شد تمام همهچيز
نمايشام عاشق من
هنر حاشيه
دورافتاده
شد تمام همهچيز
سينمايش و فليني فدريكو
شاناهان آنتوني
تاجيك امين:ترجمه
بزرگترين از ،"فليني فدريكو" ايتاليا ، "ريميني" ساحلي شهر در ژانويه 1920 ، 20
قصد به را خانه سالگي ، در 18 و گشود جهان به چشم سينما ، دنياي شعبدهبازان و كارگردانان
.نرساند اتمام به را خود تحصيلات هيچگاه اما كرد ، رها مذهبي مدرسهاي در تحصيل
در فعاليتش آن از پس و كاريكاتوريست بهعنوان فكاهي مجله يك در سال 1939 ، در او استخدام
به طنزپردازي و فيلمنامهنويسي زمينه در استعدادهايش شكوفايي براي مساعدي شرايط راديو ،
ترسيم در را "فليني" ابتكار _ ايتاليايي منتقد _ "بندانلا پيتر".آوردند وجود
"شخصيت تريلوژي" را ، او اول فيلم سه تحليل ، همين با و ميداند داستانهايش شخصيتهاي
"واقعي صورت" و "ماسك" بين تضاد است توانسته خوبي به "فليني" است معتقد او.مينامد
.درآورد تصوير به را تمايلاتشان و خواستهها و انسانها
* * *
:واريته ، 1950 روشناييهاي
وحشت صحنه از سيار ، نمايش گروه يك در (پوچو دل كارلا) "ليليانا" نام به آماتور رقصنده"
داده ، نفس به اعتماد او به دارد سعي (دفليپو پپينو) "دالمونته چكو" گروه سرپرست.دارد
خود نامزد است ، شده "ليليانا" عاشق كه "چكو".شود بدل ستارهاي به تا نمايد ياري را او
مرد كه تئاتر ، تهيهكننده يك با "ليليانا" اما ميكند رها را (ماسينا جوليتا) "ملينا"
كه ميپذيرد پايان صحنهاي با فيلم.ميگويد ترك را "چكو" و ميشود آشنا است ، متمولي
"فليني".ميدهد دوستي پيشنهاد ديگر نفر يك به ميكند ، صحبت دوستش با كه حالي در ،"چكو"
خودخواهي آدمها ، واقعي هويت شد ، ساخته "لاتوادا آلبرتو" همكاري با كه فيلم ، اين در
.ساخت برملا و هويدا كاملا را دختر پولكي طبع و تهيهكننده
:سفيد ، 1952 شيخ
(تريسته لئوپولدو) "ايوان".ميشوند رم راهي عسل ، ماه گذراندن براي بورژوا خرده زوجي
كه است رمانتيكي و رويايي زن ،(بوو برونلا) "واندا" و ببيند نزديك از را پاپ دارد آرزو
.است عامهپسند مصور مجلات از يكي ستاره ،"سفيد شيخ" محبوبش ، بت با ملاقات آرزويش تنها
كوتاه ، ملاقات اين براي او و ميرسد "واندا" دست به "سفيد شيخ" سوي از دعوتنامهاي
.مييابد پايان زوج ، مصالحه با فيلم پرحادثه ، روز يك پايان در.ميشود فرار به ناچار
و تلخ طنزي با ديگر ، بار شناساند ، مستقل كارگرداني بهعنوان را "فليني" كه فيلم اين
.مينمايد آشكار را آنان واقعي صورت و برميدارد داستان شخصيتهاي چهره از نقاب گزنده ،
كارگردانش تثبيت باعث كه افتاده ، پا پيش و مبتذل نشريات پرده پشت از تكاندهنده فيلمي
.شد
:جاده ، 1954
"جلسومينا" نام به سادهدل دختري دورهگرد ، معركهگيري ،(كوئين آنتوني) "زامپانو"
.كند همراهي شيپور نواختن و نمايشها در را وي تا ميخرد مادرش از را (ماسينا جوليتا)
.ميپيوندد آنها به نيز ميكند ، بندبازي كه ،(بيسهارت ريچارد) "ماتو" نام به دلقكي
