دموكريت طبيعت درفلسفه ماركس گشوده گره
اپيكور و
دموكريت
اپيكور
را وي اگر - فيلسوف و اجتماعي نظريهپرداز تاثيرگذارترين ماركس كارل شايد:اشاره
امروز به تا بلكه خودش زمان در تنها نه وي انديشههاي.باشد معاصر -بدانيم هم فيلسوف
اهميت نشاندهنده بيشك مساله اين.است بوده بسياري بررسيهاي و نزاع محل هنوز نيز
.است وي تفكر گستره و انساني علوم مختلف حوزههاي در ماركس
به گذشته در وي آثار از بسياري چه اگر.دارد خاصي حكايت فارسي به ماركس آثار ترجمه
ترجمه نحوه در فاحشي خطاهاي و اشتباهات كه ميرسد نظر به ولي شدهاند برگردانده فارسي
فارسي به ماركس آثار ترجمه حوزه در اخير سالهاي در خوشبختانه.است گرفته صورت آنها
فارسي به مجددا وي آثار از برخي كه طوري بهاست گرفته صورت خوبي نسبتا فعاليتهاي
دموكريت طبيعت فلسفه ميان اختلاف":زيرعنوان كه ماركس فلسفي رساله اما.شدند برگردانده
برگردانده فارسي به مرادي قاضي حسن و عباديان محمود دكتر توسط اخيرا است ، "اپيكور و
مقدمه از بخشي زير مطلبرسيد خواهد چاپ به اختران نشر توسط ديگر گاه چند تا كه شده
ماركس دكتراي رساله از بخشي نيز و وي رساله و ماركس باب در مفيدي نكات حاوي كه مترجمان
.ميگذرد گرامي خوانندگان نظر از كه است
اخذ با اما شد آغاز بن دانشگاه در و حقوق رشته در ماركس دانشگاهي تحصيلات چند هر
سالگي هفده در اكتبر 1835 در ماركس.رسيد پايان به ينا دانشگاه از فلسفه دكتراي درجه
از پس دبيرستان در.رفت بن دانشگاه به و رساند پايان به ترير در را دبيرستان دوره
اسپانيايي ، زبانهاي آموزش به خود نزد عالي ، سطح در لاتين و فرانسه زبان آموختن
تشويق به دانشگاه به ورود با.پرداخت انگليسي و روسي هلندي ، اسكانديناويايي ، ايتاليايي ،
وجود اين با.كرد شروع را حقوق رشته در تحصيل -شود حقوقدان داشت دوست كه -پدرش تاكيد و
نمايشنامهنويس و شاعر داشت دوست كه همچنان.داشت علاقه حقوق از بيش ادبيات و فلسفه به
هنر تاريخ و باستان روم و يونان اسطورهشناسي مطالعه به كه بود دوره همين از.شود
.پرداخت
تا -بود بيعلاقه حقوق رشته به كه علت همين به شايد -تحصيل سال نخستين در ماركس
انتقال با مصلحتبينانه پدرش كه شد باعث همين.گرفت كناره دانشگاهي رسمي آموزش از حدودي
متفكران از بزرگي جمع با برلين دانشگاه در.كند موافقت (سال 1836) برلين دانشگاه به او
بودند يكديگر با نظري چالش در.. سياست ، اخلاق ، فلسفه ، دين ، قلمروهاي در كه برجسته
را او بعدها كه -هگل فلسفه جدي آموزش به ماركس.بود هگل آن از فكري عظيم سلطه.شد مواجه
كه او.پيوست جوان هگليهاي به كه بود دوره همين در.پرداخت -خواند "ما بزرگ استاد"
را خود دانشجويي دوره مارس 1841 در و ماند برلين در سال چهار پيوست فلسفه رشته به ديگر
.كرد يناعرضه دانشگاه به را فلسفهاش دكتراي رساله و رساند پايان به فلسفه رشته در
به را فلسفه دكتراي درجه پيچيدهاش بسيار رساله پذيرش با آوريل 1841 در 15 دانشگاه اين
.داد ماركس
منابع مبناي بر يونان فلسفه گسترده مطالعه به برلين دانشگاه در سال 1838 از ماركس
جمله از مطالعات اين حاصلپرداخت اپيكور فلسفه مطالعه به بويژه و يوناني زبان به اصلي
