اديان و بدعتهاي تروريستي ـ واپسين بخش
تروريسم نمايش خشونت است
|
|
سؤال اساسي تر اين است كه چرا اين تئوري هاي تروريستي سراغ دين مي آيند؟ چه چيز از دين مي توانند دربياورند؟ يعني مخرج مشترك همه اين اديان كه آنها را به يك بدعت تروريستي آسيب پذير تبديل مي كند چيست؟ چند عامل وجود دارد كه اولين آنها عنصر نمايشي و عنصر آييني است. تروريسم، خشونت محض نيست، تروريسم گونه اي نمايش خشونت است، گونه اي Performance و گونه اي نمايش دراماتيك محسوب مي شود. تروريسم مثل يك تئاتر است، كه يك صحنه، عده اي actor و داستان دارد. داستانش يك نتيجه اخلاقي دارد و عده زيادي هم- اصلاً برنامه اين است- تماشاچي دارد.
بنا بر اين مخرج مشترك همه اديان در جهت ايجاد خرده فرهنگ هاي تروريسم اين هاست: اول عنصر نمايشي و آييني است. عنصر دوم، مسئله نبرد كيهاني بين خير و شر است. همه اديان اعم از بودائيت، هندو، زرتشت، اسلام، يهوديت، مسيحيت، آيين سيك، همه اين ها اصلي دارند كه برطبق آن اين دنيا مظهر و ميدان نبرد خير و شر است.نيروهاي خير و نيروهاي شر با يكديگر در نبرد هستند، اين نبرد نبردي كيهاني و بي زمان است؛ يعني از ازل تا ابد ادامه دارد و صد البته اين جهان يك آخري دارد كه طبق نظر اكثر اديان در آن جا خير بر شر غلبه مي كند. ما در جهاني زندگي مي كنيم كه خير و شر هميشه با يكديگر در حال نبرد هستند.
متاع كفر و دين بي مشتري نيست
گروهي اين و جمعي آن پسندند
يعني هر دوي اينها هستند، حال مسأله همه اديان اين است كه چطور اين را توجيه كنند، كه چرا خير و شر در دنيا وجود دارد؟ جامعه شناسان ديني اتفاقاً اين را طرح كرده اند كه از ميان همه اديان آيين زرتشتي اين دوگانگي و ثنويت را از همه آشكارتر بيان كرده و توجيهش از آنها عقلاني تر و منطقي تر از بقيه اديان است. در دين زرتشت، در پاسخ به اين پرسش كه چرا خدا شيطان را نابود نكرد، مي گويد: چون نمي توانست. چون قدرت اهورا و اهريمن مساوي بود و نمي توانست نابودش كند. بعد همه اينها جنگي در ابتدا كردند و در نتيجه دنيا به دنياي خير و دنياي شر، دنياي نور و دنياي ظلمت تقسيم شد و همه موجودات جهان هم به طرف شر و به طرف خير تقسيم شدند. تنها انسان ها هستند كه اين اجازه و اختيار را دارند كه به طرف خير يا به طرف شر بروند. نهايت، اين تصميم انساني است كه نبرد نهايي بين خير و شر، اهورا و اهريمن را رقم مي زند و در آن نبرد نهايي، اهورا بر اهريمن چيره مي شود. اين قرائت زرتشتي بود. همه اديان اين را دارند. در يهوديت، مسيحيت و اسلام قضيه شيطان و فريب خوردن حوا و آدم و آمدنشان به اين جهان و قضيه نبرد بين خير و شر وجود دارد و انبياي الهي آمده اند كه پيام الهي را دوباره به ياد انسان بيندازند و در عين حال شيطان هم بيكار نمي نشيند و كار خودش را مي كند. اين خير و شر در دنيا ادامه دارد و در نهايت، چه اتفاقي مي افتد؟ البته قرائت اديان ابراهيمي اين است كه آخرتي اتفاق مي افتد و در آنجا شيطان و تمام عمله و اكره او را در جهنم مي اندازند و خير بر شر غلبه مي كند. بودائيت و آيين هندو هم چيزهايي شبيه اين دارند. حال، اين چه ارتباطي به تروريسم دارد؟ ارتباطش اين است كه همه تعابير تروريستي، در همه اديان و همه مثال هاي خاصي كه عرض كردم و نيز از همه مصاحبه هايي كه با تروريست ها صورت گرفته است چنين برمي آيد كه تروريست هاي مذهبي نبرد كيهاني را به نبردي تبديل مي كنند كه اكنون در حال وقوع است، يعني يك نبرد فراتاريخي را به يك نبرد تاريخي تبديل مي كنند. يك نبرد متافيزيكي را به نبردي تبديل مي كنند كه قرار است در دنيا ادامه پيدا كند. اينها مي آيند يك سجل و شناسنامه اين جا و اكنون به آن مي دهند. بنابراين، دومين عنصر ملايم بدعت تروريستي، همين قضيه نبرد كيهاني خير و شر است. چه طور و تحت چه شرايطي چنين بدعتي اتفاق مي افتد؟ يك سري عوامل بايد جمع شود، يكي از اين عوامل اين است كه تصوري بايد بين اين گروه ها وجود داشته باشد كه در دنيا يك اتفاقي افتاده و آن را از مدار خود خارج كرده است، دنيا دارد به طرف انحطاط مي رود و در واقع، از مدار عادي خارج شده است. دومين شرط، اين است كه اين فرض وجود دارد كه ديگر از راه هاي عادي نمي شود بر اين مشكل غلبه كرد. كلمه شهيد را كه در انگليس Martyr باشد اگر ريشه يابي كنيد و به اصل لاتيني اش برگرديد، همين مفهوم witness و شهادت دادن را دارد. اين مفهوم در همه اديان هست ذاتاً نه تروريستي است و نه چيز خشن؛ بلكه مي شود از آن تفسيري كاملاً تراژيك ارائه كرد و همه تراژدي هاي عالم هم پر از آدم هاي شريفي است كه به ناحق كشته مي شوند. اين لزوماً باعث يك عمل تروريستي نمي شود، ولي از آن عواملي است كه در همه اديان هست و آنها را ملايم طبع يك حركت تروريستي مي كند. آن وقت كساني كه عليه اين شهدا قد علم مي كنند، ديگر دشمنان عادي تلقي نمي شوند. اينها شياطين هستند. در همه اديان هم در واقع اين حالت دراماتيك وجود دارد كه كسي كه مثلاً عليه حسين بن علي قيام مي كند، آدم عادي نيست، بلكه شمربن ذي الجوشن است يا حرمله است كه تير سه شاخه را به گلوي علي اصغر مي زند، يعني او، مجسمه شرارت است. اين امر در همه اديان وجود دارد. پس توجه بفرماييد تروريسم، بدعت است نه اين كه ذات ديني باشد؛ بلكه تفسيري از دين است. وقتي شما به تصورات افراطي يهودي ها، مسيحي ها، مسلمان ها و بودايي ها نگاه مي كنيد، مي بينيد آنها اين صف و صف كشي را به قضيه اي تبديل مي كنند كه الان در حال وقوع است و ما هم قرار است شهدا باشيم و هر كس كه دشمن ما و منتقد ماست، جزء شياطين است و جالب است كه حتي خودي ها نيز جزء شياطين، منتهي شياطين درجه دوم، حساب مي شوند. دشمن كه دشمن است و آن بودايي معتقد به صدق و صفا هم در واقع، گول دشمن را خورده است و اشكال ندارد كه او را هم ما