افسرده ي"جلسومينا" مدتي از پس.ميكشد را او تصادفا "ماتو" با درگيري يك در "زامپانو"
را او ميرسد ، "زامپانو" به او مرگ خبر وقتي.ميميرد "جلسومينا" و ميكند رها نيز را
".است بوده غمخوارش و همراه حد چه تا دختر كه شده متوجه تازه زيرا ميكند ، متاثر شدت به
به "فليني" كارنامه در عطفي نقطه كه شد آفريده سينما ، شاهكارهاي بيبديلترين از يكي
زبان خارجي فيلم بهترين اسكار برنده و احساسات و عواطف از سرشار فيلم اين.ميرود شمار
"نئورئاليسم" به فيلم ، اين با "فليني" كه بودند معتقد آنانشد روبهرو چپيها انتقاد با
.است كرده خيانت
:، 1957"كابيريا شبهاي"
سر بر كه را مرداني دروغين وعدههاي ميگردد ، حقيقي عشقي دنبال به كه سادهدل ، زني
حال در خود معشوق با (ماسينا جوليتا) "كابيريا".ميكند باور ميگيرند قرار راهش
او مدتي ، از پس.مياندازد رودخانه در را او و ميقاپد را كيفش مرد اما است پيادهروي
اختلاف دچار نامزدش با تازگي به كه ميشود ، دوست "ونتو ويا" نام به مشهوري هنرپيشه با
او نامزد است ، "ويا" خانه در او كه روز يك.ميبندد دل او حرفهاي به و است شده
آشنا "اسكار" با آن از بعد.شود پنهان صبح ، تا ميشود ناچار "كابيريا" و برميگردد
را او ديگران مانند نيز "اسكار" اماكند ازدواج وي با تا ميفروشد را خود خانه.ميشود
گروه يك به و ميرود خيابان به "كابيريا".آورد چنگ به را او پول تا است داده فريب
"رستگاري آواي" را موسيقي اين "فليني" ".ميپيوندد هستند ، نواختن مشغول كه موسيقي
.ميدانست
:شيرين ، 1959 زندگي
همسر با (ماستروياني مارچلو) "روبينو مارچلو"رابطه:ميگذرد اپيزود چند در فيلم
با ناگهاني ملاقات _ (اكبرگ آنيتا) آمريكايي هنرپيشه يك كردن همراهي _ (امه آنوك) سابقش
مريم" ميكنند ادعا كه كودك دو مورد در گزارش _ (كاني آلن) "اشتاينر" قديمياش دوست
بعد و كشته را خود فرزند دو "اشتاينر" كه مييابد در "مارچلو" _ ديدهاند را "مقدس
در عظيمالجثه ماهي يك با برخورد _ مبتذل شكلي به مجلس يك در شركت _ است كرده خودكشي
شده بزرگ اكنون كه دانست "ولگردها" شخصيتهاي از يكي را "مارچلو" بتوان شايد دريا كنار
شايد) بزرگ ماهي دوستانش ، و "مارچلو" فيلم ، انتهاي در وقتي.است خبرنگار _ عكاس و
تنها شايد اما ميكنند ، بيان را خود برداشت كدام هر ميبينند ، را (زندگي از استعارهاي
"مارچلو" ولي.ميداند را آن راز ميزند ، حرف "مارچلو" با اشاره و ايما با كه دختركي
.شد "نيم و هشت" ساخت زمينه "شيرين زندگي".نميشنود را دخترك صداي
:نيم ، 1963 و هشت
دو بايد است ، شده عصبي حملهاي دچار كه موفق كارگرداني (ماستروياني مارچلو) "گوئيدو"
رويا با او زندگي ولي است داستان واقعيت از قسمتي اين و كند مداوااستراحت براي هفته
به كه طنابي با سپس و ميكند پرواز ترافيك در ماشينش با او كه جايي مانند ميشود آميخته
و پرستار مانند) كودكياش ، دوره زنانميشود كشيده زمين طرف به است ، شده بسته پايش
