شريعتي مطلوب الگوي
تاريخ از انسي حكمت برداشت
شده فهم متكلم مراد آيا
فرهنگ حاشيه
3_ نوين ديكتاتياي
رستاخيزغزل
ادبيات حاشيه
شكلاتي شبكلاه با دلقكي
شريعتي مطلوب الگوي
حقيقت با مقايسه در را شريعتي آراي ما گاهي
كانت ، هايدگر چون بزرگي انديشمندان مطالب
اين به ميدهيم قرار تامل مورد ديگران يا هگل
تكه سازگاري عدم نوعي از بتوان شايد معنا
نبودن مستدل بودن رمانتيك نبودن منقح بودن تكه
بگوييم سخن شريعتي درباره اين نظير چيزهايي بسيار و
|
|
پاياني بخش _ عبدالكريمي بيژن با گفتوگو
همداني شرف محمدرضا
بازگشت كجاها به انقلاب ، تئوري از دفاع با ارتباط در شريعتي انديشه مباني و سرچشمه *
ميكند؟
دوره كه زيست زماني در شريعتي است ، خويش زمان فرزند ديگر ، متفكران از كثيري مثل شريعتي
آفريقا ، و آسيا لاتين ، آمريكاي جمله از جهان نقاط از بسياري در و بود بزرگ انقلابهاي
از يكي كه شود ذكر است لازم اينجا در.بوديم اجتماعي بزرگ تحولات و تغيير شاهد
از يكي شايد اين و ميكرد زندگي ميكرد ، فكر كه گونه همان كه بود اين شريعتي ويژگيهاي
ارتباط يك فقط شريعتي با ما ارتباط.ميكند شريعتي شيفته را خيليها كه است رازهايي
بزنم ، نقد شريعتي ديدگاههاي از پارهاي بر بتوانم است ممكن شخصا من.نيست صرف نظري
است گرانقدري عناصر او ، عاشقانه زندگي و او ، پرحرارت زندگي او ، خلوص او ، زيست نحوه اما
بگويم ميخواهم هرحال به.ببنديم آنها بر را خود چشمان سهولت به نميتوانيم ما كه
و سياسي مبارزه به و بود اكتيويست يك او نبود ، آكادميسين و تئوريسين يك فقط شريعتي
مشغول بخواند درس آنكه از بيش فرانسه در شريعتيرفت هم زندان و ميپرداخت نيز اجتماعي
او.نباشد عميق و جدي چندان كنيم نگاه را شريعتي دكتراي تز امروز وقتي شايد.بود مبارزه
الجزاير آزاديبخش سازمان با بود دكترا دوره گذراندن مشغول فرانسه در كه حال همان در
شرايط و منابع از زيادي حدود تا شريعتي انقلابيگري اين يعني.ميكرد همكاري (FLN)
شريعتي محمدتقي مرحوم پدرش مبارزاتي زندگي نهضتو با او همكاريميگرفت نشات او زيستي
اينها ، بر علاوه.است بوده تاثيرگذار شريعتي روحيه بر همه اسلامي ، حقايق كانون و
از مهمتر و بريم نام ماركسيستي جريانات چون منابعي و شريعتي فكري منابع از ميتوانيم
همه از بيش و ميباشد ، آدورنو و ماركوزه نظير چهرههايي و انتقادي مكتب ديدگاههاي آن ،
و امهسزر و فانون فرانتس مانند سوم جهان انقلابيون از پارهاي تاثير از بايد فوق موارد
.داشتهاند وي بر فراواني تاثيرگذاري كه برد نام لاهوري اقبال
است؟ چگونه انقلاب يا نهضت مرحله از پس نهاد براي شريعتي مطلوب الگوي *
شريعتي مطلوب الگوهاي از شما مراد كه نيست روشن يعني است ، كلي خيلي شما سوال حقيقتا
تكنولوژي ، و علم نسبت در توسعه ، حوزه در سياسي ، قدرت تقسيم حوزه در است ، خاصي حوزه چه در
و سخنان زمينهها اين تمام در شريعتي مدرن؟ جهان با دين رابطه يا و دين فلسفه حوزه در
اينها همه بتوان اينكه اما.است داده نشان ما به را كلي بسيار خطوط و گفته قصاري كلمات
از شريعتي كه است مشخص سياسي انديشه عرصه در.است ترديد قابل كرد تلقي مدل بهعنوان را
بنيادگرايانه و ضدتوسعه نگاههاي توسعه ، عرصه در ميگويد ، سخن متعهد دموكراسي تئوري
و علم كه است جامعهاي خواهان شريعتي ظاهرا تكنولوژي و علم نسبت عرصه در ندارد ،
حوزه در.ميپذيرد هم را محدوديتهايش حال عين در اما است ، پذيرا را تكنولوژي
قصار كلمه.ميكند تكيه اجماع و عقل جاي به زمان و علم بر فقه منابع و ديني معرفتشناسي
البته كه ميشود يافت شريعتي آثار در گوناگوني حوزههاي در متعددي پراكنده عبارات و
و نقد با او ، انديشههاي براساس كه ماست وظيفه اينماست كار آنها براساس مدلسازي ديگر
در شايد كه بالقوهاي مدلهاي آن حال هر به.بپردازيم مدلسازي به آنها پرداخت و بررسي
مفروض مدلهاي اولا.است برخوردار ويژگيها پارهاي از باشد داشته وجود شريعتي انديشه
.نيست جهاني الگوهاي الگوها ، اين و ميباشد (Local) محلي و بومي شدت به شريعتي انديشه در
هيچ و داريم جامعهها بلكه نداريم جامعه ما كه ميداند جامعهشناس يك بهعنوان شريعتي
تركيه ، كشورهاي در شريعتي انديشه از كه افزود بايدنميباشد جهاني مدل هم اجتماعي مدل
همين بر و است شده خوبي استقبال آفريقايي كشورهاي از برخي و مصر حتي و لبنان پاكستان ،
پس.گويد پاسخ نيز آنها مسائل از پارهاي به است توانسته شريعتي ميرسد نظر به اساس
به است توانسته كه دارد وجود عناصري وي آثار در شريعتي انديشه بودن محلي و بومي عليرغم
.دهد جواب هم مسلمانان ساير مسائل
حوزه در بهويژه ما كنوني جامعه با نسبتي چه شريعتي بفرماييد پرسش آخرين بهعنوان *
ميكند؟ برقرار سياستورزي
بحث با ارتباط در پرسش اين به پاسخ براي مقدمه منزله به را نكتهاي اينجا در است لازم
كه پذيرفت ميتوان كلي بيان يك در و اعتبار يك به.كنم بيان "دانش و قدرت رابطه" از
مستقيم نسبت جامعه آن در دانش ميزان با زيادي بسيار حدود تا جامعهاي هر در قدرت ساختار
نهاد و ساختار ما جامعه مثل جوامعي در كه نمود مطرح ميتوان ديگر منظر يك از اما.دارد
تا كرد بايد چه است اين سوال حالدارد فاصله جامعه در موجود دانش ميزان از شدت به قدرت
برقرار جامعه در قدرت نهاد و دانش نهاد بين كلي معناي در نه و مضاعف معناي در تناسبي
و معرفت نهاد در كه تحولاتي پابهپاي يعني دارد وجود تناسب نوعي غربي جوامع در.شود
ما جامعه در متاسفانه اما.ميگردد تحول دستخوش نيز سياسي قدرت نهاد ميدهد رخ دانش
.ميدهد روي انديشه و تفكر حوزه در كه است تحولاتي و تغيير آن از عقبتر بسيار قدرت نهاد
در موجود دانش از شدت به دارند قرار سياسي قدرت ساختار و اجرايي مديريت در كه كساني
را خودش قدرت نهاد بايد يعني شود پر نحوي به بايد فاصله اين.دارند فاصله جامعه
گفت بايد شريعتي و ما نسبت به پاسخ در.نمايد متحول دانش حوزه تحولات و تغيير پابهپاي
ما جامعه براي بزرگي بسيار درسهاي شريعتي انديشه.است نيازمند شريعتي به هنوز ما جامعه
ما وضعيت امروز ميبود ، شريعتي انديشههاي به پايبند حتي اگر سياست و قدرت نهاد و دارد
