ميدمد همچنان خورشيد
منتقد + خواننده + نويسنده
حماسه يك ظلمت
نيمرخ
توسعه قضيه و ايران
ميكنند چه ناشران
فرهنگي نشريات
ميدمد همچنان خورشيد
گورو كازوئوايشي با مصاحبه
برخوردار عمق از داستان و هنر اينكه براي متفاوتاند مقوله دو بودن عميق و بودن بزرگ
كرد جزئي چيزهاي معطوف را توجه بايد باشند
لحاظ هر به اثري و است فرم لحاظ به بديع و بلندپروازانه رماني "نيافته تسلي" رمان
كه _ بوكر جايزه برنده _ (1989) "روز بازمانده" همچون آثاري ;اوست آثار ديگر با متفاوت
.منتقدان نگاه از هم و بود موفقي اثر تجاري لحاظ از هم
محمديسرشت مريم:ترجمه
.است دوم جهاني جنگ دوره شما رمانهايهاي تمام وقوع زمان "نيافته تسلي" استثناي به&
ميشود؟ ناشي كجا از داريد ، تاريخي دوره اين به كه گرايشي
تنها زمان آن.كردم رمانها اين نوشتن به شروع كه بود 1980_ سالهاي 81 حوش و حول
و نظاميگري دوره يعني بود ، گذرانيده سر از كشور اين كه دورهاي و بود ژاپن دغدغهام
يا ژاپني كه صورتي درنيست عجيب هم چندان دلايلي به مسئله اين كه جنگ هم بعد
اگر كه بداني ميخواهي و داري گرايش مسئله اين به سايرين از بيشتر باشي ، آلمانيالاصل
خودم از شرايطي در را سوال اين.داشتي رفتاري چه ميآمدي دنيا به جلوتر نسل يك
و ميكردم زندگي انگلستان در _ ميبردم سر به راحتي و امن نسبتا وضعيت در كه ميپرسيدم
فكر.نميشد محسوب واقعي خطر آن احتمالي سلطه و فاشيسم اما بود سرد جنگ زمان آن گرچه
غره خود به كمي مسائل بعضي قبال در من نسل نكند كه بود بابت اين از نگرانيام تمام كنم
سالي چند اگر اينكه تصور يعني كار ، اين.ميكرديم سياسي موضعگيري راحت خيلي ماشود
آيا.بود تمرين جور يك من براي ميزدم ، دنيا اين سر به گلي چه ميآمدم دنيا به زودتر
اينكه يا نشوم همصدا عمومي شور با كه بودم برده بهره روشن ديد و انديشه قدرت از آنقدر
يعني ميگيرد ، نشات كنكاشي چنين از نخستام كتاب سه ميشدم؟ جماعت همرنگ هم من برعكس
.ميشويم مواجه رويدادهايي چه با بزرگ انقلاب يك بعد و قبل كه مسئله اين كندوكاو
تا شايد و اروپا در البته _ من از جوانتر و سال و همسن نويسندههاي ميان در گمانم به
را حال زمان نويسندهها ما كه ترتيب اين به.است شايع ديگري گرايش _ آمريكا در حدودي
روزمره پديده يك كه جهت اين از را حال زمان البته.ميبينيم يكنواختي و كسلكننده پديده
در بزرگ درونمايههاي براي كه زماني.است ديگري چيز مسئله _ نميدانيم كسلكننده است ،
چيز همه كه برگرديم زماني به مايليم بيشتر كه ميرسد نظر به گاهي هستيم ، مكان و زمان پي
به و شده خستهكننده برايم كمي گرايش اين.است دسترس در و آماده و حاضر واقعي معناي به
نيست اين در ترديدي اما.داريم تنبلي تخيل خود نوبه به هم نويسندهها ما احتمالا گمانم
كه بود حكمفرما قوي خيلي جو كردم ، آغاز را نوشتن كه زماني.بوده گرايش يك مسئله اين كه
جاي به كه باشيم ، بزرگ درونمايههاي دنبال كه _ ميكرد كار اين به تشويق را ما
و جنگها درباره و بنويسيم تاريخ مورد در بايد خودمان ، محلي زندگي مورد در قلمفرسايي ،
.ايدهآليسم مختلف اشكال عميق اختلافات
يافتن و پرسشها قبيل اين با كردن نرم پنجه و دست كه دارد وجود مسئله اين احتمال آيا&
آمديم دنيا به دوم جهاني جنگ طول در كه ما از سري آن عهده از است ، خارج ما عهده از پاسخ
نويسندههاي از بسياري رسانديم؟ روز به را شب كامل رفاه در و غربي دموكراتيك جوامع در و
.عاجزند بزرگ بديهاي يا بزرگ عشقهاي همچون موضوعاتي مورد در نوشتن از انگار معاصر
خصوص به نويسندههاست از بسياري دغدغه سوال ، اين من عقيده به.است همينطور مسلما بله
حالت مينويسند سياقي و سبك چه با و مينويسند چرا كه مسئله اين به نسبت كه آنهايي
غبطه غربي اروپاي نويسندههاي ديواربرلين فروپاشي از پيش كنم گمان.دارند خودآگاه
كه چرا ميبردند ، سر به ستمديده كمونيستي كشورهاي در كه ميخوردند را نويسندههايي
همه ذهن به مسئله اين كنم فكر.بود جدي كاملا مسئله برايشان تنهايي ، به نوشتن مسئله
كماكان احساس اين اين ، وجود با.است منحطي احساس چنيني ، اين غبطه كه بود كرده خطور
چيز يك به سوالها اين همه اماشدهاند عوض پرسشها روز امروزه نظرم به.داشت ادامه
پسزمينه چنانچه و مضاميناند ساير از بزرگتر انقلابها و جنگها كه:ميكنند اشاره
اما.درميآيد آب از عميقتر داستان باشد ، روسيه يا كوبا انقلاب عاشقانهاي داستان
و هنر اينكه براي.متفاوتاند مقوله دو بودن عميق و بودن بزرگ.نيست گونه اين هميشه
كه چيزهايي همان كرد ، جزئي چيزهاي معطوف را توجه بايد باشند برخوردار عمق از داستان
رمان سراغ به دليل همين به اغلب كنم گمان و نيستند مهم آشكارا تاريخي كتابهاي در هميشه
.عمق خاطر به ميرويم ،
براي آمريكايي نويسندههاي كه است اين دارد آمريكا حاضر حال در كه خاصي مشكل شايد
ميگذرد ، چه همسايگيشان در دريابند يا بيندازند نظري خود جامعه از فراتر به اينكه
كار روي بريتانيا امپراتوري وقتي تا نيز بريتانيا كنم گماندارند كمتري نسبت به انگيزه
يا انگليسيها مسائل مورد در بود كافي تصوري بنابر زمان آن.كرد تجربه را مسئله اين بود
يك قضا بر دست اگر اما.كني خلق جهاني اهميت با رماني تا بنويسي چيزي بريتانياييها
رمانها قبيل اين به علاقهاي كه ميشد پيدا بوئنوسآيرس يا چين اهالي از خدايي بنده
بريتانيا كه چرا.ميآمد خوشش حتما بايد شده كه هم زور به بود ، خودش دست مگر خب نداشت ،
اين كرد استنباط بريتانيايي فرهنگ از ميشد كه معنايي تنها بالطبع و بود عالم برتر قدرت
.دارد وضعيتي چنين حاضر حال در هم آمريكا نظرم به.است مهمي فرهنگ فرهنگ ، اين كه بود
