كرواك بتهووني طنين
منتقد + خواننده + نويسنده
داريم حق آلمانها ما
رخ نيم
لاله هتل در ماه كتاب
ميكنند چه ناشران
بعد تا مدرنيسم پست از
فرهنگي نشريات
ماكياولي هم باز
كرواك بتهووني طنين
آمريكايي شاعر گينزبرگ ، آلن با گفتوگو
شميراني لطفي ميترا:ترجمه
شعر ديرين رسم اين بيابيد را شفاف و صريح اخبار آن در ميتوانيد كه است جايي تنها شعر
نيست رسمي تبليغات نيست حكومت شعر است آمده وجود به خاطر همين به شعر است
شاعر "گينزبرگ آلن" با ديترويت ، در تلويزيوني ميزگرد مجري ،"ورب پيتر" اكتبر 1991 ، در
همكاري با كه ،"باكس جوك هيدروژن" خود اپراي اجراي براي گينزبرگكرد مصاحبه معروف
.ميبرد سر به "آربور آن" در بود ، شده تنظيم "گلاس فيليپ" معروف پيانيست و آهنگساز
اقدامي در افتتاحيه ، درآمد ميشيگان ، در گينزبرگ حضورهاي ديگر از بسياري همچون
فرهنگي مراكز و تبت بوداييهاي براي بينالمللي سازمان يك كه ،"هارت جول" به خيرخواهانه
به اشعار ، اين از سيدي يك و (1947- 1995) گينزبرگ اشعار گزينه ميگرفت تعلق بود ، آنها
"كي لني" و "گلاس فيليپ" ،"مككارتني پل" با همراه كه ،"اسكلتها عاشقانه ترانه" نام
.شد منتشر سال همان آوريل در شاعر مرگ از پيش اندكي بود ، شده ضبط
.كرديد بحث "مرگ از پيش نفس واپسين" درباره "آربور آن" به خود پيشين سفرهاي از يكي در &
دارد؟ اهميتي چه موضوع اين
"شكسپير" سخن اين به معطوف ذهنم و شده سالم پنج و شصت تازگيهاشدم بازنشسته اخيرا من
ميگردد باز خانه به است ، كرده حل را مشكلاتش كه ،"پراسپرو" وقتي است "توفان" پايان در
.بود خواهد گورم انديشه يكي انديشه سه هر از كه آنجا ميروم ، "جنووا" به پس":ميگويد و
.كنيد آماده است پيش در آنچه براي را خود داريد دوست ميرسيد ، خاصي سن به كه وقتي "
براي دردسري تا ميپردازيد امورتان كردن مرتب به ميكنيد ، تنظيم را وصيتنامهتان
تا ميپردازيد افكارتان دادن نظم به و بشود نگرانيشان مايه كه نگذاريد جا به ديگران
.نشويد سراسيمه و نگذاريد جاي به دردسري مرگ بستر در هم خودتان براي
ترسيدهايد؟ مرگ از وقت هيچ.ميدانند هولناك خيلي را مرگ شدن نزديك مردم ما فرهنگ در &
كه وقتي.كنيد برقرار رابطه آن با بايد پس ميميرند ، همه چون ;ندارد معني مرگ از ترس
با مثبت شكل به ميخواهم.است اجتنابناپذير امر اين كه ميفهمم حالا ولي.بودم جوانتر
گرد بر آرامش با دلربا ، مرگ اي بيا":ميگويد او ويتمن ، والت مثل كنم ، برخورد مسئله اين
.دلپذير مرگ اي همه ، براي كس هر براي روز ، يا شب زود ، يا دير ميرسي راه از زن ، موج جهان
است؟ داشته بازتاب اخيرتان نوشتههاي در مسئله اين آيا &
آن" در حضورم آخرين در كه بود آوازي نوشتهام كه اشعاري بهترين از يكي ميكنم فكر بله ،
اثر.بود پدرم مرگ براي مرثيهاي كه بود پدر مرگ غمانگيز نغمههاي نامش خواندم ، "آربور
و مراقبه از كه چيزي آوردن وجود به از.شاعر يك عنوان به من از بود تازهاي و خوب ناب
.ميبرم لذت خيلي است آمده عمل به تجربه
بوديد؟ شعر نفع به جوششي شاهد اخيرا &
حرف كسي ديگر ميشود ، پهلويي دو و آشفتگي دروغ ، از پر پيش از بيش حكومت كه طور همان
مغرضتر و مرموزتر گنگتر ، رسانهها ، عمومي ، وجدان كه همانطور نميكند ، باور را كسي
جايي تنها شعر ميآيند ، در مليتي چند كمپانيهاي يا جمهوريخواهان مالكيت به و ميشوند
به شعر است ، شعر ديرين رسم اين.بيابيد را شفاف و صريح اخبار آن در ميتوانيد كه است
.نيست رسمي تبليغات نيست ، حكومت شعراست آمده وجود به خاطر همين
ميخوانيد؟ ملاءعام در را "زوزه" شعر هم باز آيا &
اين خواندن كه باشد موقعيتي وقتي يا ميروم جديد كشوري يا جديد ايالتي به وقتي بله ،
گلگ" نفع به كه شعرخواني دومين يا اولين مثل نيست ، نمايش يك فقط اين.كند ايجاب را شعر
طنين آن او ميخواستمدادم ترتيب ،"آربور آن" در هارت جول روحاني مدير ،"رينپوك
.بشنود را ،"وحشيانه عربده" آن ويتمن گفته به يا زوزه ، آمريكايي
كه است آمريكا از تصويري شعر اين مسلما است؟ شما تلاش بهترين زوزه شعر آيا &
.باشند گرفته آن از را اسطورههايش
نوشتم پيش سال چهار كه است طولانيتري شعر آن ، از بدتر شعر اما است ، خوبي شعر خوب ،
جسورانه ، رويايي حال عين در و دارد ملموستري جزئيات شعر اين.است "يهود سوگواره" ونامش
اوج تجربه نوعي به بار يك سال چند هر ميكنم فكر من.آمريكاست از دورانديش و رمانتيك
گل سوتراي" و زوزه"سبز اتومبيل" نام به هست شعري زوزه ، از پيشميرسم شعر در
گرداب سوتراي" و سال 1960 در يهود سوگواره بعد.شدند نوشته سال 1955 حدود "آفتابگردان
.است هيدروژن باكس جوك نخست پرده اوج نقطه آن از بخشي كه شدند منتشر سال 1965 در "ويشيتا
را شعر او.داديم انجام هم با كه بود دوئتي كار اولين اين و آمد خوشش آن از گلاس فيليپ
كه آنجا ميشناخت شد منتشر "ويس ويليج" در دهه 60 اواسط در آن نخست نسخه كه وقتي از
بگريد ، ملت بگذاريد بلرزد ، خود بر دولت بگذاريد !ميكنم اعلام را جنگ پايان":ميگويم
را جنگ پايان وسيله اين به من زيرا كند ، اجرا را هوسش جمهور رئيس بگذاريد (ميخندد)
اين.بود يكپارچه نشاط و شجاعت خودمختاري ، لحظه خودشناسي ، لحظه اين پس ، ".ميكنم اعلام
و شگفتانگيز پرشور ، شيوه ولي كنم ، متوقف را جنگ نميتوانم من كه است معلوم و بود تسليم
جمهور رئيس چطور اما كند؟ اعلام را جنگ پايان ميتواند كسي چهطور.بود اسرارآميزي
كند؟ اعلام را آن ميتواند
.است "كرواك" مرگ سالگرد يكمين و بيست [اكتبر 1991] فردا &
تغيير و برگريزان و قرمز به مايل برگهاي با او محبوب فصل.قديمي اكتبر همان بله ،
طولاني منثور سوگواره خاطر به شايد بود ، پاييز شيفته واقعا اوباروري پاييز و فصلها
كلامي نغمههاي زيادي تعداد كرواك كه است يادم.است اكتبر درباره كه "ولف توماس"
بتهووني طنين جور يك ميآمد ، خوشش "اكتبر" كلمه از او ميكنم فكر.داشت اكتبر درباره
.داشت
آيا.بود شده راستي جناح و نژادپرست تقريبا بود ، گريزان مردم از عمرش اواخر ميگويند &
ميشناختيد؟ كه بود كرواكي جك همان مرد اين
ميكنيد ، نگاه زمان آن در نظراتش به وقتي.بود قديم آدم آن او كه نميكنم گمان نه ،
مورد را چپگرايي جنبه آن فقط او.بود آينده حوادث به ناظر كاملا او كه ميبينيد
جنگ به را مردم ميداد ، تكان را كاسترو و تونگ مائوتسه عكسهاي و ميداد قرار انتقاد
مردم عامه خود ، كار اين با و بود برافراشته را ويتكنگها پرچم ميخواند فرا داخلي
اتخاذ كرواك براي اين.ميكرد خاطر آزرده بودند ، شده بيزار جنگ از ديگر كه را ، آمريكا
دوست نيز را چپ جناح و نميآمد خوشش راست جناح محافظهكارهاي از:بود اعتدال موضع نوعي
آوارگان" ،"تريستسا" دوباره خواندن با و ميكنم تدريس را كرواك آثار كه حالا.نداشت
.ميشوم بودا دين بنيادي انديشههاي در او ژرفانديشي و بصيرت مبهوت "سور بيگ" و "دارما
