دوشنبه ۱۹ اسفند ۱۳۸۱ - سال يازدهم - شماره ۳۰۰۲ - Mar.10,2003
مقصد غايي شوراها - ۱۳
نگاه تاريخي مردم و مديريت شهري
محمدعلي زم
شرط سوم: مردم
واقعيت اين است كه يكي از ريشه هاي اساسي نقائص عملكرد شهرداري ها و به تبع شوراهاي شهر، نگاه مردم به اين دو نهاد خدمتگزار است. به قضـاوت تاريـخ از زمان ساسانيان مـردم ايران دولـت را زورگـو و بي تحمل مي دانسته اند.
تمامي اسلام شناسان و مفسران برجسته تاريخ معتقدند بزرگترين عامل پذيرش دين مبين اسلام توسط ايرانيان، خستگي و به جان آمدن آنان از دست ظلم و جور حكومت ساساني بود. در واقع ايرانيان از فشارهاي داخلي حكومت هاي ساساني به تنگ آمده و از روي رغبت آغوش خود را بر حملات خارجي! اعراب گشودند تا شايد بتوانند در پناه ديني كه آوازه عدل و دادش پيش از ورود سربازانش دروازه هاي شوش و استخر را فتح كرده بود از ستم ساساني نجات پيدا كنند.
استقرار اسلام در ايران طعم برادري و مساوات را به ايرانيان دلخسته چشانيد ليكن با تأسيس خلافت اموي، حكومت شاهنشاهي ساساني در لباسي عاريتي اين بار به نام دين مجددا قامت بلند ايران زمين را در بر گرفت.
از اين تاريخ به بعـد تاريخ سرزمين ايـران دائما شاهـد جنبش ها و نهضـت هاي ملي و منطقه اي كوچك و بزرگي بوده است كه با نداي حق طلبي و به اميد استقرار حكومت عدل و داد هر از چند گاه يك بار در گوشه اي سر بلند كرده است.
حمله ددمنشانه مغول براي چندين ده سال اين گونه حق جويي ها را خاموش كرد و يكي از سياه ترين دوران هاي تاريخ ايران را رقم زد. ليكن اين خاموشي ديري نپاييد و پس از فراز و نشيب هاي بسيار و آمد و رفت چند سلسله به قيام صفويان و استقرار حكومت شيعي با ادعاي حكومت عدل علي منجر شد.
حكومت صفويه نيز گرچه براي مدتي خوش درخشيد ليكن دولت مستعجل عدل و داد جاي خود را به نوعي پادشاهي چند چهره و به كام دنياخواهان بخشيد.
يكي از ريشه هاي تعارض «ناسيوناليزم ايراني» و «ايدئولوژي اسلامي» را بايد از همين منظر جستجو كرد (در مقال مستقلي بايد به آن پرداخت) در تمامي پانزده قرن گذشته شايد هرگز ملت ايران به اندازه ساليان نخست انقلاب اسلامي خود را به آرزوي ديرينه و آبا و اجدادي خويش در دست يابي به الگوي حكومتي مبتني بر عدل آن هم از نوع علي وارش و نيز تركيب كارآمد و تأثيرگذار مليت و اسلاميت نزديك نديده است.
ليكن از همان ابتداي انقلاب محاصره اقتصادي و پس از آن بروز جنگ تحميلي ضربه هايي بود كه يكي پس از ديگري بر پيكر نهال حكومت نوپاي اسلامي وارد آمده و بسياري مسائل و مشكلات ديگر كه از حوصله اين متن خارج است نيز دست به دست هم داده و شرايطي ايجاد كرد كه قشر وسيعي از مردم را دچار سرخوردگي كرد.
نظاير اين اتفاق در تاريخ بسياري از ملل ديگر نيز افتاده است ليكن روحيه ملي و وفاق جمعي و خودباوري مردم در تحت اختيار داشتن سرنوشت خويش باعث گرديده بسياري تحديدها و تهديدها به فرصت تبديل شده و راه كج رفته مجددا از نو پيموده شود. بهترين مصاديق آن، كشور ژاپن پس از جنگ جهاني دوم و كشور كوبا پس از ماجراي معروف به خليج خوك هاست.
در كشور ما اما، آن سابقه تاريخي كه به طور مجمل آوردم به ميدان آمده و مردم را در خشم و سرخوردگي نگاه داشته است.
