دعا
گشت وفا جفاها همه گشت پيدا تو نيكي تا و گشت جفا با مهر همه گشت پيدا تو مهر تا الهي
انصاري عبداله خواجه
دارد چه و تواند چه بنده پس دارد كه بخشد كس آن عطاي تواند كه كند كس آن كار الهي
انصاري عبدالله خواجه
سيما نقد
"درجه صفر" طنز مجموعه به نگاهي
فانتزي و طنز با ابلهانه برخوردي
آشفته رضا
.ميشود پخش تهران شبكه از _ ظهر از بعد _ روزها اين "درجه صفر طنز" تلويزيوني مجموعه
سليماني ، نادر رضوي ، جواد مانند تلويزيوني طنز معروف و آشنا چهرههاي مجموعه اين در
.كردهاند بازي...و انتظامي عزتالله
از واحدي تعريف به نهايت در كه است عديدهاي مشكلات دچار اساس ، و پايه از مجموعه اين
كه داشتهاند آن بر سعي بازيگران و كارگردان نويسندگان ، چند هر.نميرسد فانتزي و طنز
ناموفق اما گيرند قرار بينندگان توجه مورد هنري خلاقيت با و تخيلي كاملا فضايي در
عدهاي.باشد باورپذير مخاطبان براي نميتواند وجه هيچ به مجموعه اين زيرا.بودهاند
آنجا در و ميآورند ، در _ آدمخوارها _ جزيره يك از سر كشتيشان شدن غرق از پس آدم
اين هنرمندان شايد.نميكند جلوه عقلاني و منطقي چندان كه ميگيرند پي را جديدي زندگي
شوند ، بهرهمند ناشناخته مكان و ناشناخته آدمهاي از اگر كه كردهاند فكر خود پيش مجموعه
فردي را مخاطب قوي ، احتمال به اينگونه و بود ، خواهند موفق فانتزي و تخيل شكلدهي در
موفق تماشاچي با كردن برقرار ارتباط در ممكني شكل هيچ به چون.پنداشتهاند نادان و احمق
پيشپا و دمدستي چيز هر راحت خيلي كه است تماشاگران زيركي دليل به اين و نيستند
تعريف خود براي يك هر طنز و فانتري.نميپذيرند هنري رخداد يك عنوان به را افتادهاي
اين از علمي و دقيق طور به نتواند هنري اثر خالق و هنرمند اگر كه دارد جداگانهاي
عصبانيت كه دارد امكان البته و.شد خواهد طرد مخاطب سوي از كند ، استفاده شيوهها
چنين پرداخت و ساخت مجوز هنرمندان اين به كسي چه كه باشد نفرين و ناله با توام تماشاچي
.است داده را كاري
نميتواند شرايطي هيچ تحت كه مينمايد بيسروسامان و ضعيف آنقدر درجه صفر طنز مجموعه
يا و تصويري گفتاري ، لحاظ به _ هم مورد يك در فقط اگر.باشد داشته بيننده براي جاذبهاي
متوسط اثر يك عنوان به آن از ميشد وقت آن كند ، جلب را مخاطب نظر ميتوانست _ محتوايي
شاهد كمتر ما و ميكنند ، سير محدوده همين در تلويزيوني توليدات اكثر امروز كه كرد ياد
.هستيم عالي و خوب استاندارد معيارهاي با آثاري
و طرح شخصيتپردازي ، از دقيقتري چارچوب بر فيلمنامهنويسي مرحله در بايد درجه صفر طنز
و آدمها اين با سطحينگري با ابتدا همان از نويسندگان اگر.ميشد سوار فضاسازي و توطئه
اكنون كه نميشد اين نتيجه مطمئنا نميكردند ، برخورد تخيلي اصطلاح به موقعيتهاي
اجرا مرحله در نتوانستهاند ، هم بازيگران منظور همين به.آيد نظر به ابلهانه و چندشآور
سازد ، متبلور خود در را طنزي و كمدي بازيها آنكه از بيش و برسند ، درخوري بازي به
