ملي شدن صنعت نفت منافع مالي افرادي كه متعلق به «سرمايه داري وابسته» بودند و با واسطه مجالس قانونگذاري مي كردند را به خطر مي انداخت
|
|
گروه ايران، عبدالرضا تاجيك: «آقايان بايستي توجه كنيد كه هميشه وكيل نخواهيد بود و باز آقايان توجه كنيد بر فرض اينكه انشاءالله باز وكيل باشند هر دفعه ملت ايران با چنين روز عظيمي كه شايد نظير در تاريخ مشروطيت ايران نداشته باشد مقابل نمي شوند. . . مردم نگاه مي كنند ببينند اين اشخاصي كه در مجلس شوراي ملي به عنوان نماينده نشسته اند، اين ها آن مردي و مردانگي را دارند كه اين قيد و بند را از پا و دست ملت ايران بردارند يا خير؟» نطق سيدعلي شايگان در مجلس دوره شانزدهم از روزي كه ويليام نوكس دارسي تبعه انگلستان با تحصيل امتياز «نفت جنوب ايران» موجبات رسوخ سرمايه امپرياليستي به ايران را فراهم كرد، نگاه ايرانيان از افق هاي مالي و اقتصادي نفت به افق هاي سياسي آن معطوف شد و بدينسان در طول ساليان گذشته ملاحظات مربوط به نفت نه تنها در سرنوشت ايران تاثير گذاشت بلكه در نگرش قدرت هاي جهاني و تعيين مسير سياست هاي آنها نسبت به ايران موثر واقع شد و به اين ترتيب تصويب طرح قانون ملي شدن صنعت نفت در مجلس ايران كه مي توانست قاعده بازي در سطح جهان را بر هم بزند، دورنماي بسيار وحشت انگيزي را پيش روي كشورهاي امپرياليستي گشود.
بي دليل نبود كه «امانوئل شين دل» وزير وقت دفاع انگلستان گفته بود، «اگر به ايران اجازه داده شود كه در اين مبارزه پيروز گردد مصر و ساير كشورهاي خاورميانه تشويق خواهند شد از ايران پيروي كنند. اقدام بعدي ممكن است ملي كردن كانال سوئز باشد. »
از سوي ديگر ملي شدن صنعت نفت منافع مالي افرادي كه متعلق به «سرمايه داري وابسته» بودند و با واسطه مجالس، قانونگذاري مي كردند را به خطر مي انداخت زيرا هر امتياز تازه فرصت ديگري بود براي اشرافيت مالي تا هر چه بيشتر كشور را غارت كند.
به همين دليل تاريخ نفت ايران انباشته شد از قتل هاي سياسي، ترويج فساد و رشوه خواري، خريدن شخصيت هاي سياسي و دولتي، وابسته ساختن احزاب و سنديكاها و در نهايت كودتا و اين خود اشاره اي بود محجوبانه از يك افسانه. نفت نشان از آشفتگي ها و درگيري ها دارد. بدنامي دارد و عاقبت ندارد. نيروهاي پيشرو و آگاه جامعه ايران كه احساساتشان از واگذاري امتياز نفت به بيگانگان جريحه دار شده بود، با آغاز تحولات بين المللي و رشد و گسترش انديشه هاي عدالت طلبانه و جنبش هاي رهايي بخش موضوع ملي شدن صنعت نفت را در ادبيات سياسي جامعه ايران وارد كردند. دكتر محمد مصدق كه بي شك در اين مبارزات ملي نقش برجسته و غيرقابل انكاري را بر عهده داشت و با طرح قانون ملي شدن صنعت «نفت» در مجلس شوراي ملي مستقيما با دولت انگلستان درگير شده بود، آگاه بود كه براي تحصيل «استقلال ملي» بايد از وجود مجلسي توانمند و مردمي استفاده كند كه اين امر نيز بدون اصلاح قانون انتخابات و آزادي مطبوعات به ثمر نمي رسيد. لذا او آشكارا مي گفت: «بايد قانون آزادي مطبوعات و قانون اصلاح انتخابات عجالتا در مجلس تصويب شود. » به همين دليل برنامه دولتي را كه او به مجلس شوراي ملي ارائه داد، متضمن دو ماده بود. يكي اجراي قانون ملي شدن صنعت نفت و ديگري اصلاح قانون انتخابات مجلس و شهرداري ها.
