شنبه ۳۰ فروردين ۱۳۸۲
شماره ۳۰۲۷- April, 19, 2003
ادبيات
Front Page

گفت و گو با مهستي بحريني، مترجم
تصوير يك زن در ميان كلمات
به نظر من دوبووار از لحاظ فرم نوشتن آنچنان نويسنده جالبي نيست مثلاً من نمايشنامه هاي سارتر را بسيار بيشتر مي پسندم دوبووار زباني معمولي دارد و مانند هر فرانسوي تحصيلكرده است كه مي خواهد هدفي را آشكار كند
007710.jpg
مهدي يزداني خرم
شهرك غرب - مجتمع پرديسان، خانه اي با سايباني آبي كه مترجم زمستان سخت، كوهسار جان و مائده هاي زميني در آن جا نفس مي كشد. مهستي بحريني از آن دسته مترجماني است كه كمي دير كار خود را آغاز كرده است. او كه داراي تحصيلات عالي در رشته ادبيات پارسي است، بعد از سال ها تحصيل و تدريس در خارج مرزهاي ايران به آن پختگي در زبان و ترجمه پارسي دست يافته است. او به سال ۱۳۱۶ متولد شده است و تمامي تحصيلات خود را در رشته ادبيات پارسي در دانشگاه تهران انجام داده است. او مي گويد: «فاصله ورود من به دانشگاه تا گرفتن مدرك دكترا كمي زياد بوده است زيرا در دوره اي كه من ليسانس گرفتم هنوز فوق ليسانس وجود نداشت، تا آمديم خودمان را براي دوره دكتري آماده كنيم دانشگاه دوره فوق ليسانس را ارائه داد. به هر حال من ليسانس را در سال ۳۹ تمام كردم و فوق ليسانس را در سال ۴۶. دكترا را هم به خاطر مشغله هاي مختلف و عقب افتادن نوشتن تز در سال ۵۵ گذراندم. » بحريني در دوره اي وارد دانشگاه مي شود كه حضور «زن تحصيلكرده» و زن هنرمند براي جامعه كمي ثقيل و ديرهضم بود. شايد هنرمنداني مانند فروغ و سيمين دانشور كمي فضاي آن دوره را شكسته و مساعدتر كرده بودند اما به هر حال نقش زن به عنوان موجودي مستقل آن چنان قابل پذيرش نبود. دكتر بحريني مي گويد: «البته در آن دوره هم آن چنان با حضور زنان در جامعه ناآشنا نبودند. يك تحولي در ايران به وجود آمده بود كه حداقل در پايتخت ذهن ها كمي با حضور زنان در جامعه آشنا شده بود. به هر حال ما زياد هم احساس غربت نمي كرديم. » بحريني در دوران تحصيلات تا حدودي زبان انگليسي را فرا مي گيرد. اما آموختن زبان اصلي اش يعني فرانسه را در كتابخانه ملي آغاز مي كند. او مي گويد: «بعد از آشنايي با خانمي در كتابخانه ملي و پيشنهاد او در آموختن زبان فرانسه، به اين زبان علاقه مند شدم و بعد از كمي مطالعه به انستيتوي زبان ايران و فرانسه رفتم و تمام دوره هايش از جمله دوره ادبي را گذراندم بعد هم كه سفر به فرانسه به تقويت زبان من كمك كرد.» مهستي بحريني در سال ۱۳۵۰ به فرانسه مي رود اين دوره كه نوعي دوره تحصيلي بوده بيشتر به كار بحريني كه آموزش كارمندان بود، برمي گردد. بعد از بازگشت به ايران بحريني در بنياد شاهنامه مشغول به كار مي شود. در همان دوره به او پيشنهاد مي شود كه به تونس برود. بحريني مي گويد: «جناب آقاي دكتر محقق كه من تزم را با ايشان گذرانده بودم در آن زمان رئيس انجمن استادان بود. ايشان به من گفتند كه دانشگاه تونس استادي براي زبان فارسي مي خواهند اما دو شرط دارد يكي اينكه دكترا داشته باشد و دوم اينكه زبان فرانسه را بداند. من قبول كردم. تونس كشور كوچك و دلچسبي بود، مديترانه اي، سبز و خرم و درخت هاي پرتقال و ليمو كه عين چراغ مي درخشند. چهار سال ادبيات فارسي را در آنجا تدريس كردم. » مهستي بحريني در ابتداي كار شعر را به صورت جدي دنبال كرد او در سنين نوجواني شعر سرودن را آغاز كرده است. آغاز كار شعري ايشان مانند اعم شعراي آن دوره با غزل و قالب هاي سنتي شعر بود. بعد از اين دوره بحريني به سراغ شعر نيمايي مي رود. او مي گويد: «نخستين اثرم را مرحوم مستعان منتشر كرد از آن دوره به بعد خيلي جدي شعر را دنبال نكردم. يعني مانند شاعري حرفه اي نبودم.
