموعه ويك رمان دو واقع در او بود كوتاه
سلينجر.شدهاند منتشر "داستان نه" كتاب در آنها شاخصترين كه است عدد او 31 شده
او هنري كارنامه آثار اندك مقدار اين واقع در.است نكرده منتشر چيزي كه است سالها
حاضر مردم درميان حقوقي دعاوي براي هم آن و بار چند فقط كه او.ميشوند شامل را
.ميشود شناخته آمريكا جنگ از بعد داستاننويسي نماد عنوان به امروزه !است شده
حدودي تا و پركار فاكنر.هستند تفكر نوع دو نماينده سلينجر دي جي و فاكنر ويليام
سلينجر اما ميشناسند ، آمريكا ماب فيلسوف و كلاسيك نويسندگان زمره در را دوست فرم
كه سلينجر بالاخصهستند آمريكا مردمي نويسندگان محبوبترين همينگوي حدودي تا و
.است كرده تصوير اعجابانگيز را و 60 دهههاي 50 در آمريكا جوانان كابوس
به تقريبا كه اثري.است سلينجر بلند رمان تنها واقع در رمان اين:ناتوردشت _1
سال و سن كم جواني ناتوردشت معروف شخصيت.است شده ترجمه دنيا زنده زبانهاي اكثر
ساعته چند زماني پروسه يك در او."شود بزرگ" ميخواهد مدرسه از اخراج پي در كه است
.ميماند باقي آينده چندراهي سر بر شكستخورده و حيران آخر در و رفته جامعه داخل
و ذهني واقعيت با و بردارد خود عصمت از دست ميخواهد كه است ساله نوجواني 16 هولون
حرف خود با است درونگرا شخصيتي كه او.برود بيرون واقعيتهاي جنگ به پسندش مورد
با برخورد از اضطرابش و او دروغين منشي جاهل.ميخورد شكست و ميكند روايت ميزند ،
دوست كه جور آن را آدمها اوهستند تضاد در اجتماع خشونت بنمايههاي و ساختارها
دورهاي در هولدن.ميترسد آنها از اما ميدهد فحش آنها به.ميكند وصف دارد
!وطن مام و خانواده اخلاق ، است ، غالب جريان آشويتس آدورنو ، قول به كه ميكند زندگي
و كند ثابت را خود ميخواهد او بين اين در.ميكشند را خود آخر نفسهاي آمريكايي
چندگانگي علت به پنجاه و چهل دهههاي در.نمايد ديكته ديگران به را وجودش
جديد كسوت در كابوسها مجدد ظهور و دوم جنگ فاجعه آمريكا ، اجتماعي ساختارهاي
و سياست منطق.بود شده زندگي از واخوردگي و بحران دچار آمريكايي جوان گانگسترها ،
و نسلي هم علت به سلينجر.ميكرد هضم خود در را پديدهاي هر سياسي ژورناليسم
آمريكايي نهيليسم يك به دوم بار نكبت جنگ گذراندن و جامعه وسيع طيف اين با همدردي
جوان نهيليسم اين در بود ، متفاوت اروپايياش نوع با كه نهيليسمي.بود شده دچار
.ميكند زندگي بودن براي تنها و كشيده دست جهان متافيزيكي ابعاد تمام از آمريكايي
جوان ميكرد ، مطرح او دروني اراده به اتكا با را تنها انسان دغدغه سارتر اگر
مدرن جهان عليه رستاخيز و "مبارزه" ميانديشيد ، خود دنياي هزل و هجو به آمريكايي
:مينويسد سلينجر آدمهاي درباره ميلر.ميآمد حساب به خندهدار شعار يك او براي
.است دوم جهاني جنگ در تجربياتش با آميخته نسلانش ، هم همانند سلينجر ، ديدگاه"
از باشد ميوهاي اندازهاي تا شايد سلينجر ، داستانهاي قهرمانان روحي مواجهههاي
".است درگير خود با پرهيزكارانه جنگي در كه جهاني از هراس و رنج ياس ، ملامت ، درخت
آخر در و ميگذراند قهرمانبازي و ولگردي به را روز سه ميگريزد مدرسه از هولدن
چند نامحسوس فلاشبك اين در.ميكند روايت ما براي روانكاو تخت روي داستان تمام