شخصيتها ، و ميرود بين از حال زمان.ميشوند زنده او ناخودآگاه در همگي (مادربزرگ
بزرگ سيركي در زندگياش اشخاص همه فيلم ، پايان در.ميكنند تن بر را دهه 1930 لباسهاي
ترك را صحنه همه و ميشوند خاموش چراغها كه وقتي تا ميرقصند و ميآيند صحنه روي به
.بسازد فيلمي چه نميداند كه است حالي آشفته كارگردان مورد در فيلم ، مضمون.ميكنند
يك واقع در و است "فليني" خود زندگي از روايتي فيلم ، كه داشتند نظر اتفاق منتقدان ، اكثر
شخصيت كه داشت تاكيد و كرد رد صراحت با را نظر اين "فليني" چند هر است ، اتوبيوگرافي
در ناخودآگاه تخيل و رويا به "فليني" رويكرد.ندارد وي به شباهتي كوچكترين "گوئيدو"
و منطقي روابطاست وي بر "يونگ گوستاو كارل" تئوريهاي تاثيرات از ناشي اثر ، اين
در استوديويي نورهاي حضور.ميكنند باز واقعيت با خيال و وهم تقابل براي راهي غيرمنطقي ،
خيال ، و واقعيت بين مدام فيلم.ميبرند بين از را رويا و واقعيت بين مرز عجيب ، مكانهاي
گريزناپذير انديشههاي و درون دنياي تجسم در "فليني".است نوسان در گذشته و حال
موفق سازد ، منظم دلخواهش جهت در را خود پيرامون اشخاص و محيط ميكند تلاش كه كارگرداني
رويا و خيال به واقعي زندگي و بيرون محيط فشارهاي از فرار براي "گوئيدو".مينمايد عمل
:گفت فيلم اين ساخت از پس "فليني".مييابد آرامش كه است روياهايش در و ميبرد پناه
.سينماست تاريخ آثار بهترين از "نيم و هشت" "!شدهام راحت ديگر كه ميكنم احساس"
:ارواح ، 1965 جوليتاي
با ميتواند كه ميپندارد او.است افسرده و سرخورده خانهدار ، ميانسال زن "جوليتا"
نيم ، و هشت شيرين ، زندگي) تريلوژي يك فيلم آخرين و سومين.كند برقرار ارتباط ارواح
نمونه را "جوليتا" بتوان شايد و است هويت بحران درباره هم فيلم اين.(ارواح جوليتاي
ايتالياست جنگ از پس فيلمهاي اولين از يكي اثر ، اين.دانست "نيم و هشت" ي"گوئيدو" مونث
"فلينيوار" فضايي در هم باز و ميپردازد ايتاليا فرهنگ در زنان اجتماعي موقعيت به كه
.است "فليني" رنگي فيلم اولين "ارواح جوليتاي"ميدهد رخ
:سايتريكون ، 1969
نويسنده ،"پترونيو" از كتابي از الهام با فيلم ".باستان دوران در فساد از روايتي"
بدون شخصيتهايش ، با همراه را تاريخ فيلم ، اين در.است شده ساخته باستان ، رم دوره
ترديد بدون كه است سياهي و اندوه و غم از مملو فيلم ميبينيم ، اخلاقي قضاوت كوچكترين
"فليني".است نبرده آنجا به را نورش هنوز مسيح حضرت كه جهنمي.خداست فقدان احساس علتش
تازهاي و بكر تصوير ارائه ،"سايتريكون" ساختن از من هدف":ميگويد "سايتريكون" درباره
من علت همين به است ، مشكلي بسيار كار هدفي ، چنين يك به دستيابي البتهاست بوده مردم از
".انداختم كار به را خودم خلاقيت قدرت تمام
* * *
،"جاده" همچون ماندگاري فيلمهاي با ايتاليا افسانهاي كارگردان "فليني فدريكو"
و علاقهمندان ياد و ذهن در هميشه براي را خود ،"شيرين زندگي" ،"كابيريا شبهاي"
"آماركورد" ،(1972) "رم" چون فيلمهايي با توانست كه كسي.كرد جاودانه سينما دوستداران