كائنات ، در ماندگاري فقدان و شونده دگرگون سرشت نوع كائنات ، ماهيت درباره انديشههايي
كه روزها اين.بود برخوردار خوبي بسيار بينش از اورويا خود يا شبنم قطره در ماه مانند
"آمريكايي پيش" دورانديشي از ميدهم ، گوش ديگر آموزگاران و "دالاييلاما" سخنان به
.ميشوم حيرت غرق كرواك
زياد بوديد ، شده تشويش دستخوش كاملا كه زماني فعاليتتان ، نخستين سالهاي در &
.مينوشتيد
.دارد وجود دوگانه طنزي همواره نيز تشويش در حتي.نبودم خشمگين ولي بودم ، مشوش بله ،
و او جنون و "يهود سوگواره نام به" مادرم براي را شعرم پرتشويشترين مسلما
كمي كه هست آن در اغراقآميز مبالغه نوعي وجود اين با و سرودهام رواني بيمارستانهاي
.است "شهر روشناييهاي" در "چاپلين چارلي" شيرين و تلخ شبيه
انسان وجود اعماق در نثر از بيش اغلب و گونه اين ميتواند كه دارد قابليتي چه شعر &
كند؟ نفوذ
با.ميانديشيم كلمات با اغلب يا اوقات اكثر يا ميانديشيم كلمات با همواره ما خوب ،
ميدهيم انجام كلمات با را خانوادگيمان امور را ، قانونيمان امور.ميكنيم حكومت كلمات
آن زبان ، ژرفترين است ، اينجا زبان اصلي جوهر پس ، .هستند زبان يا كلمات اينها تمام -
و ادراكات و ميگيرد سرچشمه ما تجربيات عصاره از ماندني ، ياد به و ماندگار زبان
.ميكند تدوين فراميگيريم سالگي يا 95 تا 65 سالگي ده سن از ما كه را دقيقي رفتارهاي
يادش به را طغيان ندارد دوست خشم:ميگويد كه دارد شعرش در جالبي بيت كرواك مثال ، براي
در ميبردم ، كار به خشم توصيف براي من كه را ، پاراگراف يك كل بيت يك اين كه.بياورند
:ميگويد كه ميكنيم استفاده ديگري "لاماي" عبارت از ما آنآربور ، در.ميكند خلاصه خود
بتوانيد كه صورتي در داريد ، كه خامي انديشه اولين ".است انديشه نخستين انديشه بهترين"
شعر و است افكار آوردن خاطر به مسئله پس ، .است انديشه بهترين بياوريد ، خاطر به را آن
.ميآورد خاطرتان به را شما افكار
امري عنوان به را آن اغلب مردم اما كرديد ، اشاره مهم فعاليتي عنوان به مراقبه به شما &
.ميدهند انجام را آن گينزبرگ آلن مثل آدمهايي فقط كه ميكنند تلقي ناآشنا يا باطني
.ژاپن چين ، هند ، - شرقي بخش تمام.ميدهند انجام را كار اين دنيا از نيمي درواقع ،
فرهنگهاي و بومي فرهنگهاي در است سنتي نيز و ملل اين فرهنگهاي در است سنتي اين حداقل
با شكار حين در يا رقص طولاني مراسم طول در مجبورند نيز آمريكا سرخپوستهاي.نخستين
مورد دراست دنيا اين فعاليت جانبي محصول نوعي به اينبنشينند شكيبايي و صبر
افراط نگراني ، و توهم و اضطراب خصومت ، آن براي خوبي داروي كه گفت بايد نيز آمريكاييها
در بد اخبار از رگباري با پيوسته ما كه است تمدني و روشنفكري در افراط و فعاليت در
.داريم قرار معرضشان در زمين كره سراسر
برخلاف اين كه است كار هيچ به نزدن دست و نشستن مثل چيزي مراقبه از مردم بيشتر تصور &
.است آمريكايي روح
اين بر افراد اكثر ذهن تمايلندهيد انجام كاري هيچ و بنشينيد بتوانيد كه است عالي اين
و كنند وراجي بسازند ، شايعه بكشند ، نقشه كنند ، فكر بروند ، سو آن و سو اين به كه است
اگر.كند فراهم را تفريحشان موجبات كه بزنند چنگ چيزي به و باشند چيزي به معطوف پيوسته
هدف اين.بود خواهد معجزهاي كنيد ، حاصل فراغتي فعاليت همه آن از بتوانيد واقعا
به مراقبهها اكثر در شما.كنيد تخليه را ذهنتان ميتوانيد ببينيد اينكه است ، مراقبه
است شدن انجام حال در پيش از كه تنفس فرآيند به را خود هشياري و ميكنيد توجه خود تنفس
يك در يا ذهن به دادن استراحت يا چيز يك روي تمركز و ذهنتان كردن متمركز.ميافزاييد
به خود عصبي حالت نوعي كه ميشويد متوجه.است دشواري كار ماندن آرامش راه به چشم نقطه
چه بعد" ميگوييد ميزنيد حرف خودتان با دارد ، وجود خاطره و ريختن نقشه و كردن فكر خود ،
افكارتان به نسبت مهرآميز رفتاري پس ببريد لذت حاضر لحظه از اينكه جاي به "ميكنم كار
كه چرا ;كنيد متوقف را افكارتان نميكنيد سعي و نميزنيد كنار را آنها ميگيريد ، پيش در
عمل به ضيافت اين به ورود براي افكارتان از هم دعوتي ولي.است اجتنابناپذير امري اين
ذهنتان بپردازيد ، آنها مشاهده به فقط و باشند خودشان حال نگران آنها بگذاريد.نميآوريد
.كنيد مشاهده ميكند ، حركت كه را ،
ميبرديد؟ پي آنها به زندگيتان در زودتر كاش اي ميكرديد آرزو كه هستند چيزهايي آيا &
آن بهاي ناگزير هميشه و ندارد برايتان چنداني فايده كنيد ، عمل خشم سر از شما اگر بله ،
بيشتر هستيد ، عصباني كه شويد متوجه اگر.است طبيعي فرآيندي خشم گرچه.ميپردازيد را
تبتي معلم "رينپوك گلك".ميرود بين از آن درصد حداقل 80 ميشود ، ناپديد خشمتان
جلويش نيست لازم كنيد ، توجه عصبانيت اين به فقط شدهايد ، عصباني اگر" ميگويد آنآربور
محو رفته رفته صابون حبابهاي همچون خشمتان گاه آن و كنيد توجه آن به فقط بگيريد ، را
.بودم شده آن متوجه قبل مدتها كاش اي ميكنم آرزو ".ميشود
منتقد + خواننده + نويسنده
5_ شعرسازي مانيفست
صفاييتبار حامد
بايد كرده پيشنهاد را ضدنهادي نهادي كردن سرنگون جهت" نيما مينويسد نيما نقد در براهني
"شد خواهد سرنگون ديگران توسط نهايتا كه است نهاد يك خود نيز او نهاد ضد كه كند قبول
در مشكل.ميكند جديد نهادي براي بنياني و پايه ايجاد در سعي كار ادامه در او خود اما
ارائه باشند تحول و دگرگوني حال در كه معيارهايي با سيال نقدي براهني كه اينجاست
يك طريق از نيز را كنند تطبيق متفاوت فرمهاي و اشكال با ميتواند كه اصولي حتي نميدهد
كرده انتخاب نقد براي كه را معيارهايي اگرچه ميكند ارائه دكارتي اتفاقا و متصلب منطق
پايهگذاري كه منطقي و ايستا فضاي اما ميآورند چشم پيش را پهناوري گستره خود ذات در
مياندازد ميكند نقضش خود ابتدا كه ضدنهادي و نهادي مدرنيته دام همان به را او ميكند
ميشود بافته او ذهن تكمحور و يكسويه ذهني ساختارهاي همان از دام اين تاروپود حقيقت در
و ساختارسازي بند به هميشه از بيش بگويد خودش شعر ساختارهاي از ميخواهد كه جايي و
.ميافتد اسلوبنويسي
در آن شكل و شعر معضلات و مسائل پيچيدهترين از يكي فرميك تناقض اين ميرسد نظر به
ذات در ميروند كار به استناد براي كه گزارههايي كه اينجاست قضيه.است اخير سالهاي
و دستوري قواعد از تجاوز" مثل چيزهايي ميكنند ترسيم را بيانتها و باز فضاهايي خود
سلطان" عنوان به شعر ناميدن و "شعر كردن شاعره چند" ،"زبان كردن صدايي چند" ،"نحوي
".نيست خودش جز چيز هيچ خدمت در كه زباني اجراي بلامنازع
براي را معيارها اين اگر اما نوشت خوب شعرهاي بينهايت تا ميتوان معيارها اين براساس
كه دهيم حكم بخواهيم اگر حتي يا كردهايم؟ درستي كار آيا بريم بهكار پيشين جريان حذف
هستند؟ بدي شعرهاي نباشند اصول اين بر مبتني كه شعرهايي آيا نوشت شعر اصول اين بر بايد
ميچيند هم كنار مدرنيست يك بيشتر چه هر ظرافت و دقت با را ساختارها اين براهني كه وقتي
