سه شنبه ۳ تير ۱۳۸۲- سا ل يازدهم - شماره ۳۰۸۶ - jun . 24, 2003
موسيقي
Front Page

كليدهاي طلايي براي كنكوري ها
چه برنامه اي براي روزهاي آخر مناسب است؟
بالاخره به روزهاي آخر نزديك مي شويد. منظور از روزهاي آخر، ۱۲-۱۰ روز پاياني است. از اين روزها هر استفاده اي كه بكنيد، نتيجه كلي آن بايد يك چيز باشد؛ آرامش. با يك برنامه حساب شده نمي توانيد به گونه اي پيش برويد كه وقتي به روز كنكور و سر جلسه رسيديد، آسودگي خاطر و آرامش فكري سراسر وجود شما را فرا گرفته باشد و بتوانيد به راحتي با تست ها كنار بياييد. براي روزهاي آخر چند پيشنهاد داريم:
۱- ۱۰ روز، ۱۰ كنكور- يك توصيه مهم براي افزايش مهارت تست زني در كنكور اين است كه در ۱۰ روز پاياني، هرروز يك نمونه از مجموعه تست هاي كنكور سال هاي قبل را علامت زده و بعد پاسخ هاي خود را مرور كنيد. اين كار، علاوه بر تأثير مثبت در تست زني، در رفع اشكالات درسي، كنترل و تنظيم زمان، آشنايي با تست هاي مهم و موارد ديگر هم بسيار مؤثر خواهد بود. پس هر روز، سر ساعت معين يك مجموعه تست را پيش روي خود بگذاريد و مطابق زمان و شرايط كنكور، به سؤالات پاسخ دهيد. بعداز اتمام پاسخگويي، پاسخ هاي صحيح و غلط را ارزيابي و پاسخ هاي غلط را بررسي و تحليل كنيد.
كليد صد و پنجم- در ۱۰ روز آخر قبل از كنكور، هر روز يك نمونه از كنكورهاي سال هاي قبل را پاسخ دهيد.
۲- تنظيم ساعت بيولوژيك- حالات بدني برحسب عادت در ساعات مختلف متفاوت است. كسي كه عادت دارد بعدازظهرها دو ساعت بخوابد، اگر يك روز براي خوابيدن فرصت پيدا نكند ،احساس خمودگي و كسالت خواهد كرد. كسي كه عادت دارد در ساعات معيني مطالعه كند، در صورتي كه بخواهد به اجبار اين ساعات را تغيير دهد، نتيجه كمتري از مطالعه اش خواهد گرفت. به همين ترتيب ما به تجربه در ساعات متفاوت، عادات مختلفي پيدا كرده و بدن خود را با اين شرايط تطبيق مي دهيم. در روز كنكور شما حتماً بايد سر ساعت معيني از خواب بيدار شويد تا بتوانيد مسير محل سكونت- محل آزمون را طي نموده و سر جلسه حاضر شويد. اگر در روزهاي پاياني تا ساعات ديروقت شب براي درس خواندن بيدار بمانيد، صبح دير بلند شويد، هر موقع كه خواستيد صبحانه بخوريد و خلاصه برنامه ثابت و يكنواختي (منطبق با شرايط روز كنكور) نداشته باشيد، روز كنكور دچار مشكل خواهيد شد. باز هم به هواي استفاده بيشتر از وقت، بي نظم و نامرتب كار نكنيد. براي اين كه بدن شما روز كنكور آمادگي لازم را داشته باشد، بايد در روزهاي پاياني برنامه اي مطابق با شرايط روز كنكور داشته باشيد. سر وقت بخوابيد، سر وقت بيدار شويد و ساعاتي كه قرار است در جلسه كنكور باشيد، درس بخوانيد.
كليد صد و ششم- براي سازگاري شرايط جسماني خودتان با روز كنكور، در روزهاي پاياني با برنامه اي ثابت و منطبق با ساعات روز كنكور رفتار كنيد.