آغاز ماجرا
پس از آنكه «سرگي كافتارادزه» معاون وزارت خارجه شوروي، براي گرفتن امتياز نفت شمال ايران در شهريور ۱۳۲۳ به تهران آمد، دكتر مصدق، نماينده تهران در نطقي در جلسه علني مجلس شوراي ملي ضمن مخالفت با دادن هر امتيازي به بيگانگان، از نظر اقتصادي و سياسي گفت: «تفكيك مسائل سياسي از اقتصادي مشكل است و اين دو سياست با هم همبستگي تام دارد، هر كجا اقتصاد صدق كند، سياست هم غالبا صادق است. »
در چنين اوضاع و احوالي بود كه او طرح دوفوريتي خود را به مجلس ارائه كرد كه ماده اول آن متضمن ممنوعيت هرگونه مذاكره رسمي يا غيررسمي به منظور اعطاي امتياز نفت بود. مصدق در سخنراني خود از دولت خواست تا وزارتخانه خاصي را براي نفت ايجاد كند و يك «وزير صاحب عقيده و كاردان» براي آن در نظر بگيرد و «به استخراج نفت به دست خود ما» اهميت قائل شود. بر همين اساس بود كه مجلس شوراي ملي در مصوبه اي با ابطال موافقتنامه احمد قوام نخست وزير ايران و سادچيكف نماينده شوروي، چند حكم كلي تري را در آن گنجاند. «ممنوعيت مطلق واگذاري امتياز نفت به خارجيان» و «الزام دولت به استيفاي حقوق ايران از نفت جنوب. » در هر حال در راستاي موازنه در سياست نفتي ايران، دولت در برابر ماموريتي ناخواسته قرار گرفت. مذاكره با شركت نفت جنوب آغاز شد كه نتيجه آن تصويب موافقتنامه اي تحت عنوان «لايحه نفت» يا قرارداد الحاقي گس - گلشائيان بود. مجلس بار ديگر در مقابل لايحه اي قرار گرفت كه آن لايحه «براي استيفاي حقوق ايران» كافي نبود لذا كميسيون مخصوصي كه براي بررسي مسئله نفت در مجلس شانزدهم تشكيل شده بود با «لايحه نفت» مخالفت كرد. در آن زمان فرمول تنصيف منافع، معروف به اصل پنجاه - پنجاه در ونزوئلا مطرح بود.
