ديالوگ جاي تصويربه جايگزيني
ابدي و ازلي پيرنگهاي
مرگ كمدي
كمتر تصويرسازي به و ميكنيم ديالوگنويسي بيشتر ما
نيست متداول چندان ايرانيها فرهنگ در تصويرسازي فرهنگ اصلا انگاري چون ميدهيم بها
|
صفري ، سيامك بازي و نريماني كوروش كارگرداني و نويسندگي به "مردهشوران والس" نمايش
/ساعت 15 روز هر هاشمي هدايت و جو فرشاد شبنم ضيايي ، مهرداد سلطاني ، مهدي طهماسبي ، مائده
شبهاي" نمايش با اين از پيش كه نريماني.ميشود اجرا شهر تئاتر چهارسوي تالار در 18
خوش آلمان تئاتر چندين و تهران در عمومي اجراي همچنين و فجر تئاتر جشنواره در "آوينيون
وا هراس و شگفتي به را تماشاگران غريب فضايي و طنز مضموني با نيز بار اين است ، درخشيده
ميشود بحث نريماني تكنيك و تفكر تحولي سير و نمايش اين پيرامون گزارش اين در.ميدارد |
آشفته رضا
:ميخوانيد ادامه در كه
خرمآباد مدارس از يكي در را خود تئاتري فعاليتهاي دهه 60 ابتداي از نريماني كوروش
نظر زير و ميشود ارشاد اداره به وابسته نمايشي گروههاي جذب بعدها.است كرده آغاز
به ورود با سال 67.ميكند تجربه را خود حرفهاي كارهاي اولين شيدايي حسين مرحوم
را خود تجربيات جدي طور به "نمايشي ادبيات" گرايش انتخاب و تئاتر سينما ، دانشكده
.ميدهد گسترش حرفهاي بازي چندين همچنين و تلويزيوني و راديويي نمايشهاي نگارش پيرامون
،(رفيعي علي دكتر) شن سالهاي يادگار نمايشهاي در بازي با دانشجويي سالهاي در نريماني
(حامديخواه رضا) كوير ،(رشيدعليپور يوسف) جنگي منطقه در ،(فرخي حسين) اسفنديار تراژدي
هنري واقعيتهاي با نزديك از (همشهري خبرنگار) روزنامهنگاري فعاليتهاي همچنين و...و
گرايش با را ارشد كارشناسي دوره مدرس تربيت دانشگاه در.ميشود آشنا اجتماعي و
هسته ديگران و برهانيمرند نادر همراهي با بعدها.ميرساند انجام به تئاتر كارگرداني
براي روز نمايشهاي به رسيدن گروه اين اساسي حرف كه دادند تشكيل را معاصر گروه اصلي
در "نو حرفي" كردن مطرح دنبال به خاص سياقي و سبك از فارغ آنها.است مخاطبان ذهني ارضاي
.هستند معاصر تئاتر عرصه
ساختاري است مهم خيلي برايم:ميگويد نمايش يك اجراي در ساختار اهميت درباره نريماني
نيست آن معناي به نو اين البتهباشد يكدست و نو حتما ميكنم ، انتخاب اجراهايم براي كه
مثلا.است شده تجربه هم ديگران توسط قبلا بلكه بكنيم ، ابداع را جديد شيوه يك ما كه
كردم احساس چون هستم رفيعي دكتر كاري شيوه از متاثر شدت به تكنيكها از بسياري در خودم
نمايشي كارهاي در تصوير نبودن است ، شده فقر و كمبود دچار شدت به آنچه ما كارهاي در كه
اصلا انگاري چون ميدهيم بها كمتر تصويرسازي به و ميكنيم ديالوگنويسي بيشتر ما.است
ديالوگ ، در ايجاز آن بر علاوه.نيست متداول چندان ايرانيها فرهنگ در تصويرسازي فرهنگ
و است نمايشي فضاي بيانگر ما براي صحنهپردازي داريم ، مدنظر را صحنهپردازي و حركت
