شنبه ۳۰ فروردين ۱۳۸۲
شماره ۳۰۲۷- April, 19, 2003
هنر
Front Page

نگاهي به فيلم «رنگ شب» ساخته محمدعلي سجادي
سوءتفاهم بزرگ
هدف اين نيست كه فيلم را به داشتن عوامل زائد و قابل حذف محكوم كنيم بلكه مي خواهيم عنوان كنيم كه عوامل نهاده شده بايد توجيه حضور بيابند و كلاً نيمه اول فيلم بايد هدفمندتر از اينها طرح مي شد تا به اين سادگي نتوان
آن را قابل حذف و بود و نبود آن را يكي دانست
نسيم نجفي
007735.jpg

وقتي ارادت به كارگرداني كه «هميشه استاد» سينما خوانده مي شود با امكانات ناچيز و تكنولوژي غيرقابل عرض سينماي ايران آميخته شود نتيجه اش اثري مانند «رنگ شب» است كه در آن همه چيز قرباني نوعي فضاسازي ناموفق شده است. ما با فيلمي روبه رو هستيم كه در آن به ماجرايي تكان دهنده اتكا شده است. ماجرايي واقعي كه آن قدر فيلمساز را تحت تاثير قرار داده كه دربند ارائه صحيح آن نيست. قصه اي در خور پسند مردم امروز جامعه با حساسيت هاي خاص و موفق خود در جذب مخاطب. اما قصه فيلم كامل نمي شود مگر اين كه شخصيت ها، روابط بين آن ها و انگيزه هاي آن ها قدم به قدم ما را به پايان آن برسانند و رنگ شب درست در همين موارد نقص دارد. مي توانيم همسر رسول «زهره» را در نظر بگيريم كه قاعدتاً يك نقطه مهم اتكاي ماجراست اما حتي نمي توان يك نكته مثبت از شخصيت پردازي او به ياد آورد. شكي نيست كه موضوع فيلم براي محافظه كاري بسيار مستعد است. دور بودن دوربين و قصه از «زهره» (به ويژه گذشته او) قطعاً به اين مسئله نيز مربوط است. اما آيا درباره آن زن غريبه نيز مي توان چنين گفت؟ او فقط عاملي است براي اين كه در يك زندگي آرام و ظاهراً روبه راه ناگهان تنشي ايجاد كند تا همه چيز از روند عادي خود به در آيد و در حالي كه درست در نيمي از زمان فيلم حضور دارد در حد يك تيپ باقي مي ماند. نمونه اي از يك قشر اجتماع كه شايد فيلمساز نيازي به كند و كاو عميق تر زندگي او نمي ديده اما بايد به اين هم توجه داشت كه او زماني برابر زهره در فيلم حضور دارد آن هم با بازي اغراق آميز و غيرقابل قبول حميرا رياضي كه بي سبب او را برجسته تر (با نوعي احساس دلزدگي!) مي كند اما آيا تاثير اين دو در روند فيلم مساوي است؟
شخصيت اول فيلم، رسول، تنها فردي است كه در طول ماجرا متحول مي شود. او مردي سر به زير و آرام است كه در پايان به يك جاني رواني تبديل مي شود يا شايد بهتر است بگوييم قرار بوده اين گونه بشود. رسول، گذشته از پرداخت ناقص شخصيت اش، از بازي عرب نيا نيز بايد شاكي باشد! زيرا او در نيمه اول از آن دست مرداني است كه عرب نيا هميشه از پس نقش هايشان برآمده اما در نيمه دوم، تحولي كه به چنان جنايت هايي بيانجامد در او نيست. كارگردان به اين منظور در گريم او تغييراتي ناگهاني و محسوس ايجاد كرده به ويژه كه شروع بخش دوم فيلم در واقع پايان ماجرا است و بايد رسولي را نشان داد كه يك سال پرماجرا بر او گذشته است. او سبيل گذاشته و نحوه راه رفتن و پوشش متفاوتي دارد اما در ارائه نقش فقط خيره نگاه مي كند و كم حرفي را از نمونه هاي كليشه اي خارجي وام مي گيرد.
007750.jpg

