گروه ادب و هنر، محسن آزرم: «آتيكوس فينچ» خبره ترين وكيل آلاباما، سر ميز غذا نشسته و با وقار و متانت يك وكيل حرف مي زند. بشقابي در دست دارد، از غذاهايي كه روي ميز هستند كمي برمي دارد و در بشقاب مي گذارد. پسر و دختر كوچك اش به او زل زده اند و حرف هايش را گوش مي دهند، حرف هايي كه فقط از زبان يك وكيل درستكار بيرون مي آيد. آتيكوس از قول پدرش (يا پدربزرگش) مي گويد آدم وقتي تفنگ به دست مي گيرد، كم كم به شكار پرنده ها علاقه مند مي شود. اما ميان پرنده ها يك استثنا هم هست، هيچ وقت نبايد مرغ مقلد را كشت، چون كارش خرابي درخت ها و مزرعه ها نيست، در انبار غله لانه نمي كند و به هيچ كس هم آزاري نمي رساند. در آن لحظه «اسكات» و «جم» حرف پدرشان را آن گونه كه بايد نمي فهمند. كمي بايد بگذرد تا محاكمه «تام رابينسن» سياه اتفاق بيفتد و معلوم شود اين مقايسه از كجا ناشي شده است. . .
آتيكوس فينچ درستكار، همان شمايل ماندگاري بود كه «گريگوري پك» فقيد مي پسنديد: آرمان گرايي غمگين، تابع اخلاق و مدافع قانون و بالاخره طرفدار آزادي و برابري انسان ها، پك در همه سال هايي كه جلوي دوربين بازي كرد و شصت نقش سينمايي و تلويزيوني را آفريد، كوشيد لحظه اي هم از مواضعش دور نشود. شايد براي همين است كه خيلي ها آتيكوس را كامل ترين و به قولي مهم ترين نقش سينمايي او مي دانند. خود پك هم البته چند سالي پيش از اين گفته بود همه وجودش را در آن زمان وقف آتيكوس كرده و همه آموخته هاي چهل و شش سال زندگي اش و نيز همه احساسات انساني اش را در قالب آتيكوس ريخته. طبيعي است وقتي بازيگري اين گونه رفتار مي كند، به درك والايي از نقش مي رسد و اين يعني ماندگاري نقش.
«فرانك پي يرسن» رئيس فعلي آكادمي اسكار درباره پك و بازي اش در «كشتن مرغ مقلد» (۱۹۶۲) گفته: «نقش آتيكوس فينچ براي ما كه پك را مي شناختيم، تا حدودي طعنه آميز بود. به اين دليل كه پك مجبور بود نقش خودش را بازي كند. » حرف پي يرسن در عين آنكه تاييدي است بر حرف هاي پك فقيد، نشان مي دهد كه چرا در فهرست نظرخواهي موسسه فيلم آمريكا، اين وكيل درستكار، عنوان بزرگ ترين قهرمان تاريخ سينما را از آن خود مي كند. . .
مردي در لباس فلانل خاكستري
«گريگوري پك» متولد ۱۹۱۶ بود، ۱۶ آوريل آن سال در لايولاي كاليفرنيا به دنيا آمد و از كالج سن ديه گو فارغ التحصيل شد. پيش از آنكه به دانشگاه بركلي برود، راننده كاميون بود و بازيگري را هم از همان جا شروع كرد. بعد از آن روانه نيويورك شد و در نمايشگاه جهاني ۱۹۳۹ كار تبليغات را آغاز كرد. كمي بعد با تماشاخانه اي به نام «نيبرهود» قراردادي دوساله بست و اولين نقش اش را در سال ۱۹۴۲ بازي كرد، نمايشي به نام «ستاره صبح». همان وقت ها بود كه «ديويد سلزنيك» او را ديد و تصميم گرفت به گونه اي او را به بازي بگيرد. شرايط اما مساعد نبود و يك سالي طول كشيد تا در ۱۹۴۳ او را براي بازي در «روزهاي افتخار» انتخاب كنند. قرار بود او نقش مقابل نامزد آن سال هايش را بازي كند. فيلم ساخته شد، اما آن قدر بد بود كه كسي حرفي درباره اش نزد. اما استوديوها كه بازي او را پسند كرده بودند، به سراغش آمدند و اين وسط كمپاني فوكس قرن بيستم دست پر برگشت. پك در سال ۱۹۴۴ فيلم «كليدهاي بهشت» را بازي كرد. بازي او به نقش يك پدر روحاني تحسين همه را برانگيخت و پك