توصيف را نيويورك مجاورت در زندگي چگونگي آن در و مينويسد داستاني كه نويسندهاي
واسطه به تنها و سادگي به امر اين و ميشود جهاني و مهم نويسندهاي خودبهخود ميكند ،
.ميگيرد صورت جهان در آمريكايي فرهنگ كنوني برتري
.ميشويم مواجه خودبين جامعه يك با برويم ، پيش منوال همين به اگر كه اينجاست مشكل
نويسندههاي من البته.بدهيم بسط را ديدمان نيستيم مجبور كه ميرسيم نتيجه اين به كمكم
تاثير تحت بريتانيايي نويسندههاي نسل چند تا اما نميكنم كار اين به متهم را آمريكايي
اين تاثير تحت هم آمريكايي نويسندههاي كه نبود بعيد من نظر به و گرفتند قرار جوي چنين
خود از فراتر به خود از ديدمان تدريج به مسئله اين درك با كنم فكر بگيرند ، قرار فضا
.ميشود معطوف
ساختار و لحن لحاظ به رمان اين.كنيم صحبت "نيافته تسلي" رمان باب در هم كمي نيست بد&
ساختار و لحن بايد شما.آمد كجا از كتاب اين ايدهدارد نخستتان كارهاي با زيادي تفاوت
نبود؟ مشكلي كار ميكرديد ، حفظ پايان تا را رمان
حس.كرد ترغيب كتاب اين نوشتن به مرا حسي كه كنم عرض بايد شما سوال اول بخش مورد در
همخواني خودم تجربيات با نوشتهام را نخستام رمانهاي آنها برمبناي كه فرضياتي كردم
اصول از است مجموعهاي زندگي ميكرد تصور كه بود جوان يك قلم به من اول كتاب سه.ندارد
حد چه تا ديد بايد سنجيد را آدمي هر زندگي موفقيت ميزان اينكه براي و سياسي ارزشهاي و
اولين.است بوده وفادار آنها به حد چه تا و برده كار به خود زندگي در را اوليه اصول اين
كه ترتيب اين به:شدهاند نوشته فرضيه اين براساس روز بازمانده جمله از من رمانهاي
كرده رفتار آرمانهايش برخلاف كه ميبرد پي ميكند نگاه خود گذشته به وقتي زني يا مردي
.خورده شكست آنها از تابعيت در و
نيست قانعكننده و دارد ايراد زندگي به نگاهم نحوه كه شدم متوجه سن رفتن بالا با اما
صاحب تونبوده اختيارم به شخصه به من خود زندگي ميكردم تصور كه آنقدرها كه آنجا از
بزني جار جا همه و باشي داشته ايمان قبيل از چيزهايي و ارزش و اصول كلي به كه اختياري
ناگهان اماميگيري ناديده را همه اول روز همان از البته و ميكني رفتار آنها مطابق كه
زندگي جوري عاقبت بخواهي مرا نظر اگر و شدي دور اصول اين تمام از كه ميشوي متوجه
به تعهدت براساس و كرده مقدر تو براي قدر و قضا كه ميدهي انجام را كارهايي و ميكني
از هرچيزي سوي و سمت به رفتن براي آدمها ما واقع در.كردهاي عمل آنها انتظارات و مردم
سو اين به را ما و ميوزند بادي همچون فرصتها و اتفاقها.ميكنيم عبور زيگزاگي راه يك
دست از كه فرصتهايي و ميشوند نهاده ما پاي پيش كه فرصتهايي ;ميكشانند سو آن و
اين نتيجه كه بگنجانم رمان يك در زندگي واقعي ساختار از را تصورم تا كردم تلاش.ميروند
.بود "نيافته تسلي" رمان تلاش
منتقد + خواننده + نويسنده
روشنايي به سلام
حيدري يعقوب
كثيف كتاب
صفري پژك
نگاه نيم انتشارات
تومان قيمت 400
كمتر نيست ، كم هم آنها تعداد و ميآيند كتاب بازار به امروزه كه اشعاري مجموعه ميان در
قابلتوجهي موضوعي تنوع از نه معمولا شد ، روبهرو متفاوتي مجموعه با كه ميآيد پيش
و متوجه را خواننده آنها ، كلامي ساختار در تفاوتي نه و _ همه نه اكثريت _ برخوردارند
با است ، صفري پژك سروده كه "كثيف كتاب" صفحات كردن باز هنگام وليميكند خود تسخير
شده چاپ تازه كتابهاي با را كتاب اين كه ويژگي اولينميكني برخورد متفاوت شعري
اين ;"بود بلند شعر يك شاملو احمد".است بلند شعر يك فوق كتاب كه است اين ميكند متفاوت
متوجه وقتي.ميكند هدايت موضوع اصل به را خواننده فورا كه است اثر اين مصرع اولين
تا و بزند حرف موضوع يك از كه داري انتظار است ، بلند شعر يك كتاب ، سرودههاي كه ميشوي
را شعري مجموعه كه ميبيني ميدهي ، ادامه خواندن به كه وقتي ولي.بگويد شاملو از انتها
گفتن براي بهانهاي شاملو ميكني حس.است مجموعه آن پيونددهنده شاملو كه ميخواني
در صفري.منفي نه و ميدهد مثبت نمره نه را موضوع اين نگارندهاست سراينده دل حرفهاي
زبان از.ميكند صحبت هم رئيسجمهور با.خودش با هم ميگويد ، خودش از هم بلند ، شعر اين
حرف تو با كه ميكني احساس ابتدا.بماند ميگويد ، چه حالا ميزند ، حرف هم معتاد يك
گريزي بعداست قرار چه از موضوع ميفهمي الو؟...الو جمله آوردن با بعد.ميزند
را تلفن و...است بزرگي جمع مقابل در انگار كه ميزند حرف طوري و ميزند ناگهاني
سرايش به عاميانه و ميشود خارج سرودن در نوشتاري زبان از ناگهان "پژك".ميگذارد
از پيوسته ولي ميكند قيچي را شعرش شاملو با و ميكند آغاز شاملو با چند هر.ميپردازد
لحن.ميرود شاملو سراغ دوباره بعد ميدهد پروبال را شعرش و ميپرد ديگر مطلب به مطلبي
دلپذير گهگاهي ميبرد كار به مقصودش و معرفي براي موارد برخي در كه را زيبايي و محكم
مگر !بخور و بزن هم آب ، ليوان يك توي را شاملو...":ميگويد كه گاه آن خصوص به:است
"...نيست تلخ كامت
با كه ميبيني ميكني باز كه "كثيف كتاب".ميكند بيان را شاملو شيريني چنين اين و
بدون بعد و زده _ عجله با _ را حرفهايش تمام نشسته شاعرش كه هستي روبهرو تميزي كتاب
كه ميكني حس جاها بعضي.است گذاشته جا كاغذ روي را آن كند اضافهاي و حذف و تغيير آنكه
بگويم كه زدم واژهها اين گوش توي..":ميگويد و ميآيد خودش ولي شده خارج موضوع از
پيوندي دوباره موضوع ، با را شده گفته جملههاي و برميگردد موضوع اصل به باز و "چه؟
چراغ انسان ، و بشريت براي كه آنهايي به دين اداي است معتقد نگارنده.ميدهد ناگهاني
نگه زنده.است زيبايي وظيفه ميكردند دعوت شبها تاريكي به را مهتاب همواره و بودند
با و ميكند شروع "است بلند شعر يك شاملو" با پژك.روشناييهاست به سلام چراغ ، داشتن
