ما روزگار لرزان عمارت
است نويسنده فقط نويسنده
شعر ملي روز منتقدان دلداري جهت
خواندن بازي از بردن لذت
پوزش و تصحيح
ما روزگار لرزان عمارت
"سبز بارانهاي" چاپ بهانه به جولايي رضا با گفتوگو
.است ايران داستاننويسان سوم نسل نويسندگان جمله از (مرداد 1329 متولد 8) جولايي رضا
جولايي.شد منتشر سال 1361 در كمانان پشت سلسله حكايت مجموعه در او داستانهاي نخستين
آثار.است كرده منتشر خودش را داستانهايش بيشتر و است ناشر كه است سال بيست به نزديك
بلند ، داستان) يلدا ظلماني شب (داستان ، 1368 مجموعه) خوناب به جامه:از عبارتند او ديگر
به سوءقصد (داستان ، 1372 مجموعه) طربخانه تالار (بلند ، 1370 داستان) دردكشان حديث (1370
مجموعه) صورتي نسترنهاي (بلند ، 1376 داستان) جاودانگان (رمان ، 1374) همايوني ذات
_ اثرش واپسين چاپ بهانه به.(داستان ، 1380 مجموعه) سبز بارانهاي (داستان ، 1377
دعوت آن خواندن به را شما كه دادهايم ترتيب او با را گفتوگويي _ سبز بارانهاي
.ميكنيم
پيروزان عليرضا
قصه خلال در و بعد و كند دراز شنيدن براي را ما گوشهاي و بگويد قصه بايد اول قصه
قصهنويسي صناعت عجايبالغرايب به بپردازد
سلسله حكايت" نام با و سال 1361 در را كارتان نخستين شما ميدانم ، من كه جايي آن تا *
تاريخ ، اين به توجه با كه است اين شما از من پرسش نخستين.كردهايد منتشر "كمانان پشت
نخستين سالهاي خاطرات از كمي ميشود اگر و كرديد آغاز زماني چه از را نويسندگي شما
.بگوييد ما براي نويسندگيتان
اين نوشتههاي دست.ماند ناتمام نتوانستم ، و بنويسم رماني ميخواستم.سالگي چهارده از
امروزيم قصههاي همين هواي و حال است ، عجيب گردانيد ، باز من به كسي پيش سال چند را رمان
اول از آيا.كردم حيرت ديدم را آن دوباره وقتي بودم برده ياد از كلي به را آن.دارد را
وقتي بنويسم ، خوب و بنويسم ميخواست دلم روزها آن بنويسم؟ قصهاي چنين كه بوده قرار
تا سه دو.نبودم اجتماع اهل زياد.بودم منزوي آدمي _ پنجاه سالهاي حوالي _ بودم دانشجو
و عجيب هواي و حال در.كردم كيف خيلي.رسيد چاپ به فردوسي مجله در قصههايم و طرحها از
.بودم افتاده ديگري راه به من _ بود هيپيها و بيتلها روزگار _ روزگار آن جوانان غريب
سال 1361.رسيد انقلاب تا گذشت سالها بعد.دهم ادامه واداشت مرا كه داشتم ديگري احساس
.نوشتم را "كمانان پشت سلسله حكايت".بود شده آغاز تازه جنگ و شد دگرگون هوا و حال.بود
مصحح.ميكردم كار انتشاراتي يك در موقع آنگرفته رنگ با سالها آن فضاي از بود متاثر
من به را كارشان در دخالت اجازه بودند آنجا كه بزرگاني گرچه ويراستار ، احيانا و بودم
و پس كلمه يك سر !هستند طوري اين معروف آدمهاي و بودند معروفي آدمهاي خوب.نميدادند
در دخالت اجازه خودم به كه ببرند بودم نشان و بينام جواني كه مرا سر ميخواستند پيش
.ميدادم را شاهكارهايشان
را "كمانان پشت سلسله حكايت" !آمد من ديدار به _ باد شاد روانش كه _ گلشيري روز يك
كه فضايي در هم آن بود ، علاقهمند جوانترها كار به شايد.چطور نميدانم)بود خوانده
ميرود ميكند قهر مادرش از كس هر روزها اين كه ميفرستادند پيغام نزديك و دور دوستان
داستان آن درباره ساعتي و آمد.بود كرده پيدا مرا كجا از نميدانم و (.ميشود نويسنده
و نقطهگذاري حتي و انديشه و كلام حرامنكردن تا گرفته ، قصه اهميت از رفت ، و زد حرف
دانشگاه از تازه كه بود روزگاريمعروف آدمهاي همان كار از گرفتن ايراد و علامتها
تا زد موسسه مدير به هم سري اجارهخانه ، و مالي گرفتاريهاي غرق و بود شده اخراج
حال هر به.شد مواجه آنها سرد رفتار با كه بسپارند او به را كتابي ويراستاري احيانا
من مثل كس هر كه بود او وظيفه انگار.نميبرد ياد از را وظيفهاش مشكلات آن همه اوج در
تعريف ، از بيشتر قضا از.بگيرد را دستش نويسندگي سراغ ميرفت و ميكرد قهر مادرش از
زده چپ فضاي در حال هر به.است دقيق ميگويد چه هر ميديدم اما گرفت ، ايراد و كرد تنقيد