كوشيد از اين به بعد با دقت بيشتري نقش هايش را انتخاب كند. يك سال بعد از آن فيلم «دره تصميم» را بازي كرد كه محصول متروگلدوين مه ير بود و فيلمي موفق از آب در آمد. اولين نقش مهم او در سينما هم در همان سال اتفاق افتاد، بازي در «طلسم شده» كار «آلفرد هيچكاك». فيلم درباره دكتر روان شناس جواني به نام «ادواردز» است كه پك نقش اش را بازي مي كند و رئيس تازه يك آسايشگاه بيماران رواني مي شود. دكتر «پيترسن» (با بازي اينگريد برگمن) كه دل به «ادواردز» سپرده، مي فهمد رفتارهايي عجيب از او سر مي زند و در مي يابد كه حرف هاي اول نام او «ج. ب» است. پيترسن كه فهميده او ادواردز واقعي نيست، جست وجويي را براي يافتن حقيقت آغاز مي كند. . . «طلسم شده» در ميان كارهاي هيچكاك كار موفقي نيست. با گذشت سال ها آنچه از فيلم به ياد مانده روياي «ج. ب» است كه «سالوادور دالي» آن را كار كرده بود و هر چند حالا بيش از دو دقيقه نيست، اما در اصل براي بيست و دو دقيقه فيلمبرداري شده بود. «ج. ب» يك بيمار رواني از نوع هيچكاكي اش بود و پك به رغم بازي خوبش نتوانست معناي رواني هيچكاكي را درست از آب درآورد.
|
|
پك فيلم «گوزن يك ساله» [غزال] را سال ۱۹۴۶ بازي كرد، كارگردان فيلم «كلارنس براون» بود و داستانش بعد از جنگ هاي داخلي آمريكا در فلوريداي جنوبي مي گذشت. «جودي» كه تنها فرزند يك خانواده كشاورز است بچه گوزني را پيدا مي كند و با خودش به خانه مي آورد. مادرش اين گوزن را دوست ندارد اما پدر كه پك نقش اش را بازي مي كرد، مخالف اين حيوان نيست. كمي مي گذرد و گوزن كم كم محصولات آنها را نابود مي كند. حالا خانواده جودي دو راه دارند، اول دور كردن گوزن و دوم كشتن آن. . . «گوزن يك ساله» به سرعت محبوب شد و جايگاهش را يافت. بازي هاي فيلم همه درخشان بودند و پك هم سنگ تمام گذاشته بود. به خاطر همين فيلم بود كه پك براي بار اول نامزد جايزه اسكار شد. . .
پك در همان سال فيلم «جدال در آفتاب» را هم بازي كرد، وسترن پرهزينه اي كه «كينگ ويدور» آن را ساخت. داستان از جايي شروع شد كه «اسكات چاوز» همسرش را مي كشت و خودش به دار آويخته مي شد. «پرل» دختر «اسكات» زير سايه «مكانلز» رشد مي كند و كم كم پسران مكانلز يعني «لوت» (با بازي پك) و «جسي» (با بازي جوزف كاتن) به او علاقه مند مي شوند. لوت به خاطر پرل مردي را مي كشد و فرار مي كند. . . جدال در آفتاب براي پك موفقيت بزرگي بود، قرار بود پيش از آن نقش او را «جان وين» بازي كند. اين اتفاق نيفتاد و پك با رفتار خشونت بارش سعي كرد نشان دهد كه وسترنرها هميشه آدم هاي با گذشتي نيستند. جدال پاياني فيلم هنوز به يادماندني است. . .
«قرارداد شرافتمندانه»، فيلم بعدي پك كه در سال ۱۹۴۶ بازي كرد، فيلمي از «اليا كازان» بود. روزنامه نگاري به نام «فيل گرين» (كه پك نقش اش را بازي مي كرد) قصد نوشتن مقاله هايي افشاگرانه درباره گرايش هاي ضدسامي دارد و از آنجا كه ناموفق مي ماند، تظاهر به يهودي بودن مي كند. . . از هر نظر كه نگاه كنيم اين فيلم احساساتي ديگر كهنه شده است، فيلم آن قدر رو و سطحي است كه نمي شود درباره اش فكر كرد. با اين همه پك كوشيده بود تا جسارت اين قهرمان و مبارزه اين روزنامه نگار را درست و منطقي نشان دهد كه از اين منظر موفق عمل كرده بود. پك به خاطر اين فيلم هم نامزد اسكار شد...