به "..ندارند خوشي عاقبت نيستند ، شاملو كه شعرهايي اصولا.." ;مصرع اين گفتن
.ميكند سلام روشنايي
حماسه يك ظلمت
تالكين نوشته حلقهها ، ارباب كتاب بر نقدي
(حلقه ياران:اول جلد) حلقهها ارباب
تالكين.آر.آر.جي
عليزاده رضا ترجمه
اول 1381 چاپ روزنه ، انتشارات
& & &
;ميگذارند گيتي عرصه به پا پسين روزگاران اين در كه آنها همه بر !ما همه بر افسوس"
قايق از را ، ساحل كه كساني مانند به ;دادن كف از و يافتن:است چنين روزگار اين اسم زيرا
".ميبينند رودخانه در شناورشان
حاشيهاي جريانهاي از و ميرود شمار به ادبيات فرعي شاخههاي از يكي مدرن تخيلي ادبيات
مديون "غالب جريان" در نشدن جذب همين به را خويش قدرت هم شايد و) ميآيد حساب به ادبيات
آلنپو ، چون نوابغي به نسبت مدرن داده قورت عصا منتقدان عظيم خيل بياعتنايي.(باشد
علمي پليسي ، تخيلي ، چون ژانرهايي بودن حاشيه مصاديق از يكي...و ژولورن و دويل كانن
ذهنيات ، با را خود وولف و جويس بيمايه مقلدان كه حالي در و ;است...و تخيلي _
كه بودند بيادعايي و فروتن نويسندگان ;ميداشتند مشغول فضلفروشي و آنجهاني دغدغههاي
واقعگرايانهترين حال عين در و موحشترين بازتابنده كه بودند جهانهايي ساخت كار در
.دارد ممتاز جايگاهي بيشك تالكين ، آر.آر.جي ميان اين در و است ، خويش زمانه تصاوير
و درك مصاديق از يكي(Lord ofthe ring) او شاهكار به هيپيها خصوصا و همگان اقبال
.است زمانه روح از تالكين شناخت
از فراغت از پس شبها كه بود ، آكسفورد دانشگاه انگليسي ادبيات و زبان استاد تالكين
او ، شاهكار اول جلد انتشار.ميپرداخت خويش تخيلي جهان خلق به روزمره ، كارهاي و تدريس
به وي براي فوقالعادهاي محبوبيت و شهرت يكشبه" تقريبا سال 1954 در حلقهها ، ارباب
بلكه تعجبآور فقط نه آكسفوردي ، گوشهگير كمي و پير استاد اين ديد از كه آورد ارمغان
به انجاميد ، طول به سال يازده نوشتنش كه سهگانه ، اين 1.بود ناراحتكننده حدي تا حتي
.بود مدرن يابنده گسترش شر و تباهي دوران از تمثيلي كه گشت بدل حماسهاي
در داستانهايي (Fairy tale _ پريان داستان) تخيلي داستان كه بود معتقد خود تالكين
جنبه اين از تفاوت اين.اند"پريان سرزمين" مورد در داستانهايي بلكه ;نيستند پريان مورد
ماوراء موجودات حضور صرف منظر اين از ;ميگذارد انگشت "دنيا خلق" مفهوم بر كه است مهم
;نيست تخيلي داستان متضمن شگفت اتفاقات و (...و دراكولاها جنها ، هيولاها ، ) طبيعي
همين و است باورپذير كه ميدهد ارائه تصويري خودبسنده ، جهاني خلق با پريان داستان بلكه
گوشه با ادبيات ، نوع اين كه چرا ;است ادبياتي چنين انتقادي خصلت حاوي "باورپذيري" عنصر
بودند سخنسرايي به قادر موجودات تمامي و طبيعت كه زماني _ اساطير از پيش زمان به چشمي
در و ميدهد ، قرار معاصر واقعيت بودن خالي و خشك و فقر برابر در را تخيلي واقعيت غناي _
.ميكند معرفي عيني امكان يك بهعنوان را آن حال عين
از واقعبينانه نقدي و واقعيت به فرار بلكه نيست ، واقعيت از فرار پريان ، داستان
بدل آدمي ماهيت به درون ، و بيرون طبيعت بر تسلط كه است زماني يادآور و است "اسطوره"
.بود نگشته
كه نميدهد اجازه خود به تالكين تخيل ، از عاري و فقير دنياي اين در كه است رو همين از
مبرا "اتهام" اين از را خود سالها او ;كند معرفي "حلقهها ارباب" نويسنده را خود
كتاب اين و است يافته كه است سرخي كتاب مترجم صرفا كه ميكرد وانمود چنين و ميدانست
.است "فرودوبيگنز" ماجراهاي حاوي
خامي جوان:است دارا را "بلوغ حكايت" آشناي الگوي همان نوعي به و است سرراست كتاب قصه
درگير شر نيروي با ميشود ، رودررو خطرات و مشكلات انواع با ميآيد ، بيرون خانه از كه
و چندگانه تمثيلي آشنا قصه اين پس در اما ;بازميگردد خانه به بالغ سرانجام ، و ميشود
.است نهفته غني
بودند ، صنعتگر موجوداتي كه را ، الفها است ، _ موردور _ ظلمت فرمانرواي اكنون كه سارون ،
براي انگشتر هفت الف ، پادشاهان براي انگشتر سه:بپردازند انگشتر ساخت به تا بود فريفته
انگشتري پنهاني ، ميان ، اين در سارون و ;فاني آدميان براي انگشتر نه دورف ، فرمانروايان
يكي به كه فاني موجود هر.ميدمد آن در را خويش نيروي از عمده بخشي و ميسازد خويش براي
ميشود فرسايندهتر لحظه هر و ميماند باقي ليكن ;نميميرد هرگز يابد ، دست انگشترها از
;ميشود وارد ظلمت نيروي امر تحت برزخ به و شود محو شده ، تبديل شبح به سرانجام تا
اكنون سارون.گرديدهاند سارون خدمتكاران مخوفترين شده ، تبديل شبح به آدم نه آن چنانكه
و كودكصفتترين يعني هابيت ، يك پيش در فعلا كه _ است يگانه انگشتر آن دنبال به
.كند حكمروايي جهان كل بر ميتواند آن آوردن دست به با و _ دارد قرار موجودات ، ضعيفترين
از يكي:كرد بازخواني انگشتر اين ماهيت در ميتوان را كتاب اين اصلي مضامين از يكي
رو همين از ;بازگرداند خويش اصلي صاحب به را خود ميخواهد كه است آن انگشتر اين خصوصيات
قدرتهاي از آنكه ضمن در ميكند ، دست در را آن و ميآورد دست به را انگشتر كه كسي نيز
تابع و ميشود بدل نيز انگشتر خدمتكار به حال عين در اما ;ميشود بهرهمند انگشتر پنهان
بدل عكس نتيجه به قدرت ، آوردن دست به و تملك براي تلاش بهتر عبارت به ;ميگردد او
.ميدهد ماهيت تغيير قدرت خدمتگزار و شيء مملوك به مالك ، فرد و ميشود
ظلمتديده نيروهاي توسط آن ، صاحب فرد كه ميشود سبب انگشتر از استفاده ديگر ، طرف از
پي در كه كساني تمام رو همين از ;شوند بدل شيطاني دنياي آن از جزيي به اصولا و شوند
و ميشوند متوسل شيطاني اعمالي به سارون ، با مقابله قصد به و خير نيت به حتي آناند ،
