شنبه ۳ اسفند ۱۳۸۱
شماره ۲۹۸۶- Feb, 22, 2003
ورزش
Front Page

روايت يك قهرمان فراري
معماي شبح
ماري - ژوزه پرك سرانجام در سيدني در برابر اين فشار تاب نياورد و آن چنان كه بعدا در مصاحبه آخر ذكر كرد فرار كرد تا خود را آزاد كند و معماي دشواري را از خود به جاي گذاشت

نيما عليزاده
001760.jpg

ماري - ژوزه پرك قهرمان المپيك بارسلونا و آتلانتا كه از زمان المپيك سيدني ناپديد شده است، روز چهاشنبه ۵ فوريه در گفت وگويي با روزنامه اكيپ اعلام كرد كه در ماه اوت در مسابقات جهاني دو و ميداني پاريس به عرصه ورزش بازخواهد گشت. اما غيبت ۲۸ ماهه او هنوز يك معماست. چرا ماري - ژوزه پرك چند ساعت پيش از اينكه قرار بود از مدال طلاي خود دفاع كند، از سيدني فرار كرد؟ چرا اين دونده فرانسوي ۲۸ ماه است كه در زيرزمين فرو رفته است؟
•••
پاسخ همه سوالات به ظاهر بسيار نزديك است. شماره تلفن يك آپارتمان در منطقه ۱۳ پاريس موجود است كه بعد از تماس با آن يك صداي زنانه روي نوار مي گويد كه پيغام خود را بگذاريد.
اين آپارتمان اوست. شماره تلفن اوست. صداي اوست. اما هيچ وقت جواب نمي دهد. با وجود اينكه افراد زيادي براي او پيغام گذاشته اند. حتي ژاك شيراك هم روي اين نوار از او خواهش كرده تا تماس بگيرد. هر چه باشد شيراك يكي از طرفداران اوست، چرا كه سه مدال طلا را در المپيك براي ملتش به ارمغان آورده است. رئيس جمهور مي خواست بداند كه حال «ماري - ژو» چطور است، اما سوال او هم بي پاسخ ماند.
ماري - ژوزه پرك يكي از موفقترين ورزشكاران فرانسه بود. او در بازي هاي بارسلونا در سال ۹۲ قهرمان دوي ۴۰۰ متر شد و چهار سال بعد در آتلانتا دو مدال طلا را كسب كرد، هم در دوي ۴۰۰ متر و هم در ۲۰۰ متر. بالاخره پس از مدت ها، «گراندناسيون» (ملت بزرگ فرانسه) يك قهرمان ملي يافته بود و طي سال ها با «الهه» جديد خود جشن مي گرفت.
اما بزرگتر از ماري - ژوزه پرك ورزشكار، پرونده پرك است. اين پرونده جهان ورزش را از اواخر تابستان ۲۰۰۰ به خود مشغول كرده است. پرك مي خواست در المپيك سيدني براي سومين بار متوالي مدال طلاي دوي ۴۰۰ متر را از آن خود كند. هيچ كس پيش از اين موفق به اين كار نشده بود. پيكار او با كتي فريمن قهرمان ملي استراليايي ها قرار بود تبديل به داغ ترين مصاف سيدني شود، اما هيچ گاه به وقوع نپيوست، چرا كه پرك يك روز قبل از شروع مسابقه شهر را ترك كرده بود. فرانسه حيرت زده بود و استراليا احساس مي كرد كه سرش كلاه رفته، اين يك فاجعه بزرگ بود و براي جهان به معمايي بزرگ تبديل شد چون هيچ گاه دلايل آن روشن نشد. پرك گم شد و تنها يك آپارتمان خالي در منطقه ۱۳ پاريس و يك صدا روي نوار دستگاه منشي تلفني باقي ماند. ماري-ژو فرار كرده، ۲۸ ماه است كه فرار كرده.
فقط گه گاهي خبري از او مي شود. براي مثال ۴ اكتبر ۲۰۰۱ يك پاپاراتزي (عكاسان جنجالي كه براي گرفتن عكس دنبال افراد مشهور هستند) مجله «پاريس مچ» از او و نامزد آمريكايي اش آنتوان مينبك كه او نيز يك دونده ۴۰۰ متر است در حين گشت و گذار در شيكاگو عكس گرفته بود. روز حادثه ۱۱ سپتامبر از نيويورك به پدر و مادرش خبر داد كه حالش خوب است. ۲۱ نوامبر ۲۰۰۱ سرايدار مجموعه ورزشي «رويردپرس» در گوادلوپ تاييد كرد كه پرك را در حين تمرين ديده است.
ماري - ژو در اين جزيره كارائيب متولد شده است و اخيرا به طور مرتب در وطنش تمرين كرده پدرش در آنجا خانه هاي ويلايي اجاره مي دهد، اما با اين حال پيدا كردن او كار دشواري است، چون مثل قاتل هاي حرفه اي كه در حال ماموريت هستند، همواره يك جا پنهان است. مرتب مقرش را عوض مي كند، چون نمي خواهد كسي او را پيدا كند. اما چرا؟ چرا نبايد پيدا شود؟
دوستان او مي گويند كه ماري - ژوزه پرك هميشه احساس مي كرد كه تحت تعقيب است، چون هيچ گاه با تصويري كه اجتماع از او درست كرده بود، كنار نيامد. نظريه هاي متفاوتي درباره توطئه عليه او، شايعه دوپينگ و سرنخ هاي به دردنخوري در مورد پرك وجود دارند. يكي از اين سرنخ ها در روستوك در استان «ملكنبورگ - فورپومرن» است.
001775.jpg

