اشاره :
آدمها هر كدام ناتواني و تواني دارند، پس ميانشان فرقي نيست. حتي جدا كردن آنها براي رسيدگي بهتر و مناسبتر، شايد در بسياري موارد، پرورش نطفه بي عدالتي باشد. چيزي كه اكنون براي انسان بي معنا است، اين است كه امروز شاهد نظام آموزشي هستيم كه رفته رفته برابري را تجربه مي كند و به همين خاطر به فكر افتاده تا با تلفيق كساني كه معلولشان مي نامند، با آدمهايي كه تنها غيرمعلول ناميده مي شوند، محيطي برابر را براي همه فراهم كند. آموزش تلفيقي، در عمق خود، زاييده نگاه عدالتجو و برابري خواه آدمي است؛ انساني كه انسان دوستي را سرلوحه و زينت زندگي خود قرار داده است.
با ابوالفضل سعيدي معاون برنامه ريزي آموزشي سازمان آموزش و پرورش كودكان استثنايي درباره اين نظام آموزشي گفت و گويي شده است كه متن آن در پي مي آيد:
هدف اساسي ما در آموزش و پرورش استثنايي اين است كه فرد را به جامعه عادي بازگردانيم تا بتواند جايگاه مناسب خود را بيابد
* چه ضرورت هايي موجب شد به اين نتيجه برسيد كه بچه هاي معلول بايد در مدارس عادي درس بخوانند؟
- گرچه بحث دانش آموزان استثنايي در ايران به هفتاد تا هشتاد سال مي رسد يعني از سال ۱۳۳۰ كه تجربه اين امر آغاز شد و سال ۱۳۴۶ كه دفتر آموزش استثنايي رسماً گشايش يافت، ولي در دنيا اين تجربه از سابقه اي چهارصد ساله برخوردار است. شايد زماني معلول را سربار و مانع مي پنداشتند و مستحق نابودي، ولي دين و دين باوري و ثمره آن يعني انسان دوستي و عدالتجويي نوع نگاه انسان را تغيير داد. در ابتدا دنيا به جداسازي و آموزش خاص به اين گروه اعتقاد داشت. چون ماهيت كودكان معلول را از نظر رشدي و شخصيتي جداي از افراد عادي به حساب مي آورد و فرضش بر اين بود كه اينها دو ماهيت دارند، پس بايد به دو روش خاص با آنان برخورد كرد. به اين ترتيب آموزش خاص شكل گرفت و الان مي گوييم آموزش استثنايي. اصلاً خود اين كلمه «استثنايي» كه ما Exceptional Children يعني «كودكان استثنايي» ترجمه اش كرده ايم، حكايت از اين زيربناي تفكري دارد كه اين كودكان مثل آدمهاي ديگر نيستند، استثنا هستند، با ديگران فرق دارند، ولي اندك، اندك با تغيير نگرش انسان، ماهيت تعريف و نگاه او هم به خاطر تغيير بينش وي دگرگون شد و به جايي رسيد كه از سال ۱۹۶۰ به اين سو، گرايش به سمت عادي سازي معلولان پيش آمد. گرايشي كه مي گفت اين دسته نبايد از جامعه عادي جدا شوند. چرا كه در ماهيت با افراد عادي هيچ تفاوتي ندارند. البته تفاوتهايي هست، ولي اين تفاوتها در كودكان عادي هم به چشم مي خورد. كودكان معلول هم رشد مي كنند، پيشرفت مي كنند و هرجا كه ما باور كنيم مي توانند، واقعاً موفق شوند. نظام آموزش و پرورش فراگير حاصل اين اقدام و تغيير نگرش بود كه براساس آن تفاوتي ميان معلول و غيرمعلول در نظر گرفته نمي شد و اعتقاد بر اين بود كه معلولان حق دارند كنار ديگران و افراد عادي قرار گيرند.
* در آموزش و پرورش استثنايي چه نمي كرديم كه حالا با طرح تلفيق آموزش و پرورش فراگير، قرار است انجام بدهيم؟
- هدف اساسي ما در آموزش و پرورش استثنايي اين است كه فرد را به جامعه عادي بازگردانيم تا بتواند جايگاه مناسب خود را بيابد. با توجه به تغيير نگرشي كه حاصل آموزش و پرورش فراگير است، فهميده ايم كه امكان اين كار در محيط عادي بيشتر فراهم است. به شرط آن كه محيط را مناسب كنيم.