با را خود اطراف آدمهاي هولدن.است نفرت آنها از يكي كه ميشود ديده مهم ويژگي
.نميگذرد آنها جسم از آدمها اين وصف در حتي او ميكند ، گزارش نفرت از هالهاي
ظاهرشان به كثيفي اين درجه حالا هستند شياد و كثيف همگي آدمها هولدن براي
تعريف اول ميدهد تعريف دو اطرافش آدمهاي از خود گويههاي من در او برميگردد
هستند ، حقهباز و كثافت لعنتي ، آدمها همه دايره اين در كه است بيرحمانهاش و ذهني
رفتاري مواجهه:دوم.دارد را مرگشان آرزوي كه است متنفر آدمها اين از قدر آن او
ذهنش در او.است محترمانه و دوستانه منطقي ، معمولا كه است آدمها اين با هولدن
را تباهي سلينجر.است سلاح خلع آنان مقابل در عملش در و ميكند هجو را آدمها اين
انطباق عدم است ، دروني گسيختگي يك داراي هولدن واقع در.ميكند تعريف گونه اين
اول درجه مدرسه و نيويوركي خانواده شديد فشارهاي و تحقيرها نتيجه او اعمال و افكار
انگشتنما او براي باشد قهرمان شده كه هم كمي حداقل تا كند كاري ميخواهد او.اوست
و تيپ خوش "سترادليتر" مانند نه او اما است لذت اوج جالب آدمهاي با آشنايي و شدن
هم به را آدمها حال تا دارد نفرتانگيزي جوشهاي "اكلي" مانند نه و است ورزشكار
او اما نشود متاسف گناهي هيچ از و شود خشن ميكند سعي مدرسه از فرارش از بعد.بزند
رخنه او در قدر آن ترس اين و ميشود ترس دچار آمريكا وحشي و آزار كودك جامعه دل در
كه چيزهايي به دقيقا هولدن كه است جا اين جالب.ميشكند شخصيتي لحاظ از كه ميكند
طبيعت قانون ، نقض با ميخواهد او.ميكند بيزاري ابراز است علاقهمند آنها به
سرپوش يك بزرگنمايي و شدن بيخيال هولدن براي.كند عوض را خود زندگي اجباري
با خود ارتباطي و اجتماعي بنمايههاي تمام پاي زير ميخواهد او.است تسكيندهنده
فجيعي طرز به او اما يابد دست شخصيتي "استقلال" به بتواند تا كند خالي را ديگران
و مرگ برابر در هيچگاه اما ميكند فكر آن بهميترسد مرگ از هولدن.ميخورد شكست
آمده رمان در كه..و پنجره از شدن پرت و مردن ، از او نميايستد خودكشي بالاخص
.است آشويتس دوران كودك يك تباهشده معصوميت از نمونهاي هولدن.ميكند فرار است
كتك او.است راستگو و صادق بسيار منشانهاش بزرگ رفتار و لحن عين در نوجوان اين
بيان خاص رقتي با عين به را كنشها اين تمام و...و ميشود تحقير ميخورد ،
جنس با معنوي رابطه نوعي ميخواهد.است عشق درباره ديدبومي يك صاحب او ميكند
در ناتوردشت:است عيار تمام خورده شكست يك هولدن.ميخورد شكست كه كند ايجاد مخالف
تاثير ايران جوان جامعه و هولدن دغدغههاي همسويي علت به.است محبوبي رمان ايران
در گلشيري سيامك كه طوري به.است آشكار ايراني نويسندگان از چندي آثار بر رمان اين
آخرين بهعنوان نجفي محمد.است شده وطني هولدن ساختن به موفق حدودي تا كابوس رمان
و آهنگين زبان توانسته او.است كرده ارائه را ترجمه بهترين نوعي به ناتوردشت مترجم
چاپ سه به سال 78 تا و شده چاپ سال 77 در كتاب اين كند ، بازسازي را هولدن منفعل
.است نيلا نشر كتاب ناشر.است رسيده
و فراني ميگرديد "عذابآور" و "عصبيكننده" رماني دنبال به اگر:زويي و فراني _2
است كرده سپري را ناتوردشت تجربه كه خوانندهاي !است من اول پيشنهاد و مثال زويي