از جمله شخصيت ها، زنان ديگري هستند كه از دور و با احتياط مطرح شده اند. فيلمسازي در ايران آن قدر وابستگي هاي غيرهنري و غير اصولي در كنار مسائل اصولي سينما دارد كه وقتي چنين فيلم هايي ساخته مي شود گاهي تشخيص اشكال كار سازنده از فشار محدوديت هاي مميزي مشكل مي شود. واقعيت اين است كه رنگ شب فيلمي خالي و فاقد پويايي است. از طرفي گمان مي رود محمدعلي سجادي از روي اجبار ناخنكي ترسان و لرزان به موضوع زده. اگر اين مسئله را به مميزي نسبت دهيم منطقي است زيرا همان چند اشاره كوتاه و كمرنگ نيز با سياه و سفيد كردن صحنه ها متهم به هتك عفت عمومي شده اند. يعني مي توان گفت كارگردان نمي توانسته ذره بين خود را از اين نزديك تر بگيرد اما اين مسئله توجيه كننده برخي نقص هاي كلان فيلم نيست. نقص هايي مثل دو تكه بودن فيلم به شكلي كه دو نيمه آن هيچ ارتباط لازم و ملزومي بين شان نيست. فرض مي كنيم زماني كه نيمه دوم فيلم را مي بينيم پيش از آن بخش نخست را نديده باشيم. چيزي را از دست نداده ايم چرا كه در بخش اول فيلم همه چيز سطحي و گذراست و گذشته از اين، وقتي بازجوي فيلم (در نيمه دوم) از رسول بازجويي مي كند مسئله طلاق و زن غريبه نيز مطرح مي شود كه از نظر عمق اطلاع رساني هيچ تفاوتي با تصاويري كه در نيمه اول ديديم ندارد زيرا اين نيمه فيلم در صحنه هايي گذشت كه هيچ كاركردي ندارند. به طور مثال زن غريبه با كمك زهره در خانه راه مي رود و يا وقت گذراني هايي از اين دست. حتي زهره و رسول به غير از درگيري بر سر زن غريبي كه وارد زندگي آن ها شده ديالوگ گويا و كارآمد چنداني ندارند و بدتر از همه اين كه مدت زمان زيادي از اين نيمه فيلم نماهايي گذرا است كه روزگار خانواده را پس از حضور ميهمان غريبه نشان مي دهد كه طي آنها به تدريج زن لباس هاي متفاوتي مي پوشد و اين تنها دستاورد جزيي، مستلزم صرف زماني اين همه طولاني نيست. اين قسمت آن چنان بدون هدف و زائد است كه گويا تنها مسئله گذران وقت در بين بوده. در بخشي ديگر از نيمه نخست فيلم نيز رسول افسرده را به شكل نماهايي گذرا، كشدار و بي هدف به صورت رسول در كنار تير چراغ برق، رسول در كنار اتومبيل، رسول در كنار اتوبان و خلاصه رسول غمگين و غيرتي مي بينيم كه به جاي اين تصاوير ياري گرفتن از بازي بازيگر مي توانست موجزتر و تاثيرگذارتر باشد. اما گويا كارگردان به مقوله گذر زمان با تمهيد ديزالو علاقه وافر دارد. چنانچه شرح داده شد درمي يابيم كه به راحتي مي توان عناصري از بخش نخست را حذف كرد مانند پدر رسول، پدرزن او، بچه و حتي زن غريبه را. زيرا ماجراي او مي توانست در صحبت هاي بازجو و رسول بيايد.
در واقع، هدف اين نيست كه فيلم را به داشتن عوامل زائد و قابل حذف محكوم كنيم بلكه مي خواهيم عنوان كنيم كه عوامل نهاده شده بايد توجيه حضور بيابند و كلاً نيمه اول فيلم بايد هدفمندتر از اينها طرح مي شد تا به اين سادگي نتوان آن را قابل حذف و بود و نبود آن را يكي دانست. مي توان به شكلي ديگر مسئله را مطرح كرد با اين سوال كه: چرا قصه از خانواده رسول آغاز شد؟ و چرا نويسنده و كارگردان از جزء به كل رسيده اند يعني از فرد و چگونگي انگيزه هاي او آغاز كردند تا به انگيزه هاي جنس مخالف در اجتماع رسيدند؟