ميخواست كه بودند مطالبي از بخشي دفاتر اينبود اپيكور فلسفه درباره يادداشت دفتر هفت
يونان فلسفه مورد در داشت خيال كه اثري ;دهد قرار استفاده مورد بزرگي اثر نوشتن در
يادداشتهاي و مطالعه اين از.بنويسد شكگرا و اپيكوري رواقي ، فلاسفه بويژه و باستان
"اپيكور و دموكريت طبيعت فلسفه بين اختلاف" عنوان با او دكتراي رساله همين فقط گسترده
علت به ميدهد توضيح مقدمه در او خود كه چنان.شد ارائه دانشگاه به و تدوين تنظيم ،
اثري چنان نوشتن قصد به هرگز ديگر.آمد بوجود او براي كه سياسي و فلسفي جديد اولويتهاي
رساله چاپ براي تلاش دوره اين در.كند منتشر را خود دكتراي رساله كوشيد تنها و بازنگشت
ماركس مجموعهآثار ويراستار يادداشتهاي در كه همچنانشد گم دستنويس اصلي متن كه بود
به ناقصي رونوشت با مطابق را رساله تا كوشيد هم باز ماركس آمده رساله پايان در انگلس و
ناقص رونوشت اين ماركس.بود شده نوشته است ، ناشناخته اكنون كه فردي توسط كه رساند چاپ
چهارم بخشهاي) آن ناقص بخشهاي اما.كرد حاشيهنويسي و تصحيح خود خط به و بازخواني را
همان به رساله حال هر بهنشد اضافه رونوشت اين به (ضميمه بيشتر قسمت و اول فصل پنجم و
مجموعه سال 1956 در.رسيد چاپ به كتاب شكل به سال 1902 در بار نخستين براي ناقص صورت
مجموعه در اصلي زبان به و بار نخستين براي اپيكور فلسفه درباره او يادداشت دفتر هفت
.يافت انتشار انگلس و ماركس آثار
حلقه به ماركس دوره ، اين در.اوست زندگي دوره 18411838 حاصل ماركس دكتراي رساله
هم.شد جوان هگليهاي چپ جناح بنيانگذاران از خود مرور ، به و بود پيوسته جوان هگليهاي
فكري موضع اين نشانگر دارد موضوع اين به ماركس كه نگاهي نوع هم و رساله موضوع انتخاب
- فلسفه تاريخ در ناگشودهاي گره ميخواهد كه ميشود مدعي رسالهاش مقدمه در.اوست
نظر اين ابتدا از فلسفه تاريخ در.بگشايد را -اپيكور و دموكريت فيزيك پنداشتن يكسان
بازنويسي به اپيكور ;ندارند هم با تفاوتي اساس اپيكوردر و دموكريت فيزيك كه بود رايج
از ناشي دارد وجود تفاوتهايي ظاهر به هم جا آن و جا اين اگر و پرداخته دموكريت نظرات
نشان متمايز دموكريت آراي از را خود نظرات تا است اپيكور دلبخواهانه نكتهپردازيهاي
سوي از كه نظري ، چنين با ماركساست موضوع همين به پرداختن ماركس رساله محور.دهد
به چند هر اوميكند مخالفت است شده اظهار نيتس ، لايب تا سيسرو از بسياري ، متفكران
متعلق نهايتا را دموكريت اپيكورو اما دارد توجه اپيكور و دموكريت فيزيك مشترك مباني
اپيكوري ، رواقي ، فلسفه حلقه يكي:ميداند يوناني فلسفي انديشه تاريخ در مهم مكتب دو به
.اسكندراني تفكر عمومي نام با حلقهاي وديگري شكگرا
(طبيعت فلسفه)فيزيك مختلفي جنبههاي از رسالهاش فصل دو مختلف بخشهاي در ماركس
اول ، فصل از مانده جا به بخش سه در.ميسنجد را دو آن پيامدهاي و اپيكور و دموكريت
اول بخش در.ميكند بررسي كلي منظري از را اپيكور و دموكريت طبيعت فلسفه ميان اختلاف
موضع اپيكور ضد بر كه را متفكران از تن چند نظرات دوم بخش در و داده شرح را رساله موضوع
در سپس و كرده طرح كردهاند متهم دموكريت طبيعت فلسفه از ادبي سرقت به را او و گرفته