اولين قضيه اين است كه ببينيم ما با كودكي كه به عنوان استثنايي شناسايي مي كرديم و او را به مدرسه استثنايي مي آورديم، چه مي كرديم و چه فايده اي برايش داشت. او را از سنين طفوليت، از دو، سه سالگي، مي آوريم در محيطي خاص با معلماني خاص، كه اين معلمان خاص ديدگاه خاصي را هم دارند، تجربه خاصي را دارند و معمولاً در ارتباطشان بيشتر با كودكان معلول سروكار دارند و نه با بچه هاي عادي. بنابراين نوع تصورشان راجع به كودكان استثنايي يا بهتر بگوييم كودكان داراي نيازهاي ويژه، تصوري خاص است كه معمولاً مبتني بر دانشي است كه كسب كرده اند، دانشي كه ريشه در گذشته دارد و نه امروز و پژوهش هاي امروز. دانشي كه كمتر از مطالب نوين پژوهشي و نظري بهره برده چون معلمها بيشتر به دنبال عملند و مي خواهند در كلاس درس بدهند. اين است كه با ديدي بسته و يك پيشداوري راجع به بچه قضاوت مي كنند، كه اين بچه همين است و حد و توانش بيش از اين نمي شود. از اين رو، همان طور كه منابع علمي دنيا هم به آن تأكيد دارند، مقداري از معلوليت هاي كودكان، ناشي از محيط آموزشي آنهاست و نه ناشي از خودشان. اين است كه امروز اصطلاح disabled را براي آنها به كار مي بريم يعني «ناتوان شده» و نه «ناتوان». گذشته از اين مگر در محيط هاي استثنايي برخورد ما به چه صورتي است؟ محبت بيش از حد و امكانات بيش از حد. در حالي كه واقعيت اين است كه وقتي اين افراد دوره مدرسه و آموزش را به پايان رساندند، وارد جامعه اي مي شوند كه كاملاً عادي است و ديگر از آن حمايت ها و شايد در واقع ترحم ها خبري نيست. برعكس جامعه اي است بسيار بي رحم و اين فرد بايد بتواند بعد از ۱۸ و حتي بعضاً ۲۵ سال كه از عمرش مي گذرد، گليم خود را از آب بيرون بكشد. منظورم اين نيست كه افراد معلول را رها كنيم، بلكه از آنها طوري حمايت كنيم كه ما را به هدفمان يعني بازگشت اين افراد به جامعه، برساند.
* اجراي طرح تلفيق براي كودكان معلول و غيرمعلول چه محاسن ديگري دارد؟
- خاص كردن و استثنا قرار دادن بچه ها ، به علت اين كه تعدادشان كم است محظوريت ها و موانعي را برايشان در پي دارد. مثلاً ۱/۰ درصد از مجموعه كودكان ما نابينايند. ما قطعاً نمي توانيم در هر محلي برايشان مدرسه و كلاس تشكيل دهيم. بايد يك جا جمعشان كنيم. يعني بايد سرويس رفت و آمد هم بگذاريم و او را محكوم كنيم كه چون معلول است، روزي دو، سه ساعت در رفت و آمد باشد. ولي اگر بتواند به مدرسه نزديك منزلش برود، طبيعتاً، مثل ديگر بچه ها شرايطش مساوي خواهد بود و كمتر خسته خواهد شد. جداي از اين، بچه ها در محيط هاي استثنايي هيچ الگويي بالاتر از آنچه كه تصور مي رود در توانشان هست، ندارند. در حالي كه اگر در جمع بچه هاي عادي باشند، خود اين بچه هاي عادي برايشان الگو هستند. خيلي از چيزها را مي توانند از بچه هاي عادي ياد بگيرند. خيلي از راهها را مي توانند با كمك خود بچه هاي عادي پيدا كنند و از زندگي عادي تجربه واقعي و الگو داشته باشند. حتي براي يك فرد كم توان ذهني هم همين صادق امر است. تا چند سال پيش تصور بر اين بود كه بچه هاي تربيت پذير يا كودكان پناهگاهي به هيچ وجه نمي توانند هيچ كاري بكنند و به سطوح بالاتر رشد برسند. امروز اثبات شده وقتي به اينها هم آموزش داده شود، خيلي از توانايي ها را كسب مي كنند. نمي گوييم مثل افراد عادي مي شوند. يك كم توان ذهني به هر حال يك كم توان ذهني است. يك نابينا به هر حال نابيناست. يك ناشنوا به هر حال ناشنوا. اما خيلي از توانايي ها وجود دارد كه ممكن است بتوانند آن را كسب كنند و ما همان را برايشان ايجاد نمي كنيم.