مقابل اينگونه چرا كه ميشود بازيگران آبروي شدن خدشهدار باعث لودگي و مسخرهبازي
بقيه و سليماني نادر و رضوي جواد هم اين از پيش چند هر !كردهاند علم قد دوربين
اما كنند ، ارائه خود بازيگري از رضايتبخشي پرونده نتوانستهاند مجموعه اين در همكارانش
آنان درباره راحت خيلي مخاطب و ميكند وارد آنان بر جبرانناپذيري لطمه مجموعه اين
.نيستند كمدي و طنزي بازيگر وجه هيچ به اينان كه ميكند داوري
به چند هر آفريقايي موسيقي و صحنه و لباس طراحي رايانهاي ، ولههاي از استفاده ضمن در
و ناجور وصلهاي عنوان به نخوردهاند ، جوش اثر بطن به چون اما هستند زيبا مجزا طور
ميلنگد آن كليت در نيز كار كارگرداني اوصاف اين با بنابراين.ميرسند نظر به نخنما
را خوبي متن نه كارگردان.نيست مشاهده قابل مجموعه طول در اهميتي حائز اتفاق هيچ چون
دقيقا و است ، برآمده بازيگران هدايت پس از درستي به نه و كرده انتخاب آفرينشگري براي
.است شده جور و جفت اثر شكلدهي در تصادفي طور به هم پلانبنديها
شناسنامه
چهرهها دنياي در جدال
نيازي و ميشود تشديد يا و تعديل شده ، خلق خود حالت بهترين بود معتقد كارش
است آفرينش لحظه بهترين شكار عكاس هنر تنها نيست آن آفريدن به
ايزدپناه پارميس:ترجمه
سال 1941 در چرچيل وينستون چهره از جسورانهاش عكسبرداري خاطر به كه عكاسي كارش ، يوسف
.درگذشت آمريكا در سالگي سن 93 در شد برخوردار جهاني شهرت از
علم ، دنياي برجسته شخصيتهاي تمام تصوير است ، جهان عكاسان مطرحترين از يكي كه كارش يوسف
جهاني شكل ترسيمكننده كه كساني تمام است گنجانيده قابها در را سياست و هنر ادبيات ،
كلر ، هلن چون انسانهايي چهرههاي جاودانسازي.ميكنيم زندگي آن در امروزه ما كه هستند
.ميدهد افزايش را او هنري ارزشهاي دوم پل ژان و كلي پرنسس كندي اف جان شوايتزر ، آلبرت
است او پرترههاي بهترين از يكي دارد تن بر يقهاسكي كه همينگوي ارنست از او عكسهاي
او تولد روز در عكس همين با يادبودي تمبر بلندآوازه نويسنده اين بزرگداشت مراسم در كه
.است رسيده چاپ به
انسانهابسيار چهره جذابيت مرز":ميگويد چنين چهرهها عكاسي و باب اين در كارش
شايستگي براي كه ميشوم نبردي ميدان وارد گويا چهره عكاسي از من و است گسترده و نامحدود
دوربينم و خود گويا و ميكنم تلاش انساني چهرههاي دنياي حقيقي عظمت كشيدن تصوير به
".ميشويم عظيم چالشي دچار
:ميكند توصيف چنين را چرچيل عكس شهرت علت او
و بودند معترض آن به نسبت برخي كه چرا كرد ، پا به خاصي هياهوي مردم بين در عكس آن"
امپراتوري سلطنت تخت به كه بولداگ يك تصوير همانند را عكس اين برخي آن ، دوستدار بسياري
".ميكردند توصيف زده ، تكيه انگلستان
در را نازيسم عليه انگلستان عناد نماد و قدرت سمبل عكس اين با دسامبر 1941 در كه كارش
عرصه در را خورشچف نيكيتا و كاسترو فيدل چون ، ديگري سوژههاي ساخت ، جاودان مردم اذهان
