تازه ترين تحقيقات نشان مي دهد كه حافظه آدمي انباره ايستا و بي تحركي نيست كه اطلاعات را دست نخورده در خود جاي دهد، بلكه محيط در حال تطوري است كه نظير رمان «۱۹۸۴» نوشته جورج اورول ، دائما در كار بازسازي و تحريردوباره تاريخچه خود است .
حافظه آدمي نقشي اساسي در ايجاد و حفظ هويت و شخصيت وي ايفا مي كند. آدمي بانظر به دوران مختلف زندگي خود رشته پيوسته اي از حوادث و رويدادها را مرورمي كند كه در همه آنها خود او نقش محوري داشته و همين رشته پيوسته هويت وي را شكل مي دهد.
اما در اين ميان پرسش اساسي و حساس كه مي بايد براي آن پاسخي قانع كننده يافت اين است كه آيا مي توان به صحت حافظه وآنچه كه ضبط كرده اعتماد ورزيد و نيز اگرحافظه ، چنانكه انتظار مي رود، در حفظ وانتقال رويدادها و اطلاعات امين نباشد، چه بر سر «هويت و شخصيت » آدمي مي آيد؟
روان شناسان از مدت ها قبل به اين نكته پي برده بودند كه حافظه آدمي به راحتي درمعرض دستكاري و تحريف قرار مي گيرد ومي توان جزيياتي غير واقعي را بدان اضافه كرد تا اجزاي يك رويداد منطقي تر ياجذاب تر و دلخواه تر جلوه گر شوند. از اين بدتر مي توان با ارائه شواهد دروغين ،اشخاص را در خصوص آنچه كه در حافظه خود ضبط و ثبت كرده اند به ترديد واداشت و علاوه بر همه اين ها، همه ما با پديده فراموش كردن خاطرات و محفوظات گذشته آشنا هستيم .
با همه اين احوال ، اشخاص اغلب چنين فرض مي كنند كه عليرغم همه اين كاستي ها،هسته اصلي تجربه هاي زندگي آنان ، كه هويت ايشان را تشكيل مي دهد، در انبارحافظه دست نخورده و محفوظ باقي مانده است . كافي است كه آدمي به تامل در احوال گذشته بپردازد آنگاه لايه هايي كه غبار زمان آنها را از نظر محو كرده دوباره ظاهر خواهندشد.
اما تازه ترين تحقيقات نشان مي دهد كه اين تصوير با واقعيت انطباق ندارد و حافظه آدمي انباري ايستا و بي تحرك نيست كه صرفا اطلاعات را در خود محفوظ نگاه داردو هر زمان كه لازم شد آنها را عينا و بدون دست خوردگي تحويل دهد.
بازيافت اطلاعات موجود در حافظه موجب مي شود كه حافظه به صورت واحدي سيال و دستخوش تغيير وشكل پذير درآيد و همان شرايطي را پيداكند كه در آغاز و در هنگام ضبط و ثبت وقايع مورد نظر داشته است .
براي دستيابي به اطلاعات موجود درحافظه مي بايد مجددا محتويات آن را بابخش هاي سخت افزاري و مدارهاي عصبي مغز منطبق ساخت . هر نوع دستكاري وتحريف در جريان فرايند تثبيت دوباره محتويات حافظه ، مي تواند موجب تغييردائمي و يا از بين رفتن اطلاعات مضبوط در حافظه شود. تنها بازگويي دوباره يك رويداد ممكن است به تغيير دائمي و كامل آن در حافظه منجر شود.
به اين ترتيب وجود حافظه دراز مدت غيرقابل تغيير كه در گذشته مفروض انگاشته مي شد، افسانه اي بيش نيست .اما اگر چنين باشد در آن صورت چه بر سرهويت و شخصيت آدمي مي آيد؟
ما كه هستيم ؟ اگر يادآوري گذشته مي تواندتا اين اندازه رويدادهاي قبلي زندگي ما رادستخوش تحريف و تغيير كند در آن صورت چگونه مي توان از <خود> سخن گفت و به فعاليت مغز و ذهن خويش اعتمادورزيد؟
پاسخ اين است كه عقل سليم به ما مي گويدمغز و ذهن ما در ثبت رويدادهاي زندگي ماچندان بد عمل نمي كنند، بنابراين آنچه كه مي بايد انجام دهيم آن است كه نگاه و تلقي خود را در مورد حافظه و نحوه عمل آن تغيير دهيم .حافظه آدمي مشابه يك لوح فشرده كامپيوتري نيست كه هر بار آن را درون دستگاه قرار دهيم عينا اطلاعاتي را كه درخود ضبط كرده به ما تحويل دهد.