گاهي.رفتهايم قهقرا به شريعتي انديشههاي به نسبت ما متاسفانه.ميبود متفاوت بسيار
يا هگل كانت ، هايدگر ، چون بزرگي انديشمندان مطالب حقيقت با مقايسه در را شريعتي آراي ما
تكه تكه سازگاري ، عدم نوعي از بتوان شايد معنا اين به.ميدهيم قرار تامل مورد ديگران
شريعتي درباره اين ، نظير چيزهايي بسيار و نبودن مستدل بودن ، رمانتيك نبودن ، منقح بودن ،
كه حوزه اين از اما.است تفكر و فرهنگ آكادميك ، حوزه در بحث اعتبار به اين.بگوييم سخن
قدرت ، موضع در و كشور اجرايي مديريت حوزه در عمل ، حوزه در من اعتقاد به شويم خارج
دعوت جامعه اجرايي و سياسي نهادهاي از ميتوانيم اعتبار اين به.است جلوتر بسيار شريعتي
مخاطب اينكه به توجه با پس.باشند داشته انس و الفت نوعي شريعتي انديشه با كه كنيم
مطالعات حوزه در يكي:گفت سخن شريعتي درباره ارزشگذاري گونه دو از ميتوان كيست شريعتي
آكادميك حوزه ميان ما كشور در ديگر بيان به.كشور عمومي فرهنگ حوزه در ديگري و آكادميك
نهاد.دارد وجود غيرمنطقي و بسيار فاصله جامعه Popular و عمومي فرهنگ حوزه با جامعه
مطالعات حوزه دو ميانه در شريعتي.است نزديكتر عمومي فرهنگ حوزه به سياست نهاد و قدرت
.دارد قرار عمومي فرهنگ و آكادميك
تاريخ از انسي حكمت برداشت
پاياني بخش _ معارف دربارهعباس جباري اكبر با گفتوگو
همفكران و دوستان از جباري اكبر با است مصاحبهاي پاياني و دوم بخش ميخوانيد آنچه
سيدعباس "انسي حكمت به دوباره نگاهي" كتاب محور بر كه مصاحبه اين.معارف عباس مرحوم
سيداحمد پيروان كه آرايي و كتاب اين مضامين به دارد همدلانه نگاهي شده انجام معارف
بهخوبي بخش اين در.ميخوانند اش"انسي حكمت" كه دارند او فكري ميراث درباره فرديد
را هايدگر از آنها وامگيري و فكري مشي اين به قائلان انگارانه ذات ديدگاههاي ميتوان
.ديد
به نيز معنوي تفكر به او زبان شدن نزديك و فلسفي تفكر از هيدگر زبان فاصلهگرفتن آيا*
معناست؟ همين
.آورد روي معنويت به فلسفهزدگي از دوري موازات به كه است همين تفكر خاصيت.دقيقا بله
اين و بود معنويتيافته به راهي جديد ، عصر و متافيزيك و فلسفي تفكر از پرسش با هيدگر
.بود او تفكر تقواي
در كه مسائلي از يكي.نماييم طرح را سوالي ميبايست شد كشيده هيدگر به بحث كه حال *
وارد نيز فرديد احمد سيد دكتر مرحوم به نيز اين از پيش و ميآيد چشم به انسي حكمت كتاب
برخي كه امتزاج اين از.است بوده هيدگر مارتين تفكر با اسلامي عرفان تفكر امتزاج بوده
اسلامي عرفان نه بسياري باور به ميشود؟ حاصل سودي چه نميدانند فرخنده چندان را آن
چيست؟ پيوند اين دليل پس است محتاج اسلامي عرفان به هيدگر نه و دارد هيدگر به نياز
.ماندهاند غافل تفكر اصل از اساسا ميكنند ، طرح گونه اين را مسئله كه كساني گمانم به
بلكه.است نيازمند ديگري به كداميك يا ميشود حاصل سودي چه كه است اين مسئله ببينيد
از دوم و دهد ياري كنوني عصر و زمانه فهم در نخست را ما كه است تفكري به ما نياز مسئله
اين نيازمند كه هستيم "ما" اين ديگر بياني به.ببرد فرا جديد عصر انگارانه نيست ورطه
و اسباب عصر اين ماهيت دانستن.هستيم هيدگر تفكر از ناگزير جديد ، عصر فهم برايپيونديم
معارف عباس سيد لذا.باشد برخاسته تفكر همين بطن از ميبايست كه ميطلبد را لوازمي
.ميشود واقع مفيد تفكر سلبي جهت در صرفا هيدگر كه بود معتقد
بدون انسي حكمت يعني است انسي حكمت اصلي لوازم از عربي ابن و هيدگر تفكر پيوند آيا *
نمييابد؟ قوام پيوند اين
هيدگر نه و عربي ابن تفكر به نه است ، وجود با وجود گفتوگوي كه جا آن از انسي حكمت
تلقي واسطه به حق بنده و اوست هم حقيقت در حكيم و است وجود آن منبع كه چرا.ندارد نيازي
.ميآموزد حكمت او از كلمات
.است همراه توامان ايجاب و سلب با حكمت جديد دوره دراست ادواري خود ظهور در حكمت اما
فلسفه دروغين الههاي تا.باشد انسي حكمت شعار ميتواند حقيقت در "لاالهالاالله" شعار
بزرگ "لاي" يك ميبايست نخست.نمينماياند اللهرخ نشود ، نفي علمزدگي و فلسفهزدگي و
جنبه لذاكرد اثبات را الله بتوان سپس تا گفت آن زده فلسفه و فلسفي تفكر و جديد عصر به
.دارد اهميت انسي حكمت تفكر در جهت اين از هيدگر تفكر سلبي
است؟ جديد تمدن مظاهر و تكنولوژي گذاشتن كنار معناي به جديد عصر به گفتن "لا" آيا *
نه و بگيريم ناديده را تكنولوژي ميتوانيم نه.است مطلوب نه و دارد امكان نه چيزي چنين
عصر و تكنولوژي ذات از پرسش بلكه است ، مطلوبي امر جديد عصر و تكنولوژي گرفتن ناديده
.است نظر منظور آن بنيادهاي در تفكر و جديد
هيدگر؟ مارتين تفكر يا است اسلامي عرفان مواريث از انسي حكمت در جديد عصر از پرسش آيا *
كمي سابقه فلسفه از عرفا پرسش آيا دارد؟ آن معنوي تفكر در ريشه انسي حكمت در پرسش نفس
قياس اول شكل و منطق پيرامون بحث و بوعليسينا با ديدار در ابوالخير ابوسعيد آيا دارد؟
كه ابوسعيد پرسش برابر در را خود ارسطويي منطق نيز امروز آيا و نميكند طرح پرسشي
نمييابد؟ درگير است معلوم تكرر و حامل تحصيل قياس ميگفت
.مينهد خود فراروي پرسشي دوره آن مقتضيات بنابر تاريخ از دورهاي هر در انسي حكمت
و جديد عصر از پرسش بيگمان و ميكند تغيير نيز پرسش موضع دورهاي هر با متناسب يعني
.است انسي حكمت مسائل مهمترين از يكي امروزه فلسفهزدگي دوران
.است كرده مبحث طرح گوناگون حوزههاي و فقه ، اقتصاد ، سياست ، پيرامون انسي حكمت كتاب*
نميرساند؟ آسيب علم آن رويه وحدت به معرفتي حوزه يك در علوم اين جمع آيا
دانش نوع دو به اگر.است الهي علم موضوعات كثرت بر دليل انسي حكمت در موضوعات كثرت
يا يك در آن محدوديت بشري دانش ويژگي مهمترين الهي ، دانش و بشري دانش يعني باشيم ، قائل
حكمت امااست موجود بماهو موجود آن موضوع و بشري دانش فلسفه.باشد ميتواند موضوع چند
طرح لذابرنميتابد حدي هيچ خود اطلاق در وجود و.وجود آن موضوع و است الهي دانش
.ميشود ناشي آن ذات بيحدي از انسي حكمت در گوناگون موضوعات
از بسياري كه حالي در.ميبريد كار به فلسفه از غير معنايي در را حكمت تلويحا شما *