از را اينشتين آلبرت و بوگارت هفري باردو ، بريژيت هپبورن ، ادري چون هنرپيشگاني سياست ،
چهرههاي تمام عكاس راستي به كه او.برگزيد چهره دنياي كشيدن چالش به براي علم عرصه
چهره مقايسه":ميگفت چنين باره اين در و ميورزيد عشق خود كار به بود ، بينالمللي
گوناگون دنياهاي به سفر از هرگز من و است دنيا در جدال و چالش بزرگترين انسانها
".شد نخواهم خسته چهرهها
كشتار آغاز با و شد متولد سال 1908 در تركيه در كه است ارمني خانواده يك فرزند كارش
خاطر به آنها گريختند ، آمريكا به خانوادهاش همراه به سالگي سن 14 در تركيه در ارامنه
خود و كردند آغاز را مهاجرت پشت ، بر سرمايههايشان اندك با زمان آن نسلكشي از هراس
خود دايي نزد مدتها و كرد مهاجرت كانادا كبك به والدينش خواست به بنا سالگي در 16 كارش
اساتيد زيرنظر تحصيل و بوستون به رفتن با او.بود مشغول چهرهها از عكاسي به ناكاش ، جرج
به شهرت گرسنه و استعداد با كارش كرد ، طي سرعت به را پيشرفت و ترقي پلههاي حرفه اين
.شد كار به مشغول اتاوا در گالري يك در و بازگشت كانادا
يافت ارزش الماس گوي دو همچون او سياه چشمان انگلستان ، نخستوزير از عكاسي با آن از پس
چهرههاي اين از يك هر از عكاسي براي او كرد ، بدل بلندآوازه و هنرمند عكاسي به را او و
عكسهاي.بگيرد عكس زندگيشان محيط در آنان از تا ميكرد سفر دنيا دور به ارزشمند و مطرح
ديگر و كانادا ملي گالري و مدرن هنرهاي موزه متروپلتين ، هنرهاي موزه در را او ماندگار
.يافت ميتوان جهاني مطرح موزههاي
كارش تكنيكهاي
در او روشهاي از بسياري از آموخت ، حرفهاي طور به را عكاسي گارو ، تلمذ تحت كه كارش
گاه و محدود ابزار از بهرهگيري و محيط طبيعي نور از استفاده.است ميبرده بهره كارش
سرد هواي و زمستان در كه بود علاقهمند غالبا او.بود او خاص شيوههاي از روزمره
بتواند تا ميگذراند را طولاني زماني خود سوژههاي با اوقات بيشتر و كند عكسبرداري
ذاتي شادابي و دلي زندهگذارد جاي به خود از ماندگار عكسي و بيابد را ديد زاويه بهترين
كه ساخت دانشمندان و اديبان سياستمداران ، هنرمندان ، ميان در محبوب چهرهاي او از كارش ،
.بگيرد عكس آنان از ميدارد دوست خود كه حالتي هر با بتواند او تا شد باعث محبوبيت اين
جهان اين بر خود از نشانهاي يك هر كه است زناني و مردان چهره از مملو كارش ، عكس آلبوم
صرف علاقهاش مورد حالت شكار و كشف براي را زيادي زمان او.گذاشتهاند جاي بر پرعظمت
كه چرا نميكرد ، تعيين خود سوژههاي براي را خاص حالتي و پزيسيون گاه هيچ و نميكرد
شده ، گزيده خلق ، خود زيرا كرد ، معين پيش از نميتوان گاه هيچ را ويژه حالت آن بود ، معتقد
.است آفرينش اين لحظه بهترين شكار عكاس هنر تنها ميشود ، تشديد يا و تعديل
سينما 4
پسر دنبال به
(1966) سرباز يك پدر
جواهريان نگار
مدير چختيزه ، رواس و جتني شوليكوژ:فيلمنامه نويسندگان چخيتزه ، (روزه) رواس:كارگردان