دومين نوعي به كه وزويي فراني.ميشود سردرگمي و بهت دچار زويي و فراني خوانش در
نشسته ثمر به تجربههاي و متافيزيكي دغدغههاي حاصل ميشود محسوب سلينجر رمان
اعضاي دو اين.ميشوند تشكيل "زويي" و "فراني" بخش دو از داستان.است او تكنيكي
درباره داستان كل.دارند حضور سلينجر آثار اكثر در كه هستند "گلس" خيالي خانواده
ديالوگ صورت به تماما كه است شخصيت دو اين مابعدالطبيعي و عرفاني دغدغههاي
يك در (فراني پسر) لين با فراني برخورد با ما رمان نخست بخش در.است شده بازآفريني
به خاصي ربط هيچ كه مسايلي درباره پيچيده و درهم گفتوگويي هستيم ، مواجه رستوران
سعي عذابآور ملاقات اين در دانشجو دو هر.باشد شعر آن اصلي محور شايد و ندارند هم
پايان نخست قسمت و "ميآورد بالا" فراني اينكه تا دارند خود اثبات و ردگيري در
طي او.ميبينيم خودش خانه در را فراني ما زويي يعني رمان دوم قسمت در.ميپذيرد
عشق ، يعني خود دروني مسايل از زويي بزرگترش برادر با عذابآور و طولاني گفتوگويي
و فراني.ميشود تمام پاروديك بنمايهاي با گفتوگو اين و ميگويد مرگ و عرفان
با سلينجر.است جهان داستاني ادبيات روانشناختي رمانهاي پيچيدهترين از يكي زويي
شخصيت چند تجزيه به ميكوشد شرقي عرفان و مذهب مانند كلاني و مهم مسايل به علاقه
تحمل غيرقابل احمقهايي آدمها ناتوردشت ، هولدن براي اگر.بپردازد خود سرخورده
تبديل مرموز و عجيب موجوداتي به آدمها اين زويي همچنين و فراني براي بودند
نخست نماي از.است كرده استفاده آدمها اين ساختن براي ديالوگ از سلينجر.شدهاند
و ميشود وارد مادر است بادي نامه خواندن مشغول حمام در او.ميكنيم آغاز زويي بخش
اين در.ميكنند گفتوگو هم با ساعتها فراني و زويي سپس و ميكشد حرف به را او
و تنگ فضاهاي.نميخواهد شايد و نميتواند و برود بيرون ميخواهد زويي حين
ميناي از آدمها جسم حضور و طرف يك از اشيا وجود براي تاكيد همراه به خردكننده
دروني پيچيده ماجراي يك ريختشناسي به سلينجر شده موجب بيني خلط تا گرفته دندان
در سعي گلس خانم و زويي و فراني با تقابل در اشيا بر كلاسيك تاكيدي با او.بپردازد
نظر به غيرطبيعي و واضح چيز همه در اغراق آن در كه دارد را تئاتري فضايي ساختن
آرامش به براي مفري تا ميكوشد و است ناتوان خويش بودن از كه فراني براي.ميرسد
نسل نماينده فراني واقع در.ميكند بازي را مراد يك حالت زويي پيداكند رسيدن
به واقعا ديگر حالا و شده اجتماع تسليم كه است هولدناست آمريكا رفته دانشگاه
از كه ترسي علت به او ميزند چنگ شهودي مسائل و عرفان به او.است رسيده جنون مرز
برعكس من عقيده به.كند پنهان خود از حتي و همه از را خود ميكند سعي دارد مردن
و !نيست عرفان از تمجيد و ستايش در قصه خواندهام زويي و فراني بر كه نقدهايي عموم
و گروتسك از پارودي از پراست رمان.است رمان به نگاه ابتداييترين و سريعترين اين
مردي زويي.است آفريده را دراماتيك دوزخ يك گرفتنشان قرار هم كنار در و دو اين جمع
در اما ندارد خوشي دل مرگ از نيز او است كرده تجربه را فراني عوامل خود كه است
.ميكند بازسازي خودش و او جسميت بيان براي را مسائل ابژكتيوترين زويي با ديالوگ
