جان بي قرار
نوشته اي از سيدعبدالحسين مختاباد در سوگ حسين فرهاد پور
|
|
حسين فرهادپور، نوازنده قيچك و سرپرست گروه صبا، هفته گذشته درگذشت.
سيد عبدالحسين مختاباد، خواننده كه هم اينك دوران تحصيل خود را در غرب مي گذراند، نخستين كاست خود با عنوان «تمناي وصال» را با آهنگسازي زنده ياد فرهاد پور انتشار داد و سپس چند سالي به عنوان خواننده گروه صبا و به سرپرستي آن زنده ياد كنسرت هايي در داخل و خارج كشور اجرا كردند. نوشته زير را وي به بهانه درگذشت حسين فرهاد پور براي روزنامه ارسال كرده است كه مي خوانيد.
بعداز وفات تربت ما در زمين مجوي
در سينه هاي مردم عارف مزار ماست
شنيدن خبردرگذشت حسين فرهاد پور، آن هم در دنياي غريب و غربت زده غرب، برايم تداعي كننده بسياري از خاطرات بود، خاطراتي كه لحظه لحظه آن جان و درون آدمي را به تكان وامي دارد. استاد فرهادپور با آن چهره صميمي، لبان هميشه خندان و جنب وجوش بي وقفه اش كه از سن و سالش بعيد مي نمود، براي لحظاتي در جلو چشمانم قرار گرفت. وقتي براي نخستين بار و در سال هاي اوليه دهه هفتاد و براي ضبط نوار «تمناي وصال» به استوديو بل مي رفتيم. فرهاد پور دقتي شگفت انگيز داشت و همين روحيه اش بود كه سبب شد تا «تمناي وصال» با تنظيمي تازه و نواهايي بكرتر به بازار عرضه شود كه نتيجه آن استقبال علاقه مندان موسيقي از اين كار بود.
قيچك نواز نامي كه سازي محلي را به دليل صداي متفاوت و روح نوازش و با سماجت و پيگيري خاصش، در اركستر سازهاي ايراني گنجاند، وقتي آرشه به دست مي گرفت و بر سيم هاي قيچك مي كشيد، گويي جان شيفته و بي قرارش را به سخن گفتن وامي داشت.
حسين فرهادپور عليرغم ظاهر آرام، روحي بي قرار داشت و كمتر زماني مي شد كه وي را در تأمل و انديشه در موضوعي خاص نبيني. درك وي از موسيقي نيز بسيار بالا بود و در پرداخت و سازبندي بجا نيز استادي چيره دست مي نمود. دادن ريتم هاي متفاوت به كار، بهره گيري از توانمندي هاي ساز و نيز استفاده بجا و مناسب از هر ساز در ساختار اركستري از ديگر ويژگي هاي فني و تكنيكي كار وي به شمار مي آمد.
زنده ياد فرهاد پور در زندگي شخصي نيز فروتن و بي ادعا بود؛ عليرغم آنكه بسياري از نوازندگان و خوانندگان در كار با وي توانستند، پيچيدگي ها و رموز كار را بازيابند.
ويژگي ديگر كار مرحوم فرهاد پور؛ درك و شناخت عميقش از نغمه هاي محلي و تنظيم روزآمد آنها بود. برخي از نغمه هاي محلي كه به جا مانده از تنظيم و سازبندي آن زنده يادند، هم اينك در زمره كارهاي ماندگار و شنيدني موسيقي ايراني هستند. امروز كه از ديار غربت اين نوشته را مي نگارم، همچنان چهره مردي در ذهنم مجسم است كه با صداي بم و خش دار، چهره بشاش و ريش جو گندمي اش در دستي آرشه و در دستي ديگر قيچك بر صحنه و در كنار گروه، با صلابت و استواري نشسته و با جديت و همت برساز آرشه مي كشد.
روحش جاودان باد
|