را حكمت لفظ فيلوسوفيا لفظ ترجمه در و دانستهاند فلسفه همان را حكمت ديرباز از متفكران
.ميدهند قرار
به يوناني سوفيا معادل را حكمت كلمه بعد ، به هجري دوم قرن از يونان فلسفه آثار مترجمين
با معارف استاد اما.كردند ترجمه "الحكم حب" به نيز را فيلوسوفيا لغت و بردند كار
داشتند اروپايي و هند و سامي زبانهاي در كلمات ريشهشناسي و زبانشناسي بر كه تسلطي
كلمه با بلكه و ندارد ريشه و معنا در اشتراك يوناني سوفياي با حكمت كلمه كه بودند معتقد
عربي "حكومت" كلمه است ، هممعني و همريشه است ارشاد و هدايت معني به كه hegema يوناني
كردن راهبري هدايت معني به كه دارد معني و ريشه در اشتراك hegemmonia يوناني لغت با نيز
.است
نه؟ يا آورد شمار به جديد دانش يك بايد را انسي حكمت آيا اوصاف اين همه با *
كلامالله و مجيد كلامالله انسي حكمت مبادي.نخير است ، مباني و مبادي منظور اگر
مسائلي بله ، .است علم اين مسائل منظور "جديد" او اگر اما.است پيشين حكماي و اولياالله
تاريخ از دورهاي هر بنابر اساسا و است تازه و جديد ميشود ، طرح انسي حكمت در كه
.مينهد خود فراروي پرسشي دوره آن مقتضيات با متناسب
در واكنشي يعني كرد مطالعه و ملاحظه فلسفه برابر در را انسي حكمت بايد حساب اين با *
آورد؟ شمار به فلسفه كاستيهاي برابر
.دهد نشان را گذشته فيلسوفان انديشههاي انحطاط كه نيامده وجود به اين براي انسي حكمت
گفتههاي طريق از كه است آن بر زمانه اين مقتضيات به توجه با و امروزه انسي حكمت
را وجود حقيقت از افتادن دور جوانب حال ، عين در و كند كشف را آنان ناگفتههاي فيلسوفان
.كند برجسته
مضاعف كوششي بلكه و دانست وجود نداي شنيدن براي راهي بايد را انسي حكمت منظري ، چنين از
اشتباهات انسي حكمت.است آن از رفتن فراتر هم و فيلسوفان همهمه به سپردن گوش هم كه
حكماي منظر از.مينگرد وجود تاريخ و حقيقت تاريخ از لحظهاي چونان را فيلسوفان فلسفي
تاريخ انداخت سايه هگل و كانت ارسطو ، افلاطون ، چون بزرگي فيلسوفان كار بر آنچه انسي
.نگريست تاريخ اين به بيشتري دقت با ميتوان انسي حكمت ساحت در.بود آن فراموشي و وجود
كار به فراوان هيدگر كه است اصطلاحاتي اينها كرديد ياد آن حوالت و وجود تاريخ از شما *
دارد؟ سابقه مباحثي چنين طرح نيز انسي حكمت در آياميبرد
داشته آشنايي كوچكترين وي شارحين و ابنعربي تفكر ويژه به و اسلامي عرفان با كسي اگر
بسيار بزرگان اين بين در آن حوالت و وجود تاريخ و وجود از بحث سابقه كه ميداند باشد
از روايتي به فيالمثل.دارند استناد نيز روايات و آيات به مباحث اين از بسياري در.است
مگوييد دشنام را زمان "هوالله فانه الدهر لاتسبوا":ميفرمايند كه (ص) اكرم رسول حضرت
.است خداوند به اشاره انسي حكمت ادبيات در مطلق وجود نماييد دقت اگر.خداست همان آن كه
در ياكنيد مقايسه هيدگر "زمان و وجود" با را نكته اين حال.است زمان همان وجود پس
ان":ميفرمودند كه ميشود استناد رسول حضرت از ديگر روايتي به تاريخ بودن ادواري باب
.ميزند دور زمان كه درستي به "..استدار قد الزمان
چون كساني تفكر در ابتدا انسي حكمت پرسشهاي از بسياري كه ميرسد نظر به چنين اما*
اخذ آنجا از را پرسشها اين معارف استاد و فرديد سيداحمد دكتر و است گرديده طرح هيدگر
مباحث جمله از آن از پرسش و عدم از بحث فيالمثل كردهاند طرح انسي حكمت در و كرده
است؟ شده پرداخته آن به انسي حكمت كتاب در كه است هيدگر
نظري عرفان و انسي حكمت مباحث در باسابقه مباحث جمله از آن حقيقت از پرسش و عدم از بحث
بحث به شما.ميگيرد پي جديد شيوهاي و نو پرسشي در را بنمايهها همان انسي حكمت.است
لايپنيتس از را عدم از پرسش هيدگر ميدانيد كه همانطور داشتيد ، اشاره عدم باب در هيدگر
لايپنيتس.ميرود آن براي پاسخي دنبال به لايپنيتس راه از متفاوت راهي در و ميگيرد وام
:بود گفته
لايپنيتس پاسخ هيدگر نباشد؟ اينكه جاي به هست ، چيزي چرا" Cur Potius Sit quam nansit?
آن عمق به توجه و شكافتن در سعي خود و ميگيرد او از را پرسش و نمييابد قانعكننده را
.ميكند
باشد ، شده اخذ هيدگر از ظاهر به پرسشها از بسياري شايد.است چنين نيز انسي حكمت در
فيالمثل و يافت ميتوان آنان براي تباري و سابقه انسي حكمت و اسلامي عرفان متن در اما
.كردهاند ياد انساني وجود و مطلق وجود از و دانستهاند وجود آينه را عدم انسي ، حكماي
است بيسابقه چندان آن اقسام و عدم و آن اقسام وجود مراتب باب در عرفا مباحث از بسياري
نزد در حتي تاريخي ادوار از دورهاي هيچ در و بشري فلسفي و فكري مكاتب از يك هيچ در كه
.است الهي حكيم اسم غناي بهواسطه انسي حكمت غناي اين و يافت نميتوان نيز هيدگر
چگونه را كشور فلسفي و فكري محافل در "انسي حكمت" كتاب تاثير پاياني سوال بهعنوان *
ميكنيد؟ ارزيابي
نشد ، مواجه بود آن شايسته كه استقبالي با انسي حكمت كتاب فلسفي ، رسمي محافل در چند هر
به اخير سالهاي در كه ماست زده فلسفه جامعه عجيب ابتلائات از يكي اين البته و
به اعتنا احيانا و ميشود توجه كمتر مينمايد ، مهم و بنيادين مسائل طرح كه كتابهايي
انسي حكمت كتاب اما است ، بيشتر اساسي ، نه و دارد پايهاي نه كه چيزهايي باب در هياهو
.است زمان گذشت مستلزم آن عميق فهم و است زمانه فهم از جلوتر كمي كردم عرض كه چنان
شده فهم متكلم مراد آيا
يوسفي روحالله
متكلم _ و 2 است نهفته الزاما كلامي هر در مرادي و معنايي _ كه1 باشيم پذيرفته اگر
تعبيرش و كلام در (اصطلاح يا لغت يك مختلف معاني ميان از معنا يك) خاص معنايي الزاما
(مختلف سطوحي در هرچند) مخاطبان عموم براي فهم قابل مراد و معنا آن _ و 3 ميكند مراد
چه با و چگونه صورت اين در كه ميزند جوانه ذهن در سوال اين طبيعي بهطور ميباشد ،
است؟ شده فهم واقعا متكلم مراد كه شد مطمئن ميتوان معياري يا و ابزار
در حداقل و) است دشواري كار آن به دادن كامل و دقيق پاسخ و است مردافكني پرسش انصافا
و پرسش همين عملي و نظري مشكلات دليل به احتمالا و ،(است دشوار سخت برايم حاضر حال
قابل كلامي هيچ اساسا برسند نتيجه اين به كه است كرده وادار را عدهاي كه است آن پاسخ