۳- نظم زندگي- در روزهاي پاياني منظم بودن محيط اطراف شما هم اهميت دارد. بي نظمي باعث آشفتگي و آن هم موجب كلافگي و سرگيجه مي شود . اگر چه نظم دادن به محيط، ممكن است اندكي وقت گير باشد، ولي از جنبه هاي ديگر عامل صرفه جويي خواهد بود. منظور از نظم هم اين نيست كه با وسواس همه چيز را مرتب بچينيد، حداقل منظور اين است كه هرچيز سر جاي خودش باشد تا هنگامي كه به آن نياز پيدا مي كنيد، به راحتي در دسترس قرار گيرد.شايد براي شما هم پيش آمده كه براي گم شدن يك لنگه جوراب الم شنگه اي به پا كرده ايد و وقتي آن را يافته ايد،از بي نظمي خودتان شرمنده شده ايد. در روزهاي پاياني كنكور اجازه ندهيد چنين موقعيتي به وجود آيد. شما هر قدر نظم عملي و فكري داشته باشيد، به آرامش خود كمك بيشتري كرده ايد.
كليد صد و هفتم- در روزهاي پاياني با منظم بودن، آرامش فكري را افزايش دهيد.
۴- سرحالي و شادابي- آرامش با شادابي ارتباط مستقيم دارد. آن قدر حجم كار خود را زياد نكنيد و آن قدر به خود سخت نگيريد كه هرچه به كنكور نزديك تر شويد، خستگي و بي حوصلگي شما را فراگيرد. شما بايد آن قدر سرحال و شاداب باشيد كه وقتي به روز كنكور مي رسيد با روحيه اي آماده سر جلسه آماده شويد. براي سرحالي و شادابي، رعايت چند نكته لازم است: اول نظم، كه درباره آن صحبت شد. دوم ورزش و نرمش كه حتماً بايد هر روز انجام شود. هر قدر كه برايتان امكان پذير است، بخصوص اول صبح، حركات ورزشي انجام دهيد. اين توصيه را براي روزكنكور هم فراموش نكنيد. سوم تغذيه مناسب است ، توصيه مي شود در برنامه غذايي خودتان، غذاهاي گوشتي را كاهش داده و آنها را با غذاهاي گياهي جايگزين كنيد. استفاده از سالاد كاهو و كلم و موارد مشابه، ميوه جات، خشكبار مانند كشمش و بادام و گردو و سبزيجات، تأثير بسزايي در شادابي و سرحالي شما خواهد داشت. مواد قندي نيز در افزايش توان يادگيري مؤثرند و بايد به اندازه مورد استفاده قرار گيرند.
كليد صد و هشتم- براي حفظ سرحالي و شادابي، داشتن تغذيه مناسب و انجام حركات ورزشي را فراموش نكنيد.
۵- مرور كلي وضعيت- گهگاه و در فرصت هاي مناسب به مرور كلي وضعيت خود بپردازيد. ببينيد آمادگي جسماني تان در چه وضعي است؟ چقدر روحيه آماده و مسلطي داريد (آمادگي رواني)؟ برنامه تست زني چگونه پيش مي رود و عيوب و نواقص آن چيست؟ مطالبي كه در شماره هاي ۲۰ الي ۲۳ اين سلسله مقالات (درباره اضطراب و تست زني) آمده است را مرور كنيد. اگر اضطراب داريد، براي كنترل آن از چه روش هايي استفاده خواهيد كرد؟ بر نكات كليدي تست زني چقدر تسلط داريد؟ ارزيابي و مرور كلي وضعيت مي تواند كمك هاي بزرگي به شما بكند.
كليد صد و نهم- در روزهاي پاياني، هر گاه فرصتي پيش آمد به مرور كلي وضعيت خود بپردازيد.
۶- وسايل مورد نياز- حداقل يك هفته قبل از كنكور براي تهيه وسايل مورد نياز اقدام كنيد. اگر لوازم التحرير لازم داريد، جامدادي مي خواهيد تهيه كنيد، عينك تان نياز به تعمير دارد يا مي خواهيد عينك يدكي داشته باشيد و هر چيز ديگري كه لازم داريد، قبلاً پيش بيني و توسط خودتان يا افراد خانواده تهيه نماييد.
كليد صد و دهم- يك هفته قبل از كنكور براي تهيه و آماده سازي وسايل مورد نياز اقدام كنيد.