مقولات اين و جهانبيني از و نپرداخت قصههايم نقد به ايدئولوژي ترازوي با روزگار آن
به كرد دعوتم فرستاد پيغامي هم بعد روز چند _ كردند ديگر خيليهاي كه كاري - نزد حرفي
.قصهاش كارگاه
جمع آسمان و زمين ميان (متروك) !ملقلق و مرتفع ساختمان يك چندم طبقه در پنجشنبه عصرهاي
قصههاي در كه غرايبي كشف و غريب فضاهاي آن با بود فرخفال رضا كه هست يادم.ميشديم
بود ، نشده روزنامهنگار هنوز و ميرفت و ميآمد شتابزده كه بود معروفي.ميكرد ديگران
با بود محمدعلي !شيطان و فرشته ميان سرگردان بود موذني.مينوشت رمان و بود نشده كاش اي
زمين من مثل آدمي رفتار با كه _ نويسندگان آدابداني و نكتهداني و پرطمانينه رفتار آن
جلسهها به يكسره شيراز از را خود خسته گاهگاهي كه مندنيپور _ داشت تفاوت آسمان تا
قصهاي خواندن از بعد و بگذارد همه سر به سر داشت دوست كه بود مقدم يارعلي.ميرساند
به را رمان يك از بخشي من كه ميآورد در فنياش نكات و قصه سر بر بحث ساعت دو و كوتاه
از و شوكا كافه حوالي در ميرود ميكند كارها اين از هم هنوز !خواندم كوتاه قصه عنوان
است او خود مستعار نام اسفنديار باشد يادتان.مينويسد داستان ما براي اسفنديار اسب ديد
از كه شكننده و ظريف بود عليزاده غزاله !ديگر است يارعلي.افسانهاي شخصيت آن نام نه
برميخورد او به سخت و ميگذاشتند سرش به سر بچهها و ميگفت قصهنويسي در "مطلوب كمال"
كه بودند هم ديگر نفر چند.نميآمد جلسهاي چند و ميرفت و ميكرد قهر و ميچيد بر لب و
كوزه در گذاشتند را قصهنويسي و آمدند عقل سر و نيست آبي و نان كار ، اين در ديدند بعدها
حمله آژير قصهخواني وسطهاي گاه هست يادم !شدن آدم و بفروشي بساز دنبال به رفتند و
چند ميكرد ، يخ پشتمان و ميشنيديم را صوراسرافيل مرگبار صداي آن و ميكشيدند هوايي
بلند ضدهوايي توپهاي سهمگين صداي بعد.ميافتاد نفس از دنيا انگار.ميشد سكوت ثانيه
اما نميديديم ، هواپيمايي.ميدويديم ساختمان لرزان و كوچك بالكن روي به.ميشد
و بود نشسته جايش سر خونسرد همچنان گلشيري.ميشد منفجر آسمان در ضدهوايي گلولههاي
را ما كه است اين براي صداها سرو اين همه.برسيد كارتان به و برگرديد برگرديد ، ":ميگفت
كجاي از گره ببينم بخوان" كه ميكرد اشاره ما از يكي به بعد و ".بيندازند كارمان از
صداي كه را سنگين كوبش سه دو صداي ميكرد ، خواندن به شروع طرف وقتي "ميگشايي؟ جهان كار
بار اين ميكرديم فكر و ميلرزيد بدجوري !ملقلق ساختمان و ميشنيديم بود بمبها انفجار
.نرسيد ما نوبت هم
ميخواندند قصه كه را بچههايي و پاييزي غروبهاي و لرزان ساختمان آن هواي و حال هنوز
و بيثباتي آن و لرزان عمارت آن در قصهنويسي و قصهخواني گويي.نبردهام ياد از
ارتباط ما همه آينده سرنوشت با نوعي به آوارگي و ويراني و مرگ به نزديكي و بيفردايي
رخت هميشه براي كه ما بزرگ قصهگوي و نيستند و رفتهاند بچهها آن از خيلي الان.داشت
.روان او پي از چند روزگاري نيز ما و رفته و بربسته
چه شما"سوم نسل":بپردازيم شده شنيده زياد سالها اين در كه عنواني به بدهيد اجازه *
همين در هم شما خود كه نسل اين نويسندگان به راجع نظرتان و داريد نسل اين از برداشتي
يك كدام اصلا ميكنيد؟ مطالعه را نويسندگان اين همه آثار آيا چيست؟ ميگيريد قرار رديف
جلب را شما توجه سالها اين در آثار كدام يا و ميپسنديد بيشتر را نسل اين نويسندگان از
است؟ كرده
نوشتن بدانيد اگر.ماندني كردهاند كارهايي احوال آن در و هستند خوبي بچههاي همهشان
كارهاي.ميخوانم را كارهايشان كنم فرصت وقت هر !چه؟ يعني سالها اين شرايط در مستمر
و خودماني و آشنا قصههاي آن با است ، پيش سال پنجاه جوانهاي از كه خودمان محمدعلي همين
كاري او از است چندسالي كه فرخفال و.خاص شگرد و ناآشنا فضاي آن با مندنيپور
اما نبودند ما جمع در كه بودند هم ديگر كساني.زيبايش سمفوني آن و معروفي و نخواندهام