بعد از دوره اي محمود كيانوش پيشنهاد داد تا گزينه اي از اشعارم را چاپ كنم. اين كتاب يعني ديدار با روشنايي در سال ۵۰ منتشر شد. الان هم اشعار زيادي دارم كه گاهي در بخارا منتشر مي شود شايد روزي اينها را به صورت دفتري چاپ كنم.» در آن دوره اعم اشعار بحريني در نشرياتي مانند سخن، سپيد و سياه، روشنفكر و. . . منتشر مي شد.
اولين اثر مهستي بحريني در حوزه ترجمه خيلي دير به ثمر رسيد. سال ۶۹ و ترجمه زمستان سخت اثر اسماعيل كاداره كتابي كه در سال ۱۳۶۴ توسط نشر نيلوفر منتشر شد. اسماعيل كاداره نويسنده آلبانيايي از جمله نويسندگان سياسي معاصر است كه علاوه بر تصوير بوميت سرزمين خود، روابط پنهان و آشكار دوره انور خوجه را روايت مي كند.
با اينكه اين دوره به پايان رسيده است اما زمستان سخت با حجمي بالا از جمله رمان هايي است كه مخاطب را با گوشه اي از تاريخ انسان كمونيست و انسان سياست زده آشنا مي كند. بحريني مي گويد: «بعد از اينكه كتاب را در سال ۶۹ تمام كردم به ارشاد فرستادم. كتاب تا سال ۶۴ اجازه نشر پيدا نكرد در حالي كه هيچ چيز خاصي ندارد و نزديك پنج سال شايد به خاطر گوشه چشم كاداره به كمونيسم مجوز نگرفت. جالب اينكه در آن دوره كمونيسم چه در ايران و چه در دنيا ديگر اهميت خود را از دست داده بود. در ضمن اسماعيل كاداره در كشوري مي نوشت كه هيچ نويسنده اي جرات اين كه آنچنان آزادانه بنويسد را نداشت. به هر صورت اين كتاب در سال ۶۴ منتشر شد. » بحريني به علت افسردگي ناشي از وضعيت اثر اولش تا سال ۶۴ هيچ اثري را ترجمه نكرد، در واقع از سال ۶۴ به بعد اين مترجم كار اصلي خود را آغاز كرد. كتاب بعدي بحريني «يك زن» نام دارد كه نوشته آن دلبه است، اين اثر نيز مشكلاتي در اخذ مجوز پيدا كرد. بحريني مي گويد: «وقتي فضاي ترجمه رمان را اين طور ديدم دلسرد شدم. يكي از دوستانم به من گفت چرا رمان ترجمه مي كني تا به اين مشكلات بربخوري براي همين شروع به ترجمه دستور زبان فارسي ژيلبر لازار كردم و بعد از آن هم مجموعه مقالاتش را آماده چاپ كردم البته اين دو كتاب هم هنوز منتشر نشده است! شايد دستور زبان تا يك ماه ديگر منتشر شود. » توجه بحريني به اسماعيل كاداره به عنوان اثر اول جالب است. نويسنده اي كه اصلاً در ايران شناخته شده نبود و در عين حال مشهورترين چهره ادبي آلباني به حساب مي آمد. بحريني مي گويد: «من در پاريس با اين نويسنده آشنا شدم، دو كتاب از او را خواندم يكي كنسرت و ديگري همين زمستان سخت، از اين كتاب خوشم آمد و خواستم ايراني ها هم با او آشنا شوند. اين نويسنده از آدم هايي تاريخي مانند خروشچف، انور خوجه و. . . مي گويد من احساس كردم كه اين رويكرد تخيلي نيست بلكه يا او به اسناد وزارت خارجه دسترسي داشته و يا در حين جلسات اين ها حضور داشته است. اين رمان سياسي تازگي داشت. » تنها نقد جدي بر اين كتاب را رضا سيدحسيني نوشت و بعد از ترجمه اين كتاب آثار زيادي از كاداره ترجمه و منتشر شد. اسماعيل كاداره سال ها نامزد جايزه نوبل بود كه به خاطر تناقض گويي بعد از حكومت انور خوجه اين شانس را از دست داد. يك زن كه اثر بعدي بحريني بود را نويسنده اي معاصر نوشته بود: آن دلبه كه بيشتر در حوزه سينما و نمايش مشغول است در اين اثر به روايت مستند زندگي كامي كلودل پرداخته است. بحريني مي گويد: «اين كتاب شرح حال كامي كلودل خواهر پل كلودل است. او كه اولين زن پيكرتراش است سرگذشت تراژيكي دارد. من حيفم آمد كه اين زن تاريخي را كه در عالم هنر اهميت زيادي دارد به خوانندگان ايراني معرفي نكنم. زبان اثر بسيار شاعرانه است و به همين دليل به دغدغه هاي دروني من نزديك بود. ترجمه كتاب هفت ماه طول كشيد و اميدي به چاپ آن نداشتم. من چون اجازه حذف آنچناني در ترجمه هايم را نمي دهم در ارشاد به مشكل برخوردم. اگر اين كار را انجام مي دادم به اصالت اثر لطمه مي خورد مگر خواننده ايراني چه گناهي كرده كه همه چيز را شكسته و ناقص بخواند. » كتاب با حداقل حذف آن هم