مقدمه اي بر
جامعه شناسي خانواده در ايران
|
|
دراين مقاله سعي بر آن است تابه مختصات و تغييرات خانواده در ايران پرداخته شود. بيش از نيم قرن پيش، خانواده پهناور «پدرسالاري» صورت رايج نظام خانوادگي در ايران بود. حمايت پدري ،فرزندان را نه فقط به هنگام خردسالي شامل مي شد بلكه حتي پس از ازدواج، اين حمايت بر همسر و كودكان نيز سايه مي گسترد. گذشته از مذهب و سنن مشترك و يا احترام مطلق به پدر و مهتر خاندان كه افراد پرشماره (پرجمعيت) يك خانواده را به هم مي پيوست، خانواده واحد اقتصادي بود كه زير نظر مدير خانواده يعني پدر هدايت مي شد و همگي با همياري هم توليد مي كردند و حاصل رنج خويش را مصرف مي كردند. اوقات بيكاري را غالبا درون خانه با هم به سر مي بردند. خانه هم كانون الفت زن و شوهري بود و هم كودكان را پرورش مي داد. با وجود روابط صميمي ميان اعضاي خانواده، تكيه نظم خانواده قديم بر پدر و اعقاب ذكور او بود. به مادران و دختران او از حقوق و امتياز حظي كمتر مي رسيد. نام پدر نشان و عنوان خانواده مي شد و منزل وي سكونتگاه خانوادگي را تشكيل مي داد.
براثر تحولات اقتصادي، اجتماعي و سياسي و فكري، خانواده دچار تغييراتي شد. جامعه به تدريج از الگوي جامعه كشاورزي به صنعتي تغيير يافت. بنابراين هم كاركردها و هم اقتدار خانواده، همراه با آن دگرگون شد. عمده ترين پيامد و نتيجه حركت از خانواده سنتي روستايي به خانواده شهري و صنعتي جديد، تحول از نظام خويشاوندي گسترده به خانواده هسته اي بود. براثر اين تغييرات، خانواده از حالت يك واحد توليدي و مصرفي به يك واحد مصرفي تبديل شد. ديگر نيازي به استفاده از تعداد بسيار فرزندان و اعضاي ديگر خانواده وسيع وجود نداشت تا در كار خانوادگي به صورت دسته جمعي شركت كنند. توليد اقتصادي از خانواده به كارخانه منتقل شد و مؤسسات اجتماعي نقش تربيت و پرورش متخصصان را برعهده گرفتند. پيوندهاي خانوادگي به چند دليل سست و ضعيف شد از جمله اين دلايل مي توان به جابجايي جغرافيايي فرد در جامعه شهري و استفاده از گروه هاي رسمي براي حل مسائل و مشكلات به جاي گروههاي خويشاوندي و سنتي، به دست آوردن پايگاه اكتسابي از طريق كار و تلاش و تحصيلات اشاره كرد.(۱)
انواع خانواده در جامعه امروزي ايران
براساس يكسري عوامل از قبيل نوع معيشت (شهري يا روستايي)، شغل رئيس خانوار، بعد خانوار، طرز انتخاب همسر، ميزان وابستگي به شبكه خويشاوندي و نقش زن و مرد مي توان حداقل چهار نوع خانواده در جامعه ايران امروز يافت:
۱- خانواده زن و شوهري: خانواده اي كه از زن و شوهر بدون فرزند يا زن و شوهر با فرزندان مجرد تشكيل شده است. اين شكل خانواده در ايران اكثريت دارد. براي اين شكل مي توان انواع و تقسيم بنديهايي هم يافت.
۲- خانواده پدري توسعه يافته: عبارت از خانواده زن و شوهر اصلي با فرزندان و نوادگان مي باشد. پدر و مادر، امور خانواده را برعهده دارند و پسرها، عروسها و نوه ها از آنها اطاعت مي كنند. اگر پدر به علت كبرسن نتواند اين وظايف را انجام دهد پسر ارشد جاي آنها را مي گيرد. مرد در اين خانواده نقش برتري دارد و تعهدات اجتماعي زياد است.
۳- خانواده با ملحقات: عبارت از خانواده هايي است كه يك خانواده هسته اي اصلي به اضافه خويشان و بستگان (پدر و مادر، خواهر، برادر و ساير خويشان) تشكيل شده است.