.ميپيوندند ظلمت حكمراني تحت نيروهاي به عملا انگشتر ، تملك از بيش حتي
و كرد ذوب را آن ميتوان شده ، ساخته كه كورهاي همان در تنها و است نابودناشدني انگشتر
سبب او عجيب تصميم اين و ميگيرد پيش در _ فرودو _ ضعيف هابيت همان كه است راهي اين
و (پارادوكس يك) است خلا فاقد رو همين از است ، پر خويش از شدت به سارون.ميشود رستگاري
كردن نابود يعني) او فكر برخلاف را ، انگشتر كسي كه كند درك نميتواند و ندارد تخيل قدرت
سرانجام كه است ديگري درك عدم همين و برد كار به ديگر روشي به ،(آن تملك جاي به قدرت
.ميشود او شكست سبب
از شايد) است ما عصر شبيه شدت به كه ميكند ترسيم را دنيايي خويش ، شاهكار در تالكين
كه تفسيري دانستهاند ، هستهاي جنگ و هيتلر براي تمثيلي را سارون منتقدان بعضي رو همين
است ، زوال حال در دنياي "حلقهها ارباب" دنياي ،(است بوده مخالف آن با شدت به تالكين خود
بدل اسطوره به نيز پريان قصههاي و است شده تباه نيز طبيعت حتي آن در كه دنيايي
گويا تباه ، دنياي اين در هرچند ;مادربزرگها داستانهاي شبيه شدهاند چيزي و گشتهاند
.دارد وجود نيز رستگاري نويد
:پينوشت
رسيده چاپ به فرهادپور مراد ترجمه به "برگ و درخت" كتاب تالكين ، از اين ، از پيش _ 1
جذاب مطالبي حاوي كه است ، مترجم از پيشگفتاري و كوتاه داستان سه شامل كتاب اين.بود
.است پريان قصههاي و انگشترها لرد تالكين ، درباره
نيمرخ
بورخس لوئيس خورخه زندگي به نگاهي
بوئنوسآيرس بيسوي چشمان
رشيديان مهيار
در بار هر و شود آغاز ديگر پاياني با تا ميشود شروع همانجا شد ، تمام كه نوشته اين
تغيير اين از يكي بورخس لوئيس خورخه.يابد ديگر شكلي جهان دايرهها اين دوار تودرتوي
.بود جهان تغيير پي در مدام لذا.بود اشكال
دنياي به پا هيچگاه بسيار علاقه وجود با كه ، بود بوئنوسآيرس شهير وكلاي از يكي پدرش
قطعي آينده كه ترسي ;ميترسيد تودرتو دنيايي در شدن گم از هم شايدنگذاشت ادبيات
را آن هم بعد.كن مرور مينويسي را آنچه و بنويس ، ":كه تاكيد اين بابود خورخه فرزندش
خورخه براي اسطورهها از كه داستانهايي بسيار و ".كن صرف وقت كارت براي و ببر بين از
ظريف اشيا تنها كه كمسو چشم دو با ;ميبيند را كتابها عكسهاي تنها خورخه و.ميخواند
هفته دو كه چشم عمل از بعد حتي رفت ، بينايياش كه از 1954 بعد حتي.دارد ياد به را خانه
دل براي يا نميبيند ديگر كه جهاني براي شايد و ميخورد غصه تنها و ميخوابد پشت به
استعداد داراي زنها از بيشتر مردها كه ميكند تكرار بارها و.طبيعت از كندن
يا "جرالد فيتز اسكات" چون كساني آثار نتوانست هيچگاه بورخس.هستند ماوراالطبيعه
پس.بود عالم از حيرت و شگفتي دنبال به بورخس لوئيس خورخه.كند درك را لوئيس سينكلر
كهن بورخس.ميدهد نشان ديگر شكلي يادآوري با بار هر كه نميدانست بيش خيالي را گذشته
اين بر بارها _ آثارش اولين از _ "رسوايي جهاني تاريخ" در و ميداند ابدي را الگوها
هيچ ديد ، را دنيا كه زمان آن تا و متنفر آينه از.است بيزار تكرار از كه ميكند تاكيد
و ميكنند متكثر را منبع واقعيت از تصويري تنها كه روبهرو آينههايي.نديد را آينه وقت
از يكي از بعد و ميخواند قرآن و انجيل و تورات حقيقت دنبال به بورخس و.را حقيقتاش نه
را او "تي.آي.ام" در فيزيك درسخواندههاي از يكي و ميآموزد كهن انگليسي دانشجويانش
...و شود شهرزادي هزارتوهاي در غرق تا ميكند ياري فارسي ادبيات مطالعه در
به گشتن او.كيست بفهمد تا نوشت را اطرافش تنها نگفت ، خودش از هيچگاه بورخس خورخه
نوشته اين حتيالمقدور پس.ميدانست بيهودهاي كار را آدميان مرگ و زندگي تاريخ دنبال
وقتي حتي نشود ، ديده حتيالمقدور داشت سعي عمرش تمام او.است وفادار بورخس وصيت به
در تا دانستند جويس و كافكا جانشين را او آمريكاييها كه وقتي.بود كمبريج ادبي قهرمان
;بخوانيم را جويس پيشگاه به دعا 1923 ،_ 1967_ بورخس منتخب اشعار
پراكنده شهرهاي در پراكنده
بسيار و تنها
واژههايي دنبال به
انسان ديگر عادات براي و مرگ ، براي ماه ، براي
.ميكند حفظ را طلسمش خاطره لكن
_ تار آينه آن _ من گمشده نسل
ميارزد چه به
كند؟ ثابت را ما حقانيت تو كتابهاي اگر
هستم آناني همه هستم ، ديگران من
است داده نجاتشان تو مراقبت و رنج كه
دادهاي نجاتشان ولي نميشناسيشان كه هستم آناني من
معياري.بود جهان ،"1923_ بوئنوسآيرس هيجان" كتابش ، اولين همان از بورخس دغدغههاي
.ميكند خطابش زندگي بشر آنچه و تنهايي ديگر و جهان اين كذب از صدق تشخيص براي
و جغرافيا وقتيباشد بودنش ماوراالطبيعه براي دلايل ، عمده از يكي بورخس كوري شايد
استانها ، از نقشههايي با زمان گذر در آدمي":است معنايي هرگونه از عاري عيني جهان
آدمي و ستارهها ابزارها ، جزيرهها ، كشتيها ، خليجها ، كوهستانها ، پادشاهان ، قلمروهاي
.كردهاند پر را فضايي كدام هر
نوشتن كار در خطوط بردبار هزارتوي كه مييابد در برسد فرا مرگش آنكه از قبل اندكي و
".اوست خود سيماي نقش
;ميگويد "ژوئن 1968" در ديگر بار و
طلايي ، شامگاهي در
نمادش كه آرامشي در پا
طلاييست شامگاهي شايد
است خيالي تنها ميآيد ياد به بار هر كه طلايي شامگاهي در كه ميگويند دروغ به شايد و
كه فهميد را مرگ حقيقت او شايد و.را حقيقتش نه و دارد خود با را گذشته واقعيت تصوير كه
.نزد پلك ديگر و همين.سيرابم انگار گفت ،
ترجمههاي با كه "ميرعلايي احمد" ياد ;است ديگري آغاز نوشته اين پايان قرار طبق البته
كتابفروشياش قصد به خانه از كه صبحي شايد و بخشيد ديگر غنايي را فارسي داستان بورخس
...بنويس تو..و باغها كوچه توي پيچيد را باغ چهار عرض و افتاد راه
توسعه قضيه و ايران
غنينژاد موسي با گفتوگو
