گروه اقتصاد، عباس فتاح زاده: ايالات متحده در حال حاضر ابرقدرت اقتصادي جهان است. اما جنگ عراق مي تواند وضعيت فعلي را تغيير دهد زيرا آمريكا به بقيه دنيا نياز دارد. بدون مهاجران، سرمايه گذاران و خريداران خارجي اقتصاد اين كشور در خطر تغييراتي قرار مي گيرد. مقاله اي كه مي خوانيد در هفته نامه آلماني دي سايت منتشر شده است.
|
|
طرح: مجله اكونوميست ( فيل در مطبوعات آمريكا نماد حزب جمهوري خواه كه بوش عضو آن است به شمار مي رود)
|
|
|
• • •
در مونت پليزانت واقع در تگزاس هنوز هم مي توان شيريني هاي سيب بزرگي ديد كه در خانه ها درست مي شوند. در روز چهارم ژوئيه هر سال رژه ها و نمايش هاي گسترده اي به مناسبت سالگرد استقلال آمريكا برگزار مي شود و اعتقاد به سرزمين پدري هنوز هم عميق است. در شهرك ۱۲ هزار نفري مونت پليزانت كه در شرق دالاس قرار گرفته و با اتومبيل دو ساعت با آن فاصله دارد دستگاه هاي تلويزيوني شب و روز روشن هستند و جديدترين اخبار جنگ در تمامي اوقات شبانه روز از آنها پخش مي شود.
مونت پليزانت جزو جاهايي است كه خود آمريكايي ها آن را «آمريكاي ميانه» مي خوانند، ناحيه اي مذهبي با مردماني داراي عرق وطن پرستي. همانند بسياري از نواحي روستايي تگزاس اين شهرك نيز جوانان زيادي را به عنوان سرباز در ارتش دارد. در مونت پليزانت تقريبا همه حداقل يكبار در جنگ حضور داشته اند. گروهي در جنگ جهاني دوم، گروهي در كره و گروهي هم در جنگ خليج فارس. جين هينسون، يك داروخانه دار كوچك، مي گويد: «ما از همه حمايت كرده ايم.» آمريكا در حال حاضر سعي دارد به جهان نشان دهد كه مي تواند چه با فشار نظامي و چه با فشار اقتصادي قدرت خويش را به نمايش بگذارد. اين برداشت را تقريبا همه روشنفكران كشور نيز پذيرفته اند. در اين ميان تعداد زيادي از تجار و ديپلمات هاي فرانسوي معتقدند كه رئيس جمهور و وزير خارجه كشورشان در مخالفت با جنگ عراق بيش از حد پيش رفتند. حداقل توماس فريدمن، ستون پرداز نيويورك تايمز، چنين چيزي را گزارش داده است. علت نگراني تجار و دپيلمات هاي مذكور عمدتا اين است كه فرانسه شديدا به تجارت با آمريكا و سرمايه گذاري هاي آمريكا وابسته است.
