حامد صفايي تبار
«چون كتف ها بديدند همه انكار كردند. پس پشت به پشت صداي سم اسبان خاكستر بر سر و روي ريختند و باد شد و بر هر كتفي چشمي روييد و خاكسترها را بلعيد. پس زمين دهان گشود و زباني از دل آن برخاست كه بر آن تمامي پيام ها نبشته بود. چون اسبان رسيدند نبود مگر صخره هايي چند. »
يكي از مسائلي كه از زمان نيما تا به حال در شعر فارسي حل نشده باقي مانده و هميشه شاعران را در گرداب هاي سختي فرو برده مسئله منطق نثر و منطق شعر و تمايز اين دو در كلام شاعرانه است. شايد علت اين عدم تمايز به تاريخ شعر فارسي برگردد. يعني وجود نظم و منظومه هاي طولاني در كنار شعر كه بدل شعر انگاشته شده اند و تمايز بين آن دو ناديده گرفته شده. به طوري كه ابياتي كه به حوزه شعر تعلق داشته و با منطق شاعرانه نوشته شده اند و ابياتي كه در حوزه نظم بوده و با منطق نثر گفته شده اند چنان درهم تنيده شده كه با گذر چند قرن يا چند دهه هنوز اين درهم آميختگي در شعر امروز فارسي به چشم مي خورد.
دفتر شعر «ميم» سروده افشين دشتي يكي از نمونه هايي است كه شايد شاعر هم به صورت خودآگاه يا ناخودآگاه بر اين قضيه در شعر خود واقف است اما نمي تواند از اين بند و دام رها شود. «دشتي» با آنكه اشعاري را عنوان «متن» مي دهد و سعي دارد كه منثور بودن آنها را به نوعي به خود و خواننده بقبولاند اما اشعار بسيار ديگري نيز دارد كه از همين منطق پيروي مي كند. اما ظاهراً خود او به آن آگاه نيست. به طوري كه حتي شعر «ميم» كه به نظر مي رسد شعر مركزي و اصلي كتاب بوده و نام دفتر هم از نام همين شعر گرفته شده به گونه اي بسيار شديدتر از آنچه كه عنوان «متن» گرفته اند در زبان و در منطق زبان از نثر پيروي مي كنند. اگر چه شاعر در اين شعر حتي سعي مي كند تقطيع سطور را هم به گونه اي ديگر به تصوير بكشد.
|
|
در متن از تركيب هاي شاعرانه اي استفاده كند اما حكومت منطق نثر بر شعر كاملاً آشكار است. شعر را مي توان به مثابه يك روايت خطي بدون هيچ كشف جديدي در عرصه زبان يا تخيلي بديع يا هرگونه كشف و شهودي كه جنبه شاعرانه بگيرد دانست و اين در صورتي است كه شاعر سعي مي كند كليت شعر را چيزي شبيه يك مكاشفه يا يك سفر دروني يا شاعرانه بسرايد، اما صرف نگاه مكاشفه وار به شعر لزوماً شعر نمي سازد و اين موضوع در جايي بيشتر نمود پيدا مي كند كه شاعر علاوه بر چنگ انداختن بر منطق نثر اسير منطق زبان هم هست و اسير منطق وزن هم هست و آنجا كه سعي مي كند كلمه را پاره پاره كند و از تكه هاي يك كلمه استفاده كند حالتي شاعرانه به خود نمي گيرد. چرا كه پيشتر تمام ساختار منطقي در شعر وارد شده و حتي شاعر از پايان بندي و به پايان رساندن مكاشفه خود هم نمي تواند دست بردارد.
در آنچه كه در ابتداي مطلب از شعر «كو؟» آورده شده علاوه بر ساختار دستوري متن و زبان منثور «دشتي» حتي يك فعل را نمي تواند حذف بكند، نه براي آنكه زبان شاعرانه شود حداقل براي آنكه ايجاز و كشفي شاعرانه روي دهد، او حتي نمي تواند از «پس» كه نتيجه سطرها هستند، صرف نظر كند. اين جديت و كوشش در ايجاد و پياده كردن زبان و منطق نثر را اگر در كنار تجربه هايي از او كه شكلي جديد از رفتار با زبان يا تقطيع شعر را مي گيرد و در كنار استفاده هاي گاه و بي گاه او از افاعيل عروضي و در كنار استفاده هر از چند گاه از كلمات و زبان آركائيك و در كنار روايتي كه او به آن مي پردازد و از آن گريز ندارد، بگذاريم؛ آن وقت بايد تمام دفتر شعر او را يا تجربه هايي در حوزه هاي متفاوتي از شعر بدانيم و يا بگوييم كه شعر او دچار اغتشاش و تشويش است، اغتشاش و تشويشي كه دروني و خواست شعر نيست، بلكه بيروني و حاكم بر شعر است. در اين دفتر حتي شيوه نگارش سطور و تقطيع آنها مي تواند آن گونه كه شاعر ايجاد كرده نباشد. در پايان دفتر، شعري آمده به نام «ژنه» كه در توضيح مي نويسد: «متن زير به عنوان تك گفتاري براي نمايش سياها نوشته شد. » گذشته از اينكه با اين چه قدر مي توان به قرار دادن آن در اين مجموعه شك كرد؛ با خواندن اين بخش بيشتر پي مي بريم كه بسياري از اشعار اين دفتر از نوع همين «تك گفتار» است و ادبيات مسلط در اين مونولوگ ادبيات مسلط در كل دفتر شعر است.
•••
بخشي از دفتر شعر «عاشقانه ها» است كه در ۱۰ شماره سروده شده و در اين بخش آرامش و راحتي ديگري بر شعر مسلط است، زبان آرامش بيشتري دارد و منطق ليريك به سود منطق شاعرانه در حركت است به طوري كه مي توان اين بخش از دفتر شعر را بخش بهتري دانست چرا كه تجربه هاي زباني و فردي اصالت بيشتري داشته و ديگر از واژگان نامربوط به فضاي شعر، حكومت زبان و منطق نثر و پرتاب شدن ناگاه كلمات آركائيك به زبان خبري نيست. در اين بخش هم تكليف شاعر با مفاهيم به گونه اي روشن است و هم خواست شاعر از شعر نيز مشخص، در نتيجه فضاي عاشقانه براي شكستن مفاهيم اختيارات بيشتري را به او مي دهد و شعر سروده شده از پستي و بلندي هاي كمتري برخوردار است.