صنعتي و نظامي بزرگ قدرتهاي از يكي به تبديل را روسيه كشور سال بيست مدت در استالين
ديگر است خوب اين حتما ميگفتند هم اينها خوب بود كرده دنيا
فكر اينها كه آلمان در سوسياليسم ناسيونال برنامه از بود ملهم درواقع ابتهاج ايده
است موفقي صنعتي تجربه ميكردند
"ايران 13201357 در توسعه" عنوان با كتابي نو گام انتشاراتاست حكايتي هم ايراني توسعه
مجيدي عبدالمجيد و فرمانفرمائيان خداداد گودرزي ، منوچهر خاطرات حاصل كه است كرده منتشر
كشور در سلطه و جهل قدرتطلبي ، توسعه ، ميان نسبت درباره مهمي مطالب حاوي كتاب اين.است
:است كتاب اين درباره غنينژاد موسي با ما گفتوگوي از بخشي ميآيد پي در آنچه.ماست
اين ;كرد طي را سيري چه گرفت پا دهه 1330 در و شد شروع دهه 1320 از كه برنامه نظام &
است اشارهاي ما بحث مهمترين.كنيم بررسي ابتهاج خاطرات و توسعه كتاب مبناي بر را سوال
كتاب در اين و ميآورد را آن هم ابتهاج و ميكند توسعه كتاب در فرمانفرمائيان كه
عنوان به هاروارد و پرينستون دانشگاه از حلقهاي كه است اين آن و ;هست هم معمايهويدا
همين داخل در آدمهايي.بيندازند راه را برنامه سازمان كه ميآيند ايران به مشاور
فرمانفرمائيان آقاي خود با آمدهاند هاروارد دانشگاه از كه مشاوراني گروه سازمان ،
تا كردم صحبت دانشگاه رياست با رفتم من كه است آورده خود خاطرات در ابتهاج.ميآيند
اين و ايران داخل ميآيند گروه آن با ايشان و كند لغو را فرمانفرمائيان آقاي قرارداد
معماي كتاب در.ميروند بعد و ميمانند ايران در دهه 1330 اواخر سالهاي تا حدودا گروه
اين به بينالمللي قدرتهاي و آمريكا اساسا بلكه نبوده چنين كه است شده اشاره هويدا
قرارداد طرف كشورهاي باشند داشته اقتصادي قراردادهاي بخواهند اگر كه بودند رسيده فكر
اگر دليل همين به باشند داشته دقيقي برنامهريزي نظام يك درواقع و برنامه سازمان بايد
را اين ما ميدادند ، انجام را كار اين قدرتها اين نداشتند تصميم هم كشورها خود
چنين آمريكا هدايت با ميكردند كار هم با كه مجموعهاي و ابتهاج آيا كه نميدانيم
است؟ داده روي ايران سياسي و اقتصادي نظام پيچيده ساختار بطن در اتفاق اين يا كردهاند
مطرح ابتهاج رضاشاه زمان از.بود شده شروع دوم جنگ از قبل زمان از ابتهاج بحث البته
آغاز دولت كه عمراني كارهاي آن تا شود طرحريزي بايد برنامهريزي شوراي يك كه بود كرده
يك يعني ببرند پيش مدون برنامه يك چارچوب در را..و نساجي و راهآهن مانند بود كرده
كه بوده كلياي ايده اين.كند اجرا و طرحريزي را برنامه اين كه باشد مستقلي مرجع
به اينكه تا.است نميشده موفق ولي ميكرده مطرح رضاشاه زمان از را آن و داشته ابتهاج
كشورهاي به كه است اين كلي طور به آمريكا برنامههاي جنگ از بعد.ميرسيم جنگ از بعد
فقر از را آنها كه بود آن كمك اين از منظورشان و.كند كمك چهار اصل طريق از سوم جهان
مسئله دنيا در كمونيسم نفوذ عامل مهمترين كه بودند رسيده نتيجه اين به چون دهند نجات
به و شود انجام آن نظر زير كمكها كه ميخواستند را مرجعي كمكها اين براي لذا.است فقر
گفتند شد ، مطرح جهاني بانك در طرح اين كه هم باري اولين و بود اين كلي ايدهبرسد نتيجه
ايران در برنامه سازمان ايده كه وقتي دليل همين به باشد نظارت بايد اما ميكنيم كمك
ارتباط در آنها با ميتوانيم ما كه هست جايي حالا كه گفتند و كردند استقبال شد مطرح
ارتباط آنها با كه ميشود داده كساني طريق از كمكها اين و ميشود مشروط كمكها و باشيم
پيش از برنامهريزي يك كه كرد فكر نبايد و است همينها من نظر به اصلي ايدههاي.داريم
و روزگار حسب بلكه.كنند درست برنامهاي سازمان يك كه بوده آمريكاييها توسط شده تعيين
آمريكا مشكل چهار ، اصل ابتهاج ، ايدههاي يعني شده نزديك هم به ايدهها اين تاريخي وقايع
برنامه سازمان عنوان تحت سازماني كه كرده فراهم را شرايطي مجموعا جهاني دوم جنگ از پس
.باشد ما كشور در عمراني طرحهاي متولي كه شود درست ايران در
كه بود اين ابتهاج استعفاي دليل كه ميكند تعريف فرمانفرمائيان توسعه كتاب در جايي يك &
نظامي توسعه مورد در كه ميدهد ارائه را طرحي ميآيد آمريكا خارجه وزارت از "آدميرال"
من ميدهد استعفا هم دليل همين به و ميكند مخالفت آن با ابتهاج كه است بوده ايران در
را آن ميتوانيم بدانيم آكادميك مجموعه يك صرفا را هاروارد ما اگر كه ميكنم فكر
برنامه يك اساسا برنامه اين كل و چهار اصل طرح كه كنيم فكر اين به اگر اما بپذيريم
.ميشود ايجاد اخلال تئوري اين در است آمريكايي دولتي
آمريكاييها به آمريكاييها بالاخره ولي بوده خصوصي هاروارد.نكنيد فكر طور اين شما نه
دانشگاهيان خود را شود اجرا است قرار كه برنامههايي ميدادند ترجيح و ميكردند اعتماد
فني جنبه باشد داشته سياسي جنبه آنكه از بيش هاروارد گروه اما.دهند انجام آمريكايي
آقاي بوده اينجا كه سازماندهي و اجرايي و مهندسي لحاظ از چه و اقتصادي لحاظ از چه ;داشت
با و بود افتاده عقب خيلي ايران اداري سيستم و سازماندهي كه كرده توجيه را آن گودرزي
اصلاح هم را سيستم آن كه رفتهاند اينها و كرد اجرا را طرحها آن نميشده سيستم اين
.بكنند
طبقهبندي در گودرزي كرده توجه جلب خيلي من براي كه هست گودرزي خاطرات در چيزي يك&
دفتر ، رئيس به ميكند اشاره مثلا.ميشود ريز و جزيي خيلي بحثهاي وارد اداري نظام ساخت
در و نبودهاند قوي هم آنقدرها اينها كه است اين بنده اعتقاد..و پروندهها تهيه
ميخواستند چطور وضع اين با و بودند مشكل دچار هم آن تشكيلاتي طرح و برنامه سازمان خود
تاييد گودرزي خاطرات و كتاب از را استنباط اين شما آيا.كنند برنامهريزي كشور كل براي
ميكنيد؟
بيش ادعايي و است تكنوكرات يك بيشتر او و است فني خيلي نگاهش گودرزي كه ميكنم فكر من