و قطعي احكام كردن صادر با و كند بنا شاملويي نيمايي نهاد يعني پيشين ضدنهادي شرايطي كه
بايد بگيرد نكند تطبيق ساختارها اين با كه را شعر هرگونه جلوي ميخواهد لازمالاجرا
حتي.شود اتوماتيزه سرعت به و شود تبديل متصلب نهادي به موجود ضدنهاد داشت انتظار
همين ضدنهاد داشت توقع بايد همچنين و شدند كشيده نقد به كه شاعر دو آن شعر از سريعتر
كه مدرنيتهاي بند در آنكه نتيجه شود توليد باز خودش دل از يا بيرون از تازه نهاد
اساسا بلكه ميشود حاكم او شعر بر شرايط اين تنها نه و ميماند بود كوشيده عليهاش
خروج راه ميكنند فكر بعضي كه طوري به ميماند گرفتار ديالكتيكي زنجيره اين در ادبيات
.است مباني اين كردن فراموش يا و آن از بازگشت ديالكتيك اين از
آن صاحبان و نظريهها در تئوريك ضعف از ناشي آمده وجود به ما شعر در امروز كه بحراني
پياده قابل اينكه يا نميشود ما جامعه به مربوط ميكنند گمان بعضي كه طور آن يا نيست
و نشده فهميده و ترجمه خوب نظريهها اين ديگر بعضي زعم به يا و نيست جامعه اين در شدن
آنجايي از مشكل بلكه بگويند شعر معيارها اين با بتوانند كه نداشتهايم را شاعراني ما يا
و حذف بهكارگيريشان از هدف و شدند نگريسته مدرن (Logic) منطق با مباني اين كه شد آغاز
يا بودن چندصدايي اينكه كند جلوه مضحك قدري و پيچيده قدري شايد بود جانشينسازي
از شايد و گيرند قرار داوري ارزش چارچوبهاي در زبان نحو شكستن يا و كردن فاصلهگذاري
و بشنويم را نوايي تنها كه طوري به بود كردن "صدايي چند" كردن تكصدايي روند مضحكتر آن
.باشد چندصدايي حتما كه بخوانيم را شعري
بيش اينكه براي حتي او كند فراتاريخي را آن و بگيرد شعر از را تاريخيت داشت قصد براهني
رابطه بگيرد آن از را اجتماعي - تاريخي عنصر هرگونه و برود بيرون تاريخ چنبره از پيش از
ذهن اما ميآورد مدنظر را آن قواعد و زبان تنها و ميكند نفي را پيرامونش جهان با شعر
حكم شعر براي او كه هنگامي كند پنهان نميتواند ديگر را اين و خورده گره تاريخ با او
كه هنگامي ميسازد پر نبايدها و بايدها با را مقاله سراسر كه هنگامي ;ميكند صادر
تهديد را آوايي تناسب و متضاد عناصر حتما ، و بايد" ،"بزنيم هم به بايد را شكل" ميگويند
را واقعيت بايد شعر" ،"شود ساخته دوباره تا شود قطعه قطعه بايد طبيعت و جهان" ،"كند
ايستاده تاريخ از بيرون كه ميبيند خواب و خوابيده تاريخ بستر در او "كند تهديد
يك به بخشي شخصيت براي كه مدرن مانيفست هر و ديگري مدرنيست هر ياد به را ما كه بايدهايي
اتفاقا و ميزند حرف آنها از او كه مباني كه اينجاست.مياندازد ميشود نوشته جديد فرم
سد سرعت به آن پيشروي راه كه ميشود جديدي ديالكتيكي فضاي وارد نيست هم مدرني مباني
!ميشود
و است نيما شعر زبانشناسي بررسي قصد ميشود پرداخته نيما به كه مقاله اول بخش در
شاملو به كه دوم بخش در اما است ساختاري مشكلات داراي زباني لحاظ به نيما شعر اينكه
بخش اين طول در چه اگر ميخورد گره نثر و شعر منطق و معنا با ابتدا از بحث ميپردازد
شعر در مفاهيم كاركرد و معنا بر بيشتر تاكيد اما ميشود كشيده چالش به شاملويي زبان نيز
هر ميانجامد پروانهها به خطاب مجموعه شعرهاي بررسي به كه پاياني بخش در البته و است
از "بايد" چگونه دهد نشان كه ميكند سعي براهني است مدنظر معنا و زبان يعني كاركرد دو
در كه ميگيرد ايراد او خود چه اگر ميكند معناساز زبان اين چگونه و كرده استفاده زبان
كه خطي اما است برداشتي چنين فاقد او شعر و است معنا خدمت در زبان او از قبل شاعران شعر
و ميشود ختم مفاهيم به و ميشود آغاز زبان از ميشود كشيده شعر بررسي براي او ذهن در
از اوميشود ديده او افكار و ذهن پس در معنا براي زبان گرفتن خدمت به از گونهاي
خواننده" كه ميگويد و ميكند استفاده معنا نشاندن عقب براي بيان دستگاههاي ساختار
به را شعرهايش تاويل شكل پايان در اما "كند پيدا خود درون نفس و صدا با را شعر وزن بايد
.ميكشد رخ
داريم حق آلمانها ما
مولايي رامين:ترجمه
با سال 2000 ، ادبي نوبل دارنده و آلماني شهير نويسنده ،(1927- دانسيگ) گونترگراس
هدف حادثه تشريح ضمن - "خرچنگ گذرگاه" نام به كوتاهي رمان - خود اثر تازهترين انتشار
شوروي جماهير اتحاد دريايي نيروي اژدرافكن ناو فروند سه توسط آلماني كشتي يك گرفتن قرار
بازگويي به ژانويه 1945 ، تاريخ 30 در آلماني ، آواره هزار از بيش همراه به آن شدن غرق و
.ميپردازد ساختند شعلهور را دوم جهاني جنگ آتش ناخواسته كه مردمي رنج و اندوه
دوم جنگ در كشورش قربانيان از حمايت در خبرنگاران ، جمع در ديروز آلماني شهير نويسنده
زنان و مردان خاطره بزرگداشت براي داريم حق نيز آلمانيها ما ، ":كرد اعلام جهاني ،
آلماني ، پرآوازه نويسنده گونترگراس "كنيم برگزار يادبود مراسم خود هموطن شده قرباني
براي "شرودر گرهارد" از حمايت در آتشه دو دموكرات سوسيال يك عنوان به محافل همه در كه
نيز ميگويد ، سخن صدراعظمي مقام احراز براي - سپتامبر1 22- آلمان انتخابات در پيروزي
آلماني اينميكند انتقاد جهاني و اروپايي آلماني ، مانده معوق حقوق از ممكن شيوه هر به
فعاليتهاي شهرت همچون او ادبي آوازه كه نويسندهاي سال 2000 ، ادبي نوبل دارنده
انجام جنايات توجيه قصد رو هيچ به است ، زادگاهش كشور از بيشتر بسيار خارج در سياسياش
جمهوري چون كشورهايي از انتقامجويي درصدد ديگر سويي از و ندارد را آلمانها سوي از شده
اخراج نهايت در و زندگي طاقتفرساي شرايط زمينهساز دوم جنگ خاتمه از پس كه نيست چك
پيوستن در جدي موانعي به بدل ميتوانند مسائل همين امروز و شدند خود كشور از آلمانيها
آلمانيها ، حقوق بازيابي براي وي تاب و تب.شوند ارزيابي اروپايي اتحاديه به كشور اين
او رمان آخرين محوري موضوعات از يكي خود ، هموطن كشتهشدگان خاطره و ياد گراميداشت در
از گراس انتقادات از يكي آلمان چپ گروههاي سوي از مسئله اين به ندادن اهميت نيز و است
.هست و بوده ايشان
يك مرگ" رمان نويسنده "والزر مارتين" مورد در گراس از كه هنگامي مصاحبه ، اين ضمن در
از خود رمان نگاشتن زمان در وي كه شد سوال او به اتهام اين دادن نسبت و "منتقد
ذهن در را "رانيكي - رايش مارسل" آشكارا داستان شخصيت و برده سود ضديهود كليشههاي
."نيست ضديهود عنوان هيچ به والزر مارتين":داشت اظهار برافروخته او ميكند ، تداعي
ميگيرد ، جشن را تولدش سال پنجمين و هفتاد آينده سال كه من ، قرن و حلبي طبل نويسنده
موج اما ".است بياساس و پوچ تهمت و افترا والزر به زدن ضديهود انگ":داد ادامه
سرويس دبير "شيرماخر فرانك" توسط بار اولين منتقد ، يك مرگ رمان برابر در انتقادات
همواره روزنامه اين.است شده زده دامن "سايتونگ - آلگماينه فرانكفورتر" روزنامه فرهنگي
اين چاپ از خاص مورد اين در ولي ميكرد ، اقدام والزر آثار و پاورقي داستانهاي چاپ به
رانيكي - رايش مارسل از دفاع براي يقين به اقدام اين و كرد خودداري پاورقي صوت به رمان