نگاهي به «نسيم وصل» نخستين كار مستقل همايون شجريان
فقط براي حضور
000815.jpg
اشاره؛ به تازگي آلبومي به نام «نسيم وصل» با آهنگسازي محمد جواد ضرابيان و صداي همايون شجريان روانه بازار شده است. همايون، فرزند استاد بي همتاي آواز ايراني پس از سال ها همراهي پدر، براي نخستين بار هنرش را در معرض قضاوت عموم نهاده است. در اينجا نگاهي به تلاش اخير وي در موسيقي مي افكنيم.
هوشنگ ساماني
پديده آقازادگي كه چند سالي است ورد زبان مطبوعات و محافل عمومي گشته و باعث توجه بيشتر مردم به آن شده است، هرچند موضوع تازه اي نيست و قدمت آن به قرن ها پيش مي رسد، منتها در ده سال اخير با ظهور آقازادگاني از حوزه سياست و اقتصاد، توجه اذهان عمومي بيشتر بدان جلب شد. واژه آقازاده اصطلاحي است كه به فرزندان افراد صاحب نفوذ و مشهور در يك حوزه خاص اطلاق مي شود. اين پديده في نفسه نه ارزش است و نه مي تواند ضد ارزش باشد، تا آقازاده كه باشد و چه بكند.
حوزه موسيقي ايراني هم از ديرباز با آقازاده ها مأنوس و آشنا بوده است. بسيار بودند پدر و پسرها كه در هزار سال اخير، بار موسيقي ايراني را به دوش كشيده و گاهي به علت تسلسل چند نسل، باعث پيدايش خاندان هنر نيز گرديده است. از قديمي ترها اسحاق و ابراهيم موصلي، همچنين عبدالقادر مراغه اي و فرزند و نوه اش و از متأخرين، خاندان فراهاني در دوره قاجار را مي توان نام برد. آقازادگي در موسيقي امروز، هفت هشت سالي است نمودي دوباره و آشكار يافته است. فرزندان چهره هاي آشنايي چون جلال ذوالفنون، كيخسرو پورناظري، شهرام ناظري، محمد جليل عندليبي، محمدرضا شجريان و تني ديگر با ارائه آثاري گاه مستقل و گاه در سايه، وارد ميدان شده اند. تازه ترين نمونه اش «نسيم وصل» كار همايون شجريان است.
اگر چه گفتيم آقازادگي، هيچ گونه بار ارزشي به همراه ندارد، اما نمي توان از مزايا و محاسن آن چشم پوشيد و سخن نگفت. يك آقازاده موسيقي، اگر بخواهد اثري منتشر كند، امتيازات زير را نسبت به ديگران داراست:
۱- با اشاره اي آهنگساز، شاعر، تنظيم كننده، نوازنده، خواننده، گروه كر، استوديو، ناظر ضبط و ميكس، خطاط، طراح و غيره فراهم مي شود.
۲- نظر به شهرت آقازاده، مجوز انتشار با كمترين معطلي صادر مي شود.
۳- اگر آقاي آقازاده، صاحب شركت تكثير و پخش باشد كه هيچ، و در غير اين صورت صاحب شركت هاي مرتبط، ناز آقازاده را به منت خريده و اثرش را در هوا مي قاپند.
۴- چنانچه آقازاده اهل مصاحبه باشد، بسياري از رسانه ها به گردش حلقه مي زنند.
۵- مشتريان عزيز هم نديده و نشنيده، اثرش را مي خرند، دست كم براي نخستين بار چنين است!
۶- منتقدين هم بدشان نمي آيد چند سطري از اوراق مطبوعات را در خصوص آقازاده و اثر مربوطه اش سياه نمايند و متقابلاً مطبوعات نيز از چنين مطالبي استقبال مي كنند.
۷- از همه مهم تر، نظارت و راهنمايي آقاي آقازاده است كه در همه حال مشوق فرزند هنرمندش خواهد بود.