|
|
از سوي ديگر، مي پرسيم چرا در جامعه ما، مسئولان به فكر افراد معلول نيستند. گذرگاه هايمان را نگاه مي كنيم كه آدمهاي عادي هم به سختي از آنها عبور مي كنند، ساختمانهايمان كه پر از پله اند، خيابانهايمان و... آن فرد عادي، آن مسئول هيچ وقت تجربه بودن با عده اي افراد معلول را نداشته. چه طور مي توان از او انتظار داشت در تصوراتش جا بشود كه كسي هم هست كه با من تفاوتهايي دارد. بنابر اين، اگر مي خواهيم جامعه اي داشته باشيم كه به معلول توجه بكند، بايد بچه هاي معلول در كنار بچه هاي عادي رشد كنند. تا هردو يكديگر را درك كنند. كه آن مهندس طراح در شهرداري هم يادش باشد كه يك نابينايي هم در كلاسش بود. اين باعث مي شود كه جامعه افراد معلول را بپذيرد و حضور آنها را عادي قلمداد كند و فراگيرسازي يا Inclusion كه در بعد وسيعش فراگيرسازي اجتماعي است تحقق يابد و همه افراد با هر شرايطي در جامعه پذيرفته شوند و از حقوق انساني خود برخوردار شوند.
* نظام آموزش و پرورش فعلي چه قدر به امر تلفيق كمك كرده است؟
- متأسفانه مشكل اساسي ما اين نظام آموزشي انعطاف ناپذير است. منابع درسي مان ثابت است كه همه بايد در يك سال در آن موفق بشوند وگرنه مهر مردودي مي خورند. در حالي كه در بسياري از كشورها اين طور نيست. منظور من اين نيست كه امتحانات را برداريم. بعضي ها تصور مي كنند همين كه امتحانات را برداريم، مسئله حل مي شود. ولي نه، ما بايد معلماني داشته باشيم كه ديدگاهي مطلوب تر داشته باشند و بتوانند سطوح مختلف توانايي را در كلاس بپذيرند و پرورش دهند. بعد، با وجود چنين معلماني، مي توانيم امتحان را برداريم. به هر حال، آنچه كه مورد نظر است اين است كه همه بچه ها در يك كلاس باشند و با هم درس بخوانند. معلم به همه توجه كند و هر كس را در سطح خودش ارزيابي كند. هيچ كس هم مردود نشود. همه تا يك حدي را مطالعه مي كنند، تا آنجايي كه بتوانند موفق بشوند، سال آينده ادامه بدهند. همه هم قرار نيست مثل هم آموزش ببينند و به يك ميزان توانايي كسب كنند. يك حد استانداردي وجود دارد. كسي به آن حد استاندارد رسيد، مي گوييم قابل قبول است. هيچ چيز را نبايد قالبي ديد.
* حد استاندارد شامل چه شاخص هايي است؟
- بله. يعني آن توانايي كه كودك نياز دارد تا زندگي كند. متأسفانه ما بيشتر به مسائل نظري توجه داريم و كمتر به آن چيزي كه در زندگي لازم است توجه مي كنيم. حل شدن اين موضوع، كار آساني نيست.
* آقاي سعيدي، الآن چند درصد از دانش آموزان استثنايي در مدارس عادي پذيرش شده اند؟
- اگر تعريفمان را گسترده تر بكنيم و بگوييم كودكان داراي نيازهاي ويژه، چون به نظر من بايد كم كم به اين سمت برويم كه اصطلاحات درست تري را به كار ببريم. به همين خاطر به نظر من دانش آموزان داراي نيازهاي ويژه آموزشي، بهترين اصطلاح است، به هر حال بچه هايي كه داراي نيازهاي ويژه اند، طيف گسترده اي را مي پوشانند. من نمي دانم مورد نظر شما چه كساني هستند.
*كساني كه تحت پوشش اينجا هستند.