در همان سال ،۱۹۴۶ دومين همكاري هيچكاك و پك در فيلم «پرونده پارادين» اتفاق افتاد. داستان فيلم درباره وكيلي به نام «آنتوني كين» بود كه به موكل اش «خانم پارادين» دل مي بست و اين در حالي است كه او به قتل همسر نابينايش متهم بود. قاضي پرونده هم از سوي ديگر به همسر «كين» دل مي بندد. . . پرونده پارادين هم از بخت بد، فيلم خوبي نيست. بسيار ضعيف تر از آن است كه امضاي هيچكاك پاي آن گذاشته شود. مهم ترين مشكل فيلم بازيگران تحميلي بودند كه با سلزنيك قرارداد داشتند. اما تنها كسي كه درست به نقش اش مي خورد گريگوري پك بود. . .
دو سال بعد پك در فيلم «آسمان زرد» [يلواسكاي] ساخته «ويليام ولمن» بازي كرد. داستان فيلم درباره هفت ياغي قانون شكن بود كه به سركردگي «استرچ» (با بازي پك) بانكي را سرقت مي كنند و به نمكزارهاي آريزونا مي روند و در راه به شهر متروك آسمان زرد مي رسند كه فقط دو ساكن دارد. . . اين وسترن كلاسيك، فيلمي روان شناختي است درباره اينكه آدم ها خوبي و بدي درون شان تا چه اندازه به هم نزديك است و بي رحمي چگونه آنان را نابود مي كند. پك در نقش «استرچ» نمونه درخشاني از اين گونه آدم هاست. . .
|
|
«گناهكار بزرگ» كار «رابرت سيودماك» كه در همان سال ساخته شد درباره «فيودور داستايوفسكي» (با بازي پك) بود كه به دختري به نام «پولين» دل مي بازد. پدر دختر يك ژنرال قمارباز و بي اراده است كه مبلغ زيادي به صاحب يك كازينو بدهكار است. داستايوفسكي براي نجات ژنرال و دخترش تصميم مي گيرد صاحب كازينو را مغلوب كند. . . فيلم آمريكايي اين كارگردان آلماني بيش از هر چيز تقدير محتوم و چيرگي تباهي را به تماشا مي گذارد. پك نقش داستايوفسكي را چنان عالي بازي مي كند كه گمان مي بريد با خود استاد طرف هستيد. تلخي، صراحت در بازي پك به نقش استاد نويسنده موج مي زند...
«ششلول بند»، ساخته «هنري كينگ» محصول ۱۹۵۰ بود. فيلم درباره «جيمي رينگو» هفت تيركش پا به سن گذاشته اي است كه پك نقش اش را بازي مي كند و دارد گذشته اش را مرور مي كند. وقتي شبي وارد كافه اي مي شود و مي بيند يك نفر دارد از او به بدي حرف مي زند، عصباني مي شود و او را مي كشد. . . اين وسترن كلاسيك كه همه كليشه هاي آن دوران را كنار زده بود، تا حدي مثل آسمان زرد اثري روان شناسانه است. فيلمي درباره نااميدي و گذشته اي تاريك كه بازي درخشان پك آن را حسابي ماندني كرده است...
«داوود و بتشبع» كه در ۱۹۵۱ ساخته شد، توانست پرفروش ترين فيلم آن سال شود. داوود (با بازي پك) كه زخم كوچكي در جنگ برداشته به اورشليم برمي گردد تا استراحت كند. در يكي از همان روزها او بتشبع را مي بيند و دل باخته اش مي شود. خداوند قحطي و خشكسالي را به اورشليم مي فرستد. . . فيلم كه براساس كتاب دوم سموئيل از عهد عتيق ساخته شد داستاني مذهبي و البته عاشقانه است كه صاحب نظران كليسا آن را تاييد كردند. پك مثل هميشه فوق العاده ظاهر شد و نقش اش را در حد كمال بازي كرد. .. گريگوري پك فيلم «برف هاي كيليمانجارو» را در ۱۹۵۲ بازي كرد. اين ساخته «هنري كينگ» اقتباسي از يك داستان كوتاه نوشته «ارنست همينگوي» بود و در اردوگاهي توريستي در آفريقا مي گذشت. «هري» كه يك نويسنده است روي تختي سفري دراز كشيده و در تب قانقاريا مي سوزد. گاهي به هوش مي آيد و گمان مي برد چيزي به پايان عمرش نمانده است. همسر ثروتمندش «هلن» هم سرگرم پرستاري از اوست. . . فيلم خسته كننده كينگ تنها يك نقطه قوت دارد و آن هم بازي هايش است، خصوصاً بازي پك كه گويا واقعاً نويسنده اي خودخواه است. اين همان چيزي است كه داستان كوتاه استاد هم آن را دارد. . .
