سه شنبه ۱۹ فروردين ۱۳۸۲ - سا ل يازدهم - شماره ۳۰۱۶ - April.8,2003
معلولين
Front Page

مقدمه اي بر
جامعه شناسي خانواده در ايران
008160.jpg
دراين مقاله سعي بر آن است تابه مختصات و تغييرات خانواده در ايران پرداخته شود. بيش از نيم قرن پيش، خانواده پهناور «پدرسالاري» صورت رايج نظام خانوادگي در ايران بود. حمايت پدري ،فرزندان را نه فقط به هنگام خردسالي شامل مي شد بلكه حتي پس از ازدواج، اين حمايت بر همسر و كودكان نيز سايه مي گسترد. گذشته از مذهب و سنن مشترك و يا احترام مطلق به پدر و مهتر خاندان كه افراد پرشماره (پرجمعيت) يك خانواده را به هم مي پيوست، خانواده واحد اقتصادي بود كه زير نظر مدير خانواده يعني پدر هدايت مي شد و همگي با همياري هم توليد مي كردند و حاصل رنج خويش را مصرف مي كردند. اوقات بيكاري را غالبا درون خانه با هم به سر مي بردند. خانه هم كانون الفت زن و شوهري بود و هم كودكان را پرورش مي داد. با وجود روابط صميمي ميان اعضاي خانواده، تكيه نظم خانواده قديم بر پدر و اعقاب ذكور او بود. به مادران و دختران او از حقوق و امتياز حظي كمتر مي رسيد. نام پدر نشان و عنوان خانواده مي شد و منزل وي سكونتگاه خانوادگي را تشكيل مي داد.
براثر تحولات اقتصادي، اجتماعي و سياسي و فكري، خانواده دچار تغييراتي شد. جامعه به تدريج از الگوي جامعه كشاورزي به صنعتي تغيير يافت. بنابراين هم كاركردها و هم اقتدار خانواده، همراه با آن دگرگون شد. عمده ترين پيامد و نتيجه حركت از خانواده سنتي روستايي به خانواده شهري و صنعتي جديد، تحول از نظام خويشاوندي گسترده به خانواده هسته اي بود. براثر اين تغييرات، خانواده از حالت يك واحد توليدي و مصرفي به يك واحد مصرفي تبديل شد. ديگر نيازي به استفاده از تعداد بسيار فرزندان و اعضاي ديگر خانواده وسيع وجود نداشت تا در كار خانوادگي به صورت دسته جمعي شركت كنند. توليد اقتصادي از خانواده به كارخانه منتقل شد و مؤسسات اجتماعي نقش تربيت و پرورش متخصصان را برعهده گرفتند. پيوندهاي خانوادگي به چند دليل سست و ضعيف شد از جمله اين دلايل مي توان به جابجايي جغرافيايي فرد در جامعه شهري و استفاده از گروه هاي رسمي براي حل مسائل و مشكلات به جاي گروههاي خويشاوندي و سنتي، به دست آوردن پايگاه اكتسابي از طريق كار و تلاش و تحصيلات اشاره كرد.(۱)
انواع خانواده در جامعه امروزي ايران
براساس يكسري عوامل از قبيل نوع معيشت (شهري يا روستايي)، شغل رئيس خانوار، بعد خانوار، طرز انتخاب همسر، ميزان وابستگي به شبكه خويشاوندي و نقش زن و مرد مي توان حداقل چهار نوع خانواده در جامعه ايران امروز يافت:
۱- خانواده زن و شوهري: خانواده اي كه از زن و شوهر بدون فرزند يا زن و شوهر با فرزندان مجرد تشكيل شده است. اين شكل خانواده در ايران اكثريت دارد. براي اين شكل مي توان انواع و تقسيم بنديهايي هم يافت.
۲- خانواده پدري توسعه يافته: عبارت از خانواده زن و شوهر اصلي با فرزندان و نوادگان مي باشد. پدر و مادر، امور خانواده را برعهده دارند و پسرها، عروسها و نوه ها از آنها اطاعت مي كنند. اگر پدر به علت كبرسن نتواند اين وظايف را انجام دهد پسر ارشد جاي آنها را مي گيرد. مرد در اين خانواده نقش برتري دارد و تعهدات اجتماعي زياد است.