فرخنده خانم و خاطرهانگيز...طلاي دندان آن و ترقي خانم كردهاند زيبايي كارهاي
.خير به سبز سالهاي آن ياد...عليزاده غزاله و آقايي
دست در است آيينهاي و است روزگار اين احوال و اوضاع از متاثر نسل اين آثار صورت هر به
يا است معوج و كج تصوير اگر و شده داشته نگه مردمان چهره روبهروي كه ادبيات مشاطهگر
.ماست بياندام ناساز قامت از هست چه هر كه كنيد عين غمض خاكستري ، و گرفته زنگار
داستانهاي فضاي بر حاكم هواي و حال ميشود ، مطرح من براي اينجا در كه ديگري پرسش *
حتي چيست؟ دوران آن بازسازي و قاجار روزگار فضاي به پرداختن براي شما اصلي دليل.شماست
حكايت در كنيم ، صحبت هم - سبز بارانهاي _ شما كار واپسين بر تاكيد با بخواهيم اگر
زمان در كه ميشود روايت خيالي حكايتي از دارد ، نام "سياه جادوي" كه مجموعه اين نخستين
تم اين داريد؟ آن بازسازي و گذشته به بازگشت اين براي دليلي چه.است داده روي قاجاريه
نسترنهاي" يا و ،"خوناب به جامه" ،"همايوني ذات به سوءقصد" همانند شما پيشين كارهاي در
شما ، بر تاكيد بدون و كلي طور به من خود نظر به البته.ميشود ديده نيز "صورتي
پناه گذشته دوران به رويدادها و وقايع سري يك بيان و سانسور از فرار براي ما نويسندگان
چيست؟ شما خود نظر.است قضيه اين اصلي دلايل از يكي اين يعني.ميبرند
قصههاي و امروزي قصههاي و قجري قصههاي از گوناگون است طيفي نوشتهام كه داستانهايي
فضاي به پرداختن دليل اما.بپردازم قجري قصههاي به فقط كه نبوده طور اين.بيزمان
مشكل اين گويي و نرسيد جايي به كشاف شروع اين گرچه.دادهام شرح بارها و بارها را قاجار
اين كه بعدي نفر ميدهم قول گفتم كردم صحبت باره اين در كه باري آخرين).است ناشدني حل
قرعه گمانم به.اسفند 1380 پنجشنبه عصر ماهنامه به كنيد رجوع.كنم ترور ميپرسد را سوال
(.ميدهم پاسخي مختصر تعهد ، انجام از قبل اما افتاد ، شما نام به
.معاصر روزگار با روزگار آن حوادث شباهت و قاجار دوران زماني اندك فاصله - اول
محسوب بعد دورانهاي وقايع ريشه كه سرنوشتساز اجتماعي و تاريخي حوادث وقوع - دوم
.ميشوند
.دارد ادامه هنوز كه غرب تكنولوژي و فرهنگ جانبه همه يورش آغاز _ سوم
.آشناييزدايي - چهارم
قصه من.قصه كردن رنگارنگتر براي است پسزمينهاي تمهيدات اين همه كه شوم متذكر
ادوار همه در انساني روابط بنمايههاي وگرنه است ، قصه درونمايه اصل ، .نمينويسم تاريخي
...تا بدهيد را تلفنتان شماره و نشاني راستياست يكي
.بكنم شما از هم ديگر پرسش چند كنيد ، ترور را من شما كه آن از پيش بدهيد اجازه پس خب *
بر نميتوان داستان نام وجه هيچ به و است حكايت يك "سبز بارانهاي" مجموعه قصه نخستين
ميگذاريد؟ عاشقانه حكايت اين بر نامي چه شما خود.گذاشت آن
دروني جذابيتهاي به من.نيست هم حالا بگويم ، صادقانه.نبود اين كار شروع در من بهانه
مكاتب تمام كه بگويم بگذاريد.كنم خواندنيتر توانم حد در را قصه تا ميكنم فكر قصه
در و شدهاند ابداع قصه نوشتن از بعد فرامدرن ، و ورامدرن و جديد و قديم از اعم ادبي
توجهي كردن ، جلب دانگ شش را خواننده توجه و ناب قصه اصل به آنها كاربرد كه صورتي
دراز شنيدن براي را ما گوشهاي و بگويد قصه بايد اول قصه ، .است معطلي مايه باشد نداشته
ما امروزي قصه.قصهنويسي صناعت عجايبالغرايب به بپردازد قصه خلال در و بعد و كند
و است امروزي بيحوصله خواننده شدن دور آن نتيجه.ميگيرد فاصله اصل اين از بدجوري دارد
من.داستان و حكايت تعريف به كنيم مراجعه نخست پس...تلويزيون و سينما به روآوردن
علت روابط حكايت در كه كنم اشاره همينقدر.بكشيد دوباره زحمت شما.نميكنم را كار اين
به حكايت در.روابط اين از است پر "سياه جادوي".ندارد وجود حوادث و اجزا ميان معلولي و
اين شباهت تنها.هستند چندوجهي "سياه جادوي" آدمهاي.ميشود استفاده تيپسازي از نوعي
گزينش اماهستند ناواقعي هم آنها تازه كه است تاريخي وقايع از استفاده حكايت ، به قصه