(1989) "ماه آواي" و (1987) "مصاحبه" ،(1986) "فرد و جينجر" ،(1980) "زنان شهر" ،(1973)
.نمايد شاعرانه تخيل از جديدي عرصه وارد را سينما جهان
نمايشام عاشق من
فليني روايت به فليني
شوم سيرك يك مدير ميخواست دلم خيلي بود نيفتاده مد از سيرك اگر
زياري بهمن محمد
"من" و فليني
دنياي يك در تا ميكردم ، جمع را بچهها روزنامه شمارههاي همه بودم ساله ده وقتي "من"
يك در.بودم عاشقپيشه و پريده رنگ كردم ، تحصيل ترك سالگي هفده در.كنم زندگي خيالي
نوشتن به سال دو از بعدميكردم كار هم استريپ كميك و مينوشتم هم قصه شدم ، منشي مجله
نوشتم هفتگي اپيزود يك برايش من و بود راديو هنرپيشه جوليتا.پرداختم راديويي قطعات
به شروع كه بود اوقات همان در.كرديم ازدواج هم با ملاقاتمان اولين از بعد ماه چهار
فيلمهاي موضوع روي وقت نيمه و شدم آشنا رسوليني روبرتو با بعدها و كردم فيلمنامه نوشتن
بچگي ، دورانساختهام خودم از را چيز همه من.كردم كار پائيزا و بيدفاع شهر رم
را آنها بتوانم آنكه براي فقط را خاطرهها و روياها رفته ، دست از دوران حسرت شخصيتها ،
.دهم نشان ميخواهم فقط كنم ثابت نميخواهم را چيزي هيچ من.كنم تعريف ديگران براي
دلم خيلي بود نيفتاده مد از سيرك اگر.است زندگي در "من" علاقه مورد وضعيت "موقتي"
و است بداههسازي و باريكسنجي تكنيك ، از آميزهاي هم سيرك.شوم سيرك يك مدير ميخواست
و ميكردم زندگي سالهاي 1920 در كه داشتم دوست خيلي.است همينطور دقيقا هم سينما
خود براي ديگر سينما كردم فيلمسازي به شروع وقتي منميساختم فيلم و بودم ساله بيست
سينما به "كردن نگاه روشنفكرانه" قضاياي و بودند شده باز مدرسههايي و داشت تاريخچهاي
بازار" پديده يك خود نخست سالهاي در سينما آنكه حالبود شده آغاز قبل مدتها از
و روحيات يعني هنرمندم ، يك من.دارم سينما به نسبت هم هنوز من كه حسي بود ، "مكارهاي
يافتن باز ميماند چه آن كرد ، مجبورش كار انجام به بايد كه است شبيه كودكي به من روان
.است اجبار و تعهد همه آن ميانه در عملم آزادي
برگزيدهاش فيلمهاي و فليني
متعلق تنها سينماميكند طلب را فيلمها از بسياري حذف كه است چيني كك فيلمها اين"
.هستند نمادين اندازه همان به كه دارند وجود هم ديگري كارگزارهاي نيست بزرگ مولفان به
از سينما تاريخ مرور با احساسي حافظه يك و تاريخي حافظه يك به نسبت بودن وفادار براي
چهره كه پوشيد چشم فيلمهايي آن از نميشود واقعا كه ميرسد نظرم به بعد ، به دهه 1920
همان سينما من براي بنابراين.داشتند نشانه و نماد عنوان به را مرد يا زن بازيگر يك
مردم ، مثل و زندگي مثل بايد.باشد داشته نقصهايي بايد هم خوب فيلم و است بازيگران چهره
شهر روشناييهاي ،(برينيونه 1926 گوئيدو) جهنم در ماسيت ".باشد داشته اشتباهاتي
2001(فورد 1939 جان) دليجان (راجرز 1933 چارلز و روج هال) شيطان برادر (چاپلين 1931)
و توتو جدايي (بونوئول 1972 لوئيس) بورژوازي پنهان جذابيت (كوبريك 1968) فضايي اوديسه