- چيزي حدود ۱۱ درصد از بچه هايمان الآن تحت پوشش آموزش عادي هستند، يعني به صورت تلفيقي در آموزش عادي تحصيل مي كنند. اينها آسيب ديدگي هاي متوسط تا شديد دارند. گروهي از اينها دانش آموزاني هستند كه مشكلات ويژه يادگيري دارند كه گرچه داراي هوش عادي هستند.اما در يك يا دو درس يا برخي از مفاهيم دچار مشكلات جدي هستند. اين بچه ها در مدرسه هاي عادي تحصيل مي كنند ولي مراكزي را برايشان داير كرده ايم كه در آنجا تحت آموزش قرار مي گيرند و مجدداً به كلاسهاي عادي بازمي گردند.
* اينها چند نفرند؟
- ۴۱۴۷ نفر در سال گذشته از اين خدمات ما استفاده كرده اند، البته در دوره ابتدايي. چون ما پوششمان فعلاً در دوره ابتدايي است. عده ديگري هم هستند كه دانش آموزان تلفيقي به شمار مي روند. اينها آسيب ديدگي هاي متوسط تا شديد و عميق دارند و در مدارس عادي به سر مي برند و در واقع چيزي در حدود ۵/۴ تا ۵ درصد بچه هاي ما را تشكيل مي دهند.
* با توجه به آمار معلولان كشور، نسبت به دنيا در كجا قرار گرفته ايم؟
- حقيقت اين است كه ما راجع به معلولانمان اصلاً آمار صحيحي نداريم. براي اين كه شناسايي مان وسيع نيست. كشورهايي كه مي توانند درصد شيوع و در واقع درصد ابتلاي كودكان را به اين مشكلات ارائه كنند، كل جامعه شان را تحت پوشش قرار داده اند و آمارشان هم دقيق است. اعتبارات و امكانات ما بسيار كم است، اين باعث مي شودنتوانيم پوشش كامل بدهيم.
متخصص هم به اندازه كافي نداريم. اينها باعث شده از معلولانمان آمار دقيقي نداشته باشيم. اما خوشبختانه با اجراي طرح سنجش در مورد دانش آموزان كلاس اول، حدود برخي از معلوليتها مشخص مي شود. در كل به نظر مي رسد با ساير كشورها خيلي متفاوت نباشيم.
* عادي سازي و سوق دادن دانش آموزان معلول به سوي مدرسه هاي عادي با چه مشكلات ديگري روبه رو است و براي رفع آنها چه تمهيداتي انديشيده ايد؟
- من به عنوان كسي كه اين كار را برنامه ريزي مي كنم و بسيار هم به آن علاقه مندم، هراس زيادي هم دارم. چرا كه شرايط كاملاً مهيا نيست و نمي توانيم انتظار داشته باشيم كاملاً موفق شويم. عجله هم كه بكنيم، ممكن است كودكان معلول آسيب ببينند. گرچه، اين مسئله تنها به ما مربوط نمي شود. اينجا ما امكانات محدودي داريم. حتي هنوز نتوانسته ايم كاملاً اين مسئله را جا بيندازيم كه عادي سازي بايد انجام بشود. شايد خوب تبليغ نكرده ايم. خوب آموزش نداده ايم. گرچه، كارهايي را داريم براي اين قضيه انجام مي دهيم. جلسات و سمينارهاي متعددي ترتيب داده ايم. با مسئولان آموزشي و همكارانمان در استانها صحبت كرده ايم، تا در واقع آموزش عادي درگير اين كار شود. معلمان عادي را براي پذيرش دانش آموزان معلول آماده كرده ايم. به آنها آموزش داده ايم. توانستيم منابعي را در اين زمينه از يونسكو دريافت كنيم، دست به ترجمه آنها بزنيم و الآن، الحمدلله، چهار تا پنج منبع عملي كه به درد آموزش معلمان عادي مي خورد و مي توانند عملاً از آن استفاده كنند، در اختيار داريم. اما متأسفانه دوره هاي آموزشي را براي آموزش معلمان عادي عليرغم پيگيري ما، همه جا تشكيل نداده اند.
* منظورتان دوره هاي ضمن خدمت براي معلمان است؟
- بله، هر چند، مسئولان آموزش عالي هم مشكلات خودشان را دارند. مثلاً سال گذشته، سازمان مديريت و برنامه ريزي كشور اعلام مي كند كه تنها مي توان براي هر فرد ۴۰ ساعت دوره آموزشي در سال گذاشت. اين يك مانع شده. مي گويند ما خود اين همه دوره داريم، چگونه دوره هاي شما را هم برگزار كنيم. به همين خاطر، الان دوره هاي ما با ركود مواجه اند.