در برخي از صحنه هاي اروتيك بالاخره در سال ۸۰ منتشر شد. سومين ترجمه بحريني داستان بلند «سوءتفاهم» اثر سيمون دوبووار است. سيمون دوبووار به عنوان شخصيتي ادبي - اجتماعي در نيمه دوم قرن گذشته موجب ايجاد جريان هاي محسوس در جهان شده است. او كه از سردمداران فمينيسم به حساب مي آيد در آثارش تصويري از انسان رو به تباهي معاصر را به نمايش مي گذارد. اثر سترگ او يعني خاطرات و رمان زيباي «همه مي ميرند» از جمله آثاري هستند كه نبوغ او در نوشتن را براي همه آشكار مي كند. بنابراين دوبووار نويسنده براي مترجمين ايراني محبوب است. دكتر بحريني مي گويد: «اين اثر براي اولين بار بعد از مرگ دوبووار در فرانسه منتشر شده بود و به طور كلي خود من او را دوست داشتم. در دنيا هم اين فكر سيمون دوبووار است كه ارزش دارد وگرنه زبان ادبي او بسيار ساده است. به نظر من دوبووار از لحاظ فرم نوشتن آنچنان نويسنده جالبي نيست مثلاً من نمايشنامه هاي سارتر را بسيار بيشتر مي پسندم. به نظر من نوشته هاي سارتر بهتر و قوي تر هستند. دوبووار زباني معمولي دارد و مانند هر فرانسوي تحصيلكرده است كه مي خواهد هدفي را آشكار كند. » از نظر بحريني نويسندگاني مانند ناتالي ساروت، سلين، رب گري يه و اصولاً رمان نو از لحاظ ادبي از هم دوره مشهور خود يعني دوبووار برتر هستند. علاقه بحريني به رمان نو به يك پرسش منتهي مي شود چرا آثار رمان نو را ترجمه نكرده ايد؟ او مي گويد: «من الان وحشت دارم سراغ هر كتابي بروم براي اينكه رقابتي خاص به وجود آمده كه آدم نمي داند چه كتابي را شروع كند كه ديگران در حال ترجمه آن نيستند. من خيلي دوست داشتم رمان نو ترجمه كنم اتفاقاً پاك كن ها را هم دست گرفتم اما به من گفتند ترجمه شده در حالي كه بعد از چند سال آقاي شهدي در اين اواخر كتاب را چاپ كرد. در واقع اطلاعات افواهي موجب شد فكر كنم اين اثر ترجمه شده است.»بحريني سال هايي در فرانسه بوده كه سارتر و دوبووار هر دو زنده بوده اند. او با درك زمانه اين دو نقش محوري اين نويسندگان را تاييد مي كند. جرياني كه جامعه فرانسه را براي سال هايي طولاني به سمت گرايش هاي سارتر و دوبووار هدايت كرد او مي گويد: «مي توانم بگويم هر دو بسيار محبوب بودند. بالاخص دانشجويان بعد از ۱۹۶۸ از اين دو بت هايي ساخته بودند كه دست نيافتني مي نمود. البته فعاليت هاي سياسي و روشنفكرانه ايشان بيشتر تاثير داشت تا خود نوشته ايشان. با اين كه به عنوان نويسنده مطرح بودند ولي اين جنبه بيشتر مطرح بود. حتي كشف رابطه سمپاتيك سارتر و دوبووار با حزب كمونيست و بعد كنار كشيدن ايشان از كمونيست استاليني تاثيري آنچنان در محبوبيت ايشان نداشت.» به عقيده بحريني نوعي يكسان شدن و خستگي از سياست زدگي موجب كهنگي آراي اين دو شد. بحريني با ترجمه رمان جديد «كوهسار جان» توانست خود را به عنوان مترجمي حرفه اي و فعال مطرح كند.
ترجمه اين اثر كه موجب بردن جايزه نوبل براي نويسنده چيني اش يعني گائوشينگ جيان شده بود براي بحريني يك آزمون سخت بود. اين رمان امپرسيونيستي كه جذابيت هاي تصويري و زباني آن در پيچيده ترشدنش تاثير دارد كار هر مترجمي را مشكل مي كند. ناشر رمان مانند اعم آثار بحريني نشر نيلوفر است. او مي گويد: «من سراغ اين نويسنده نرفتم بلكه به پيشنهاد آقاي كريمي مدير نشر نيلوفر به سراغ كتاب رفتم. با اين كه سعي كردم كتاب را سريع ترجمه كنم، وقتي كتاب را خواندم بسيار خوشم آمد. سبك اين نويسنده بسيار خاص است و پيشنهادهاي جديدي دارد. » با توجه به اقبال برندگان نوبل انتظار مي رفت كه اين رمان هم مانند آثار گونترگراس، ساراماگو، نايپل و. . . در ايران خوانده شود. شايد پيچيدگي فرم اثر در اقبال آن تاثير گذاشته باشد. مترجم مي گويد: «دوستي قبل از ترجمه اثر به من گفت: بي خود طرف اين رمان رفته اي چون نويسندگان چيني و ژاپني در