نقطه مقابل امتيازات آقازاده، فقر و محروميت غير آقازاده هاست. يك جوان هنرمند و بي ارتباط با محافل و معاريف هنري، چنانچه بخواهد اثري تقديم جامعه كند، درست به تعداد امتيازات يك آقازاده مشكل دارد. يعني به هزار خون جگر امكاناتي نظير نوازنده، خواننده،
تنظيم كننده، استوديو و غيره برايش فراهم مي شود، البته اگر بشود. بعد ايشان بايد بروند وزارت ارشاد و در آنجا موسيقي داني خود را ثابت نمايند! اگر موفق شدند، حال بايد التماس شركت هاي تكثير و پخش را بنمايند. البته بدون سرمايه گذاري شخصي هم هيچ شركتي روي خوش نشان نمي دهد. چنانچه اثر به هر زحمتي منتشر شد، مشكل بعدي ظهور مي كند. كسي او را نمي شناسد، بنابر اين اثرش را هم نمي خرند، مگر محدود افراد كنجكاو و مجموعه دار. موسيقي نويسان هم تمايلي ندارند نقدكي براي اثرش بنويسند. تازه اگر بنويسند كدام مطبوعه حاضر مي شود آن را چاپ كند؟ و الي آخر.
براين اساس، انتظاري كه جامعه از يك آقازاده موسيقي دارد، به مراتب بيشتر و بالاتر از ساير افراد است. همين طور نوع قضاوت هم متناسب با امكانات در دسترس ايشان صورت مي گيرد، زيرا نگاه مطلق و آرمان گرايانه دور از عدل و انصاف است.
همايون شجريان «نسيم وصل» را با تصنيف «هواي گريه» در فواصل همايون بدلي آغاز مي كند. همايون بدلي، در حقيقت همان فواصل دستكاري شده همايون اصيل است كه با نفوذ فرهنگ غربي در سده اخير، اغلب اركسترهاي ايراني بدان خو كرده اند. پس از اجراي فواصل بيگانه، نوبت به ارائه آواز دستگاه همايون مي رسد. گوشهاي ايراني در سده اخير- پس از ابداع فرم پيش درآمد توسط درويش خان- عادت كرده اند پيش از آواز، يك قطعه ضربي را در حال و هواي آواز مربوط بشنوند كه اين قطعه، گاه مي تواند يك پيش درآمد باشد و گاه تصنيف. اما در اينجا، آغاز كار با يك تصنيف آن هم در فواصلي بيگانه با همايون اصيل، يك خطاي فرهنگي محسوب مي شود. اگر مخاطب «نسيم وصل» جماعت ايراني است، لزومي ندارد آواز دستگاه همايون را از قيف مينور هارمونيك بگذارنيم تا نوازشگر گوش هاي «گام زده» آنها باشد. ناهمگوني ناشي از اين خطا درست لحظه پايان تصنيف و ابتداي آواز به روشني مشهود است.
اظهار نظر در خصوص آواز خواني همايون، جسارت بيشتري مي طلبد. پر روشن است اگر آواز وي داراي اشكالي فني بود، هرگز از صافي پدر عبور نمي كرد تا به گوش عموم برسد. بنابر اين بحث درست و غلط خواندن دست كم درباره اين قسمت اثر تعطيل است. اما اگر صحبت سليقه و نظر شخصي باشد، البته حرف و حديث فراوان مي توان گفت و شنيد. از اين ديدگاه، آواز خواني همايون داراي يك اشكال عمده است و آن اين كه متعلق به خودش نيست. در واقع اين ايراد ناشي از عارضه منفي آقازادگي است. براي روشن شدن مطلب يك جوان مستعد و علاقه مند و دور از مركز را در نظر بگيريد كه مي خواهد به هنر آواز بپردازد. نخست نمي داند از كجا بايد شروع كند. بعد كه تا حدي آگاه شد در به در دنبال معلم آواز مي گردد. صد البته با وضعيت فعلي آموزش موسيقي كشور، معلم خوب و قابلي نمي يابد. ناچار به دم دستترين آن اكتفا مي كند. پول مختصري هم بايد بپردازد، ضمن اين كه از وقت كسب درآمد خويش هم بايد بزند تا صرف آواز نمايد. در اين صورت رشدش لاك پشتي است، لذا رو به سوي مركز مي آورد. هزينه رفت و آمد به اضافه شهريه هاي معلمان پايتخت نشين فشار دوگانه اي بر او وارد مي كند. اين در حالي است كه با تعويض پي درپي معلم به استادان طراز اول هم دسترسي ندارد و ده ها مشكل ديگر كه هريك به تنهايي براي نااميد كردن جوان علاقه مند كافي است. وضعيت مزبور باعث مي شود جوينده هنر يا به هيچ جا نرسد و يا اگر به جايي هم رسيد، خودش باشد و نه ديگري.
