شنبه ۷ تير ۱۳۸۲
شماره ۳۰۹۰- June, 28, 2003
هنر
Front Page

گفت وگوي اختصاصي با عباس كيارستمي درباره تازه ترين اثرش تعزيه
تماشاي تماشاگران
بعد از نمايش طعم گيلاس بعضي از منتقدين تصور مي كردند پايان فيلم تحت تاثير فاصله گذاري «برشتي» است در حالي كه فاصله گذاري در نمايش آييني تعزيه با قدمتي هزار ساله به ضرورت شكل گرفته است
017155.jpg
كاريكاتوراز افشين سبوكي
گروه ادب و هنر، مينا اكبري: مي نويسم عباس كيارستمي و تعزيه. مي توان به اندازه خوانندگان اين جمله براي آن تفسير هم پيدا كرد. ابتداي اين تفسيرها سفارش است. ادامه آن جذابيت هاي پنهان فرهنگ ايراني براي سفارش دهندگان فرنگي. اما آخر آن معناي متفاوت تري دارد و آن تفاوت ذكاوت مردي ست كه مي خواهد هميشه متفاوت ترين تفسيرها را از عادات روزمره و بي تفاوت ما بيافريند. او در اين گفت وگو از سانسور و مميزي مي گويد. از اين كه هر فيلم اش واكنشي است به واكنش مميزي نسبت به فيلم قبلي اش. او حالا با دست گذاشتن روي تعزيه، روي عميق ترين واكنش نمايشي ما به بزرگترين رويداد تاريخي ـ مذهبي كشورمان مي خواهد از سد بلند نگرش هاي رايج عبور كند. اين عبور اما به سادگي شكل نمي گيرد. او اين بار دوربين اش را نه در ميدان، بلكه در كنار ميدان مي كارد. جايي كه چشم هاي تماشاگران از يك واقعيت تاريخي اسطوره مي سازد. او به واكنش هاي مردمي كه حول يك ميدان واقعي مشغول تماشاي يك شبيه سازي هستند تكيه مي كند، تا به چيزي متفاوت تر برسد. تفاوتي كه از يك واقعه، اسطوره مي سازد تا علت تداوم بزرگترين عزاداري جهان معنا پيدا كند. جايگاه كيارستمي در اين رويداد هرچه باشد؛ از سفارش تا خلاقيت جذاب و هيجان انگيز است و براي ما تشنگي تماشا به همراه مي آورد. حالا مهم نيست پس از رفع عطش چه خواهيم گفت، چه خواهيم نوشت و حتي چه خواهيم كرد. او كار خودش را كرده است. همه ما حافظه سرشاري از تعزيه داريم. نمايش آييني اي كه در آن تذكر نقش اول را بازي مي كند.حالا اين بار ميدان دار تعزيه عباس كيارستمي است و اشاره او به حاشيه است. جايي كه كودكي به پهناي صورتش اشك مي ريزد. كيارستمي مي گويد شايد موضوع فيلم بعدي اش او باشد و باز لذت سرشار از يك تفاوت. خلاصه اين گفت وگو در كاتالوگ نمايش تعزيه در ايتاليا آمده و چاپ آن در اين جا، پاسخ به همان عطش هميشگي است؛ كه اين كارگردان خلق مي كند. پاسخ اصلي همه سوال ها بماند براي آن زماني كه همه ما در حاشيه اين نمايش حاشيه نشسته ايم و عباس كيارستمي خيلي دورتر از همه اين حواشي؛ ميدان داري مي كند.
• • •
• شما را به عنوان كارگردان سينما مي شناختيم چه شد كه به تئاتر روي آورديد؟
سه سال پيش پيشنهاد اجراي يكي از نمايشنامه هاي شكسپير توسط تئاتر رم به من داده شد. آنها مي خواستند كه به مناسبت صدمين سال تولد شكسپير نمايش «ژوليوس سزار» را اجرا كنم. پس از مدتي تحقيق به اين نتيجه رسيدم، كه اين كار من نيست. چون چيز تازه اي به آنچه تاكنون انجام شده نمي توانم اضافه كنم. اين بود كه به آنها قول دادم به جاي آن يك اجراي تازه از تعزيه كه هميشه در ذهن داشتم براي رمي ها به سوغات ببرم.
• در تعزيه چه چيزي ديديد كه احساس كرديد سوغات خوبي براي مردمي با فرهنگ رم است و تصميم گرفتيد آن را روي صحنه ببريد.
«فاصله گذاري». بعد از نمايش طعم گيلاس بعضي از منتقدين تصور مي كردند پايان فيلم طعم گيلاس تحت تاثير فاصله گذاري «برشتي» است؛ در حالي كه فاصله گذاري در نمايش آييني تعزيه با قدمتي هزار ساله به ضرورت شكل گرفته است؛ كه البته كمبود امكانات يكي از دلايل عمده شكل گيري آن به شمار مي رود. شكل امروزي و مدرن نمايش تعزيه در نتيجه همدلي و همراهي تماشاگران به وجود آمده، چون تماشاگر نقش تعيين كننده و تاثيرپذيري در نمايش تعزيه دارد. گاهي براي تماشاگر حرفه اي تئاتر كه تنها فرم را مد نظر دارد تعزيه شكلي كاملاً مدرن و گاهي كميك به خود مي گيرد؛ اما براي تماشاگر آشنا به اين نمايش آييني دنبال كردن درام اهميت دارد؛ و با اين همه، فاصله گذاري، او همچنان متاثر از واقعيت تاريخي، تنها داستان را دنبال مي كند. به همين دليل من تماشاگران را تماشايي تر از خود «تعزيه» يافتم.
• اين ايده تركيب سينما و تئاتر از ابتدا در ذهن شما بود؟
خير. خيال داشتم براي تماشاگر فرنگي تنها به ذكر نمونه هايي از فاصله گذاري به شكل «كولاژ» بپردازم و تعزيه را با اين ويژگي نمايش معرفي كنم. البته تعزيه از سال هاي دور در بعضي كشورهاي اروپايي و آمريكايي معروف شده بود. فرخ غفاري از پيشگامان اين امر است و در نيويورك، پارما و آلمان پيش از اين تعزيه را به نمايش گذاشته اند. اما اين براي اولين بار است كه تماشاگر هم همراه اثر به سفر مي رود.
• نكته اي كه وجود دارد اين است كه وقتي تماشاگر خارجي زبان مكالمه را نمي فهمد، نمي تواند داستان را تعقيب كند؟
ببينيد، من قصه را داشتم؛ پس تنها به فرم پرداختم. يعني نكاتي از تعزيه كه به نوعي آزادسازي تئاتر از قيدوبند قوانين تئاتري را نمايش مي دهد. من با سفرهاي متعددي كه براي ديدن و تحقيق به خوانسار داشتم، فرم كارم به كلي عوض شد و تماشاگر حضوري تعيين كننده يافت. در اين سفرها بود كه فهميدم تعزيه بدون تماشاگر هيچ معنا و مفهومي ندارد. نقش تماشاگر تعزيه، خيلي بيشتر از نقش تماشاگر فوتبال در مسابقات فوتبال است. اين فرم جديد كار، به همان اندازه كه به خود تعزيه مي پردازد، تماشاگر را هم زير نظر دارد. يعني تركيبي از سينما و تئاتر كه به آن نوعي instelation هم مي گويند. در اين فرم تماشاگر ايراني در صحنه نمايش تعزيه ميان تماشاگران غربي حضوري چشمگير دارد.
• چه چيز تماشاگر ديدني است؟
خود تماشاگر، واكنش هاي احساسي آنها كه خود مي تواند زمينه تحقيق و بررسي قرار گيرد، اگر در ايران نمايش داده شود همه اين نكته را به چشم مي بينند. البته اميدوارم. عكس العمل مردها، زن ها، كودكان برايم زيبا بود. ناگهان كودكي خودم را در جمع كودكان روستايي «كرت» خوانسار ديدم.
• شما در كودكي تماشاگر تعزيه بوديد؟
بله. خيلي قبل از سينما. من اولين فيلم سينمايي را در ۱۱ سالگي ديدم. اما خاطراتي كه از تعزيه دارم مربوط به ۶ - ۶ سالگي ام است، در واقع تنها نمايش و سرگرمي دوران كودكي ما تعزيه بود. براي نمايش اين تئاتر آييني خريد بليتي لازم نبود. در واقع ما انتخابي نداشتيم.
• مي توانيد يكي از اين خاطرات را بازگو كنيد. خاطره اولين نمايش هايي را كه مي ديديد.
بله. در يكي از اين نمايش ها كه كنار رودخانه برگزار مي شد آدم بده نمايش با آدم خوبه مي جنگيد. نمي دانم شمشير كدام يك از آنها در جنگ كج شد - به هر حال شمشير، جعلي بود - آن يكي كه نمي دانم آدم خوبه بود يا آدم بده شمشير آن يكي را گرفت و با سنگ صاف كرد به او داد و جنگ ادامه يافت. از اين نكته ها در نمايش «تعزيه» فراوان است.