نيست ، دريافت و درك قابل است داشته نظر در خود كه آنگونه متكلم مراد حداقل و نيست فهم
ولو) توضيحاتي ميكوشم كنوني ، ناسازگار شرايط در ذهنيام آمادگي و اطلاعات ميزان به اما
.نه يا داريم قانعكنندهاي پاسخ آيا و ميرسيم كجا به ببينيم و بدهم (خام و مقدماتي
ابزارهاي و راهها آدمها بين روابط در كه باشيم داشته توجه است لازم چيز هر از پيش
معين ، حوزهاي در حداقل يا و سطحي در و شكلي به هركدام كه دارد وجود متنوعي و گوناگون
شايعترين و مهمترين البته كه ميدهند انجام را مقاصد و مفاهيم انتقال و پيامرساني كار
كلمه دو "كلام" ،(تمدن و فرهنگ و كتابت پيدايش و تاريخ به آدمي ورود از پس لااقل) آنها
ظاهرا.است استفاده مورد و آمده پديد كتبي و شفاهي يعني عام و كلي شكل دو به كه است
كه دورهاي در شايد) زندگياش ابتدايي مراحل در آدمي گفتن ، سخن و كلام و كلمه از پيش
كه كاري همان يعني ميكرد ، بيان را خود مقصود اشاره و ايما با ،(بود حيواننما انسان
به و كرده پيدا تكامل و توسعه و درآمده "نمادها" و "نشانهها" و "علائم" صورت به بعدا
علائم چون اشكالي در جمله از اكنون و يافته خاصي تجلي مذاهب و اديان در ويژه
و عمومي حوزههاي در متنوعي نشانههاي امروزميدهد نشان را خود رانندگي بينالمللي
كه اين از اعم) يكسان همه براي كه دارد وجود مختلف ملل و اقوام نيازهاي رفع براي
ميتوانند همگان و ميكند معاني تداعي (نه يا بداند را انگليسي جهاني زبان فيالمثل
هر در علائم آن نصبكنندگان يا تدوينكنندگان مراد اصطلاح به و چيست آن معاني كه بفهمند
جادهاي در پمپبنزين و "چنگال و كارد" علامت ازدهد انتقال كماهوحقه را برزن و كوي
و رانندگي علائم و فرودگاهها و (جهاني صليبسرخ) هلالاحمر و بيمارستانها تا گرفته
مولوي قول به درواقع اينها.شهرها در پياده يا و ويلچر داراي و دوچرخهسوار عابران
اصطلاح به يا و پيامرساني نوع اين در كه نميكنم فكر و روئيدهاند "سخن" ،"بيكلام"
علائم آن نصبكنندگان و ابداعكنندگان كامل پيام كه كند انكار كسي "اطلاعرساني" رايج
و كامپيوتر در علائم اين فيالمثل.ميشود دريافت خاص شخصي تفسير بدون و كامل بهطور
چيز همه كدها و علائم آن كامل فهم بدون كه دارد اهميت چندان اينترنت ، در مخصوصا
و نشانهها با معنا يك به ما زندگي گفت بايد اصلا.ميشود بلاموضوع حتي و بلااستفاده
هم آن) ارتباطات و انفورماتيك دنياي در و ميشود اداره اكنون و گرفته شكل كدها و نمادها
اتفاقا و) ميشود عميقتر و بيشتر روز به روز نمادها نقش اين ،(جهاني شاهراههاي با
است ارتباطات نوع همين جديد تمدن در انسان شدن شيئي و آدمي خودبيگانگي از عوامل از يكي
حتي يا و آخر قرن يك چپانديش متفكران جمله از و پرداخته آن به متفكران خود جاي در كه
.(پرداختهاند مدرنيته نقد به موضعي چنين از هايدگر و
نيچه
و نشانهها وسيله به كه هست آدميان بين ارتباطات نوع يك كه بگوئيم خواستيم هرحال به
البته كه ميدهد انجام خوبي به را پيامدهي اطلاعرساني كار و ميشود انجام خاص علائم
نوع يك اما.نيست اينجا در ما طبعا و هرمنوتيك بحث مورد ارتباطي ابزارهاي نوع اين
تفكر در) خدايشان و آدميان بين يا و انسانها برخي بين كه دارد وجود نيز ديگر ارتباط
است مقابل طرف مراد و پيام گرفتن واقع در و حقيقت اكتشاف و "شهود" آن و است برقرار (دين
كه است مولوي سخن مصداق باز كه است "قلب" يا "دل" باطن اهل و عارفان اصطلاح در كه
نه است بوده ارتباط نوع همين نيز مولوي منظور ميدانيم البته و) ميرويد سخن بيكلام
حقيقت اكتشاف به "باطني تجربه" با اقبال ، قول به كه كسي.(آن امثال و رانندگي علائم
را او نميتوان گرنه و است گرفته را مراد ميگيرد ، را (وحي تعبيري به) پيام يا و ميرسد
و رد كلامي اينكه بدون هم معمولي آدمهاي بين گاهي يا و دانست "عارف" يا و حق "واصل"
خاموش طرف دو و ميشود مبادله افكار و احساسها و پيامها باشد ، ميان در سخني و شود بدل
نگاه ، يكميدهد پاسخ گاهي البته و ميفهمد و ميگيرد را ديگري پيام و حرف بيسروصدا و
و ميشود ردوبدل پيامها اينها ، از هيچيك بدون نميدانم و اشاره يك تكان ، يك
پيچش من و ميبيني مو تو" معروف داستان آن.ميگيرند گيرندهها و ميفرستند فرستندهها
پيام گونه اين دراست ارتباطي چنين بيان مقام در "ابرو اشارتهاي من ابرو تو مو
.نيست ما بحث مورد نيز گرفتنها ، پيام و دادنها
سخن.است متن و كلام كلمه كه است ارتباطها سوم نوع است ، پرسش و بحث مورد آنچه اما
ميتوان معيارهايي و ابزارها چه با متكلم ، مراد بودن فهم قبول فرض با كه است اين
دارد؟ وجود مطمئن ابزاري و معيار آيا است؟ شده فهم متكلم مراد كه كرد پيدا اطمينان
فرهنگ حاشيه
نيست اسلام ليبرال ، اسلام *
كه دارد "حوزه انديشه" در لاريجاني محمدجواد اخير مقاله مورد در مطلبي بازتاب سايت
.ميخوانيد
بين كه گرفته صورت وسيعي تلاشهاي گذشته سال ده در:ميگويد لاريجاني محمدجواد
دارد ملائمت ليبراليسم با كه اسلام از تلقي نوعي و بگيرد صورت جمعي اسلام و ليبراليسم
بدون "حوزه انديشه" ماهنامه اخير شماره در لاريجاني.است اسلام هرم اين و شود ارائه
را كار اين كه كساني:است گفته سروش عبدالكريم تئوريك بسط و قبض نظريه به مستقيم اشاره
كاملا ديني معرفت گفتند و كردند تخريب را دين معرفتي ارزش نوع هر زيربناي ابتدا كردند ،
و اسلام بين بخواهد كس هر ;است شخصي كاملا امري ضمنا و ماست معارف ساير بر مبتني
با البته دين از قرائت اين.دهد جلوه شخصي ديني را اسلام بايد كند ، جمع ليبراليسم
.نيست اسلام اين ولي دارد ، ملائمت ليبراليسم
:افزود سروش عبدالكريم "حداقلي حكومت و حداقلي دين" مقاله به اشاره با لاريجاني
از نهي و معروف به امر مورد در است حداقلي حكومت ، هستند معتقد ما كشور در كه آنهايي"
باشد ، داشته اسلام دين با آشنايي كمترين كسي اگر كه ميكنم فكر من بگويند؟ دارند چه منكر
ميشود معلم پس برداشت ، اسلام از نميتوان را منكر از نهي و معروف به امر كه ميداند
.است (ع) ائمه تعاليم و قرآن صريح نص خلاف اين و باشد فردي ساخت مخصوص نميتواند اسلام