جنگ عراق همچنان داغ است و تمامي خبرها هم براي نيروهاي مهاجم خبرهاي خوبي نيستند. با وجود اين قدرت و برتري نظامي آمريكا چنان است كه بازار بورس حتي بعضا رشدهايي را هم شاهد است. اما آيا دوباره شاهد روند نزولي سهام نخواهيم بود؟ بعضي از آمريكايي ها مي گويند شاهد چنين چيزي نخواهيم بود. ظاهر قضيه چنان است كه خيلي ها مي پرسند چطور ممكن است مهاجماني كه نيمي از تمام هزينه هاي تسليحاتي جهان را در اختيار دارند، شكست بخورند؟
در مجموع مي توان گفت اقتصاد آمريكا از نمايش قدرت نظامي در حاشيه خليج فارس ضرر چنداني متحمل نمي شود. بودجه تسليحاتي ۴۰۰ ميليارد دلاري آمريكا ۵/۳ درصد توليد ناخالص داخلي كشور را تشكيل مي دهد. بنابر جديدترين برآوردهاي كاخ سفيد بمباران بغداد ۶۰ تا ۸۰ ميليارد دلار خرج دارد. اين ارقام در مقايسه با حجم اقتصاد آمريكا چندان بالا نيست. آمريكا يك مجموعه عظيم اقتصادي است. پنج درصد جمعيت جهان در آنجا زندگي مي كنند، اما حدود يك سوم توليد داخلي كل كشورهاي جهان در آنجا صورت مي گيرد. در ميان صد شركت بزرگ كره زمين اغلب آنها دفتر اصليشان در ايالات متحده است. قوي ترين بانك هاي سرمايه گذاري دنيا وال استريت را بازار بورس اصلي و خانه خويش تلقي مي كنند. هيچ كشور ديگر دنيا اينقدر فيلم، توليدات تلويزيوني و آثار موسيقي صادر نمي كند. هيچ كشور ديگري هم به اندازه آمريكا اختراعات ساليانه ندارد. دلار نيز به رغم ضعيف شدن همچنان ارز اصلي بازارهاي بين المللي است. آمريكايي ها مراكز اصلي شبكه جهاني اينترنت را تحت كنترل خويش دارند و مديران برجسته جهان را آموزش مي دهند. اگر به آمارها توجه كنيم در ميان كشورهاي صنعتي هيچ كشوري را نمي توان با ايالات متحده مقايسه كرد - چه به لحاظ رشد، چه به لحاظ توليد و چه به لحاظ بهره گيري از نيروي كار. همه جا ارقام آمريكايي ها بالاتر هستند.
تمامي مطالب بالا درست است. اما نبايد فراموش كرد كه در ميان اخبار مربوط به جنگ اين خبر كه خلاء بيلان در ايالات متحده طي سال گذشته ۲۸ درصد افزايش يافته است، گم شد. يكبار ديگر آمريكايي ها بيش از صادرات خويش كالا و خدمات وارد كردند. يكبار ديگر آنها در رقابت براي سرمايه گذاري ضررهايي را متحمل شدند. جهان به آمريكا پول قرض مي دهد. اين موضوع اگر چه مي تواند نشانه اعتماد به اين كشور باشد، اما مي تواند نقش يك بمب ساعتي را هم ايفا كند. اگر روند كنوني ادامه پيدا كند امكان دارد كه جهان به فكر بيافتد تا طور ديگري با ايالات متحده برخورد نمايد. گواه اين ادعا اتفاقاتي است كه طي دهه هشتاد در دوران رياست جمهوري ريگان اتفاق افتاد. در آن زمان ارزش دلار شديدا نوسان داشت و بالاخره در سال ۱۹۸۶ بازار بورس «تركيد». پيامد آن تكان هاي بازارهاي مالي در سراسر جهان بود. امروز كاترين مان، كارشناس موسسه اقتصاد بين الملل (IIE)، چنين هشدار مي دهد: «سرمايه گذاران بين المللي نسبت به گذشته سرمايه كمتري دارند و بيش از حد هم در سهام شركت هاي آمريكا سرمايه گذاري كرده اند. » بانك سرمايه گذاري گلدمن ساكس همچنين اعلام مي كند: «مشكلات مالي ناشي از خلاهاي فزاينده در آمريكا به سرعت رو به افزايش گذاشته اند. »
آمريكا براي آنكه رشد خويش را تداوم ببخشد به قرض كردن و حسن نيت سرمايه گذاران خارجي وابسته شده است. جذب سرمايه گذاران هم تنها منوط به ابعاد اقتصادي و قدرت نظامي آمريكا نيست. ترديدي وجود ندارد كه ايالات متحده به لحاظ اقتصادي قدرت شماره يك دنيا است. اما در مورد اينكه چنين وضعيتي همچنان پابرجا باقي بماند، ترديدهايي به چشم مي خورد. همين اوايل دهه نود صحبت هايي پيرامون امكان نوعي خروج سرمايه ها از اقتصاد ايالات متحده مطرح شد. از همان زمان هم منتقدان خطرهايي را براي امپراتوري اقتصادي آمريكا قائل بودند.