.چسينساسه سولخان:متن موسيقي سازنده لفسخوف ، :فيلمبرداري
سياه گرجستان ، محصول 1966 ، .نظروف.آ پريوالتاسف ، ولاديمير زاكاريادزه ، سرگئي:بازيگران
.دقيقه سفيد830 و
* * *
نگران فرزندش براي كه پيرمردي.ميافتد اتفاق جنگ زمان در "سرباز يك پدر" فيلم داستان
با فرزندش جستوجوي در و ميرود او دنبال به شود ، آگاه او وضعيت از دارد قصد و است
اطرافاش آدمهاي و زندگي كل به نسبت را او ديدگاه مسئله همين و ميشود آشنا سربازاني
.ميرسد زندگي از تازهاي درك به پيرمرد اين نهايت در.ميكند عوض
نزديك واقعيت به حدي تا فيلمهايش در و است رئاليست كارگردان يك چخيتزه ، (روزه) رواس
شيوهاي همان اين.ميرسد روزمره زندگي در عادي مردم قهرمانيهاي توصيف به كه ميشود
آن به بودند فيلمسازي سرگرم نيز شوروي جماهير اتحاد ممالك در كه فيلمسازاني باقي كه است
سينماي جور يك "ژيگاورتف" نظريات و "حقيقت سينما" نام به چيزي برابر و ميكردند استناد
و باشد زندگي داستان فيلمهايشان ، ميكوشيدند شوروي كارگردانهاي ميساختند را خصوص به
به را مردم قهرمانيهاي بايد هنرمندان كه بود اين روزگار آن در حاكم ديدگاه ديگر سوي از
.داستان و سينما يا باشد شعر هنر اين كه نداشت تفاوتي و بگذارند تماشا
دوران به و شناخت را شوروي جماهير اتحاد سينماي بايد "سرباز يك پدر" درست فهم براي
با.ديد را كشور اين استوديوهاي حيات تجديد ميتوان دوران اين در.بازگشت "يخ ذوب"
و شد آغاز دوباره فيلمسازي كار استالينوار ، فيلمهاي يعني "اندك فيلمهاي" دوران گذشتن
.شد گرفته سر از توجه قابل گونهاي به و گرفت تازهاي شكل
فيلمهايي و گذاشتند فيلمسازي عرصه به پا كارگردانان از تازهاي نسل كه بود آن از پس
رواس و "ابولادزه چنگيز" ساخته (1955) "ماگدانا الاغ" به ميتوان ميان آن از كه ساختند
_ مليك گريگوري ساخته (1956) "آوازخوان دل" ميشد ، محسوب فيلمشان اولين و بود چخيتزه
.كرد اشاره "تقيزاده توفيق" ساخته (1956) "ملاقات" و شد ساخته ارمنستان در كه آواكيان
نيز فيلمسازي شيوههاي كه داد رخ شوروي سينماي در اتفاقي يخ ذوب دوران از پس حال هر به
براي جايي ديگر گذشته نسلهاي به متعلق كارگردانهاي و دادند شكل تغيير كلي بهطور
آنها خود ميشد فراهم برايشان موقعيت اين هم اگر و نداشتند نظر اظهار و وجود ابراز
.كنند ارائه متقاعدكنندهاي آثار نميتوانستند
در كه آمدند ميدان به كارگردانهايي ارمنستان و گرجستان در و 1970 دهههاي 1960 در اما
آن چخيتزه و ابولادزه كه گرفت شكل جرياني دنبال به اتفاق اين و بودند ديده آموزش مسكو
نئورئاليسم تاثير شاهد واضح گونهاي به دوران اين فيلمهاي در.بودند كرده آغاز را
اوتاريو بريدزه ، لاناگوگو فيلمهاي اولين در مثلا.هستيم فرانسه نوي موج و ايتاليا
.ميخورد چشم به تاثير اين دوليتان فرونز و سلياني
را مردم واقعي زندگي سرباز ، يك پدر فيلم با چخيتزه (روزه) رواس كه است دوران همين در