ويل جيمز) فرانكشتين (روسوليني 1946 روبرتو) پائيزا (بيانكي 1962 جورجو) برلين در پپينو
(1931
نئورئاليسم و فليني
اما.هستم سهيم نئورئاليسم دوره فيلمهاي در دوست عنوان به و تماشاگر عنوان به من
از چيزي بياني حيطه در نميرسد نظر به !دورهگر سيركهاي ;دارم ديگري اصليت كه معتقدم
و سينما ماهيت كردن فراموش ;است اين گرفتم روسوليني از كه درسي.باشم گرفته نئورئاليسم
نوه" همه ما كه است "جدي" روسوليني نظر اينرو از.بكر نگاهي با آن دوبارهسازي نمايش
دروغ !هستم دروغ _ سينما طرفدار يكي من حقيقت ، _ سينما مورد در و هستيم او "نتيجههاي
با واقعيت بر نگريستن نئورئاليسم مفهوم من نظر به.نمايشم عاشق من و است نمايش دل و جان
و روان و روح واقعيت بلكه اجتماعي واقعيت فقط نه واقعيت ، نوع هر اما _ است صادق ديدگاني
.دارد خود درون در انسان كه آنچه هر واقعيت متافيزيكي ، واقعيت
"جاده" جوليتاي و فليني
كه بود اقبال خوش آنقدر كه بازيگري بازيگر ، عنوان به (:ميگويد فليني درباره جوليتا)
در تا داد را فرصت اين من به او بگويم ، ميتوانم شود ، آشنا فليني چون كارگرداني با
را شدن ستاره بدني و جسمي كيفيت كه ميدانم.شوم مشهوري بازيگر پنجاه دهه سالهاي
من بازي براي شده مجبور فدريكو كه ميدانم خوبي به.جسم تفوق سالهاي در هم آن نداشتم
چهره با جوليتا:(ميگويد جوليتا درباره فليني)بجنگد جاده ، در جلسومينا نقش در
به وقتي.ميكند زنده برايم را كودكي رفته دست از دوران معصوميت حسرت خود ، دلقكوار
بايد آيا كه نميدانستند مردم بوديم ، رفته متحده ايالات به جوليتا با جاده نمايش مناسبت
و قدسيه نيمي آنها نظر به جوليتا ;ببوسند را دامنش گوشه كه اين يا بزنند ، لبخند او به
روي فليني شد ، تقدير او از اسكار در فليني عمر سالهاي آخرين در) بود ماوس ميكي نيمي
نميتواند خوب كه كرد معذرتخواهي و كرد تشكر فليني ايستاد سرپا سالن و شد دعوت صحنه
پاك را پنهانياش اشكهاي فليني اندام كوچك جوليتاي گيرودار همين در.كند صحبت انگليسي
."است گذرانده آستانهاي از مرا جوليتا":است گفته فليني.ميزند لبخند و ميكرد
هنر حاشيه
نميآيد بالا نفسام *
ارباب" خاطر به را اسماش خيليها روزها اين كه تباري استراليايي غول "جكسن پيتر"
گانه سه ساخت خستگي دارد روزها اين ميزنند ، حرف فيلماش ستايش در و هستند بلد "حلقهها
يعني فيلماش سوم قسمت تا ميشود آماده و ميكند بيرون تن از را "حلقهها ارباب"
اين بابت از كلا خيالش و برود سينماها پرده روي ديگر ماه چند از "فرمانروا بازگشت"
نظرش به و داشته دوست حسابي را كارش كه گفته گويي و گفت در "جكسن"شود راحت فيلمها
لحاظ به كه كرده اضافه جكسن.گذشت كنارش از جوري هيچ نبايد كه است مهمي خيلي نكته اين
كتابهاي بزرگترين از يكي داشته چون داده ، انجام را آمده بر دستاش از كاري هر فيزيكي
كارشان كه نبوده بهانهاي زياد ، بودجه بودن با و برميگردانده فيلم به را ادبيات تاريخ