ايران طرفدار ندارند. شايد ما با ادبيات اروپايي بيشتر مأنوس هستيم چون اولين ترجمه هاي ما از اين ادبيات بوده و هنوز هم ادامه دارد. كمي عجيب است كه كتاب هاي آسياي شرقي را بپسنديم حتي ميشيما هم با تمام هنرش آن چنان در ايران موفق نبود. اين كتاب مشكلات زيادي داشت مثلاً ناآشنايي ما با فرهنگ چيني. خيلي از جاها من در منظور نويسنده مردد بودم بنابراين هم دقت زياد و هم مشورت فراواني داشتم تا اينكه فهميدم تمام اين پيچيدگي ها از فرهنگ چين بلند مي شود. » نكته جالبي كه در ترجمه كتاب پيش آمد عدم همكاري سفارت چين با مهستي بحريني بود. حكومت اين كشور طبق منطق تمام حكومت هاي اين چنيني نويسنده آزاديخواه و از وطن گريخته را منفور دانسته و گائوشينگ جيان در سانسور دولتي اين حكومت قرار گرفت. بحريني مي گويد: «اين سفارت هيچ كمكي به من نكرد من مشكلاتي داشتم كه مي خواستم از رايزن فرهنگي اين سفارت سوال كنم و درباره بعضي از مفاهيم بومي اثر پاورقي و يا حاشيه بدهم. متأسفانه رايزن فرهنگي اين سفارت با وجود كانال مناسبي كه پيدا كرده بودم هيچ كمكي نكرد بارها با من قرار گذاشتند و آن را لغو كردند و در روز آخر با لحني بي ادبانه گفتند كه من اصلاً حاضر نيستم كمكي كنم. براي من تعجب آور بود كه هيچ دانشجوي چيني از نوبل بردن اين نويسنده خبر نداشت. در واقع اصلاً اين نويسنده را نمي شناختند با وجود اين مشكلات من تمام تلاشم را كردم.» آخرين اثر منتشر شده از مهستي بحريني يك شاهكار به ياد ماندني است: «مائده هاي زميني» نوشته آندره ژيد. اين اثر در سال هاي گذشته بارها در ايران ترجمه شده بود مترجميني مانند دكتر حسن هنرمندي، پرويز داريوش، جلال آل احمد از جمله افرادي بودند كه به ترجمه اين كتاب پرداختند.
كهنه شدن زبان اغلب اين ترجمه ها و دور شدن از فضاي جريان ژيد در ايران باعث شد كه نشر نيلوفر ترجمه دوباره كتاب را به مهستي بحريني پيشنهاد كند. او مي گويد: «ترجمه من ترجمه چهارم اين كتاب است. تأكيد آقاي كريمي باعث اين ترجمه شد. من نخواستم كه كار ديگران را نفي كنم و اصرار آقاي كريمي باعث اين ترجمه شد. البته ترجمه هاي قبلي بالاخص ترجمه مرحوم آل احمد مشكلاتي داشت كه البته مي شد از آنها گذشت. مي دانيد كه اين كتاب بعد از جنگ جهاني دوم غوغايي به پا كرد. من نظرم اين بود كه شايد جوان هاي امروز آن چنان علاقه اي به آندره ژيد نداشته باشند. اما نظر ناشر اين نبود. » آندره ژيد در مائده هاي زميني روايتي را مطرح مي كند كه با نوعي عرفان ناشناخته به سراغ التيام زخم هاي بعد از جنگ مي رود.
جهان شاعرانه او انسان بعد از جنگ را آرامش داده و سعي در تصوير افق هايي ديگر دارد. مترجم مي گويد: «اين كتاب مملو از تفكر و جهان بيني براي زندگي است. ژيد انسان را متوجه پوچي افكارش مي كند و عرفان جاري در اين كتاب در دوره خود بديع و تازه مي نمود. البته اين جنبه يعني عرفان شايد براي ما كه پشتوانه عرفاني قدرتمندي داريم خيلي جذاب نباشد. اما اين نگاه براي اروپايي ها بسيار جذاب بود. البته نوع عرفان ژيد با عرفان ما تفاوت دارد. درباره ژيد نثري مرسوم و ادبي است ولي ويژگي خاصي ندارد. » چاپ مجدد اين اثر با ترجمه جديدش در جامعه كتابخوان ايران اتفاقي خوشايند بود اين كتاب در اسفند ماه گذشته توسط نشر نيلوفر منتشر شد. بحريني قصد دارد برخي از آثار شاعران فرانسوي مانند پل الوار را ترجمه كند كه تا زمان اين مصاحبه هنوز قطعيت نداشته است. در پايان: اين مصاحبه خلاصه اي از گپي نسبتاً مفصل با مهستي بحريني بود. مترجمي كه در سن ۶۴ سالگي شاداب و با روحيه اي حرفه اي به خلق آثار جديد مي انديشد. او از معدود مترجمان معاصري است كه علاوه بر شناخت زبان مبدأ زبان مقصد يعني فارسي را هم آكادميك و علمي فرا گرفته است. او مترجمي است كه دچار حاشيه نشده و كار خود را انجام مي دهد.