جزيي حركت يك با كارهايم در كه گرفتهام تصميمنيست جغرافيايي مكان يك معرف صرفا
اجراهايمان بنابراين.كنم بيان را ديالوگي حركت چند با اينكه تا كنم القا را معنا چندين
يك بازيگر كه گرفتهام ياد رفيعي كارهاي از من.است حركت حال در "ايجاز" نوعي سوي به
صحنه روي راحتي به بازيگرانم پسنرود فرو نقش آن قالب در و بكند بازي را نقش
ديالوگهاي غرق تا ميشود منتقل تماشاگران به راحتي اين كه ميكنند بازي را نقشهايشان
است اين ما تلاش تمامببينند را نمايش يك اجراي فقط آنها و نشود عواطف و سنگين و تلخ
.شنيدني تا كنيم ديدني را نمايش كه
سبك اما بود خيمهشببازي نمايش از شده برگرفته موضوع لحاظ به "آوينيون شبهاي" نمايش
در نمايش اين ديدن با چولي روبرتو.داشت ايران در اجرايي شيوه اين با متفاوتي سياق و
.كنند اجرا آلماني تئاتر چندين در را آن معاصر گروه تا كرد دعوت آن از هجدهم جشنواره
بودند آوينيون شبهاي ميزبان مولهايم و برلين جهان فرهنگهاي خانه مونيخ ، تئاتر رزيدنس
كه ببرد "تئاتر در تصويرسازي" مسئله به پي نريماني كه شد موجب آنان بينظير استقبال كه
تئاتر كوويله سالن در.است بوده موثر خارجي مخاطبان با ارتباط ايجاد در عاملي هر از پيش
اين اجراي پاي شب هر نفر داشت ، 850 گنجايش نفر كه 790 (مونيخ تئاتر رزيدنس مجموعه از)
اين از پس آنها.بود بينظير استقبال اين زمينهساز كار فهم و ارتباط كه نشستند نمايش
مولهايم كوچك شهر درديالوگ تا بگذارند تصوير عهده به را كار فهم كه ميشوند مصمم
شبهاي پيرامون خبر و تحليل و تمجيد و نقد صفحه حدود 70 در روزنامهنگاران و منتقدان
گزارش و صحبت كار به راجع تلويزيوني و راديويي شبكه ده برلين شهر در نوشتند ، آوينيون
من:گفت آن درباره آلماني تئاتر مدير و منتقد اولارنيكه ، خانم مثلا.كردند پخش تحليلي
متوجه نمايش اين در را ايراني زيباي زبان آهنگ اما ندارم آشنايي فارسي زبان با اصلا
نمايش اين و كردند خودشان مجذوب مرا شما بازيگران موجز و زيبا حركات اين از بهترشدم
وصف در او.هستند برخوردار ديرينهاي سابقه از كه اسپانيولي نمايشهاي به ميزند پهلو
با آوينيون شبهاياست افسونكننده كاملا صحنه در شما حركات كه گفت صفري سيامك بازي
.ساخت مطرح خوبي به آنجا در را ايراني تئاتر تصويرسازي در موفقيت و اندك بضاعت
ايجاد بر تكيه با "مردهشوران والس" و "آوينيون شبهاي" نمايش دو هر در نريماني كوروش
اين.ميدهد قرار موقعيت اين دل در خويش آرزوهاي و اميال با را متفاوتي آدمهاي موقعيت ،
بازآفريني صحنه در چالش اين تصويري صورت به كه ميكنند موضعگيري هم به نسبت افراد
.ميشود
بيشتري قدرت از است زدن حرف مشغول كه كسي ميدهيم تشكيل كه كمپوزيسيوني در:ميگويد وي
وقت آن.بشود عكس بر فضا و مضمحل قدرت همين بعد ثانيه چند است ممكن حتي است ، برخوردار
يك شدن برجسته براي سينمايي مونتاژ جاي به تئاتر در ما.ميگيرد شكل فضا در ديگري تصوير