روزنامه اين ادبي معتبر بخش مسئوليت است درازي سالهاي كه شخصي از حمايت گرفت ، صورت
آلمان روشنفكري مجامع در داغ بحثي شروع سرآغاز موضوع اين.دارد عهده به را كثيرالانتشار
اين در را خود هيچگاه گراس البته و خواندهاند را آن اندكي افراد كه شد اثري پيرامون
.نداد دخالت دعواها
در ادبي منتقدين پرنفوذترين و شاخصترين از يكي كه رانيكي ، - رايش مارسل سويي از اما
و خود هموطن نويسنده اين به خاطري تعلق كمتر كه است داده نشان بارها است ، اروپا سطح
شده رمان يك اول شخصيت به بدل مارسل كه اين":داد ادامه گراس اما.دارد ادبي نوبل صاحب
".شده او نصيب كه است بزرگي افتخار باشد ،
وارد او بر "خرچنگ گذرگاه" انتشار از پس كه فشارهايي از گونترگراس روزها اين حال هر به
آورده رو مجسمهسازي اصلياش پيشه به خود اظهار به بنا و شده كوفته و خسته بسيار ميآيد
".ميسازم مختلف فيگورهاي در را رقص حال در زوجهاي پيكره روزها اين من":است
خواهد را خاطراتش بگذارد ، كنار را نوشتن روزي كه آن از پيش كرد ، اعلام چنين هم گراس
آلماني نويسنده اين.است مشغول آن به اكنون هم ماركز گارسيا گابريل كه كاري نوشت ،
فراواني موضوعهاي هنوز سال 2000 ، ادبي نوبل يعني دنيا ، ادبي جايزه عاليترين دارنده
اينها":ميكند امتناع آنها جزييات به پرداختن از كه دارد خود پرسوداي سر در نوشتن براي
جمله اولين يافتن است ، مشكل بسيار هميشه آنچه.مناند با است سالها كه هستند طرحهايي
دوران تمام در علاوه به..كني كار آن روي داري قصد كه است اثري زبان و لحن نيز و
در كارم ، ميز پشت ايستاده:است قديمي عادتي اين داشتهام ، را خودم خاص روش نويسندگيام
اتاق طرف آن به كارم اتاق طرف اين از ميآورم ، زبان به را جملهها لب زير كه حالي
".مينويسم دست با را اثرم از نسخه اولين هميشه و ميروم
علاقه ميسازد ، مجسمه نه و ميكشد نقاشي نه مينويسد ، نه گراس كه زمان آن است آشكار
. كند سياست وقف را خودش دارد
اين در آلمان مردم.است شده انجام آلمان انتخابات تاريخ از پيش ماه سه مصاحبه اين.1
.دادند راي آلمان چپ گروههاي ائتلاف نامزد "شرودر گرهارد" به انتخابات
ژوئن 2002 26- پائيس ال
رخ نيم
ايبسن هنريك زندگي به نگاهي
نيرومند و سركش جنگاور ، مرشد ،
رشيديان مهيار
به دنيا كارگردانهاي از بسياري كه است عبارتي اين.ميطلبد را خود مطلوب درام زماني هر
كه بود ديگر بسياري و بكت چخوف ، شكسپير ، چون كساني جمله از نيز ايبسن هنريك.معترفند آن
كساني افراد همين ميان در اما.ميكرد نگاه عصرش اجتماعي شرايط به خلاقهاش آثار در
.ميرود گور اعماق به آنها با اثر همان حياتشان ، زمان در اثر استقبال وجود با كه ، هستند
.كشاندهاند دسته اين به بسياري را ايبسن هنريك
براي":ميگويد اينگونه گرفت قلم به دست او حيات از بعد سالها كه منتقديني از يكي
و داد تكان را معاصرانش كه ايبسن ، آثار در احساسي جنبههاي آن يافتن امروز خوانندگان
و چخوف شاو ، شخصيتهاي مقابل در او اشخاص.است دشوار افكند ، لرزه به را جامعه اركان حتي
اين و بنيهاند و بيروح _ بود گذار تاثير سه هر بر او كه _ پيراندللو چون ديگر كساني
شرايط از گذشته البته و بودند انقلابي نوزدهم سده اواخر در شخصيتها اين كه است حالي در
،"بورگمن گابريل يان" ،"عروسك خانه" همچون آثارش از بسياري او ، زمان اجتماعي جبر بر حاكم
.دانست او خانوادگي بستر زاييده ميتوان را "وحشي مرغابي"
او سالگي هشت از وضع اين اما ميگشايد ، مجللي زندگي به چشم مارس 1828 در 20 ايبسن
روز و ميغرد ميگريد ، او.ميشود افتاده دور روستايي در كوچك و حقير كلبهاي به تبديل
;ميگويد ايبسن حالنويسان شرح از يكيميشود اضافه بيشتر خانواده از نفرتاش به روز به
از نهايت در كه ميشد مشاجراتي باعث همين و بود سرافكنده و شرمسار پدرش شكست از او
داروفروش يك شاگرد سال پنج و نهاد گريمشار بندر به پا كه بود ساله شانزده.بگريزد خانه
كه بود اثنا همين در و كرد سر خانواده آغوش به بازگشت آرزوي با را سالها اين.بود پير
.شود پدر سالگي هيجده در تا ميگرفت شكل روستايي كلفتزادهاي با آمدهايش و رفت
براي را رابطهاش خشم اظهار اين از بعد ايبسن.آمد خشم به شدن پدر اين از خانوادهاش
.بود فرزندش تيرگي اين دليل عمدهترين.كرد تيره بود آمده آن از كه خانوادهاي با هميشه
ضمير در دراماتيك و دروني چالشي خود به خود كه شد مكافاتهايي باعث فرزند اين
هم آن _ ايبسن از روزگار آن يافته سازمان جامعه چون حقيقت در و كرد ايجاد ناخودآگاهش
كه نيست بيجا هم چندان آن از بعد و بود ساخته سركشي فرد _ بلوغ دوره به رسيدن از پيش
.همين ياغي ، يك به وافر ستايشي از انبوه نمايشنامهاي.شود خلق "كاتلين" چون اثري
مديريت سمت به شدن گمارده با سالگي سه و بيست در.بود جهان فرهنگ ياغيان از يكي ايبسن
اما.يافت رهايي محض فقر از بود شده باز برگن در تازگي به كه تماشاخانهاي در صحنه
زني به را نامدار نويسندهاي دختر سالگي نه و بيست در او تا شد بسته تماشاخانه بعد چندي
سن اين از او.بيازمايد تجربي گونهاي به را نويسندگي و درآيد زن پدر كيش به و بگيرد
در را نمايشنامهنويس اين زندگي دوران كه نوشته نمايشنامه شش از بيش سالگي شش و سي تا
آرامش براند":ميگويد او از اينگونه شاو كه نمايشنامهنويسي.ميدهد نشان راه ابتداي
نگه خود براي تنها را خود آرمان پرگونت" ".ميكند تحميل زنان و مردان همه بر را
تنهايي به بايد او و _ است بيمانند كه است آرمان خود تلويحي مفهوم واقع در:ميدارد
ابتدايي دوره شاهكارهاي از يكي ميتوان را پرگونت و براند ".باشد داشته را آن درك نيروي
هنگام را مخاطب ذهن كه معنا آن به امروزي و مدرن تئاتري يكسو از و دانست نويسندگياش
نه يافته تحقق انسان از پرگونت تصور نخستين چون":كند معطوف خودش به رو رم به ورودش
نيمه خدايي ، نيمه:است سرنوشت از نيرومندتر او سركش اراده كه است خدايي نيمه بلكه قديس
و تشريح عين در ايبسن ، ".نيست برابرش در ايستادگي ياراي را زني كه مردي مرشد ، جنگاوري ،
آرمانگرايي است ، چندگونه آدمي مختلفش ، آفرينشهاي در خود از گوناگون جنبههاي ترميم
با ديدار از ناگزير را خود كه بتشكن ، حقيقتجويي و انتزاعي آرمانهاي به بياعتماد
رها را رمانتيك و ساختگي نمايشهاي سالگي پنجاه در ايبسن:ميكند حقيقت ويرانگر نيروي
با او شاو ، گمان به.ميآورد روي واقعگرايانه منثور نمايشنامههاي نگارش به و ميكند
نمايشنامه نخستين ايبسن.بدرد آرمان فتنه و چهره از پرده ميخواست كارش اين
خود بيآنكه ايبسن ، نهاد نام "جامعه اركان" استهزاآميز عنوان را واقعگرايانهاش
مهمترين.ندارد "ارتدوكسي استعداد" كه ميكرد ادعا.است فلسفي آشوبگرايي كند ، اعلام
و ببر بين از را _ دولت _ دروغين مطلوب كمال آن":بود آزادي ايبسن ذهن انديشه عنصر
".ميبيني را آزادي گرانبهاي سپيدهدم آنگاه بدان ، وحدت جوهر تنها را همفكري و رضايت