۴- خانواده از هم گسيخته: خانواده اي است كه به علت وقوع طلاق يا فوت يكي از دو همسر به صورت ناقص درآمده و مرد يا زن با فرزندان مجرد خود زندگي مي كند.(۲)
شكل مالكيت زمين و سيستم بهره برداري، مهاجرت از روستا به شهر و آمدن صاحبان برخي مشاغل از شهربه ده موجب تغييراتي در خانواده شده است. دگرگوني خانواده ايراني در طول زمان آرام و كند اما مستمر و قاطع بوده است. خانواده ايراني امروزه در بحبوحه تحول و به اصطلاح جامعه شناسان در مرحله انتقالي قرار دارد.(۳)
فصل چهارم پژوهش منوچهر محسني تحت عنوان بررسي آگاهيها، نگرشها و رفتارهاي اجتماعي- فرهنگي در ايران به نگرش درباره ازدواج و خانواده، هنجارها و ارزشهاي آن اختصاص دارد. تغيير و تحولات خانواده ايراني را در مواردي از قبيل هرم قدرت در خانواده، نحوه اعمال قدرت، مردسالاري، روابط نسلها و تنظيم خانواده، مي توان در اين تحقيق يافت:
۱- هرم قدرت در خانواده
فرضيه مطرح شده در اين مورد اين است كه آيا خانواده هاي ايراني دچار آنچه پارسونز در جامعه صنعتي مي بيند شده اند. پارسونز، نگران بي هنجاري، بي سازماني و آشفتگي در خانواده هاست. به نظر او گذر از خانواده پدر سر(patriarchal )و افقي شدن مستمر و بي وقفه هرم قدرت در خانواده موجبات بسط فرايند دموكراسي بي حد و حصر را فراهم ساخته است. پدر چنان به ديگر اعضا نزديك شده است كه همانند يك دوست به حساب مي آيد. گاه فرزندان محورند، گاه خانه هيچ كانون يا محوري ندارد، هركس در انديشه خويش است. خانواده هاي ايراني از اين نظر در چه وضعي قرار دارند؟ شاخصهاي سنجش اين موضوع بدين قرارند:
الف) تصميم گيري و فرايند آن در خانه
ب) نحوه اعمال قدرت
ج) مردسالاري و بقاياي آن
در مورد تصميم گيري و فرايند آن سؤال بدين گونه مطرح شده است: در خانواده شما معمولا چه كسي تصميمات اصلي را مي گيرد؟ نتيجه به دست آمده نشان مي دهد كه زن و شوهر (۳۷ درصد)، پدر (۵/۳۵ درصد) و تمام افراد خانواده (۷ درصد) تصميم مي گيرند. كاهش قدرت مرد در خانواده پيداست. دوران پدر سري و مردسالاري روبه سپري شدن نهاده است. بسط آموزش و بسط دموكراسي كاهش قدرت انحصاري مردان را نويد مي دهد. اگر نيمي از جمعيت بي سواد، پدر را تنها محور خانواده مي دانند، تحصيلكردگان در سطح عالي فقط در حد (۱۴ درصد) بر اين عقيده اند. بنابراين با فرايند مستمر توسعه آموزش، شاهد كاهش قدرت مردان و در نتيجه تقسيم اقتدار در خانه هاي ايراني خواهيم بود.
ب) نحوه اعمال قدرت
در كانون خانواده كودك هنجارها، ارزشها، آداب و رسوم را فرامي گيرد. خانواده شيوه هاي متفاوتي را براي تربيت كودك بر مي گزيند، يا تنبيه و تحميل است كه گرچه نتيجه سريع حاصل مي شود اما به يقين راه درستي نيست و كودك كه بزرگسال آينده است نسبت به هنجارهاي جامعه بدبين مي شود. يا راه گفتگو و آموزش است كه گرچه طولاني است اما در نهايت فرد شخصيتي سالم مي يابد.