۳- خانواده با ملحقات: عبارت از خانواده هايي است كه يك خانواده هسته اي اصلي به اضافه خويشان و بستگان (پدر و مادر، خواهر، برادر و ساير خويشان) تشكيل شده است.
۴- خانواده از هم گسيخته:  خانواده اي است كه به علت وقوع طلاق يا فوت يكي از دو همسر به صورت ناقص درآمده و مرد يا زن با فرزندان مجرد خود زندگي مي كند.(۲)
شكل مالكيت زمين و سيستم بهره برداري، مهاجرت از روستا به شهر و آمدن صاحبان برخي مشاغل از شهربه ده موجب تغييراتي در خانواده شده است. دگرگوني خانواده ايراني در طول زمان آرام و كند اما مستمر و قاطع بوده است. خانواده ايراني امروزه در بحبوحه تحول و به اصطلاح جامعه شناسان در مرحله انتقالي قرار دارد.(۳)
فصل چهارم پژوهش منوچهر محسني تحت عنوان بررسي آگاهيها، نگرشها و رفتارهاي اجتماعي- فرهنگي در ايران به نگرش درباره ازدواج و خانواده، هنجارها و ارزشهاي آن اختصاص دارد. تغيير و تحولات خانواده ايراني را در مواردي از قبيل هرم قدرت در خانواده، نحوه اعمال قدرت، مردسالاري، روابط نسلها و تنظيم خانواده، مي توان در اين تحقيق يافت:
۱- هرم قدرت در خانواده
فرضيه مطرح شده در اين مورد اين است كه آيا خانواده هاي ايراني دچار آنچه پارسونز در جامعه صنعتي مي بيند شده اند. پارسونز، نگران بي هنجاري، بي سازماني و آشفتگي در خانواده هاست. به نظر او گذر از خانواده پدر سر(patriarchal )و افقي شدن مستمر و بي وقفه هرم قدرت در خانواده موجبات بسط فرايند دموكراسي بي حد و حصر را فراهم ساخته است. پدر چنان به ديگر اعضا نزديك شده است كه همانند يك دوست به حساب مي آيد. گاه فرزندان محورند، گاه خانه هيچ كانون يا محوري ندارد، هركس در انديشه خويش است. خانواده هاي ايراني از اين نظر در چه وضعي قرار دارند؟ شاخصهاي سنجش اين موضوع بدين قرارند:
الف) تصميم گيري و فرايند آن در خانه
ب) نحوه اعمال قدرت
ج) مردسالاري و بقاياي آن
در مورد تصميم گيري و فرايند آن سؤال بدين گونه مطرح شده است: در خانواده شما معمولا چه كسي تصميمات اصلي را مي گيرد؟ نتيجه به دست آمده نشان مي دهد كه زن و شوهر (۳۷ درصد)، پدر (۵/۳۵ درصد) و تمام افراد خانواده (۷ درصد) تصميم مي گيرند. كاهش قدرت مرد در خانواده پيداست. دوران پدر سري و مردسالاري روبه سپري شدن نهاده است. بسط آموزش و بسط دموكراسي كاهش قدرت انحصاري مردان را نويد مي دهد. اگر نيمي از جمعيت بي سواد، پدر را تنها محور خانواده مي دانند، تحصيلكردگان در سطح عالي فقط در حد (۱۴ درصد) بر اين عقيده اند. بنابراين با فرايند مستمر توسعه آموزش، شاهد كاهش قدرت مردان و در نتيجه تقسيم اقتدار در خانه هاي ايراني خواهيم بود.
ب) نحوه اعمال قدرت
در كانون خانواده كودك هنجارها، ارزشها، آداب و رسوم را فرامي گيرد. خانواده شيوه هاي متفاوتي را براي تربيت كودك بر مي گزيند، يا تنبيه و تحميل است كه گرچه نتيجه سريع حاصل مي شود اما به يقين راه درستي نيست و كودك كه بزرگسال آينده است نسبت به هنجارهاي جامعه بدبين مي شود. يا راه گفتگو و آموزش است كه گرچه طولاني است اما در نهايت فرد شخصيتي سالم مي يابد.