* در واحدهاي درسي دانشگاهي و تربيت معلم چطور؟
- داريم برنامه ريزي مي كنيم. در نظر داريم دوره هاي تربيت معلم را تغيير بدهيم. در برنامه دوره كارداني به كارشناسي معلمان ابتدايي، به ما اجازه داده اند، يك درس دو واحدي به عنوان آموزش فراگير بگذاريم. معلم با گذراندن اين دو واحد، تقريباً آماده مي شود.همين طور براي دوره كودكان استثنايي و دوره هاي آموزش دبيري، پيشنهاد كرده ايم اين درس را قرار بدهند. اگر خوب پيش برويم، با انجام يك برنامه پنج ساله، مي توانيم ادعا كنيم اكثر معلمان عادي آماده خواهند شد.
* درصدي از اين دانش آموزان توانايي حضور در مدرسه هاي عادي را ندارند.
- بله، لزوماً همين طور است. در همه جاي دنيا هم همين طور است. براي اينها مدرسه خاص داير خواهد بود و معلمان خاص خواهند داشت. ما در تلاشيم تعداد بيشتري بتوانند در حد استعدادشان رشد كنند. بايد انعطاف داشته باشيم.
* در مدرسه هاي عادي براي دانش آموزان تلفيقي، چه تدابيري انديشيده مي شود. منظورم معلم رابط و امكانات و شرايط خاص است تا استفاده بهتري ببرند.
- چند سالي است كه دولت اجازه استخدام جديد را به نهادها نمي دهد. ما نيازهايي داريم. قوانين استخدامي كشور مي گويد كه شما حق نداريد كارمند يا معلمي را جابه جا كنيد. براي همين، شما در جاهايي تورم نيرو پيدا مي كنيد و در جايي كمبود نيرو. بنابراين، ما هم آنجا كه تورم نيرو داريم، معلم رابط مي دهيم، كار انجام مي شود، حمايت صورت مي گيرد. اما در جاهايي هم كه نيرو نداريم، مجبوريم دانش آموز را به حال خودش رها كنيم. درست، طبق مقررات ما بايد براي دانش آموزان ناشنوا، نابينا و معلول جسمي- حركتي، معلم رابط اعزام كنيم. در بيشتر شهرها اين كار انجام مي شود. ولي در شهرهاي كوچك و روستاها مشكل داريم. باز به خاطر نيروي انساني .نيرويمان به اندازه كافي نيست. گرچه شايد يك دليل ديگر هم اين باشد كه كار آموزش تلفيقي در ايران، مثل بعضي از طرحهاي ديگرمان با عجله و بدون حساب و كتاب كارشناسي دقيق انجام شده. هر چند، با وجود همه اينها پيشرفتمان بد نبوده. در واقع، تعداد بچه هاي ناشنوا، نابينا و جسمي- حركتي در مدرسه هاي عادي، در همين سه، چهار سال، چهار برابر شده است. ولي هنوز با خيلي از كشورها كه فقط سه يا چهار درصد از دانش آموزانشان در مدرسه هاي استثنايي هستند، فاصله زيادي داريم.
*وظيفه معلمان رابط چيست؟
- در بعضي از دوره ها، مثل دوره ابتدايي و حتي پيش دبستاني، كار معلم رابط تنها آموزش معلم عادي نيست،او خود ممكن است حتي دربرخي زمينه ها با دانش آموزان كاركند. اما در دوره راهنمايي اين عملي نيست. چون يك معلم نمي تواند تخصص همه درسها را داشته باشد. براي يك دانش آموز هم نمي شود چند معلم رابط گذاشت. از اين رو، معلم رابط به معلمان عادي آموزش مي دهد و در واقع مشكلات معلم عادي را حل مي كند تا او راحت تر كار كند. اينجا هم مشكل باز برمي گردد به اعتبارات ما. بسياري از بچه هاي تلفيقي احتياج دارند تا معلم چند ساعتي با آنها كار بكند. معلم عادي مي گويد من جزو وظايفم نيست. نياز به انگيزه دارد. براي اين انگيزه ما بايد حق الزحمه اي به او پرداخت كنيم. ولي ما هنوز نتوانسته ايم دوستانمان را در سازمان مديريت و برنامه ريزي قانع كنيم تا بودجه لازم را به اين امر اختصاص بدهند.