ليبراليسم ولي ميخواهد را حقمدار و اصيل انسان اسلام ، كه اين بر تاكيد با لاريجاني
تعارضهاي و تناقضها داراي نفسه في ليبراليسم ايدئولوژي":گفت نفعطلب ، و عملگرا انسان
منطق مانند را ليبرال منطق اسلام و ندارد تلائمي هيچ اسلام با و است زيادي بسيار
".ميكند فرض ماركسيسم
3_ نوين ديكتاتياي
كوهن مارتين
صالحي آرش: تدوين و ترجمه
چهلودوم مسئله
خانم حمايت با و بهداشت ، وزير دامپسپونگ ، مادام همت به ديكتاتيا ، دموكراتيك دولت
گسترده مبارزه.داد قرار خود كار دستور در را چاقي با مبارزه ضربتي طرح نخستوزير
داراي غذايي محصولات از سنگين عوارض اخذ و آموزشي كتب و برنامه توليد و تهيه تبليغاتي ،
.شد گرفته نظر در ملي طرح اين تحقق راهكارهاي جمله از چربي قندو
شواهد و اسناد مشاهده با اما نبودند ، خوشبين چندان طرح اين به ابتدا در وزرا ساير
.است ضروري و اجتنابناپذير امري مردم غذايي رژيم در تغيير كه شدند قانع كمكم متعدد ،
اطلاعاتي و اخبار نظرسنجي ، موسسه يك مدتي از پس اما ميشد ، اجرا حدت و شدت به برنامهها
...داشتهاند كمي خيلي اثر دولت برنامههاي ميداد نشان كه داد ارائه را
.شد مواجه شكست با عملا و ماند تمام نيمه مذكور طرح...آمد سر به اول كابينه عمر
وي دوم ، كابينه در دامپسپونگ مادام مجدد انتصاب صورت در كه بود آن از حاكي گمانهزنيها
.ميرساند انجام به را خود طرح بيشتري عمل آزادي با
.شد بهداشت وزير ديگر بار دامپسپونگ مادام
طريق از خاطي افراد تصاوير پخش عمومي ، اماكن و معابر در دوربين نصب ضدچاقي ، جوخههاي
...تلويزيون
ضد ملي طرح بررسي و بحث جهت سوم بار براي او.نيست قانع اينها به دامپسپونگ مادام اما
.احوالند مريض !شيريني به معتاد افراد همه مثل وزير ، خانم البته.ميرود كابينه به چاقي
از ناشي صرفا را خود وزن اضافه علت خبرنگار ، يك پرسش به پاسخ در وزير خانم اين از پيش
.بود كرده ذكر ملي طرح اين فشارهاي و اضطراب
مواد و شكلات و شيريني هرگونه معامله و توزيع توليد ، كامل ممنوعيت خواستار بهداشت وزير
.شود تلقي جنايي جرم يك بايد تخلفي هرگونه كه معتقدند و هستند ديگر مضر
:ميگويد فرهنگ وزير.مخالفند طرح اين با وزرا اكثر بار اين اما
مردم همين از را خود راي ما كردهايد؟ فكر كابينه سقوط به گاه هيچ آيا وزير خانم"
"...آوردهايم دست به پرخور
است؟ منطق فاقد خواستهاش آيا اما.است غيرمردمي چهرهاي بهداشت وزير
رستاخيزغزل
1 شاعر ، بهبهاني سيمين با مصاحبه
تبار صفايي حامد
كه انگار ميكند باز را در وقتيميكنم مرور ذهنم در را سوالها و ايستادهام در پشت
ويرايشهاي اتاق ميز رويميكند استقبال خاص گرمي و صميميت با و ميشناسد مرا سالهاست
مربوط غزل 20:ميگويد و شود چاپ زودي به است قرار كه ميشود ديده اشعارش ديوان پاياني
گردش يكجا كه است سابق دفاتر بقيه و نشده چاپ جايي قبلا كه است اخير سالهاي به
".آوردهام
و ذهن با كلاسيك شعر پيوند صرف را شعرياش تلاش تمام كه است شاعري "بهبهاني سيمين"
به جديد شكل آن كردن دوپاره و ضربي وزنهاي ايجاد با غزل قالب در او.كرده مدرن زبان
كه شعفي و نشاط شايد و كرده ايجاد او شعر در را خاصي نشاط و شور كه بخشيده غزل در اوزان
كه هنگامي.كرده ريشه وجودش در غزل با داشتن كار و سر از ميشود ديده چهرهاش در هنوز
نام غرور با و ميكند احساس را خاصي شادماني ميكند ، صحبت خودش نسل شاعران و شعر از
قائل شاملو براي را خاصي احترام و علاقه خود نسل شاعران بين در.ميبرد را همنسلانش
تمايز همين و دارد بسياري تفاوت شاملو با من شعر":ميگويدميداند قله در را او و است
سنجيده مقابل نقطه با مقايسه در هميشه فاصلهها كه چرا اوست شعر به من علاقه باعث
زبانش چه اگر شاملو.باشم داشته خودم كار براي سنجهاي من كه ميشود موجب همين و ميشود
چنين را او ادبيات در مطالعه و عمق و ميگرفت وام كلاسيك ادبيات از اما بود متفاوت
.بود كرده قدرتمند
كلام و تجربه از سرشار جرياني بلكه محدود بسته فضاي يك نه را كلاسيك شعر بهبهاني
و قدرت او خود.برساند تعالي درجه منتهي به را شعر ميتواند آن با پيوند كه ميداند
تاثير واژگانش دايره از او غزليات در مفاهيم و دارد واژگان انتخاب براي خاصي توانايي
سياسي ، اجتماعي ، مفاهيم ميتواند واژگاني دايره چه ميداند او كه بهطوريميگيرد خاصي
كه ميشود سبب غزل يك در واژگان از دايرهاي چه حتي و كند ايجاد عاطفي يا و ليريك
كسي بهبهاني سيمين.كند ايجاد را شعر يك از متعدد برداشتهاي و شود جمع متعددي مفاهيم
ظرفيتهاي و ببخشد غزل در زيادي عمق و تاثير توانست كلاسيك شعر از تاثير با كه است
.كند كشف آن براي جديدي
رشته در تحصيلاتش اخير قرن شاعران و نويسندگان از بسياري همچون نيز "بهبهاني سيمين"
از بسياري درس كلاسهاي در و شده وارد تهران دانشگاه به دهه 30 اواسط در او.بوده حقوق
دكتر پاد ، دكتر عميد ، دكتر سنگلجي ، امامي ، دكتر مرحوم همچون زمان آن برجسته حقوقدانان
را حقوق رشته چرا كه ميپرسم او از وقتي.كرده شركت..و شهابي محمود ميرزا و باهري
رفتم هم ادبيات دانشكده و بخوانم ادبيات ميخواستم من اتفاقا":ميگويد كرده انتخاب
من از توقع سطح و بودم شده شناخته شاعري تقريبا من شدم دانشگاه وارد كه سال 36 در اما
دانشجويان همه ميان از مرا معين شادروان اوايل همان در كه ميآيد يادم بود بالا خيلي
اعراب بدون عربي شعر يك بعد.بله:گفتم هستيد؟ شاعره خانم همان شما:گفتند و كردند صدا
بودم كرده گم را پايم و دست هم اما خواندم را آن البته من.بخوان گفتند و دادند من به
به و كنم پيدا را مفعول و فاعل و فعل كه نداشتم هم فرصت و بودم نديده را شعر آن قبلا هم
.بودم نديده را شعر اين قبلا من دكتر آقاي:گفتم.كنم بيان را آن درست اعراب طريق آن
!بخوانيد هم بياعراب بايد شما:گفت
ثبتنام فرصت هم هنوز ;حقوق دانشكده به رفتم صبح فردا بود بالا خيلي توقع سطح ديدم چون
.ميكنيد چه اينجا شما:گفت آمدو آقايي اول روز همان در اتفاقا.كردم ثبتنام كه داشتم
ميخواهيد چطور شما نميآييم بر اينها پس از مرديم كه ما گفتبخوانم درس آمدهام:گفتم