سؤال مطرح شده در اين مورد براي سنجش نحوه اعمال قدرت بدين صورت است: آيا با تنبيه بدني فرزندان موافقيد؟ نتايج به دست آمده نشان مي دهد كه اكثريت قاطع جامعه ايراني (۲/۹۲ درصد) مخالفان تنبيه هستند. از بين متغيرهاي مورد سنجش (سن، جنس، درآمد، تحصيلات، تأهل) متغير حساس سواد تأثير معناداري دارد. به بيان ديگر، تحصيلات، ديواري بلند از اين نظر بين انسانها پديد مي آورد. بسط آموزش، نويد از آينده اي دارد كه در آن تنبيه مفهومي نادر است. بي سوادي در برابر سواد ابتدايي موجبات ۳برابر شدن انديشه هاي موافق در امر تنبيه است (۱۲% در برابر ۵/۴ درصد) با افزايش تحصيلات نظريات و عقايد نيز دگرگون مي شود تا آنجا كه فقط ۳ درصد دارندگان تحصيلات عالي تنبيه را مفيد مي دانند. به نظر مي رسد كه در آينده با خانواده هايي مواجه خواهيم شد كه در آن هرم قدرت هر روز بيشتر افقي مي شود و گفتگوي بين نسلها، هنجاري پذيرفته خواهد بود.
ج) مردسالاري
سومين شاخص در شناخت ويژگي هاي خانواده ايراني مردسالاري است. سؤالات مطرح شده اين است كه آيا هنوز مرد بودن حايز اهميت است؟ آيا هنوز در خانواده هاي ما، پسر بودن با رجحان خود به خود مترادف است؟ پاسخ ها نشان از جامعه اي دارد كه در آن، آپارتايد جنسي يعني پذيرش پايگاهي برين و بي هيچ تلاش براي پسران و مردان روبه افول است. بنابراين حدود نصف جمعيت (۸/۴۶ درصد) با اين رجحان مخالفند و به نظر آنان پسر يا دختر بودن حتي به عنوان فرزند اول، چندان حايز اولويت نيست. به طور كلي، جامعه ايران، در اين مورد، به سوي نزديكي دو جنس و رفع تبعيض پيش مي رود و ديگر زن، جنس دوم نيست و خانواده ها از داشتن دختر احساس حقارت نمي كنند و ديگر برتري افراد براساس جنسيت نيست بلكه ملاك، تلاش، كوشش و لياقت افراد است.
۲- روابط نسلها
با پيدايش شهرهاي بزرگ و زندگي در آپارتمان هاي كوچك، نومكاني و تحرك بي سابقه جغرافيايي شاغلان جوان، آنان را از سالمندان و والدين دور مي سازد و افراد ترجيح مي دهند كه بيشتر در درون نسل خود زندگي كنند. از طرف ديگر، همراه با تغييرات سريع جامعه، به ناچار ارزش  ها، رسوم، عادات و دانستنيها هم تغيير مي كند و نسلها از هم فاصله مي گيرند. سؤال بدين گونه مطرح شده است كه پدر و مادر پس از ازدواج فرزندان بهتر است كجا زندگي كنند؟ نتايج نشان مي دهد كه (۷/۵۷ درصد) از افراد با جدايي از فرزندان موافقند، ۲۰ درصد با اين نظر موافقند كه خانه هاي سالمندان هنوز در جامعه ما جايگاهي ندارد. زندگي با فرزندان را فقط ۵/۲۲ درصد از جمعيت نمونه شيوه مناسب مي دانند. بي تصميمي و تعليق تصميم به شرايط را ۶/۱۸ درصد از افراد مناسب مي دانند. متغيرهاي مورد بررسي نشان مي دهد كه به نظر جوانان بايد به شرايط انديشيد و چنانچه شرايط مناسب باشد همگي با هم زندگي كنند. با كاهش سن نسبت تعليق تصميم به شرايط افزوده مي شود. ازسوي ديگر، آموزش و سواد، متغير معني داري است و با افزايش آن، هم تعليق تصميم به شرايط افزايش مي يابد و هم نوسرايي به عنوان يك هنجار، پذيرش عام مي يابد. آنان كه تجربه زندگي مشترك را دارند، به مراتب بيش از مجردان بر جدايي تأكيد مي ورزند. به نظر مي رسد كه با افزايش درآمد، دو تغيير در انديشه ها رخ مي دهد: از سويي گرايش به تعليق تصميم گيري به شرايط افزايش مي يابد، از سوي ديگر، به موازات روند نخست، زندگي با فرزندان و گرايش به آن رو به كاهش مي نهد. بنابراين ملاحظه مي گردد كه با جامعه اي روبه رو هستيم كه در آن، هنجارهايي نو به وجود مي آيد كه نومكاني يكي از آنهاست.