تشكيل را ما ميزانسن شيوه اين كه شويم ، بهرهمند موقعيت ايجاد با بايد شخصيت يا شيء
.است ديالوگ مفهوم رساندن هدفمان هم ديالوگ شدن خورده با حتي بنابراين ميدهد ،
و تحصيلكرده جوان يك با مردهشور شوهر و زن يك مشترك فعاليت درباره مردهشوران والس
اتوماتيك تمام دستگاهي جوان مردهشور.است متروك و قديمي مردهشورخانه يك در مردهشور
تكنولوژي بهكارگيري مانع هميشه پير مردهشور اما است ، كرده طراحي مرده دفن و كفن براي
آب اما ميآورند ، مردهشورخانه به تازه مردهاي اينكه تا.ميشود مردهشورخانه در جديد
درباره گزارشي بود ، همشهري روزنامه خبرنگار نريماني كه زماني..و است قطع
موقع بعدها.نشد چاپ دوره آن در قسمتي ده گزارش آن اما.كرد تهيه تهران غسالخانههاي
وي.است جالب موقعيت جور يك هم اين كه كرد حس نريماني آوينيون ، شبهاي نمايشنامه نگارش
باز را راه من دارد بيان براي گستردهاي فضاي و تازه موقعيت چون:ميگويد باره اين در
هر را مرده مثلا بدهم نشان ميخواهم كه جوري هر را آدمها اين از يك هر آنكه براي ديدم
شايعات البته.بشود زنده مرده يك كه است نديده حال به تا كسي.داد نشان ميشود جوري
يك ميشود ، زنده مردهشوران والس نمايش در مرده وقتياست شده شنيده زمينه اين در زيادي
ديد ديگري چيزي هر يا آدم مرگ ، شكل به ميتوان را او.ميآورد را گستردهاي مفهومي بار
بنابر هم مردهشور يكسري موقعيت اين در حالا.مييابد عميقتري اهميت موقعيت آن در كه
.شدهاند گرفتار خود ايدهآلهاي
اين از كه است سخت برايم:ميگويد مردهشوران والس فضاي بودن گروتسك درباره نريماني
عين در و تلخي نوعي لطافت ، حال همين در و خشونت نوعي صورت هر به ولي.كنم استفاده كلمه
موقعيت كمدي ميكنم ، انتخاب كارم براي كه عنواني مهمترين.دارد وجود كار در شيريني حال
را اين برخي اما.ميشوند ديده جديدي فضاهاي و آدمها رويدادها ، كه موقعيت آن در.است
.است بوده كار در هم چيزي چنين شايد ميبيني؟ گروتسك را فضا آيا كه كردهاند مطرح
.نيست برخوردار خاصي شناسنامه از ميشود ، زنده يكباره نمايش اين در كه مردهاي
اين از جلوگيري براي را كار بودن فانتزي و ميبيند بيهويتي اين در عمدي نمايش كارگردان
كه كردهايم معرفي فضايي بيهويتي اين پشت:ميافزايد و ميداند موجه شخصيتسازي نوع
.ميشود شخصيتي و تيپ چنين آمدن وجود به باعث
هيولاي به تبديل بيشناسنامه آدم يك كه ميآيد چشم به دگرديسي نوعي مسير اين در
كه است اين بر قرار مثلا.ميزند رقم خود نفع به را جريانات همه او و ميشود هولناكي
نفت به كار اين از تا كند تجزيه زودتر را مردهها خود دستگاه با مردهشور پسر اشكبوس ،
زنده مرده دست به تفكر اين قرباني پايان در او اما بزند جيب به را كلاني سرمايه و برسد
.ميشود شده
و اميال با آدم تا سه:ميگويد فانتزي فضاي در دگرديسي اين منطق درباره نريماني
و جنايتكار يك كه پير مردهشور.ميكنند كار مردهشورخانه يك در پنهاني ايدههاي