فقط و نميشود وارد هم سياسي بحثهاي در كه است همين هم خوبياش و ندارد هم اين از
بايد و نيست اجرا قابل موجود دستگاههاي با بكنيم ميخواهيم كه كاري اين كه ميگويد
به برميگردد مهمتر بحثهاي كه ميكنم فكر من اما.است همين بر هم او تلاش و شوند درست
سازمان كه كساني و ابتهاج آقاي و هاروارد گروه و برنامهريزي آن بر حاكم ايدئولوژي
آنجاست مهم مسايل من نظر بهبرنامه سازمان بعدي متوليان هم بعد و كردند درست را برنامه
.شود موشكافي بايد كه است همينجا و
هستند؟ چه اينها &
آقاي به مربوط قسمتهاي تا يعني بگويم ميتوانم كردهام مطالعه كه آنجا تا فقط من
حاكم ايدئولوژي و آمده ايدئولوژي اين فرمانفرمائيان آقاي بحث در.پنجم برنامه و مجيدي
كه اتفاقي آن يعني كرد نخواهند رشد خود خودي به توسعه حال در كشورهاي كه است بوده اين
آن به ميخواهند اينها و نميافتد اتفاق سرعت به حداقل يا نميافتد اينجا افتاده غرب در
وجود منافع همسويي يك اينجا چون ;خارجي هم و است داخلي اراده يك هم اين و بدهند سرعت
آن رفاه سطح اقتصادي نظر از و بكند رشد ايران كه دارند دوست آمريكاييها يعني.دارد
ايران براي خودشان منافع اقتضاي به را اين و نكنند نفوذ كمونيستها تا برود بالا
- هاروارد گروه - ميآيند كه كساني آن و ابتهاج آقاي بر حاكم ايدئولوژي اما.ميخواهند
دولت بالاتر هم آن از و كند ايجاد زيرساختاري دولت كه است اين ايدئولوژي اين چيست؟
من را اين.دهد تخصيص بهينه صورت به را منابع و كند درست كارخانه و كند اقتصادي فعاليت
.بود روز مد و بود رايج سكه ايدئولوژي اين و ايدهها اين زمان آن در كه كنم عرض شما خدمت
.است كينزي از قبل كه ابتهاج ايده البته.است كينزي ايدههاي اينها
احساس ما دهه 1330 تا اينكه به ميكند اشاره بحث همين به خودش خاطرات در ابتهاج &
قاعده اين از من اما.بكند اقتصادي فعاليت و كند درست كارخانه بايد دولت كه ميكرديم
.نداشتم اعتقاد و.هستم خارج
.ميكند توجيه را خود و ميكند نگاه سر پشت به دارد ابتهاج آقاي كه ميكنم فكر من نه
برنامه از بود ملهم درواقع او ايده بود؟ چه شاه رضا زمان در ابتهاج ايده آن ببينيد
البته و - است موفقي صنعتي تجربه ميكردند فكر اينها كه آلمان در سوسياليسم ناسيونال
ريزي برنامه جزء ما ميگفتند اينها.شوروي شدن صنعتي تجربه نيز و - نميگويند را اينها
بود ، اين زمان آن در حاكم ايدئولوژي.نداريم قبول را آنها كمونيسم و داريم قبول را آن
اقتصاد دولت كه كردند شروع را كار اين هم رضاشاه زمان.داشت را ايده همين هم رضاشاه خود
اين از غير اگر و.داشت را فكر همين هم ابتهاج و كند درست را...و آهن راه و صنعت و
اما نشد موفق رضاشاه زمان در دلايلي به اگرچه.نميكرد قبول را او اصلا رضاشاه بود
آن تبع به و دنيا در و آمريكا در جنگ از بعد ايدههاي هم بعدا داشت وجود او با موافقت
اصلاح دولت ، دخالت يعني ;بود كينزي ايدههاي ميآمدند غرب از كه ايراني تحصيلكردگان
از شما و ميرفت فراتر آن از و نبود هم زيرساختها به محدود فقط اين و...بازار شكست
كه است اين پاسخ كنيم؟ درست را چيز چه برنامه ديگر ما ميگويند كه ميبينيد سوم برنامه
چه؟ يعني جامع برنامه.جامع برنامه
آن ، از بعد ولي بودند عمراني طرحهاي صرفا سوم برنامه از قبل تا ساله هفت برنامه دو
را بودجه كه ميكند تلاش فرمانفرمائيان آقاي حتي.بود چيز همه ;نبود عمراني فقط طرحها
نظر بهبياورند برنامه سازمان به هم را بودجه كه ميشوند موفق هم بالاخره و بياورد هم
.ميشود مشخص چيز همه كنيد باز را ايدئولوژي اگر شما و هستند مهمي بحثهاي اينها من
تحصيلكرده خيلي اول برنامه سازمان آدمهاي همه ;هستند تكنوكرات خودشان چون آقايان اين
.دارد بزرگ عيب يك دارد كه محاسني همه با تكنوكرات.هستند تكنوكرات ولي متخصصاند و
اينها بزرگ اشكالاست مهندس هم است ، كننده اجرا ندارد ، تئوري نيست ، تئوريسين تكنوكرات
ديدگاه همين از و ميديدند مهندسي و تكنيك ديدگاه از هم را اقتصاد.بود همين هم
همين خواند كتاب اين سطور لابهلاي در بايد كه مهمي نكته.كنند "درست" را آن ميخواستند
.بود بعدي ايده از بهتر اول برنامه دو بر حاكم ايده بدانند خود اينكه بدون اينها.است
درواقع و كنند لولهكشي را شهرها بسازند ، راه بكنند ، عمراني كارهاي كه بود اين اول ايده
بر مضافا بود خوب ايده ايننميدهد انجام خصوصي بخش كه دهند انجام را كارهايي آن
دفاع ايده اين از هم ابتهاج آقاي و - نرود دولت بودجه در ميآمد نفت از كه درآمدي اينكه
بيرون كه برنامه سازمان به بيايد درآمد اين بلكه - بود همين هم او نقطهقوت و ميكرد
نفت درآمد بنابراين.دهد انجام را عمراني كارهاي درآمد اين با برنامه سازمان و است دولت
بود خوب ايده اين.نرود دست از بخشها اين در و نشود اداري سيستم و جاري هزينههاي صرف
فرمانفرمائيان آقاي بعد و بياورند برنامه سازمان به را بودجه خواستند كه بعدي ايده ولي
نشان ايندهند انجام وزارتخانهها را برنامه سازمان اجرايي و عمراني كارهاي كه داد طرح
ولي بود خوب نبود ، كرده فكر ولي بود خوب داشت ابتهاج آقاي كه ايدهشان آن اول از كه داد
شدت به داشتند تئوري اينها اگر والا نداشت مبنا و تئوري زيرا است خوب چرا نميدانستند
جدا اول روز از كه طور همان و شود ادغام دولت در برنامه سازمان كه ميايستادند اين جلوي
دولت بودجه در و برود برنامه سازمان به نفت بودجه از بيشتر يا درصد و 80 بماند ، جدا بود
هدفش به و بود موفقتر خيلي برنامه سازمان ميكردند پافشاري ايدهها اين بر اگرنيايد
همان و رفتند دولت در برنامه سازمان ادغام و جامع برنامه طرف به بعد ولي.ميرسيد