آيا تاكيد بر فرد و سپس تعميم او به كل اجتماع هدفي جز تحليل ماجرا با روانشناسي فردي افراد اجتماع دارد؟ اما اين هدفي است كه «رنگ شب» به آن نائل نشده و باز به همان سوال مي رسيم كه آيا اگر شروع فيلم از آغاز نيمه دوم (دستگيري رسول) مي بود و سپس به صورت فلاش بك به ماوقع قصه مي رسيديم اتفاقي مي افتاد؟
سجادي، فيلمسازي است كه مي خواهد خود را از «فيلم ايراني» ساختن مبرا نشان دهد (فيلم ايراني به معناي مخرب آن، يعني جا افتادن رسومي ثابت كه فلسفه وجودي آنها مابين سليقه مردم و سهل انگاري برخي هنرمندان معلق است) از نشانه هاي آن، داشتن پايان بندي هاي متفاوت است كه از بي رحم بودن ابايي ندارد و سعي ندارد حتماً و ضرورتاً با لطافت و خوشي همراه باشد تا خم به ابروي تماشاگر نيايد. از كارهاي او چنين ادعايي تلقي مي شود اما ساختار آثار اين چنيني او همانند اثيري و رنگ شب هنوز خام است. اثيري، هر چند تمي نو، اما شخصيت ها و زرق و برق ايراني داشت و در رنگ شب با آنكه سعي بر آن بوده تا از آن شيوه فاصله گرفته شود و آن همه اغراق آميز، زياده گو و لوده نباشد اما بايد اقرار كرد حتي شخصيت هاي عمو و همسر (خسرو شكيبايي و امين حيايي) در اثيري، بسيار ملموس تر از زهره و رسول رنگ شب بود. كارگردان در اين فيلم آن اندازه كه در پي داشتن نمادهاي سينماي تقليدي موردپسند خود است نگران به كارگيري صحيح آنها نيست. به طور مثال شروع رنگ شب را به ياد مي آوريم كه از يك نماي كلي از شهر، به صورت نمابه نما با ديزالو به نماي جزيي رسول در اتومبيل اش مي رسد. اما با ورود شخصيت ها همان آشفتگي ها و سطحي نگري هاي يك كارگردان ايراني از راه مي رسد. به كارگيري تمهيدات به كار گرفته شده در آثار فيلمسازان بزرگ دنيا تنها مي تواند قدم نهادن در راهي تكرار شده و مطمئن باشد اما نمي تواند فيلم را نجات دهد.
گويا اشاره به برخي نشانه ها در آثار سجادي كه تقليدي از راهكارهاي هيچكاك به شمار مي آيد، سبب سوءتفاهم شده است. شنيده مي شود، از اينكه ايشان را هيچكاك ايران مي نامند راضي و خرسند است. اين خرسندي، مثل حلوا حلوا كردن و اميد شيرين كام شدن را به ياد مي آورد. آثار هيچكاك در سبك كلاسيك جاي مي گيرند و در جهان آثار او براي هر چيز دليلي روشن و بزرگ وجود دارد. آيا مي توان نشانه هاي دلهره آثار او همانند موسيقي دلهره انگيز پيش از وقوع حادثه و يا نمونه اي مثل نحوه شروع فيلم را وام گرفت و چشم را بر نظم دقيق روابط شخصيت هاي او بست؟ قصه رنگ شب در جهت شكستن ساختار قصه گويي كلاسيك پرداخت شده است. چنين قصه اي مي تواند انگيزه هاي بزرگ براي آدم هايش در نظر نگيرد اما، آيا شخصيت هاي آن حتي باورپذير هم نبايد باشند؟