اين ناواقعي ، واقعيات خلق و واقعيت با بازي روايت ، شيوه بر تاكيد خوداستهزايي ، لحن
من.ميشود ديده جهان امروز ادبيات در آن نمونههاي كه ميدهد مقولهايجا در را داستان
از "مكرر مرگ" و "طربخانه تالار" مجموعه از "تابعه" داستان در قبلا را تجربه نوع اين
برخي و مدرنيسم بسط جديد ، داستان از نوعي ميكنم اضافه.آزمودهام "خوناب به جامه"
زندگي جهاني در ما.است استهزا شيوه با سنتي روايتهاي تاييد و آن برابر در واكنش جهات
را ما است ممكن واقعيتزدايي با ادبيات و ميشوند ناواقعي سرعت به واقعيات كه ميكنيم
واقعيت با بيگانه "سياه جادوي" مثل داستانهاييكند نزديك واقعيت جنبههاي از يكي به
و عشق مضمون _ ماوراءالطبيعه و رفته دست از انجام به نسبت دارد نوستالژيايي و است عيني
كه است قديمي مضمون اين در واقعيت كردن ناواقعي اما سنتي ، است مضموني هم مرگ و انتقام
.ميدهد را امروزي داستان روي و رنگ آن به
تعليق دچار تخيل و واقعيت ميان فضايي در "سبز بارانهاي" مجموعه در شما داستانهاي *
دارند واقعيت به بيشتري گرايش "سبز بارانهاي" داستان خود مانند آنها از برخي.شدهاند
ميان اين در.ميروند فرو ناب تخيل در شدن غرق مرز تا "عباس ياور" مانند برخي و
البته و ميانهاند در كه هستند "كبود تپههاي" و "باستاني چشمه" مانند هم داستانهايي
كافكايي هواي و حال گفتم ، كه اينها همه از جداي كه "دريا روبه پنجره" نام به داستان يك
كتابهاي يا و تصوير به كه غيرمستقيمي اشارههاي به توجه با البته.است حاكم آن بر
و علاقه نوشتن اينگونه به شما آيا بدانم ميخواستم دارد ، وجود داستان اين در كافكا
بهترين نظرتان به كه بوديد گفته داستانخواني جلسه همان در دارم ياد به چون داريد؟ باور
.ميگيرند سرچشمه ناب تخيل از كه هستند قصههايي قصهها ،
يا دارد ، پابرواقعيت كه است تخيلي حقيقت در ميآيد ، واقعي داستانهاي شما نظر به چه آن
مثال را "سبز بارانهاي" داستان خود.گرفته سرچشمه ملموستر تمهيداتي از عبارتي به
اين بنابراين ، .آشناست برايمان همه باران و موسيقي و آدمها و ديوار و در.ميزنم
آن به همه اين طرفي از كه چيست واقعيت بپرسيم خودمان از اما ميدانيم ، واقعي را داستان
همه آن ماده ذرات شد كشف كه وقتي از ميدهد؟ عذاب را ما همه اين طرفي از و وابستهايم
خود سنگين سايه چيز همه بر نسبيت وقتي از و ميدهند سر عجيب و غيرواقعي رفتارهاي خود از
باشيم؟ داشته اشيا و روابطشان و آدمها صرف واقعيت به دل ميتوانيم چگونه ديگر گسترد را
واقعي در "دريا به رو پنجره" يا "باستاني چشمه" يا "عباس ياور" قصه تفاوت بنابراين
روابط و حواس به يكي منتها.هستند تخيلي آنها همه.نيست آنها بودن غيرواقعي يا بودن
مجموعه اين در قصهها از گوناگوني طيف چرا كه اين اما.دورتر ديگري و است نزديكتر ما
به).مينويسم قصه متفاوت شاخه چهار سه محدوده در حدودا من بگويم بايد ميخورد ، چشم به
:از عبارتند شاخه چهار اين (.كنيد مراجعه من قبلي مجموعههاي
(صورتي نسترنهاي مجموعه از مزدور).شما عزيز واقعيت به نزديك قجري قصههاي - 1
پروتيوا سرخ گل باغ).هستند فراواقعي بيشتر كه واقعيت ، از دور بسيار قجري قصههاي - 2
(خوناب به جامه مجموعه از
(طربخانه تالار مجموعه از تاريكيها پيامبر مثل).مكان و بيزمان قصههاي - 3
به مجموعهاي از سبز بارانهاي مثل).دارند معاصر مكان و زمان بر پا كه قصههايي - 4
(نام همين
قصهها اين دارم اعتقاد و باشند نزديكتر ناب تخيل به كه دارم دوست را قصههايي من خود
.شد خواهد شكوفا خواننده ذهن در رويايي همچون كه است
نظر به اوقات گاهي چون داريد؟ نظري چه داستانهايتان بازنويسي و دوبارهنويسي به راجع *
.نشدهاند واژگاني و دستوري ويرايش يا و شدهاند نوشته شتاب با داستانها اين كه ميرسد
كه هستيد نويسندگاني از دسته آن جزو يا داريد ، اعتقاد بازنويسي اين به شما اساسا آيا