«تعطيلات رمي» يك سال بعد ساخته شد. كارگردان فيلم «ويليام وايلر» بود و داستاش درباره «شاهزاده خانم آن» (با بازي ادري هپبرن) كه براي گذراندن تعطيلات به رم مي رود و شبي در خيابان با يك خبرنگار آمريكايي ـ به نام «جو» (با بازي پك) آشنا مي شود. هدف اول جو تهيه گزارش هاي خواندني درباره اين شاهزاده خانم است اما كم كم به او دل مي بندد. . . فيلم عملاً يك افسانه پريان است كه در روزگار مدرن اتفاق مي افتد، اما آنچه فيلم را ماندگار مي كند پايان تلخ اش است كه به شدت متعارف مي نمايد. پك در اين فيلم همه تلاش اش را كرد تا نگاه هاي عاطفي اش توجه همه را جلب كند. . . «موبي ديك»، اقتباس «جان هيوستن» از رمان جاودانه «هرمن ملويل» در ۱۹۵۶ ساخته شد. داستان فيلم سال ۱۸۴۰ در نيوبدفورد مي گذشت. «ناخدا ايهب» (با بازي پك) كه يك پايش را در شكار نهنگي به نام موبي ديك از دست داده، بار ديگر تصميم گرفته آن هيولا را شكار كند. . . هر چند خيلي از طرفداران رمان، اين اقتباس را نمي پسندند، اما هيوستن اقتباسي درست را ارائه داده و به اصل رمان وفادار مانده است. در اين ميان ولي آنچه ساز ناكوك فيلم به حساب مي آيد، گريگوري پك است كه ربطي به ايهب ندارد و به تنهايي سازش را مي زند...
يك سال بعد پك در «زن طراح» بازي كرد، كاري از «وينسنت مينه لي». داستان درباره يك خبرنگار ورزشي به نام «مايك» (با بازي پك) بود كه به طراح لباسي به نام «ماريلا» دل مي باخت و ازدواج مي كردند اما كمي بعد اين زندگي دچار مشكل مي شود. . . كمدي خاص «مينه لي» و به قولي كمدي روشنفكرانه اش حاوي همان شيريني هاي هميشگي است و بازي پك كه خود نقش است، فيلم را حسابي ديدني كرده. پايان فيلم خنده دارترين بخش آن است و پك در اين بخش بازي درخشان و درستي ارائه مي كند. . .
«شجاعت نمايي» كه در ۱۹۵۸ ساخته شد، كار مشترك ديگري بين هنري كينگ و پك بود. «جيم داگلاس» كه پك نقش اش را بازي كرد، به شهر كوچك ريوآريبا در مرز مكزيك مي رود تا شاهد به دار آويخته شدن چهار مردي باشد كه شش ماه قبل همسر او را هتك حرمت كرده و به قتل رسانده اند، او سه نفر از اين چهار نفر را به قتل مي رساند و دنبال نفر چهارم است. . . داستان انتقام گيري شخصي و اجراي قانون به شيوه اي كاملاً غيرقانوني همه اين فيلم است. پك به هر دليل آن گونه كه بايد در فيلم ظاهر نمي شود، اما زماني كه حقيقت را در مي يابد، رفتارش به گونه اي مي شود كه تاثيري شگفت انگيز مي گذارد. اين هم از آن فيلم هايي است كه پك مايه چنداني برايشان نگذاشت.
«سرزمين بزرگ» هم در همان سال ساخته شد. همكاري ديگري بين ويليام وايلر و پك. داستان درباره «جيمز مكي» (با بازي پك) ناخداي سابق بود كه به غرب مي آمد تا با «پاتريشيا تريل» عروسي كند و در مزرعه پدر پاتريشيا بقيه زندگي را بگذراند، اما از سركارگر مزرعه يعني «استيوليچ» خوشش نمي آيد. . . وسترن جاه طلبانه وايلر، هم شباهت هاي كلي اش را به فيلم هاي اين ژانر دارد و هم يك فيلم عاشقانه به حساب مي آيد. رودررو شدن پك با دارودسته «آيوز» يكي از درخشان ترين فصل هاي سينماي وسترن است. اما در عين حال جز پك يك نفر ديگر هم هست كه خوب مي درخشد و آن يك نفر اسمش هست «چارلتن هستن». . .
«تپه پورك چاپ» سال ۱۹۵۹ ساخته شد. فيلم «لوئيس مايلستون» در سال هاي جنگ كره مي گذرد. ستوان «كلمنز» آمريكايي كه پك نقش اش را بازي مي كرد، فرمانده گروهي است كه بايد تپه پورك چاپ را تصرف كنند. اين در حالي است كه تپه اهميت چنداني ندارد و هر لحظه هم ممكن است جنگ تمام شود. . .