گئورك به هنگام اين در.بود ساله چهار و پنجاه ميكرد كار "مردم دشمن" روي وقتي ايبسن
سر پشت را اكثريت كه بپيوندم حزبي به نيست شدني هرگز من براي":نوشت اينگونه براندس
".دارد خود
بورگمن ، گابريل يان كوچك ، ايوانف _ نمايشنامه سه تنها عمرش آخر سال پانزده در ايبسن
قسمتهايي و مغز درجا ;كرد سكته سالگي دو و هفتاد در ايبسن.نوشت را _ مردگان رستاخيز
هنوز اما.پرداخت الفبا حروف يادگيري به دوباره را عمرش اواخر.رفت فلج خواب به بدنش از
.زد درجا مرگ "ميم" در هميشه براي سن ، سال هشت و هفتاد با مه 1906 در 23 نرسيده "ي" به
لاله هتل در ماه كتاب
فلسفه و ادبيات ماه كتاب انتشار شماره شصتمين نشست از گزارشي
است شده منتشر فلسفه و ادبيات شماره شصتمين نيست تداوم جز چيزي فرهنگ:موحد ضياء
تداوم ماه شصت يعني اين و
مراسمي در تا آمدند هم گرد لاله هتل در گذشته شب جمعه ايران فلسفه و ادبيات استادان
برگزار "فلسفه و ادبيات ماه كتاب" انتشار شماره شصتمين بزرگداشت مناسبت به كه كنند شركت
نشريه ، اين از شماره چهل انتشار آن حاصل و ميگذرد نشريه اين انتشار از سال پنج.بود شده
نقد و معرفي براي جلسه دو و شصت انعقاد و "ادبي نقد بررسي" نشست دو و بيست برگزاري
باز علاقهمندان ميان در را خود جاي كمكم كه جلساتي ;است بوده فلسفي و ادبي كتابهاي
توصيه به تا داشتهاند وا را كتاب خانه مسئولان كه است رسيده جايي به كارشان و كردهاند
.بيفتند نشستها اين برگزاري براي بزرگتري جاي فكر به ميلانيان هرمز
كوششهاي برآيند و فعاليتها جمع حاصل ببينند تا بودند آمده مراسم اين شركتكنندگان
به رسيدن براي آن گردانندگان و است انجاميده كجا به تاكنون نشريه اين پديدآورندگان
.كردهاند مهيا را برنامههايي چه و كردهاند پيشه را روشهايي چه رو پيش افقهاي
پيگير و جدي اما افتخاري همكاران از اتفاقا كه بود موحد ضياء مراسم اين اول سخنران
.ميشود ديده او از ردپايي شمارهاي هر در بيش و كم و ميرود شمار به ماه كتاب
ماه كتاب تداوم و دانست تداوم را ما سرزمين در فرهنگي نشريه يك خصيصه مهمترين موحد
.نيست تداوم جز چيزي فرهنگ:گفت او.دانست ميمون و مبارك را شصت شماره تا فلسفه و ادبيات
كه است اين و تداوم ماه شصت يعني اين و است شده منتشر فلسفه و ادبيات شماره شصتمين
چه ما كه نيست مهماست بوده تداوم عدم از خوردهايم ما كه ضربهاي.دارد اهميت
.باشيم داشته تداوم كه است اين مهم.ميزنيم بسياري بيفايده حرفهاي ما.ميگوييم
ولي كند منحل را آن نتوانسته هم هيچكس و هست حالا تا راسل زمان از لندن ارسطويي جامعه
و افراد به ربطي كه فرهنگي بنيادهاي.كنند منحل را فلسفه و حكمت انجمن خواستهاند بارها
فلسفه و ادبيات ماه كتاب خصوصيات از.باشيم داشته تداوم كه است اين مهم.ندارد دولتها
هم علاقهاي و نميكردهاند مصاحبه واقعا كه است رفته كساني سراغ كه است اين
براي روششناختي توصيه چند بعدي سخنران.شود چاپ آنجا و اينجا عكسشان كه نداشتهاند
عنوان به ماه كتاب غناي به ميتواند نكتهها اين به پرداختن بود معتقد و داشت ماه كتاب
كتاب:گفت سخنانش در موسوي دكتر.بيفزايد كتاب بررسي و نقد و اطلاعرساني براي مرجعي
سيزده اين در.دارد اختصاص كتاب نقد و اطلاعرساني به اول درجه در فلسفه و ادبيات ماه
است ، داشته اختصاص داستان و كتاب نقد به آن درصد بيست كردهام ، بررسي من كه شمارهاي
و فهرستها به هم درصد بيست و محققان با گفتوگو به درصد ده مقالات ، به درصد پانزده
در ابتدا در كه موضوعي از فلسفه و ادبيات ماه كتاب كه ميشود معلوم پس.كتاب نمايههاي
.است نشده خارج بوده ، گرفته نظر
حال به تا هم مشابه موارد از و است بوده موثر كتابخواني ترويج در مجله اين من نظر به
..و ترجمه متون ، رمان ، نقد به هم را مقالاتي ماه كتاب ميكنم پيشنهاد من.است بوده برتر
تحرير براي اوليه آموزشهاي از كه بيايد دانشجوياني كار به تا دهد اختصاص.
زبان به ميخواهند و ميدانند كه را آنچه نميتوانند و نيستند برخوردار دانستههايشان
در حال به تا كه گفتوگوهايي و مقالات تمام نمايه جاي ميكنم فكر ديگر طرف از.بياورند
انجام را كار اين ميتوانند هم نشريه اين گردانندگان و است خالي شده منتشر ماه كتاب
مختصري توضيح ابتدا در است بهتر ميكنم فكر هم ادبي نقد ميزگردهاي چاپ مورد در.دهند
درست.شوند آشنا آنان با خوانندگان تا شود داده گرد ميز شركتكنندگان و سخنرانان درباره
حق هم اين اما باشند زبانها سر بر و شوند مطرح ندارند دوست ما اساتيد از بسياري كه است
بعدي سخنران.بشنود را كسي چه سخنان است قرار و است طرف كسي چه با بداند كه است مخاطب
بسيار كشور فرهنگي نشريات عرصه در تاكنون كه حوزهاي.بود شده انتخاب زبانشناسي حوزه از
فرياد و است پرداخته بدان تفصيل به فلسفه و ادبيات ماه كتاب البته و است مانده مغفول
كتاب درباره زبانشناسي مدرس و استاد ميلانياناست برآورده موضوع اين از هم را بسياري
مربوط زبانشناسي به كه آنجا تا و هستم ماه كتاب طرفداران از من:گفت فلسفه و ادبيات ماه
پرداخته زبانشناسي به حد از بيش نشريه اين دوستان برخي زعم به كه خوشحالم خيلي من است
رد كه بودهاند كساني از زبانشناسان بقيه و لازار ژيلبر زمرديان ، دكتر صفوي ، دكتر.است
.است بوده نشريه در هميشه پايشان
نميدانستيم ما كه ميگفتند من به افراد از بسياري شد چاپ لازار به مربوط شماره وقتي
بسيار.باشد كرده كار فارسي و ايراني زبانشناسي و ادبيات حوزه در حد اين تا كسي چنين
در من دبير بهترين.شد داده اختصاص موتمن زينالعابدين به شماره يك كه شدم خشنود
در نكته اين و خوانديم او با را مقاله چهار كل ما كه بود موتمن همين دارالفنون دبيرستان
از صفحه چند تنها خواندن به هم دانشگاهي درسهاي در حتي آن در كه است توجه قابل فضايي
.ميشود اكتفا كلاسيك متن يك
هم ميكنند برگزار كتاب خانه در ماه كتاب بانيان كه سخنرانيهايي اهميت به بايد من
در كه فرهنگياي اتفاقات بازتاباندن در ماهنامه اين فعال مشاركت كه كنم ذكر و كنم اشاره
مربوط جلسه اين سخنرانيهاي جالبترين از يكي اما.است تقدير شايان نيز ميدهد رخ كشور
عدد انتخاب فلسفه به ماه ، كتاب درباره نكته چند بررسي قالب در فاني.بود فاني كامران به
اشاره فلسفه و ادبيات ماه كتاب شدن ذوالقرنين و هم كنار در فلسفه و ادبيات قران و شصت
شعر كه كرد اشاره صحبتهايش از بخشي در او.افتاد جالبي اتفاق سخنانش ميان در اما.كرد
فلسفه همچون شعر گفت اشتباه به كه بود اينجا در و دارد فلسفي كاربردي ما فرهنگ در
به (شد تكرار هم دوبار كه) فاني اشتباه اين "ميآورد فراهم ما پاسخهاي براي پرسشي"
.ميكند آشكار را ما كشور در فلسفي پژوهش اصلي ماهيت مراسم ، كنندگان شركت از يكي زعم
تعيين پيش از پاسخهاي كنار در تا هستند پرسشي يافتن پي در بيشتر پژوهندگانش كه كشوري
.بنشانند خودشان شده
تكميل را ماه كتاب اطلاعرساني وظيفه كه كارهايي از يكي:گفت سخنرانياش در فاني