گفت وگو با پرتو اشراق؛ مترجم
وقتي رؤياها پايان مي يابد
007760.jpg

پرتو اشراق متولد ۱۳۲۴ تهران است. او فارغ التحصيل دانشكده هنرهاي دراماتيك با گرايش سينما است. كار ادبي را از اواخر دوره دبيرستان آغاز كرد و از زمان دانشجويي شروع به ترجمه كتاب در حوزه تخصصي خود كرد. مدتي هم به كار فيلمسازي پرداخت اما دوباره به ترجمه روي آورد و در حوزه هاي مختلف از جمله: سينما، موسيقي، فلسفه و... شروع به فعاليت كرد. به بهانه ترجمه كتاب «سرگذشت پيانو» اثر هارولد شوئنبرگ با او گفت وگويي انجام داده ايم كه مي خوانيد:
ياسر نيشابوري
• آن طور كه پيدا است شما جزو اولين نويسندگان و مترجمان سينماي ايران هستيد، لطفاً كمي از آثارتان بگوييد.
اولين نويسنده كه خير، چون بنده اصولاً نويسنده نيستم. اولين نويسنده سينماي ايران مرحوم فريدون رهنما بود كه كتاب «واقعيت گرايي فيلم» را نوشت. اولين اثر من كه اولين اثر ترجمه شده سينماي ايران نيز به شمار مي رود كتاب «سينما در اروپاي شرقي» است كه متاسفانه در زمان خود ـ دهه ۴۰ ـ شديداً سانسور شد. ترجمه هاي ديگر بنده عبارتند از: سينماي كارل دراير، شكل فيل اثر آيزاك آيزنشتاين، زندگينامه كاميل فيسارو نقاش امپرسيونيست، زندگينامه خالق شازده كوچولو ـ آنتوان دو سنت اگزوپري، زندگينامه فيلسوف بزرگ زيگموند فرويد به نام «رنج روح»، مرگ ويشنو اثر مانيل سوري، كتاب پليسي برادران اثر جان گريشام، عصر بي گناهي نوشته اديت والتون كه در دهه ۸۰ توسط مارتين اسكورسيزي به فيلم درآمد، سنتگزوفري به قلم استيسي شيف، مجموعه هري پاتر شاهكار خانم جي كي رولينگ، ترجمه دوم بر باد رفته اثر مارگارت ميچل كه ترجمه اول آن حدود ۴۵ سال پيش توسط مرحوم حسن شهباز صورت گرفت و بالاخره كتابي كه پيش رو داريد سرگذشت پيانو اثر هارولد شوئنبرگ.
• از سانسور اولين اثرتان «سينما در اروپاي شرقي» در دهه ۴۰ بگوييد؟
ببينيد در آن دوره يك جو روشنفكري بر جامعه حاكم بود كه البته در واقع فقط روشنفكرنما بود. فضاي مسمومي بود كه قدرت استشمام سالم را از آدم مي گرفت. افرادي به عنوان روشنفكر و نماينده جامعه مطرح بودند كه در باطن بي مايه بودند و با متصل كردن خود به گروه هاي مختلف از جمله راست، چپ، توده اي و غيره سعي در مطرح كردن خود داشتند كه اين افراد جداي از سياست ردپايشان در جوانب ديگر مملكت از جمله مسائل فرهنگي نيز به وفور ديده مي شد، آن ها هر كس را باب ميل خود نمي ديدند طرد، تخريب و سانسور مي كردند. البته اين نكته مهم نيز نبايد از نظر دور بماند كه آزادي هاي بسياري نيز در آن دوران بود كه با خيلي از زمان هاي ديگر قابل مقايسه نيست.
• كدام يك از آثاري را كه تا به حال ترجمه كرده ايد بيش از همه دوست داريد؟
من سنتگزوفري را به بقيه ترجيح مي دهم زيرا او شخصيت عجيب و پيچيده اي دارد كه به علت جذبه فراوان ذهن خواننده را درگير مي كند، شخصيتي كه قابل بازگو كردن نيست و فهم آن نيز جز با مطالعه كامل كتاب ميسر نمي شود. در كنار آن بايد بگويم مجموعه هري پاتر هم بسيار قابل ستايش است زيرا اين اثر با وجود مولفه هاي رومانتيك و كودكانه توانسته است با طبقات سني مختلف ارتباط برقرار كرده و حتي حس همذات پنداري را در مخاطبان خود برانگيزد.