كه شوم يادآور بايد.ميكنند نگاه ضعيفه چشم به زن به هم اينجا كه دانستم.بخوانيد درس
نفر كه من و بودند دختر نفر تعداد 8 آن از كه داشت دانشجو حقوق 400 دانشكده زمان آن در
نيمكت يك روي كه بود نفر ما 10 تعداد كلا و آمد من از بعد نفر يك هم بعد و بودم نهم
عربي زبان آوردم دست به آنجا كه ارزشمندي دانستنيهاي بر علاوه حال هر به.مينشستيم
يادش بود ، شهابي علياكبر دكتر ما استادآموختم خوب حدي تا نحوش و صرف قواعد با هم را
".خير به
وراي از عبارتي به است شعرالهام
اول پاره
نيستكار شاعر كار و ميآيد طبيعترود
ميشود پارهآغاز نخستين اين تولد از
بعد شاعر |
|
تحصيلش شروع زمان تا و بود كرده شروع دانشگاه به ورود از پيش را شعر "بهبهاني سيمين"
مضامين بيشتر "پا جاي" اولتان شعر دفتر در شما ميگويم وقتي.بود رسانده چاپ به دفتر دو
"شكسته تار سه" من شعر دفتر اولين":ميگويد كرديد تجربه را پاره چهار قالب و اجتماعي
من سالگي تا 20 سنين 15 اشعار مقداري و كرد منتشر در 1330 را آن علمي علياكبر كه بود
گذاشتم را آن شعرهاي از تعدادي كنم منتشر را "پا جاي " ميخواستم كه هنگامي بود ، آن در
-دختر 18 يك براي ميبينم ميكنم نگاه كه حالا بود ، من بعد شعرهاي هم بعدي و "پا جاي" در
بيشتر دوم دفتر "پا جاي" و نشد منتشر ديگر شكسته تار سه ".نبودند بدي چيزهاي ساله 17
اين در "بهبهاني" نگرش.مثنوي نيز گاهي و پاره چهار قالب در بود اجتماعي مفاهيم داراي
شرايط به نسبت شاعر يك عنوان به او.است جامعه وضعيت به نسبت مدرن و راديكال نگاهي كتاب
اجتماعي مسائل كشانيدن شعر به طريق از ميكند سعي و ميدهد نشان واكنش جامعه در موجود
چهار طرفي از.ببخشد آنها به اعتراضآميز شكل هم ببخشد وسعت را شعر مفاهيم حوزه هم
من":ميگويد زمينه اين در او خود.ميدهد او به مفاهيم اين براي را امكاناتي نيز پاره
ميتوانستم بود بازتر شاعر دست مثنوي از درجه يك كه علت اين به داشتم دوست را پاره چهار
كه آنچه با بود منطبق و بود كوتاه و سبك وزن كنم ، عوض زود به زود را قافيهها
كرده تجربه افسانه در را آن نيما و بود غربي شعرهاي از برگرفته قالب ضمنا.ميخواستم
كسرايي ، نادرپور ، رحماني ، مثل شاعراني و داشت طرفدار خيلي و 30 سالهاي 20 در و بود
داشتند ليريك و عاشقانه محتواي هم همه و ميكردند كار زمينه اين در...و توللي مشيري ،
را شعر كار كه هم نوجواني زمان از من.بود اجتماعي كار زمينه اين در من كار بيشتر ولي
:كه مطلع اين با بود اجتماعي غزل يك كارم اولين كردم شروع
ميكني؟ چه نالان و گرسنه توده اي
ميكني؟ چه پريشان و فقير ملت اي
كه ميكنم فكر من.بود من تفكر طرز نماينده اما برسد نظر به بچهگانه شايد شعر البته
عنوان به درد يك از من كه وقتي.باشد جمعي عواطف بيانگر نوعي به نيز من خصوصي عواطف حتي
.درگيرم درد آن با كه هستم من واقع در.است من درد درد ، آن ميكنم ، صحبت اجتماعي درد
حتي يا ميكنم مستحيل خود در را آنها كه است اين.ندارم عاطفه آن از رهايي وقت هيچ
من زندگي حوزه و جان از بيرون كه چيزي هر يعني.ميشوم مستحيل عواطف آن در من بالعكس
جان و دل از و هستم درگير هم آنها با من و هست هم من زندگي با آميخته واقع در است
."كردهام صرف برايشان
"مرمر" يعني بعدي دفتر در و ميزند غزل آزمون به دست بار چند "چلچراغ" در بهبهاني سيمين
و شخصي عواطف هم كه است قالبي بهبهاني براي غزل.ميشود او شعر و توجهات مركز غزل
علت درباره "بهبهاني".سياسي و اجتماعي مضمونهاي هم و ميكند تجربه آن در را ليريك
نميخواست دلم اما بودم آشنا خيلي شعرش و نيما با كه اين با من":ميگويد غزل به گرايشش
چند براي و است خوب نيما خود براي قالب اين كه بودم دريافته من.كنم كار كسي مايه در
اين اگر بودم دريافته حال عين در.بود خوب بسيار درخشيدند آن در كه هم پيروانش از نفر
قالب عروضي اركان اينكه براي باشد نداشته مانور جاي زياد كه شايد شود تكرار سالها قالب
خود از هم بارها.نميكنند تجاوز كرد اضافه اخوان هم وزن دو كه وزن ده حداكثر از نيمايي
قالب كه هم سالها همان در كه چرا بشكنيم را قالب كه نيست اين منظور كه بودم شنيده نيما
كهنهتر كهنهاي ، هر از كه ميگفتند قالب همان در چيزهايي كه بودند عدهاي ميشكستند را
بلكه نيست قالب شكستن صرفا منظور ميگفت و ميكشيد رنج خيلي بابت اين از نيما و بود
طرفش به بودند فهميده را اين كه آنهاييباشد داشته وجود شعر در بايد نو نگاه و نو سخن
مثل نوشت نيمايي قالب همين در را خود قطعات زيباترين كه اخوان مثل شدند پيروز و رفتند
..و شاهنامه آخر مركب ، و مرد تندر ، از پس گاه آن سنگستان ، شهر و شهريار زمستان ، كتيبه ،
نيروي به و نوشت مفصلي مقالات نيمايي شعر درباره مردم ذهن كرد روشن براي اين بر علاوه
ضعف نقاط بهعنوان نيما كار در كه را آنچه توانست كلاسيك ادبيات در عميقاش مطالعه
براي نيما داد توضيح كه آن از مهمتر و كند عرضه را آن سوابق و كند توجيه ميشد تبيين
.است زده دست زبان نحوي نكات از بعضي تغيير به تعمدا شعرها در معمول بيان شيوه كردن عوض
موثر بسيار آن ابداع و شيوه اين شناختن محق در توجيهاتش و نيمايي شيوه در اخوان پيروزي
را عروضي وزن نيمايي قالب در تجربهها از پس شاملو و بازگشت كلاسيك قالب به اخوان.بود
.آورد روي كلام طبيعي اوزان به و كرد رها
اجتماعي درد عنوان به درد يك از من كه وقتي
واقع استدر من درددرد آن ميكنم صحبت
وقت هيچ درگيرم درد آن با هستمكه من
ندارم عاطفه آن از رهايي |
|
اركان و شكسته را كهن قالب نيما اگر كه بودم معتقد كردم اشاره كه همانطور من اما
عرضه نوظهور قالبي صرفا كه نيست جهت آن از ساخته ، متغير خود سخن نياز به بنا را افاعيل
آورد وجود به آن در تازهاي محتواي بتواند شاعر كه است فضايي ايجاد او منظور بلكه كند
.ميراند خود از را تازه مفهوم هر و بود خوگرفته كهن مفاهيم با كهن قالب زيرا
كرده تجربه زياد نسبتا آن در و بود من محبوب شيوه كه غزل دانستم ادراك همين برپايه
و بيست حدود به مولوي در و هفده به حافظ در اوزانش حداكثر كه خود معمول قالب با بودم
و ندارد را زمان مفاهيم گنجايش كه دارد الفت محكم بسيار لغوي نظام يك با ميرسد هشت