نگاهي به روند نويسندگي زويا پيرزاد با مرور سه مجموعه قصه او -۳
مثل طعم عيد پاك
007730.jpg
عكس - پيمان هوشمندزاده

حسن محمودي
زنان قصه هاي پيرزاد در مجموعه «طعم گس خرمالو» نازا هستند و عدم تفاهم در زندگي مشترك از آنان موجوداتي سترون ساخته است، آنان به مرور ايام در پيله تكرار و روزمرگي فرو مي روند و دل به خلوت خود مي بندند. در «طعم گس خرمالو» زني با دلبستگي به خانه پدري به تروخشك خانه و شوهر شازده اش دل مي بندد و چشم بر اتفاقات بيرون از خانه مي بندد تا پي هاي خانه با پيري او نيز سست مي شوند. زمانه متحول مي شود، با انقلاب مجبور به پنهان كردن نشانه هاي لياقت شازده مي شود و با جنگ و گسترش شهر بيشتر به كنج خانه پناه مي آورد. شيوه روايت زندگي خانم اشرافي و شازده برخاسته از روزگار ملال آور و كسالت بار آنان است كه هيچ اتفاقي در آن نمي افتد. زن پناه به خانه اي برده كه به مرور زمان در حال فرو ريختن است.
«يك روز مانده به عيد پاك» مجموعه سوم زويا پيرزاد به فاصله يك سال با «طعم گس خرمالو» در سال ۱۳۶۶ منتشر شد. اين مجموعه در برگيرنده سه قصه نسبتاً بلند «هسته هاي آلبالو»، «گوش ماهي ها» و «بنفشه هاي سفيد» از زبان دقيق و پخته داستاني برخوردار است. هر سه قصه با آدم هاي مشترك روايت زندگي مردي ارمني از كودكي تا پير سالي است و بازگوكننده بخشي از فضاي زندگي ارامنه در ايران. «هسته هاي آلبالو» روايت دوره كودكي و نوجواني ادموند در شهري ساحلي است. راوي از خلال خاطراتش در خانه كودكيش ماجراي همبازي بودن با طاهره دختر مسلمان سرايدار مدرسه و عشق به او را بازگو مي كند. طاهره دختري باهوش و زرنگ است كه در مدرسه ارامنه درس مي خواند و تعليمات مسيحي را به خوبي فرا مي گيرد به گونه اي كه زبانزد ارامنه است. پدر طاهره مردي ترياكي است كه مدام زنش را كتك مي زند و به او تهمت مي زند. مرور خاطرات ادموند از خانه كودكي خود كه در مجاورت مدرسه و كليسا است، روايت اختلاف پدر و مادر طاهره بر سر همين مسئله است.
مادربزرگ ادموند ارمني اي متعصب است و مادر ادموند برخلاف مادربزرگ، ارمني راحتي است كه سختگيري مادربزرگ را ندارد و اشياي قديمي به دردنخور را دور مي ريزد و همين طور عادت، رسوم و باورهاي غيرمنطقي را نمي پذيرد.
در قصه «گوش ماهي ها» هم ادموند با مرور خاطراتش از مادر مي گويد كه مادر دشمن چيزهاي كهنه و همه يادگارهاي خانواده پدري او بود.
سايه مرگ بر تمامي قصه ها گسترده است. در قصه «هسته هاي آلبالو» قبرستان محل بازي ادموند با طاهره است. ادموند از همان بچگي به شدت از مرگ مي ترسد و خيال مي كند كه مرگش در دوازده سالگي اتفاق مي افتد. اين ماجرا به جهت روايت ماجراي مرگ دختري دوازده ساله براي ادموند است. بعد از برطرف شدن اين ترس، باز هم قبرستان و نشانه هايش در زندگي ادموند حضوري سمج و نمادين دارند. هر چه ادموند از قبرستان وحشت دارد طاهره خالي از اين ترس و واهمه است و اغلب اوقات خلوتش به قبرستان پناه مي برد. طاهره به جهت محيط آشفته و زدوخورد خانه شان در قبرستان به دنبال آرامش است. خاطره عشق طاهره و ادموند در قصه هاي ديگر نيز امتداد دارد. در نزد ارامنه عشق و ارتباط دختر مسلمان با پسر ارمني و برعكس امري مذموم است. اين بن مايه در قصه هاي ديگر نيز وجود دارد. قصه هاي «گوش ماهي ها» بر محور عاشق شدن آلنوش؛ دختر ادموند به بهروز؛ پسري مسلمان شكل مي گيرد. مارتا مادر آلنوش و زن ادموند از بيم طرد شدن دخترش از سوي فاميل و جامعه ارمني ناراضي از اين ازدواج است و از ادموند مي خواهد تا هر طور شده با آلنوش صحبت كند و او را از اين امر منصرف كند. دختر و پدر به سفري به شمال مي روند. مارتا اميدوار است كه در اين سفر ادموند دخترش را متقاعد كند كه با بهروز ازدواج نكند. آلنوش مصمم به ازدواج با بهروز از همان ابتداي سفر از پدر مي خواهد در اين مورد براي او سخنراني نكند.
خانواده ادموند از ارامنه متعصب و سنتي هستند و در قصه «هسته هاي آلبالو» توصيفي از پايبند بودن آنان در مقابل باورهاي مذهبي و قومي داده شده است. پايبند نبودن مادر ادموند به گذشته و سنت خانوادگي پدري ادموند باعث دردسرها و غرولندهاي فاميل پدري براي او شده است. اين غرولندها در قصه «گوش ماهي ها» مدام در ذهن زن ادموند و خود او در برابر تصميم دخترشان تصور مي شود و مدام در ذهن آنان خبر از بروز يك فاجعه خانوادگي مي دهند.
مارتا در ميان فاميل بيشتر با همان مادربزرگ متعصب و سختگير سروسرّ داشته است و بارها با هم سنت ها و باورهاي مذهبي را مرور كرده اند، آلنوش اما از همان بچگي در ستيز و نقد اين باور و اعتقادات است و دختركي سركش و لجوج است.