• آيا اين تعزيه به همان شكل آييني اجرا مي شود يا در آن دخل و تصرفي انجام شده است؟
دلم مي خواست كه دست به تركيب آن نزنم اما ممكن نيست. در نمايش تعزيه كودكان روايت مورد شقاوت و خشونتي قرار مي گيرند كه بايد تعديل مي شد و مدت نمايش كه بين ۳ تا ۴ ساعت است بايد كوتاه مي شد. من از همكار و دوستم محمدرضا اصلاني خواستم تا انتخاب متن و كوتاه كردن آن را به عهده بگيرد و در نتيجه اين متن به يك ساعت و نيم تقليل يافت و در قد و قواره تماشاگر ناآشنا به زبان درآمد. به غير از تعديل خشونت سعي شده است شيوه نمايش به صورت اورژينال حفظ شود.
• علت انتخاب خوانسار براي تهيه اين برنامه چه بوده است، در حالي كه در بسياري از شهرهاي ايران مراسم تعزيه اجرا مي شود.
در روستاي «كرت» و به خصوص در «قودلاجان» از توابع خوانسار هر ساله بيش از ۲ ماه مراسم تعزيه برگزار مي شود. در آخرين تعزيه ۲۸ صفر حتي حدود ۳۰ هزار نفر از شهرها و روستاهاي اطراف به «قودلاجان» مي آمدند. اين روستا به اجراي گسترده و باشكوه اين نمايش آييني شهرت دارد. در اين روستا پسر بچه اي را ديدم كه به پهناي صورت اشك مي ريخت. يادم نيست وقتي خودم بچه بودم در اين مراسم گريه مي كردم يا نه. خوشبختانه بعد از ۶۰ سال كودكي ما هنوز غيرقابل دسترسي نيست. با يك نگاه كوتاه در دهات و روستاهاي فراموش شده اطراف، اين سوال به ذهن شما مي رسد كه آيا آنها به هنگام تماشاي اين مراسم تنها براي اين واقعيت تكان دهنده تاريخي و همدلي با مظلوميت و شهادت امام حسين اشك مي ريزند يا گوشه چشمي هم به محروميت و مظلوميت و سرنوشت خود دارند و سوزوگذار اين نمايش سبب مي شود آنها ناخودآگاه قطره اشكي هم به حال خود بريزند؛ كه هنوز راه كوچ كردن به تهران را بلد نيستند تا به هر ترتيب از اين نمد كلاهي براي خود بسازند.چهره اين پسربچه در ذهنم حك شده است شايد به آنجا برگردم و فيلم مستندي بسازم كه محورش او باشد. به نظرم اين فيلم تماشاگران تعزيه واقعاً ديدني است.
• فكر مي كنيد شانس ديدن آن را به صورت عمومي در تهران داريم؟
نمي دانم.
• از نمايش فيلم «۱۰» چه خبر؟
همان است كه بود.
• با ۳۰ دقيقه حذف نمايش آن بلامانع است؟
البته اما فيلم ۶۰ دقيقه اي كي شانس نمايش دارد؟! «۱۰» به سرنوشت «باد ما را خواهد برد» دچار شد و بلاي «ABC آفريقا» را سرش آوردند. ABC آفريقا همراه با فستيوال فيلم هاي انيميشن در يك سينماي مرده به نمايش درآمد و حتي طرفداران معدود اين نوع سينما هم از اكران آن باخبر نشدند و نام فيلم در ليست كم فروش ترين فيلم ها رفت تا اثبات كنند كه اين فيلم هاي فستيوالي جايي در بين تماشاگران ما ندارد. با اين شيوه جديد ارشاد؛ ديگر هيچ فيلمي توقيف نمي شود!
• به اين ترتيب تكليف تماشاگر علاقه مند به ديدن اين فيلم ها چه مي شود؟
براي آنها متاسفم و براي خودم كه مخاطب ايراني ام را از دست داده ام. اما نگران نباشيد همين روزها فيلم «۱۰» هم از يكي از شبكه هاي تلويزيوني جهاني پخش خواهد شد و بعد نسخه ويدئويي آن با كيفيت نازل بين علاقه مندان اين فيلم دست به دست خواهد شد. مثل باد ما را خواهد برد. اما من لازم مي دانم اين جا به آن دسته از تماشاگراني كه در فيلم هاي توقيفي به دنبال شعارهاي ضددولتي مي گردند تا دل خنك كنند بگويم كه فيلم هاي من با اين منظور آنها را راضي نخواهد كرد. من به سر دادن اين شعارها اعتقادي ندارم. چون قصدم ساخت فيلم توقيفي نيست. من جامعه و دولت خودم را مي شناسم و از نهايت سقف سانسور براي ساختن فيلم هايم استفاده مي كنم. براي من ساختن فيلم «توقيفي» افتخار ندارد. اگر فيلم هاي من و اين گونه فيلم ها در توقيف به سر مي بردند دلايلي دارد كه در اين خلاصه نمي گنجد. اما شما دلايل آن را به اختصار در سردر سينماها مي بينيد. به بعضي فيلم هاي روي اكران نگاه كنيد و اگر اهل سينما نيستيد و به سينما نمي رويد، نگاه به بيل بوردهاي تبليغ فيلم ها كافي است. اينها فيلم هايي هستند كه جواز پخش دارند، يكي از آنها را در هواپيما ديدم. شرمم آمد. فيلم «باد ما را خواهد برد» و فيلم «۱۰» و سينمايي از اين نوع بهتر است در توقيف بماند.
• شما هم تاكنون هيچ اقدامي براي بيرون آمدن فيلم هايتان از توقيف نكرده ايد.
خير. حتي نق هم نزدم.واقعيت اين است كه سياست هاي فرهنگي ارشاد در مورد سينما براي من ديگر كاملاً روشن است. به نظرم دولت مسئله خود را با سينما عميقاً حل نكرده است. تكليف طالبان با سينما از ابتدا روشن بود. گفتند سينما حرام است. سالن ها و فيلم ها را سوزاندند و تكليف همه را همان ابتداي كار روشن كردند. اما ارشاد با سياست گذاري هاي خود سر سينما را با پنبه مي برد. جمعيت تهران را كه بي انصافي نخواهد بود اگر به جاي ايران كلمه تهران را به كار ببريم، در اين ۲۵ سال بيش از دو برابر شده و تعداد سالن ها كمتر از نصف سابق؛ به هر تدبير سينماها يكي يكي از رده خارج مي شوند. يكي دراگ استور شد. يكي ورشكست شد. يكي در آتش سوزي سوخت و هفته اي نبود كه سينمايي در يك شهرستان تعطيل نشود. آن هم در كشوري كه تنها سرگرمي مجاز سينما بود. با يك حساب ساده در زماني كمتر از ۲۵ سال يك سالن باقي نخواهد ماند. در چنين شرايطي و چنين پيش فرضي كه ديگر پيش فرض نيست؛ چطور مي شود گفت وگو كرد؟ با چه كسي؟ وقتي سياست ارشاد بر حذف سالن است حذف سينما و حذف فيلمساز؟
• پس شما اين همه حمايت از طريق جشنواره ها و كمك هاي دولتي و بنيادهاي سينمايي را نديده مي گيريد؟
اين براي پوشاندن همان هدف درازمدت است. يا خوشبينانه تر علائق شخصي بعضي از مسئولين درباره سينما و بدبينانه تر رساندن كمك هايي تحت عنوان «يارانه» به «خودي»ها. فيلمسازان خودي و باز بدبينانه تر اميد به استفاده ابزاري از سينما در جهت هدف هاي تبليغاتي. سينماي اين مملكت بايد به هر ترتيب تعطيل مي شد. ۲۵ سال - با توجه به ممنوعيت فيلم هاي خارجي - فرصتي طلايي براي فيلمسازان ايراني بود كه خودي در عرصه بازار جهاني نشان دهند اما اين خبري نبود كه دولت مي خواست. ارشاد عملاً با همين نوع سينما، سينماي ملي به جاي رضايت به مقابله پرداخت. به هر شكلي كه قدرت داشت. آيا فيلم «باد ما را خواهد برد» فيلم توقيفي است؟! حق داريم ما شعر خيام را حذف كنيم؟ خيام از مفاخر اين مرز و بوم است. ما حق داريم شعر خيام را حذف كنيم؟!
•چه راه حلي براي اكران «۱۰» پيشنهاد مي كنيد؟
بعد از حذف ۳۰ دقيقه كدام پخش كننده اي حاضر به اكران فيلم است. تازه در كدام سالن؟ اين شگرد تازه ارشاد است كه فيلم را توقيف نمي كند اما پيشنهاد حذف مي دهد تا فيلم بلند را به فيلم كوتاه تبديل كنيم. تازه آيا براي فيلم بلندش هم سالن داريم؟

