بن بست در مدرنيزم دارويني - (واپسين بخش)
پروژه مدرنيته اسلامي
|
|
تبعات سوء مدرنيته دارويني تنها متوجه ما نيست، بلكه تمام كره زمين و جنس انسان را گرفتار كرده است. اين مدرنيزم تفكر پيشرفت تابي نهايت را به اعتبار اين كه غايت و هدف نهايي انسان است مطرح نموده، اما اين پيشرفت همواره همراه حركت به سوي يك هدف است و اين هدف و غايت به طور دقيقي معنا نشده است ولي در عمل مي بينيم كه هدف و غايت اين پيشرفت چيزي جز تسخير و چيرگي بر جهان به نفع انسان غربي نيست و مهمترين شاخصه هاي پيشرفت، بيشتر و بيشتر مصرف كردن است و اين يعني استهلاك ذخاير سرشار و بي پايان منابع طبيعي توسط انسان غربي، تا جايي كه ملت هاي غربي كه تنها ۲۰ درصد از جمعيت جهان را تشكيل مي دهند، ۸۰ درصد از كل منابع طبيعي را مصرف مي كنند، به طوري كه فقط ميزان مصرف و استهلاك منابع در آمريكا در قرن گذشته بيشتر از مصرف همه بشريت در طول تاريخ بوده است، اما از آن رو كه منابع طبيعي محدود و پايان پذير است اين مسأله خود باعث بحران زيست محيطي اي مي شود كه همه ما و جهان را گرفتار مي سازد.
اخيرا در يك تحقيق آمده است كه اگر اين پيشرفت به سبك غربي همه جا عموميت پيدا كند، بشريت نيازمند ۶ كره زمين ديگر براي استخراج مواد خام و ۲ كره زمين ديگر براي دفن زباله هايش خواهد شد.
تحقيقاتي در مورد آنچه كه سرمايه ثابت طبيعي (يعني عناصر طبيعي كه غيرقابل جايگزيني مي باشند) ناميده مي شود، صورت گرفته و آماري وجود دارد كه بيان مي كند ،چنانچه هزينه هاي واقعي در هر پروژه صنعتي غربي (يعني حساب درآمد نقدي مستقيم با كسر خسارتهاي ناشي از استهلاك سرمايه ثابت طبيعي) محاسبه شود، معلوم مي شود كه پروژه اي ناموفق بوده است، ولي در عين حال مي بينيم كه پروژه صنعتي غرب موفقيت مستمري را براي خود تحقق بخشيده چون تمام بشريت بهاي آن را پرداخته اند و انسان غربي به تنهايي غنايم را صاحب شده است و همين امر باعث بالا رفتن بهاي پيشرفتي شده كه مدرنيزم امپرياليستي دارويني آن را فرياد زده است.
تخريب لايه ازن، آلودگي درياها، بياباني شدن سرزمينها به دليل تخريب جنگلها، زباله هاي هسته اي، آلودگي هوا و افزايش گرماي زمين، همه و همه نتيجه و بهاي مدرنيزم دارويني است.
مدرنيزم دارويني بر بافت جامعه و منظومه هاي حاكم بر آن نيز اثرات سوء گذاشته است. در اينجا به برخي از پديده هاي منفي و متفاوت اجتماعي اشاره مي كنيم: تخريب خانواده، كاهش روابط اجتماعي و انساني، بيماريهاي رواني، افزايش احساس غربت و تنهايي و بي كسي، پيدايش انسان تك بعدي، سلطه و سيطره نمونه هاي كمي و بروكراسي بر انسان، افزايش جنايت و خشونت (در اين زمينه مي توان به بخش زندانها در آمريكا اشاره كرد كه بيشترين رشد را در اقتصاد آنجا داشته است)، بي بندوباري (تأثير آن در هزينه هاي مادي توليد و بهاي سنگين معنوي در مسير استهلاك و مصرف)، كالاهاي بي ارزش(كه نه به ارتقاي معرفت انسان كمك مي كنند و نه احساسات او را ژرفا مي بخشند و تنها وقت و فرصت افراد را براي توليد و مصرف هدر مي دهند)، تورم در حكومت و افزايش سيطره آنها به واسطه دستگاههاي امنيتي و تربيتي كه در رابطه با افراد به كار مي گيرد، افزايش لذت جويي و هوسراني و نقش آن در نابود ساختن زندگي خصوصي انسان و شكل دهي تصوير انسان و آرمانها و رؤياهاي او (اين درحالي است كه دست اندركاران اين بخش، نه انتخاب مي شوند و نه مورد بازخواست قرار مي گيرند.)، افزايش هزينه هاي تسليحاتي و سلاحهاي كشتار جمعي (گفته مي شود اين نخستين بار در تاريخ بشريت است كه انسان هزينه اي بيش از هزينه هاي خوراك و پوشاك را صرف اسلحه سازي مي كند)، پيدايش امكانات و وسايل تخريب كره زمين چه به شكل كلي و يك باره (با سلاحهاي هسته اي) و چه به تدريج (به خاطر آلودگي) كه همه اينها باعث نگراني انسان مدرن مي شود و درست در همين نقطه است كه آثار و تبعات مادي و معنوي تلاقي پيدا مي كنند، به طوري كه نمي شود يكي را از ديگري جدا كرد.