كه كارگردان آقاي.دادهاند انجام حسابي و درست را كارشان هم آنها.نيايد در آب از خوب
كه كرده اضافه ميكند چاپ او بگويد چه هر و است او شيفته حسابي مصاحبهاش طرف ديده
نميگذارد باقي آنها از چيزي و ميكند تهي را آدمها معمولا دست اين از سختي كارهاي
هراسي شدن خسته از است بلد حسابي را كار فن و فوت و است آبديدهاي كارگردان كه جكسن اما
چهار اين مخصوصا و شود خسته كه كرده عادت سالها اين همه طول در چون نميدهد راه دل به
در به كوره از چيزها اين با كه نيست آدمي او اما كرده خسته حسابي را او اخير سال پنج
شروع كي را بعدياش فيلم كه نميداند هم همين براي.ميكند را كارش بنابراين رود ،
.بود خواهد چيزي چه درباره اصلا فيلم آن و ميكند
لئوناردو كن نگاه من به *
جيمز" نفسگير و عظيم كار "تايتانيك" در كه پيشهاي عاشق و قلب خوش موطلايي پسرك
بازيگرهاي بهترين از يكي حالا داد ، نشان حسابي و درست را عشقاش و كرد بازي "كامرون
"لئوناردوديكاپريو".كنند كار او با دارند دوست كارگردانها از خيلي كه است هاليوود
ميخواهند كه ميدهد جواب را كارگردانهايي پيام روز هر و است شلوغ خيلي حالا سرش
آمريكا بازيگري غول "دنيرو رابرت".نه يا كرد خواهد بازي كارشان در بالاخره او بدانند
را فيلماش اول نقش كه گفته كند كارگرداني را سينمايياش فيلم دومين ميخواهد كه هم
اينقدر كه نميشناسد جوانها ميان در را او جز كسي چون ميدهد "كاپريو دي" به حتما
"نيويوركي دارودستههاي" فيلم پيش مدتي.باشند داشته تمركز كارشان روي و كنند بازي خوب
بازي را آن اول نقش "كاپريو دي" كه رفت سينماها پرده روي "اسكورسيزي مارتين" ساخته
با "هنكس تام" و "كاپريو دي" كه شد اكران "بگير مرا ميتواني اگر" هم بعد كمي و ميكرد
.برانگيختند را تماشاگران حيرت هم فيلم دو هر و بودند كرده بازي هم
يعني نيويوركي دارودستههاي فيلم تبليغاتي شعار كه گفته گويي و گفت در "كاپريو دي"
كه گفته او.است "اسكورسيزي" فيلم مركزي هسته دقيقا "شد متولد خيابانها در آمريكا"
آن از فيلم بازيگران از بسياري كه ميدهد روي تاريخ از دوراني در حماسي فيلم اين داستان
چه آمدهاند آمريكا به كه گوناگوني مهاجران كه فهميدهاند كمكم اما بودهاند ، بيخبر
همانجا كنند راضيشان تا گفتهاند آنها به دروغهايي چه و كردهاند تحمل را سختيهايي
كه گفته "اسكورسيزي" چون استادي با كار درباره "كاپريو دي".نروند ديگري جاي و بمانند
و بزند حرف ساعتها كدامشان هر درباره ميتواند كه آموخته او از گوناگون چيزهاي آنقدر
كه كرده اضافه "كاپريو دي".بياورد زبان به را گفته استاد كه مهمي نكتههاي
سالهاي تا است ممكن كه بوده باورنكردني و حيرتآور تجربه يك "نيويوركي دارودستههاي"
كارهايش كه است كارگردانهايي آن از يكي او نظر به "اسكورسيزي"نشود تكرار نظيرش سال
خسته هم وقت هيچ و گرفت ياد را زيادي چيزهاي آنها از ميشده و بودهاند ديدني هميشه
چيزهايي ميزند ، حرف آدم درباره اسكورسيزي وقتي كه گفته آمريكايي آتيه خوش بازيگر.نشد