ولفگانگ ماير ۶۰ ساله آخرين مربي پرك در آنجاست. او پرك را براي آخرين بار در ژانويه ۲۰۰۱ ملاقات كرد. در آن زمان ماري-ژو مبلمان خود را از آپارتمانش در خيابان لوكزامبورگ جمع كرد و فقط چند صورت حساب پرداخت نشده تلفن و دكتر را جا گذاشت. ماير در ورزش آلمان شرقي بسيار پرآوازه بود، چون در آن زمان مربي ماريتا كخ - همسر فعلي اش- بود كه ۱۶ سال است ركوردش در دوي ۴۰۰ متر شكسته نشده است.
ماير در ژانويه ۲۰۰۰ از طريق يك آشناي مشترك در پاريس با پرك آشنا شد و ده سال پس از اتحاد دو آلمان اين فرصت را مجددا يافت تا با يك ورزشكار بزرگ افتخار بيافريند و براي پرك نيز شايد جاي بهتري نسبت به روستوك براي تمرين وجود نداشت. اين دونده فرانسوي به بيماري مونونوكلئوز مبتلا بود و سه سال بود كه تمرين نكرده بود. اما ماير در روستوك به او تاير مي بست و او را مي دواند. آنقدر كه خسته مي شد و حالش بهم مي خورد. ماير فكر مي كند كه تمامي اين زجرها در سيدني تبديل به موفقيت مي شد. ماير روي نيمكت ورزشگاه نشسته است و در حالي كه دور چند عدد خط مي كشد با افسوس مي گويد: «او قهرمان المپيك مي شد. من براي او زمان ۸۶/۴۸ را ثبت كرده بودم در حالي كه كتي فريمن ۴۰۰ متر را در ۱۱/۴۹ ثانيه دويد و مدال طلا كسب كرد. »
ماير هنوز نمي تواند قبول كند كه پرك به اين سادگي او را تنها گذاشت. از نظر وي قدرت هاي بالاتري وجود دارند كه به پرك رشوه دادند كه از سيدني برود تا كتي فريمن قهرمان شود. «در ورزش هم يك مافيا وجود دارد. »
ولي مطبوعات فرضيات ساده تري دارد. چرا پرك كه سال هاي پيش نسبت به ماير شك داشت ناگهان به او اعتماد كرد؟ پرك حتي يك بار رسما گفته بود كه ركورد شاگرد ماير، ماريتا كخ تنها از طريق يك «آماده سازي بيولوژيكي» ممكن بوده است. در واقع پس از اتحاد دو آلمان يك ليست كشف شد كه طبق آن كخ از دارويي به نام «Oral-Turinabol» استفاده كرده بود. از قضا رسانه هاي استراليايي هم متوجه شدند كه در سيدني براي اولين بار در تاريخ المپيك قرار است علاوه بر آزمايش ادرار، از آزمايش خون نيز استفاده شود. لذا استفاده از موادي چون EPO كه تنها در گلبول هاي قرمز هستند هم روشن مي شد. آيا پرك تنها از اين گونه كنترل ها بيم داشت؟
از طرف ديگر اين فرضيه را مي توان به راحتي نقض كرد. چرا كه پرك ۳۱ اوت، قبل از سفرش به سيدني، در فرانسه مورد آزمايش قرار گرفت و جالب اينكه همه اين آزمايش ها منفي بودند. ضمن اينكه در اين كشور كه زماني «ماري ـ ژرژ بوفه» سختگير وزير ورزشش بوده، خيلي وقت است كه براي كنترل دوپينگ از آزمايش خون استفاده مي شود.
با نقض فرضيه دوپينگ، پس بايد توطئه اي در كار بوده باشد. پرك مدعي بود كه يك شخص ناشناس او را در آپارتمانش در سيدني تهديد كرده است، اما مدركي را ارائه نكرد و نكته جالب توجه اينكه از آن هتل شديدا مراقبت مي شد. چون سران كميته بين المللي المپيك نيز در آن هتل اقامت داشتند. ضمنا در فيلم هايي كه توسط دوربين هاي مداربسته ضبط شده بود هيچ شخص مشكوكي ديده نشد.