به بيان روشن تر همچنان كه در تمام پانزده قرن گذشته متداول بوده است (به جز برخـي مقاطع استثنائـي) ابتدا ايـن كلام قطعي توسط افكار عمومي صادر مي شود كه دولت زورگو و تحميلگر است و سپس عملكرد موفق يا ناموفق دولت مورد قضاوت و تحليل همگان واقع مي شود.لذا در ساليان اخير چه در جاهايي كه دولت در كار خويش موفق بوده و چه در جاهايي كه دولت در عملكرد خويش ناموفق بوده اين باور كه پشت پرده، خوان گسترده نعمت پهن است و دولتي ها چرب مي خورند و سفت مي نشينند مردم را نسبت به نتيجه كار دولت بدون توجه به حاصل آن بدبين و دلزده مي كند.
ادامه دارد

نگاهي متفاوت به بزرگراهها در شهر
محله هاي شهر در محاصره بزرگراهها
درآمد: احداث بزرگراه در تهران در طول يك دهه اخير به رغم همه مزاياي آن مخالفاني نيز داشته است. موافقان احداث و توسعه بزرگراهها با استناد به زيان هاي ناشي از توسعه افقي شهر، گسترش شبكه بزرگراهها را به عنوان راه چاره براي كاهش ترافيك و افزايش سرعت آمد و شد خودروها پيشنهاد مي كنند، مخالفان مي گويند بزرگراهها محله هاي شهر را از هم جدا مي كنند و برخي محله ها را به تنگنا و بن بست مي كشانند. «بزرگراههايي كه بن بست مي سازند» عنوان مقاله اي است كه از ديد مخالفان بزرگراههاي شهري در نشريه «شهروند مدار» درج شده است. اين مقاله را مي خوانيد.
004665.jpg
راه حل مشكل ترافيك در تهران تا به امروز بيشتر خيابان سازي و بزرگراه سازي دانسته شده است. بدين جهت خيابانها را عريض ساخته ايم تا از ترافيك شهر بكاهيم. به اين اميد كه عريض بودن خيابانها حركت خودروها را تسهيل كند. از طرف ديگر بزرگراههايي در سطح شهر ساخته ايم كه از فاصله هاي شهري كاسته اند. هنگامي كه بزرگراههاي آيت الله صدر، حقاني، همت، نيايش، رسالت و يادگار امام احداث شدند بسياري از شهروندان و اكثر شهرسازان و دست اندركاران شهري رضايت كامل خود را از اين سياست شهري ابراز كردند. اغلب شهروندان گفتند كه بالاخره شهرداري براي ترافيك تهران اقدامات لازم را انجام داد. اما ما در اينجا تلاش داريم بفهميم كه اين سياست بزرگراه سازي تا چند سال آينده شهر تهران را با چه مشكلاتي مواجه خواهد كرد؟
مي گويند بزرگراهها از ترافيك شهري كاسته اند و مشكل حمل و نقل را تا حدودي حل كرده اند. اما به نظر نمي رسد كه مشكل حمل و نقل را بشود با بوجود آوردن فضاي بيشتري براي تردد خودرو حل كرد، بلكه بايد با اتخاذ سياستهاي شهري و شهرسازي از تعداد خودروهاي شهر، از نياز به جابه جايي و از فواصل زيادي بين عناصر مختلف شهر كاست. احداث اين گونه بزرگراههاي شهري چند مشكل به همراه مي آورند كه آنها را در ادامه شرح مي دهيم.
از بين رفتن محله ها
احداث بزرگراهها باعث از بين رفتن بسياري از محله هاي شهر شده است. اكثر محله ها، مانند محله گيشا(كه از جنوب بزرگراه جلال آل احمد، از شرق بزرگراه چمران، از غرب بزرگراه شيخ فضل الله و از شمال بزرگراه رسالت- كه در دست احداث است- آن را محاصره كرده اند) تبديل به منطقه هايي نفوذناپذير شده اند. اين گونه محله ها به جزيره هايي در شهر مي مانند كه در محاصره بزرگراههاي شهري قرار گرفته اند. خارج شدن از اين محله ها ديگر به هيچ عنوان ساده نيست. زيرا بزرگراه ها اكثر خيابانهاي فرعي محله ها را به بن بست تبديل كرده اند و اين باعث شده كه خودروها اجبارا  در چند خيابان اصلي جمع شوند و اين يكي از اصلي ترين عوامل ايجاد ترافيك است.