به با (1976) آرزو درخت و (1977) بيداري فيلمهاي با ابولادزه چنگيز و ميكشد تصوير به
.ميكند مطرح را مهمي اخلاقي پرسش گذشته ، كشيدن تصوير
و شوخ زباني با همراه استعاري ، فاصلهگذاري نوعي گرجي ، آثار از بسياري بارز بسيار وجه
(1970) بود آوازخواني سياه پرنده و (1966) برگها سقوط فيلمهاي ماننداست شاعرانه
را آن و مينگرد اندوهناك و شاعرانه ديدي با خود اطراف جهان به كه سلياني اوتاريو ساخته
خود نوبه به است ، متفاوت سوسياليستي رئاليسم با عميقا كه بينش اين و ميكشد تصوير به
.ميدهد قرار خود تاثير تحت را كامل نسل يك و دارد خصوصي به قدرت
است شده رو و زير چيز همه
هنكس تام با گفتوگو يك از گزيدهاي
آزرم محسن:ترجمه
گذاشت؟ "هنكس تام" روي خاصي تاثير سپتامبر يازدهم حادثه آيا*
و شد منفجر كه بود دستي بمب يك سپتامبر يازدهم.گفتهام دروغ نگذاشته تاثيري بگويم اگر
كه رسانههايي.بوديم تبليغات و رسانهها اسير سالها ما.آورد خودمان به را ما همه
قبول ندانسته هم ما و ميداد ما تحويل را آنها حرفهاي و بودند ساخته سياستمداران
فكر خودم با مدام حادثه آن از بعد وقت چند تا.كرد عوض را بازي اتفاق اين اما.ميكرديم
مهمتر ، آن از و است جهان جاي امنترين آمريكا گفتهاند ما به سال سالهاي چرا كه ميكردم
.نباشم سابق آدم آن ديگر گرفتم تصميم كه بود بعد به آن از كردهايم؟ قبول چرا ما
زندگي بودن امن سايه در ما.نداشت باور قبلياش نظريات به و نبود سابق آدم آن هيچكس
و ساخته كه كاذبي امنيت.بود گرفته معنا امنيت اين سايه زير چيز همه و بوديم كرده
فيلمهايي بارها.نبوديم بيبهره داستان اين در هم سينماگران ما و بود رسانهها پرداخته
تصاوير كنار در تصاوير آن حالا اما ميزد ، حرف كشور اين عظمت و شكوه از كه بوديم ساخته
دور را آن بايد و شده بيمعنا است موجود جهاني تجارت ساختمان انفجار از كه ويديويي
.انداخت
است؟ داده تغيير سينما به نسبت را شما ديدگاه اندازه چه تلقياي چنان *
طريق از را خشونت خودمان ما.است شده آمريكا سينماي و فرهنگ لاينفك جزو سياهي و تلخي
كشور محصول فيلمها خشنترين.فرستادهايم دنيا سراسر به و كردهايم ترويج فيلمهايمان
جا هيچ خشونت گفتيم و داديم نشان دنيا همه به را خشن كشور تصوير خودمان ماهستند ما
سينما با بايد ما بگويم اگر است احمقانهاي حرف حال عين در.ندارد وجود آمريكا مانند
بام سوي دو از داستان ايننميفهمم هم را حرف اين معنايباشيم انسانيت و دوستي دنبال
در سينما.كنيم تجديدنظر سينما از خودمان تلقي در بايد كه ميرسد نظرم به.است افتادن
صورت به هم آن را پيامي بعد وهله در و كند سرگرم را آدمها بايد كه است صنعتي اول وهله
را نقشهايي و كنم بازي فيلم جوري بايد بعد به اين از ميكنم گمان.دهد انتقال مخفي
خوب هميشه پرده روي كه آدمهايي.نخورند را آن گول هرگز سال و كمسن كودكان كه بپذيرم