از ميشود ايجاد واپيكور دموكريت فيزيك دو يكسانانگاري صورت در كه را مشكلاتي سوم بخش
.ميشود متذكر كلي منظري
طور به را فيلسوف دو طبيعت فلسفه ميان اختلاف همين ماركس دومرساله ، فصل در
نكته عنوان به را مستقيم مسير از اتم انحراف حركت نخست بخش در.ميكند بررسي تفصيلي
آن فلسفي نتايج و حركت اين تحليل به و كرده مطرح اپيكور و دموكريت فيزيك دو اختلاف مهم
.ميشود سنجيده اتم وجود و مفهوم تضاد و دارد اختصاص اتم كيفيات به دوم بخش.ميپردازد
مبادي يا اصول ميان تمايزگذاري در پيچيدهاي بحث سوم بخش در
فلسفه در زمان چهارم ، بخش موضوع.ميشود ارائه تقسيمناپذير عناصر با ناپذير تجزيه
و دموكريت متفاوت كيفيتا برخورد به بخش اين در ماركس.است اپيكور و دموكريت طبيعت
ماركس كه اپيكور ي"شهابها" نظريه بررسي به پنجم بخش.ميپردازد زمان مساله به اپيكور
.است شده داده اختصاص است ، قائل اپيكور فلسفه و جهانشناسي در مهمي جايگاه آن براي
الهياتاپيكور عليه را پلوتارك جدل ماركس مانده باقي ضميمه از كه ناچيزي قسمت در
.ميكند نقد
نظرات به نسبت را خود انتقادي و فلسفي موضع كه است موضوعاتي چنين بررسي با ماركس
در هم ماترياليستيرا نگرش كه اين با سو يك از.ميكند روشن هگل جمله از و فيلسوفان
را آن فلسفي نتايج و اپيكور فيزيكي امانگرش ميدهد ، تشخيص اپيكور در هم دموكريتو
-فلسفه قلمرو در جا اين در البته -خودش انقلابيگري آن در تاييديكه ;ميكند تاييد
ضمني طور به كه چرا جانبهنيست ، يك اپيكور از او تاييد ديگر سوي از و است طنينانداز
اپيكور انسانگرايانه آزاديخواهي كه مثالآنجا طور به;ميكند انتقاد اپيكورنيز از
دموكريت اپيكورو طبيعت فلسفه سنجش در كه اين با نيز و حسيميشمارد ادراك حد در را
موضع اما -است بارز رسالهاش نگارش سبك در حتي موضوع اين و -دارد هگلي نگرش آشكارا
درسهايي در او بزرگ استاد چه اگر كه چراميدهد نشان هگل به نسبت نيز را انتقادياش
درعين و ميپردازد يونان فلسفه تاريخ در دموكريت نقش كردن برجسته به فلسفهاش تاريخ در
.ميكند رفتار استاد سركشبرعكس شاگرد اين نميدهد ، نشان اپيكور به اعتنايي چندان حال
نظرات با مطابق كه ديگري فيلسوف هر از انتقاد بلكه هگل از انتقاد جهت در فقط نه رفتاري
.بود پرداخته اپيكور و دموكريت ويژه به و باستان يونان اتميستهاي نظرات بررسي به مرسوم
در و كرد دنبال جدي بهطور را يونان فلسفه در تحقيق و آموزش سالگي بيست در ماركس
رساله موضوع طبعا.كرد ارايه را انتزاعياش بسيار و غامض دكتراي رساله سالگي سه بيستو
انتزاعي بر تشديد در پرداخته نقد و تحقيق به آن چارچوب در ماركس كه فلسفهاي سنت نيز و
يونان اخلاقگراي و اتميست فيلسوفان نظرات بررسي به او.است داشته نقش آن بودن
مجرد الگويي تا ميكوشيدند فلسفي انتزاعي تفكر طريق از صرفا كه فيلسوفاني ميپردازد ،
علمي بود قرار نه و بود ممكن نه اساسا كه الگويي.كنند خلق طبيعي جهان اتمي تبيين براي
جهان در بشر زندگي عملي -فكري تبيين كار به آن نتايج كه بود فلسفي الگويي اين.باشد
هگل فلسفه يعني آلمان كلاسيك فلسفه اوج معرف كه فلسفهاي دانشجوي مقام در ماركس.ميآمد