شاخص دوم سنجش روابط نسلها، جدايي حريم هاست؛ براي شناخت و اندازه گيري مناسبات ميان نسلي از شاخص گرايش به پذيرش نصايح مادران و پدران در دو زمينه اساسي تربيت فرزندان و انتخاب دوست استفاده شده است. درباره تربيت فرزندان سؤال شده است كه آيا با اظهار نظر پدر و مادر در تربيت فرزندان پس از ازدواج موافقيد؟ نتايج نشان مي دهد كه جامعه آرام آرام به سوي استقلال زوجهاي جوان پيش مي رود و در ميانه راه قرار دارد (۸/۴۹ درصد موافق در برابر ۸/۴۳ درصد مخالف). جالب آن است كه تقريبا تمامي متغيرهاي تحقيق نيز بي تأثيرند. به بيان ديگر نظر درباره پذيرش يا عدم پذيرش رأي والدين تابع تحصيل، سن، جنس، درآمد و تأهل نيست. ميزان پذيرش نظر والدين درباب گزينش دوست براي فرزندان، پيامي ديگر با خود دارد. در پاسخ به اين سؤال كه آيا با اظهار نظر پدر و مادر در انتخاب دوست فرزندان موافقيد؟ جامعه مورد مطالعه، اتفاق نظر نسبي دارد. بيش از ۹۰ درصد جواب موافق دارند.
۳- تنظيم خانواده
اين موضوع از دو روزنه و با دو سؤال مورد بررسي قرار گرفته است:  نخست پرسيده شده كه به نظر شما بهتر است يك زن و شوهر چند بچه داشته باشد؟ سپس اينكه آيا با اجراي برنامه تنظيم خانواده در كشور موافقيد؟ نتايج روشن است. جامعه اي در برابر ما قرار گرفته است كه بر بي فرزندي، تك فرزندي و تعدد فرزندان نظر ندارد. همه متغيرها در جهت بسط اين آرمان عمل مي كنند. زنان بيش از مردان به تنظيم خانواده فكر مي كنند. جوانترها بيشتر از سالمندان بر يك فرزند تأكيد مي كنند. سواد عامل تعيين كننده اي در كاهش مواليد است. تجربه ازدواج نيز عامل مهمي در تحديد مواليد به شمار مي آيد.
نتيجه اينكه سيماي خانواده امروزي در ايران، خانواده اي است كه در آن هرم قدرت روبه افقي شدن نهاده است و تصميم گيران خانه مرد و زن هستند و ديگر مرد بودن دنياي متفاوتي، با امكانات و اعتبار متمايز محسوب نمي شود. اين خانواده به نومكاني رأي مي دهد. با اظهار نظر پدر و مادر در امور فرزندان پس از ازدواج موافقت چنداني ندارد، با اظهار نظر پدر و مادر در گزينش دوست براي فرزندان كاملا موافق است، تعدد فرزندان و بي فرزندي را نمي پسندد و با اجراي برنامه تنظيم خانواده موافق است.