نگاه اول
پيوند شكوهمند ايمان و نمايش

ژان ميشل فرودون*
ترجمه: سهيلا قاسمي
روز هيجدهم ژوئن «تئاترو اينديا» شاهد اولين كارگرداني تئاتر يكي از بزرگترين كارگردانان معاصر يعني عباس كيارستمي بود. «جيورجيو آلبرتازي» مدير فعلي تئاتر به او پيشنهاد داده بود كه شكسپير را روي صحنه ببرد. پس از «باد ما را با خود خواهد برد» كيارستمي به دنبال روش هاي بياني ديگري بود. او پيش از اين در آثارش، سينمايي غيرتئاتري را توسعه داد، راه هاي زيبايي شناختي معاصر را جست وجو كرد و همواره از نشانه هاي سياسي ـ مذهبي كه در همه جاي كشورش حضور دارد فاصله گرفت تا بتواند استقلال خلاقانه اش را حفظ كند. با اين حال صحنه نمايش داده شده در برابر «تئاترواينديا» عملكرد نمونه كيارستمي است. او سه ركن بيگانه از هم را طبق منطقي كه به طور همزمان آشكار و مشكل ساز است به هم مرتبط كرده، منطقي كه كاربرد واژه «نمايش» را زير سؤال مي برد. اولين ركن، اجراي آن مطابق يكي از روايت هاي فقهي تعزيه است. در ايران هزاران روايت از ده متن مرجع موجود است. «روز عاشورا» روايتي كه كيارستمي برگزيده، به شيوه اي ملودرام اما پيچيده، بخش هايي از اسطوره شيعه را به صحنه مي برد و با تغييرات ناگهاني آهنگ، آزادي ساختاري و بياني ساده همراه است. كاربرد ميكروفن، اركستر مستقر روي يك طارمي و قوانين رنگ ها اين بيان را پررنگ تر جلوه مي دهد. ركن دوم، شش پرده بزرگ در اطراف رديف ها و به شكل شش گوشه است كه همزمان با نمايش درحال اجرا توسط گروه منتخب كارگردان، فيلم هايي را كه او از تماشاگران ايراني حاضر در گرد ميدان ساخته نمايش مي دهد. كيارستمي، طي ماه ها، به دور كشورش سفر كرده و از جمعيت زيادي از تماشاچيان تعزيه كه ماجراي اين واقعه را از بر هستند، فيلمبرداري كرده است. اين تماشاچيان گاهي به نمايش نگاه نمي كنند، اما از غم شهادت امام شان در اندوه غوطه ور مي شوند. مسلماً ركن سوم مردم غرب هستند (چه فرانسوي و چه آمريكايي) مردمي كه با تماشاي نمايش به وجود شهر كربلا پي مي برند و در برابر روايت اسطوره اي بسيار بزرگي قرار مي گيرند؛ روايتي كه به شكلي كاملاً قانونمند و با احساساتي عجيب و غيرقابل فهم به تصوير درآمده است. اما در اواخر نمايش، وقتي آنچه روي صحنه اتفاق مي افتد و آنچه روي پرده ها نمايش داده مي شود به صورت يكسان درمي آيند، به نظر مي رسد كه مردم ايران از نظر فيزيكي در آنجا حضور دارند. حضور آنها از حضور تماشاچيان واقعي هم پررنگ تر مي شود.
* منتقد شهير لوموند

گفت وگو با غلامحسين نامي به بهانه نمايشگاه نقاشي در گالري گلستان
كوير تنهايي
من در دل خاك عنصر آب و آفتاب را هم مي بينم حس مي كنم كه خاك هرم و حرارت آفتاب را در خود دارد و ترك هاي خاك كوير هميشه مرا به ياد تاريخ و تشنگي اين ملت مي اندازد