فراني كه را ذهني ابرشهر آن ميكوشد و دارد نظر زير را فراني حركات كوچكترين او
.بكشد چالش به ساخته خود براي جسمي عشق از سرخوردگي دليل به شايد
تبديل كوچكي ماجراهاي و ارتباطات از انبوهي به متن چالش اين به فرمي نگاه از
دستمايه با سلينجر.ندارد خواننده آشناي و ذهني نظم قبال در تعهدي هيچ كه ميشود
و تنهايي به فرار.دارد خويش تنهايي مقام در انسان اثبات در سعي عرفان قراردادن
خواننده به قدر آن فضا اين.است فراني دغدغه رمان تيره و تنگ مكانهاي از رهايي
در خاصي حركت هيچ.ميشود كابوس دچار درونش فضاي و رمان از كه ميكند وارد فشار
بازمانده شخصيتي زويي و فراني مادر گلس ، خانماست ساكن چيز همهنميشود ديده اثر
و بيگناه نقشبرههاي فرزندانش او براي.است آمريكايي خانواده پرشكوه دوران از
و خواهر عكس بر او.بشويند خوب را دندانهايشان بايد كه ميكنند بازي را زيبايي
خانه لوازم تمام شده باعث كه جرياني.است وصل فاكنري نوستالژيك جريان يك به برادر
گلس خانم.باشند داشته را مسيح با تقابل در فراني معنوي و عرفاني بعد همان او براي
كه را خانهاش.است دمخور اشيا با و ميكند زندگي اشيا با او است ، شيواره زن يك
براي سي دهه مادر يك نمونه ميكند سعي و دارد دوست كردهاند آماده نقاشي براي
واقع در.است فراواقعي ديدي با دقيق اما روزمره ديد يك بين رابط او باشد بچههايش
رماني زويي و فراني.ميآيد حساب به مادرش نوعي به و همسايه چاقه خانم زويي مسيح
براي آفريدن و زايش مسئله.ندارد وجود آن در عاشقانه كلمه يك حتي كه است عاشقانه
زايش اين مقصر را مردم او شايد و ميآيد حساب به درك غيرقابل مسئلهاي فراني
سال 1380 در كتاب ترجمه اولين است شده ترجمه تازه ايران در زويي و فراني.ميداند
كه خاصي علل به رمان اين و بود كتاب ناشر مركز نشر.شد انجام زكريا ميلاد توسط
رمان موفق چندان نه ترجمه از همگان اما كرد فروش خوب است ديوانه سلينجر محورش
كه دوم ترجمه اما.است داده گزارش لحن از عاري را سلينجر زبان زكريا ميلاد.گفتند
است گرفته انجام (ناباكوف مترجم) فرجام نيك اميد توسط آمده بازار به پيش روز چند
هر بهاست موفقتري ترجمه زباني دقيق نكتههاي بازسازي و زبان لحاظ از ترجمه اين
.دارد را خواندن ارزش پري يعني مهرجويي اقتباسي فيلم علت به زويي و فراني حال
ادبيات گراترينهاي درون فراني آدمهاي.كشاند بيراه به را مهرجويي كه اقتباسي
سلينجر خود.كرد الصاق سينما به را آنها ميتوان پريشان منگوييهاي با آيا جهانند
!ندارد نظري چنين
بگويم تفصيل به سلينجر ديگر كتاب دو از نميتوانم مقاله اين در:آثار ديگر 3
مجموعه اين "هشتم و چهل خيابان نقاش دلتنگيهاي":ميشوم رد كوتاه اين بنابر
مهمترين از وي رمان دو مانند كرده منتشر داستان نه نام با را آن سلينجر كه داستان
.است آشنا كاملا و منظم ريتم يك داستانها ريتمميآيند شمار به قرن داستاني آثار
منحصر قدر آن كرده انتخاب داستانهايش براي سلينجر كه فرمهايي و ژانرها اصولا
خرق فضا و ريتم اين در كه نويسندهاند اين آدمهاي اين واقع در.نيستند فرد به
و مسخره مرگهاي انواع.است مرگ درباره داستانهايي دلتنگيها.ميكنند عادت
.ميافتد اتفاق "موزماهي براي خوش روز يك" داستان در آن شاهكار كه احمقانه