علي شريفي
كارشناس ارشد جامعه شناسي
پانوشتها:
۱- بروس كوئن (۱۳۸۰)، مباني جامعه شناسي، ترجمه غلام عباس توسلي و رضا فاضل، تهران انتشارات سمت، ص ۱۷۸.
۲- ساروخاني، باقر (۱۳۷۴)، جامعه شناسي خانواده، تهران، انتشارات اطلاعات، ص ۵۴.
۳- بهنام، جمشيد و راسخ، شاپور (۱۳۴۴). مقدمه اي بر جامعه شناسي ايران، سازمان انتشارات و خدمات فرهنگي ايران، مك گروهيل. ص ۹۴.
۴- محسني، منوچهر (۱۳۷۹)، بررسي آگاهيها، نگرش ها و رفتارهاي اجتماعي- فرهنگي در ايران تهران، انتشارات گلبان شوراي فرهنگ عمومي كشور، صص ۱۰۶-۹۸.

آشنايي با زندگي نابينايان
008165.jpg
پديده ديدن و تجربيات ديداري يكي از شگفتي هاي وجود آدمي در ارتباط با دنياي بيرون است. اهميت و ارزش اين حس آنچنان از ابعاد وسيعي برخوردار است كه اگر فرضا كسي را مجبور نمايند كه چند روز با چشمان بسته حركت كند، زندگي در چشم او تيره و تار و روزگارش عذاب آور و كسالت بار خواهد شد. به  راستي آنها كه عمري را بدون حس بينايي زندگي مي كنند با زندگي چگونه كنار مي آيند. كساني كه به دلايل وراثتي يا حوادثي غيرقابل پيش بيني از اين حس محروم شده اند در دنيايي زندگي مي كنند كه درك و فهم آن در گنجايش تجربيات افراد بينا نيست. براي كسي كه نابينا چشم به اين دنيا گشوده، تصور دنيايي ديدني، تصوري بي مصداق است و در اين ميان كودكان در دنياي بي رنگي ها، معصوم و جستجوگر زندگي مي كنند. شنيده ها زمينه ساز ترسيم و تصوير صحنه هاست و اين تصورات با دنياي حقيقي، فاصله زيادي دارد. اما به نظر مي رسد آنچه بيشتر موجب اندوه اين كودكان مي شود مقايسه تفاوت هاي آنها با همسالان بينا است. تعاريف آنها از دنياي بيرون بذر حسرت را در دل اين كودكان مي پراكند كه با رشد جسماني آنها، آرام آرام خود را در مقابل ديگران بدون دفاع مي يابند. به همين دليل ادامه زندگي در دنياي بي رنگي ها تمهيدات خاص خود را مي طلبد.
كودكان نابينا بايد بياموزند كه نابينايي مانع زندگي شاد و پرطراوت آنها نمي شود. آنها نياز دارند كه تجربيات بزرگسالان نابينا را شنيده و به كار بندند. موارد زير بر اساس برخي از سؤالات، تنظيم شده است و اين موارد حتي براي كودكان داراي حس بينايي نيز مفيد است.
۱- كودكان نابينا چگونه پول را مي شناسند؟
سكه ها به آساني قابل لمس و تشخيص هستند زيرا در اندازه هاي مختلفي بوده و حاشيه برخي از آنها داراي برجستگي است. ليكن براي تشخيص اسكناس روشهاي مختلفي وجود دارد. گروهي علاقه دارند كه اسكناسها به ويژه اسكناس هاي درشت را در جاهاي مخصوص و مجزا در كيف پول خود نگهداري نمايند. متداول ترين روش جهت يافتن اسكناسها اين است كه هر كدام را به يك شكل تا نمائيم. هر كسي روشي دارد و استاندارد خاص در اين موارد وجود ندارد. شايد صد  توماني يك تا بشود، دويست توماني دو بار تا شود و هزار توماني اصلا تا نشود و پانصد  توماني چهار تا شود. وقتي كه ما بقيه پول را از كسي مي گيريم مي پرسيم كه نوع اسكناس چيست و سپس آنها را طبق روش خودمان تا مي كنيم و در كيف قرار مي دهيم.
