نگاهي به پديده مزاحمتهاي خياباني
تاكسي هاي رايگان به كجا مي روند؟
دكتر مقصودپور: تعداد زيادي از جوانان با اين مسأله با روي گشاده استقبال كرده اند و خود تلاشي جهت برخورد با آن نمي نمايند و همين عامل باعث شده كه اين حالت بيشتر جنبه همه گيري پيدا كند
|
|
اينجا يكي از خيابانهاي معروف تهران است، ناحيه اي در شمالي ترين نقطه شهر تهران و در ميان برجهاي سر به فلك كشيده، كافي است تنها يك لحظه در گوشه اي بايستيد و منتظر تاكسي شويد، آن وقت ظرف مدت كوتاهي ماشيني با شيشه هاي تيره و ظاهري كاملا اسپرت جلوي پايتان توقف مي كند، اگر مي خواهيد باقي ماجرا را هم بدانيد كمي بيشتر تأمل كنيد. راننده يا تنهاست و يا دو سه نفر از دوستانش نيز همراه او هستند، با لبخند تمسخر آميزي سرش را خم مي كند و به شما مي گويد بفرما سوار شو ميهمان من، به چهره ات نگاه نمي كند، پير باشي يا جوان، خوش تيپ باشي يا ساده، اصلا فرقي ندارد. مهم اين است كه به حرف او گوش دهي، آرام در ماشين را باز كني و داخل شوي و آن وقت؟
يا نه ممكن است رويت را به طرف ديگر برگرداني و به اصطلاح به او كم محلي كني، در اين زمان آن فرد زير لب چيزي مي گويد و پايش را محكم روي پدال گاز مي گذارد و مي رود، اما هنوز كاملا از مقابلت دور نشده كه مي بيني جلوي پاي كس ديگري ترمز كرد و احتمالا همين جملات را دوباره به زبان آورد. روزانه هر يك از خانمها چند بار با چنين صحنه اي مواجه مي شوند؟ حال يا براي خود يا براي دوستان و آشنايان، اين حادثه اي است كه به دفعات زياد رخ مي دهد و براي آن يك اسم وجود دارد: مزاحمت هاي خياباني، اما نه به صورت درگيري كاملا آشكار و جدي، بلكه به شكلي كاملا مخفيانه و بي سروصدا كه هيچ نوع خطري براي صاحب ماشين ايجاد نمي كند. زحمت اين كار فقط يك ترمز ساده است و بعد پرسيدن سؤالي كوتاه، فقط همين. در جامعه شناسي يك اصل وجود دارد كه مي گويد، وقتي چيزي در ميان جامعه پيدا شد رفته رفته حالت همه گيري پيدا مي كند. اگر ابتداي امر اين اتفاق تنها در چند خيابان معروف و به اصطلاح شمالي و غربي تهران رخ مي داد، اكنون حتي در كوچه هاي باريك جنوب شهر هم دور از انتظار نيست. اگر زماني براي اين كار نياز به ماشين هاي مدل بالا بود امروز حتي با يك پيكان هم مي توان به چنين عملي پرداخت، تا جايي كه گاهي عده اي اين افراد را با راننده هاي مسافركش اشتباه مي گيرند و سوار ماشينهاي آنها مي شوند اما زمان پياده شدن تازه مي فهمند چه خطايي را مرتكب شده اند.
اولين سؤالي كه به ذهن هر خواننده اي مي رسد اين است كه دليل اصلي اين رفتارها چيست؟ يا به عبارت ديگر چرا چنين عملي در جامعه به امري شايع و بديهي تبديل شده؟ اين سؤال را بايد ابتدا از افرادي كه به چنين ماشينهايي سوار شده اند پرسيد. اين افراد چند دسته كلي هستند:
۱- گروهي كه تحت عنوان كلي دختران فراري ناميده مي شوند و به واقع كساني هستند كه از بدبختي و ناچاري و يا به دلايل ديگر از خانه فرار كرده اند و هيچ راه بازگشتي ندارند. شرح وضعيت آنها لزومي ندارد، اما عمل آنها قابل تأمل است. اين افراد با سر و ظاهري آراسته در گوشه اي مي ايستند و گاهي حتي خودشان ماشينها را وادار به توقف مي كنند. سپس چشمانشان را به روي همه چيز مي بندند و سوار مي شوند.