قرار خواننده اختيار در و كتاب مناسب توزيع براي هم فكري آن بانيان كه است اين ميكند
كمك ميتواند كار اين و شده تبديل بزرگي معضل به ما كشور در كتاب توزيع.بكنند آن دادن
و ادبيات ماه كتاب چرا كه كردهام فكر موضوع اين به منكند كتاب دوستداران به بزرگي
رسيد نظرم به اما.هستند هم كنار كه هستند دين و فلسفه يا هنر و ادبيات معمولا فلسفه؟
جاها ديگر با ايران در شعر ماموريت اصلا.دهد نشان را ايرانيان روحيه مسئله اين شايد كه
كليشان پرسشهاي پاسخ و ميآموزند آن از شعر ، از تلذذ بر علاوه ما كشور در.است متفاوت
يك به كه بودند شطي دو هر فلسفه و شعر ما كشور در گويا ديگر سوي از.ميگيرند آن از را
فلسفه با ادبيات و شعر پيوند و تلاقي ايراني عرفان در.رسيدند عرفان درياي يعني دريا ،
كامران از پس.ببخشد تداوم احساس ، و عقل پيوند اين به ماه ، كتاب اميدوارم من و شد پيدا
گزارش ارائه ضمن تا آمد تريبون پشت به فلسفه و ادبيات ماه كتاب سردبير محمدخاني فاني ،
و دهد پاسخ ماه كتاب مورد در انتقادها برخي به شماره شصت اين در ماه كتاب عملكرد
.كند روشن علاقهمندان براي نيز را نشريه آتي چشماندازهاي
و ادبيات ماه كتاب مورد در دوستان با ما گفتوگوهاي و نشستها حاصل:گفت محمدخاني
توانمان در كه حدي تا و دهيم گسترش را اطلاعرساني يعني آن اوليه هدف كه بود اين فلسفه
همان حاصل ميبينيد نشريه اين در ادبي نقد مقوله تحت شما كه آنچه.بپردازيم نقد به است
و شد آغاز ما ادبي نقد نشستهاي هشتاد سال ابتداي از.تصميمگيريهاست و گوها و گفت
كرديم احساس نقد نظري مسائل به پرداختن كنار در.شد برگزار زمينه اين در نشست دو و بيست
برخي بررسي به خاطر همين به.كنيم فراهم را بررسي و نقد فضاي بايد هم عملي لحاظ از
برقرار كتاب بررسي نشست دو و شصت تاكنون و پرداختيم كتاب نقد جلسات قالب در كتابها
آگوستين "اعترافات" كتاب نشست كه اين از بعد.ديدهايم هم را جلسات اين تاثير.كردهايم
تعداد شما ، نشست برگزاري از پس ميگفتند كه شنيدم كتابفروشان از بسياري از شد برگزار
.است شده زياد ميكردند درخواست را كتاب اين كه مراجعاني
كه بگويم بايد.ميپردازيد مقالات چاپ به شما چرا كه كردهاند اشاره دوستان از بعضي
به گونهاي به كه بودهاند تئوريكي نوشتههاي انعكاس تنها مقالات اين درج از ما هدف
.ميآوردهاند فراهم را نقد مباني و چارچوبها واقع در و ميشدهاند مربوط نقد مقوله
همه اصلي متولي و اسلامي ارشاد و فرهنگ وزير مسجدجامعي ، احمد نيز مراسم انتهاي در
و سردبيران به و گفت آن شكلگيري چگونگي و ماه كتاب پيشينه از ارشاد وزارت ماه كتابهاي
لحظهاي و بپردازند ماه كتابهاي توسعه و بسط به كه كرد توصيه نشريات اين تحريريه هيات
.نورزند غفلت خارجي و داخلي فرهنگي نهادهاي با ارتباط برقراري از
ميكنند چه ناشران
است دوستان از عبدالله
انصاري عبدالله خواجه هرات پير سرگذشت
بوركوي سرژ:نويسنده
فرهادي روان:ترجمه
فردا ، 1381 الست:ناشر
تومان قيمت2250
خواجه ".است دوستان از است مجرم اگر عبدالله و است بوستان از است تلخ اگر كاسني !الهي"
از.ميشناسند مناجاتهايش با بيشتر را هجري پنجم قرن ديني عالم و صوفي انصاري عبدالله
نام كشفالاسرار كه است دست در ميبدي روايت به پربرگ تفسير مناجاتهاي مجموعه اين جز او
طبقات روي از وعظ مجالس در كه برد نيزنام الصوفيه طبقات املاي از ميتوان آن جز و دارد ،
و منازلالسائرين از ميتوان او مهم آثار ديگر از.است شده گفته سلمي عبدالرحمن الصوفيه
.برد نام نيز صدميدان
پس كه است فرانسوياي دومينيكي راهب بوركوي ، لوژيه دو سرژ قلم به پيرهرات سرگذشت كتاب
به را اسلامي تصوف در مطالعه يحيي عثمان با آشنايي و قاهره ديرهاي از يكي در سكونت از
ماسينيون لويي فرانسوي ، نامدار اسلامشناس شاگرد ضمن در كه بوركوي.ميگيرد پي جدي طور
به و است كرده كار طورجدي به عبدالله خواجه آثار روي بر بوركوي است بوده نيز فقيد
خواجه نظر" نظير است مقالاتي او ، كار حاصل.است پرداخته او زندگي تاريخ در مطالعه
عبدالله خواجه آثار در انبياء تاريخ به اشاره" و "تصوف و فقر درباره عبداللهانصاري
از قاهره در شرقي آثار فرانسوي انستيتو چاپ بر كه مقدمهاي نيز و ،"انصاري
.دارد منازلالسائرين كتاب زمينه در نيز ديگري آثار او.است نوشته منازلالسائرين
بوركوي مطالعات تكميل با آن از پس كه بوده مقاله دو آغاز در نيز هرات پير سرگذشت كتاب
محضر در را بوركوي خود ، كه فرهادي روان دكتر و درميآيد آن كنوني شكل به و مييابد بسط
نهصدمين بزرگداشت براي كه است كرده ترجمه مراسمي مناسبت به را كتاب شناخته ، ماسينيون
فعلي چاپ در ناشر البته.شد برگزار كابل در شمسي سال 1341 در عبدالله خواجه وفات سال
به تصميم چگونه كه نكرده معلوم خواننده بر و نيفزوده آن بر مقدمهاي هيچ كتاب ايراني
.است كرده آن چاپ به اقدام تمهيداتي چه با و گرفته كتاب انتشار
بوركوي.است هويدا آن در هم افغاني فارسي آثار گاه گاه و است پاكيزه و روان كتاب ترجمه
به تاريخي ترتيب به آن از پس.است كرده آغاز تحقيق منابع و مدارك بررسي با را كتاب
.است پرداخته عبدالله خواجه تحول و زندگي بررسي
انصاري ابوايوب كرام ، صحابي به نسب كه است انصاري ابومنصور فرزند انصاري عبدالله خواجه
چون درويشاني او محضر در كه عقيلي حمزه شريف شيخ محضر در است صوفياي ابومنصورميبرد
صفاي به و گزيده تجرد را سالياني ابومنصور.مينشينند حلاج شاگرد آخرين اسكاف عبدالله
ترك نامعلوم سببي به اينكه تا.بيزار كدخدايي و ازدواج از و است دلخوش خويش پير حلقه
همسري ;بازميآيد است او موطن كه هرات دژ كهن به و ميكند را بلخ در خود پير حلقه
.ميشود مشغول كسب به و مينشيند بازار به نيز خود و ميآيد دنيا به عبدالله و ميگزيند
اول تراز عالمان و قاريان و محدثان از بسياري محضر و ميكند تحصيل پدر همت به عبدالله
محضر قصد به را خود خانواده و ميشورد دوباره سالها از پس اما پدر.ميكند درك را عصر
چهارده عبدالله روان بر فراواني تاثير حكما كه را ماجرا اين شرح ميكند رها حمزه شريف
خرد من.." ميكند نقل چنين جامي نفحات و شيخالاسلام مناقب از بوركوي داشته ساله
آن سببافكند رنج در را ما و بپاشيد هم دنيا و بداشت دنيا از دست من پدر كه هنوز بودم
آن در و ;ترمذي بوالمظفر با و بود داشته صحبت عقيلي حمزه شريف با سالها من ، پدر كه بود
كه بود ، بشده وي دست از آن.داشته دل فراغت و صافي وقتي و نيكو روزگار و بوده مجرد وقت
درياي شما و من ميان:گفت روزي.ميكرد تنگدلي همواره و...بود افتاده فرزند و زن در
از روزي تنگدلي ، آن در !آخر آمد فرزند و خواست زن وي بوديم؟ كرده گناه چه ما !باد آتش
"...بداشت دكانداري و دنيا از دست و !بحمدك و اللهم سبحانك:گفت و برخاست دكان
ديگر را پدر ظاهرا او ميكنند حمايت هرات بزرگ صوفيان و استادانش پس آن از را عبدالله