به من كه جايي آن تا چون دارند؟ اعتقاد نشست دو يا يك در اثر يك شدن نوشته بار يك به
بيان بازنويسي پذيرش عدم به را خودتان اعتقاد داستانخواني جلسه يك در شما دارم خاطر
را كار اين اگر كه گفتيد را ساعت يك دندههاي چرخ بستن دوباره و كردن باز مثال و كرديد
.كنيد هم سر نو از را آن دوباره بود نخواهيد قادر ديگر دهيد ، انجام
انجاميد طول به ماه شش حدودا "شكارگاه" قصه نوشتن رسيدهايد؟ نتيجه اين به كجا از نه ،
در را "پروتيوا سرخ گل باغ" وشد نوشته خستهكننده و طولاني سفر يك در آن اعظم بخش و
.باشم نوشته ساعته چند نشست دو يا يك در را قصهاي ندارم ياد به هرگز.نوشتم سال چند ظرف
هيچ اماباشد كرده خطور من ذهن به ثانيه چند در آن اصلي مضمون و درونمايه است ممكن
چندبار و دوبارهنويسي درباره اما.نبودهام قصهاي هيچ نوشتن به قادر ساعت چند در گاه
پيدا تغيير بازنويسيها در گفتوگوها و زبان و لحن كه است اين بر كار شيوهنويسي
پايه پيو زدن هم بر براي جدي لزومي اگر و نميخورد هم به اصلي چهارچوب اما ميكنند ،
هم مواقع اكثر.ميدارم بر دست آن نوشتن از و است فروريختني قصه صورت آن در كنم احساس
آنها خواستهام و كرده فكر چرخدندهها رابطه و مكانيزم به كه ميافتد زماني اتفاق اين
آنها كردن اوراق در.(زدهام برايتان قبلا كه مثالي همان) كنم سوار دوباره و پياده را
.ناموفق آنها كردن هم سر دوباره در اما بودهام موفق
است نويسنده فقط نويسنده
عابد ندا
تقسيم متمايز كاملا دسته دو به معمولا آنها آثار و نويسندگان دموكراتيك غير جوامع در
آثارشان و مينويسند مردم كردن سرگرم براي صرفا كه هستند نويسندگاني اول دستهميشوند
احساسات ميتواند كه است عناصري از مملو باشد ، پيامي و انديشه حاوي كه آن از بيش
نوشتههاي.كند مشغول خود به را سطحينگر انديشههاي و دهد قرار تحتتاثير را خواننده
مورد فراغت اوقات كردن پر براي وسيلهاي عنوان به معمولا نويسندگان از گروه اين
و جامعه متوسط طبقه بين در است سادهنگر و سطحي كه آنجا از و ميگيرد قرار استفاده
از گروه اين.دارد بيشتري طرفداران ميشوند خوانده "عوام" اصطلاحا كه افرادي
بنيادين مسايل به آثارشان در كه آنجا از و نيستند برانگيز معمولاحساسيت نويسندگان
پرسشهايي بتوانند احتمالا كه نويسندگاني رديف در اصولا نميشود چنداني توجه جامعه
قرار باشد پاسخگويي به ملزم حاكميت كه بياورند وجود به جامعه عمومي ذهن در جدي
مسايل و مشكلات از برخي است ممكن نيز نويسندگان اين آثار از برخي در البتهنميگيرند
ساختار در را حساسيتي هستند سطحي عموما مسايل اين كه آنجا از اما شود مطرح اجتماعي
اخلاقي موارد از برخي در جز هم سانسور و مميزي بنابراين و نميآورند وجود به حاكميت
.نميشود آثار گونه اين شامل
برانگيزند حساسيت كه آنها
براي ابزاري به آثارشان كه دارند را توانايي اين كه هستند نويسندگاني اما دوم گروه
به نويسندگان از گروه اين ديدگاه اين از و شود تبديل كشور امنيت عليه و عمومي تحريك
.دارد وجود آنهاحساسيت به نسبت و شده تلقي امنيتي عنصر عنوان
جامعه براي ميتواند كه است موضوعاتي به پرداختن نويسندگان اين آثار ويژگيهاي جمله از
يك به كه اين و شخصيت يك استحاله از داستانش در نويسندهاي مثلا.كند ايجاد پرسش
به شده او استحاله سبب كه شرايطي ترسيم در و مينويسد ميشود تبديل بزهكار شخصيت
عدم يا و شرايط آن ايجاد در را سياستمداران است ممكن خواننده كه ميكند اشاره مسايلي
چنين نويسنده كه ميشود سبب امر همين و بشناسد مقصر آن بردن بين از براي برنامهريزي
آثار مشخصه.بياورد وجود به را حساسيتهايي و شده تلقي "امنيتي عنصر" يك عنوان به اثري
شخصيتها ، روحيه و اجتماعي مسايل كاوي ژرفا جامعه ، عيني شرايط به توجه نويسندگان اين
قصه شخصيتهاي استحاله يا تكوين در پيراموني شرايط نقش و اجتماعي روابط ترسيم در دقت
.است
فراسانسور و سانسور