سؤال مطرح شده در اين مورد براي سنجش نحوه اعمال قدرت بدين صورت است: آيا با تنبيه بدني فرزندان موافقيد؟ نتايج به دست آمده نشان مي دهد كه اكثريت قاطع جامعه ايراني (۲/۹۲ درصد) مخالفان تنبيه هستند. از بين متغيرهاي مورد سنجش (سن، جنس، درآمد، تحصيلات، تأهل) متغير حساس سواد تأثير معناداري دارد. به بيان ديگر، تحصيلات، ديواري بلند از اين نظر بين انسانها پديد مي آورد. بسط آموزش، نويد از آينده اي دارد كه در آن تنبيه مفهومي نادر است. بي سوادي در برابر سواد ابتدايي موجبات ۳برابر شدن انديشه هاي موافق در امر تنبيه است (۱۲% در برابر ۵/۴ درصد) با افزايش تحصيلات نظريات و عقايد نيز دگرگون مي شود تا آنجا كه فقط ۳ درصد دارندگان تحصيلات عالي تنبيه را مفيد مي دانند. به نظر مي رسد كه در آينده با خانواده هايي مواجه خواهيم شد كه در آن هرم قدرت هر روز بيشتر افقي مي شود و گفتگوي بين نسلها، هنجاري پذيرفته خواهد بود.
ج) مردسالاري
سومين شاخص در شناخت ويژگي هاي خانواده ايراني مردسالاري است. سؤالات مطرح شده اين است كه آيا هنوز مرد بودن حايز اهميت است؟ آيا هنوز در خانواده هاي ما، پسر بودن با رجحان خود به خود مترادف است؟ پاسخ ها نشان از جامعه اي دارد كه در آن، آپارتايد جنسي يعني پذيرش پايگاهي برين و بي هيچ تلاش براي پسران و مردان روبه افول است. بنابراين حدود نصف جمعيت (۸/۴۶ درصد) با اين رجحان مخالفند و به نظر آنان پسر يا دختر بودن حتي به عنوان فرزند اول، چندان حايز اولويت نيست. به طور كلي، جامعه ايران، در اين مورد، به سوي نزديكي دو جنس و رفع تبعيض پيش مي رود و ديگر زن، جنس دوم نيست و خانواده ها از داشتن دختر احساس حقارت نمي كنند و ديگر برتري افراد براساس جنسيت نيست بلكه ملاك، تلاش، كوشش و لياقت افراد است.
۲- روابط نسلها
با پيدايش شهرهاي بزرگ و زندگي در آپارتمان هاي كوچك، نومكاني و تحرك بي سابقه جغرافيايي شاغلان جوان، آنان را از سالمندان و والدين دور مي سازد و افراد ترجيح مي دهند كه بيشتر در درون نسل خود زندگي كنند. از طرف ديگر، همراه با تغييرات سريع جامعه، به ناچار ارزش ها، رسوم، عادات و دانستنيها هم تغيير مي كند و نسلها از هم فاصله مي گيرند. سؤال بدين گونه مطرح شده است كه پدر و مادر پس از ازدواج فرزندان بهتر است كجا زندگي كنند؟ نتايج نشان مي دهد كه (۷/۵۷ درصد) از افراد با جدايي از فرزندان موافقند، ۲۰ درصد با اين نظر موافقند كه خانه هاي سالمندان هنوز در جامعه ما جايگاهي ندارد. زندگي با فرزندان را فقط ۵/۲۲ درصد از جمعيت نمونه شيوه مناسب مي دانند. بي تصميمي و تعليق تصميم به شرايط را ۶/۱۸ درصد از افراد مناسب مي دانند. متغيرهاي مورد بررسي نشان مي دهد كه به نظر جوانان بايد به شرايط انديشيد و چنانچه شرايط مناسب باشد همگي با هم زندگي كنند. با كاهش سن نسبت تعليق تصميم به شرايط افزوده مي شود. ازسوي ديگر، آموزش و سواد، متغير معني داري است و با افزايش آن، هم تعليق تصميم به شرايط افزايش مي يابد و هم نوسرايي به عنوان يك هنجار، پذيرش عام مي يابد. آنان كه تجربه زندگي مشترك را دارند، به مراتب بيش از مجردان بر جدايي تأكيد مي ورزند. به نظر مي رسد كه با افزايش درآمد، دو تغيير در انديشه ها رخ مي دهد: از سويي گرايش به تعليق تصميم گيري به شرايط افزايش مي يابد، از سوي ديگر، به موازات روند نخست، زندگي با فرزندان و گرايش به آن رو به كاهش مي نهد. بنابراين ملاحظه مي گردد كه با جامعه اي روبه رو هستيم كه در آن، هنجارهايي نو به وجود مي آيد كه نومكاني يكي از آنهاست.