تنها نكته روشن در پرونده پرك اين است كه از همان اول مثل يك پرونده ملي با آن برخورد شد. در راه بازگشت به فرانسه، در سنگاپور ناچار بودند توقف كنند. در آنجا نامزدش مينبك يك فيلمبردار استراليايي كه براي كانال ۹ كار مي كرد را كتك زد و هر دو دستگير شدند. اما خيلي زود سفير فرانسه دخالت كرد و پرك و مينبك را آزاد كردند. هنگامي كه پرك ۲۲ سپتامبر ساعت ۳۰/۶ وارد پاريس شد يك ليموزين متعلق به وزارت كشور در فرودگاه شارل دوگل منتظر او بود و او را به يك مكان ناشناس برد.
همه اين كارها با وجود اين بود كه پرك هيچ وقت در فرانسه آنقدرها هم محبوب نبود. او يك ستاره خندان و خوش رو مثل ژان ـ كلود كيلي قهرمان اسكي در المپيك نبود. او يك سمبل ملي مثل «بريژيت باردو» ستاره مشهور سينما نبود. تنها مورد ستايش و تحسين قرار مي گرفت.
ماري ـ ژوزه پرك مظهر يك ورزشكار كامل بود و كاملا متضاد دونده هاي عضلاني و تنومندي چون كخ و ژرار ميلاكراتوخويلوا محسوب مي شد. او از نظر طرفدارانش در دنياي تستوسترون و قدرت نماد ورزش مدرن بود. بدني لاغر با پاهاي بسيار بلند.
چون پرك از انظار دور بود، در خيال فرانسوي ها روزي تبديل به يك افسانه شد. با اينكه هيچ عكس و يا داستان جنجالي در مورد وي وجود نداشت. زندگي او با ساير ستارگان مشهور كاملا متفاوت بود. احتمالا به همين خاطر است كه پس از ناپديد شدن از صحنه ورزشي اسطوره شد.
اين اسطوره سازي بلافاصله پس از فرار او آغاز شد و شايعات زيادي را در پي داشت. عده اي مي گفتند كه در كلينيك مشهور «ويلادپاژ» در پاريس مورد مداوا قرار گرفته است، عده اي ديگر مي گفتند كه حامله است و در لس آنجلس زندگي مي كند. يك شايعه ديگر نيز اين بود كه با ماريان جونز قهرمان المپيك، در سانتا باربارا تمرين مي كند. روزنامه انگليسي گاردين يك نقشه را چاپ كرد كه در آن تمامي نقاطي كه پرك در آنها ديده شده بود، معلوم بود.
پرونده او در آمريكاي جنوبي هم موج ايجاد كرده بود. وب سايت ورزشي Deporte Peruano در پرو اعلام كرد كه پرك نزد فيدل كاسترو پنهان شده است! ولي او واقعا در مارس ۲۰۰۲ در سواحل شرقي كوبا شناسايي شد و هم زمان با آن به گفته چند شاهد در سوپر ماركت، سينما، موزه لوور و مترو ديده شد. دقيقا مثل شايعاتي كه در مورد الويس وجود داشت. اما واقعا كدام يك صحت داشت؟ ژروم بورو خبرنگار روزنامه ورزشي اكيپ بيش از دو سال است كه به دنبال حقيقت است. در واقع همين اكيپ بود كه ماري ـ ژوزه پرك را بزرگ كرده بود. اما در دو سال گذشته همواره وقت خود را در جست وجوي او سپري كرد و بورو رهبر اين گروه بود. اين ژورناليست همواره رابطه خاصي با پرك داشته است. همين بورو بود كه در اين مدت دو مصاحبه را با او گرفت. اولين مصاحبه هفت روز پس از گم شدنش و آخري سه هفته پيش. به هنگام اولين گفت وگو، پرك از آپارتمانش در پاريس به تلفن همراه بورو زنگ زد و يك ساعت با او صحبت كرد، ولي اغلب اوقات اشك مي ريخت. برعكس گفت وگوي دوم كه پرك با اعتماد به نفس و اميد بيشتري حرف مي زد.