ليلي گلستان
017210.jpg

• آقاي نامي من به شخصه معتقدم كه وقتي كارهاي هنرمند به مرحله اي از تحول و تكامل برسد آن وقت است كه مي تواند نمايشگاهي از آثارش برگزار كند. بنابراين پيش از اينكه ما تماشاگران آثارتان قضاوت كنيم، دلم مي خواهد خودتان در مورد تحولي كه در آثار به نمايش گذاشته تان به وجود آمده صحبت كنيد.
من فكر مي كنم هنرمندي كه فعال است و مدام كار مي كند و مرتب به دنياي پيرامونش نگاه مي كند، هرگز نمي تواند بندباز باشد، يعني فقط روي يك بند حركت كند و پيش برود. در طول چهل سال فعاليتم، نگاه خاصي به نقاشي داشته ام و ظاهراً هنوز انگار دارم همان كارهاي سه بعدي سفيدم را ادامه مي دهم، اما اگر كار مرا دنبال كرده باشيد مي بينيد كه در تمام دوره هاي كاري ام يك نوع جست وجوي خاص با نگاهي خاص ديده مي شود ولي مرتب در حال تغيير بوده ام. هم تغيير از نظر تكنيكي و هم تغيير از نظر نگاه فلسفي. در كارهاي اخيرم كه در گالري گلستان به نمايش گذاشته ام، از نظر خودم نگاه كاملاً تازه اي در چارچوب كارهايم ديده مي شود. به اين معنا همانطور كه در كارهاي سه بعدي سفيدم توجهي ويژه به فضاها و حجم هاي معماري بومي ايران داشته ام، يعني آن فضاهاي نرم و سيال، آرام و باشكوه معماري بومي ايران در كارهايم جاري بود، اما آن نگاه بيشتر حاكي از توجه به ويژگي هاي زيبايي شناختي فرم و فضا بود ولي از سال ۶۳ به بعد كه در گالري شما نمايشگاهي با كارهاي بسيار تازه ارائه دادم كه آن استفاده از ماده خاك بود كه ساختار اصلي معماري بومي ايران است. من خودم بچه حاشيه كوير هستم و هميشه با اين نوع معماري آشنايي نزديكي داشته ام. هميشه از زمان نوجواني مقدار فراواني طراحي هاي بچه گانه و بسيار ابتدايي از معماري كاهگلي ايران داشته ام. در سال ۶۲ سفري به ابيانه كردم همراه با آقايان كلانتري، عربشاهي و ژازه طباطبايي. . .
برخورد بسيار غريبي با اين منطقه، معماري آن و خاك سرخ رنگ آن داشتم كه تأثير عجيبي روي من گذاشت. هنگام بازگشت يك گوني خاك سرخ ابيانه را با خود آوردم و با آن خاك شروع كردم به تجربه كردن با ماده خاك. نقاشي قرن بيستم سرشار از كاربرد مواد و عناصر مختلف است و فقط به رنگ قناعت نمي شود. من در دل خاك عنصر آب و آفتاب را هم مي بينم. حس مي كنم كه خاك هرم و حرارت آفتاب را در دل خود دارد، با آنكه آب دارد، تشنگي را هم دارد، كوير را هم دارد و همه اينها براي من يك حس سمبليك دارند. ترك هاي خاك كوير هميشه مرا به ياد تاريخ و تشنگي اين ملت مي اندازد. به هر صورت در اين نمايشگاه سعي كرده ام به يك سادگي و به يك خلوصي برسم. در نود درصد كارها فقط از عنصر خاك و گل استفاده شده و ماده ديگري به كار نبرده ام.
• پيش از شما، هنرمندان ديگري هم در ايران با ماده خاك كار كرده اند، مثل ماركو گريگوريان و يا پرويز كلانتري. البته نوع كار آنها با شما متفاوت بوده و هريك استفاده خاصي از اين عنصر كرده اند. در مورد كار آنها چه فكر مي كنيد؟
عنصر خاك را در نقاشي پيش از گريگوريان يا كلانتري، بورّي در ايتاليا و خيلي هاي ديگر در اروپا و آمريكا با نام Earth Paining، در نقاشي به كار برده اند.اصولاً در اواخر دهه ۱۹۵۰ با شروع جريان كانسپچوال آرت استفاده از ماده خاك در آثار هنري معمول شد كه بعداَ به جريان Earth work و يا لند آرت بدل شد. از ۱۹۵۰ به بعد اين كار در اروپا و آمريكا متداول شد. همانطور كه در طول تاريخ نقاشي، نقاش ها با آبرنگ و يا رنگ روغن حرف هايشان را زده اند و همه هم با هم متفاوت بوده اند، در به كارگيري عنصر خاك هم همين طور شده است. مهم محتوايي است كه هر هنرمندي از اين ماده ارائه كرده و اينكه اين ارائه با چه ذهنيت و با چه رفتار زيبايي شناسانه اي همراه بوده است. ماركو در كارهايش بيشتر جنسيت خاك را مد نظر داشته است، كلانتري بيشتر به مناظر معماري كويري توجه داشته و فضايي روايي از زندگي كويري به دست مي دهد كه بسيار هم دلنشين و شيرين است. اما من چون همواره يك نقاش انتزاعي بوده ام، اين بار هم نگاهم به اين مقوله انتزاعي است و مناظر عيني طبيعت كويري را در كارهايم بسيار كم مي بينيد. اين بار فضاي نقاشي هاي من سرشار از سطوحي ساكت و آرام همچون لحظه هاي تنهايي كوير و خالي از هر قيل و قال و همهمه شكل ها و رنگ ها است كه فضاهاي خالي بيش از فضاهاي پر، حرفي براي گفتن دارند، و بيشتر به زيبايي شناختي موضوع پرداخته ام تا به طبيعت گرايي آن.
• من چون هميشه پيگير كارهاي شما بوده ام، فكر مي كنم سادگي و خلاصه بودن در آثارتان جزو مشخصه اوليه است. نه زياده گويي مي كنيد و نه عناصر زياد و مختلفي را به كار مي گيريد. با چند سطح ساده و چند خط فضايي خالص و صميمي آفريده ايد. اما كارهاي اين نمايشگاه در مقايسه با كارهاي قبلي تان يك تفاوت دارد و آن اين است كه بيشتر به سوي ايراني بودن كشيده شده ايد. البته هنر از نظر من مسئله اقليمي بودن ندارد. اما كارهاي پيشين شما بيشتر حس غربي داشت و حالا بو و رنگ شرقي دارد. نمي دانم چقدر اين حس من درست است، شما چه فكر مي كنيد؟
حس شما درست است. شايد حالا به يك پختگي بيشتري رسيده ام، به هر حال اين نظر شما است و قابل احترام. اما من در همان زمان هم كه سفيد سه بعدي كار مي كردم بيشتر انگيزه ام حجم ها، گوشه ها، نور و سايه ها و به طور كلي برداشتي انتزاعي از معماري بومي ايران بود. يك مثال مي زنم: سال ها پيش با زرين افسر كه در پاريس زندگي مي كرد در بي ينال پاريس شايد (۱۹۶۶) شركت كرديم. يك منتقد فرانسوي نوشت كه چقدر حس مي كند نقاشي هاي من از فضاهاي معماري ايران تأثير گرفته است. خب او همان سه بعدي هاي سفيد من را ديده بود كه شما فكر مي كنيد متمايل به نقاشي غربي بوده است.
و حالا پس از طي ساليان، تجربه كردن ها و ديدن ها شايد اين عنصر هويتي حضور بيشتري پيدا كرده، و شايد به دليل انتزاعي بودن كارها، اين حس هويت از سوي تماشاگر ايراني به درستي و كاملاً دريافت نشده و حالا كه درك تماشاگر بيشتر شده، اين حس را بيشتر دريافت مي كند. من اصلاً اعتقاد ندارم كه هنرمند امروز حتماً و لزوماً و آگاهانه عنصر هويت را در كارهايش بگنجاند. اگر هنرمند راستين باشد و صادقانه كار كند و با خودش صميمي باشد و آگاه به تاريخ و فرهنگ و سنت خودش باشد، هر كاري كه انجام دهد بالطبع هويت بومي و ملي خودش را مي تواند القا كند. اصلاً لزومي ندارد كه هويت را حقنه كنيم. مثل برخي براي اينكه ثابت كنند نقاشي ايراني هستند چند تا نقوش اسليمي و كاشي آبي و چشم و ابروي قاجاري و سه تار و گلدان شمعداني در كارهايشان مي آورند تا بگويند ايراني هستيم. عوام هم كه دچار نوستالژي هستند، جذب اين آثار مي شوند. هويت يك عنصر، كاملاً دروني است، كه ناخودآگاهانه در جريان خلق اثر هنري بروز مي كند.
•  در مورد كارهاي خودتان حرف زديد و كلي ما را روشن كرديد، حالا دلم مي خواهد نظر شما را در مورد كار جوانان نقاش بدانم، چگونه كار آنها را قضاوت مي كنيد؟
017225.jpg