مواهب بود اين از غير موقعيتي در اگر كه است نابغه يك جوان مردهشور است ، فرصتطلب
نسل اندر نسل همكه مردهشور زن.ميكرد بشري جامعه عايد را بيشتري زميني و آسماني
آنها بنابراين.بكشاند بيرون را خود سرخورده موقعيت اين از ميخواهد است ، بوده مردهشور
.مينوازد را خودش ساز يك هر كه ميبرند سر به جامعهاي در و نميانديشند جمعي هدف يك به
چنين صاحب ميتوانست راحتي به ميشد ، جايگزين مرده اين جاي به ديگري چيز هر حالا
اينكه محض به.نيست آدمها اين در همرديفياي گونه هيچ اينكه خاطر به بشود جامعهاي
به بيشتري سرعت با آدمها ناگهان ميآيد ، وسط به ثروت و پول موضوع مخصوصا جديدي ، موضوع
يك ناگهان و ميگيرد شكل سيكل آن كه است فضايي چنين دل در.ميكنند حركت خود مقاصد سوي
چه كه نميشوند متوجه اصلا آدمها كه ميشود زنده و ميگيرد جان چنان خيالي موجود
بارها تاريخ طول در چيزي چنين و است غيرمنتظره كاملا نمايش پايان.است افتاده اتفاقي
كساني اولين و شد چيزها از خيلي صاحب و آمد غيرمنتظره خيلي هيتلر مثلا.است شده مشاهده
.بودند كرده علم را هيتلر كه بودند كساني همان كرد ، قرباني كه را
:ميگويد و نميداند ، سياسي نظام و تفكر نوعي هيچ ثمره را هولناك و خيالي موجود اين او
بسيار هنر.دارد سياسي مقولات به نسبت شريفتري و گستردهتر محدوده يك هنر نظرم به
سياسي تفكر و فضا نوع يك به محدود را آن بخواهيم ما كه است آن از شريفتر و انسانيتر
كه پسرفته كشورهاي در مخصوصابكنيم مطرح را سياسياي حرف آن طريق از بخواهيم و بكنيم
قباي تريج به كه ميبيني بكني ، مطرح را طنزي جا هرميشود چسبانده هنر به انگي هرگونه
سياسي معناي يك بگذارد ، نقاشياش بوم بر را رنگي هر هنرمندبرميخورد سياسيون از برخي
خواهد همراه به را خاص مفهوم يك بوم برروي خطي هر سياستزده جوامع در.ميكند القا را
خوبي به نيز عامه مردم حتي را حرفهايشان و شدهاند حراف سياستمداران روزها اين.داشت
بودن تكراري ميآيد ، وجود به ديالوگها چنددستگي قضيه اين از بنابراين.ميفهمند
نبايد هنرمند.برميخورد جايي به ديالوگي هر فضا اين در پس.ميآيد وجود به ديالوگها
يا بكند ، محدود را هنرمندانش بخواهد كه جامعهاي حال به وايبكند محدود را خودش
.بشوند سياستمدارانش اسير هنرمندانش
در نامتداول ديالوگهاي و صحنهها به نسبت بانوان خصوص به و اخلاقگرا آدمهاي از برخي
منفي موضع است ، شده روز باب تقريبا اخير سالهاي در كه ديگر نمايشهاي و نمايش اين
كوروش اماكنند پرهيز چيزي چنين به پرداختن از كه ميخواهند هنرمندان از و ميگيرند
ميداند مربوط كمدي اوليه و اصلي خاستگاه به را نمايش ديالوگهاي بودن نامتداول نريماني
اينكه دوماست بيشتر آن در محدوديت كه است جوامعي براي كمدي و طنز معمولا:ميگويد و
شبانهروز در ما.هستند پاافتاده پيش اتفاقا كه كردهايم محدود را چيزهايي خود براي ما
در اما هستند شيك ظاهر به حرفها اين البته.ميشنويم را زجرآورتري حرفهاي مراتب به