پيش از گفت وگوي دوم، اكيپ همه كار كرد تا پرك را پيدا كند. در ليست هاي پرواز به دنبال نامش بودند. با دوستان و آشنايانش صحبت كردند. در كتاب هاي تلفن در گوادلوپ گشتند. حتي يك خبرنگار را به اين جزيره فرستادند و نزديك بود موفق هم بشوند. در اولين استاديومي كه اين مرد وارد آن شد، پرك مشغول تمرين بود، اما هنگامي كه خواست با او صحبت كند، فرار كرد و سوار اتومبيلش شد.
بورو كه از اين تعقيب هاي بي فايده خسته شده بود، توسط شخص ثالثي يك پيام را به پرك رساند: «ما ديگر به دنبال تو نخواهيم بود. اگر مي خواهي حرف بزني و حاضر هستي تماس بگير تا ما بياييم. » سرانجام همين طور هم شد و پس از ۲۸ ماه انتظار پرك با او تماس گرفت. همان طور كه بورو حدس زده بود. هيچ راز و مسئله سري در پرونده پرك وجود نداشت. او از همان اول اعتقاد داشت كه داستان پرك خيلي ساده تر از اين حرف هاست. داستان زني كه هيچ وقت توانايي تحمل فشار را نداشت. به هنگام جام جهاني ۹۱ توكيو، پرك نيمه شب مربي وقت خود، ژاك پيانستا را بيدار كرد. پيانستا به دستشويي رفت و با صحنه هولناكي روبه رو شد. دستشويي با شكلات پر شده بود. پرك به خاطر فشار روحي چند بسته شكلات خورده بود.
پرك هميشه درگير اين گونه مشكلات بود و به آرامش احتياج داشت. به خاطر همين هر چند وقت يك بار استراحت مي كرد. پيش از بازي هاي آتلانتا نيز سه ماه ناپديد شد. قبل از سيدني هم كه به روستوك رفته بود. هنگامي كه خبرنگاران بدون اطلاع قبلي به نزد او مي رفتند، از كوره در مي رفت و پرخاشگري مي كرد. ولفگانگ ماير نيز چند بار اين صحنه را ديده بود. «برخي اوقات فكر مي كردم كه او به بيماري اسكيزوفرني (تعدد شخصيت) مبتلاست. »
پرك در دوره هايي كه پيش از مسابقات غيب مي شد، از لحاظ روحي خود را آماده مي كرد. مثلا تصاوير دشمنان خود را به ديوار مي زد تا انگيزه بيشتري پيدا كند. كخ، ركورددار دوي ۴۰۰ متر، مدت زيادي دشمن شماره يك او بود. پيش از المپيك سيدني نيز كتي فريمن در جبهه مقابلش قرار داشت.
اما سرانجام در سيدني در برابر اين فشار تاب نياورد و آن چنان كه بعدا در مصاحبه آخر ذكر كرد «فرار كرد تا خود را آزاد كند. »
ماري ـ ژو در همين مصاحبه از بازگشتش نيز صحبت كرد بنا به گفته هاي خودش تمام اين مدت در آمريكا بود و به دنبال محل مناسبي براي تمرين مي گشت. در ماه دسامبر رئيس فدراسيون دو و ميداني گوادلوپ در مقاله اي در روزنامه «لوپاريزين» گفت كه پرك در حال آماده سازي خود است تا در ماه اوت در مسابقات جهاني پاريس به صحنه ورزش باز گردد. همه چيز مناسب خواهد بود، هم مكان و هم زمان. پرك در آن موقع ۳۵ سال خواهد داشت، ولي از نظر او اين هيچ مانعي نمي تواند باشد. «زندگي هميشه براي آدمي پيام مي فرستد و جام جهاني پاريس مثل يك پيام آسماني است. »
منابع: اشپيگل ـ اكيپ