در جامعه جوانان هنرمند ما اتفاق شگفت انگيزي رخ داده است. جوان امروز عاشق و علاقه مند به هنر و فراگيري هنر است. تشنه كار و خلاقيت است. طبيعتاً لازمه هر نوع خلاقيت راستين و اصولي، آموزش درست است. متأسفانه آموزش هنر در دانشگاه هاي ما به شكلي جدي بي سامان است. جوان خودش را به هر دري مي زند كه چيزي ياد بگيرد. اما از دانشگاه ها جز اندكي، چيزي به دست نمي آورد. مي رود سراغ كتاب ها و اينترنت و شروع مي كند به تقليد كردن از آثار بزرگان هنر. در حالي كه بهره مند شدن از آثار هنرمندان بزرگ احتياج به پشتوانه و پس زمينه دارد. اين پشتوانه را ندارند پس تقليد كوركورانه مي شود. بايد يك روزي آموزش هنر در اين ملك سروسامان بگيرد و متناسب شود با موقعيت و وضعيت فرهنگي و اجتماعي ما.
• خود من چندي پيش در مصاحبه اي در مورد نقاشان جوان گفتم كه سال هاست شاهد جرقه هاي بسياري هستم كه به آتش تبديل نمي شوند. جرقه هايي كه تا دو سه نمايشگاه كورسويي مي زنند و بعد خاموش مي شوند، دليلش نداشتن فرهنگ درست است. جوانان ما اغلب معتقدند كه (بي فردا) هستند و به همين دليل هيجان و التهاب جواني را در فراگيري ندارند. تعداد كساني كه پيگير يادگيري هستند بسيار كم است. من هر وقت براي كاري به موزه هنرهاي معاصر مي روم، از ديدن كتابخانه اي آن چنان غني و آن چنان خالي از كتابخوان دلم به درد مي آيد. كه البته اين موضوع كنجكاو نبودن به دانشجو ختم نمي شود و گريبان اساتيد را هم گرفته است. اغلب اساتيد فكر مي كنند از اينكه هستند بهتر نمي شوند! پس همان جا مي مانند و مانده اند. پس پيشرفتي حاصل نمي شود. من يك جور گيجي و سردرگمي هم در استاد و هم در شاگرد مي بينم. بله، درست است انقلاب شده و سردرگمي و گيجي مي تواند يكي از نتايج انقلاب باشد و طبيعي است كه اين تغييرات اساسي كه پيش آمده بر روي طبع حساس هنرمند و روشنفكر اثر بيشتري دارد، اما تا چه وقت بايد انقلاب را بهانه كرد و همين طور سردرگم ماند؟ بالاخره بايد به زندگي شان سروسامان بدهند و خودشان را جمع وجور كنند. به هر حال فعلاً كارمان به اينجا كشيده كه شاهدش هستيم. آقاي نامي، همه ما داريم براي فرهنگ و هنر اين مملكت كار مي كنيم و هر كس در حد توان خودش، اما شما چاره را در چه مي بينيد. من در مقام يك گالري دار هميشه سعي بر اين داشته ام كه حداكثر ده هنرمند جوان را حمايت كنم و مثل يك مادر دلسوز هميشه در كنارشان باشم و تا آنجا كه بلد هستم هدايتشان كنم. اما بيش از اين در حد امكان من نيست.
راه حلش فقط آموزش درست است. بايد كار را به متخصصين آموزش هنر سپرد و براي آموزش برنامه ريزي به روز و اصولي داشت.
موزه هنرهاي معاصر در اين سه چهار سال اخير تلاش پيگيري را آغاز كرده براي رويارويي هنرمندان ما با هنرمندان خارج. اين آشنا شدن عيني با هنر ساير كشورها و اينكه راه را باز كرده اند تا هنر آنها در اينجا به نمايش گذاشته شود، و هنر ما به آنجا برود، خود كار مهمي است.
مثل نمايشگاه هنر مفهومي يا كانسپچوال كه تا به حال دو بار برگزار كرده اند. ما بيست و هفت سال پيش اين كار را كرده بوديم. گروه آزاد نقاشان و مجسمه سازان اين جريان هنري را در جامعه آن روز هنر ايران معرفي كرد. اما امروز شكل گسترده تري پيدا كرده كه مي تواند چشم و ذهن جوانان را باز كند و آنها را در جهت رشد و تعالي هنري بيشتر و آشنايي با هنر جهاني به پيش ببرد. نقد و تحليل ها و كنفرانس ها و سخنراني ها در كنار اين نمايشگاه ها به فهم قضيه بسيار مي تواند كمك كند.
نقاش جوان ما بايد بداند كه هنر نقاشي دنيا به يكباره به انتزاع نرسيده، بلكه هر هنرمند موفقي گام به گام پيش رفته و تاريخ شاهد اين مدعا است. شما اگر الفبا را بلد نباشيد چگونه مي توانيد نويسنده شويد. هنرمند جوان ما كارهاي كوبيستي پيكاسو را مي بيند اما پشتوانه هاي رسيدن به كوبيسم را كمتر مطالعه مي كند و توانايي هاي او را در شناخت طبيعت ناديده مي گيرد. كارهاي اوليه پيكاسو را نديده و نمي داند او از كجا شروع كرده است.
•  آيا انجمن هنرمندان نقاش نمي تواند در چاره كردن اين معضل نقشي داشته باشد؟
چهار سال از عمرم را پاي انجمن هنرمندان نقاش ايران گذاشتم و خود نيز مسئول كميته آموزش انجمن بودم. برنامه اي را جهت تهيه و بررسي برنامه هاي آموزشي هنر طراحي و نقاشي تنظيم كرديم. يك برنامه ريزي درست و كامل براي آموزش هنر. حالا ديگر نمي دانم چه شد و به كجا رسيده است. اميدوارم كه اين برنامه ريزي به سرانجام برسد. اين انجمن ها وظيفه دارند كه در مورد برنامه هاي آموزشي وزارت علوم دخالت داشته باشند.
• از جوانان گفتيم و حالا از نقاش هاي هم دوره خودتان بگوييم. نقاشاني كه ماندند و نرفتند و كارشان را ادامه دادند. معتقدم كه هنوز نسل بعدي نتوانسته جايگزين آنها شود. عقيده شما چيست.
سوال سختي مي كنيد. . .
• بله هم سخت و هم خطرناك!. . .
روند خلاقيت هنر متكي است به تجربيات و مطالعات روزمره هنري. اگر هنرمند مدام در حال تجربه كردن باشد، به نظر من هر كاري كه بكند سرنخي از فضاي زمانه و تازگي هاي محيط اطرافش را به دست خواهد داد ولي اگر خودش را تكرار بكند و در جريان مسائل و يا هنر روز قرار نگيرد، طبعاً كارش تكرار در تكرار خواهد بود. برخي از آنها اصلاً تكان نخورده اند و همچنان همان كاري را مي كنند كه سي سال پيش مي كردند. اين همه اتفاق افتاده و اگر بپذيريم كه بيشترين انگيزه هاي خلق هنري از فضاي زندگي و جهان پيرامون هنرمند است پس كجاست نشانه هايي از اين تأثيرات. خود من سال ها به دليل جنگ و ذهن آشفته اي كه پيدا كرده بودم نتوانستم كار كنم و به شدت ناراحت بودم. يك روز اين شدت ناراحتي به اوج رسيد و بي اينكه بدانم چه مي خواهم بكنم و يا با چه تكنيكي مي خواهم كار كنم به طور ناخودآگاه شروع به كار كردم، مقداري نقاشي كردم كه همه تحت تأثير جنگ بود و به نمايش گذاشتم.
• . . . اين نمايشگاه شما يكي از زيباترين و تأثيرگذارترين نمايشگاه هاي دوران انقلاب بود. همه به شدت تحت تأثير قرار گرفته بودند و خود من روزها متأثر از تصاويري بودم كه شما كشيده بوديد. معلوم بود كه با تمام حستان كار كرده ايد و معلوم بود كه از جان برآمده و به همين دليل هم بر جان نشست. شما از نادر نقاشاني هستيد كه مقوله جنگ را اين چنين محكم و قوي كشيده ايد و در ضمن از نادر نقاشاني هستيد كه هرگز براي مشتري كار نكرديد. چون در اين مدت ديديم نقاشاني را كه چون كارشان مورد توجه مشتري واقع شده بود، دائم همان كارها را تكرار كردند و دائم هم فروختند و دائم هم درجا زدند. . .
با تشكر از تعريف هاي شما بايد بگويم كه هنوز طعم شيرين فروش اثر را در دهانم حس نكرده ام! در آن نمايشگاه، به جنگ خاصي اشاره نداشتم و شعار ندادم. فقط مسئله مرگ را مطرح كردم. مرگ را در جنگ. در مورد نقاشان هم دوره خودم بايد بگويم كه تعداد كمي از آنها به تحول رسيدند و ما هم گام به گام شاهد تحول چشمگيرشان بوديم.
اميدوارم معضل آموزش هنر حل شود و شاهد اين باشيم كه نسل بعدي ما بتواند جايگزين نقاشان نسل پيشين باشد.