۲ - دسته دوم، اينها يا بچه هاي دبيرستاني هستند كه در مسير خانه به مدرسه يا اولين فرصتي كه براي خارج شدن از خانه به دست مي آورند به اين فكر مي افتند كه به نحوي خلأ عاطفي خود را جبران كنند. يا براي فخر فروشي به هم سن و سالانشان و به اصطلاح گذاشتن كلاس، سوار اين ماشينها مي شوند بدون اينكه لحظه اي تأمل كنند كه چه سرنوشتي در انتظارشان است و يا اينكه اين گروه ممكن است دختراني باشند كه در حسرت رفتن به دانشگاه روزهاي يكنواخت و كسل كننده زندگي وادارشان مي كند به دنبال تفريح و وقت گذراني باشند. حال چه زماني كه به بهانه رفتن به كلاس كنكور از خانه خارج مي شوند و يا جهت رفتن به كتابخانه و سر ز دن به دوستان ديگرشان سر از اين ماشينها در مي آورند.
۳ - اما دسته سوم هويت مشخصي ندارند، يك شخصيت مجهول و غير واقعي كه اين كار برايشان به صورت يك حرفه در آمده و هميشه به صورت كاملا سربسته و محدود از آنها صحبت مي شود.
در كنار اين سه گروه اصلي مي توان از تعدادي از دانشجويان شهرستاني كه براي ادامه تحصيل به تهران آمده اند يا دختراني كه ناآگاهانه به دام چنين افرادي گرفتار مي شوند نيز نام برد.
هر كدام از اين گروهها توجيه و دلايل خاصي براي سوار شدن به اين ماشينها دارند. دختري كه اخيرا به يكي از مراكز بهزيستي آورده شده، به اين سؤال كه آيا تا به حال سوار چنين ماشينهايي شده است يا نه جواب مثبت مي دهد و مي گويد، شما كدام يك را ترجيح مي دهيد، آشنايي با افرادي كه از شدت فقر و بيچارگي نظير خود من شبها حتي جايي براي خوابيدن پيدا نمي كنند، يا نه يك ماشين مدل بالا با راننده اي خوشرو كه جلوي پايت ترمز مي كند و منتظر مي شود سوار ماشين شوي. دختري كه خود را مهسا معرفي مي كند و در ايستگاه منتظر اتوبوس است مي گويد: چطور مي توانم به شما اعتماد كنم و وقتي مي گويم كه من به عنوان يك فرد بي طرف و بدون وابستگي به هيچ ارگاني مشغول تهيه گزارش هستم، مي گويد: بله خود من تا به حال چندين بار سوار اين ماشينها شده ام و وقتي علتش را مي پرسم ادامه مي دهد، براي اينكه يك وقتهايي هر چقدر هم كه منتظر اتوبوس مي ايستم نمي آيد، از نظر مالي هم امكان اينكه بخواهم هر روز سوار تاكسي شوم وجود ندارد، مگر چه اشكالي دارد فردي كه با من هم مسير است مرا هم همراه خودش ببرد؟ بعد مي خندد و مي گويد، اين فقط يك تاكسي رايگان است، تازه خيلي از دوستان من از اين راه براي پيدا كردن يك دوست جديد استفاده مي كنند. اصلا در مدرسه ما اين كار مد شده است. به سراغ مدير مدرسه غيرانتفاعي... كه در منطقه يك تهران واقع شده است، مي روم. وقتي اين سؤال را از او مي پرسم در جواب من مي گويد: من فكر نمي كنم بچه هاي مدرسه ما اين گونه باشند، به عقيده من بچه هاي مرفه چون هميشه ماشين در اختيارشان وجود دارد كمتر دچار چنين چالشي مي گردند.
اصولا افرادي كه ناچارند پياده از سويي به سوي ديگر بروند به دليل خستگي، طولاني بودن راه و نيز تحريك و وسوسه اي كه توسط صاحبان اين ماشين ها صورت مي گيرد بيشتر به چنين دامهايي گرفتار مي شوند اما خانم موفقي كه معلم پرورشي همين مدرسه است نظري كاملا متفاوت دارد، او مي گويد: رواج اين عمل چندان هم ربطي به وضعيت مالي مناسب يا نامناسب ندارد بلكه بايد پايه و اساس آن را در ذات خود اين بچه ها جستجو كرد. سوار شدن در چنين ماشين هايي الزاما به جهت نداشتن ماشين نيست. من كساني را مي شناسم كه حتي با داشتن ماشين شخصي باز هم بعضي مواقع چنين عملي را انجام مي دهند، فقط به اين دليل كه احساس تنهايي مي كنند و به اميد پيدا كردن يك همصحبت خوب، خود را در دام چنين افرادي گرفتار مي نمايند. چون اصولا هدف از سوار شدن به اين ماشينها فقط جابه جا شدن از نقطه اي به نقطه ديگر نيست.