بكشيم. اولين قربانيان آيين اسلام طالباني هم، شيعيان بودند. آنها مي گفتند بايد شيعيان را از ميان برداريم، چون اينها ذات كفر و ذندقه هستند. بنابراين وقتي قضيه به اين شكل دربيايد و خشونت شكلي روحاني پيدا كند، ديگر تفاوتي بين خودي و بيگانه نيست. مجموعه اي از تئوري ها هم هست كه ناظر به سازمان گروه هاي تروريستي است. يعني هر گروه تروريستي منطق سازماني دارد كه سبب مي شود از اهداف منطقي جهاني پيروي نكند و اين منطق دروني تروريسم، سبب مي شود كه تروريست ها نسبت به حساسيت هايي كه آدم ها در شرايط عادي دارند، كرخت و بي حس شوند. در تمام اين فرقه هاي مذهبي تلاش مي شود كه ارتباطات اعضاي گروه با مادر و خواهر و پدر و همه اينها بريده شود؛ به گونه اي كه همه كس و كار، زندگي، همسر و همه چيز آنها درون گروهي و تروريستي مي شود. بنابراين، آن خرده فرهنگ خودش را هر چه بيشتر تقويت مي كند و سعي مي كند حساسيت هايي را كه در فرهنگ عمومي، مثلاً در مورد رافت و رقت و اين قبيل امور به افراد القا مي شود، در واقع از ميان بردارد. اين، مقدمه اي بود كه مي خواستم عرض كنم تا نشان دهم كه به طور خلاصه قرابت هاي انتخابي بين مذهب و بدعت هاي تروريستي وجود دارد كه اين قرابت هاي انتخابي شامل عنصر نمايشي و آييني نبرد كيهاني خير و شر و وجود مفاهيمي مانند شهدا و شياطين است كه اينها، باعث دگرديسي، موتاسيون و جهش نهضت هاي مذهبي يا باورهاي مذهبي به سوي اعمال تروريستي مي شود. من با اين كه فكر مي كنم يك كمي ديگر وقت داشته باشم، به جهت اين كه آگاه هستم كه جمعي از فرهيختگان با دعوت به اينجا تشريف آورده اند و هر كدام از آقايان و خانم ها در اين زمينه صاحب نظر هستند، دلم مي خواهد زودتر اين بحث را تمام كنم و به پرسش و پاسخ بپردازيم كه اگر ابعادي از اين بحث هست كه احتياج به باز شدن بيشتر دارد، آن ابعاد را ما بيشتر به آن برسيم.
پرسش و پاسخ
* مي خواستم بپرسم چرا اصرار داريد كه بگوييد در متون ديني اديان مختلف چيزهايي پيدا نمي شود كه مستند تروريسم قرار بگيرد و حتماً تروريسم را يك بدعت تلقي مي كنيد. شايد خشونت واقعاً مطابق با متن اديان باشد نه يك بدعت؟
سؤال بسيار وزيني است و پاسخي كه به ذهن من مي رسد اين است كه اصلاً چه كلمه تروريسم، چه پديده تروريسم، پديده اي است مدرن، يعني خشونت هميشه بوده، خشونت ديني و خشونت بسيار وحشيانه هم بوده است. همه اديان هم نسبت به همه اديان ديگر خشونت روا داشته اند. حتي مسيحي ها نسبت به مسيحي ها، كاتوليك ها نسبت به پروتستان ها، پروتستان ها به همديگر، شيعه به سني، سني به شيعه؛ بنابراين، خشونت هميشه بوده است. ولي تروريسم امر جديد و پديده مدرني است و بنابراين بازگشت به متون ديني احتياج به تفسيري دارد كه آن را با اين پديده جديد، يعني پديده تروريسم ملايم مي كند و به اين جهت، من آن را تفسيري از مذهب، نه جلوه مستقيم آن مي دانم.