شاخص دوم سنجش روابط نسلها، جدايي حريم هاست؛ براي شناخت و اندازه گيري مناسبات ميان نسلي از شاخص گرايش به پذيرش نصايح مادران و پدران در دو زمينه اساسي تربيت فرزندان و انتخاب دوست استفاده شده است. درباره تربيت فرزندان سؤال شده است كه آيا با اظهار نظر پدر و مادر در تربيت فرزندان پس از ازدواج موافقيد؟ نتايج نشان مي دهد كه جامعه آرام آرام به سوي استقلال زوجهاي جوان پيش مي رود و در ميانه راه قرار دارد (۸/۴۹ درصد موافق در برابر ۸/۴۳ درصد مخالف). جالب آن است كه تقريبا تمامي متغيرهاي تحقيق نيز بي تأثيرند. به بيان ديگر نظر درباره پذيرش يا عدم پذيرش رأي والدين تابع تحصيل، سن، جنس، درآمد و تأهل نيست. ميزان پذيرش نظر والدين درباب گزينش دوست براي فرزندان، پيامي ديگر با خود دارد. در پاسخ به اين سؤال كه آيا با اظهار نظر پدر و مادر در انتخاب دوست فرزندان موافقيد؟ جامعه مورد مطالعه، اتفاق نظر نسبي دارد. بيش از ۹۰ درصد جواب موافق دارند.
۳- تنظيم خانواده
اين موضوع از دو روزنه و با دو سؤال مورد بررسي قرار گرفته است: نخست پرسيده شده كه به نظر شما بهتر است يك زن و شوهر چند بچه داشته باشد؟ سپس اينكه آيا با اجراي برنامه تنظيم خانواده در كشور موافقيد؟ نتايج روشن است. جامعه اي در برابر ما قرار گرفته است كه بر بي فرزندي، تك فرزندي و تعدد فرزندان نظر ندارد. همه متغيرها در جهت بسط اين آرمان عمل مي كنند. زنان بيش از مردان به تنظيم خانواده فكر مي كنند. جوانترها بيشتر از سالمندان بر يك فرزند تأكيد مي كنند. سواد عامل تعيين كننده اي در كاهش مواليد است. تجربه ازدواج نيز عامل مهمي در تحديد مواليد به شمار مي آيد.
نتيجه اينكه سيماي خانواده امروزي در ايران، خانواده اي است كه در آن هرم قدرت روبه افقي شدن نهاده است و تصميم گيران خانه مرد و زن هستند و ديگر مرد بودن دنياي متفاوتي، با امكانات و اعتبار متمايز محسوب نمي شود. اين خانواده به نومكاني رأي مي دهد. با اظهار نظر پدر و مادر در امور فرزندان پس از ازدواج موافقت چنداني ندارد، با اظهار نظر پدر و مادر در گزينش دوست براي فرزندان كاملا موافق است، تعدد فرزندان و بي فرزندي را نمي پسندد و با اجراي برنامه تنظيم خانواده موافق است.
علي شريفي
كارشناس ارشد جامعه شناسي
پانوشتها:
۱- بروس كوئن (۱۳۸۰)، مباني جامعه شناسي، ترجمه غلام عباس توسلي و رضا فاضل، تهران انتشارات سمت، ص ۱۷۸.
۲- ساروخاني، باقر (۱۳۷۴)، جامعه شناسي خانواده، تهران، انتشارات اطلاعات، ص ۵۴.
۳- بهنام، جمشيد و راسخ، شاپور (۱۳۴۴). مقدمه اي بر جامعه شناسي ايران، سازمان انتشارات و خدمات فرهنگي ايران، مك گروهيل. ص ۹۴.
۴- محسني، منوچهر (۱۳۷۹)، بررسي آگاهيها، نگرش ها و رفتارهاي اجتماعي- فرهنگي در ايران تهران، انتشارات گلبان شوراي فرهنگ عمومي كشور، صص ۱۰۶-۹۸.
|