نميكند؟ توجهاي سياسي فحشهاي اين به نسبت جامعه چرانيستند بيش فضاحتي و فحش باطن
كه مجبورند ما نويسندگان چرا ماست؟ جامعه قشرهاي بقيه از كوتاهتر هنرمندان ديوار چرا
درشتي و ريز مسائل تئاتر در ما ندارند؟ محدوديتي چنين سخنوران اما باشند نوشتنشان مواظب
بازتاب را آنها نمايش حال فراخور به مجبوريم شنيدهايم ، و ديده بازار و كوچه در كه
.بدهيم
و ميداند نامتداولي طنز چنين ايجاد مسبب را حاضر حال اجتماعي واقعيتهاي ادامه در وي
جلوه بزرگ آنها شكستن كه كردهايم تابو قدر آن را كوچك رفتارهاي و اتفاقات ما:ميگويد
آنكه براي ندارد ، مخربي تاثير چندان تئاتر و هنر در مسائل اين بيان كه حالي در.ميكند
.است گرفته منتقدانهاي موضع آنها به نسبت هنر بلكه نيست خصصيهاي چنين ابلاغ هنر هدف
در نويسنده اما است برخوردار غيررئاليستي كاملا فضايي از مردهشوران ، والس نمايش
تناقضي چنين آيا.است رئاليستي و محاورهاي ديالوگهاي به متكي (ديالوگنويسي) نوشتار
فضاهاي خلق در نبايد كه است معتقد نريماني باشد؟ موثر كار ارزش بردن بالا در ميتواند
زبان به بايد ارتباط و صميميت ايجاد براي بلكهكرد تبعيت غيرمعمول زبان از غيرمعمول
شكل از شستهرفتگي و ايجاز با ديالوگنويسي اين ما كار در كه چند هر داشت ، توجه محاوره
امتياز يك كه ميكنيم صحبت مردم روزمره زبان با ما چند هر.ميگيرد فاصله خود واقعي
است قرار سبكي چه به كه بكنيم يقين نميتوانيم ابتدا از ما.ميشود محسوب كارمان براي
زباني به بايد ما آدمهاي و است اكسپرسيونيستي كارمان سبك كه بگوييم مثلا.بنويسيم
ما.ميسازد وارد ضربه ما تئاتر به كه است مسائلي اينها.نفهمد را آن كسي كه كنند صحبت
غريبي و عجيب شخصيتهاي و زبان ما فعلي تئاتر در اما و هستيم ارتباط دنبال به تئاتر در
تماشاگر براي تئاتري بازي متاسفانه.نيستند باورپذير مخاطبان و مردم براي كه دارند حضور
بازي عنوان به را بازي از شكل اين غلط به و است شده منزجركننده بازي يك به تبديل عام
مجيز ميكنند ، صادر مانيفست ميدهند ، شعار ايراني نمايشهاي در همه.ميشناسند تئاتري
قابليت شده انتخاب كه موضوعي آنكه براي چرا؟ ميزنند ، را حرف يك دارند همه و ميگويند
.نيست ارتباطي زبان است ، رفته كار به نمايش براي كه زباني همچنين و است نداشته دراماتيك
مسئولان آيا.نيست تئاتر اصلا كه ميدهند مردم خورد به را تئاتر نام به ملغمهاي آنها
دهند؟ اختصاص امر اين به را بودجهاي تا هستند قائل واقعي تئاتر براي اعتباري و ارزش
ابدي و ازلي پيرنگهاي
يزداني اصغر
عباس و احمد آل جمال سيد ترجمه به (مرگ ، 1868) پولتي ژرژ اثر نمايشي وضعيت شش و سي
.است شده كتاب بازار روانه نمايشي ادبيات به علاقهمندان براي سروش انتشارات توسط بياتي
در مهم منابع از يكي ترجمه حاضر ، كتاب:مينويسد كتاب اين درباره يادداشتي طي ناشر