• بزرگ ترين انگيزه شما در ترجمه يك كتاب چيست؟
بزرگ ترين شاخصه اي كه در ترجمه يك كتاب مطرح است موضوع و متن آن است البته نويسنده كتاب هم مهم است اما نه به اندازه محتواي كتاب. مهم ترين چيزي كه يك نويسنده را بزرگ يا كوچك مي كند محتواي نوشته هاي اوست. ترجمه درست مثل زاييدن است شايد هم مشكل تر، بنابراين بايد انگيزه هاي بزرگ براي تن دادن به آن وجود داشته باشد كه به عقيده من بزرگ ترين انگيزه محتواست.
• از «سرگذشت پيانو» بگوييد، چطور شد كه تصميم به ترجمه اين كتاب گرفتيد؟
من چند بار كتاب را خواندم و واقعاً خوشم آمد، نويسنده در يك فضاي كاملاً رئاليستي واقعيت زندگي پيانيست هاي برجسته دنيا را آن طور كه بوده به زباني شيوا بيان مي كند كه اين خيلي عادلانه و جذاب است مثلاً نشان مي دهد كه ليست ـ پيانيست اتريشي List ـ اگر نوازنده قهاري بوده در عين حال آدم حسودي هم بوده است، اين يك واقعيت است كه هر انساني مجموعه اي از خوبي ها و بدي ها را در كنار هم داراست و اينجا است كه روياها پايان مي پذيرد و نقاب از چهره واقعيت كنار مي رود و شايد اين يكي از بزرگ ترين نيازهاي انسان قرن بيست و يكم است. البته با شوئنبرگ نيز از سال ها قبل آشنايي داشتم، او يك آمريكايي آلماني تبار است و شايد بتوان گفت: بزرگ ترين منتقد موسيقي قرن معاصر. وي سال ها است كه در معتبرترين مطبوعات ايالات متحده و جهان به نقد موزيسين ها و آثارشان مشغول است. وي همچنين معتقد است آثاري كه به چاپ عمومي مي رسند بايد از بحث هاي تخصصي عملي به دور باشند. به اعتقاد شوئنبرگ كتاب هايي كه براي مردم نوشته مي شود بايد به شكلي باشد كه ـ از عامه مردم گرفته تا موسيقي شناسان ـ هر كسي به زعم خود بتواند از آن استفاده اي ببرد و بر معلوماتش افزوده گردد، كساني كه مي خواهند موزيسين شوند بايد عملاً دنبال اين حرفه رفته و راه خودشان را پيدا كنند و درست به همين دليل بنده هارولد شوئنبرگ را شخصيتي فرهيخته و بزرگ مي دانم و يكي ديگر از آثار وي با عنوان «زندگينامه آهنگسازان بزرگ» را در دست ترجمه دارم كه شامل آهنگسازان سبك هاي مختلف از قرن شانزدهم تا دهه ۹۰ است.
•  اگر بخواهيم كتاب حاضر ـ سرگذشت پيانو ـ را طبقه بندي كنيم، اين كتاب به چه بخش هايي تقسيم مي شود؟
مي توان گفت اين اثر قابل تقسيم بندي نيست چرا كه مطلب آن يكدست است و در اين تاريخ نگاري تنها شاخصي كه مي تواند وجه تمايز ايجاد كند مليت نوازندگان است. چون يك نوازنده خواه ناخواه متاثر از وضعيت سياسي اجتماعي جامعه خود است مثلاً ژرمن ها منظم و قدر مي نوازند و امريكن ها ريتميك و جذاب. ضمناً در اين بين استثنائاتي هم وجود دارد به عنوان مثال اكثريت قريب به اتفاق منتقدين بر اين باورند كه بتهوون سرآمد همه نوازندگان جهان است. منتقدين هم عصرش بارها گفته اند او از مخاطبان خود دو قرن جلوتر است. باوقار، باشكوه و ساده گو است، همچنين جذاب، خوش لحن و خوش آواز است و خلاصه همه صفات يك نوازنده خوب را يك جا داراست.
• .. . و حرف آخر
كاش جامعه به حدي برسد كه ارزش كتاب را بداند، كتاب هنرمند را به جايي مي رساند كه بايد باشد، هر كس در هر حرفه اي كه فعاليت دارد بهترين راه پيشرفت و سعادتش كتاب خواندن است.