آن بازيگر نظر اول است ممكن چند هر است ، او با كاملا حق ميشود مجاب آدم كه ميگويد
در تا است حاضر هميشه كه كرده اضافه "كاپريو دي".ميگويد اسكورسيزي كه نباشد چيزي
.ميگيرد ياد او از چيزها خيلي است مطمئن چون كند ، بازي اسكورسيزي استاد از فيلمي
دورافتاده
عليرضاآشوري
ژانر كلاسيك اصول مبناي بر كاملا كه است بينقص و كامل نوآر فيلم يك بيترديد بيخوابي
شبيه بسيار بيخوابي فيلم داستان فضاي.است شده ساخته سياه پليسي فيلمهاي و نوآر
داستانهاي فضاي تداعيكننده شدت به و بوده انگلستان ادبيات كلاسيك پليسي داستانهاي
.ميدهد رخ متروك و پرت دهكدهاي در فيلم داستان.است آگاتاكريستي و دويل كانن سرآرتور
شرلوك قديمي سنت همان مطابق و ميشناسند را همديگر همه و دارد محدودي جمعيت كه جايي
كشف براي ميكشد تماشاگر رخ به را خود هوش هم فورا كه كارآگاهي پوآرو هركول يا هولمز
ميانسال ، است پليسي پاچينو ، آل بازي با دورمر كارآگاه.ميآيد دهكده آن به قتل ماجراي
هم كارآگاه زوج اين.مزاج آتشين و عجول و جوان داناوان بازي با همكارش و كاربلد و مسلط
.هستند سابقه با و پير پليس و بيتجربه و جوان پليس كلاسيك و معروف زوج همان تداعيكننده
مرگ.ميدهد شكل را فيلم داستاني گره اصليترين پليس دو اين بين تقابل همين اينجا در
پايان تا.ميدهد قرار كليشهاي و كلاسيك هم باز موقعيتي در را پاچينو داناوان ، تصادفي
كريستوفر.ميرود پيش قديمي آشناي ساختار همان مبناي بر دقيقا چيز همه فيلم اول نيمه
و حادثه و اكشن گونه هر از هاليوود پليسي فيلمهاي امروزي و مرسوم روال برخلاف نولان
و معمايي بعد روي بر تمركز صرفا را خود غم و هم تمام و ميپرهيزد آگاهانه شلوغبازي ،
كلاسيك نوآر فيلمهاي در كه چيزي همان مشابه دقيقا.ميكند ماجرا روانشناختي البته
آشناي فضاهاي اين بر علاوه.ديدهايم را نمونهاش هيوستن و هاكس نظير كارگرداني
...و شب باران ، ابري ، آسمان مثل ميآيد حساب به فيلم روايت در موثري كمك نوآر فيلمهاي
با بلافاصه و ندارد خاصي شخصيتپردازي فيلم كه است قديمي و آشنا فضاي همين تبع به شايد
ميشوند ظاهر پرده بر كه بازيگراني از خود ذهني سابقه خاطر به تماشاگر فيلم شروع
نخست نيمه در كه اين ديگر نكته يك.كند پيدا سمپاتي كسي چه به نسبت بايد كه ميفهمد
سريع بسيار پيوندها و قطع و كوتاه نماهاي.هستيم سريع و تند بسيار ريتمي شاهد فيلم
و ندارد وجود هم اضافي نماي يك حتي فيلم از بخش اين در گفت ميتوان جرات به و هستند
چيز همه يكباره فيلم دوم نيمه شروع با اما.نميكند تلف وقت هم ثانيه يك حتي نولان
.ميشود فراموش تقريبا و شده رانده حاشيه به كاملا فيلم ابتداي ماجراي و ميشود وارونه
قادر وجدان عذاب و آلاسكا جغرافيايي وضعيت خاطر به كه دورمر زندگي فيلم بخش اين در
به و تدريج به.ميريزد هم به شدت به دارد قرار فنچ فشار تحت ديگر طرف از و بخوابد نيست
كندي.ميشود كندتر و كندتر لحظه به لحظه هم فيلم ريتم دورمر ، نيروي رفتن تحليل موازات