|
|
نسبت به وجود چندين شكاف در سيستم آمريكايي هشدار داده شده است. به عنوان مثال پل كروگمن، اقتصاددان دانشگاه پرينستون، در كتاب پرفروش خويش به نام «عصر انتظارهاي تقليل يافته» رشد نابرابري ها و فاصله ميان فقرا و ثروتمندان در كشور را بررسي كرده و پيش بيني مي كند كه روز به روز تعداد كمتري از مردم شانس تحقق «روياي آمريكايي» خويش را پيدا مي كنند. اين افراد در فقر و كارهاي با حقوق پايين باقي مي مانند. در زندگي واقعي آمريكا شاهد بوده ايم كه با گذشت زمان فاصله ميان فقير و غني بيشتر مي شود. منتقداني فرهنگي نظير رابرت پوتنام، نويسنده كتاب «بولينگ به تنهايي» معتقدند كه كل جامعه آمريكا دچار شكاف مي شود. گروهي از كارشناسان نيز به واسطه برخي ضعف هاي آموزشي سخن از وجود خطراتي براي جامعه علمي آمريكا مي رانند. امروز ۴۰ ميليون نفر از شهروندان آمريكايي بيمه خدمات درماني نيستند و مديران به صورت ميانگين ۴۰۰ برابر بيش از كارمندان و كارگران خويش درآمد دارند.
با وجود شرايط فوق بحث در اين زمينه ها تا حدود زيادي متوقف است. در اواخر دهه نود رشد ناگهاني و غيرمنتظره بازار بورس و اقتصاد موجب شد تا بحث هاي مذكور كم رنگ شوند. بعد از آن هم تقويت روحيه وطن پرستي كه متعاقب حوادث يازده سپتامبر پديد آمد موجب شد تا بحث پيرامون ضعف هاي اقتصادي آمريكا چندان مورد توجه قرار نگيرد. اما حالا چه؟
با آغاز جنگ واكنش بازار بورس طي روزهاي اخير ملهم از چيزي بود كه بسياري از اقتصاددانان و پيشگويان در وال استريت به آن اعتقاد داشتند: اقتصاد و قدرت آمريكا همچنان بالا باقي مي ماند. آلن گرينسپن، رئيس بانك مركزي آمريكا، گفته است: «ناامني هاي ژئوپولتيكي» تنها عامل تعلل در رشد اقتصادي بوده اند. بازار انتظار دارد كه پيروزي سريع آمريكا در عراق رشد اقتصادي را از بندهايي كه آن را محدود كرده اند، رهايي ببخشد. فرد برگستن، اقتصاددان آمريكايي، معتقد است كه ايالات متحده در آستانه رشد اقتصادي مجدد قرار دارد. او مي گويد: «بسيار محتمل است كه اقتصاد ايالات متحده طي نيمه دوم سال جاري چهار تا پنج درصد رشد داشته باشد.» با وجود اين برخي چنين خوشبيني اي را نمي پذيرند. استفان روچ، اقتصاددان ارشد موسسه مورگن استنلي، مي گويد: «من هنوز هم در ارتباط با رشد اقتصادي آمريكا ترديد دارم. » موسسه «خط مشي هاي اقتصادي» پيش بيني كرده كه در آينده اي نزديك شاهد «رشدي بدون ايجاد شغل» خواهيم بود. به عبارت ديگر موسسه مذكور معتقد است كه شاهد رشدي محدود بدون خلق موقعيت هاي شغلي بيشتر خواهيم بود. خبرهاي منتشره پيرامون اخراج هاي دسته جمعي و تعطيلي شركت ها تمامي ندارند. يكسري از شركت هاي هواپيمايي احتمالا طي ماه هاي آينده اعلام ورشكستگي مي كنند. اين شركت ها در حال حاضر به استقراض روي آورده اند. مصرف كنندگان آمريكايي هم كه موقعيت هاي شغلي خويش را در خطر مي بينند اخيرا در خريدهاي خود تامل و احتياط به خرج مي دهند. چنين وضعيتي موجب مي شود تا اقتصاد آمريكا كه براي تمام دنيا مهم است، در كوتاه مدت رشد خويش را تضمين شده نبيند.