حافظه آدمي يك اندامواره با ارگانيسم زنده است كه با محيط اطراف در تعامل قرار داردو در تلاشي دائمي براي فهم اطراف ، خود رابا شرايط تازه انطباق مي دهد.
روايت استاندارد و متعارف درباره حافظه آن است كه مغز اطلاعاتي را از طريق رشته هاي عصبي و حواس دريافت مي كندو آنها را در سلول هاي حافظه ذخيره مي سازد. هر بار كه اين سلول ها به نحومناسب تحريك شوند، همان اطلاعات اوليه را آن گونه كه اول بار تجربه شده بودند، بازسازي و ارائه مي كنند.
عمر حافظه كوتاه مدت آدمي كه رويدادهارا عينا در خود ضبط مي كند چندان طولاني نيست . زيست ـ عصب شناسان در پي آنندكه دريابند اين حافظه هاي كوتاه مدت چگونه به حافظه هاي دراز مدت تبديل مي شوند.
تحقيقاتي كه در سال هاي اخير به انجام رسيده نشان داده كه هنگامي كه مغز تلاش مي كند اطلاعات تازه اي را ضبط كند،سيناپس ها يا محل اتصال رشته هاي عصبي بزرگ و برجسته مي شوند و شمار اتصالات و رشته هايي كه به آنها منتهي مي شودافزايش مي يابد و پس از چندين ساعت ،رشته هاي عصبي به صورت فيزيكي شروع به رشد مي كنند و اتصالات و ارتباطات ميان خود را مستحكم تر مي سازند و به اين ترتيب حافظه دائمي جديدي به وجودمي آورند.
در جريان اين فعاليت ها، شمار زيادي ازانواع پروتئين ها به دستور مجموعه اي ازژن ها توليد مي شود كه كاربر ساختن اين مدارهاي عصبي را به انجام مي رساند.
آنچه كه فرايند ايجاد حافظه دائمي راپيچيده تر مي سازد آن است كه اين حافظه دريك نقطه محدود باقي نمي ماند بلكه پس ازچند روز كه از توليد حافظه در يك بخش تخصصي مغز، مثلا بخش هيپو كامپ گذشت ، آنگاه ارتباطات و اتصالات تازه اي ميان اين حافظه جديد و بخش هاي ديگرمغز ايجاد مي شود و به تدريج اين حافظه باهمه بخش هاي كورتكس يا غشاي خاكستري پوشاننده مغز مرتبط مي شود.
به اين ترتيب حافظه آدمي نوعي سلسله مراتب ذخيره و جاي دادن اطلاعات راسامان مي دهد كه كم و بيش نظير سيستم بايگاني ادارات يا نظام لوح فشرده نرم (فلاپي ) و لوح فشرده سخت (هارد ديسك )
در كامپيوتر است كه هر چه از عمر پرونده بايگاني شده بيشتر بگذرد، درست نظيربايگاني هاي خاك خورده در ادارات ،دستيابي به يك پرونده خاص مشكل ترمي شود.
اين تصوير استاندارد در مورد حافظه هاي دائم ، تا اين اواخر مورد تاييد همه متخصصان بود، اما يك آزمايش ساده كه به وسيله يك محقق ايراني مقيم كانادا طراحي شده ، آن را از اساس در هم فرو ريخت .
كريم نادر محقق ايراني دانشگاه مك گيل وجوزف لو از دانشگاه نيويورك در بررسي نحوه تثبيت حافظه هاي دراز مدت به پديده شگفتي برخوردند. اين دو را در برابر شماري از موش هاي آزمايشگاهي جعبه سياهي قراردادند و هر بار كه موش ها وارد اين جعبه مي شدند يك شوك الكتريكي به پنجه هايشان وارد مي آمد كه آنها را بر جاي خشك مي كرد.
پس از چند نوبت آزمايش موش ها شرطي شدند و با جاي داده شدن درون جعبه سياه و بدون اينكه شوكي به آنها وارد شود، برجاي خود ميخكوب شدند.
دو محقق آنگاه براي بررسي نظريه رايج درمورد شكل گيري حافظه هاي ثابت و پايداردارويي به موش ها خوراندند كه از تركيب پروتئين هايي كه موجب شكل گيري حافظه مي شد جلوگيري به عمل آورد. در آزمايش مشاهده شد كه اگر پس ازشكل گيري حافظه دارو به موش ها خورانده شود، هيچ تاثيري بر آنها ندارد و به محض آنكه در جعبه سياه قرار داده شوند ميخكوب مي شوند.