۲- چگونه اشخاص نابينا لباسهاي خود را تشخيص داده و پيدا مي كنند؟
اغلب لباسها مشخصه اي براي شناسايي از طريق لمس كردن دارند، مشخصه هايي از قبيل دگمه، گره ها و... برخي از پوشاك از جمله شلوار يا دامن داراي كمربند هستند يا جيبهاي مختلفي دارند. فرد نابينا بايد بداند كه مثلا پيراهن قرمز، پيراهني است كه دگمه هاي مخصوص فانتزي دارد و يا شلوار آبي تك، شلواري  است كه بدون جيب است و مي توان تشخيص داد كه بلوز يقه كركي داراي رنگ سبز است و آن شلواري كه با بلوز سبز هماهنگي دارد، كمربندش مثل طناب يا نخ مي باشد. تشخيص رنگ ها براي افراد نابينا از اين طريق است. آنها به اين طريق لباسشان را از هم جدا مي كنند و حتي از طريق لمس مي توانند تميز دهند كه چه لباسي با چه لباس ديگري هماهنگي دارد. چنانچه چند پيراهن شبيه به هم باشند، افراد نابينا ميل دارند آنها را علامت گذاري كرده تا بتوانند به موقع از هم تفكيك نمايند. برچسبهايي هستند كه علائم بريل روي آنها دوخته مي شود يعني نوع و رنگ لباس را به زبان بريل تبديل و به لباس مي دوزند. برخي مواقع هم از پينهاي ايمني كه خطري ندارد استفاده مي كنند. يعني اشخاص روي برچسب كت و شلوار آبي، دگمه اي را مي دوزند و براي كت و شلوار خاكستري گوشه اي از برچسب را قطع مي نمايند و يا علامت مخصوص مي گذارند.
برخي نيز پيراهن، كت و شلوار و ساير لباسهاي شبيه به هم را با استفاده از حروف و شماره هاي بريل به يكديگر مرتبط مي كنند. وقتي چيزي از فروشگاه مي خرند و يا وقتي شخصي به آنها لباسي هديه مي كند از او مي خواهند كه آن لباس را براي او توصيف كند. با اين تعريف تصوري ذهني از رنگ، شكل و مدل لباس براي فرد نابينا پيدا مي شود.
۳- افراد نابينا چگونه خريد مي كنند؟
برخي از مواد خوراكي را با لمس كردن مي توان تشخيص داد، از آن جمله ميوه، سبزيجات، ساندويچ، مرغ، جوجه و غيره اما چيزهايي مانند كنسرو سوپ، لوبيا، سبزي كه داخل ظروف دربسته و غيرقابل تشخيص است به كمك ديگران قابل شناسايي خواهد بود. افراد نابينا علاقه دارند به  همراه دوستان خود خريد نمايند تا به كمك آنها قادر باشند برچسبهاي انواع مختلف مواد را خوانده و جنس مورد نظر خود را انتخاب كنند. برخي نيز ترجيح مي دهند به تنهايي خريد نمايند، در اين  صورت لازم است از كاركنان و متصديان فروشگاه كمك بگيرند. معمولا نابيناياني كه خريد زياد دارند فهرستي از اجناس مورد نظر تهيه مي كنند.
۴- افراد نابينا چگونه آشپزي مي كنند؟
افراد نابينا مي توانند از اجاق الكتريكي يا گازي ماكروفر، سرخ كردنيها، مخلوط كن ها، چاقو، ظروف و ديگر وسايل آشپزخانه همانند يك فرد بينا استفاده كنند. آنها مي توانند علائم بريل را روي دگمه اجاق گاز قرار دهند و اين كار براي مشخص كردن اجاق يا علائم درجه اجاق مي باشد. همچنين جهت اندازه گيري مواد در آشپزخانه مي توان از چيزهايي نظير فنجان يا قاشق استفاده كرد و نيز از طريق بو، صدا، حرارت، زمان پختن، نرمي و زبري، غذاي پخته را مي توان تشخيص داد. اگر فردي اخيرا نابينا شده باشد برنامه هاي آموزشي خاصي وجود دارد كه مي توان آشپزي را به او آموزش داد. افراد نابينا نيز مانند اشخاص بينا مي توانند از آشپزي لذت ببرند. مواردي نظير كنسرو، سبزيجات، ميوه، سوپ، سس و كيك از طريق برچسب بريل قابل استفاده خواهد بود. برخي از برچسبهاي بريل از قبل روي كارتها نوشته شده و براي تشخيص بسته هاي خوراكي مورد استفاده قرار مي گيرند. به هر صورت هر كس روش خاصي براي شناسايي و يا برچسب زدن بسته هاي مختلف به  كار مي گيرد.