بدون رشد اقتصادي مداوم، مشكلات ساختاري ايالات متحده مجددا تقويت شده و به موضوع روز تبديل مي شوند. از هم اكنون اقتصاددانان منتقد نگران اين موضوع هستند كه تمامي دريافت كنندگان كمك هاي اجتماعي كه در دوران رشد در دهه نود شغل به دست آوردند، اكنون دوباره به فقر برگردند. پول براي برنامه هاي اجتماعي جديد وجود ندارد. علت نيز آن است كه مهم ترين مرد در دولت از مدت ها پيش در مورد اولويت هاي خويش تصميم گرفته. جورج دبليو بوش قصد دارد طي دهه آينده مجموعا ۸/۱ بيليون دلار استقراض هاي جديد داشته باشد و اين پول را صرف فعاليت هاي نظامي و اجراي برنامه هاي افراطي در زمينه كاهش ماليات ها كند. بوش تنها در صورتي مي تواند پول هاي مذكور را بازپرداخت كند كه آمريكا به زودي رشدي مطابق الگوي دهه نود بيابد.
وي مجبور است كه قبل از اجراي طرح خويش سرمايه گذاري هايي را انجام دهد و در اين راه جنگ خليج فارس نه تنها ضررساز نبوده بلكه مفيد هم خواهد بود. به محض آنكه تصاوير مربوط به پيروزي در بغداد از طريق تلويزيون هاي جهان منعكس شود، پيامدهايي را شاهد خواهيم بود. ادوارد دي.
لوتواك از مركز مطالعات بين المللي و استراتژيك در واشنگتن مي گويد: «آمريكا به اين دليل اين همه سرمايه خارجي را جذب مي كند كه مردم فكر مي كنند ايالات متحده بسيار قوي است و به لحاظ ژئوپولتيكي امن است. » اما آيا واقعا تفوق نظامي به همين سادگي در جهان اقتصاد معنا و تفسير مي شود؟
جوزف ناي، استاد هاروارد و نويسنده كتاب «پارادوكس قدرت آمريكا»، مي گويد: «جو اقتصاد عملكردي متفاوت از جو نظامي و وضعيت ژئوپولتيكي دارد. » اين استاد هاروارد ادامه مي دهد: «وضعيت اقتصاد به عوامل زيادي بستگي دارد و بيشتر متكي به تعادل قوا ميان بلوك هاي مختلف است. » به عبارت روشن تر چنين مي توان گفت: آمريكا به بقيه دنيا وابسته است ولو اينكه خود تمايل نداشته باشد اين واقعيت را جدي بگيرد.
بخش اعظم اقتصاد متكي به صادرات آمريكا نيازمند ديدگاه دوستانه مصرف كنندگان دنيا نسبت به اين كشور است. صادرات معادل ده درصد توليد ناخالص داخلي كشور است و ميليون ها موقعيت شغلي در آمريكا را پوشش مي دهد. مارك هايي جهاني نظير كوكاكولا در صورتي كه مصرف كنندگان آسيايي، آمريكاي لاتين و يا اروپا به ايالات متحده به چشم يك امپراتوري خودكامه بنگرند، ممكن است ضررهاي قابل توجهي را شاهد باشند. اين مصرف كنندگان تاكنون سبك زندگي آمريكايي و روحيات آمريكايي ها را به اتاق هاي نشيمن و آشپزخانه هاي دنيا منتقل كرده اند. آنها همين طور استوديوهاي موسيقي و فيلمسازي آمريكا را به خانه هاي خويش مي برند.