اما دو محقق تغيير كوچكي در آزمايش دادند به اين معني كه پيش از خوراندن داروبه موش ها، جعبه سياه را به آنها نشان دادندو به اين ترتيب حافظه آنها را تجديد كردندو آنگاه دارو را به موش ها خوراندند. در اين حال دو محقق با كمال تعجب مشاهده كردند كه دارو حافظه موش ها را كاملا زايل كرده و قرار داده شدن آنها در جعبه سياه هيچ محظوري برايشان به وجود نمي آورد.
اين نتيجه بسيار شگفت انگيز بود زيرابراساس نظريه رايج ، حافظه دراز مدت ،چنان تثبيت شده كه تغييرات بعدي نمي تواند در آن تاثيري به وجود آورد، حال آنكه در آزمايش ديده مي شد كه تجديدحافظه اندكي قبل از خوراندن دارو، به كلي شرايط را تغيير مي دهد.
دو محقق براي بررسي بيشتر مسئله ، مجدداآزمايش ها را با دقت بيشتري تكرار كردند.براساس نظريه رايج پس از وقوع هر رويداد،ابتدا حافظه موقت شكل مي گيرد و آن را درخود ثبت مي كند و سپس حافظه دراز مدت در اثر توليد پروتئين هاي خاص ايجاد وظرف چند ساعت بعد ايجاد مي شوند وآنگاه طي مدت يك ماه اين حافظه درازمدت ، با تمام نقاط مغز ارتباط برقرارمي كند و بنابراين حتي اگر به طور موضعي در ناحيه هيپوكامپ از بين برود، به طور كلي از مدارهاي سخت افزاري مغز پاك نمي شودو مي تواند رويدادهايي را كه در خود ضبطكرده مجددا ارائه دهد.دو محقق موش ها را به همان شيوه قبل شرطي كردند و ۴۵ روز صبر كردند تاحافظه پايدار به صورت كامل تثبيت شود.آنگاه آزمايش قبل را عينا در هر دو حالت تكرار كردند. يك بار بدون تجديد حافظه ونشان دادن جعبه سياه داروي ضد پروتئين رابه موش ها خوراندند و بار ديگر اندكي پيش از عرضه دارو، خاطره جعبه سياه را براي آنها تجديد كردند. در اين حال نيز عينا نتايج قبلي تكرار شد.
از اين جالب تر آنكه وقتي پس از ۴۵ روز وبدون تجديد خاطره و با عرضه داروي ضدپروتئين ، تمامي بخش هيپوكامپ مغزموش ها برداشته شد، باز هم خاطره شرطي شدن با وضوح و روشني در مغز موش هاحاضر بود و به محض آنكه در جعبه سياه جاي داده مي شدند، بر سر جا خشكشان مي زد.
اين امر نشان مي داد كه حافظه دراز مدت درتمام بخش هاي مغز تثبيت شده و برداشته شدن هيپوكامپ در آن تاثيري ندارد، امازماني كه پيش از خوراندن دارو و برداشتن بخش هيپوكامپ ، خاطره جعبه سياه با نشان دادن آن ،در ذهن موش ها تجديد مي شد،آنگاه پس از برداشتن هيپوكامپ و خوراندن دارو، موش ها هيچ نوع خاطره اي از شرطي شدن نداشتند و وقتي كه در درون جعبه سياه قرار مي گرفتند به بازيگوشي مي پرداختند.
اين نتيجه حيرت انگيز حكايت از آن داشت كه حافظه دراز مدت برخلاف آنچه كه نظريه رايج مي گويد، پويا و ديناميك است و در برخورد با محيط بيرون دائما خود راتجديد مي كند. اگر اين تجديد خاطره از نوع تجربه پيشين باشد، حافظه كاملا از نو و با روايت كامل تري بازسازي مي شود. در اين حال شرايطي درست مشابه شرايط نخستين لحظه شكل گيري حافظه اوليه در مغز پديدمي آيد و همه ارتباطات گذشته اين حافظه با بخش هاي مختلف مغز و يا باعصب هاي سازنده خود آن مجددا در دست بازسازي قرار مي گيرد. در اين حال اگرداروي ضد پروتئين به جانور داده شود و ياآنكه بخش هيپوكامپ مغزش برداشته شودو از آنجا كه هنوز حافظه فرصت بازسازي وتجديد ساختمان خود را به دست نياورده ،اين دستكاري هاي تخريبي موجب نابودشدن آن مي شوند.اما اگر رويدادهايي كه مغز با آنها برخوردمي كند از نوعي نباشد كه مستقيما باشكل گيري حافظه اوليه ارتباط داشته ، در آن صورت حافظه قديمي به همان صورت اوليه بر جاي مي ماند و در معرض بازسازي و تجديد ساختار قرار نمي گيرد.