سنجش به دارد خود انتقادي زيرنگاه را فلسفي اوج همين مادي نگرش موضع از كه اين با بود ،
تلاش اين چون طبعا.است يوناني فلاسفهاتميست تامل حاصل كه ميپردازد مجردي الگوي
مابانه فاضل رسالهاي تدوين به معترف كه دانشجويي توسط هم آن و وضعي چنين از انتزاعي
حال عين در.است شده ارايه كه ميشود مجردي و غامض رساله همين حاصل شود ، نقد و شرح است
محور عنوان به كه است موضوعي به نسبت او ژرف و موشكافانه نگرش معرف ماركس رساله
صرف خويش مدعاي اثبات براي را محققانهاي بسيار تلاش كه همچنان كرده ، انتخاب رسالهاش
.است كرده
رساله موضوع
يعني نميرود ، انتظار خوب تراژديهاي از كه است روبهرو موضوعي با يونان فلسفه گويي
مقدوني اسكندر ارسطو ، با يونان در فلسفه عيني تاريخ گويي.باشند داشته ملالآوري پايان
اسپارتها آنچه در مردانهشان قدرت با نيز رواقيون حتي ميرسد ، پايان به يونان ، فلسفه
.نشدند موفق -او فرار بيم از هركول به آتنه كردن زنجير يعني -دادند انجام معابدشان در
هيچ كه ميشود تلقي نابجايي افزوده تقريبا شكاكان و رواقيون اپيكوريها ، [فلسفه]
از التقاطي تركيبي چون هم اپيكور فلسفه.ندارند محكمشان كبريهاي و صغري با ارتباطي
تفكر تركيب رواقي فلسفه كه همچنان ;ميشود پنداشته اخلاقكورنهاي و دموكريت فيزيك
تلقي ارسطو منطق از جنبههايي با مسلك كلبي -اخلاقي جهانبيني و طبيعت درباره هراكليت
اين با كه شده پنداشته ناگزيري شر چون هم باوري شك فلسفه سرانجام و ;است شده
مشرب يك به شدن تبديل با ناآگاهانه فلسفهها اين نتيجه ، در.است تعارض در جزمانديشيها
فلسفه سرانجام و خوردهاند پيوند اسكندراني فلسفه به سويه يك و گرايشدار التقاطي
در كه اغتشاشي ;ميشود شمرده [فلسفه] همريختگي به و تعالي سرههمچون يك اسكندراني
.داد تشخيص را هدف جهانشمولي بتوان حداكثر آن
ميكند وضع را آهنيني چرخه زوال ، و شكوفايي زايش ، كه معمولي است حقيقتي اين يقينا
از پس يونان فلسفه كه باشد شگفتانگيز نبايد پس.است آن طي از ناگريز انساني امر هر كه
خورشيد غروب به قهرمان مرگ اما.است شده پژمردگي دچار ارسطو فلسفه در خود اوج به رسيدن
.كرده ورم قورباغهاي شدن متلاشي به نه ميماند ،
كه هستند مبهم بسيار و عام بسيار مفاهيمي زوال ، و شكوفايي زايش ، :گذشته اين از و
و زوال.كرد درك نميتوان را چيزي آنها براساس اما است صادق چيزها تمام براي يقينا
در زندگي شكل چون بايد را آن شكل رو اين از ;مييابد دگرديسي زندگي به خود انحطاط
.كرد درك ويژهاش خصوصيت
پديدههاي شكاكي و رواقي اپيكور ، فلسفههاي آيا بنگريم تاريخ به چون سرانجام ،
روم از يونان آن در كه شكلي ;نيستند رومي ذهن سرنمونهاي آنها مگر و هستند؟ ويژهاي
نوين جهان كه نيست برخوردار ابدي و ژرف غني ، چنان خصلتي از آنها جوهر آيا سردرآورد؟
كند؟ تصديق را كمالشان و تمام معنوي شهروندي ميبايد
با.شوم متذكر را نظامها اين تاريخي اهميت كه ميكنم تاكيد نكته براين جهت آن از
بلكه ;نداريم كلي بهطور فرهنگ براي را نظامها اين اهميت درك دغدغه اينجا در همه ، اين
.است نظرمان مورد يوناني كهنتر فلسفه با پيوندشان
دو به يونان فلسفه دريابيم تا برانگيزد تحقيقي به دستكم را ما نبايد رابطه اين آيا