روشهايي چه با انسانها":است بزرگ ادعايي نويسنده ، ادعاي.است دراماتيك ادبيات زمينه
رفتار به منجر راههاي كه اجتماعي و انساني علوم عالمان بودهاند ".پذيرفتهاند تاثير
تاريخ.ادعاهاست آن تمامي مكمل ادعاي پولتي ژرژ ادعاي اما كردهاند ، فهرست را انساني
دهه در آن انگليسي متن چاپ تجديد اما ;دهد نشان قديمي كاري را آن است ممكن كتاب تاليف
و تاليف تاريخ قديميترين نمايشي ، ادبيات تحليلي و فني متون از ما دانستههاي فقر هفتاد
.نمينماياند چندان را كتاب چاپ
دارد؟ وجود نمايش و داستان براي بكري پيرنگهاي واقعا آيا ميآيند؟ كجا از پيرنگها
دست به "اصلي وضعيتهاي" از اندكي نسبتا تعداد چرخش از را خود پيرنگهاي مولفان ،
درونمايههاي به و ميكنند جابهجا را نقشها ميدهند ، تغيير را شخصيتها ميآورند ،
كه ميكند بيان "نمايشي وضعيت شش و سي" كتاب در پولتي ژرژ.ميبخشند جديد شكل كلاسيك
و تعيين به وي اساسي پژوهشاست اصلي پيرنگ مختلف 36 گونههاي تنها ممكن پيرنگهاي كليه
كليه و بوده انساني عاطفي بنيادين تعارضهاي واقع در كه ميپردازد پيرنگها اين تعريف
رويكردي معرف كدام هر ميكند بيان پولتي كه وضعيتهايي.است استوار آنها بر ادبي آثار
اين.ميريزد پي انساني واكنشهاي و كنش بر تازهاي چشماندازهاي و بينشها كه است نو
آنها در كه ميكند ايجاد پيرنگسازي "بكر" حوزههاي يافتن براي پرشي سكوي طبقهبنديها
.ميكنند اضافه انساني رفتار در پولتي نگرشهاي بر را خود ابداعات و مهارت تخيل ، مولفان ،
و 200 تئاتر مخصوص نمونه كه 1000 شد خواهد آشنا نمونه با 1200 خواننده كتاب ، اين در
نيز و يهود هند ، چين ، اصلي نمايشهاي نمونهها ، اين در.است ادبي انواع مخصوص نمونه
تقريبا كه را وسطايي قرون و ايراني مذهبي نمايشهاي ضمن در.شد خواهد مشاهده يونان
و بازيها تنها و است گذاشته كنار پولتي ميشوند ، مرتبط وضعيت سه يا دو به استثنا بدون
عصر آلمان ، ايتاليا ، فرانسه ، كلاسيكهاي اسپانيا ، نويسندگان و 14 قرن 13 نمايشهاي
.است داده قرار مطالعه مورد اختصار به را خودش معاصر نمايشي ادبيات و رومانتيسم احياي
آن و است فرد به منحصر مزيتي داراي دارد ، وجود "نمايشي" وضعيت فقط 36 كه قطعي ادعاي اين
تمام ما يعني.دارد وجود عاطفي وضعيت شش و سي فقط نيز زندگي در كه است حقيقت اين كشف
عاطفي وضعيت در 36 را هستي شور تمام ما يعني.دارد وجود عاطفي وضعيت در 36 را هستي شور
.مييابيم
مرگ كمدي
"مردهشوران والس" نمايش به نگاهي
يگانه خسروي الهه
زياده البته و شده ما تئاتر در ژانر اين رواج باعث اخير سالهاي در كمدي از استقبال - 1
(فقط و فقط) وسيلهاي به آن تبديل و خود ماهيت از كمدي افتادن جدا باعث زمينه اين در روي
ميبرد بالا بيشتر را مخاطب خنده صداي كه كمدي هر بين اين در و.شد مخاطب خنداندن براي
و كارگردانها كه شد باعث مسئله همين.است بوده موفقتر !ما پرور تئاتر علماي زعم به
سالن پرشدن نهايت در و مخاطب استقبال و خنديدن به تنها اجرا و نگارش در ما نويسندگان
