امروز را روز صنعت ناميده اند. در جهاني كه هر روز شكل جديدي از صنعتي بودن و يا صنعتي شدن را به نمايش مي گذارد اين موضوع خالي از لطف نيست كه ما هم در ايران روزي را براي صنعت برگه بزنيم و متوليان و دست اندركاران ماشين كوچك صنعت كشورمان را به ضيافتي از جنس شام و شيريني دعوت كنيم.
تمام داستان زندگي صنعت ايران از زماني آغاز شد كه آخرين پادشاهان سلسله قاجار خشت هاي نخستين كارگاه هاي كوچك توليدي را در گوشه و كنار شهرهاي بزرگ كشور بنا كردند. هرچند كه هيچ گاه ايران نتوانست در آن روزگار ادعا كند كه يك توليدكننده كوتاه قد صنعتي است اما هنوز هم هرگاه يك كارشناس اقتصاد صنعتي مي خواهد خاطره اي از دل تاريخ صنعتي ايران بيرون بكشد، با گلويي برآمده فرياد مي زند: «ما يك صد سال سابقه كارخانه داري را در كوله بارمان جاي داده ايم». بعد از آن بود كه فرزند ارشد پهلوي چماق ها را از كيسه خود بيرون كشيد و قصد آن كرد تا يك شبه جاي گشاد سنت را به مدرنيته هديه كند.
به شكلي كه مي گويند صبح تا شب در اين رويا پله هاي مرمرين كاخ خود را قدم مي زده است كه به زودي ايراني به وجود خواهد آمد كه هر ثانيه در آن كشتي هاي غول پيكر سوغات صنعتي آريايي و ايراني را به تمام نقاط جهان حمل خواهند كرد. اما اين اتفاق هرگز رخ نداد. امروز وقتي به تاريخ ۱۶ ساله حكومت اول پهلوي نگاه مي كني- دوراني كه برخي از جان نثاران قديمي از آن با عنوان تاريخ طلايي صنعتي شدن ياد مي كردند- مي بيني كه حق با زنده ياد محمد مصدق- است، هنگامي كه در دوران تبعيد ۱۶ ساله خود در احمدآباد گفت: «اي كاش تمام كوچه هاي كشور من به همان شكل مخروبه و خاكي بر جاي مي ماند اما مردم ضربه چماق يك ديكتاتور را به روي سر خود احساس نمي كردند تا از اين طريق قدم در راه مدرنيته و صنعتي شدن بگذارند».
هرچند كه در روزگار مورد نظر مردم تهران توانستند ساختمان نسبتاً مجللي را ببينند كه روي آن تابلوي بزرگ راه آهن ملي ايران نصب شده بود، اما اين باعث نشد كه يك نشريه معتبر غربي در ستون خود از اقتصاد ايران با عنوان اقتصاد متكي بر راهبردهاي ديكتاتوري و استراتژي هاي كدخدامنشي نام نبرد. دوران پهلوي دوم نيز هنگامي آغاز شد كه سرزمين ايران در گيرودار دومين جنگ نفس گير جهاني به دام افتاده بود و قدرت هاي بزرگ شرق و غرب براي تصاحب طلاي سياه شمال و جنوب آن به روي يكديگر تيغ مي كشيدند با اين وجود ايران توانست به مدد شكل گيري احزاب نوين سياسي در مسيري قدم بگذارد كه هنوز هم نقطه اي درخشان از تاريخ اقتصادي و اجتماعي- اقتصادي كشور است. بعد از جنگ جهاني دوم بخش بزرگي از جهان شكل جديدي از زيست اقتصادي و صنعتي را آغاز كرد. تا پيش از آن محوريت تحركات اقتصادي بر پايه تئوري هاي درون گراي صنعتي بود به شكلي كه بسياري از كشورهاي جهان با ايجاد حصارهايي بلند به دور خود درون يكديگر مي لوليدند و ماشين صنعتي خود را روشن مي كردند اما بعد از سال ۱۹۴۶ و پايان جنگ جهاني دوم به آرامي حركت هاي درون گراي توسعه صنعتي جاي خود را به مدل هاي بيروني و مراودات بين المللي واگذار كرد. امروز بسياري از تئوريسين هاي اقتصادي و اجتماعي معتقدند كه سال هاي بعد از اتمام جنگ دوم، انسان براي نخستين بار به شكلي جدي در تعاريف توسعه متولد شد وچشم هايي فارغ از هرگونه انديشه هاي عمودي و اقتدارطلب از واژه اي با عنوان فرد و آزادي او به عنوان اصلي ترين حلقه توسعه و بسط اقتصاد برون گرا و بين المللي ياد كردند. هرچند كه تا سال ها بعد از اتمام جنگ هنوز در زمين هاي آمريكاي لاتين و اروپاي شرقي بودند كشورهايي كه بر طبل خودكفايي مي كوبيدند و صنعتي شدن را تنها در جدايي از دنياي غرب و تجهيز به يك الگوي توسعه تماماً درون گرا و تك محور تعريف مي كردند اما به تدريج در دهه هاي ۶۰ و ۷۰ ميلادي و بعد از فروپاشي ابركمونيسم جهان در ابتداي دهه ۹۰ اقتصاد آزاد و برون مرزي به تنهاترين ديالوگ اقتصادي جهان در آستانه هزاره سوم تبديل شد. اما اين مربوط به روزهاي پاياني يك تجربه بزرگ جهاني است كه نقطه شروع آن بعد از فرو ريختن نظم هيتلري بود. در آن سال ها كه انديشه هاي مدرن الگوهاي نوين توسعه را رقم مي زدند ايران نيز توانست بين سال ۱۳۲۹ تا ۱۳۳۲ تجربه اي جديد را براي تاريخ انديشه توسعه كشور به ارمغان آورد.