بازي هاي محمدرضا شريفي نيا
از وليد تا حاجي
007745.jpg

بابك كمانگري
شايد در سينماي ايران حداقل در اين دو دهه، محمدرضا شريفي نيا يك پديده محسوب شود، پديده نه از آن لحاظ كه در حيطه كار خود بدترين باشد يا كيفيت هنري محصولاتي كه او در آن نقش داشته در بالاترين سطح ممكن بوده، بلكه از اين جهت مي توان لقب پديده را بر او نهاد كه شريفي نيا خيلي از مشاغل حوزه سينما را تجربه كرده است. تا جايي كه در خيلي از عنوان بندي ها چند بار نام او حك مي شود.
دنيا فيلم متوسط منوچهر مصيري جايي است كه شريفي نيا در يكي از نقش هاي حساسيت برانگيز تاريخ سينماي ايران ظاهر مي شود. البته، حساسيت نقش فراتر از كليت فيلم، به دليل به چالش كشيدن يك شخصيت به ظاهر معتقد و متشرع معنا مي يابد تا جايي كه عشق آقاي حاجي - تاكيد بر اين واژه در فيلم به نوعي شاهد آن حساسيت است - در نهايت موجب فروپاشي ارزش هاي اين شخصيت - تيپ؟ - مي شود.
شريفي نيا براي اولين بار در فيلم دنيا، با كسي كه خود، پاي او را به دنياي سينما باز كرد هم بازي مي شود. «هديه تهراني» بازيگر پرطرفدار سينماي ايران در نقش زني ظاهر مي گردد كه قرار است يك حاجي پولدار را طوري شيفته خود كند تا به مقصود خود برسد. فيلم در نگاه اول يك اثر سرگرم كننده متوسط به نظر مي رسد كه با يك منطق روايي ضعيف سعي دارد از حضور دو بازيگر لزوماً پرطرفدار، به گيشه اي پردرآمد دست يازد. با توجه به جذابيت هاي سطحي موجود در فيلم و اكران نسبتاً مناسب نوروزي بعيد نيست يكي از فيلم هاي پرفروش سال ۸۲ لقب بگيرد. شريفي نيا معمولاً يك نوع بازي ثابت مبني بر بيان خيلي مناسب و طنز ذاتي ارائه مي دهد كه كمتر فرازونشيبي در نوع بازي او ديده مي شود. البته اين ثبات، دليلي بر عدم پويايي بازي او محسوب نمي شود بلكه بسياري از فيلم هايي كه او در آنها فقط بازي داشته بيشتر سعي در استفاده از جذابيت هاي كلامي و بياني او داشته اند. چهره فتوژنيك شريفي نيا قابليت انعطاف پذيري زيادي داشته تا جايي كه سرنوشت خيلي از فيلم ها و سريال ها در اتاق گريم آنها تعيين شده و يا حتي تغيير كرده است. طي همين فيلم او پس از تغييرات شخصيتي، مجبور به تغيير چهره خود نيز مي شود كه نحوه بازي او پس از اين تحولات، از نكته هاي قوت فيلم محسوب مي شود. فروپاشي ارزش هاي حاجي هر چند اين ارزش ها عمقي در شخصيت او نداشته باشند توسط زني كه هيچ سنخيت فرهنگي با او نداشته، معمولاً اين شخصيت ها را در معركه هاي خودساخته اي قرار مي دهد كه بازي در اين لحظه ها، به ظرافت هاي خاصي احتياج دارد كه شريفي نيا تا حدودي موفق به اين كار شده است.
شريفي نيا نشان داده است كه هميشه كار خود را خوب انجام مي دهد، حال چه فيلم ضعيف و يا متوسط باشد و يا پاي يك پروژه قوي و بزرگ در ميان باشد. او كار با فيلم سازان بزرگ را تجربه كرده. حضور در فيلم هاي مخملباف (هنرپيشه)، مهرجويي (ليلا، پري، ميكس، درخت گلابي، دختردايي گم شده و بماني)، حاتمي كيا (برج مينو) و داوود ميرباقري (آدم برفي، امام علي) شاهد ادعاي ماست.
درباره شريفي نيا بايد بگوييم كه هرگاه كاري گره خورده و يا پروژه اي خوابيده فقط او مي تواند نجاتش دهد. البته ممكن است اين ادعا كمي اغراق آميز باشد ولي او از آن سري آدم هايي در سينما است كه مي توان براي خيلي از كارها رويش حساب باز كرد. شايد فيلم ميكس داريوش مهرجويي، تصوير كاملي از شريفي نيا را به عنوان آچار فرانسه سينماي ايران ارائه داده است. خيلي ها مي گويند چندان معلوم نيست كه شغل اصلي او چيست اما بسياري از فيلم هايي كه او را به كار گرفته اند عملاً از آنچه قرار بوده باشند بهتر شده اند. گرچه بازي او در «امام علي (ع)» خيره كننده و تحسين برانگيز بود و در «كيف انگليسي» متفاوت از ساير نقش هايش ظاهر شد اما بيش از آنكه به سخت گيري در انتخاب نقش ها فكر كند به راه افتادن كار دوستانش مي انديشد و اين براي حضور او در نقش هاي مشابه كافي به نظر مي رسد. طنز ذاتي نقش هاي شريفي نيا جزء شگردهايي است كه براي بازي در نقش آدم هاي خنثي به كار مي بندد.
فيزيك بدني او در نگاه اول شايد زياد مناسب به نظر نرسد، ولي در اكثر نقش هايش چابكي غيرقابل انتظاري در حركات و نوع بازي او به چشم مي خورد. شايد اين ويژگي از تعليمات او در رشته علوم تربيتي و تربيت بدني آب مي خورد. ولي گذشته از همه اينها، شريفي نيا پشتكار خوبي دارد، او كه اكنون ۴۸ ساله است. او پس از تحصيل در رشته تربيت بدني، دوره تئاتر را زير نظر دكتر پرويز ممنون در دانشگاه تهران گذراند و نخستين بار در نمايش دايره گچي قفقازي بازي كرد. او سپس در سينماي آزاد، فيلمسازي و عكاسي آموخت و چندي نيز به عنوان نويسنده كتاب هاي كودكان فعاليت كرد. در دومين تجربه سينمايي خود (افسانه شهر لاجوردي) مشاور كارگردان بود. در آدم برفي علاوه بر بازيگري، سمت هاي دستيار كارگردان، برنامه ريز و عكاس را دارا بود. سمت هايي كه در خيلي از فيلم ها و سريال هاي ديگر آن را تكرار كرد. او اخيراً در تلويزيون مسئول انتخاب بازيگران در بعضي از سريال ها شده تا جايي كه خيلي از سريال سازان از او براي Casting بازيگران مجموعه خود كمك مي گيرند.
شريفي نيا امسال علاوه بر دنيا در فيلم هاي «عروس خوش قدم» و «واكنش پنجم» نيز حضور دارد كه در هر دوي اين فيلم ها در نقش هاي كم اهميتي ظاهر شده تا ثابت كند همچنان حضور بي وقفه و مداوم را به دقت در انتخاب نقش ها و گزيده كاري، ترجيح مي دهد.