زيگمار پولك: نقاشي ها و طراحي هاي اخير

ترجمه: نوشين ديانتي
موزه هنرهاي دالاس براي اولين بار نمايشگاهي با موضوع آثار اخير هنرمند پرآوازه آلماني زيگمار پولك از ۱۶ نوامبر ۲۰۰۲ تا ۶ آوريل ۲۰۰۳ برگزار كرد. «زيگمار پولك: نقاشي ها و طراحي هاي جديد» كه توسط موزه هنر دالاس ترتيب داده شده است، نزديك به ۵۰ اثر از ۴ سال گذشته، شامل ۱۲ نقاشي بسيار بزرگ، ۳۰ طراحي و نقاشي بزرگ و ۲۰ نقاشي كوچك را در خود جاي داده است. تمام نقاشي هاي بزرگ در نمايشگاه براي اولين بار به نمايش عمومي در خواهند آمد. به دنبال اولين نمايش در دالاس «زيگمار پولك: نقاشي ها و طراحي هاي جديد» در محل هاي ديگري نيز برگزار خواهد شد كه هنوز معين نشده اند.
نمايش آثار چهار سال گذشته زيگمار پولك در موزه هنر دالاس فرصت بي نظيري به مخاطبين مي دهد تا جنبه اي از خلاقيت اين هنرمند را ببينند كه تاكنون كمتر شناخته شده است. پولك در اين مرحله از زندگي حرفه اي اش، تحقيق جامع درباره نقش «خطاهاي تصويري» در فرهنگ عامه انجام داده است. او از رسانه هاي تصويري مختلف تصاويري را گرد آورده است كه از نظر فني دچار آسيب شده اند. او بر پايه اين تصاوير، مانند عكس هاي شبيه به هم از مبارزه ارنست همينگوي و تكنولوژي ماهواره اي جاسوسي رايج كه از فضا عكس هاي نامفهومي از هدف هاي تعيين شده تهيه مي كند، با استفاده از فرآيندهاي عكاسي، طرح هايي مي كشد و به اين ترتيب از آنها به عنوان سوژه هاي تركيب بندي اش سوءاستفاده مي كند. آثار ۴ سال گذشته پولك، برپايه دستاوردهاي ۴۰ ساله زندگي حرفه اي او بنا شده اند كه بازتاب اين تحقيق مستمر در مورد ادراك و مفهوم در هنر، از ميان لنز تلخ و اغلب انتقادآميز ديده مي شود. اين نمايشگاه براي كساني كه پولك را براي نخستين بار مي بينند، فرصتي ايجاد مي كند كه محدوده وسيعي از آثار او را كشف كنند. از كارهاي روي كاغذ گرفته تا بوم هاي بزرگ ـ همه آن هايي كه تفسير بصري طعنه آميزي از فرهنگ عامه در گذشته و حال عرضه مي كنند. آثار جديدي كه در اينجا به نمايش گذارده شده اند به كساني كه با دستاوردهاي گذشته پولك آشنا هستند، نمايي از تفكر حال حاضر، جامعيت مهارت او به عنوان يك هنرمند و تاثير متقابل هنر فيگوراتيو و هنر انتزاعي در آثارش تاكنون را نشان مي دهند. جان آرلين مدير موزه هنر دالاس مي گويد: «زيگمار پولك يكي از مهم ترين و تاثيرگذارترين هنرمنداني است كه امروزه كار مي كند و در مدت ۴۰ سال گذشته آثار بسيار متفاوت و خارق العاده اي را آفريده است. اين نمايشگاه براي مخاطبين آمريكايي فرصتي به وجود آورده است كه تازه ترين آثار پولك را ببينند و بدانند او چگونه به وسيله مضامين و تكنيك هاي جديد در كارش بررسي روش ها و مفاهيم هنر را ادامه داده است. » نظر چارلز وايلي متصدي هنر معاصر و متولي اين نمايشگاه چنين است: «پولك در زندگي حرفه اي اش، سنت هاي فرهنگي را به باد انتقاد گرفته است و همزمان بعضي از زيباترين و دلنشين ترين نقاشي هاي عصر ما را به وجود آورده است. اين نمايشگاه بر آخرين آثار هنرمند متمركز شده است تا براي كساني كه با آثار او آشنا هستند ديدگاهي بر تفكر حال حاضر او بگشايد و به تازه واردين، هنرپشت سرگذاشتن شعور و زيبايي را معرفي كند. »
«زيگمار پولك: نقاشي ها و طراحي هاي جديد» با كاتالوگ رنگي تمام تصويري همراه است كه شامل بخشي است كه پولك به انتخاب خودش خاستگاه بعضي از ايده هايش را در آن آورده است.
زيگمار پولك در سال ۱۹۴۱ سيلسين پايين در آلمان شرقي پيشين به دنيا آمد. در سن ۱۲ سالگي به شهر دوسلدورف آلمان غربي مهاجرت كرد و در آنجا در آكادمي كانس تحصيل كرد. او در آثار اوليه اش تفسيرهاي تلخي از مصرف گرايي رايج در آلمان پس از جنگ در دهه هاي ۵۰ و ۶۰ ميلادي ارائه مي داد. با اينكه مقارن با جنبش هنر پاپ در آمريكا بود، آثار پولك فاصله اي بدبينانه و رفتاري انتقادآميز نسبت به فرهنگ مصرف حفظ كرد. او نخستين بار به عنوان عضو موسس مدرسه رئاليسم كاپيتاليست با اعضايي چون هنرمندان آلماني گرهارد ريشتر و كنراد لوگ فيشر در ميان عموم مطرح شد. پولك اغلب تصاوير توليد انبوه شده موجود را به گونه اي غيرعادي و اغراق آميز نشان مي داد تا آثاري خلق كند كه تقليدي از سياست، قراردادهاي اجتماعي و ارزش هاي هنري و فرهنگي متداول باشد. او در مدت ۴۰ سال گذشته، آثار متنوع خارق العاده اي را ارائه داده است كه انعكاسي از مهارت هاي هنري كامل او و تخصص فني و بدبيني شوخ و دلپذيري است كه حقيقتاً بي همتاست. او به تازگي جايزه بين المللي معتبر پريميوم امپريال را به خاطر دستاورد چشمگير در هنرها در حيطه نقاشي دريافت كرده است.
artdaily .com 2003/06/08