نتيجه حيرت انگيزي كه اين دو محقق بدان دست يافته اند، در آغاز از جانب برخي ازمحققان مورد ترديد قرار گرفت اما در عرض مدت كوتاهي شمار بسيار زيادي آزمايش مشابه كه از جانب ديگر محققان بر روي انواع مختلف جانداران از خرچنگ ها،ماكيان و حلزون ها صورت گرفت عينا نتايج به دست آمده به وسيله آن او را مورد تاييدقرار داد.
نكته ديگري كه مويد اكتشاف اين دو محقق در خصوص پويا بودن ساختار حافظه هاي طولاني است ، آن است كه خود سلول هاي عصبي و پروتئين هايي كه به ساخت حافظه هاي پايدار كمك مي كنند از عمردرازي برخوردار نيستند و طول عمرشان ازچند دقيقه تا حداكثر چند روز بالغ مي شودو بنابراين به صورت مستمر در حال تغيير ونو شدن هستند. اين امر در مورد سلول هاي مغز يعني جايي كه شكل اين سلول ها و نيز ساختارسيناپس ها در نحوه كاركرد آنها تاثير دارد ازاهميت بيشتري برخوردار است . حتي مولكول هاي دي ان آ نيز مي بايد به صورت مستمر ترميم شوند.
بنابراين حافظه پايدار، برخلاف آنچه كه نظريه رايج مدعي بود يك ساختار ثابت وتغييرناپذير و ايستا نيست . اين تصور كه مغزما همانند يك دوربين عكاسي تصاويرگذشته را به ياد مي آورد نيز به كلي نادرست است . مغز آدمي دائما با اطلاعات تازه اي كه دريافت مي كند، حافظه هاي پايدار خود رابازسازي مي كند. اگر اين اطلاعات تازه باآنچه كه در حافظه هاي پايدار ضبط شده مرتبط باشند، آنگاه اين بازسازي ، با تغييرو تبديل و حذف و پيرايش همراه مي شود.
به عنوان مثال كسي كه شاهد يك صحنه دزدي از بانك بوده ، اگر بعدا مطالبي درباره آن بشنود يا بخواند، اين اطلاعات اضافي تصويري را كه خود او در ذهن دارد، تغييرمي دهد.
همين امر محققان را به اين نكته رهنمون شده كه اعلام كنند آنچه را كه در مورد كاركردمغز مسئله اصلي به شمار مي آيد اين نيست كه چگونه داده هاي قديمي را به خوبي محفوظ نگاه مي دارد بلكه اين نكته است كه چگونه آن داده ها را با اطلاعات تازه تركيب مي كند.
وظيفه حافظه ها كمك به مغز براي شناسايي محيط اطراف است و مغز نيز به منظور بهره برداري بهينه از ظرفيت هاي خودمي بايد مستمرا برخي از ارتباطات ميان قسمت هاي مختلف را تقويت كند و برخي را تضعيف . حافظه هاي پويا و ديناميك اين امكان را به مغز مي دهند كه هر بار كه قراراست در آنها خانه تكاني صورت گيرد واطلاعات قبلي موجود در آنها با اطلاعات تازه همراه شود، اين امر به صورتي تحقق يابد كه بهترين استفاده از فضاي ذخيره اطلاعات براي شناخت بهتر شرايطموجود، به عمل آيد.
محققان با تأكيد بر شناخت تازه اي كه درپرتو تحقيقات جديد از نحوه عمل حافظه به دست آمده بر اين نكته تأكيد دارند كه سيستم هاي قضايي و قضات ، هيأت هاي منصفه و وكلا، و نيروهاي پليس وبازجويان قضايي در كشورهاي مختلف مي بايد با توجه به اين يافته هاي تازه درخصوص شهادت شاهدان دقت بيشتري به خرج دهند و توجه داشته باشند كه حافظه شهادت دهندگان مي تواند دچار تغيير وتحريف شودبه قول ادواردو گاليانو رمان نويس اروگوئه اي «حافظه هر روز از نو متولدمي شود، از گذشته نشأت مي گيرد و در برابرآن قرار مي گيرد.»