باشگاه هاي مشهور اروپا
گلاسكو رنجرز ـ ۲
(اسكاتلند)

آران
001770.jpg

حادثه فاجعه بار استاديوم آيبروكس در سال ۱۹۰۲ ضربه روحي بزرگي به رنجرز وارد كرد به طوري كه آنها تا يك دهه بعد همچنان متأثر از اين شوك بودند. اما پس از سه قهرماني پياپي در فاصله ۱۳ ـ ۱۹۱۰ آبي هاي گلاسكو دوباره از زير سايه سنگين سلتيك بيرون آمدند و از آغاز دهه بيست دوره اي پرشكوه و طولاني را به عرش فوتبال اسكاتلند سپري كردند كه تا پايان دهه سي و شروع جنگ دوم جهاني به طول انجاميد. در اين دوره كه به «عصر بين دو جنگ» مشهور است رنجرز ظرف ۲۱ سال ۱۵ عنوان قهرماني ليگ و ۶ جام حذفي را تحت هدايت مربي اسطوره اي اش «ويليام استروث» از آن خود كرد. آنها توانستند در فصل ۲۸ ـ ۱۹۲۶ نخستين دوگانه ـ دابل ـ را جشن بگيرند، اما مهم تر از آن سه گانه اي ـ تريبل ـ بود كه در فصل ۴۹ ـ ۸۱۹۴ همزمان با راه اندازي جام ليگ به موازات جام حذفي نصيب مردان آيبروكس شد. استروث به دنبال مرگ نخستين مربي بزرگ «ويليام ويلتون» كه نخستين فرد دارنده لقب Manager در فوتبال بريتانيا بود، بر نيمكت رنجرز نشست و طي ۳۴ سال، ۱۸ عنوان ليگ، ۱۰ جام حذفي، ۲ جام ليگ، نخستين دوگانه و تنها سه گانه تاريخ باشگاه را در كنار مجموعه اي از ركوردهاي ماندگار و اعتباري فزاينده براي رنجرز به ارمغان آورد كه اوج آنها حضور ۱۱۸۵۶۶ نفر در آيبروكس براي تماشاي فينال جام حذفي ۱۹۳۹ بين دو غول گلاسكو بود. استروث در سال ۱۹۵۴ تقريبا همزمان با آغاز رقابت هاي اروپايي جاي خود را به اسكات سيمون داد. بدين گونه براي نخستين بار آبي هاي گلاسكو در فصل ۵۶ ـ ۱۹۵۶ پاي به رقابت هاي جام باشگاه هاي اروپا گذاشتند و در سال ۱۹۶۱ خيلي جلوتر از سلتيك به اولين تيم اسكاتلندي تبديل شدند كه در فينال اين مسابقات حضور مي يافت. گرچه آنها ۴ بر يك مغلوب فيورنتينا شدند. اما اوج رقابت سلتيك و رنجرز در عرصه اروپا سال ۱۹۶۶ بود. همزمان با راهيابي سبزها به فينال جام باشگاه هاي اروپا، آبي هاي رنجرز نيز موفق شدند به فينال جام در جام برسند. اما باز هم حاصل كار مأيوس كننده بود. سلتيك به عنوان اولين و تنها تيم اسكاتلندي قهرمان معتبرترين رقابت اروپايي شد و در مقابل رنجرز برابر بايرن مونيخ تن به شكست داد.
001780.jpg