و شكاكي و رواقي اپيكوري ، فلسفه حلقه يكي ، :است انجاميده التقاطي نظامهاي مختلف گروه
توجه قابل آيا برآن ، افزون ميشود؟ طبقهبندي اسكندراني نظروري عمومي عنوان با كه ديگري
نظامهاي -دارند گسترهايجهانشمول كه -ارسطويي و افلاطوني فلسفههاي از پس كه نيست
گذشتههاي به قدمتشان بلكه نيستند متكي غني فكري اشكال اين به كه ميآيد پديد نويني
موضوع در طبيعت فلسفه به:ميجويند توسل فلسفي مكتبهاي سادهترين به و ميرسد دور
از پس كه نظامهايي دليل چه به گذشته ، اين از اخلاق؟ موضوع در سقراطي مكتب به و فيزيك
چرا ميجويند؟ گذشته در بودند ، آماده و حاضر گويي كه را ، خود مباني ميآيند ارسطو
است تصادفي آيا شدهاند؟ داده پيوند كلبي مكتب به هراكليت و كورنهاي مكتب به دموكريت
به اما هستند ، آگاهي خود جنبههاي همه كمال و تمام مظهر شكاكان و رواقيون اپيكوريان ، كه
در نظامها اين كه است تصادفي آيا ميشود؟ مطرح خاص وجودي چون جنبه هر كه شكل اين
كه است اتفاقي آيا سرانجام ، و ميدهند؟ شكل را خودآگاهي كامل و جامع ساختار تماميتشان ،
نقطه اصطلاح به و ميشود آغاز فرزانه هفت با يوناني فلسفه گويي كه اسطورهايي ، خصلت آن
خصلت همان منظورم -است يافته تجسم آن خالق مثابه به سقراط در است ، فلسفه اين كانوني
حقيقي علم واقعيت چون سوفوس نظامها اين در كه است تصادفي آيا -است سوفوس يعني فرزانگان
است؟ گرفته قرار تاييد مورد
نظامهاي جالبترند ، و مهمتر محتوا لحاظ به پيشين نظامهاي گرچه كه ميرسد نظرم به
كه ذهني ، شكل لحاظ به شكاكي و رواقي اپيكوري ، مكاتب حلقه نخست وهله در و ارسطويي بعد ما
حامل اين ذهني ، شكل همين تاكنون اما.دارند بيشتري اهميت است ، يوناني فلسفه خصلت همانا
ناديده تمامي به تقريبا آنها متافيزيكي ويژگيهاي نفع به را فلسفي ، نظامهاي معنوي
.گرفتهاند
با كاملشان ارتباط در نيز و كل در شكاكي و رواقي اپيكوري ، فلسفههاي معرفي درباره
.كرد خواهم مفصلتري بحث بعدا يوناني پسين و پيشين نظروريهاي
يك از فقط هم آن و بود كه چنان را ، رابطه اين مثالي ارائه با است كافي جا اين در
.دهم بسط پيشين ، نظروري با ارتباطشان يعني منظر ،
باور.ميكنم انتخاب دموكريت و اپيكور طبيعت فلسفههاي ميان رابطه از را مثالي چنين
و متعصبانه پيشداوري يك براساس سو يك از واقع ، به.باشد راه آسانترين اين كه ندارم
را اپيكور تعديلات و جرح كه چنان ميدانند ، يكسان را اپيكور و دموكريت فيزيك كهنه ،
به جزئيات مورد در ناگزيرم ديگر سوي از.ميكنند تلقي خودسرانه بوالهوسيهاي صرفا
تاريج قدمت به پيشداوري اين كه دليل اين به دقيقا اما.بزنم دست موشكافانه تحقيقاتي
كشف ميتوانند ميكروسكوپ با تنها كه بودهاند پنهان چنان تفاوتها اين و بوده فلسفه
اساسي تفاوت كردن آشكار اپيكور ، و دموكريت فيزيك متقابل وابستگي رغم به سرانجام و شوند
;دهيم نمايش بزرگتر ابعاد در را آن ميتوانيم جزئيات كوچكترين در [فلسفه دو اين ميان]
ميگذارند باقي را ترديد اين عام بسيار ملاحظات كنيم طي را آن معكوس روند اگر كه آن حال
.نه يا دارد كاربرد هم جزئيات در حاصل ، نتيجه كه
ماركس كارل
مرادي قاضي حسن - عباديان محمود دكتر:مترجمان
|