اين مشكل به وضوح در خيابان آفريقا، در محله گيشا و يا اميرآباد ديده مي شود و محله اميرآباد از يك طرف با بزرگراه چمران و از طرف ديگر با بزرگراه كردستان محاصره شده است. كافي است كه تعداد خيابانهاي بن بست محله اميرآباد و يا آفريقا را بشماريم. در خيابان آفريقا ، بزرگراه مدرس بيش از ۸۰ درصد كوچه هاي شرقي خيابان آفريقا را به بن بست تبديل كرده است؛ به صورتي كه افراد ساكن در كوچه هاي شرقي اين محله يا كساني كه محل كارشان آنجاست براي خارج شدن به اجبار بايد از خيابان آفريقا عبور كنند. زيرا اين كوچه تنها از يك طرف «در  رو» دارند. با اين چند مثال به خوبي مي شود ديد چگونه بزرگراههاي شهري باعث مسدود شدن يك محله شده اند.
ايجاد فاصله بين دو محله نزديك
اين بزرگراهها نه تنها باعث دشواري تردد در محله هاي شهر شده اند، بلكه بسياري از آنها دو محله نزديك به هم را از هم دور كرده اند. بزرگراه مدرس همچون رودخانه اي است بين محله آفريقا و حسن آباد يا زرگنده و براي رفتن از اين محله تا آن يكي (كه چند صد متر بيشتر فاصله ندارند) نياز به استفاده از خودرو و ۱۵ تا ۲۰ دقيقه رانندگي و عبور از چندين چراغ چشمك زن و يا چراغ قرمز و بزرگراه و غيره است و بدين طريق فواصل بسيار نزديك به يكديگر، بسيار دور شده اند. اگر تا ديروز به آساني مي توانستيم از ديباجي جنوبي به ديباجي شمالي برويم، امروز طي اين مسير به علت وجود بزرگراه صدر، ديگر آسان نيست.
كم شدن امكان پياده روي در شهر
نتيجه افزايش فاصله و از بين رفتن محله ها اين است كه عابر پياده در شهر كم شده است. اگر تا ديروز فردي به آساني مي توانست طي چند دقيقه پياده از محله يوسف آباد به محله اميرآباد برود، امروز به علت ساخته شدن بزرگراه كردستان، عبور پياده از اين بزرگراه ديگر به سادگي امكانپذير نيست. براي طي يك مسير چند صدمتري به خودرو نيازمند شده ايم. بزرگراه كردستان، بزرگراه مدرس و ديگر بزرگراه هاي شهري براي حل مشكلات جابه جايي احداث شده اند، اما ما در اينجا شاهد هستيم كه اين بزرگراهها چگونه به انباشت خودرو در شهر و از بين رفتن عابر پياده در تهران دامن زده اند و محله هاي مختلف را نابود كرده اند. بزرگراههاي داخل شهري باعث شده اند كه شهروند به محض خارج شدن از خانه از خودرو استفاده كند و اين يكي از مهمترين عوامل ايجاد ترافيك شهري است.
بزرگراهها، يكي از عوامل رشد افقي شهر
رشد افقي شهر تهران بيش از حد بوده است و ما در مورد توسعه افقي شهر و زيانهايي كه اين كار به همراه دارد، پيش از اين نيز مطالبي نوشته ايم. اين نوع بزرگراهها، خصوصا  آنهايي كه به حومه مي روند، عناصري هستند كه منجر به گسترش بي رويه و افقي شهر مي شوند. چرا كه اين بزرگراهها به موقعيت و امكان ساخت و ساز در حومه شهر دامن مي زنند و به ارزش زمين در حومه مي افزايند. خلاصه كاري مي كنند كه حومه شهر طعمه ساختمان سازان و عمليات ساختماني شود. براي مثال بزرگراه شهيد بابايي و يا بزرگراه همت و نيايش كه قرار است باز هم امتداد يابد باعث گسترش بيش از حد محله هاي مسكوني جديد مانند پونك، شهران، جنت آباد و ... شده اند.
از بين رفتن «خاصيت اسفنجي» شهر
يكي از مهمترين خاصيتهاي شهر، پرمنفذ بودن آن است؛ مثل خانه هايي كه از يك در به يك كوچه راه دارند و از در ديگر به كوچه اي ديگر؛ يا مانند پاساژهايي كه يك سرشان در خيابان اصلي باز مي شود و درهاي مختلفي هم در كوچه هاي فرعي دارند. شهر بايد مانند يك اسفنج پرمنفذ باشد. آب به سادگي از داخل يك اسفنج عبور مي كند و اين سيال كردن عناصر مختلف يكي از مهمترين خاصيتهاي شهر است. راهي باريك بين دو خيابان،  پله هايي كه دو كوچه را به هم وصل مي كنند و عناصري نظير اينها همه منفذهاي شهر هستند. با استفاده از اين منفذها از همه جا مي شود به همه جا رفت. مثلا  در شهر يزد مي شود از درون مسجد جامع عبور كرد و از كوچه اي ديگر سردر آورد. مي شود در كوچه هاي باريك شهر يزد ساعتها چرخيد و از درون اين منفذهاي باريك به مناطق مختلف شهر رسيد. تهران دارد خاصيت اسفنجي خود را از دست مي دهد. تهران به دليل وجود بزرگراههاي بي پايان شهري، مسدود و بي منفذ شده است.