* الان تعدادي از معلمان رابط از ساعت هاي تفريح و ورزش براي آموزش استفاده مي كنند.
- بله، اينها معضلاتي است كه وجود دارد و صدمه مي زند. زنگ ورزش و تفريح براي بچه ها، معلول يا غيرمعلول، لذتبخش ترين ساعات مدرسه است. زنگ تفريح براي اين است كه بچه استراحت كند تا براي كلاس بعدي آماده بشود. اگر قرار باشد در آن ساعت هم با او كار كنيم، آمادگي لازم را براي جلسه بعدي درسش پيدا نمي كند. مشكل بيشتر در آن اعتباراتي است كه بايد اختصاص داده بشود.
* شايد اعتبار هست ولي توزيع آن مناسب نيست؟
- احتمالاً. آموزش و پروش هميشه اعتباراتش محدود بوده و هست. ضمن اين كه من خودم هم قبول دارم كه بعضي جاها هم مديريت ضعيف بوده. يعني از همين اعتبارات موجود شايد بشود بهتر استفاده كرد. اما كمبود روشن است. حساب كنيد كه در وزارت آموزش و پرورش ما، الان چيزي در حدود دو تا سه درصد بودجه و حتي در سالهاي اخير، كمتر از آن، اعتبارات عمراني و پايه اي است. بقيه يعني ۹۷ تا ۹۸ درصد بودجه اعتبارات جاري است. يعني ما داريم حقوق مي دهيم. با دو درصد واقعاً چه مي شود كرد؟
* يكي از مشكلاتي كه معلمان رابط به آن اشاره مي كنند كم بودن ساعت كاري است كه براي هر دانش آموز اختصاص داده مي شود. يعني تعداد دانش آموزاني كه بايد به آنها آموزش بدهند زياد است، مدارس از هم فاصله دارند و سرويس رفت و آمد وجود ندارد.
- اين هم از معضلات جدي ما است. چون معلمها مجبورند از اين مدرسه به آن مدرسه بروند و ساعاتي را در راه مي گذرانند. انتظار دارند كه اين ساعت جزو كارشان به حساب بيايد. گاه اتفاق مي افتد كه يك معلم از ۲۴ يا ۲۸ ساعتي كه بايد در اختيار بچه ها باشد، مثلاً حدود ۱۴ ساعت در راه است، خسته و كوفته به كلاس مي رود و آنجا هم وقت زيادي را نمي تواند به دانش آموزانش اختصاص بدهد، چون نگران است كه بايد خود را به مدرسه بعدي برساند. ما براي رفع اين معضل، تا آنجا كه مي توانيم بچه ها را در مدرسه هاي متمركز قرار مي دهيم. سعي مي كنيم همه را در يك مدرسه جمع كنيم. اين طوري مي توانيم براي آنها معلم رابط تمام وقت فراهم كنيم. معلم هم مشكل رفت و آمد ندارد، همه وقتش براي بچه هاست. حتي مي تواند در كلاس عادي هم حاضر بشود، به معلم عادي هم كمك كند و با هم تدريس كنند. گرچه اين كار در همه جا امكان پذير نيست و شايد در شهرهاي بزرگ امكان پذير باشد. ولي عرض مي كنم كه براي حل شدن ريشه اي اين قضيه، نياز داريم بتوانيم براي نيروي انساني خود با دست بازتري تصميم بگيريم.
* درباره امكاناتي كه مدارس مرجع بايد به دانش آموزان بدهند، گاه شنيده مي شود كه مدارس مي گويند ما اول به دانش آموزان خودمان امكانات مي دهيم، اگر چيزي ماند به بقيه.
- اگر جايي چنين حرفي زده بشود، كاملاً خلاف اهداف سازمان و دستورالعمل هايي است كه صادر كرده است. اين را بلافاصله به ما اطلاع بدهند. حتماً پيگيري مي كنيم. اول بايد به مديريت استان اطلاع بدهند، اگر رسيدگي نكرد، ما حتماً به آن رسيدگي مي كنيم. چون اگر هدف ما اين است كه اين بچه ها بروند بايد دست كم حمايتهاي حداقل را از آنها داشته باشيم و آنها را در اولويت قرار بدهيم.
گفت و گو از رضا بهار