همچنين اين كميسيون با پيشنهاد پنج تن از اعضاي يك سازمان سياسي كه به تازگي توسط بيست تن از نمايندگان گروه هاي مختلف در منزل دكتر مصدق تشكيل شده بود، مخالفت كرد. در پيشنهاد سيد ابوالحسن حائري زاده، الهيار صالح، سيدعلي شايگان، محمد مصدق و حسين مكي آمده بود: «به نام سعادت ملت ايران و به منظور كمك به تامين صلح جهاني، امضاكنندگان زير پيشنهاد مي نماييم كه صنعت نفت در مناطق كشور بدون استثنا ملي اعلام شود، يعني عمليات اكتشافي، استخراج و بهره برداري در دست ملت ايران قرار گيرد. »
با رد «لايحه نفت» جنبش مردم ايران وارد مرحله تازه اي شد و شعار «همه چيز براي ملي شدن نفت» در سراسر كشور طنين انداز شد. دكتر حسين فاطمي، خليل ملكي و چند تن ديگر از روزنامه نگاران كه معتقد بودند ملي شدن صنعت نفت تنها راه استيفاي حقوق ايران است با ايراد سخنراني و نوشتن مقاله، مردم را نسبت به اهميت مبارزه اي كه در پيش داشتند آگاه مي كردند. با نصب نوارهاي سه رنگ پرچم ايران بر سينه مردم كه روي آن شعار «نفت بايد ملي شود» نوشته شده بود و همچنين تظاهرات دانشجويان، نبرد براي ملي شدن نفت به اوج خود رسيد. در چنين اوضاع و احوالي، فشارها افزايش يافت. شاه كه در اين دوران پرتنش نگران اوضاع بود و تمايل داشت تا مسئله نفت هر چه زودتر حل شود رجبعلي رزم آرا رئيس ستاد ارتش را به نخست وزيري برگزيد. رزم آرا كه مخالف ملي شدن صنعت نفت بود در ملاقات با شاه براي انحلال مجلس و اعلام حكومت نظامي در صورت بهتر نشدن وضع توافق كرد و بدين ترتيب يك بار ديگر راه «زور بي كلام» با حضور يك نظامي در راس دولت آزموده مي شد. همان گونه كه در دوره پنجم و ششم مجلس شوراي ملي هر وقت لايحه اي از طرف دولت پيشنهاد مي شد و نمايندگان نمي خواستند به آن راي دهند، سرتيپ محمدخان درگاهي رئيس نظميه با حضور در مجلس باعث مي شد تا نمايندگان بدون بحث، لايحه را تصويب كنند. متعاقب اين تصميم و زماني كه كميسيون نفت مجلس در حال بررسي مسئله نفت بود، رزم آرا مورد سوءقصد قرار گرفت و به قتل رسيد. يك روز پس از قتل نخست وزير، كميسيون نفت به اتفاق آرا با تصويب اصل ملي شدن نفت، تقاضاي دو ماه تمديد كرد تا فرصت لازم براي بررسي كامل جوانب امر و چگونگي اجراي آن را داشته باشد. روز ۲۴ اسفند سال ۱۳۲۹ مجلس شوراي ملي ماده واحده پيشنهادي كميسيون نفت را به اتفاق آرا تصويب كرد. روز بيست و نهم اسفند نيز مجلس سنا راي مجلس شوراي ملي را تاييد كرد و بدينسان مردم ايران اولين مرحله نبرد براي ملي كردن نفت را با پيروزي به پايان رساندند.
آغاز كشمكش
با كشته شدن رزم آرا، مصدق كه نگران بود مبادا شاه از اختيارات خود استفاده و مجلس را منحل كند و اصل ملي شدن نفت به نتيجه نرسد، طرح نه ماده اي را براي اجراي اين اصل به تصويب كميسيون نفت مجلس رساند تا ملاك كار دولت در تعقيب اصل ملي شدن نفت قرار بگيرد.
در اين ميان انگليسي ها كه هنوز «خطر نبرد» را درك نكرده و بر آن بودند تا به همان شيوه گذشته عمل كنند، در مذاكرات خود همواره بر وجود قراردادهاي گذشته تاكيد مي كردند. به طوري كه سفير انگلستان در تهران در يادداشتي ضمن اعتراض به دولت ايران در حملات تهديدآميزي نوشت: «امتناع دولت شاهنشاهي از آغاز مذاكره و يا هر اقدامي از طرف آن دولت در اجراي قانون اخير به وسيله و عمل يك جانبه. . . عواقب بسيار وخيمي در برخواهد داشت. »
دكتر مصدق كه در اين زمان به نخست وزيري رسيده بود در مصاحبه مطبوعاتي خود گفت: «مجلس ايران هيچ وقت تعهد نكرده و نمي تواند هم تعهد كند كه حق وضع قوانين و مقرراتي كه به صلاح مملكت خود مي داند و جزو حاكميت ملت است از خود سلب كند...»