رنجرز در ۱۹۶۱ شاهد يك تراژدي ديگر بود. اين بار هم مثل حادثه شوم سال ،۱۹۰۲ ازدحام بيش از حد جمعيت در يك مسابقه حساس به فروريختگي تراس استاديوم آيبروكس منجر شد. بدين ترتيب ۶۶ نفر از تماشاگران مسابقه رنجرز، با سلتيك در دوم ژانويه ۱۹۶۱ جان باختند و ۱۰۴ نفر ديگر زخمي شدند. اين فاجعه سبب شد ويلي وادل مربي باشگاه از سمت خود استعفا كند و جاك والاس جاي او را بگيرد. اين تحول مثبت بود چنانكه رنجرز براي به فراموشي سپردن تراژدي دوم ژانويه همه نيروي خود را بر فتح يك جام اروپايي متمركز كرد. آبي هاي گلاسكو سرانجام در نوكمپ بارسلونا با شكست ۳ بر ۲ دينامومسكو فاتح جام يوفاي ۱۹۶۲ شدند، البته شكستن طلسم اقتدار سلتيك در ليگ اسكاتلند تا فصل ۶۵ ـ ۱۹۶۴ به طول انجاميد. جاك والاس رنجرز را دوباره به تيم اول اسكاتلند تبديل كرد و در حالي كه اين تيم از نيمه دوم دهه هفتاد روي غلتك افتاده بود، مصوبه جديد باشگاه براي محدود كردن مربيگري به دوره هاي ۵ ساله باعث انتخاب مربي جديد جان گريگ و در نتيجه فروكش كردن موج نوپاي رنجرز شد. وقتي ۵ سال زمامداري گريگ در فاصله سال هاي ۸۳ ـ ۱۹۶۸ بدون قهرماني در ليگ خاتمه يافت شوراي تصميم گيرنده باشگاه دوباره به والاس رأي دادند اما او هم نتوانست كار خاصي صورت دهد. آمدن گرايم سونس به عنوان يك مدير فوتبال شناس سبب تحول اساسي رنجرز و حركت باشگاه به سوي فوتبال مدرن بود. سونس همزمان با آغاز رياست ديويد موري ـ رئيس فعلي ـ از سال ۱۹۸۶ به مربيگري برگزيده شد و طي پنج سال چهار قهرماني ليگ را در سال هاي ۱۹۸۶ و به دست آورد. او علاوه بر اين عصر طلايي رنجرز در دهه نود را كه با مربيگري والتر اسميت ادامه يافت پايه ريزي نمود. دهه نود تقريبا با اقتدار كامل رنجرز سپري شد و تنها از سال بود كه سلتيك دوباره تكاني خورد. در دوره ديك آدووكات هلندي رنجرز سيستم بريتانيايي به جا مانده از دوران سونس را كنار نهاد و روش هاي نوين و تهاجمي تري را پيشه كرد اما اين تغييرات تاكتيكي تضمين كننده پيروزي نبودند. لغزش هاي رنجرز موجب اوج گيري سلتيك تحت هدايت مارتين اونيل شد و تنها عنوان قابل توجه آنها در فصول اخير قهرماني جام حذفي ـ بوده است.
اسطوره ها
جيم باكستر ( ـ )
او بهترين هافبك اسكاتلند در دهه شصت بود. اين نابغه فوتبال از ريث روور به آيبروكس آمد و دو فينال اروپايي را با رنجرز تجربه نمود. باكستر طي بازي گل به ثمر رساند و علاوه بر آن سدي محكم در برابر حملات حريفان بود.
ديوي كوپر ( ـ )
بسياري از هواداران رنجرز از مرگ زودهنگام ديوي در سال شوكه شدند. كوپر يك بال چپ كلاسيك بود و در فاصله سال هاي ـ نخبه ترين آبي پوش گلاسكو محسوب مي شد. سانترهاي دقيق و دريبل هاي رو به جلوي او هنوز هم زبانزد اسكاتلندي ها هستند.