اين اصولا كه ميشود سبب آثاري چنين نويسندگان و نوشتاري ادبي آثار به غيرادبي نگاه
به را آن مثلا و ميكند انتخاب آن براي را مختلفي نامهاي جامعه كه نويسندگان از گروه
نظر از ميشناسد ، ...و آزاديخواه نويسنده مخالف ، نويسنده متعهد ، نويسنده عنوان
به بلكه است ادبي آثار خلق و نوشتن فقط كارش كه نويسنده يك بهعنوان قدرتنه ساختار
در كه بازوهايي طريقو از قدرت ساختار طبعا و ميآيد مخالفبهحساب نيروي يك عنوان
برخي در.بشود جامعه با او ارتباط ايجاد مانع ممكن حد تا كه ميكند سعي و دارد اختيار
سانسور كه آنجا از اما باشد كارساز حدي تا ميتواند كتاب مميزي و سانسور موارد از
ديگري روشهاي از استفاده با تا ميكنند تلاش مسئول دستگاههاي دارد ، را خود خاص تبعات
.بشوند او مخاطبان و نويسنده ارتباط ايجاد از مانع
تودهها حساسيت تحريك
از بيش حساسيت آنها به نسبت جامعه ذهن كه ميشود باعث نويسنده يك آثار چاپ شدن ممنوع
و هستند آن فاقد اصولا كه بداند ويژگيهايي داراي را آنها واقع در و كند پيدا لزوم حد
مطالعه به هم علاقهاي نوعا كه كساني حتي و عمومي افكار متوجه كه ميشود باعث همين
عملي قابل مكانيزم كه آنجا از و شود جلب شده ممنوع آثار به كنجكاوي حس براساس ندارند
در و سرعت به شده ممنوع آثار ندارد وجود آثار اين زيرزميني چاپ از جلوگيري براي
يك به را نويسنده اقدامي ، چنين با دولت واقع در و ميشود توزيع و تكثير بالا تيراژهاي
سمبل يك عنوان به ناراضي گروهي براي ميتواند مواردي در كه ميكند امنيتيتبديل عنصر
.گيرد قرار استفاده مورد
جامعهشناختي ديدگاه از
و متر با نويسنده يك آثار كه جوامعي جامعهشناس ، در مرادبيگي ، غلامحسين دكتر گفته به
از برخي نادانسته دولتها سو يك از ميشود سنجيده آنها هنري ارزش جز ديگري معيارهاي
كار اين با و ميكنند تبديل خود با مبارزه نماد و مخالف نيروي يك به را نويسندگان
را اين امكان عملا و ميآورند گرد نويسندهاي چنين اطراف در نيز را خود بالقوه مخالفان
كه ميشود باعث امر همين و ميسازند فراهم شود تبديل مبارز قهرمان يك به نويسنده يك كه
حاكميت با مخالفت بوي كه شعارهايي و تصويرها از استفاده صرفا هم بيمايه افراد از جمعي
واقع در و.شوند معرفي جامعه قبول مورد نويسنده عنوان به نوشتههايشان در ميدهد را
آثار هنري سطح و شد خواهد شعارگرايي و "تعهد" قرباني نوشتاري آثار هنري و ادبي ارزشهاي
.ميكند نزول شدت به نوشتاري
و متر با تنها نمايشنامه و داستان شعر ، مثل نوشتاري آثار اگر:ميگويد مرادبيگي دكتر
نگاه و توهمات از برخي دليل به حكومتها و شوند ارزيابي خودشان به مربوط معيارهاي
سمت به ادبي آثار نكنند ، تبديل خود با مخالفت نماد به را آنها نويسندگان ، به امنيتي
يا سانسور كه وقتي عكس بر و ميكند حركت است اثر يك لازمه كه هنري ارزشهاي تقويت
هم نويسندگي حداقل استعداد از حتي كه كساني از بسياري ميشود مطرح كتاب چاپ ممنوعيت
كنند مطرح جامعه در نويسنده عنوان به را خود كه مييابند را امكان اين نيستند برخوردار
بماند مخفي نوشتههايشان شعارگونه ظاهر پشت در ميكنند خلق كه آثاري بيمايگي ثانيا و
.شود كاسته هنري خلاقيت يك عنوان به نويسندگي كار ارزش از مرور به
سنجش براي معياري عنوان به "مبارز ادبيات" يا و "متعهد ادبيات" عنوان شرايطي ، چنين در
كه است اثر يك هنري ارزشهاي ميرود بين از چه آن و ميشود پذيرفته شده خلق آثار ارزش
.ميشود آنها شدن شعاري و شده خلق آثار شدن بيرقم باعث مرور به
برخي تنها نه صورت اين در و است نويسنده فقط نويسنده كه بپذيرند بايد حكومتها واقع در
و ادبيات شدن شعاري امكان بلكه نميكنند تبديل خود با مخالفت نماد به را نويسندگان از
.نميسازند فراهم نيز را نوشتاري آثار هنري اصيل ارزشهاي
سقوط
شعر ملي روز منتقدان دلداري جهت
به شهريار محمدحسين انتخاب ادبي واقعه خبرسازترين احتمالا محمود ، احمد درگذشت از غير