نگاه منتقد
ميانه باد و باران گردبادي ميان آسمان و زمين
007720.jpg

شكوفه آذر
«ميانه باد و باران» نوشته محمدحسين نوري زاد، با اين عنوان شاعرانه اش، داستان بلند چندصدايي جذابي است كه مهم ترين راوي هايش مادر، پدر و فرزند هستند. شخصيت هاي محوري داستان. پدر، مرد عرفان زده اي است كه مي خواهد با شعائر اش زندگي كند و تنها فرزندش «محمد» را آن گونه كه فكر مي كند بزرگ كند. او را علي رغم اصرار همسرش «ميترا» به مدرسه نمي فرستد و به جايش او را كه تنها ۶ سال دارد در خيابان رها مي كند تا راه خانه را خودش پيدا كند. با اميد به اين استعاره كه بعدها و حتي نه، از همين حالا، راه و رسم زندگي و راه پيدا كردن خدا و سير انالحق را خودش پيدا كند: «محمدم، باباجان! تو اين كوچه ها را ياد گرفته اي؟ مي تواني خودت به خانه برگردي؟ بلدي تنهايي بروي و نان بخري؟ محمدم اينهايي كه مي بيني، فقط خانه نيستند، فقط خيابان و كوچه و دكان نيستند. اينها همه نشانه اند.
مي فهمي پدرجان؟ اينها نشانه هايي هستند كه راه خانه را، راه آن وطن را به ما نشان مي دهند. » ص ۲۲
پدر ـ مسعود ـ مدام مثنوي مي خواند، حافظ مي خواند. كتاب هاي عتيقه مربوط به عرفان. همسرش ميترا را در تنگناهاي شديد مالي قرار مي دهد زيرا تمام وقتش را به كتاب خواندن و پاي بساط بودن ـ آن را بساط فقرا مي نامد ـ و تربيت «محمد» را به شيوه خودش مي گذراند و ميترا را كه ديگر از دست طلبكارها و بي غذايي و بي نظمي به تنگ آمده متهم مي كند كه: «پس مي خواهي بگويي كه نمي تواني مراتب سلوك را درك كني. منتظر اين روزها بودم. حكايت، همان حكايت موسي و خضر است...
اما خاتون! اين حالت قبض است كه بر سالك مستولي مي شود. قلب مومن بين دو انگشت خداست. » ص ۲۳
پسر ـ محمد ـ در اين دوگانگي و تنگنا بزرگ مي شود. مادرش كه از كودكي، يواشكي به او درس و مشق مي آموخت بالاخره در سن ۶ سالگي موفق مي شود او را به مدرسه بفرستد. محمد از همان كودكي با تيزهوشي، دوگانگي ميان زندگي و اشعار و شعائر آرماني پدر و آنچه بيرون از خانه و در خانه دوستانش مي گذرد، در مي يابد و بزرگ مي شود و تمام آن تعاليم دشوار سلوك و نان خشك سق زدن ها و چرخ چرخ خوردن ها براي درك چرخ هستي و از بر كردن جملاتي چون «مثنوي ما، دكان وحدت است» و «نشناختم تو را آن چنان كه شايسته توست» و «اندرون از طعام خالي دار، تا در او نور حق بيني» و. . . او را عارف و سالك نمي كند بلكه تبديل به شاعري كمرو، گوشه گير و عميق مي كند كه شعرهايش را از همه پنهان مي كند و براي فرار از آن خانه نمور و منقل پدر و نسخه هاي رنگارنگ مثنوي و مادري كه از دست طرز فكر همسر عرفان زده اش قيد همه چيز را زده و از خانه رفته است، داوطلب رزمندگي مي شود.
در اينجا هنوز داستان چندصدايي است، هر پاراگراف يك راوي دارد بي آنكه راوي آن مشخص شده باشد. شخصيت پردازي ها آنقدر كامل هست كه بي آنكه راوي هر پاراگراف مشخص باشد، خواننده آن را بفهمد. محمد بالاخره از جنگ مي آيد، با روحيه اي دروني تر و دانشجو مي شود و غيره. . .
اين كتاب نخستين داستان بلند نويسنده، «محمدحسين نوري زاد» است. او پيش از اين چند مجموعه شعر منتشر كرده است. با اين حال، حس و حال داستان به خوبي به خواننده منتقل مي شود، شخصيت پردازي ها، روان و كامل است و آنقدر قصه، پركشش بيان شده است كه به نظر مي رسد نويسنده آن را يك نفسه نوشته باشد. ميانه باد و باران از قصه اي متفاوت برخوردار است و نوع روايت چندصدايي آن به داستان نه تنها صدمه اي نزده است، بلكه آن را كامل تر بيان مي كند. به خصوص شخصيت «محمد»، در اين گرداب آرمان هاي معنوي و مدينه فاضله و زندگي جاري در خيابان ها و ميان برج ها و كارگاه ها و مدارس، رشدي منطقي و متناسب با شرايط مي كند. اما تنها در پايان داستان و درست در پاراگراف پاياني يك چرخش عجيب در داستان روي مي دهد و معلوم مي شود يا نويسنده دلش مي خواهد كه ما فكر كنيم، راوي تمام اين داستان از نگاه «محمد» و خانواده اش نبوده است، بلكه از نگاه «پسر بي بي دوست» است و ناگهان در حالي كه در گردش علمي ـ او رشته باستان شناسي مي خواند ـ است، زندگي اش دور سرش دور مي زند، خودش تبديل به پسر بي بي دوست مي شود، دوران جنگ خط مقدم را مي بيند، پدر را با چرخ هاي آسماني اش، مادر را با منطق زميني اش و حفاري باستان شناسي خودش در منطقه پل دختر و ناگهان رعشه. لوله تانك. بمب.
•••
محمد نوري زاد مي داند كه چگونه همه داستان را در خدمت هدف نهايي به كار گيرد. بي حشو و زوايد چشم گير اين داستان بلند را شكل مي دهد و به پايان منطقي خود مي رساند. طوري كه اتفاق ها دست به دست هم داده تا محمد شخصيت اصلي داستان، رشد كند، شكل بگيرد، از خود و خانه بگريزد و بالاخره...
اگرچه داستان از طرف چند شخصيت روايت مي شود و هر پاراگراف راوي مستقلي دارد اما اين نوع روايت صدمه اي به داستان نمي زند و روايت ها و زاويه ديدهاي مختلف از يك اتفاق ـ نحوه تربيت محمد ـ به تكامل نگاه خواننده كمك مي كند.