حاشيه هنر

•موسيقي براي اين زن حرف نمي زند
«كارن همايونفر» موسيقي فيلم «اين زن حرف نمي زند» به كارگرداني احمد اميني را آماده مي كند.
اين فيلم كه توليد آن اواخر سال گذشته آغاز شده، داستان زندگي زني (لاله اسكندري) است كه پس از قتل همسرش هيچ گونه توضيحي در اين باره نمي دهد. فيلم تلاش وكيل مدافع او (كتايون رياحي) است براي ورود به زندگي و دنياي دروني اين زن و كشف راز زندگي او.
صداي «اين زن حرف نمي زند» به صورت دالبي است و پرويز آبنار آن را صداگذاري كرده است. ديگر عوامل اين فيلم عبارتند از: مدير فيلمبرداري: حسن پويا، تدوين: عباس گنجوي، تهيه كننده: غلامرضا گمركي و بازيگران: حميدرضا پگاه، محمد حاتمي، شهره سلطاني، كورش تهامي و. . .

• تدوين همزمان تونل
007740.jpg

مصطفي خرقه پوش «تونل» را تدوين مي كند. شنيده مي شود مصطفي خرقه پوش به بندر ماهشهر رفته است تا تونل، تازه ترين ساخته احمدرضا درويش را تدوين همزمان كند. احمدرضا درويش تازه ترين فيلم خود دوئل را از روز چهارشنبه (۱۶مهر) مقابل دوربين برد. دوئل مضموني جنگي دارد و بازيگراني چون سعيد راد، هديه تهراني، پرويز پرستويي و پژمان بازغي در آن ايفاي نقش مي كنند.
پيش از اين قرار بود، محمدرضا فروتن نيز در اين فيلم بازي كند كه بنا به دلايلي بازغي جاي او را گرفت.پيش از اين گفته مي شد كه فيلمبرداري دوئل در تهران و شهرهاي جنوبي ۴ ماه به طول خواهد انجاميد. بهرام بدخشاني فيلمبرداري اين اثر را به عهده دارد و شركت تماشا تهيه كننده آن است.