خانم دكتر مقصودپور متخصص روانشناسي در اين باره توضيح مفصلي مي دهد و مي گويد: اين يك موضوع نسبتا جديد است كه اخيرا دخترها و خانمهاي جوان را با مشكلات عديده اي مواجه ساخته است. مهمترين عاملي كه سبب شده اين كار رواج چشمگيري پيدا كند آزادي است. رانندگان اين ماشينها كمتر مانعي كه جلوگيرنده آنها از سوار كردن خانمها باشد در مقابلشان مي بينند، به ويژه در خيابانهاي خلوت كه گاهي حتي به اجبار، افراد را وادار مي كنند كه سوار ماشين هايشان شوند و نيروي انتظامي و ساير ارگانها هرگز تلاشي جهت ممانعت از عمل اين افراد به عمل نياورده اند. دومين عامل اين است كه در هيچ يك از وسايل ارتباط جمعي از اين معضل به صورت كاملا واضح و آشكار تا به حال سخني گفته نشده است و هميشه به صورت كاملا سربسته و با احتياط كامل از آن صحبت شده است و بالاخره سومين عامل اين است كه تعداد زيادي از جوانان با اين مسأله با روي گشاده استقبال كرده اند و خود تلاشي جهت برخورد با آن نمي نمايند و همين عامل باعث شده كه اين حالت بيشتر جنبه همه گيري پيدا كند، به طوري كه حتي نوجوانان هم با به دست آوردن كوچكترين فرصتي با ماشين خانواده به خيابانها مي آيند و اقدام به سوار كردن و ايجاد مزاحمت مي نمايند. اما مسلما بايد براي چنين مشكلي راه چاره اي نيز وجود داشته باشد. بديهي است كه آسانترين روشي كه به ذهن هر كسي خطور مي كند اين است كه هر فرد بايد بلافاصله پس از روبه رو شدن با چنين افرادي با پليس تماس بگيرد. پاسخي كه نيروي انتظامي راجع به اين مزاحمتها بيان مي كند اين است كه به محض مواجه شدن با اين ماشين ها بايد شماره ماشين را به طور كامل برداريد و ظرف كوتاهترين زمان ممكن با پليس ۱۱۰ تماس بگيريد.
اما سؤالي كه در اينجا مطرح مي شود اين است كه آيا صرفا همين عمل مي تواند به طور كامل از اين مزاحمت هاي خياباني جلوگيري به عمل آورد؟ آيا بدون دلايل مستند مي توان اثبات نمود كه صاحب ماشين در تاريخ خاصي جلوي پاي فردي ترمز كرده است و اگر اين عملش را انكار كرد چه دليل قاطعي براي اثبات مدعا وجود خواهد داشت و بالاخره اينكه چند درصد از افراد، فرصت كافي جهت تشكيل پرونده و ارائه دادخواست به دادگاه را دارند؟ و اگر قرار باشد به ازاي هر كدام از اين مزاحمتها دادخواست تنظيم شود، هر فرد روزانه چند بار با پليس تماس بگيرد تا با تمام كساني كه اقدام به چنين عملي مي نمايند به صورت جدي برخورد شود؟
انتظاري كه از مسئولان نيروي انتظامي مي رود اين است كه با ارائه يك راه حل عملي درست و قابل دسترس براي همگان، اين مشكل را كه ممكن است بعدها عواقب جدي تري به دنبال داشته باشد بر طرف نمايند و تنها به اين بسنده نكنند كه به محض مواجه شدن با اين ماشين ها با پليس ۱۱۰ تماس بگيريد. چرا بايد هميشه از اين مسأله به صورت سربسته سخن گفته شود؟ آيا بهتر نيست كه براي آگاه نمودن افراد جامعه به شكل واضحي از آن سخن به ميان آ يد تا بعد از اين كسي به خود اجازه ندهد با يك توقف بيجا سرنوشت انسان ديگري را به تباهي كشاند؟
شادي باباخاني
|