حاشيه ورزش

• پول بدهيد، تشويق كنيد
پرسپوليس در انزلي باخت، حذف شد و بازيكنان حقوق گرفتند. سلطان هم از بيمارستان مرخص شد. پس همه شرايط براي جشن و پايكوبي مهياست. مخصوصا اگر هوادار اين تيم باشيد. البته اگر پول نداريد، لزومي ندارد تيمي را دوست داشته باشيد و خودتان را در مراسم شريك بدانيد، اما اگر دستتان به دهانتان مي رسد اين آگهي را كه در يك روزنامه سرخ دوست چاپ شده بخوانيد: «قابل توجه هواداران محترم. تيم محبوب ما امروز بيش از هر روز نياز به حمايت و تشويق دارد. كانون هواداران به ميمنت عيد سعيد غديرخم و به يمن سلامتي سلطان فوتبال ايران علي پروين و به هدف تقويت روحيه مربيان و بازيكنان و نيز ايجاد همدلي و دوستي هر چه بيشتر به دنبال تقاضاي شما عزيزان، بليت مراسم جشن بزرگ غدير را (اولين همايش هواداران پرسپوليس) با ۲۰ درصد تخفيف در اختيار هواداران محترم قرار مي دهد.» شما هم اگر مي خواهيد بازيكنان مورد علاقه تان را به خاطر حذف از جام حذفي تشويق كنيد و به آن ها روحيه بدهيد، مي توانيد ۴ تا ۵ هزار تومان براي اين جشن هزينه كنيد. باشد كه حضورتان موجب تسلي خاطر بازماندگان شود.

• آلماني ها را اخراج كنيد
001765.jpg

به نظر شما آلماني ها نبايد برگردند كشورشان؟ اين از خدا بي خبرها باعث افت فوتبال دو قطبي ما شدند. همه چيز زير سر اين هاست. اگر در جنگ جهاني دوم ايران اشغال شد هم به خاطر آن ها بود. فوتبال بازي مي كرديم به چه زيبايي. از وقتي آمده اند نتيجه نمي گيريم. آن وقت اجازه داده اند كه يك تيم شهرستاني تا مرحله قهرماني پيش برود.
همين رولاند كخ. چرا بايد سابقه لوركوزن داشته باشد؟ چرا بايد دستيار متفكر كريستف دام لقب بگيرد. مگر چه چيزي بيشتر از منصورخان دارد؟ يا آن اشميت. اين كه نمي گذارند تمرين دهد. سيستم را تغيير دهد، مي فرستندش روي سكو درست ولي چه معني دارد تيم پرسپوليس نتيجه نگيرد. كمي از اين ناصر ابراهيمي خودمان بايد درس بگيرد كه تيم نتيجه نمي گيرد ولي همه را متوجه اشميت مي كند.
به اين ترتيب بايد تصميم گرفت. بايد كاري كرد تا اين آلماني ها از ايران بروند بلكه كار و بارمان درست شود و ليگي دو قطبي داشته باشيم.

|  ادبيات  |   اقتصاد  |   ايران  |   جهان  |   علم  |   ورزش  |
|  هنر  |

|   صفحه اول   |   آرشيو   |   بازگشت   |