حاشيه ادبيات

•تصحيح تازه اي از ديوان كبير
سيروس شاملو ديوان كبير (ديوان شمس تبريزي) نوشته مولانا جلال الدين بلخي را تصحيح مي كند. او در سفري به فرانسه و ايتاليا و آلمان و سوئد ۵ نسخه خطي به صورت كتاب و ميكروفيش از اين اثر مولوي تهيه كرده و تصحيح غزل هاي ديوان كبير براساس اين نسخ آغاز شده است. تاكنون ۳۰ غزل از اين مجموعه در سه بخش: شرح و غلط گيري، نظم به نثر و استخراج در ۳۰۰ صفحه آماده چاپ است. اين اثر سترگ شامل ۳۶۰۰ غزل دارد و اثر تحقيقي در ۳۶ هزار صفحه در ۳۶ جلد آماده مي شود. در هر جلد ديسك فشرده اي براي صحيح خواني عرضه مي شود. فعلاً كار اين تصحيح به دليل عدم توان سفر به كتابخانه هاي تاجيكستان و اسكندريه و سليمانيه به كندي پيش مي رود.

•پيش درآمد ارباب حلقه ها
007715.jpg

رمان «هابيت» نوشته جي. آر. آر تالكين ترجمه شاهده سعيدي از طرف نشر چشمه منتشر مي شود. اين كتاب پيش درآمدي بر رمان بزرگ ارباب حلقه هاست. قبل از اين در اواخر سال گذشته فرزاد فربد ترجمه نخست اين اثر را منتشر كرده بود. اين ترجمه را انتشارات پنجره چاپ كرد. هابيت اثري علمي ـ تخيلي است كه به بيان دغدغه كهن انسان يعني نبرد بين شر و خير مي پردازد. اين نگره با توسل به زيرساختي فانتزي و روايتي اكشن و پويا اثر را صاحب جذابيت هاي داستاني نموده و از طرفي به سمت و سوي قصه تصوير محور حركت مي كند. هابيت روايت جديدي از قصه هاي قديمي است كه تلفيق روح حماسي اسطوره ها و تكنيك هاي جديد روايي جذابيت آن را دو چندان كرده است.