گفت وگو با سليمه معتمدي
نقاش هنرمند از پيچ و خم زندگي مي گذرد
017215.jpg

بنفشه سام گيس
نقاشي ها و طراحي هاي سليمه معتمدي بسيار ساده و صميمي است. مثل خودش. خالي از طمطراق ها و زوايد بي دليل از حضور. نقاشي ها با تكنيك آكروليك و طراحي ها با آب مركب و اكولين وگواش، چهره ها و اندام هايي را پيش نگاه ما قرار مي دهند كه در فاصله سال هاي ۸۰ تا ۸۲ خلق شده اند. معتمدي كه از سال هاي دبيرستان به طور جدي و آكادميك به فراگيري نقاشي پرداخته، با ورود به دانشگاه و تحصيل در رشته نقاشي آموخته هاي خود را مدون مي كند. اما به نظر مي رسد كه آموخته هاي دانشگاه، تنها در تقويت اصول عملي و تكنيك ها موثر بوده اند وگرنه فضاي آثار معتمدي، چه نقاشي ها كه بيشتر، رنگ است و درآميختگي رنگ و چه طراحي ها كه خط است و درآميختگي خطوط، منفك و كاملاً دور از فضاي رايج در آثار نقاشي امروز است كه بعضاً و معدوداً سعي در مدرن نمايي و خلق شخصيتي كاذب و غيرواقعي از هنر نقاشي دارند. اين گفت وگوي كوتاه در زمان برگزاري دومين نمايشگاه انفرادي سليمه معتمدي در گالري گلستان انجام شده است.
•••
• در دومين نمايشگاه انفرادي شما، با مجموعه نقاشي ها و طراحي ها روبه رو هستيم. خانم معتمدي، به نظر شما مرز ميان نقاشي و طراحي تا كجاست؟
مرز تفكيك نقاشي از طراحي بسيار شكننده است چون طراحي و نقاشي بسيار به هم نزديك هستند. اما من در كارهايم اين مرزبندي را اينگونه قائل شده ام كه در طراحي هايم از تكنيك آب مركب، جوهر، اكولين و گاهي گواش استفاده مي كنم اما تكنيك نقاشي هايم، آكروليك است. هر چند كه امروز رنگ به عنوان عامل تفكيك طراحي از نقاشي چندان مرز معتبري نيست اما لااقل در طراحي ها و نقاشي هاي من اين تفاوت كاملاً مشخص و چشمگير است.
• كداميك را بيشتر ترجيح مي دهيد؟ طراحي برايتان جذابتر است يا نقاشي؟
از طراحي بيشتر لذت مي برم. به نظر من طراحي بسيار حسي تر و آني تر است. دريافت هاي آني و لحظه اي است كه روي كاغذ مي آيد. در طراحي، في البداهه بيشتري وجود دارد. يك جور انعكاس شايد. در نقاشي اين دريافت ها و انعكاس ها كم رنگ تر است. من حضور اين لحظه و آن را در طراحي هايم بيشتر از نقاشي ها حس مي كنم.
• دوره زماني آثار اين مجموعه سال هاي ،۸۰ ۸۱ و ۸۲ را شامل مي شود. اما جالب است كه در آثار آكروليك كه در سال ۸۱ و ۸۲ خلق شده اند شما از رنگ هاي روشن و زنده استفاده كرده ايد و در طراحي هايي كه مربوط به سال هاي ۸۰ و ۸۱ مي شوند رنگ هاي تلخ، تيره و گزنده به كار گرفته شده اند. خانم معتمدي، طي اين سه سال دچار چه غليان روحي شده ايد كه از تلخي و تاريكي به زندگي و روشنايي روي آورده ايد؟
(با خنده) تغيير روحي نداشته ام ولي به طور كلي من تمام رنگ ها را دوست دارم منتهي انتخاب رنگ، به بيان و محتواي اثرم بستگي دارد. اتفاقاً هميشه سعي كرده ام كه خودم را به يك رنگ خاص محدود نكنم و رنگ ها را بنا بر ارزش بياني كه نسبت به محتواي اثر دارد انتخاب كنم. ولي اخيراً كه به گالري هاي نقاشي سر مي زدم و آثار هنرمندان را مي ديدم تاري و تاريكي و از هم گسيختگي روحيه انسان ها برايم آزاردهنده بود و تصميم گرفتم در اين مجموعه، نگاه مخاطب را به روزنه اميدي هدايت كنم، آنچه كه آدم ها در پي اش هستند. اگر توجه كرده باشيد، نگاه آدم ها در اين مجموعه نقاشي به نقطه دوري معطوف شده است. دورتر از نقطه اي كه به طور معمول در كادر مي گنجد. من با استفاده از رنگ هاي روشن سعي كردم نشانه اي از اين روزنه اميد و حيات پرآرامشي را كه در پي اش هستند بدهم.
• البته با اينكه از رنگ هاي روشن استفاده كرده ايد، ولي اين رنگ هاي روشن شفاف نيستند و يك كدري خاصي در اين رنگ هاي روشن آزاردهنده است انگار تعمداً كدر و تار شده اند.
گفتم كه اين آدم ها به دنبال روشنايي مي گردند و در پي روزنه اميدي هستند اما در حال حاضر نه از آن روشنايي اثري هست و نه از روزنه اميد. به همين دليل آدم هاي نقاشي هايم هم خيلي شاد نيستند. از رنگ هاي طراحي ها گفتيد. به هيچ وجه قصد آن را نداشته ام كه با آن رنگ ها، تلخي و تاريكي را نشان بدهم ولي فضاي طراحي ها ايجاب مي كرد كه بيشتر از رنگ هاي قهوه اي و سياه و كرم تيره استفاده كنم. ضمن آنكه تكنيك طراحي ها ـ آب مركب ـ هم خودبه خود چنين فضايي را ايجاد مي كند.
• ظاهراً از ديگر علايق تان هم، همزيستي انسان و طبيعت است. البته اين تعلق خاطر در نقاشي هايتان بيش از طراحي ها چشمگير بود.
بله. من به حضور و نقش انسان اهميت بسياري مي دهم. طبيعت هم برايم همين اندازه اهميت دارد. اتفاقاً در طراحي ها هم طبيعت حضور دارد. ولي در نقاشي ها، طبيعت، ملموس تر و در طراحي ها، انتزاعي تر است. شايد كمرنگ تر بوده يا فضاي طراحي ها ايجاب مي كرده كه كمي محوتر باشد يا براساس تركيب بندي بايد تعديل مي شده.
• فكر نمي كنيد كه در نقاشي ها، حضور چهره ها مي توانست زايد هم باشد و اگر اين چهره ها نبودند هم لطمه اي به فضاي كار نمي خورد؟ حتي به نظر مي آمد كه نقاشي ها نسبت به طراحي ها از پختگي و عمق كمتري برخوردار بودند.
من نقاشي هايم را هم دوست دارم. هر چند زماني كه روي نقاشي ها كار مي كردم اساتيد دانشگاه هم معتقد بودند كه نبايد خيلي زياد بر حضور فيگور تأكيد كنم اما به نظر خودم در بعضي فضاها لازم است كه اين چهره ها كامل باشند. همانطور كه لازم مي بينم در بعضي فضاها، چهره ها حذف يا محو شوند.
• قبول داريد كه نقاشي ها و طراحي هايتان بسيار زنانه است و حتي اگر امضاي يك زن پاي اين آثار نبود، بيننده متوجه مي شد كه يك زن اين فضاها را خلق كرده است؟
بله قبول دارم. اتفاقاً اكثر كساني كه كارهايم را مي بينند همين نظر را دارند. نمي دانم. شايد چون در آثارم به عشق و محبت و اميد اشاره كردم، به تمام آن چيزهايي كه آدم ها به آن نياز دارند و شايد اين اشاره ها هم بيشتر با روح زنانه ام در ارتباط باشد.