حمايت ارشاد وزير كرد ، مطرح را پيشنهاد اين مجلس محترم نماينده يكاست ملي شاعر عنوان
نظريات از مطبوعات كه آنچه.رسيد نيز رئيسجمهور تصويب و تاييد به سرانجام و كرد
شما احتمالا كه بود موضوع اين با مخالفت باب در بيشتر كردند منعكس هنرمندان و نويسندگان
در را ديگر نكته چند فقط يادداشت اين در.شدهايد خبر با يا و خواندهايد مطبوعات در هم
:ميكنيم يادآوري مورد اين
عرض بايد خوردند غصه و شدند ناراحت انتخاب اين از خيلي كه كساني دلداري جهت آنكه ، اول
و ميشود فراموش زود يا دير نيست ملي اصلا و است دولتي كه آنجا از انتخاب اين كه شود
.ميخوابد سروصداها
كسي چه درد به اصلا و دارد اهميت قدر چه ملي شاعر انتخاب نيست مشخص اصلا آنكه ، دوم
چيزهاي و ملي خودروي يا و ملي سرود و ملي پرچم همرديف است چيزي ملي شاعر آيا ميخورد؟
را خود استوارنامه تايلند سفير مثلا كه رسمي مراسم يك در پس اين از آيا يعني ديگر؟ ملي
داد؟ خواهد هديه شهريار كليات جلد يك سفير به رئيسجمهور جناب ميكند ، رئيسجمهوري تقديم
كه است "بابا حيدر" بلند منظومه شهريار استاد شعر مرغوبترين و مشهورترين آنكه ، سوم
بايد ايران مناطق ديگر بچههاي بعد به اين از آيا.است شده سروده آذري زبان به البته
بخوانند؟ زباني چه به هست نيز ملي شعر مهمترين طبيعتا كه را ملي شاعر اثر مهمترين
به كه ميكند ريسكي چنين باشد مردم منتخب و محبوب كه چند هر دولت يك وقتي آنكه ، چهارم
نتيجه احتمالا كند ، تصميمگيري چيزها بعضي مورد در هنر و ادبيات صاحبنظران و مردم جاي
.داد خواهد دست از نيز را خود گذشته علاقهمندان همان شهريار زندهياد كه ميشود اين
سايت 80 سردبيري شوراي
خواندن بازي از بردن لذت
آزرم محمد
بهبيان يا خاطر انبساط و شادماني پديدآورنده شاعر براي شعر نوشتن كه گونه همان
شعر ، متكثر و احتمالي خوانندگان از يك هر براي شعر خواندن است ، نوشتن لذت دقيقتر
اهميت نوشتن ، هنگام شعر تجربي وجوه به وقتي.باشد حسي و حالت چنين واجد بايد و ميتواند
پيش از و قبلي معناي يك بيان از مهمتر تازه معناهاي آوردن پديد وقتي ميشود ، داده
تاكيد شعر نوشتن با زمان هم فكر ساختن و كردن فكر به كه زماني و ميگردد تلقي انديشيده
- زودگذر و محدود چند هر _ است شرايطي و موقعيت در گرفتن قرار براي همه و همه ميشود ،
"تجربي خواندني" ميتواند ، هم شعر متن يك خواندن.شود نوشتن شعر از بردن لذت به منجر كه
آن فلسفي مفهوم در "زباني بازيهاي" و كردن تجربه بر را خود استراتژي كه خواندني.باشد
.باشد داده قرار
كه است نهفته مسئله اين در احتمالي ، خوانندگان از يك هر براي شعر خواندن جاذبه و لذت
خود ، گمانهاي و حدسها براساس پيوسته طور به و همواره كه باشند ، بايد يا و قادرند
را آن قراردادي آينده يا شعر ادامه مواردي در حتي و بيافرينند را شعر متن جهان معناهاي
موجود زباني امكانات و خود بودن زباني دليل به نيز شعر متن كه چند هر.نمايند پيشگويي
حركتهاي و امكانات با متناسب و ميكند تجربه را گمانها و حدسها اين همواره آن ، در
متن پاسخ قبال در كه حدسي هر.ميدهد پاسخ آنها به زبانياند ، اموري همه كه خود دروني
شكل جديدتري حدسهاي شعر ، احتمالي خواننده براي آن برپايه گردد ، تلقي شده پذيرفته شعر ،
فرارفتن و زدن حدس اين به.مييابد ادامه شعر متن كردن تجربه صورت ، همين به و ميگيرد
اين در استراتژي.دهيم نام خواندن استراتژي ميتوانيم جديد ، حدسهاي ساختن و آن از
كشف عبارتي ، به.دارد خود در را هدف اين به رسيدن روشهاي و شعر خواندن از هدف مفهوم ،
.عمل اين چگونگي و شعر براي تازه معناهاي آفريدن يا
ذهني عادتهاي از يكسري پايه بر نگيرد ، شكل حال لحظه در و تجربي اگر خواندن استراتژي
در و ميآيند وجود به اساس همين بر هم خواننده حدسهاي نتيجه ، در.ميآيد پديد قبلي
آشنايي به شعر ، خواندن استراتژي موردي ، چنين در.ميكنند عمل شده شرطي صورت به حقيقت