اينك همايون شجريان را در نظر آوريد كه هيچ كدام از اين مشكلات را ندارد و برعكس امكانات ويژه اي هم برايش فراهم است. بدون اينكه هزينه اي بپردازد يا مسافت هاي طولاني را بپيمايد، از بزرگترين و بهترين معلم آواز ايران، آن هم نه هفته اي يك جلسه كه هر روز و شب مي تواند استفاده كند. نتيجه، رشدي سريع، قرار گرفتن در كنار حرفه اي ها و نهايت ارائه كار مستقل است. اما در كنار همه اين مواهب، عارضه تقليد گريبانگير اوست. حتي خيلي بيشتر از ديگراني كه به چنين امكاناتي دسترسي ندارند و البته ناخودآگاه.
چگونه مي شود سال ها بدون هيچ وقفه اي در سيطره يك سيستم و سليقه آموزشي، ولو از نوع برتر زيست كرد و آن گاه ثمره اي بسيار متفاوت با آن ارائه داد؟ آواز همايوني كه همايون در «نسيم وصل» مي خواند، منهاي خصوصيات فيزيكي حنجره اش، همان آواز استاد است كه از گلوي فرزندش بيرون مي آيد. اين موضوع در تصنيف «عشق از كجا» هم به روشني مشهود است. بويژه قسمت نهفت كه شنونده را به ياد تصنيف «اي يوسف خوشنام ما»- از اجراهاي استاد- مي اندازد. علاوه براين، هارموني آهنگ نيز رونوشتي از كار آقاي روشن روان است. تصنيف «دفتر دل» با الهام از يك ملودي خراساني- مشابه آنچه استاد در «ياد ايام» خوانده است- نيز شيوه تصنيف خواني پدر را تداعي مي كند.
در مجموع «نسيم وصل» پيش از آن كه يك كار جديد تلقي شود، محملي براي معرفي يك هنرمند جوان به حساب مي آيد. اين اثر ويژگي هاي حنجره همايون و بخصوص وسعت صدايش را به اهل فن مي شناساند تا شايد كيهان كلهر ديگري پيدا شود و «شب، سكوت، كوير» ديگري پديد آيد.

استعداد هم شرط است
سيدابوالحسن مختاباد a_najva@hamshahri.org
مسئوليت صفحه موسيقي و خواندن مقاله و يا نوشته ها و گفت وگوها پيش از انتشار، فرصتي است كه در اختيار خوانندگان و نويسندگان ديگر نيست و لذا از همين فرصت استفاده كرده و پس از خواندن نوشته منتقد گرامي، جناب هوشنگ ساماني، نكاتي را از زاويه اي متفاوت با نظرگاه ايشان طرح مي كنم. اين نظر هم با توجه به شنيدن جدي صداي همايون شجريان و كار اولشان و نيز ديدن اجراي صحنه اي اش(سال گذشته و همراه با همنوازي تار استاد حسين  عليزاده در تالار وحدت) نوشته مي شود و البته زدودن برخي
باورداشت هاي نه چندان به هنجار در جامعه ما. اما پيش از پرداختن به اصل اثر و صداي همايون شجريان بهتر است چند نكته را در باب نوشته آقاي ساماني بياورم.
اول: نگاه به هر پديده اي مي بايست با فطرت آن پديده و سابقه تاريخي و سرشت آدمي در واكنش نسبت به آن پديده ها تحليل و بررسي شود. علاقه مندي يك پدر به يك فرزند و آرزوي پيشرفت وي را، خداوند در سرشت و فطرت آدمي قرار داده است، به همين جهت است كه هر پدري آرزو دارد، فرزندش مسير زندگي را با موفقيت طي كند و نيز به همين دليل است كه به فرموده آن حكيم بزرگ ادب فارسي كه گفت: «بچه عزيز اما ادب از بچه عزيزتر است» پدر واقعي سعي مي كند، فرزندش را در فضايي قرار دهد كه فرهنگ ورز و
ادب دان باشدوپله هاي رفتار انساني واخلاقي را به درستي فرا گيرد. اگرچه نگارنده حشر و نشري با همايون شجريان نداشته ام و در طول عمرم جز دو سه بار و آن هم براي چند ثانيه و در حد يك مصافحه، وي را نديده ام، اما سير كار هنري وي و دوري از هرگونه جوزدگي نشان مي دهد كه شاگرد ارزنده  و فرزند شايسته اي براي استاد و پدر خود بوده است و سنت رياضت كشي در فرهنگ و ادب و هنر ايران را به خوبي آموخته و پيش چشم دارد.