۵- يك فرد نابينا چگونه زمان را تشخيص مي دهد؟
ساعتهايي وجود دارند كه صفحه آن رو به بالا باز مي شود و افراد نابينا مي توانند با لمس عقربه ها زمان را تشخيص دهند. همچنين با لمس ساعتهاي مختلفي كه به  وسيله نقاط بريل مشخص شده است مي توانند اوقات شبانه روز را بشناسند و ساعتهاي گويا نيز براي اعلام وقت ساخته شده است. بر روي اين ساعتها دگمه مخصوص براي اعلام زمان تعبيه شده است. براي افرادي كه بينايي اندكي براي خواندن دارند ساعتهاي ديواري، مچي با نوشته هاي بزرگ در نظر گرفته شده است.
۶- چگونه يك فرد نابينا منزل خود را پيدا مي كند؟
بهره گيري از علائم و نشانه ها براي تشخيص آدرس ها، از اهميت ويژه اي برخوردار است. در درجه نخست موقعيت مكاني كه شخص در آن استقرار دارد بايد تشخيص داده شود. با اين اطلاعات مي تواند گشتي در اطراف خود زده، جستجو كرده و مكان يابي كند. خيابانهاي سمت چپ و راست خود را بشناسد. پله هاي سمت چپ، يا خانه هايي كه اطراف آن درختكاري شده است علائم خوبي هستند. درختان تنومند، علائم پستي و درهاي قديمي و مخصوص نيز از جمله اين علائم هستند. با اين نشانه ها افراد مي توانند بدانند كه كجا هستند و به كجا مي روند. از طريق استفاده از جهت هاي شمال، جنوب، شرق و غرب و يا بهره گيري از ساير علائم نظير يك خيابان شلوغ يكطرفه، يك زمين خالي و باير يا حياط مدرسه، اطلاعات قابل توجه به فرد رسيده و او را در تشخيص جهات مختلف كمك خواهد كرد. مكاني كه فرد به دفعات به آنجا رفت و آمد دارد مانند خانه، مدرسه و اداره، براي شخص جزو رفت و آمدهاي عادي و طبيعي تلقي مي شود.
۷- چگونه افراد نابينا از عرض خيابان عبور مي كنند؟
يك فرد نابينا با شنيدن صداهاي رفت و آمد اتومبيل ها مي تواند تشخيص دهد كه زمان مناسب براي عبور از خيابان چه موقع است و با توجه به چراغ راهنماها در سر چهارراه ها و شنيدن صداي حركت اتومبيل ها، از قرمز، يا سبز بودن چراغ راهنما آگاه مي شود.
۸- آيا به اشخاص نابينا در عبور از خيابان كمك كنيم؟
اگر فردي نابينا از شما درخواست كمك كند، قاعدتا بايد به او كمك كرد. اما در موارد ديگر بهتر است سؤال كنيد آيا كمكي نياز داريد؟ افراد نابينا معمولا با استفاده از عصا يا سگ راهنما مستقلا رفت و آمد مي كنند، لذا ممكن است به كمك كسي نياز نداشته باشند. به  طور ناگهاني نبايد دست نابينا را بگيريم. اگر كمك بخواهد فرد مي تواند بازوي او را گرفته يا در كنارش به آرامي حركت كند.