ممكن است عده اي بگويند بزرگراهها فواصل را كم كرده اند. اگر در گذشته براي رفتن از چهار راه پارك وي تا ميدان گلها نياز به طي چهل دقيقه مسير داخل شهري بود،  امروزه همان مسير در عرض يك ربع ساعت طي مي شود. آري، اما اين كاستن فاصله به چه قيمت بوده است؟ به قيمت از بين بردن بافت شهري، به قيمت از بين بردن امكان پياده روي در شهر و بنابراين به قيمت افزايش ترافيك در محله هاي گوناگون. و حتي اگر اين بزرگراهها امروز فاصله هاي دور شهر را به هم نزديك كرده باشند، آيا ده سال ديگر هم مي توان اين مطلب را با اطمينان كامل بيان كرد؟
تعداد خودرو در شهر دارد بيش از حد زياد مي شود و يكي از عوامل اين افزايش خودروي شهري ساخته شدن بزرگراههاست. اين واقعيت ندارد كه با ساخت چند بزرگراه مشكل حمل و نقل حل مي شود؛ اين مشكل با شدتي چند برابر به پنج يا ده سال بعد موكول مي شود... هر قدر در شهر امكانات براي تردد خودرو بيشتر شود، بر تعداد خودروها افزوده مي شود. هر قدر امكانات براي عابر پياده و پياده روي بيشتر شود، تعداد پياده در شهر بيشتر خواهد شد.
در شهر پاريس، بزرگراههايي در اطراف رود سن ساخته شد كه امروزه كاملا  مورد انتقاد شهرسازان و مسئولين شهر است. زيرا آنها به خوبي فهميده اند كه ساختن فضاي مورد نياز براي خودرو دامن زدن به مقدار خودرو در شهر و بنابراين افزايش آلودگي و ترافيك شهري است و همان بزرگراههايي كه تا دو سال پيش خلوت بودند، طي سال بسيار شلوغ مي شوند و بعد نياز به بزرگراههاي جديد و يا پهن كردن بزرگراههاي موجود خواهد بود. اگر بخواهيم كمي اغراق كنيم، شايد بتوانيم تصور كنيم كه تهران تا بيست سال آينده بيش از اين كه محل زندگي باشد محل عبور خواهد بود. زيرا افزايش تعداد بزرگراهها و خيابانهاي عريض باعث از بين رفتن بناها خواهد شد. شايد روزي برسد كه بزرگراهها به هم وصل شوند و صرفا يك يا دو رديف ساختمان بين دو بزرگراه ديده شود. مركز شهر كاملا  خالي شود، شهر به حومه برود و صرفا حومه شهر بماند بدون مركز. البته اين گفته مبالغه اي بود براي نشان دادن پارادوكس شهر و شهرسازي اي كه ما در آن قرار داريم. زيرا ما از يك طرف شهر مي سازيم كه در آن زندگي و كار كنيم... و از طرف ديگر شهر را به بيابان و بزرگراه، به محل عبور و نه محل زندگي و سكونت تبديل مي كنيم و آن را از بنا و ساختمان خالي مي كنيم.
حومه شهري مي سازيم كه شهر را متراكم نكنيم و براي دسترسي به آن حومه بزرگراه مي سازيم و براي ساختن اين بزرگراهها مركز شهر را از بين مي بريم، محله هاي مختلف شهري را ويران مي كنيم و بافت شهري را نابود مي كنيم. نام اين عمليات مخرب چيست؟
مهران تمدن

شهر
اجتماعي
اقتصادي
انديشه
خارجي
سياسي
شهري
علمي فرهنگي
ورزش
صفحه آخر
همشهري اقتصادي
همشهري جهان
|  اجتماعي   |   اقتصادي   |   انديشه   |   خارجي   |   سياسي   |   شهر   |   شهري   |   علمي فرهنگي   |  
|  ورزش   |   صفحه آخر   |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   شناسنامه   |   چاپ صفحه   |