كار به فيلمش آشناي و كلاسيك وضعيت شكستن براي نولان كه است تمهيدي واقع در فيلم شديد
و پرآشوب درون ;كيفر و عذاب درباره است فيلمي بيخوابي گفت بايد كلي طور به.ميگيرد
از مرتب نولانميآيد در تصوير به گونه كابوس فضايي كمك با دورمر كارآگاه پرتشويش
چه هر تا ميكند استفاده او خيره نگاه و چهره رمزآلود و خاص حالت و پاچينو درشت نماهاي
خستگي ، حس انتقال در گرچه كندي اينكند شريك عذاب و رنج اين در را تماشاگر بيشتر
امان در آن تخريبي تاثير از فيلم حال عين در ولي است موثر بسيار كارآگاه عذاب و كلافگي
تمام تماشاگر حوصله سررفتن قيمت به نهايت در فيلم ريتم شدن كند و تند اين نمانده ،
گفتوگوهاي مبناي بر بيشتر شخصيتها بين ارتباط فيلم دوم نيمه در ديگر سوي از.ميشود
را فيلم هم نيمه قسمتهاي از برخي كند ، ريتم اضافه به كمتحركي و ميگيرد شكل طولاني
سوانك هيلاري تكاپوي و فعاليت ديگر اينجا در.است كرده خستهكننده و كسالتآور واقعا
يك اينها همه از جدا اما.ببرد جلو به را فيلم داستان تنه يك بتواند كه نيست آنقدر
مثلا.است فينچر ديويد ساخته هفت و بيخوابي ساختاري انكارناپذير شباهت ناخوشايند نكته
در مشاجره صحنه.است هفت در فريمن مورگان و بردپيت رابطه يادآور داناوان و پاچينو رابطه
سكانسي همچنين ميكند ، متبادر ذهن به را هفت در مشابهي صحنه دقيقا بيخوابي در رستوران
دكوپاژ لحاظ به حتي دو اين گريز و تعقيب بعد و ميرود ويليامز رابين سراغ به پاچينو كه
تمام كنيد اضافه اينها به و است هفت در اسپيسي كوين و برادپيت گريز و تعقيب سكانس شبيه
تيراژ حتي و فيلم دو هر سريع بسيار معارفه و شروع پاچينو ، كابوسهاي طولاني صحنههاي
كلاسيك داستان و روايت و ساختار سادگي.دارد هفت با آشكاري شباهتهاي كه بيخوابي
به و ميگيرد قرار هفت ماليخوليايي و مدرنيستي پست حالت با تضاد در دقيقا بيخوابي
كريستوفر.ندارد فيلم اين به ربطي كوچكترين تاثيرگذاري و روايت لحاظ به گفت بايد واقع
اخلاقي دايره و ميكند استفاده آشنا و كلاسيك كاملا پاياني از هم خاتمه در حتي نولان
آنجا تنها و ميشود تطهير خود مرگ با پاچينو ميشود بسته وجدان و وظيفه پيروزي با فيلم
پاي پيش كه حالي در سكانس اين در پاچينو آل بازي.بخوابد آسودگي ميتواندبا كه است
.باشد فيلم اين در او بينظير بازي اوج نقطه شايد ميدهد جان و زانوزده سوانك ميلاري
عملا دورمر ويل نقش در ديگري بازيگر تصور كه است گونهاي به پاچينو درخشان بسيار بازي
تنهايي به را فيلم دراماتيك فضاي درصد شايد 50 كه بينظير بازي اين.مينماياند غيرممكن
فيلمي به را بيخوابي فيلم منفي ، نقش در ويليامز رابين عالي بازي كنار در ميدهد شكل
برخي رغم به كرد اذعان بايد گرچه.است كرده تبديل بازيگري لحاظ به آموزشي حتي و ديدني
تماشاگر نهايت در و است خوبي و محكم فيلم بيخوابي فيلم ، ريتم مورد در خصوص به ايرادات
.ميفرستد بيرون سالن از راضي را
3
ادامه
|