را امروزين روابط يا اصطلاحات يا واژهها از بسياري و نيست كافي مفاهيم آن بيان براي
خود كار بناي و شكستم بود معمول وزنهاي آن عمده ركن كه را ديرين قالب آن پس برنميتابد
مبناي را پاره همين و گذاشتم ميرسيد ذهنم به سرودن براي كه كلامي پاره نخستين بر را
لغوي نظام با كه آوردم وجود به شعرم براي تازهاي وزن آن تكرار با و دادم قرار وزن
به را در و كنم استفاده واژه آن از صرفا كه نميكند مجبور مرا و ندارد قرابتي گذشتگان
موسيقي داراي و كوتاه معمولا را كلامي پارههاي نخستين اين.ببندم تازه مفاهيم روي
ميكنند ، متعادل پارسنگ نهاد برابر با را ترازو ميزان كه همچنان و ميكنم انتخاب خوشايند
اين غزلم پايان تا و ميكنم موزون دوم پاره نهاد برابر با را كلامي پاره نخستين هم من
به وزني خارج از يعني ميشود متولد وزن با من كلام پاره نخستين.ميدارم نگاه را وزن
همخواني است گنجيده آن در كه مفهومي هواي و حال با طبيعي وزن اين و نميشود تحميل او
."است مهم خيلي من براي امر اين و دارد
نكردهايد ، تحميل آن به شما كه ميشود متولد وزني با كلام اول پاره كه ميپرسم وقتي
شعر اول پاره كه است بوده معروف ديرباز از نكته اين":ميگويد چطور بعدي پارههاي اما
تولد از بعد شاعر كار نيست ، شاعر كار و ميآيد فرود طبيعت وراي از عبارتي به است الهام
بلوغ به و بپروراند را نوزاد اين بايد كه هنگامي يعني ميشود ، آغاز پاره نخستين اين
نازل آسمان از همهاش كه باشم منتظر و بگيرم را كار اين دنباله نتوانم من اگر و برساند
!شاعر نه باشم پيامبر ميبايد كه شود
كه آن نخست.برسانم انجام به توانستم كارها خيلي (محتوا و قالب) جديد شكل اين در من
در كه بود امري اين و بخشيدم تحقق بعدي بيت با را بيت هر مفاهيم پيوستگي و موضوع انسجام
يا شاعرانه كه داشت مستقلي مفهوم و معنا خود براي بيت هر يعني نبود معمول كلاسيك غزل
بسيار شيوه اين عرب شعر در و ايراني شعر در.نميشد مربوط بعدي بيت به و بود عارفانه
ميشد عرضه زيبا بسيار پراكندگي ، همين البتهداشت مغايرت غربي شعر با اما بود پسنديده
قرآن مفاهيم پراكندگي از ملهم را حافظ ابيات مفاهيم پراكندگي منتقدان از بعضي و
قديم دنياي مثل امروز دنياي اما.است داشته سروكار بسيار آن با حافظ كه ميدانند
.است پيوسته و تنگاتنگ و نزديك بسيار معمول زندگي در روابط.نيست همگسسته از و پراكنده
جز بهنميدهد بازتاب را گسستگيها ديگر است آدميان زندگي آينه كه ادبيات طبعا
به را غزل مضمون توانستم بود ، غزل محتواي در من تغيير مهمترين كه مفاهيم پيوستگي
نفري دو گفتوگوهاي يا دراماتيك ، شيوههاي از استفاده مثلا كنم عرضه گوناگون شكلهاي
از استفاده يا مينيمال ، شيوه به داستانهايي نقل يا دروني تكگوييهاي يا نفري چند يا
البته و فكاهه و طنز از بهرهوري يا سوررئال ، مضامين از استفاده يا ذهن سيال جريان
معنا يك به رستاخيز در بهبهانيجمعي و انساني عواطف با و اجتماعي ديد با بيشتر
آن كلاسيك اوزان كليه و غزل در را خود ديگر معناي به و "داد غزل به دوبارهاي رستاخيز"
.است برخوردار آن اوزان و رموز كليه در و غزل در خوبي تسلط از كه داد نشان و كرد تثبيت
ذرات در خنديده را ، رنگينكمان ديدهام من.دارد تازه وزن با غزل يك فقط كتاب اين در)
.(ص 83 باران ،
ادبيات حاشيه
بود جاسوس كه دانشمندي قصه*
دانشمندان شاخصترين از يكي اينشتين ، آلبرت سياسي فعاليتهاي كيف و كم از "جروم فرد"
در افبيآي آمريكا فدرال پليس سوي از كه محرمانهاي و مبسوط گزارش كمك به علوم ، تاريخ
روزنامهنگار و نويسنده اين.برميدارد پرده گرديده ، تهيه دانشمند اين حيات زمان
بود ، كرده علم وقف را خود كه دانشمندي مورد در را ما تصورات همه خود ، كتاب در آمريكايي ،
تخريب به متحده ايالات مخفي سرويس گزارشهاي و تحقيقات دقيق بررسي با و ميزند برهم
شوروي جماهير اتحاد جاسوسي سرويس با را او پرداخته ، عمومي اذهان در اينشتين نيك نام
با باشد داشته خشك گزارشي يا نامه زندگي يك جنبه كه بيآن كتاب اين.ميداند مرتبط
از مانده غافل و اسرارآميز بخشي انتشار مدعي رمان ، يك شاخصههاي و ابزارها بهكارگيري
ذكر با كتاب ;ساخت ابدي بشر تاريخ در را نامش اش ، "نسبيت نظريه" كه است دانشمندي زندگي
او زندگي سياسي بعد به است داشته اظهار گوناگون مناسبتهاي به كه اينشتين از جملهاي
كه كتاب اين نويسنده ".است شده تقسيم سياست و معادلات ميان من زندگي":مياندازد نظر
گزارشهايي حاوي صفحهاي پروندهاي 300 به دستيابي با "پلانتا" انتشاراتي بنگاه سوي از
"هوور ادگار" خدمت دوران طي همگي و ميشدهاند نگهداري محرمانه صورت به سال مدت 17 كه
اتهام اثبات منظور به روزولت ، جمهوري رياست دوره در آمريكا اطلاعاتي سرويسهاي مدير
تشريح به گرديدهاند ، تنظيم و تهيه "متحده ايالات در كمونيستها اساسي اهداف از حمايت"
جروم ، فرد.است پرداخته غرب سياستهاي به نسبت آلمانيالاصل دانشمند اين انتقادي ديدگاه
از اينشتين حمايت بر مبني وارده اتهامات بر كه را افبيآي گزارش مفاد همچنين
ميجنگيدند ، فرانكو فرانسيسكو ژنرال عليه اسپانيا داخلي جنگ دوران در كه گروههايي
نگاه افبيآي گزارشهاياست آورده خود كتاب از جداگانهاي بخش در يافته ، تمركز
جعبه نقش كه "خطرناك سرخي جاسوس" سويي از ميگذارد ، نمايش به را اينشتين به دوگانهاي
دست آلت بيگناه قرباني ديگر سوي از و ميكرد ايفا را كمونيستها نوشته رمز تلگرامهاي
شوروي هدايت تحت خرابكاري زمينه در فعال سازمانهاي از يكي عضو وي كه اين اما !شورويها
خطر اثبات مدعي هوور توسط شده انجام بازرسيهاياست مسلم بوده ، دنيا سراسر در سابق
"سرد جنگ" به موسوم سالهاي طي در آمريكا منافع براي شهير دانشمند اين سياسي فعاليتهاي
و نبود خود اعتقادي اوليه اصول از برداشتن دست به حاضر هيچگاه اينشتين شخص هرچند بوده ،
خود كتاب در جروم فرد.ميكرد اظهارنظر نژادي تبعيض مخالف و جهاني صلح حامي يك عنوان به
خوانده و تلفنياش مكالمات سمع استراق از اينشتين كه دارد تاكيد نكته اين بر همچنين
". است بوده آگاه پليس توسط مكاتباتش شدن