اين داستانهاي كلام يك در.فراموشي حال در آدمها هستند واقعي و لخت فضاها
دراز ساليان دغدغه) نبودن و بودن آن در كه هستند پيوستهاي بههم حلقههاي مجموعه
اين.مياندازد كافكا بينظير فضاهاي ياد را ما طنز و سياهي شدهاند نقاشي (انسان
است داده انجام سال 77 در ققنوس نشر را آن جديد چاپ اما شده چاپ بارها نيز كتاب
قصه يك شده منتشر تازگي به سلينجر از كه ديگري كتاب.است گلشيري احمد كتاب مترجم
است زويي و فراني منطقي ادامه واقع در "بلندبالايي هر از بلندتر بالا".است بلند
فضاي يك ميبافند فلسفه و شده حبس (تاكسي) ماشين درون آدمها بار اين
است نيلوفر نشر كتاب ناشر.نيست تارانتينو "سگداني" به بيشباهت كه اكسپرسيونيستي
دوست را سلينجر.است كرده منتشر سال 1380 در تعاوني شيرين ترجمه با را كتاب كه
شخصيتي به راهبوارش بازندگي او است ديوانگي دوره يك آفريننده باز چون داريم
"رولفو خوان" مانند و است نكرده چاپ داستاني كه است سالها شده ، تبديل جنجالي
.است آورده دست به جهان ادبيات در را جايگاه بيشترين داستان حداقل با مكزيكي
دوست از او.ميكند شريك خود عذاب در را خواننده كه است مدرن تفكر يك نمونه سلينجر
جهان از كه است ادبي آلن وودي يك نوعي به.دارد نفرت مردم كاتوليك احساسات و داشتن
.است شده مايوس خود دوره مدرن
49_ است روباه قاتل
كويين الري
كيهان خجسته:ترجمه
The murderer is fox
:كرد نگاه او به علاقه با الري
"ليندا؟ راه ، كدام"
.كنيد تحقيق پرونده مورد در -
؟ پرونده كدام پرونده؟ -
!ديوي مادر و پدر پرونده _
...نميفهمم درست متاسفم -
حرارت با لينداكويين آقاي بوده ، بيگناه ديوي پدر كه كنيد ثابت ميتوانيد شما -
قاتل يك پسر ديگر ديوي باشد ، نكشته را جسيكا فاكس بايارد اگر چون":ميداد ادامه
در پدر خون و آمده دنيا به قاتل كه ترسآور ، چرنديات اين همه وقت آن و نيست
هستيد؟ متوجه !كويين آقاي رفت ، خواهد هوا به دود مثل غيره ، و دارد جريان رگهايش
مداوا را ديوي دكتري هر از بهتر نكشته ، را جسيكا مادرش ديوي پدر كه كنيد ثابت اگر
"!ميشود خوب شوهرم حال وقت آن كردهايد ،
.شد خيره او به الري
راهحل چنين ميتواند باشد عاشق بسيار كه زني تنها عزيز ، لينداي":گفت سرانجام
درباره كه روزنامههايي بريده" داد ، تكان را سرش اما".كند پيدا را درخشاني
چه.ميكند بياعتبار را پدرش بيگناهي فكر ديوي ، گفتههاي و بوديد فرستاده محاكمه
كه حالي در است ، بيگناه فاكس بايارد كه كند ثابت ميتواند ديگري كس هر يا من جوري
به كه اين مگر است؟ قاتل او ميدهد نشان كه دارد وجود او عليه محكمي شواهد چنين يك
"ليندا؟ است طور اين.بدانيد بيگناه را او دلايلي
".بگو كويين آقاي به خب ، ديوي ، ":گفت ناراحتي با ليندا
:گفت ميرفت ور خالياش گيلاس با كه حالي در و آمد آنها سوي به پنجره از ديوي
".ندارم ديگري دليل پدرم ، گفته جز راستش ، "
.بنشينيد دوتان هر.بنشينيد.فهميدم -
تماشا را جالبي نمايش انگار كه كردند نگاه او به جوري و نشستند كاناپه روي دو هر
طور چه دقيقا محاكمه هنگام فاكس بايارد رفتار.بزنيد حرف واضحتر حالا":ميكنند
"بود؟
اصرار محاكمه طول در مدام بايارد كه اين ميگفتند بابا و مامان":گفت ليندا