اما، بعد از كودتايي كه در ۲۸ مرداد به سينه ايران سنجاق شد صاحب نظران ايراني براي باري ديگر توانستند در بسياري از نشريات اقتصادي آن سوي مرزها بخوانند كه ايران دور جديدي از انقلاب صنعتي قدرت محور خود را آغاز كرد.
جداي از اين بخش تاريخي كشور، امروز بسياري سال هاي آغازين دهه ۴۰ را مرحله دوم صنعتي شدن ايران- كه به عبارتي جديدترين تاريخ شروع فرآيند صنعتي كشور است- مي دانند يعني درست روزگاري كه درهاي اقتصاد كشور به روي صنعت مونتاژ باز شد و به اصطلاح كارشناسان اقتصاد صنعتي، رگه هاي صنعت مهندسي بر روي پيكر نيمه جان اقتصاد كشور نقش بست اما اين همه داستان صنعت ايران نبود هنگامي كه رسانه هاي جهان پيروزي انقلاب ايران را اعلام كردند اگرچه هنوز هم صنعت كشور در گيرودار يك مدار كوتاه و محدود درون مرزي داراي قدي كوتاه بود اما به اعتراف صاحبان امروز صنايع ايران مديراني وجود داشتند كه تا نقطه اوج تجربه مديريت صنعتي و دانش توليد فاصله اي كوتاه بايد مي پيمودند اما اين گونه نشد.
نگاهي كوچك به تاريخ فرآيند صنعتي ايران در روزي كه آن را روز صنعت ناميده اند هرچند شايد كار جديدي نباشد و بارها نيز توسط بسياري از رسانه ها و يا نهادهاي فرهنگي در مورد آن بحث و گفت وگو صورت گرفته باشد اما اين موضوع را دوباره به خوبي آشكار مي كند كه نداشتن حركتي هم عرض تحركات صنعتي جهان پاشنه آشيل تمام دوران تاريخ صنعتي ايران بوده است. شايد سال هايي در گذشته، انديشه هاي نوين و اسكلت بندي هاي جديدي براي اقتصاد صنعتي ايران طراحي شده باشد اما برقراري دوباره الگوهايي از جنس اقتصاد- قدرت يا قدرت- سياست نظم ديگري را به حلقه توسعه تزريق كرده است كه اين فرآيند از ناكجاآبادي تعريف نشده سر برآورده است.
امروز بسياري بر اين باورند كه ديگر وجود انديشه هاي بازاري يا به عبارتي دقيق تر سرمايه داري منحط كه همواره آنان را از طريق اشكالي چون حجره يا چرتكه معرفي مي كنند چالش شكست صنعت ايران نيست اما اين موضوع را نيز نبايد فراموش كرد كه در حال حاضر مدار صنعت را در جهان به باورهاي فرهنگي گره زده اند تا با سرعتي دو چندان حركت كند اما در ايران با فرض پذيرفتن اين اصل كه الگوهاي ضدفرهنگي صنعت دنياي امروز ديگر وجود عيني ندارند، كنش و واكنش هايي كه نسبت به واژه اصلاحات و جهت گيري هاي آن صورت مي گيرد نماي ديگري را به نمايش مي گذارد كه هيچ تطابقي با الگوي فرهنگ صنعتي يا صنعت فرهنگي ندارد.
بعد از دوم خرداد ۷۶ و شكل گيري دولت اصلاحات براي باري ديگر تعاريف صنعتي در مسيري قرار گرفت كه به نظر مي رسيد در پي ايجاد ارتباطي دقيق با واژه انسان و آزادي فردي او قرار داشت اما به دليل اتفاقاتي كه همه از آن آگاهند، واژه صنعتي شدن نتوانست به موازات حداقل تعاريف امروز جهاني قدي بزرگ بكشد اما تدوين لايحه نوسازي صنايع و تنظيم استراتژي توسعه صنعتي كشور محصول دوراني بود كه حالا مي خواهد با سرعت اصلاحات اقتصادي را تجربه كند هرچند كه اين دو سند صنعتي از همان روزهاي نخست مورد انتقاد بسياري از كارشناسان قرار داشت اما به نظر مي رسد تولد آنان براي كودكي كه بيش از ۱۰۰ سال از عمر آن مي گذرد اتفاق كوچكي نباشد.
امروز سهم صنعت ايران از توليد ناخالص داخلي ۱۵ درصد است در صورتي كه معيارها و الگوهاي جهاني بر اين باورند كه يك كشور تنها زماني مي تواند ادعاي صنعتي شدن را بروز دهد كه بيش از ۲۵ درصد توليد ناخالص داخلي آن سهم بخش هاي توليدي و صنعتي باشد. تا سال ۱۳۹۰ و پس از آن تا سال ۱۴۰۰ بدون شك اشتغال ، رقابت و همراه شدن با الگوهاي جهاني بزرگترين چالش هاي صنعتي شدن ايران خواهد بود اما نبايد فراموش كرد كه به باور آدام اسميت «اين انسان است كه اقتصاد و صنعت را مي سازد» آن هم انساني كه آزاد است در غير اين صورت به طور حتم راهي باز خواهد شد تا دوباره تاريخي ديگر براي صنعتي نشدن تجربه شود.