حاشيه هنر

• ايران فريدني
مجموعه تصاوير نيكول فريدني در دو جلد سياه سفيد و رنگي به چاپ رسيد. اين تصاوير حاصل سال ها كار فريدني و مجموعه اي از عكس هاي او در ايران است.
فريدني در مقدمه كتابش مي گويد: «بيش از سيصدساعت پرواز و عكاسي هوايي، به اضافه كار مداوم و متراكم ظهور و چاپ و. . . حاصل اين دوره پربار بود. اما خستگي شديد باعث شد كه در سال ۱۳۵۴ استعفا و به كار شخصي ام بپردازم. بعد از آن به استوديويي به وسعت ۶۴۸/۱ هزار كيلومتر مربع پا گذاشتم. استوديويي كه به نام «ايران» شناخته مي شود. از آن زمان تاكنون تمام وقت خودم را صرف عكاسي از گوشه و كنار آن كرده ام و متاسفم كه، هنوز كه هنوز است با وجود تهيه ده ها هزار عكس و اسلايد، بسياري از نقاط اين استوديوي بزرگ را نديده ام و نتوانستم از همه زيبايي هاي جاودانه اش عكس بگيرم.

• نقاشي كودك در كيش
پس از گذشت سه سال فعاليت و هماهنگي ۲۶ شهريور امسال جشنواره نقاشي كودكان برگزار خواهد شد. اين جشنواره قرار است به مدت يك هفته در جزيره كيش برگزار شود. دبير اين جشنواره محمدتقي جليلي است و در اين باره مي گويد: «علت تأخير در برگزاري اين جشنواره پيدا نكردن پشتيبان مالي براي آن بود كه اين مشكل در حال حاضر حل شده است».

• نخستين همايش آوازهاي مذهبي
با مشاركت چندين سازمان و مركز فرهنگي، نخستين همايش آوازهاي روحاني و مذهبي، بيست و هشتم مرداد ماه برگزار مي شود. به گزارش خبرگزاري ايسنا گروهي از كارشناسان موسيقي فارغ التحصيل دانشگاه هاي تهران و هنر با مديريت عليرضا اميني پيرو تشكيل گروهي با همكاري موسسه قلمرو مركز سازمان فرهنگي ـ هنري و نيز تعدادي از سازمان هاي فرهنگي، بيست و هشتم مرداد ماه نخستين همايش پنج روز آوازهاي روحاني و مذهبي را برگزار خواهند كرد. شيوه نامه اجرايي و ساير مراحل اجرايي و زمان بندي اين همايش تهيه شده و دعوتنامه هاي مربوطه نيز به بيست و سه سازمان و مركز فرهنگي ارسال شده است. وي در ادامه اظهار اميدواري كرد كه شركت گسترده مداحان و آوازه خوانان مذهبي ايران باعث شود تا مجموعه ارزشمندي از موسيقي مذهبي براي فرهنگ و هنر ايران به يادگار ماند.
017220.jpg

• موسيقي تلفيقي
كنسرت موسيقي تلفيقي ديجيريدو، طبلا و سه تار در فرهنگسراي نياوران برگزار شد. گروه ديجيريدوي آلن برونه از فرانسه و گروه شرق از ايران برنامه اي در فرهنگسراي نياوران به مناسبت بزرگداشت روز موسيقي فرانسه برگزار كردند. به گزارش خبرنگار موسيقي ايسنا، فرانسه از سال ۱۹۸۲ كوتاه ترين شب سال را به بزرگداشت موسيقي اختصاص داده است كه در اين روز بيش از يكصد كشور از ۵ قاره جهان مراسم روز موسيقي برگزار مي كنند.
در همين راستا نشر موسيقي هرمس و بخش فرهنگي سفارت فرانسه در ايران با همكاري فرهنگسراي نياوران با هدف ارج گذاري به گفت وگوي فرهنگ ها موسيقي تلفيقي شرق و غرب را اجرا كردند. در اين مراسم، كه با حضور جمع زيادي از دوستداران هنري برگزار شد آلن برونه (نوازنده ترومپت)، مرتضي اسماعيلي (ديجيريدو)، ژورم رگار (گيتار باس)، مانوروش (درام)، علي بوستان (سه تار و عود)، كورش بابايي (كمانچه)، علي رحيمي (تنبك و دف)، سينگ آنند (طبلا)، قطعات تلفيقي و بداهه نوازي را در دو بخش اجرا كردند. همچنين در اين برنامه مرتضي اسماعيلي موسيقيدان ايراني ساكن پاريس و جزء معدود نوازندگان ديجيريدو كه ساز محلي بوميان استراليايي است به تكنوازي و همنوازي با ديجيريدو پرداخت كه با استقبال چشمگير مخاطبان مواجه شد.

• سازهاي ايران در موزه موسيقي مسكو
از سي و يكم خرداد ماه سازهاي موسيقي ايران در موزه موسيقي مسكو به نمايش در مي آيند. تار، سه تار، سنتور، كمانچه، بربت، ني و چند ساز ديگر در بزرگ ترين موزه موسيقي روسيه در كنار ديگر سازهاي اين مركز موسيقي قرار مي گيرند. به گزارش خبرگزاري ايسنا موزه موسيقي مسكو يكي از بزرگ ترين موزه هاي موسيقي در جهان است كه سازهاي قديمي از جمله چندين ويولن استراديواريوس، سازهاي كشورهاي آفريقا، آمريكاي جنوبي، آسيا، اروپا و كشورهاي اقيانوسيه در آن جاي دارد.
017230.jpg

• روياي بهشت گمشده
فرهنگسراي نياوران پس از برگزاري نمايشگاهي با آثار دانشجويان با عنوان «فروش آثار هنري» قصد دارد نمايشگاهي از آثار مريم سالور برگزار كند. اين نمايشگاه با نام «چهار باغ ... روياي بهشت گمشده» از ۹ تير ماه كار خود را آغاز مي كند.علاقه مندان مي توانند تا ۲۲ تيرماه از اين نمايشگاه همه روزه از ساعت ۱۰ صبح تا ۶ بعدازظهر ديدن كنند.

• ليلي افشار در تالار وحدت
ليلي افشار نوازنده گيتار كلاسيك، در روزهاي دوازدهم و سيزدهم تير ماه هشتاد و دو در تالار وحدت به اجراي برنامه مي پردازد. علاقه مندان براي تهيه بليت مي توانند به گيشه تالار وحدت مراجعه كنند.

|  ادبيات  |   اقتصاد  |   ايران  |   جهان  |   علم  |   ورزش  |
|  هنر  |

|   صفحه اول   |   آرشيو   |   بازگشت   |