از خندهدار و شاديآور لحظههاي ايجاد براي كه نكنند توجه مهم اين به اصلا و كنند فكر
.ميجويند سود تمهيداتي چه
كرد ، رسوخ ما كمديهاي اجراي و متن در كه آورد همراه به ابتذالي خود دنبال به وضعيت اين
را زننده و ركيك نگاهي آن جاي به و گرفت آنها از را شنيداري و ديداري جذابيتهاي
را آن ما تئاتر متاسفانه كه داشت بهايي البته مخاطب قهقهه].بخندد مخاطب تا كرد جايگزين
[...كه افتاد دامي به و پرداخت
كمديهايي معدود جزء ميتوان را كمدي اين اما است ، كمدي نيز "مردهشوران والس" تئاتر
به تن اما بودهاند ، موفق مخاطب جذب در و رفتهاند صحنه به اخير سالهاي در كه دانست
.ندادهاند اخير سالهاي در كمدي به شده گفته رويكردهاي و زمينه اين در رايج كليشههاي
وادار تفكر به را او ديگر سوي از و ميخنداند را مخاطب يكسو از "مردهشوران والس"
صداي تا نميكند زايل را مخاطب شعور مينوازند ، تئاتر اين مردهشوران كه والسي.ميكند
زيرساخت به كند ، جذب را نگاهش تا مياندازد خنده به را او بلكه بياورد ، در را او خنده
نشانههاي با او مواجهه حاصل كه تاملي.كند وادار تامل به را او آنجا در و ببرد اثر
متن اين جهان تا ميكوشد مواجهه اين در و روبهروست آن با كه است متني شنيداري و ديداري
نفس شادي به آن فضاي در و بشناسد يافته استمرار اجرا پايان تا و شده خلق صحنه بر كه را
.بكشد
در يك راست ، سمت در سياه سكويي - است شده آراسته ساده "شوران مرده والس" صحنه قاب.2
در كه است نكتهاي اولين شايد سادگي اين و سياه پردهاي و روبهرو و چپ سمت ديوار روي
طراحي بازيگران ، بازي در ادامه در و ميآيد چشم به تئاتر اين اجراي با مخاطب مواجهه
.تيغ لبه بر حركت يعني اين و مييابد گسترش آن شخصيتهاي روابط و متن و ميزانسنها
بيراه چندان ميگذرد تيغ اين لبه از سلامتي به "شوران مرده والس" كمدي بگوييم اگر اما
منجر ميگيرند قرار هم كنار در وقتي...و ميزانسنها بازيها ، صحنه ، سادگي ;نرفتهايم
فلسفيدن و پيچيدگي زاييده نه عمق اين و است عميق سادگي عين در كه ميشوند جهاني خلق به
صحنه نظام كه برخاسته روابطي سادگي از عمق اين بلكه اجرا ، در اغراق از برآمده نه و است
.ميدهند شكل را
و است سادگي كمدي ويژگيهاي از يكي كه داشت دور نظر از نبايد نيز را نكته اين البته
نيز آن مولفههاي تحتتاثير خود به خود ژانر اين در قرارگرفتن با هم "شوران مرده والس"
صحنه به رويكرد اين با كه ميشود "مردهشوران والس" تمايز باعث آنچه اما ميگيرد ، قرار
.است سادگي اين نوع و جنس ميرود
اين بلكه است ، مبتذل نه و ميماند سطح در نه و است ظاهري نه "شوران مرده والس" سادگي
پلهپله را تماشاگر تا (انعكاسيافته اجرا و متن در يا) شده اجرا و متن دروني سادگي
چندان تاويلشان كه كند رها نشانههايي بين در را او نمايش انتهاي در و سازد خود همراه
.نيست اجرا و متن سادگي به هست اگر و نيست ساده