بسياري از متفكران غربي اين جنبه هاي تاريك مدرنيزم دارويني را درك كرده اند و تعابيري مثل بحران مدرنيزم، بحران معنويت و بحران اخلاق همه عبارتهايي هستند كه در جامعه شناسي غربي بسيار به كار مي روند و نشانگر وسعت اين ادراك از سوي مردم غرب است. «تفكر سبز» نيز بيانگر مخالفت با جهاني شدن و سرمايه داري دهشتناك است. همچنين تفكر مكتب فرانكفورت و نظريه هاي جديد توسعه كه از توسعه و پيشرفت دائمي و دعوت به تحول و تقدم و جهاني شدن عادلانه دم مي زنند، همه و همه تلاشهايي است در جهت رد مدرنيزم دارويني كه ساكنان كره زمين و انسانيت انسان را تهديد مي نمايد.
در نقد مدرنيزم دارويني، روژه گارودي(پيش از مسلمان شدنش) مي گويد: «مبارزه و پيكار عصر ما عليه اسطوره پيشرفت و توسعه به شيوه غربي است، چون آن اسطوره اي انتحاري مي باشد و اين مبارزه عليه ايدئولوژي است كه ويژگي آن جدايي انداختن ميان دانش و تكنولوژي (تنظيم قدرت و امكانات) از سويي و ميان حكمت (بينش و روشن بيني نسبت به غايتها واهداف و مفهوم زندگي) از سوي ديگر است.
ويژگي اين ايدئولوژي اين است كه بر انسان تك ساحتي و فرديت بسيار افراطي تأكيد مي كند كه انسان را از ابعاد انسانيتش جدا مي سازد و در نهايت گوري حفر مي كند تا همه جهان را در آن دفن نمايد.»
سخن گارودي كاملا درست است چرا كه مدرنيزم به سبك غربي ظهورش با اين ادعا كه انسان محور عالم است آغاز شد و با سخنان «ميشل فوكو» خاتمه يافت، او گفت: «كاري از انسان ساخته نيست جز اين كه با لبخندي فيلسوفانه با همه آنچه كه مي خواهد از انسان، معنويات و آزادي او صحبت كند، روبه رو شود...پس انسان مثل نقش روي ريگ ساحل كه امواج دريا آن را از بين مي برد، از بين خواهد رفت و نابود خواهد شد، جهان بدون وجود انسان آغاز شد و بدون وجود او هم پايان خواهد پذيرفت و آنچه در عصر ما بر آن تأكيد مي شود،پايان كار انسان است و سرانجام او.»
وعده مدرنيزم غربي تأكيد بر محوريت انسان دركائنات بود، اما تحقق يافتن آن از نظر تاريخي ما را آرام آرام به سمت مرگ انسان و بالاتر از آن، مرگ طبيعت سوق مي دهد.
لذا شايسته است كه همگان متحدانه تمام قواي خويش را به كار گيرند و در راستاي توليد پروژه مدرنيزم اسلامي- به حكم اين كه بخشي از تلاش عام انسانيت براي گذشتن از مدرنيزم دارويني تهي از ارزش و مبتني بر جنگ، نزاع، رقابت، كشتار و مصرف روز افزون است - با هم همكاري نمايند تا به مدرنيزمي انساني دست يابيم كه از انسانيت مشترك ميان همه انسانها نشأت گرفته و جامعه را به گونه اي متفاوت اداره كند.
چنين مدرنيزمي انسان را شيء مادي صرف نمي بيند و او را از ارزشهايش جدا نمي سازد، بلكه حول محور منظومه ارزشي مي گردد كه معتقد است؛ تحقق سعادت، ضرورتا در گرو افزايش ثروت و اندوخته و غارت طبيعت و سوء استفاده از انسان نيست، بلكه احقاق آن از راه تعهد به ارزشهاي انساني از قبيل: عدالت، تعاون، همكاري، شفقت و هماهنگي با فطرت و طبيعت است... در چنين مدرنيزمي است كه خير ما و همه انسانيت يافت مي شود.
نويسنده: دكتر عبدالوهاب المسيري
ترجمه : ندا صديقي
منبع: مجله الأهرام مصر
|