".است عجيب خيلي نيست ، قاتل كه ميكرد
"است؟ داده ادامه قتل انكار به او آيا.است عادي پديده اين":گفت بيصبرانه الري
منتقد نگاه
نميافتد "اتفاق" هيچگاه "عشق"
ارژنگ رضا نوشته "قهوه فنجان ته لكههاي" رمان به نگاهي
آشفته رضا
تمامي به هم موازات به "اتفاق" و "عشق" موضوع دو "قهوه فنجان ته لكههاي" رمان در
اين پيداست ، هم رمان عنوان از كه همانطور.ميدهد سو و سمت شخصيتها و رويدادها
.ميشود عشق از عاري و روانشناسانه ساختاري داراي فال بر تكيه با رمان
صحنه در يعني.است رسيده آغاز به پايان در مدرن آثار از بسياري همانند رمان اين
فالگير زبان از بهرام خانوادگي حال شرح خلاصه شنيدن با نويسنده تخيل قوه قهوه فال
نويسنده بنابراين.شود وارد "عشق" بدون "اتفاقات" اين جزئيات به كه ميشود تحريك
ايراني خانواده يك مدرن روابط از كوندرايي ميلان برداشتي به ذهني جستوجوي اين در
و همينگوي قلم از متاثر كوندرا ، از تاثيرپذيري بر علاوه نويسنده.ميرسد روشنفكر
شده ختم ايراني لعابي و رنگ به كه تاثيرپذيري نوع اين البته.است آمريكايي كارور
.باشد ايراني نويسنده توانايي بيانگر ميتواند است ،
دچار ماهعسل از پس روز يك درست كه هستند روشنفكري و جوان زوج نگار ، و بهرام
بهرام.ميكشاند گسست به را آنان زندگي ابتدا همان از كه ميشوند عاشقانهاي بحران
زمان از سال كه 10 است گمشدهاي "عشق" مريم.ميبيند را مريم "اتفاق" حسب بر
نگهداري طلاق ، از پس مشكلات با هم گمشده عشق اين امروز اماميگذرد شدنش ناپديد
بينتيجه وجوي جست اين از بازگشت از پس بهرام.است مواجه پير پدر و كوچك دختر يك
در.برهاند تشويش و نگراني از را نگار تا ميكند بهانه را اتومبيل تعمير دروغ به
و نميافتد ، "اتفاق" كلام واقعي مفهوم به "عشق" هيچگاه "قهوه فنجان ته لكههاي"
اجتماعي خوب نسبتا موقعيت از آنها.است رمان آدمهاي سرگرداني براي عاملي همين
و نقاش بيتا تلويزيون ، كارگردان فرامرز روزنامهنگار ، بهرام مثلا هستند ، برخوردار
كارمند بهروز روانشناسي ، دانشجوي آيدا حقوقي ، وكيل مريم فكري ، پرورش كانون كارمند
.شدهاند بحران دچار فردي لحاظ به اما ميدهند نشان موفق اجتماع در آنكه با..و
كنند باز خود روحي و عاطفي مشكلات از گره بتوانند بيآنكه ميلولند ، خود در اينان
حاج و آقا حاج مثل آدمهايي البتهبرگردند "زندگي" خط به درست تعريف يك پايه بر و
خانواده سنتها پايه بر و دارند ، قرار حاشيه در كه نگار مادر و آيدا مادر يا خانم
دچار لااقل برخوردارند ، قبولتري قابل موقعيت از اينان به نسبت ميچرخانند ، را
به سطحي ، و خرافي حد در ولو تعاريف سري يك برپايه و نشدهاند ، بيمعنايي و سرگشتگي
.ميدهند جهت و معنا خود زندگي
از پيش.است "قهوه فنجان ته لكههاي" رمان ساختار ايجاد براي اساسي ركني "اتفاق"
اما.بدهد سامان و سر كلي طرح به اتفاقي رويدادهاي كه بود اين بر رسم رئاليستها
اين به رجوع با ارژنگ اما.شد پاك مدرنتر داستانهاي چارچوب از "اتفاق" مرور به
"اتفاق" رمان اين درميكند تزريق رمانش در را جديدي فرم شده منسوخ تكنيك
داشته همراه به را ناشدني فراموش پيامدي كه عاشقانه نگاه نخستين همانند ميتواند