عبدالله.درميگذرد ديگر دياري در عبدالله سالگي سه و بيست در پدر اينكه تا نميبيند
حنبلي عالم سجستاني طاقي جمله از ميبيند را بزرگي عالمان و ميشود مشغول تحصيل به سخت
از عبدالله.ميكند ياد او از عمر آخر تا و ميگذارد ژرف تاثيري او در كه را مذهب
سفر دو عبدالله.ميماند شافعي فقه در كه چند هر ;ميگيرد را حنبلي عقيده سجستاني
عالمان و صوفيان از تن چند ديدار به دومي از بازگشت در كه ميرود حج قصد به بيانجام
با ديدار.است خرقاني ابوالحسن شيخ جناب ديدار او براي مهمتر همه از كه ميرود زمان
.است انصاري عبدالله خواجه زندگي در عطفي نقطه خرقاني
و دارد درگيريهايي اشعري و معتزله از خود عهد متكلمان با عقيده حنبلي عبدالله خواجه
مهمترين از يكي با مصادف خواجه جواني سالهاي.ميآيند بر او دفع پي در بارها نيز ايشان
بقاياي و غزنوي مسعود سلطان سلجوقيان آن در كه است ايرانشهر سرزمين تاريخ تحولات
نفوذ سلجوقيان تسلط از پس چندي.مينهند پايه را خود سلسله و ميدهند شكست را غزنويان
دورهاي از بعد است نشسته هرات خانقاه بر خود استادان پس از كه عبدالله خواجه معنوي
دوران در.ميكنند اقبال او از معارف آموختن به مردمان و مييابد افزايش تنگدستي و محنت
كلان و خرد از مردم و ميشود "پيرهرات" است شده نيز نابينا كه عبدالله خواجه عمر پاياني
و است خواندني و روان روايتي عبدالله خواجه زندگي از بوركوي روايت.ميكنند رو او به
ميتوانيم نيز زيادي چيزهاي كنيم پيدا او تعبيرهاي با است ممكن كه اختلافهايي عليرغم
.بياموزيم ترجمه خوش و منسجم نوشته اين از
بعد تا مدرنيسم پست از
"پسامدرنيته به گذار و هايدگر نيچه ، " كتاب به نگاهي
غفاريان متين
موضوع درباره
در انديشه مهم جريانهاي از يكي امروزه مدرنيسم پست مباني و مدرنيسم مسائل در كنكاش
مسئله اين كه دارد آن از نشان ترجمه و تاليفي كتابهاي خيل.ميشود محسوب معاصر ايران
مسئله هر مانند مدرنيسم پست طرح اما شده تبديل جدي دغدغهاي به ايراني روشنفكران براي
سنتگرايان منتقدان اما بار اين.دارد هم جدياي منتقدان باشد آمده غرب از كه ديگري
در كه هستند سنتگرايان متاخرتر نسل پستمدرنيسم ، مدافعان مهمترين آنكه عجيب.نيستند
مدرنيسم ، پست مخالفان واقع در.بودند داده سر را خويشتن به بازگشت شعار و 60 دهههاي 50
اين نيست معاصر ايران مسئله و است فكري مد يك پستمدرنيسم معتقدند كه هستند مدرنگرايان
سر بر گرايان غرب و سنتگرايان ميان دهه 50 نزاعهاي خاطره چيز هر از بيش بحثها گونه
انبوه حال اين باميكند زنده را سومي جهان ماركسيسم خصوص به و ليبراليسم همچون مسائلي
كه ميدهد نشان آنها جوان اكثرا مترجمان و مولفان نام و ترجمهاي و تاليفي كتابهاي
تنها نه آنان.دارند مسئله اين به خاصي علاقه نيز ايران غيرسنتگراي روشنفكران
موجود وضع حفظ جهت در پستمدرنيسم مسئله از سوءاستفاده به متهم را خود سنتگراي همراهان
مهمترين پستمدرن متنهاي ترجمه معضل.هستند مشكل دچار نيز خود ميان در كه ميكنند ،
سطحي در يا اصطلاحات يا واژگان كه ميكند متهم را ديگري كدام هر.است منازعات اين وجه
گذار و هايدگر نيچه ، " كتاب هياهوها اين ميان در.نفهميدهاند را پستمدرن متون فراتر
ناديده_ گشت بازار پرسشروانه نشر - شهرستاني ناشر يك سوي از كه "پسامدرنيته به
ترجمه از پيش كه مفصلي نسبتا مقدمه در كتاب مترجم احمديان سيد عليرضا.شد گرفته
در نه؟ يا هست ما مسئله پستمدرنيسم آيا كه داشته را دغدغه همين گنجانده ، پاكيزهاش
نوپاي تجدد براي جدي خطري را پستمدرنيسم كه مدرنيسم مخالفان استدلال مهمترين به پاسخ
و خردهگير پسامدرن گفتمان كه چند هر":ميگويد ميدانند آن از برآمده نهادهاي و ايراني
مواضعي در مگر نميكند ، ايجاد مدرنيزاسيون روند با هم تزاحمي ضرورتا اما است ، چشم تيز
خورده گره - اقتصاد و سياست قدرت ، نهادهاي - اجتماعي نهادهاي غيرفلسفي منافع به كه
شده تهي خود فلسفي محتواي از پيشتر ، حتما كه بود مطمئن ميتوان صورت اين در كه.باشند
(X ص) "است يافته ايدئولوژيك صورت و
كتاب درباره
ترينيتي در سياسي علوم دانشيار اسميت گرگوري را "پسامدرنيته گذار و هايدگر نيچه ، " كتاب
.است "مدرن پست گذار" مفهوم كتاب اصلي موضوع است معتقد و نوشته تيكات كانه هارتفورد كالج
با و بيشتر دقتي با آن از پس و پرداخت خواهم است گذار حال در پيرامون در آنچه بر"
نيچهاي ، تفكر تحول روند در پنهان احتمالهاي و شايدها سر بر بحث به چند ريزهكاريهايي
(ص 6)".پرداخت خواهم هايدگري
تبيين" و "مدرنيته گوهر" نامهاي با چهارم و اول فصلهاي.است فصل چهار بر مشتمل كتاب
و دوم فصل.نويسندهاند تاملات حاصل كتاب ، مفصل موخره و مقدمه مثابه به "پسامدرن آينده
تشكيل را كتاب اصلي هسته مدرنيته از هايدگر نقد و مدرنيته از نيچه نقد نامهاي با سوم
در نويسنده اگر هستند فيلسوف دو اين آثار از نويسنده تفسيرهاي شامل واقع در و ميدهند
هر كتاب خواندن با اما خواند متواضعانه پيشنهادهايي را ادعاهايش اول فصل ابتداي
جسورانه حدي تا شايد كه نيست متواضعانه هم چندان او ايدههاي ميشود متوجه خوانندهاي
اين در ميگويد سخن مدرنيته پايان از موكدا فعلي موقعيت توضيح در نويسنده.باشد هم
تكرار را استدلالها اين همه ما براي مولف نيست لازم كه است شده نقد و بحث قدر آن مورد
يكي گفت بايد واقع در ميكند آغاز معاصر پستمدرنيسم روند نقد با را خود كار كتاب.كند
:است مدرنيسم دنباله به معاصر پستمدرنيسم نقد و پسامدرنيته به گذار كتاب اهداف از
بلكه نيست (مدرن از پس) پسامدرن هست چه هر يابندهاش نمود اشكال بسياري در پسامدرنيسم"
مدرن سوژه به باور هرگونه فاقد مدرنيسم پسا...(ص 10) است مدرنيته منطقي امتداد و گسترش
نماينده پسامدرن تفكر همه اين با است خودمحور و بنياد خود اصلي عنوان به خودمختار
از را مدرن انديشه سايهاي همچون كه هست نيز مدرن بسندگي خود اشكال حادترين و واپسين
(ص 7) "است كرده تعقيب گام به گام تاكنون آغاز همان
اشاره آن به كتاب جاي جاي در و برگزيده معاصر پستمدرنيسم نقد در نويسنده كه اصلي محور
در نويسنده تلاش نيز كتاب خود.است هايدگر و نيچه آثار از پستمدرنيستها تفسير ميكند
را خود تفسير است كرده سعي موكدا نويسنده.است متفكر دو اين آثار از جديد تفسيري ارائه
روست آن از پسامدرنيسم كنوني روند با من مخالفت":كند جدا معاصر پستمدرنيسم جريان از
بازسازي مدرن كاملا اهداف برآوردن و پيگيري براي را فيلسوف دو اين فلسفه تاكنون كه
به.كرد عمل اينها از اصيلتر بسيار بايد هايدگر و نيچه به رويكرد هر در..است كرده
و نيچه انديشههاي تحريف و انحراف براي كنوني اجراي مورد تلاشهاي تمام من پيشبيني
(ص14) ".شد خواهند مواجه سنگيني شكست با مستقيم صراط به آنها بازگرداندن و هايدگر
عبارتي به يا و آنان سياسي ايدههاي بر است تاكيدي متفكر دو اين آثار از اسميت تفسير