•سايه سيمرغ
چون نوشتن و تحقيق در زمينه ادبيات كلاسيك كاري سخت و طاقت فرسا است، در اين عرصه كتاب كم چاپ و منتشر مي شود و كتاب هايي نيز كه با مشقت آماده مي شود مهجور مي ماند. معمولاً خوانندگان اين آثار اغلب دانشجويان و علاقه مندان ادبيات فارسي هستند. در صورتي كه بايد آثار گرانقدر ادبيات فارسي عمومي شود و عموم كتابخوانان از اين آثار بهره گيرند. سايه سيمرغ كتابي است درباره داستان هاي منطق الطير عطار نيشابوري. اين كتاب براي نخستين بار از سوي نشر قطره منتشر مي شود، نتيجه تحقيق و بررسي احمد اقتداري است كه در ۴۹۲ صفحه به چاپ مي رسد. اين كتاب عرفاني تاكنون از سوي محققان و ناشران متعدد بررسي و منتشر شده است. اما با اين حال به نظر مي رسد كه مطالب ناگفته بسياري در دل ادبيات عارفانه نهان است كه منتقدان و محققان طي سال هاي گذشته، سعي در رمزگشايي آن داشته اند.

•رمان هاي معاصر فارسي
نشر نيلوفر جلد دوم رمان هاي معاصر فارسي را منتشر مي كند. ميمنت ميرصادقي مولف اين اثر با در نظر گرفتن نياز خوانندگان ادبيات پارسي و به منظور ارائه پيشنهاد براي خوانش آثار ايراني اين جلد را در ادامه جلد نخست آماده چاپ كرده است. اين اثر به خاطر صبغه اطلاع رساني آن براي كساني كه به دنبال خط و روشي براي مطالعه آثار معاصر فارسي هستند بسيار مفيد تلقي مي شود. اين كتاب در نمايشگاه بين المللي امسال عرضه خواهد شد.

•داستان هاي كوتاه ايران و جهان
شماره پنجم فصل نامه داستان هاي كوتاه ايران و جهان از سوي نشر توس منتشر مي شود. اين فصل نامه در دو بخش تنظيم شده است: بخش ترجمه كه شامل داستان نويسان آمريكايي، روسي، انگليسي و آلماني چون شولوخف، ژوزف كسل، ويكتوريا توكار بووا، اسماعيل كاداره و... است و در بخش تاليف نيز آثاري از نويسندگان ايراني چون محمد محمدعلي، محمود طياري، حسن اصغري، محمد ايوبي، علي صالحي، سينا علوي و. . . چاپ شده است.

•من و پلاترو
007725.jpg

عباس پژمان مترجم فعال معاصر اثر جديد خود يعني «من و پلاترو» را منتشر مي كند. اين اثر تنها نوشته داستاني شاعر فقيد اسپانيايي خوان رامون خمينس محسوب مي شود. اين رمان كه درواقع براي بزرگسالان نوشته شده محبوب كودكان جهان است. خمينس با اين كتاب كه مي توان آن را «رمان شعر» ناميد به شهرتي جهاني رسيد و در اروپا و آمريكا نام خود را مطرح نمود. نويسنده در دوره اي اثر را نوشته كه از لحاظ روحي در يك بحران عاطفي به سر مي برده است. او در عشق خود به دو زن شكست خورده و يك بدبيني به نوع بشر پيدا مي كند. اين بدبيني منجر به طرزتفكري مي شود كه محور آن وحدت وجود است. شاعر از بشر دلزده شده و به يك دوست خيالي يعني «خر» (پلاترو) پناه مي برد. اين خر در ادبيات همسطح روباهِ شازده كوچولو به شمار مي آيد. خمينس با محوريت اين رمان جايزه ادبي نوبل سال ۱۹۵۶ را به خود اختصاص مي دهد. در باب شهرت اين اثر مي توان به تعطيلي مدارس برزيل در روز سفر خمينس به اين كشور در سال ۱۹۴۸ اشاره كرد. اين اثر تا به امروز مورد توجه نويسندگان فراواني قرار داشته است به طور مثال ژوزه ساراماگوي پرتغالي در آثار خود به تلميح از اين كتاب صحبت مي كند. من و پلاترو رابطه شاعرانه يك كودك و يك خر است. حيواني كه جاي رابطه انساني را مي گيرد و با حال و هوايي شاعرانه، جهاني استعاري و مملو از لحظات زيباي عاطفي را بنا مي كند. شايد از اين لحاظ رمان خمينس را بتوان با «درخت زيباي من» نوشته واسكونسلوس مقايسه كرد. ترجمه اين اثر با توجه به شهرت ماندگارش مي تواند توجه دوستداران ادبيات داستاني را به خود جلب كند. اين شاهكار كوچك را كه در زبان اسپانيولي آن را مي ستايند نشر «باغ نو» منتشر مي كند. ناشر تلاش دارد تا كتاب را براي نمايشگاه بين المللي كتاب آماده و پخش كند.

|  ادبيات  |   اقتصاد  |   ايران  |   جهان  |   علم  |   ورزش  |
|  هنر  |

|   صفحه اول   |   آرشيو   |   بازگشت   |