ميشود محدود دارند ، ديگر شعرهاي در قبلي سابقه كه شعري ، قراردادهاي و رمزگان باشگردها ،
.نميآيد پديد شعر در جديدي ، معناهاي و
شعر ، متن به دادن نظم و گرفتن شكل به بايد حال هر به خواندن استراتژي كه است درست اين
دگرگون و تغيير توان و باشد شده تعبيه قبل از نظم يا شكل اين كه نيست لازم اما بينجامد ،
شعرهايي "متفاوط" دقيقتر طور به يا و متفاوت شعرهاي بين اين در.باشد نداشته هم را شدن
عادتهاي پايه بر گرفته شكل استراتژيهاي و چندگانهاند استراتژيهاي آفريننده كه هستند
چنين كه كرد عنوان گونه اين ميتوان.ميكنند فروپاشي دچار خود در و ناكارآمد را قبلي
.دارند خود در را بسياري "زباني بازيهاي" پديدآمدن امكان شعرهايي ،
طبق كه دانست زبانياي كاركردهاي و كنشها ميتوان را "زباني بازيهاي" كه ميدانيم
شعرهاي در.هدفاند و زمينه داراي و ميشوند انجام معيني و مشخص قراردادهاي و قاعدهها
تحولاند و تغيير حال در مدام متن ، قراردادهاي و زباني كاركردهاي و كنشها اين متفاوت ،
كه چرانميماند ساكن و ثابت و ميشود دگرگون شعر ، متن از لحظه هر در نيز هدف و
در و شعر متكثر و احتمالي خوانندگان از يك هر با متن بين توافق در شعر ، متن قراردادهاي
.ميگيرد صورت خواندن هنگام
جملهها ، كلمهها ، كه بگيريم نظر در اصلي "زباني بازي" يك مثابه به را شعر هر اگر
زباني بازيهاي متن ، كل در و هم با آنها از يك هر ارتباط و آنها همنشيني عبارتها ،
لحظه هر در و دهيم قرار پايه اين بر را شعر هر خواندن استراتژي و ميآورد پديد را ديگري
به شعر تبديل از هم كنيم ، تجربه را آن قبلي ، ذهني عادت يك براساس نه و متن ، خواندن از
هم و ميكنيم خلق را معناها همعرصه اين در كردن بازي از هم و ميبريم لذت بازي عرصه
چه آن به آنها با همراه و ميبريم همراه را آنها.ميرويم فراتر شده خلق معناهاي از
و حركت هر باشد ، كردن بازي شعر يك خواندن استراتژي وقتي.ميرسيم نميكرديم ، را فكرش
داوري و سنجيد ميتوان بازي همان قراردادهاي اساس بر فقط را زباني بازي اين در تجربه
آن از متفاوت خودانديشيهاي با شعرهايي به را شعر يك خواندن تجربههاي نميتوان.كرد
و قواعد براساس متفاوت شعرهاي درباره قضاوت رسمي ، شعر گفتمان اصلي معضل.داد تعميم
و كردن تجربه با فقط پس.رسمي شعر گفتمان بر حاكم قوانينشعرهاست اين از بيرون قوانين
.رفت فراتر معضل اين از ميتوان كه است شعرها ديگر به نسبت شعر متن هر تفاوتهاي درك
خواندن لحظه در آن كنشهاي و حركتها كه است زباني بازي يك مثابه به شعر هر كه چرا
را بازي از بردن لذت و كردن بازي ارزش خود درون در تنها و ميشود تجربه و ميافتد اتفاق
پياپي ، و همواره و نميشود تلقي قطعي امري آن در زباني بازيهاي كه شعري.است دارا
ادامه در را خود جاي باز و ميشود ناپديد ديگري انواع و ميآيد پديد آن از جديدي انواع
.ميبخشد جديدتري بازيهاي به شعر
به.نميگذارد باقي ارتباط برقراري عدم براي جايي شعر ، خواندن استراتژي حكم در بازي
و ميشود اتخاذ ديگري روش نبود ، پاسخگو خواندن ادامه براي حركت يا روش يك كه اين محض
كردن تجربه و خواندن مورد گوناگون روشهاي و حركتها با را شعر مختلف وجوه بدينگونه
.ميدهند قرار
پوزش و تصحيح
.ص مهر 1381 همشهري 23] ميشود معرفي امسال ادبيات نوبل جايزه برنده كه مقالهاي در *
:دارد وجود اشتباه چند [22
.ايمري:"ري" شهر مانند اول نام تلفظ.است كرتس ايمري برنده نام - 1
"نافرجام" ميتواند كه است صحيح Fateless.ندارد Faith less نام به رماني نويسنده - 2
.شود ترجمه
.است "مرثيه" معناي به كاديش - 3
نام به ترجمه كه باشد اخلاقي ندارم گمان.خواندهام و ديده را اينترنتي منابع تمامي - 4
.ميآورد اعتبار كه كنيم منبع ذكر.شود چاپ تاليف
مشيري مينو
بود شده نقل ايرنا خبرنگاري از "شده دولتي ملي ، شعر" صفحه 16 در آتشي منوچهر وگوي گفت *
.ميگردد اصلاح بدينوسيله كه
|