* آيا نمي شود گفت كه تروريسم واكنش خشونت بار اقليت در برابر اكثريت براي كسب هويت است؟
اين تعريف جامع است ولي لزوماً مانع نيست؛ چون افراد از طرق مختلفي مي توانند به كسب هويت بپردازند. اگر عامل خشونت را هم اضافه كنيم شايد به تعريفي كه من داشتم نزديك تر شود، علت اين كه من اين تعريف خاص را ارائه كردم، اين بود كه تفاوتي ايجاد شود بين خشونت مشروع و خشونت نامشروع، يعني خشونتي كه همه جهان بتواند عليه آن قد علم كند و خشونتي كه همه جهان آن را محكوم بداند. ما الان در عصري زندگي مي كنيم كه احتياج به چنين تعريفي داريم. چون چيزي كه الان در جهان انگليسي زبان ضرب المثل است، اين است كه مبارز آزادي خواه يك طرف همان تروريست است. به خصوص بعد از يازده سپتامبر، من معتقد به اين هستم كه دين بايد به تعريفي از تروريسم برسد كه تعريف دقيق، مشخص و مورد قبول همه جامعه ملل باشد، يعني جوري نباشد كه هر گروهي بتواند طرفداران و موافقان خود را مجاهد راه آزادي و مخالفان را تروريست بداند. الان همه جهان مي گويند ما با تروريسم مخالفيم. هيچ كس نيست كه بگويد موافقيم، منتهي چون تعريف مشخصي از تروريسم وجود ندارد و آنچه هست تعريف بسيار وسيعي است. هركس بنا به منافع خودش از آن استفاده مي كند. اگر تعريف مشخص از تروريسم ارائه بشود، آن وقت جهان مي تواند بر اين اساس در واقع به يك اتحاد برسد. البته مي شود آن را جرح و تعديل كرد و عوامل ديگري را به آن اضافه كرد.
علت اين كه من تروريسم را به اين ترتيب تعريف كردم اين است كه لااقل تعريف مشخصي از آن داشته باشم و از وضعيت فعلي لااقل در بياييم.
آيا اديان در طول تاريخ عامل جنگ بوده اند؟
خشونت چيز تازه اي نيست. بشر به بهانه دين به خشونت اقدام كرده است؛ اكثريت بر اقليت، اقليت بر اقليت و اقليت بر اكثريت خشونت كرده است. مثلاً اسماعيلي ها در اين زمينه معروف اند. خشونت چيز تازه اي نيست، در جامعه شناسي هم مثل هر علمي، ما سعي مي كنيم به طرف تخصيص برويم، براي اين كه بهتر بتوانيم پديده تروريسم را با آن مؤلفه هاي جديدي كه اصلاً جنبه رسانه اي دارد تحليل كنيم. آقاي گوديارد در كتابي تحت عنوان «شناخت شر» مي گويد: تروريسم به خشونت ارتباط چنداني ندارد، تروريسم در واقع نمايشي است از خشونت. خشونت در تروريسم جديد جنبه اساسي ندارد.
البته ما مي توانيم همه بحث ها را گسترده و گسترده تر بكنيم، يعني به صورت پوسته هاي مختلف، ببينيم كه اين خشونت از ابتدا چه طور بوده و به چه صورت خاصي درآمده است. ولي وقتي شما مي خواهيد پديده تروريسم را به نحوه اي كه در عصر جديد پديد آمده و مطرح شده بررسي كنيد، هر چه بيشتر حوزه آن را تخصيص مي زنيد، يعني آن را مخصوص زمان خاصي مي كنيد. در زمينه پايان جهان اتفاقاً شباهت هاي بسيار زيادي به خصوص ميان اديان ابراهيمي وجود دارد كه پايان جهان به چه شكل خواهد بود و چه طور خير و شر در پايان جهان محك خواهند خورد و در نهايت هم البته خير پيروز خواهد شد و البته در آيين هندو و آيين بودايي يك جنبه دوراني (Cyclical) وجود دارد. ولي بالاخره براي اين جهاني كه ما در آن به سر مي بريم پاياني تصور شده است كه در آن پايان به حساب ها رسيدگي خواهد شد.
* در نگاه كاتوليك ها ظهور مسيح در آخرت است و پايان اين جهان هم شر است.