مصدق همچنين در ديدار «بازيل جكسن» نايب رئيس هيأت مديره شركت نفت انگليس و ايران از اين شركت خواست تا از مقاومت و ستيز در برابر قانون ملي شدن نفت خودداري كند. جكسن در مذاكره خود با نخست وزير ايران موضوع «نوعي ملي شدن» را مطرح كرده بود كه مصدق نيز در پاسخ بر وجود يك نوع ملي شدن آن هم «نوع واقعي» آن تاكيد كرده بود. با شكست مذاكرات، جكسن كه به شدت عصباني شده بود پس از بازگشت به لندن در جمع خبرنگاران مي گويد: «مادام كه حكومت فعلي در ايران بر سر كار است، هيچ اميدي به تجديد مذاكرات نيست. » انگليسي ها كه از ابتدا مصمم به حفظ سلطه انحصاري خود بر نفت ايران بودند تلاش خود را براي روي كار آوردن دولتي دلخواه آغاز كردند. به همين دليل دكتر مصدق با اين اعتقاد كه انگليسي ها در امر مذاكره كارشكني مي كنند اعلام كرد كه «آنان به غلط فكر مي كنند، حكومت بعد از وي به خواسته هاي آنان تن خواهد داد. » او كه در طول مدت مذاكرات حسن نيتي از طرف انگليس مشاهده نكرده بود، تصميم به قطع رابطه سياسي با انگلستان گرفت و روز سي ام مهر ماه ۱۳۳۱ دولت ايران رابطه سياسي خود را با دولت انگلستان قطع كرد.
|
|
از اين لحظه به بعد لندن خود را در مقامي نمي ديد كه به تنهايي با نهضت ملي شدن نفت برابري كند. پس يك راه چاره بيش نمانده بود: مشاركت دادن آمريكايي ها. دولتمردان آمريكايي كه پس از جنگ جهاني دوم به عنوان نيرومندترين كشور پيروز جهان شناخته مي شدند معتقد بودند «تامين نفت» به يك «برنامه مدون» نياز دارد. لذا سعي مي كردند از راه بانك بين المللي، فرمولي را جهت حل مسئله نفت ايران به دست بياورند. بر همين اساس دولت آمريكا با دو كشور ايران و انگليس وارد مذاكره شد تا شايد بتواند راهي بيابد تا صنعت نفت جهان با خطر مواجه نشود. جورج مك گي معاون وزير خارجه آمريكا در مذاكره با مصدق صراحتا بر اين مسئله تاكيد مي كند و مي گويد: «ما قصد نداريم به خاطر نجات ايران، سيستم دقيق و حساسي كه نيازمندي هاي حياتي نفت جهان را توليد و تامين مي كند دچار آشفتگي كنيم. » طرف آمريكايي كه گفت وگو با دكتر مصدق برايش هميشه جاذب و سرگرم كننده و گاه تكراري بود بر اين گمان بود كه «برخلاف ضرب المثل لنين كه مي گويد: براي پيشرفت دوگام به جلو، بايد يك گام به عقب رفت» دكتر مصدق، براي رفتن، يك گام به جلو و دو گام به عقب مي رفت. به دنبال مذاكرات مقامات آمريكايي با دولت ايران، آنان دريافتند كه تنها راه برون رفت از اين بحران كنار گذاشتن مصدق از صدر دولت است. جست وجوي راهي بهتر براي عملي كردن اين ايده در دستور كار كارگزاران آمريكايي قرار گرفت. با پيروزي محافظه كاران در انتخابات سال ۱۹۵۱ انگلستان و انتقال قدرت از حزب دموكرات به جمهوريخواه در آمريكا، انگليسي ها موفق شدند ژنرال آيزنهاور رئيس جمهور جديد آمريكا را متقاعد كنند كه حل مسئله نفت در دوره نخست وزيري مصدق به صورتي كه منافع آنها را تامين كند، امكان پذير نخواهد بود. لذا طرح براندازي مصدق به عنوان سهل ترين راه مقابله با كمونيسم و جلوگيري از سقوط ايران