دوم: بندهاي ۱ تا ۷ نوشته هاي آقاي ساماني را نيز مي توان از زاويه طبيعي آن و اينكه امكاناتي براي شهروندي فراهم است و براي شهروندي ديگر نه، نگريست. برهمين مبنا بايد ديد كه فراهم كردن امكاناتي براي استعدادهاي پيدا و پنهان موسيقي در گوشه، گوشه اين آب و خاك را چه كسي بايد تقبل كند؟ آيا ندادن مجوز به يك جوان ناشناس، ناشي از سامانه غلط، مميزي و نظارت (كه برابر قانون اساسي وجود آن نيز زير سؤال است) است، يا اينكه تقصير خواننده اي نامي چون آقاي شجريان كه فرزندي چنين پرورده است ؟ و يا فراهم نبودن امكانات آموزشي، تبليغاتي فرهنگي و... برعهده آقاي شجريان است يا دولت بايد چنين امكاناتي را فراهم كند؟ اين گونه اگر نگاه كنيم بايد نعوذ باالله در كار خدا هم چون و چرا كنيم كه چرا ما را فرزند آقاي شجريان نكرد. به قول محسن مخملباف كه وقتي از دخترش براي بازي در فيلم باي سيكل ران استفاده كرد، در پاسخ به پرسشي گفت كه اين كمترين كاري است كه مي تواند براي فرزندش صورت دهد.
نكته ديگر اين كه بايد بپذيريم هر نسلي امكاناتي را با رنج و مرارت به دست مي آورد تا نسل آينده بهتر و پسنديده تر از آن امكانات استفاده كنندو باز هم طبيعي است كه اين امكانات ابتدا در اختيار نزديكترين افراد قرار مي گيرد و سپس غير.همچنانكه درقانون «ارث » كه باز هم با فطرت آدمي در موافقت ومرافقت است ، عموما فرزندان ارث مي برندونه اغيار. در ثاني اين امكانات از سوي هنرمندي چون شجريان پدر و با رياضت و تلاش به دست آمده كه همه شهروندان دلبسته و علاقه مند صداي وي اند،و نه فردي كه مال و ثروت از دسترنج ديگران فراهم كرده است . در نهايت آنكه اگر تمامي پيش فرضهاي منتقد محترم را بپذيريم تازه بايد ببينيم كه آيا كمك پدري به فرزندش كاري خلاف عرف ، اخلاق ، قانون و يا حتي شرع است ؟كه پاسخ آن چنان بديهي است كه نيازي به هيچ توضيحي ندارد، حال بماند آنكه فرزندي شرط استعداد را هم داشته باشد .
سوم : اما درباره صداي همايون شجريان؛ جنس صداي همايون اگرچه در آواز بسيار تحت تأثير صداي پدر است اما در تصانيف به خصوص دو تصنيفي كه در دستگاه همايون خواند ه ،چنين نيست. صداي وي در گوشه هاي درآمد (بم صدا)بسيار دلنشين و تقريبا منحصر به خود وي است . حزن صدا و زنگ آن در اين دو تصنيف تقريباً منحصر به خود همايون و حتي مي توان گفت كه در بخش هايي دلنشين تر از زنگ صداي شجريان بزرگ است.
شايد يكي از مشكلات همايون در اين كاست، پيدا نبودن شخصيت واحد و مستقل صدايي است؛ براي نمونه در تصانيف روي« ب» نوار، تقريباً با چند گونه مختلف از صدايش مواجه مي شويم. به نحوي كه گاه اين تصور پيش مي آيد كه خواننده اي ديگر، كارها را خوانده است. همچنان كه برخي از تصانيف بخش دوم، به لحاظ آهنگسازي نيز تداعي كننده كارهاي مشابهي است كه پيش از اين عليرضا افتخاري يا محمد اصفهاني خوانده اند و اين از خواننده اي چون همايون به دور بود كه روي چنين آهنگ هايي كار را بخواند.