• نمايش فيلم هاي كارتوني در سينما
007755.jpg

قرار است تعدادي از فيلم هاي كارتوني پس از دوبله در سينماهاي ايران به نمايش درآيد. در حال حاضر سه فيلم كارتوني «شاهزاده خانم مونونو»، «شهر اشباح»، «بكاسين و گنج وايكينگ ها» در استوديوها توسط دوبلورهاي ايراني، براي نمايش آماده مي شوند.
به گزارش سايت خبري پندار داستان فيلم شاهزاده خانم مونونو افسانه اي است كه در قرن ۱۴ و در ژاپن مي گذرد. شاهزاده اي به نام آشيتيكا پس از پيروزي در يك نبرد، بيمار مي شود. او براي درمان بيماري سفري زيارتي و عرفاني را به غرب ژاپن آغاز مي كند. او به جنگل بزرگي مي رسد كه در آن بانو ابوشي و يارانش كه قصد نابودي جنگل را دارند، با شاهزاده مونونو و حيوانات جنگل جدال مي كنند. آشيتيكا مي كوشد آنها را آشتي دهد و راهي براي درمان خود بيابد. اين فيلم كه محصول ۱۹۹۶ ژاپن است، با سرپرستي خسرو خسروشاهي، مدير دوبلاژ كارتون معروف لوك خوش شانس دوبله شده است و گويندگان آن عبارتند از: رزيتا ياراحمدي، نگين كيان فر، معصومه آقاجاني، زويا خليل آذر و. . .
داستان فيلم شهر اشباح درباره چي هيرو دختربچه اي است كه هنگام سفر با پدر و مادرش، در جنگل گم مي شود. او از يك تونل مي گذرد و به شهر اشباح مي رسد و در اين شهر كه همه ناممكن ها ممكن مي شود، ماجراهايي برايش پديد مي آيد.
اين فيلم ۱۲۵ دقيقه اي كه همانند شاهزاده خانم مونونو ساخته هايائو ميازاكي است، با مديريت زهره شكوفنده مدير دوبلاژ كارتون معروف بابالنگ دراز دوبله شده است و تعدادي از گويندگان آن عبارتند از: شوكت حجت (چي هيرو)، رزيتا ياراحمدي (هاكو)، مريم نوري درخشان (لين)، فرانك رفيعي طاري (يوبابا) و. . . ماجراهاي فيلم بكاسين و گنج وايكينگ ها درباره مردي به نام ادموند است كه همراه با خانواده اش به سفر مي رود تا گنجي متعلق به وايكينگ ها را بيابد. زني به نام بكاسين نيز نقشه اين گنج را پيدا مي كند. رقابت ادموند و بكاسين براي به دست آوردن گنج، ماجراهايي را به وجود مي آورد. اين فيلم زير نظر فريبا شاهين مقدم و با حضور افشين زي نوري (ادموند)، زهرا آقا رضا (بكاسين)، مهوش افشاري (شارلوت)، پرويز ربيعي (گاسپار) و. . . دوبله شده است.

• نويدي براي فرامرز صديقي
007765.jpg

فيلمبرداري «جهنم يخ زده» به كارگرداني اميرقويدل در ارمنستان ادامه دارد. «جهنم يخ زده» را قويدل بر اساس رمان «قول» نوشته فردريش دورنمات با ترجمه عزت الله فولادوند مي سازد. بازيگر نقش اول اين فيلم را فرامرز صديقي بازي مي كند.پيش از اين شان پن اين فيلم را با بازي جك نيكلسن ساخت و دو سال پيش در بخش بين المللي جشنواره فيلم فجر سيمرغ بلورين بهترين بازيگر را دريافت كرد. آخرين ساخته امير قويدل رخساره با بازي محمدعلي سپانلو بود كه داستان آن جنجال بسياري را برپا كرد.

|  ادبيات  |   اقتصاد  |   ايران  |   جهان  |   علم  |   ورزش  |
|  هنر  |

|   صفحه اول   |   آرشيو   |   بازگشت   |