شكلاتي شبكلاه با دلقكي
"شكلاتي شبكلاه با دلقك هستم خودم مثل حالا شعر مجموعه به نگاهي
پورمحسن مجتبي
گسترش را زبان امكانات معيار ، زبانهاي شكستن درهم با شعر.است شعر آوردگاه زبان ،
مختلف واحدهاي در فرآوري هست چه هر بلكه ندارد جايگاهي "استفاده" شعر ساحت در.ميدهد
پديد را جديد جهاني بلكه نميزند دست جهان بازنمايي به شاعر حالت اين در.است زباني
.ميآورد
فرامتني جهانهاي از يك هيچ شعر برايميشود تعيين شعر همان توسط مشخصاتش كه جهاني
شناخته واقعيت نام به و شده تجربه ديگر متنهاي در واقعيات همه.ندارد ديگري بر ارجحيتي
.ميشود باعث را جديدي دنياهاي كه واقعيات اين كردن تكهتكه مگر نيست چيزي شعر و شدهاند
حالا" شعر مجموعه در.ميشوند واقعي دنياي به متعلق شدن نوشته محض به كه جديدي دنياهاي
قرار فرامتني جهان شارح جايگاه در مولف _ شاعر ،"شكلاتي شبكلاه با دلقك هستم خودم مثل
قطعي جهانهاي سراغ به وقتي اما.نميبيند مصلح موضع در مستقيما را خود اواست گرفته
زبان واقعي ، امر به شعر رويكرد كه حالي در.ميكند پيشنهاد را ديگري قطعيتهاي ميرود
نيز آن مسبوق داشتههاي و زبان به نسبت اصل بختياري شعرهاي رفتار.ميكند محدود را
(معيارهاي) عادات از خارج رفتارهاي محصول شاعر زباني تكنيكهاي.است "استفاده" بر مبتني
را بودگياش ديگر مشخصه وجه ميشود ، زبان ظاهري خصوصيات جزو رفتاري وقتي اما.است زباني
نگاه.نيست شعرها اين خصوصيات تنها وصفي تركيبات از استفاده البته.ميدهد دست از
.است حاكم شعرها از خيلي بر نيز پيرامون جهان به شاعر سمبليستي
.است فرامتني جهان به نسبت ديدگاهش بيان براي شاعر داراييهاي كلمات نگاه ، اين براساس
و "درست" ميپندارد خودش كه شكلي به جهان بازنمايي براي خود ابزارهاي از دارد قصد مولف
"نيك" جهان از سمبلي را واژگاني تركيبات ميدهد حق خودش به پسكند استفاده است "قطعي"
برخورد.چنينياند اين شعرهاي "نر آسوريك درخت" ،"جادوگران جعبه".بينگارد "شر" و
.است چشمگير نيز شعرها ساختار در بلكه كلمه چند مجموعه در تنها نه زبان با سمبليستي
ساختاري ، دور ايجاد و شعر جاي جاي در (برجسته ظاهرا سطرهاي غالبا و) سطرها تكرار
جهاني شارح را ، مولف همه و همه "!مادر" و "!پدر" مثل دمدستي تخاطبهاي از استفاده
واژهها به غالبا كه است دليل همين به.است كرده تشبيه آن و اين به را آن كه مينامد
جهان با مولف فلسفي تعامل نتيجه كه ميشود اعطا زباني ظرافتهاي بدون تشخصهايي
.است پيراموني
همخواني كه ميشود ديده نيز درخشان شعر دو يكي حتي و سطرها ندرت به كتاب همين در البته
سمبليستي ساختاري هم باز اتفاقا كه "تعليق" شعر در مثلا.ندارد كتاب بقيه با چنداني
به" شمارشي قيد دادن قرار "بود نباريده شدت به باران / نباريده باران":ميخوانيم دارد ،
،"نباريدن" فعل كنار در ميشد ، استفاده فعلي گرفتن انجام براي اين از پيش كه "شدت
را همكاري و "ايران" در ملانصرالدين" شعر دو.است آورده پديد را جديدي زباني مجموعه
در زبان به حداقلي رويكرد كه چند هر دارند شعرها بقيه با متفاوت ساختاري "كنيد آسفالت
.ميشود ديده هم اينها
ميتوان را "دارم سفر قصد" و "قتل يك گزارش" شعر دو "هستم خودم مثل حالا" كتاب در
:دانست اصل بختياري شعر هستي بيانگر
/ كلمات از انفصال به / غيابا / شاعر _ /:صادره حكم / كنيد گريه ميتوانيد تا كه
*.ميشود محكوم
او ، نظر از.ميدهد قرار آسماني پديدهاي آفريننده جايگاه در را مولف شعرها ، اين شاعر
توسط شده بازنمايي جهانهاي و زميني شرهاي و خير درگير بيهوده كه است فرامتني كنشي شعر
مقام در نيز متن در حضورش مييابد فرامتني جايگاهي شاعر منظر اين از چون.ميشود مولف
.شعر به افلاطوني ديدگاه با مقابله براي است بيانيهاي هم شده خلق شعر و است داور و مصلح
شعرها مولفين كه بوده اين ديگر (جهانها) متنهاي اشكال كه كند ثابت ميخواهد مولف
واقعي بر كه را جهاني گسيختگي هم از و نداشتهاند آفرينششان در نقشي برتر متون بهعنوان
از را متنوارگي شاعر.ميداند شعر فرازميني نقش به بيتوجهي نتيجه ميكند تاكيد بودنش
جايي شعربزند رقم جهان شارح بهعنوان خود براي را برتر موقعيتي تا ميزدايد خود شعر
از هم باز و شعر بررسي در ميتوان كه چند هرنيست زباني دوره يك خصوصيات بيان براي
.كرد تعريف را نسل يك خصوصيات است آورده زبان سر بر شعر آنچه و شعر زباني آناليز طريق
تغييراتي بيآنكه هستند ، جاري جامعه در زماني دوره يك در كه كلماتي از استفاده صرف اما
بيايد وجود به (شدهاند تبديل متن به و يافته خاصي جهان يك هر كه) كلمات اين در
.كند اعطا شعر به را نسلمحورانه رهيافت نميتواند
يعني / مدني جامعه _ /:ملاحظه / است مرده / كتاب خروارها زير / واقعه از پيش روز يك
كنيم گريه تا بخنديم اينكه
!آقا حاج كرديم غلط / بستيم را بادها دست / نشستيم كمان رنگين امواج بر اگر:يا
بالاست زماني دوره يك گفتاري و نوشتاري فرهنگ در بسامدشان كه كلماتي حضور شعر در البته
توانستهاند قدر چه كلمات اين كه است لازم نكته اين بررسي اما نيست نكوهيده هيچوجه به
تحميل شعر وقت آن نيفتد اتفاق شعر در مهم اين اگر.شوند ايجاد ديگر بار ديگر متني در
كه است خاطر همين به است يافته دست آنها به شعرش ميكند تصور شاعر كه است واقعيتهايي
.ميگيرد قرار تاكيد مورد شعر انتهاي تا ابتدا از قطعيتي كتاب ، اين شعرهاي اكثر در
و ميشود آغاز "گذشتند ما خيابان از قزاق فوجي / عجايب صبح در زيرا" با واقعه شعر مثلا
سفر قصد" شعرهاي.ميشود تمام "گذشتند ما خيابان از قزاق فوجي / عجايب صبح در هرگز" با
را شاعر واقعيت ميخواهند بسته ساختاري با دقيقا..و "زمستان زنبق" ،"مجسمه" ،"دارم
از "شكلاتي شبكلاه با دلقك هستم ، خودم مثل حالا" كتاب شعرهاي دركنند تحميل مخاطب به
.شود پيشنهاد يا افزوده آن به چيزي آنكه بدون است شده استفاده بسيار فارسي زبان بضاعت
باشد؟ داشته اينچنيني خصوصياتي نبايد شعر آيا
رضا سروده / "شكلاتي شبكلاه با دلقك هستم خودم مثل حالا" كتاب از متن مثالهاي تمام *
.است شده آورده لاجورد انتشارات / اصل بختياري
|