در دامان كمونيسم كه يكي از دغدغه هاي آمريكا بود، پذيرفته شد. مخالفان داخلي و خارجي نهضت ملي به زمان نياز داشتند تا شرايط لازم را براي وارد كردن ضربه نهايي فراهم كنند. به همين منظور تدابيري در چند جبهه طرح ريزي شد. از اين زمان به بعد دو دولت آمريكا و انگليس ضمن بررسي و تهيه طرح هاي مختلف براي سقوط دولت مصدق، بر لزوم به حركت درآوردن و متشكل كردن مخالفان نهضت ملي تاكيد كردند. بدينسان مقدمات طرحي تدارك ديده شد كه راهي پرخطر بود. متعاقب اين اقدامات فعاليت جناح دربار نيز شدت گرفت. ابراهيم خواجه نوري كه سردسته مخالفان در مجلس سنا بود؛ با طرح اين مسئله كه «رنجش دولت هاي غرب براي ايران خطرناك است»، سياست دكتر مصدق را شكست خورده و ناموفق ارزيابي كرد. جمال امامي نماينده مجلس نيز در سخنان خود علنا به مخالفت با مصدق پرداخت و با خودداري از شركت در جلسات مجلس به همراه ديگر همفكرانش موجبات ناكارآمدي مجلس را فراهم كرد.
مصدق كه در مقابل كارشكني تعدادي از نمايندگان مخالف با شيوه آبستراكسيون مواجه شده بود از مجلس بيرون آمد و در برابر جمعيتي كه در ميدان بهارستان گرد آمده بودند در سخناني گفت: «مجلس همين جاست كه شما مردم وطن پرست جمع شده ايد نه آن جايي كه يك عده مخالف با مصالح مملكت جمع مي شوند. » او كه خود را درگير در دو جبهه داخلي و خارجي مي ديد سعي كرد با ارائه لوايحي ضمن افزايش اختيارات خود امكانات مخالفان داخلي را محدود كند. شاه كه در اين دوران تنها به تثبيت موقعيت خود مي انديشيد و به دليل اينكه «هميشه طرفدار اشخاص ضعيف و متعلق و بي شخصيت بود» و از طرف ديگر چون «نمي خواست مبارزه ملي معنا پيدا كند» سخت از مصدق نگران بود. اين نگراني به جايي رسيد كه مصدق در پيامي به شاه گفت كه «بيش از اين نمي تواند روش خصمانه شاه و دربار را تحمل كند و استعفا خواهد داد. »
او همچنين در پيامي به مردم گفت: قبل از نهضت اخير كه سياست خارجي در امور مملكت دخالت مي كرد، هيچ گونه اختلاف اساسي بين دربار و دولت هاي وقت وجود نداشت و اين اختلافات پس از ملي شدن صنعت نفت به وجود آمده است. اميدوارم مجلس شوراي ملي هر قدر زودتر تكليف گزارش هيأت هشت نفري حل اختلاف را معلوم كند و به روح قانون اساسي مفهوم حقيقي خود را بازگرداند تا هيچ وقت بين دربار و دولت ها جاي اختلاف نباشد در مملكت مشروطه براي اينكه مقام سلطنت محفوظ و مصون از تعرض باشد، پادشاه مسئول نيست، به همين جهت است كه گفته اند: «پادشاه سلطنت مي كند نه حكومت. » با انتشار پيش نويس قانون اصلاح انتخابات، دولت متهم شد كه مي خواهد مجلس را فلج كند و آن را به تعطيل بكشاند. مصدق نيز در مقابل، اين گمان را كه او درصدد تعطيل كردن مجلس است بي اساس دانست. همچنين لايحه تمديد اختيارات نخست وزيري با واكنش تند تعدادي از نمايندگان مواجه شد و آن را «مخالف و مباين مسلم اصول قانون اساسي و صلاح مملكت و دولت ارزيابي كردند. »
اما مصدق در دفاع از اقدامات خود مي گويد:
«من نمي گويم كه لوايح قانونيم جامع تمام محاسن و فاقد تمام معايب بود، ولي مي خواهم عرض كنم كه تنظيمشان علتي جز احتياجات مملكت نداشت و در تصويبشان نظريات شخصي به كار نرفته است. با اين اختيارات بود كه توانستم با محاصره اقتصادي و نبودن عايدات نفت و پرداخت مخارج دستگاه نفت كه بار بودجه دولت شده بود و عدم تسلط بر قواي مملكتي و مبارزه با عمال بيگانه در داخل كشور قريب دو سال و چهار ماه به كار ادامه دهم. . . چون سياست خارجي از مراجع بين المللي و توطئه هاي داخلي نتيجه نگرفت، زمينه سقوط دولت را به دست مجلس فراهم كرد، به اين معنا كه عده اي از نمايندگان موافق با دولت حاضر شدند بر عليه دولت راي بدهند و دولت را در مضيقه بگذارند كه خود استعفا دهد و اگر نداد، استيضاح كنند و آن را به واسطه نداشتن راي ساقط نمايند... سقوط دولت به هر يك از دو طريق سبب مي شد كه نهضت ملي ايران به خودي خود خاموش شود و هدف ملت ايران به دست دولتي كه حتما رهبر نهضت ملي نبود، از بين برود و ديگر هيچ وقت كسي دم از آزادي و استقلال نزند و ملت ايران براي هميشه زير بار استعمار بماند. » او همچنين در مقابل مخالفان در سخناني كه از راديو پخش مي شد گفت: «نه داعيه تجاوز به حقوق خلق را دارم و نه شايسته است كه از طرف دوستان همقدم آماج يك چنين تير تهمتي واقع شوم. »
با نشر و گسترش زمزمه هاي مخالف با اقدامات اصلاحي مصدق، همراه با تبليغات و كارشكني ها و ايجاد تشنج در طبقات مختلف مردم، فعاليت كودتاگران براي تضعيف هرچه بيشتر دولت شدت گرفت. افراد و گروه هاي وابسته به دربار با استفاده از امكانات تبليغاتي و پخش شايعات به خصوص خطر به قدرت رسيدن حزب توده، نفتخواران را ياري مي دادند. به روايت «سيا» چهل و پنج هزار دلار به صاحب يك موسسه مطبوعاتي پرداخته شد تا خود را با جريان كودتا همساز كند. همچنين در تاريخچه عمليات پنهاني سيا آمده است، مخالفان دولت به ترساندن شخصيت هاي موجه تهران توجه خاصي داشتند. از همين رو به نام حزب توده دست به تبليغات سياه مي زدند و مطالبي منتشر مي كردند كه در آنها شخصيت ها تهديد مي شدند كه اگر با مصدق مخالفت كنند به طرز وحشتناكي مجازات خواهند شد، به نام حزب توده تلفن هاي تهديدآميزي به برخي از آنها زده مي شد و به خانه يكي از اين افراد نيز بمبي انداخته شد.
مترسك كمونيسم
دكتر مهدي حائري يزدي كه چندين مرتبه به عنوان پيغام بر، پيام آيت الله بروجردي را به مصدق منتقل كرده بود در خاطرات خود مي گويد: . . . درست صبح روز ۲۸ مرداد [۱۳۳۲] بود. آقاي بهبهاني به من گفتند «فلان كس، شما مي دانيد كه شاه از مملكت رفته بيرون؟» گفتم «بله. من شنيدم. » گفتند «مي دانيد كه صحبت جمهوري است؟» گفتم «اين هم گه گاهي به گوشم خورده. » گفتند «من از شما يك خواهش دارم. آن اين است كه من استدعا مي كنم شما همين امروز صبح برويد به قم» -. . . - پيش آقاي بروجردي و از طرف من بگوييد كه آقا، مملكت در شرف اضمحلال است. در شرف از بين رفتن است، براي اينكه صحبت جمهوري اين مملكت است. شاه رفته بيرون و همين امروز و فرداست كه اصلا تمام اوضاع و احوال مملكت به هم بخورد.