يكي از رموز موفقيت اقتصادي آمريكا تاكنون اين نكته بوده كه ايالات متحده به صورت دائمي كشوري جذاب براي مهاجران است. خانواده هاي جوان به همراه نيروي كار تازه نفس در جست وجوي روياي خويش از آمريكا به اين كشور مي آيند. به قول مجله اكونوميست آنها نقش قابل توجهي در ايجاد جامعه اي «جوان، مركب و در كل پويا» ايفا مي كنند. اگر روند كنوني ادامه پيدا كند جامعه آمريكا اواسط قرن جاري ۱۵ سال جوان تر از جمعيت اروپا خواهد بود. در آن زمان اروپا كاملا پير خواهد بود و اقتصادهاي ملي آن زير بار پرداخت مستمري هاي بازنشستگي خميده خواهد شد. اما سوال زير هم اينجا پيش مي آيد: آيا اگر وجهه ايالات متحده در دنيا خدشه دار شود مهاجران باز هم خواهند آمد؟
از هم اكنون مهاجراني كه از ميان ملت هاي اسلامي آمده اند تحريك شده و بعضا از كشور رانده مي شوند. حتي دانشجويان خارجي هم به تدريج شرايط دشوارتري پيدا مي كنند. آلن گودمن، رئيس موسسه تحصيلات بين المللي كه به ارائه بورسيه به دانشجويان مي پردازد، مي گويد: «من فكر مي كنم در آينده راه پذيرش درخواست تحصيل طولاني تر شده و شايد سه برابر گذشته زمان و فعاليت نياز داشته باشد.»
در صورتي كه طي زمان جنگ و متعاقب آن نظر مردم جهان نسبت به آمريكا منفي شود، اقتصاد آمريكا در زمينه هاي زير نيز پيامدهاي ناخوشايندي را شاهد خواهد بود: شركت هاي آمريكايي همانند ساير شركت ها در سراسر دنيا به همكاري ادارات محلي وابسته هستند و كاهش همكاري اين ادارات به دليل تغيير ديدگاهشان نسبت به آمريكا مي تواند ضررهاي بزرگي را به ايالات متحده وارد سازد. به عنوان مثال شركت هايي كه مي خواهند با شركت هاي اروپايي ادغام هايي را انجام دهند يابد ابتدا مجوز برخي سازمان هاي اتحاديه اروپا را كسب كنند. مايكروسافت، غول نرم افزارسازي جهان، براي آنكه شيوه هاي بازاريابي و تبليغات خويش را در جهان پياده كند ابتدا بايد آنها را در مقابل كميسيون اتحاديه اروپا و دادگاه هاي ساير نقاط دنيا توجيه پذير بنمايد.
شركت هاي هواپيمايي آمريكا به كسب مجوز فرود در فرودگاه هاي جهان نيازمندند. سازندگان فيلم و آثار تلويزيوني در آمريكا بدون رعايت قوانين بين المللي كپي رايت پول چنداني درنمي آورند. بدون آنكه در كشورهاي دور موافقت هاي لازم صورت گيرد كشاورزان آمريكايي نمي توانند از پيشرفت هاي خويش بهره برده و مواد غذايي دستكاري ژنتيكي شده را ابزار سودآوري خويش قرار دهند. جف مادريك، يك اقتصاددان نيويوركي، مي گويد: «تقسيم كردن دنيا به دوست و دشمن به لحاظ اقتصادي بسيار گران تمام خواهد شد. » در دراز مدت بيش از آنكه هزينه هاي بالاي جنگ و ناامني بازار نفت به اقتصاد آمريكا ضربه بزند اين تقسيم بندي فوق است كه به ايالات متحده ضربه خواهد زد.