۹- احساس نابينايي چگونه است؟
اگر فردي اخيرا نابينا شده باشد ممكن است احساس نااميدي و پوچي بر او چيره شود، چرا كه او هنوز تجربه و آموزش يك فرد نابينا را ندارد. اما وقتي مهارتهاي آنها را آموخت ديگر چنين احساسي نخواهد داشت زيرا به  هرصورت افراد نابينا نيز مسير افراد بينا را طي مي كنند. آنها الزاما به مدرسه يا سر كار مي روند، به طور طبيعي و عادي كارهايشان را انجام مي دهند بدون اين  كه به نابينايي خود فكر كنند. نابينايي يك امر عادي و معمولي براي آنهاست و آنها هر روز در مورد نابينايي فكر نمي كنند همان  طور كه شما هر روز در باره موي سياه، قهوه اي و يا سفيد خود فكر نمي كنيد.
۱۰- آيا افراد نابينا احساس بدي در مورد نابينايي شان دارند؟
بيشتر افراد نابينا به واسطه مشغله فكري و كاري فرصت فكر كردن در خصوص نابينايي شان ندارند و كمتر به آن فكر مي كنند. نابينا بودن موجب سرافكندگي در زندگي نمي شود. نابينايي يك مشخصه قابل احترام شخص است.
۱۱- افراد نابينا به چه حرفه هايي مي توانند اشتغال داشته باشند؟
اسامي تعدادي از حرفه هايي كه افراد نابينا در حال حاضر آنها را انجام مي دهند عبارتند از: صافكاري، مكانيكي اتومبيل، نويسندگي، پرستاري كودك، مسئوليت باشگاه ورزشي، بيولوژيست، پروفسور بيولوژي، مدير كتابخانه، (كتابهايي كه به خط بريل نوشته شده)، معلم خط بريل، مالك يك شركت شيميايي يا مؤسسه تبليغاتي، برنامه نويس كامپيوتر، مبلغ مذهبي، متخصص گل آرايي، تربيت كننده اسب، عمده فروش جواهرات،  دكتر حقوق، وكيل، متخصص ماساژ درماني، پروفسور رياضيدان، موسيقيدان، نوازنده، پخش روزنامه، متخصص روابط عمومي، روان شناس، متخصص علم تغذيه، خواننده، تنظيم (كوك) كننده پيانو، شاعر، مهماندار هتل، سرمايه گذار، مجسمه ساز، منشي سناتور، معلم، اپراتور تلفن، مهندس لامپ تصوير تلويزيون، دستفروشي.
۱۲- افراد نابينا به چه مدرسه اي مي روند؟
در گذشته بيشتر كودكان نابينا به مدارس شبانه روزي مي رفتند و از خانه جدا مي شدند. بيشتر كودكاني كه اكنون به مدارس شبانه روزي ويژه مي روند علاوه بر نابينايي از ناتواني ديگري هم در رنج هستند. كودكان نابينا در كلاسهاي معمولي مدارس عمومي حضور دارند و از طريق لوح با نوشتن حروف بريل ادامه تحصيل مي دهند. برخي اوقات اين كودكان از يك معلم خاص كمك مي گيرند، كتابهايي كه كودك نابينا به آن احتياج دارد به سبك بريل نوشته شده است. اين كودكان از لحاظ سني به همان كلاسي مي روند كه دانش آموزان عادي همسن آنها مي روند. در ابتداي كار، معلم ويژه ممكن است ورق امتحان آنها را كه به خط بريل نوشته شده است تصحيح نمايد و زماني كه اين كودكان تايپ كردن با ماشين تايپ بينايي را آموختند، آن   وقت هر معلمي مي تواند ورقهاي آنها را تصحيح نمايد.
منبع: اينترنت
مترجم: جعفر صفاري و ابراهيم رضواني

|   اجتماعي    |    ادب و هنر    |    اقتصادي    |    آموزشي    |    انديشه    |    خارجي    |
|   سخنگاه آزاد    |    سياسي    |    شوراها    |    شهري    |    علمي فرهنگي    |    محيط زيست    |
|   معلولين    |    موسيقي    |    ورزش    |    ورزش جهان    |    صفحه آخر    |

|    صفحه اول    |    آرشيو    |    شناسنامه    |    بازگشت    |