اصلا مملكت ديگر مي افتد آن طرف پرده آهنين. ديگر اصلا نه اسمي از دين خواهد بود، نه اسمي از ايشان، نه اسمي از مرجعيت، نه اسمي اصلا از اصل دين. اصلا كمونيستي مي شود. مملكت مي رود پي كارش. اين رابايد ايشان هر چه زودتر يك فكري بكنند. گفتم «چه فكري؟» گفت «يك دست خطي، يك حكمي صادر بكنند كه بالاخره مردم آگاه بشوند از اين حقيقت. بيايند جلوي توده اي ها را بگيرند. خلاصه نگذارند كه مملكت كمونيست شود. » گفتم «. .. اگر آقاي بروجردي، بعد از اينكه اين پيغام را از بنده از سوي شما شنيدند، به من گفتند بسيار خب، ولي نظر خودت چيه؟ اجازه مي دهيد كه من نظر خودم را هم به آقاي بروجردي بگويم؟». . . گفتم «به نظر بنده به هيچ وجه نمي آيد كه مملكت ايران با رفتن شاه كمونيست بشود. ممكن است، حداكثر اكثرش ممكن است جمهوري شود، ولي جمهوري ملازم و يا مساوي با كمونيستي نيست. . . آن وقت خب يكي از مطالبي كه [آقاي بهبهاني] به من گفت [اين بود كه] دكتر فاطمي نطق كرده كه بله آخرين پايگاه استعمار كه شاه بود از مملكت رفت. به [آقاي بهبهاني] گفتم «حالا وقتي كه آقاي بروجردي يك چنين حكمي كه جنابعالي پيشنهاد مي كنيد صادر بكند، شما راضي هستيد كه دكتر فاطمي بيايد و بگويد كه بله آخرين پايگاه استعمار انگليس حكم صادر كرده؟. . . . »۲
طرفداران شاه و دربار كه معتقد بودند: «دولت دكتر مصدق بيش از اين نمي تواند دوام بياورد. »۳ يك طرح دقيق و حساب شده را به مورد اجرا گذاشتند. روز نهم اسفند ۱۳۳۱ عده اي در حمايت از شاه به خانه نخست وزير حمله بردند. بدين ترتيب اين واقعه كه به منظور سرنگوني دولت قانوني و منتخب مجلس صورت گرفت سرآغاز مرحله جديدي از مبارزات ملي شد. هدف آنان از استفاده از عده اي لمپن هوادار شاه اين بود كه مردم را وادارند تا آن چيزي را كه مجلس هنوز جرات بيانش را نداشت به زبان بياورند. متعاقب اين حوادث در شيراز اجتماع مردم كه به حمايت از دكتر مصدق برگزار شده بود توسط مخالفان بر هم خورد و مركز حزب ايران و اداره چهار مورد حمله واقع شد و عده اي مجروح شدند و مهاجمان نقاطي را به آتش كشاندند. اين درگيري ها در شهرهاي ديگر نيز اتفاق افتاد به گونه اي كه در برخي مناطق حكومت نظامي اعلام شد. گرفتاري هاي مصدق در داخل بيش از آن بود كه بتواند گامي فراتر نهد.