حساب به بزرگ دروغ يك هستند ، بد هميشه كه آدمهايي و ميرسند نظر به احمقانه هستند
.ميآيند
پذيرفتيد؟ را "نابودي سوي به راهي" فيلم در بازي كه شد چه حساب اين با *
.است فوقالعادهاي كارگردان او.كردم "مندس سام" خود خاطر به را كار اين چيز هر از پيش
قبول را حرف اين ديدهاند را "آمريكايي زيباي" يعني او قبلي فيلم كه آنها همه حتما
ديگران با است بلد و هست هم شريفي انسان نيست ، خوب كارگردان يك فقط "مندس"ميكنند
خودم با كه است طبيعي و ميكنم پيري احساس ميكنم ، نگاه پشتسر به كه گاهي.بيايد كنار
آداب اين مندس اما.ندارم نميدانند را سينما رسوم و آداب كه آنهايي حوصله و حال بگويم
بر او تسلط ميكنيد كار مندس با كه زماني.ميكند تا خوب هم همه با و است بلد را رسوم و
چنين با دارم دوست هم من خب و ببينيد ميتوانيد هم را صحنه چيزهاي كوچكترين
كار نتيجه بابت از خيالام هم و ميكنم كار راحتتر هم كه چرا كنم ، كار كارگردانهايي
.است راحت
بازي كه است شخصيتي منفيترين او كرديد؟ فكر هم "ساليوان مايكل" شخصيت بودن منفي به
*
.كردهايد
هيچ كه بكنيم كساني حرف اسير را خودمان بايد چرا.ندارند فايدهاي هيچ تكراري نقشهاي
را زيادي نقشهاي و بازيگرم من.ندادهاند انجام كاري سينما وادي در جدي طور به وقت
نقشهاي در بازي از هم را خودم اما نميپذيرم ، را نقشي هر در بازي البته ;ميكنم بازي
من كه گنگستر اين اما است ، گنگستر يك داستان "نابودي سوي به راهي".نميكنم منع خوب
براي زيادي جاي نقش اين فهميدم اول همان از.است رستگاري پي در ميكنم بازي را نقشاش
نابود كلا نقش وگرنه دربيايد آب از درست حتما بايد كه دارد ريزهكاريهايي.دارد كار
كه سينماهايي از يكي به سري ميكنم پيشنهاد است منفي نقش اين ميكنيد فكر اگر.ميشود
.است رستگاري درباره فيلم اين.كنيد تماشا را آن و بزنيد ميدهد نمايش را فيلم اين دارد
از بزرگتر فاجعه آن ابعاد.ميگردد چاره پي در و فهميده را فاجعه ابعاد ساليوان مايكل
.ديد پرده روي باز چشم دو با را آن بايد كرد توصيف را آن نميتوان حرفهاست اين
كرد؟ خودش مجذوب را شما كه بود ساليوان مايكل در چيزي چه *
آن از.بود عجيب پدر يك ساليوان مايكل.دروني شخصيت يك و دارد بيروني شخصيت يك آدمي هر
اين.بكشند آدم ميتوانند دقيقه يك ظرف اما ميرسند نظر به داشتني دوست كه پدرهايي
نبود بلد حتي او.باشد داشتني دوست بايد چطور نميدانست ساليوان.بود او بيروني شخصيت
حرف هم با آنها.است سنگين او خانه فضاي.باشد داشته خانوادهاش با بايد رفتاري چه كه
او.است فاجعه همان از گوشهاي اين.ميخورند را غذايشان فقط شام ميز سر و نميزنند
برملا دروغها اين حالا اما كرده سرگرم گفته خودش به كه دروغهايي با را خودش سالها
.است شده رو و زير چيز همه شدهاند ،
شرعي ساعات
|
ساعت 13و11دقيقه :ظهر اذان
دقيقه و 30 ساعت 20 :مغرب اذان
ساعت 4و25 :فردا صبح اذان
دقيقه و 13 ساعت 6 :فردا آفتاب طلوع
|
|