وابسته "اتفاقات" به چندان آدمها اين اما.بشود افراد زندگي دگرگوني باعث باشد ،
از درستي برداشت و تحليل آنها شايد.بود خواهد بد سهلانگاري اين نتيجه و نيستند ،
خويش روان و روح براي را عذابآوري مسير اشتباه به و ندارند ، خود اتفاقي روابط
.ميبينند تدارك
پايه بر كه خانوادگي كانون آن از ديگر و است پاشيده هم از "خانواده" رمان اين در
و اصول با نميتوانند اينان و نيست خبري است ، گرفته شكل رايج سنتهاي و فرهنگ
دوگانگي اين و برسند ، مشترك زندگي از جديد تعريفي به مدرن و استيليزه كاملا روابط
سطحي در همگي نهايت در و ميسازد ، هويت بحران و اليناسيون دچار را آنان پارادوكس و
واداشته گمراهكننده و اجباري چرخش به كور نقطهاي دور روانپريش و بيمارگون
.ميشوند
و لايهها به را فردي بحرانهاي اين و ميرسد ، اجتماع به فرديتها از نويسنده
سالهاي در كه ميكند اشاره مسايلي به ادامه در و ميدهد ، تعميم و بسط اجتماع سطوح
"اتفاق" هيچ مسير اين در.است كرده روبهرو درگيري و تنش با را جامعه اخير
تحول و حركت حال در ديناميك و ناخودآگاه بهطور چيز همه و ندارد ، وجود استاتيكي
دور به خود واقعي تعريف آن از انسان چنانكه است ، نقد قابل حركت اين البته و است
بايد كه ميشود صنعتي اجتماعي از لاينفك جزيي ماشين چرخدندههاي همانند و ميشود ،
اين مسلما كه دهد ، در تن غيرمعمولي زندگي به بشري ادراكات و احساسات از دور به
!بود خواهد "معنا" و "عشق" فاقد دنيا نوع
در را چيز همه تحليل و روانشناسانه نگاهي و تلخ واقعيتهاي لمس با ارژنگ رضا
دارد آن بر سعي او.ميسازد آشكار ادبي اثري پيكره در و قواميافته و منظم ساختاري
اصلاحات و تحولات و كند ، معرفي قبلي پيشزمينه با را فعلي اجتماع گردانندگان كه
امروز آدمهاي اگر.دهد ارجاع تعميم قابل و فردي مسايل همان به را اجتماعي و سياسي
خواهد سنگينتر و ژرفتر بحراني دچار نيز اجتماع خواهناخواه شدهاند ، بحران دچار
هم در محتواي و ساختار همانا ، شده ارژنگ كار عيار رفتن بالاتر باعث آنچه.بود
صحنههايي به را بخش هر اواست "قهوه فنجان ته لكههاي" رمان جدانشدني و تنيده
اين در.ميكند پيدا مفهوم شخصيتها از يكي نام به يك هر كه است كرده تقسيم مجزا
لايههاي دارند ، بر در را ذهني و اكسپرسيونيستي كاملا موقعيتهايي كه صحنهها
عينيت به روشنفكر و امروزي كاملا خانواده يك از مختلف آدمهاي ذهن ناپيداي و پيدا
با دوباره كه است درگيريهايي آن حاصل و ميشود ، بيروني كاملا و ميپيوندد
بستانهاي و بده اين در.ميسازد شديدتر را بحرانها همان بلاعوض نتيجهاي
باشد ، ديگري ياريگر و مكمل نميتواند آدمها اين از هيچيك ذهني و روحي غيرمعمول
برپايه "ارتباط" عدم نتيجه و..هيچيك باشد ، ديگري فريادرس نميتواند هيچيك
.است "عشق" و "اتفاق"
عيني موجوديت صنعتي و بزرگ شهرهاي در امروز آدمها و رويدادها اين كه است بديهي
و شهرستاني آدمهاي روحي بحرانهاي ناخواسته آتي سالهاي در مسلما و يافتهاند ،
روند اين كه اينجاست جالب.ميخواند فرا دردانگيز و نابرابر چالشي به را روستايي
آدمهاي از خيالي تصويري هماينك از بتوان شايد و شد ، نخواهد معكوس هيچگاه
!ساخت ذهن در آخرالزماني
|