خير، اين طور نيست. در مسيحيت به طور كلي اعتقاد به اين است كه مسيح باز مي گردد در همه مذاهب مسيحي، چه ارتدكس، چه كاتوليك، چه پروتستان، بازگشت مسيح، همچنان كه در كتاب مكاشفات يوحنا (Book of Revealation) آخرين كتاب عهد جديد آمده، با يك خشونت و خونريزي همراه است. پروتستان ها اين زبان استعاره را باز كردند و يك تفسير تحت اللفظي از اين ارائه دادند ولي آنچه مورد اشتراك كاتوليك ها، پروتستان ها و ارتدكس هاست، اين است كه مسيح باز مي گردد و خشونتي هم در اين بازگشت هست. اتفاقاً به دجال (Anti Christ) هم معتقدند. در هر سه مذهب اينها معتقدند دجالي خواهد بود كه عليه مسيح قيام خواهد كرد و خيلي هم ويژگي هاي دجال مورد اعتقاد مسلمانان را دارد، يعني خوش صحبت است، حكومت جهاني تشكيل مي دهد، خيلي فريبنده است و اكثريت مردم را نيز به طرف خودش مي خواند. آن زمان كه مسيح ظهور مي كند، نبردي ميان او و دجال رخ مي دهد، مسيح پيروز مي شود و اين مثل بعضي از اعتقادات ما كه «بدائي» است و امكان «بداء» در آن است، اين است كه خود امام زمان و خود مسيح هم بالاخره كشته مي شوند و آن وقت آن مقدمه آخرت است و در آن آخرت به حساب ها رسيدگي مي شود و بدكاران به جهنم مي روند و همه نيكوكاران به بهشت مي روند. ببينيد، اينها يك دوراني در اديان ابراهيمي است، در مسيحيت برخي معتقدند كه هزار سال است. مثلاً يك حكومت هزارساله عدل ايجاد مي شود و در آخر خود اين هم به نحوي نابود مي شود. در اين كه خشونت خيلي وحشتناكي در انتهاي جهان ايجاد خواهد شد، به خصوص پروتستان ها خيلي بر آن اصرار دارند. در واقع حركت بسيار خطرناكي هم كه درآمريكا وجود دارد، اين است كه افرادي هستند كه معتقد به Bible Prophecy هستند. يعني معتقدند كه تفسير كرده اند و دقيقاً مي دانند كه چه اتفاقي خواهد افتاد. اينها معتقدند كه الان آخرالزمان است. اين نسل نمي ميرد مگر اينكه مسيح بازگردد و خطر اين قضيه اين است كه اينها نبرد كيهاني را تاريخي مي كنند. اينها كتباً «مكاشفات يوحنا» را اين طور تفسير كرده اند كه در جايي به اسم آرماگدون در اسراييل فعلي، نبردي ميان نيروهاي خير، كه اسراييل باشد اتفاق مي افتد. اينها مي گويند نيروهاي خير همين دولت اسراييلي است كه فعلاً تشكيل شده و نيروهاي شر هم معتقدند، در مكاشفات يوحنا آمده كه دولتي از شمال خواهد آمد. اينهايي كه مي گويم افراد كمي نيستند كتاب هايي كه چاپ كرده اند در حدود ۸و ۷ ميليون به فروش مي رود، اينها تا ۱۹۸۹معتقد بودند كه حكومت شر، شوروي بوده است. بعد كه شوروي فروپاشيد اينها ماندند كه پس اين دولت شمالي كه دارد مي آيد كيست؟ عقيده شان را عوض كردند و گفتند كه اينها دولت هاي اسلامي هستند. بنابراين، اينها شوروي را فراموش كرده اند و مي گويند دشمن اصلي، اسلام است و دجال را كه تا قرن ۱۹ از قوم يهود مي دانستند و از قضاياي ضد يهوديگري (Andi semitisne) در مسيحيت است را تفسير مجدد كردند و مي گويند مسلمان است و از ميان مسلمان ها برخواهد خاست.
دكتر محمود صدري
|