.دولتي اقتصاد يك كردن درست يعني شديم گرفتارش بعدا كه آمد پيش تبعاتي
به مبهم طور به كه ميكند نقل رضاشاه حضور با اقتصاد عالي شوراي جلسه اولين از ابتهاج &
نشان اينبيندازم راه كارخانه كه نيست اين من كار است گفته شاه رضا كه ميآورد ياد
اقتصادي كار و بيايد بايد نشسته بالا آن كه كسي نبود اين به قايل رضاشاه خود كه ميدهد
رضاشاه نفهميدم آخر من اينكه ديگر و ميبينم اشكالي يك شما بحث در من بنابراين بكند
همه ميخواست اينكه يا بگيرند دست به را كارها و بيايند تكنوكراتها كه بود اين موافق
.بكند خودش را كارها
;دارد وجود تئوريك مبناي يك ميدهيم انجام هم با داريم الان ما كه بحثي اين در ببينيد ،
خصوصي بخش نقش اقتصاد ، در دولت نقش بحث دولت ، بحث ميكنيم بحث چه به راجع ميدانيم ما
.ميكنيم صحبت آن به راجع داريم كه دارد روشني مبناي شما و من براي اينها اقتصاد ، در
بخش مال اقتصاد كه نداشتند ايدههايي چنين اصولا آنها.نبود چنين آقايان آن براي ولي
رضاشاه نه را اين است؟ كجا علمياش شان اقتصاد اصلا كيست؟ مال است دولت مال است ، خصوصي
قضايا به اشراف قدر اين ما زمان آن تكنوكراتهاي نه و بود ، بيسوادي آدم كه ميدانست
ترسيم شما براي را فكري كلي فضاي من.نبود مطرح خيلي بحثها اين موقع آن داشتنداصلا
كه داشت را ايدهاي چنين هم آتاتورك.بود حاكم هم تركيه در مثلا اينكه كلي فضاي.كردم
يك رضاشاه اينكه.ميكند درست هم را اقتصادشان و ميكند كار همه و است مردم ولي دولت
و خورده گوشش به چيزي يك جايي يك شايد حالا كنيم درست كارخانه نبايد ما كه گفته جايي
كه كند درست آهن ذوب ميخواست او.نكرده عمل اعتقادي چنين برمبناي واقعا ولي گفته
چه براي اصلا اوبود روسيه از بود؟ كجا از آهن ذوب كردن درست الگوينشد موفق البته
يك.كرديم درست هم آخرش و كرد پيدا ادامه ايده اين هم بعدا كند؟ درست آهن ذوب ميخواست
ما ذوبآهن ;درآورند را آن نميتوانند عاقل تا صد و مياندازد چاه به ديوانهاي كه سنگي
كه زيان و ضرر از غير كرديم درست ما كه فولاد صنايع و آهن ذوب اين.شد درست گونه اين
موقع آن از ايدئولوژي اين.رفتيم آن دنبال به ما ايدئولوژي يك خاطر به فقطنداشت چيزي
وزرا ميآمد ، پسرش ميرفت رضاشاه ميشدند ، عوض آدمهاكرد پيدا ادامه و بود شده شروع
ذوب كنيم ، درست بزرگ صنايع بايد ما كه بود مشترك آنها همه در چيز يك اما ميشدند عوض
.كند درست دولت يعني هم "كنيم درست ما" شكل اين به كنيم ، درست راهآهن كنيم ، درست آهن
مباني روي الان داريم ما كه كنم عرض خدمتتان را اين ميخواهم.نداشت علمي مبناي اينها
جلوي مدلهايي كه ميانديشيدند فكرياي فضاي در نبودند چنين كه آنها.ميكنيم بحث روشن
ميكردند فكر زمان آن در همه كه بود شوروي مدلميآمد موفق نظرشان به كه داشتند خودشان
بزرگ قدرتهاي از يكي به تبديل را روسيه كشور سال بيست مدت در استالين.است موفقي مدل
يا ديگر است خوب اين حتما ميگفتند هم اينها خوب.بود كرده دنيا صنعتي و نظامي
هم ما دولتمردهاي و رضاشاه براي.بود آنها براي خوب مدل يك هيتلر سوسياليسم ناسيونال
فكر فضا همين در هم ابتهاج آقاي.بكنند ميخواستند را كارها همين هم آنها.بود چنين
.نبود فضا اين از خارج هم او كه بود اين واقعيت اما نه ، بگويد است ممكن الان.ميكرد
فكر خيليها ميگويد.ميكند اشاره بحث همين به خودش كتاب اواخر در او اتفاقا &
فكر اين اما است آن به شبيه خيلي چون است سوسياليستي كمونيستي تفكر ما تفكر كه ميكنند
.است خودم مال واقعا
نگرفته كه ناصرخسرو و سعدي و حافظ از.آورده كجا از كه نميداند خودش اما است خودش مال
را اين نميخواهند اينها حالا.بود حاكم چيزي يك بينالمللي فكري فضاي در موقع آن.بود
يك از ايدهها اين كه بود اين واقعيت ولي نميشويم آنها پاپي خيلي هم ما باشد ، بگويند
حرفها همين بوديم اگر هم شما و من شايد نميكنيم شماتت را آنها ما.ديگر ميآمد جايي
ايدهها آن يعني كنيم تحليل و تجزيه درست بايد ميكنيم نگاه وقتي الان ولي ميزديم را
ما كه هم الان.انجاميده كجا به و بوده فكري مباني چه روي كه دهيم تشخيص درست بايد را
من نظر به كه بگذاريم درست را بناها سنگ آن بكنيم فكري خودمان جامعه براي ميخواهيم
.هستند علمي و تئوري مباني بناها سنگ اين اساس
ميكنند چه ناشران
فلسطين دموكراسي بنلادن ،
با ;كرد منتشر را كتاب اين هم آگاه.ممنوع حقيقت ;بنلادن.بنلادن بنلادن ، بنلادن ،
با صفحهاي كتاب 190 يكبود فولادوند حامد آن از قبلي ترجمه.گوهر نيك عبدالحسين ترجمه
.بخوانيد را كتاب بايد سوال اين به پاسخ براي بود؟ لازم ترجمه دو چاپ آيا.مكرر ترجمه
درباره داسكيه گيوم و بريزار شارل ژان مصاحبههاي و گزارشها تحقيقها ، حاصل كتاب
مهمتر همه از و سپتامبر يازده از پس طالبان و سپتامبر يازده از قبل طالبان ;است طالبان
و عجيب گروه اين با عظيمالهيمنه تجار و بانكدارها دولتمداران ، سياستمداران ، ارتباط
اسلحه و نفت صنايع صاحبان زراندوزي سوداي بدانيد تا بخوانيد را كتاب.آخرالزماني غريب
به.نديدهاند روزگار از خوش روي است متمادي قرنهاي كه آورده سرزميني مردم سر بر چه
و پشتون بنيادگراي دهقانزاده با معاملهاي چه بوش ، پرزيدنت "نفتخيز" كابينه راستي
است؟ كرده سعودي چريك ميلياردر
آغازين سالهاي از ايران ، در آمريكا سابق سفير و سيا اسبق رئيس برادرزاده هلمز ، ليلا
سياستورزان و طالبان رهبران ميان ارتباط در نقشي چه سپتامبر 2002 يازده تا دهه 80
بر مبني فوريه 2001 ، در 5 طالبان خارجه امور وزير اعلاميه است؟ ميكرده ايفا آمريكايي
چه به برسند ، توافق به آمريكايي مقامات با زودتر چه هر دارند قصد كابل دولتمردان كه اين