البته نمايش قدرت آمريكايي ها چيز تازه اي نيست. بسياري از قوانين بين المللي اقتصاد طي دهه هاي گذشته با اعمال نفوذ شديد ايالات متحده پديد آمده اند. به عنوان مثال سازمان تجارت جهاني (WTO) كه چند سال پيش پديد آمد اختراع آمريكايي ها بود. دور آتي مذاكرات WTO كه با هدف آزادسازي بيشتر در تبادل كالا و خدمات در جهان شكل مي گيرد، مي تواند به صحنه اي براي يك آزمايش بزرگ بدل شود. جاگديش باگواتي، اقتصاددان دانشگاه كلمبيا، مي گويد: «حتي بحث هاي فرا آتلانتيكي پيرامون يارانه هاي كشاورزي نيز اكنون به نوعي بمبي ساعتي بدل شده است. » در درازمدت و با تداوم اختلاف نظرها پيرامون موضوعاتي نظير جنگ عراق مسئله يارانه ها نيز مي تواند به يك موضوع خطرناك و شديدا اختلاف برانگيز بدل شود، بسيار شديدتر و خطرناك تر از امروز.
بهايي را كه اقتصاد آمريكا به خاطر وضعيت جديد پرداخت خواهد كرد بستگي به اين دارد كه دولت جنگي بوش تا چه حد ديدگاه آمريكا محوري خويش را وارد عرصه هاي اقتصادي بنمايد. لستر تورو از موسسه تكنولوژي ماساچوست (MIT) مي گويد: «در آمريكا صداهاي زيادي شنيده مي شود كه مي گويند موسسات بين المللي را بايد رد كرد. بسياري از اين صداها هم از جانب افراد بسيار نزديك به بوش مي آيد. » روبرت زوليك، نماينده تجاري ايالات متحده، مدت هاست كه در قالب استراتژي رسمي خويش انعقاد قراردادهاي تجاري دوجانبه خارج از WTO را دنبال مي كند. اين قراردادها كاملا مطابق سليقه آمريكا تنظيم مي شوند و هيچ ارتباطي با سازمان تجارت جهاني ندارند. قبل از جنگ عراق واشنگتن كوشيد تا برخي كشورهاي در حال توسعه را با تهديد قطع كمك ها به جمع حاميان خويش بكشاند.
شوراي امنيت سازمان ملل عرصه اين نمايش بود و اصولا بخشي از ديدگاه ديپلماتيك آمريكا را ترفند فوق تشكيل مي داد. البته اين موضوع تنها در مورد جنگ عراق وجود نداشته و شاهد بوده ايم كه قبل از آن هم روش مذكور توسط ايالات متحده به كار گرفته شده است. فعالان اقتصادي آمريكا نيز براي جذب حمايت ها از سياست هاي تجاري دلخواهشان روش فوق را مورد استفاده قرار مي دهند.
اينكه آيا پس از اتمام جنگ عراق استراتژي مذكور ادامه خواهد يافت يا نه، موضوعي است كه كاملا به زمان و نحوه تمام شدن جنگ بستگي دارد. شايد حتي شاهد تقويت شدن استراتژي فوق هم باشيم.
اگر آمريكا در مدتي كوتاه پيروزي روشني به دست آورد، به گفته «ناي» مي تواند جمله زير را به كرسي بنشاند: «ايالات متحده آن قدر قدرت دارد كه همه كارها را به تنهايي انجام دهد. » اما در صورتي كه جنگ به درازا بينجامد و خسارات گسترده شوند روند ضعف اقتصادي شدت بيشتري مي گيرد و رشد همچنان معوق مي ماند. در آن صورت حتي در آمريكا هم ندايي كه جنگ را روشي نامناسب مي داند، بلندتر به گوش مي رسد. بعد از آن شاهد خواهيم بود كساني كه انگشت به سوي زخم هاي جامعه آمريكا و اقتصاد اين كشور مي كشند به شكلي آشكار رخ مي نمايند.
در اين صورت بسيار محتمل خواهد بود تا در مونت پليزانت ديگر تنها در مورد جنگ جاري بحث نشود، بلكه مردم پيرامون موضوع بيكاري در شهر و فقراي آن هم حرف بزنند.