اما در كل كار همايون شجريان به عنوان نخستين كار مستقل (و با توجه به اينكه هم وي در گفت وگوي با يكي از روزنامه ها به ضبط كار در هنگام سفر پدر اشاره كردند) ارزش هاي فراواني دارد. بايد بپذيريم كه خواننده اي جدي و با دانش و بصيرت و پشتوانه كار فراوان در موسيقي سنتي ظهور كرده است كه مي تواند فضا را بر بسياري از پيش كسوتان هم تنگ كند ونيز پشتوانه اي باشد براي استمرار حركت موسيقي آوازي درست واصولي در ايران .

يادداشتي درباره عاشيق عبدالعلي، هنرمند مردمي آذربايجان
سوك سرود قوپوزها
000805.jpg
مرتضي مجدفر
در دفتر روزنامه نشسته اي كه تلفن به صدا درمي آيد و به رغم اين كه صداي پشت خط، خيلي نزديك و رسا به نظر مي رسد، مي فهمي كه از راه دور؛ و شايد هم خيلي دور تماس گرفته و مي خواهد براي شبكه راديويي معروفي، آن هم از نوع خارجي اش، خبري بگيرد. به گمانش درست نشانه رفته و با گروه هنري روزنامه اي معروف تماس گرفته، تا خبري را اعلام كند و تأييدي بگيرد و اگر علاقه مند بودي، درباره خبر و حواشي آن، با تو گفت وگويي كوتاه داشته  باشد تا دو سه ساعت ديگر، بخش هنري اخبار شامگاهي خود را كامل تر كند و به همه شنوندگان خود اعلام كند كه ما از همه جا خبر داريم، حتي از بيمارستاني كوچك در تبريز.
گوش مي دهي . مي گويد: شنيده ايم كه عاشيق عبدالعلي در تبريز به رحمت خدا رفته. اگر مايل بوديد، مي خواستيم درباره اصل خبر و دامنه هنر وي گفت وگو كنيم.
چند لحظه پشت تلفن ساكت مي ماني و بهت تو را فرامي گيرد و به عاشيقي فكر مي كني كه علاوه بر اين كه خود بزرگ بوده، شاگردان بزرگي را هم پرورش داده كه برخي از آنها از عاشيق هاي ممتاز دوران معاصر به شمار مي روند.
در فكر هستي كه صداي پشت خط، اطلاعات ديگري مي دهد و مي گويد كه اين عاشيق گرانقدر در يكم خردادماه همين سال، در سن ۶۴ سالگي در بيمارستاني كوچك در شهر تبريز، به علت عارضه قلبي فوت كرده است.
دوباره به فكر مي روي و وقتي صداي پشت خط مي فهمد در عصر IT و انفجار اطلاعات، گروه هنري روزنامه اي معروف در ايران، از فقدان هنرمندي بزرگ اطلاع ندارد، با شما خداحافظي مي كند و شما مي مانيد و چند پرسش و مسئله بزرگ و كوچك و اطلاعاتي پراكنده كه در هيچ دايره المعارف هنر، گرد هم نيامده و شايد هم نيايد.
عاشيق عبدالعلي، كه تنها يكي از شاگردان معروف او عاشيق حسن اسكندري، همين سال گذشته چندين و چند كنسرت ممتاز از موسيقي عاشيقي آذربايجان ايران را در اروپا و آمريكا به نمايش گذاشت، از فلان گروه پاپ- كه چند جوان هنرمند جوياي نام آن را شكل داده اند و البته حق هم دارند كه در مطبوعات و جامعه به اندازه سهم خود و علاقه مشتاقان، بروز و ظهور داشته باشند- چه چيزي كم دارد، كه خبر فوت او، نه در مطبوعات محلي و نه در نشريات سراسري و شبكه هاي راديو تلويزيوني داخلي بازتاب نمي يابد؟ آيا با مرگ عاشيق عبدالعلي ها، شاگردان شهير وي همچون عاشيق حسن اسكندري، خواهند توانست شاگردان ديگري را تربيت كنند و يا خلف آنها، به جاي قوپوز و ساز عاشيقي، گيتار فلامنكو به دست خواهند گرفت؟ باز شكرش باقي است كه به همت مردماني علاقه مند، در روستاها و شهرهاي آذربايجان هنوز نبض هنر عاشيقي به زيبايي مي زند و عاشيق هاي هنرمند و استاد ايراني در تربيت عاشيق هاي جوان كوشش مي كنند. از هنر قشمه نوازان بجنورد، بخشي هاي تركمن، دوتارنوازان تربت جام و جاهاي ديگر چه بگويم كه به رغم تلاش چهره هايي كم تعداد و با وجود اين كه بايد همچون بيماراني روبه موت، در بخش مراقبت هاي ويژه به سر ببرند، به حال خود رها شده اند؟
عاشيق ايمران حيدري، عاشيق صاحب سبك و تلاشگر آذربايجاني كه علاوه بر ساخت و آموزش ساز عاشيقي، در ترنم نغمه هاي عاشيقي نيز پرتلاش و چهره است، معتقد است عاشيق عبدالعلي از جمله عاشيق هاي نوآور بود و با مرگ او، موسيقي عاشيقي آذربايجان ايران، يكي از انسان هاي خلاق خود را از دست داده است.