محكوم و طالبانيها به خطاب دسامبر 2000 دوازده در شيهان ميكائيل سخنراني است؟ معني
حاكمان قبال در متحده ايالات سياستهاي درجه چرخش 180 در نقشي چه تروريسم به آنان كردن
كتابي اگر مطمئنا چيست؟ از حاكي دوگانه سياستهاي همه اين.است داشته افغانستان روز
در نيز بسياري روشنگريهاي و باشد پرداخته مسايل اين همه به صفحه در 190 كه شود پيدا
.است خواندني بسيار كتاب شد؟ نگران آن مجدد شدن چاپ از بايد باشد ، كرده آنها مورد
و گنوست اثر دومين كتاب اين.است گنو ماري ژان "دموكراسي پايان" آگاه انتشار ديگر كتاب
بازتاب و شده منتشر سال 1933 در كتاب اين.شده ترجمه فارسي به نيكگهر عبدالحسين توسط
.است داشته روشنفكري محافل در هم فراواني
خواهد باقي دموكراسي م سال 2000 تا آيا كه ميكند مطرح را سوال اين مقدمه در ماريگنو
قرن و ميناميم جديد عصر ما آنچه كه است معتقد او.گنوست كتاب اصلي سوال اين ماند؟
بلكه ملتها ، بازگشت زمان نه و است تاريخ پايان نه دربرميگيرد ، را تعريفي هر يا بيستم ،
كتاب آگاه اما.مينامد امپريالش كه ميدهد عصري وعده گنو.ملتهاست - دولت عصر پايان
سحر و مهاجري فيروزه از كاري "اينترنت روايت به بهار 81 فلسطين ، " كرده منتشر هم ديگري
كه مختلفي افراد توسط كه است فلسطين مورد در گوناگون مطالب از ترجمهاي كتاب اين.سجادي
كمك درخواست فلسطين ، مدني جامعه درخواست.است شده نگاشته عادياند مردم از بيشتر
فيسك رابرت از مقالهاي بيتاللحم ، از فلسطيني روشنفكر يك نامه رامالله ، محاصرهشدگان
زيباترين از يكي.است كتاب اين مطالب از رامالله در هراس و مضحكه نام به مشهور ،
:ميگويد مادرش به نامه اين در او.است مادرش به اسرائيلي سرباز يك نامه كتاب فرازهاي
تبديل حيوان يك به دارم كه ميكنم احساس.است بد خيلي حالم نشو عصباني من رفتار از
مثل دوستانم چشم در تا ميكنم اطاعت دستورات از.ندارم اعتقادي ميكنم آنچه به.ميشوم
زن بچه ، ده كه شدن خانهاي وارد شليك آماده تفنگ با كه فهميد نخواهي هرگز نباشم دخترها
"نخورد تكان جايش از كس هيچ" كه كشيدن هوار و زدن فرياد عربي به هستند ، آن در پيرمرد و
مثل حالا نرم ، نان خمير مثل پسري بودم ، مدرسه شاگرد من پيش ماه چند همين مادر ، .چه يعني
اطاعت دستورات از كه گرفتم تصميم اگر حالا:ميگويد نامه انتهاي در او.شدهام دژخيمها
.مادر ميفهمي ، را منظورم تو افتادم ، زندان به و نكنم
فرهنگي نشريات
نو جامعه
اجتماعي صبغهاي بيشتر نشريه اين شماره ششمين.يافت را خود نهايي فرم جامعهنو بالاخره
جامعهشناختي چشماندازي با همراه حوزهاي هر در نشريه اين رويكرد است قرار گويادارد
مسائل حوزه به ملكيان مصطفي با گفتوگو.گفتوگوست سه حاوي جامعهنو شماره اينباشد
سياسي توسعه و فرهنگي توسعه ميان نسبت در كاوش به و دارد اختصاص فرهنگي توسعه به مربوط
او.است پرداخته اعتياد مسئله به نو جامعه با گفتوگو در دانا رئيس فريبرز.است پرداخته
انجام حوزه اين در كه را تحقيقاتي آمار و كاويده باز را مخدر مواد به گرايش رشد عوامل
.است كرده ارائه نيز داده
.دهد نجات را ما ميتواند هم هنر:دارد زيبايي عنوان هم الخاص هانيبال با گفتوگو
مربوط هم ديگري گزارش.است دبي در روسپيگري قربانيان درباره هم شماره اين اختصاصي گزارش
.داشت برويي و بيا خودش براي روزي كه ساختماني است روز جامعه شركت ساختمان پلمب فك به
فلسفه و ادبيات
پور تقي دكتر فلسفه ، و ادبيات ماه كتاب هفت و پنجاه و شش و پنجاه شماره ميهمان
منتشر او از كتابي هرازگاهي كه ادبيات دانشكده پركار و بيادعا استاد.است نامداريان
از كه است جالب.است سترگ كاري صاحبنظران و منتقدان اجماع زعم به كه ميشود
او.است كدكني شفيعي صالح خلف او.است نشده منتشر هم متوسط كتاب حال به تا پورنامداريان
.است گفته پاسخ آفتاب سايه در كتاب درباره پرسشهايي به ماه ، كتاب شماره اين گفتوگوي در
زندگينامه:است شده مطرح بشردوست و حقشناس دادبه ، چون كساني طرف از گفتوگو پرسشهاي
.گفتوگوست اين ضميمه هم پورنامداريان
شده درج شماره اين در كه است حقشناس محمد علي سخنراني حاصل "ادبي نقد و زبانشناسي"
با را ارتباطش فلسفه آيا" عنوان با است كواين از مطلبي شماره اين بخش مهمترين اما.است
.بخوانيد حتما را مطلب اين "است؟ داده دست از مردم
نو نگاه
علي مجله شماره اين زينتبخش او از زيبايي تصوير.است هدايت صادق تولد سال صدمين امسال
تاريخي مصيبت عنوان با مقالهاي صالح ميرزا غلامحسين.نو نگاه همان يعني ;است ميرزايي
محمدعلي سرگشاده نامه آن قالب در و است نگاشته ايران در عمومي افكار به بياعتنايي
تفاوتهاي ارزيابي در ايراني فرهنگ آسيبشناسي.است كرده درج را ملت به خطاب فروغي ،
ديگر مطالب انقلابي تروريسم ايران ، معاصر تاريخ درباره نكته چند گروهي ، ميان و انساني
است هدايت از مقالهاي كه تمساح اشك نوراني ، شهيد حسن به هدايت نامههاي.شمارهاند اين
زنده هميشه استعاره ;كور بوف شده ، منتشر رهبر روزنامه نخست شماره در مستعار نام با كه
در هدايت تولد سال يكصدمين مناسبت به كه است مطالبي عنوان هم مرگ براي مرثيهاي است ،
.است آمده نو نگاه شماره اين
چند هم نشريه انتهاي در.است يافته اختصاص ايران امروز شعر به هم مجله از صفحه پنج
.است شده معرفي كتاب
مبداء
فرم كيفيت.است جنوب تهران واحد اسلامي آزاد دانشگاه بسيج دانشجويي ماهنامه مبداء ،
نشريه يك به رسيدن تا هم هنوز اما است بالاتر اندكي دانشجويي رايج نشريات از مجله
انقلاب ، ويژهنامه:شمارهاند اين نوشتههاي از.دارد پيش در طولانياي راه حرفهاي
.باشگاهها ققنوس مادريد رئال فلسطين ، آواز حيثيت ، هتك و خشن ادبيات مدني ، نهادهاي تربيت
|