(است شنيداري ديداري ، متن منظور) متن عمق به "شوران مرده والس" در اجرايي عناصر سادگي
و باشد عميق اجرا از مانده جاي بر تصوير تا ميشود تهنشين متن عمق در و ميرود
.بپرورد خود در را معنا از مختلفي لايههاي
تمام با كه ميگزيند بر را روايتي نوع روايي ، لحاظ از "شوران مرده والس" نمايشنامه.3
در نمايشنامه روايت زيبايي اما است ، پايبند خطي روايت اسلوب به ظاهرياش ، تابهاي و پيچ
صورت بايد روايتها نوع اين در كه گرهگشايي آن روايت مسير در كه است نهفته نكته اين
چرايي نشدن معلوم ماندناش ، ناشناس با ادامه در مرده شدن زنده.نميآيد وجود به بگيرد ،
متن در شده افكنده گرههاي مخاطب تا مييابد ادامه مردهشورخانه اين در شدنش پيدا و مرگ
در كه مولفههايي به اتكا با (روايتها اينگونه كلاسيك گرهگشاييهاي از دور به) را
.بشناسد است نهفته (آنها فيگور و بيان نوع در اثر اجرايي بعد در يا) و شخصيتها گفتار
ديدن قبيل از تمهيداتي انديشيدن با نريماني نيز نمايشنامه از بخشهايي در البته
.ميشكند را متن خطي روايت شده زنده كه مردهاي انگشتان بين در مردهشور گذشتههاي
در سادگي اين اما است ، ساده اول وهله در شد گفته كه همانطور متن از نريماني ميزانسن.4
.ميشود خلق صحنه بر زيبايي تصويري لحظات آن در كه ميشود تبديل بستري به اجرا روند
را سكو اطراف خالي فضاي كه سياهي ديوارهاي و گرفته قرار صحنه وسط در كه سياهي سكوي
سوي از و ميبخشند عينيت ميخواهد متن كه را فضايي آن خوبي به يكسو از است ، كرده احاطه
.ميسازند نمايانتر را ميزانسنها خوب طراحي صحنه فضاي بودن خالي بر تاكيد با ديگر
تماشاگر روبه صحنه ، انتهاي در كه سياهي پرده از كاربردي استفاده با نريماني البته
ميگيرد ، صورت زمان بازگشتهاي آن در كه را متن از بخشهايي مناسب نورپردازي و شده كشيده
.ميگذارد نمايش به صحنه بر خوبي به
ميبيند ، را زندگياش رازهاي ميشود ، خيره مرده انگشت دو بين فضاي به شور مرده كه وقتي
در را او تا [ميكند راآشكار مردهشور زندگي رازهاي وسيله اين با مرده نوعي به]
شدن برملا يا رازها اين تصوير ، تماشاگر.كند غسالخانه فروش قرارداد امضاي ادامهبه
ميبيند را آنها گفتوگوي و پرده بر شده تعبيه سوراخهاي از سرها آمدن بيرون را ، آنها
اجرا آغاز و پايان در تئاتر امكانات كمبود از زيباييشناسانه استفاده اين.ميشنود و
بهشتزهرا سازمان غسالان از يكي صداي پخش و صحنه تاريكي با اجرا) مييابد ، نمود نيز
پايان به روبهرويي پرده در شاگردش و مردهشور مرگ فانتزي كردن تصوير با و ميشود آغاز
.(ميرسد
به نريماني كه ميدهد نشان اين و است چشمنواز صحنه بر نيز نمايش بازيگران بازيهاي
سلطاني مهدي و ضيايي مهرداد و صفري سيامك طهماسبي ، مائده چون بازيگراني از توانسته خوبي
در آنها شدن ظاهر با متفاوت بسيار نقشها ، اين در آنها بازي نوع كه چرا بگيرد ، بازي
.ديدهايم كه است نقشهايي
|