موسيقي عاشيقي، موسيقي موزه اي نيست. موسيقي، قبايلي با جمعيتي به تعداد انگشتان دو دست نيست. موسيقي، ملتي زنده و جمعيتي كثير است كه بايد فرصت نشو و نما و خودنمايي داشته باشد و اگر چنين كنيم به طور قطع، شاهد بروز خيلي از دلبستگي ها، تشديد علايق و قطع وابستگي ها به برخي چيزها و بعضي  جاها خواهيم شد و نمي دانم كه چرا چنين نمي كنيم؟
عاشيق عبدالعلي نوري، در سال ۱۳۱۸ در روستاي جانانلو واقع در منطقه قره داغ يا ارسباران آذربايجان چشم به جهان گشود. او در آواز عاشيقي، داراي سبك خاصي بود كه به نوعي پيروي نوآورانه از سبك آواز عاشيقي آذربايجان ايران محسوب مي شد كه ابداع كننده و وسعت دهنده آن مرحوم عاشيق حسين جوان است كه سال هاي ۱۳۲۴ و ۱۳۲۵، ايام اوج و شكوفايي هنري وي بود. عاشيق عبدالعلي، شاگرد عاشيق خيرالله بوده و در اكثر زمينه هاي شعر هجايي آذربايجاني از جمله باياتي، قوشما، گرايلي و تابان آثاري از خود به يادگار گذاشته است.
در مراسم خاكسپاري او حاضران جلوه هايي ناب از آيين هاي فلكلوريك و رسم و رسوم عاشيقي را به چشم ديده اند. بر اساس رسم كهن موسيقي آذربايجاني، ساز قوپوز عاشيق عبد العلي را نيز همراه با او به خاك
سپرده اند تا در عالم بقا هم ، هم آواز و همداستان او باشد و دختر عاشيق پس از خاكسپاري بر سر مزار ،قوپوز نواخته ونغمه هايي از پدر را بازخواني كرده است . خدايش بيامرزد.
***
تا چند روز ديگر، چهلمين روز درگذشت عاشيق عبدالعلي را پشت سر خواهيم گذاشت و در تلكس هاي خبري و فاكس هاي ارسالي به دفتر روزنامه و گروه هنري، اطلاعيه هايي را جستجو خواهيم كرد كه احتمالاً در آن نامي از انجمن موسيقي ايران، اداره كل فرهنگ و ارشاد اسلامي آذربايجان شرقي، كانون هنرمندان موسيقي آذربايجاني و نهادهاي مشابه ديگر باشد و اگر چنين نبود، چه باك، چرا كه به طور قطع جوانان هنرمند جانانلو و مشتاقان هنر مردمي عاشيقي، قوپوزهاي خود را به احترام عاشيق عبدالعلي به صدا درخواهند آورد و در وصف او، به ساز چنگ خواهند زد.

|   اجتماعي    |    ادب و هنر    |    اقتصادي    |    آموزشي    |    انديشه    |    خارجي    |
|   سخنگاه آزاد    |    سياسي    |    شوراها    |    شهري    |    علمي فرهنگي    |    محيط زيست    |
|   معلولين    |    موسيقي    |    ورزش    |    ورزش جهان    |    صفحه آخر    |

|    صفحه اول    |    آرشيو    |    شناسنامه    |    بازگشت    |