از فهرستي شرح به او بخشها ، نخستين در سوم ، و دوم فصلهاي در.آنان فلسفه سياسي نتيجه
كردهاند سعي يا گرفتهاند ، ناديده را دو اين انديشه از وجه اين كه ميپردازد تفسيرهايي
كليت از را ايشان سياسي موضعگيريهاي آنان انديشه سير در گشت يا چرخش انتساب با
جدي مخمصهاي به را او عقيده اين و ندارد باوري چنين اما اسميت.كنند جدا انديشهشان
مطايبهگران او تعبير به يا بورژوا پسامدرنيستهاي نظر برخلاف اسميت ، گرگوري.ميافكند
پشتيبان انديشههاي رفتن دست از با ميگويند كه گري جان يا رورتي ريچارد همچون ليبرالي
پايان با است معتقد ماند ، خواهند پابرجا سودمنديشان خاطر به نهادها اين مدرن ، نهادهاي
هرگز زيرا شد خواهند منحل سرعت به نيز نهادها اين آن مشروعيت رفتن دست از و مدرنيته
.بماند معلق آسمان و زمين ميان در ابد تا چيزي و شود ابدي بحران دوران كه ندارد امكان
تاكيد او اما.است متعهد قانون حاكميت يا مشروطه حكومت چون ارزشهايي به اسميت گرگوري
كه ميشود آغاز آنجا از او مشكلانديشيد نو از بايد دستاوردهايي چنين براي كه ميكند
كدام هيچ او خود تعبير به كه - هايدگر و نيچه انديشههاي تفسير باز طريق از ميخواهد
مثبت دستاوردهاي با ضمن در كه بگشايد تازهاي افقهاي - نبودند مشروطه حكومتهاي دلبسته
ساختن جايگزين به كه دارد جا":باشد سازگار و...مشروطه حكومت جمله از مدرنيته
انديشه قوت نقاط دوران اين ضعفهاي نقطه تبديل به و كنوني دوران براي اصيل پسامدرن
فردي حريم پاسداشت.كنيم حفظ نيز را مدرنيته قوت به نقاط همه امكان حد سر تا و بينديشيم
اين.است ضروري امري مشروط حكومتهاي قالب در حاكمان اقتدار و امكانات ساختن محدود و
با مواجهه براي ليبرال مشروطه حكومتهاي از يك هيچ ميگويد كه هايدگر صريح نتيجهگيري
بود رسيده نتيجهاي چنين به هم نيچه كه آوريم ياد به و - نيستند مجهزي حكومتهاي آينده ،
امكاني مشروط حكومت با پسامدرن آينده من گمان به.است نگرانكنندهاي نتيجهگيري -
(ص 404)".است محتمل بسيار
سعي و ميپردازد متفكر دو اين انديشههاي بررسي به سوم و دوم فصلهاي در نويسنده
در شده مطرح نهايي ايده.سازد برجسته را آنان آموزههاي در مغفول پستمدرن عناصر ميكند
توجه با و فيلسوف دو تفاوتهاي رغم به او نظر بهاست او خوانش همين از ملهم چهارم فصل
دو هر است ، برداشته اصيل پسامدرن آينده به نسبت بلندتري گامهاي هايدگر كه نكته اين به
.دارد نياز متفاوت ماهيتا تفكري و ديگر فهمي به ديگر ، آيندهاي كه ميپذيرند فيلسوف
عمل و نظر جدايي را مدرنيته بنبست از خروج راه تنها نيچه و هايدگر است معتقد نويسنده
تاريخ عكس جهت در درست كه دارد سياسي دلالت جا آن از گزاره اين.ميدانند (پراكسيس)
تاكنون ماكياولي زمان از.ميگيرد قرار اكنون تا ماكياولي زمان از مدرن سياسي فلسفه
را زندگي حتي و ، آينده(پراكسيس) عمل پيشامد ، هرگونه كه است بوده آن پي در مدرن انسان
جدا براي خود مشترك تلاش در هايدگر و نيچه نويسنده نظر به و دهد قرار نظريه چارچوب در
مسلما (ص 49) رسانيدهاند ياري نيز عمل كنش ساختن رها به مدرن نظريه از پراكسيس ساختن
است ضروري نويسنده نظر به آنچه:نميكند دفاع خردستيزي و خرد امتناع از پستمدرنيسم
نتيجهگيري اين اما.باشد مدرن انديشيهاي جزم از خارج كه است خرد از ديگر فهمي
درباره نميتواند نيز نويسنده شد گفته چه آن بنابر.شد خواهد هم كتاب خود دامنگير
پيش از":مينويسد و است آگاه مسئله اين به هم خودش و كند قطعي اظهارنظر پستمدرن آينده
(ص 405) ".دهم نشان عيني شكل به را پسامدرنيسم نهادين تجلي بود نخواهم قادر كه گفتهام
.ميگويد آن به گذار از كند صحبت پسامدرنيسم از كه آن از بيش دليل همين به
فرهنگي نشريات
الهييات
انتشار متولي.شد منتشر "الهييات" پژوهشي تحليلي آموزشي تخصصي فصلنامه شماره اولين
علي گيوريان ، مرضيه مشاوره و افرا نجفي مهدي سردبيري به و است اكوان محمد فصلنامه اين
اين هدف كه است آورده گفتاري در نشريه مديرمسئولميشود منتشر زرينپور بهمن و عطار
اين مقالات.ميشود حاصل انديشهها تعامل و تبادل از كه است بالندگياي و شكوفايي نشريه
ديدگاه از زمان و حركت فلسفه ، آموزشي و فلسفي نقد از عبارتند الهييات فصلنامه شماره
ثنويت ناخواسته پيامدهاي است ، برگسون فلسفه مباني شرح در مفصلي مقاله كه برگسون هنري
سپهري محمد از امويان عصر در عقلي علوم و علم مراكز و تجدد و تولد تاريخ هگل ، دكارتي ،
عبدالحسين ميرباشد داشته عصر اين در شيعه امامان فعاليتهاي به هم نظري كرده سعي كه
درج شماره اين در مقالاتشان كه هستند آشنايي نامهاي از رحمتي انشاءالله و نقيبزاده
.است شده
اين با چرا نيست معلوم كه "الهييات" فصلنامه اصلي زمينه كه است اين توجه قابل نكته
معني به الهييات فلسفه از پديدآورندگان منظور شايد.است فلسفه شده ، نگاشته رسمالخط
.باشد الاعم
ماكياولي هم باز
افكار و شخصيت.است پرداخته ماكياولي به نو جامعه شماره اين در جمالي بني احمد
بوده فراواني نزاعهاي و بحث محل همواره زمين مغرب در چه و ما سرزمين در چه ماكياولي
بودنش غيراخلاقي و او بودن فاشيست بر دليلي را ماكياولي شهريار كتاب سادهخوانان.است
به "ميكند توجيه را وسيله هدف" كه كردهاند زبانها ورد را جملهاش اين و دانستهاند
(ديگري جاي هر يا و اخلاق آن تبع به و) سياست حوزه در كه ميكند توصيه ماكياولي آنان زعم
شما كه است دليل همين به.است انفرادي بهرهبرداري و شخصي نفع دارد اساسي اهميت آنچه
به نباشد ، صحيح و شايسته هم چندان است ممكن كه خودتان ، شخصي هدف به رسيدن براي مجازيد
اما عميقترها.بگيريد بهره توانستيد كه وسيلهاي هر از و بزنيد دست خواستيد كه كاري هر
.داشتهاند ديگري نظر
شهريار كتاب به ربطي هيچ ماكياولي خود شخصيت اولا دهند نشان كه بوده اين آنها تلاش
حيطه به و نيست اخلاق مقوله از اساسا است ماكياولي نظر مقصود آنچه ثاني ، در.ندارد
او.است سياسي حقيقت و مصلحت ميان نسبت در او بحث ديگر طرف از.ميشود محدود سياست
است وسايطي و وسايل از بهرهجويي از ناگزير و ناچار حكومت پايداري كه دهد نشان ميخواهد
ارجاع ماكياولي گفتارهاي كتاب به عده اين.نميخواند شخصي روزمره اخلاق با چندان كه
.كرد جستوجو كتاب اين در بايد را ماكياولي ناب انديشههاي ميگويند و ميدهند
چهره و ندارد شهريار با تناقضي گفتارها كه دهد نشان نوشتهاش در دارد قصد بنيجمالي
.است آن از شدهاي تلطيف
شماره اين در كه است بازرگاني بهمن با گفتوگويي عنوان زيبايي جاذبه و مدرنيسم سپس
زيباييشناسي حيطه به كه است زيبايي ماتريس كتاب نويسنده بازرگاني.است آمده نو جامعه
از است توليدكننده روشنفكر از عبارتند نشريه اين مقالات از ديگر برخي.دارد تعلق فلسفي
از امروز و ديروز روحانيت و رفيعي حسين دكتر از ساواك اسناد در شريعتي رحماني ، محترم
اقتصاد وارونه هرم كه است شده منتشر دادگر يدالله با مصاحبهاي شماره اين دراحمدي رضا
.دارد نام سياست و
|