|
|
شاه و دربار سعي كردند با خريد نمايندگان مجلس تازه تاسيس دوره هفدهم آخرين ضربه را بر نهضت ملي وارد سازند. دكتر حسين فاطمي وزير خارجه در ملاقات با شاه كه در راستاي حل اختلاف ميان دولت و دربار انجام شد، او را به عدم دخالت در امور دولت توصيه كرد و عواقب در افتادن با مصدق را به وي گوشزد كرد. همزمان با اين اقدامات مخالفان سعي كردند با انجام يك رشته عمليات، زمينه لازم را براي طرح عدم كفايت نخست وزير فراهم كنند. ربايش و قتل سرتيپ محمود افشار طوس رئيس شهرباني كشور با هدف ايجاد احساس عدم امنيت و هرج و مرج در كشور انجام شد و اين گونه بود كه هندرسن سفير آمريكا در تهران در گزارشي موقعيت دربار و مصدق را در نتيجه حوادث اخير تضعيف شده ارزيابي كرد. مصدق كه عرصه عمل براي او تنگ شده بود تصميم گرفت «كاسه گرم تر از آش نشود و سرنوشت مملكت را به دست مردم بسپارد»، لذا ضمن دعوت از مردم براي شركت در يك همه پرسي در پيامي گفت: «قانون ها، مجلس ها و دولت ها همه براي خاطر مردم به وجود آمده، نه مردم به خاطر آنها وقتي يكي از آنها را نخواستند مي توانند نظر خود را درباره آن ابراز كنند.»
اين مقاومت مي توانست سرآغاز حركتي براي بسيج و تجهيز مردم بر ضد دشمن باشد اما حاكميت فضاي مخاصمه، تنش، غوغاگري و هيجان بر فضاي سياسي جامعه جايي از آينده نگري و مصلحت جويي باقي نگذاشت. «سران نهضت ملي ما به سياست استعماري قرن نوزده خوب آشنا بودند و پيروزي هاي اوليه نهضت كه الهام بخش نسل هاي آينده خواهد بود، ناشي از همان آشنايي مي باشد اما متاسفانه سران نهضت به فنومن ها يا فعل و انفعال هاي نويني كه پس از جنگ اول جهاني و به خصوص پس از جنگ دوم به وجود آمده بود آشنا نبودند. فقدان ايدئولوژي به معناي فقدان محك و ملاكي براي شناسايي مسائل مشكل و بغرنج بين المللي بود. . .
مردم همواره وظيفه خود را انجام مي دادند و رهبران خود را در مسند حكومت مي نشاندند ولي باز هم بي بند و باري و بي نقشگي وضع را متزلزل مي كرد. . . يك سازمان ملي كه حامي نهضت باشد و بتواند از نيروهاي وفادار و فداكاري كه در سرتاسر كشور بودند در موقع لازم استفاده كند وجود نداشت. تكيه رهبري نهضت به دستگاه دولتي فاسد و منحطي بود كه افزار قابل اعتمادي براي نهضت نبود. . . بارها يادآوري گرديد كه از اين همه نيروهاي اجتماعي به شكل حزب بزرگ استفاده شود. . . ميليون ها نفر توده مردم، حاضر به كمك بودند و هزاران هزار روشنفكر و كارشناس ميل داشتند مجانا خود را در خدمت نهضت قرار دهند ولي مجرايي وجود نداشت كه رهبري بتواند از انرژي و فكر اين همه نيروهاي اجتماعي استفاده كند و بالنتيجه در موقع لازم اين نيروهاي پرارزش به كلي عاطل و باطل ماندند. »۴
شعار، ناسزا، افشاگري، مبارزه طلبي و در نهايت قتل و ترور از مشخصه هاي بارز آن دوره شد و بدين طريق طرح كودتا چنان سريع و آسان به انجام رسيد كه لوي هندرسن سفير آمريكا در تهران نيز در گزارش خود نتوانست اظهار شگفتي خود را پنهان كند.
پي نوشت:
۱ - ورنون والترز - مترجم مك گي معاون وزارت خارجه آمريكا
۲ - خاطرات دكتر مهدي حائري يزدي - نشر كتاب نادر - ص ،۴۸ ،۴۹ ۵۰
۳ - علي سهيلي سفير ايران در لندن
۴ - خليل ملكي - نهضت ملي ايران و عدالت اجتماعي - ،۱۵۵ ،۱۵۶ ۱۵۶