بايد خود را اصلاح كنيم؛ متأسفانه نگرش اجتماعي ما درباره معلولين بسيار منفي است
نه ترحم، نه تحقير بگذاريد زندگي كنند
|
|
انسان موجودي تصميم گيرنده است .هر انساني در زندگي خويش سه تصميم مهم را اتخاذ مي كند كه عبارتند از انتخاب رشته تحصيلي، انتخاب شغل، انتخاب همسر.
هر گاه ما انتخاب رشته تحصيلي را مقدمه انتخاب شغل بدانيم هر فردي در زندگي خويش دو تصميم گيري مهم خواهد داشت. بنابراين انتخاب رشته تحصيلي و مشاوره تحصيلي از دو نظر (كار و زندگي) براي فرد با اهميت خواهد بود. چرا كه اين دو بعد قسمت اعظم اوقات ما را در برمي گيرد، به وسيله كار كردن به يك سري اهداف تكاملي مي رسيم و ديگران نيز انتظار دارند كه هر كس در مرحله اي از زندگي به كار بپردازد. همچنين كار به انسان كمك مي كند كه به استقلال اقتصادي، زندگاني اجتماعي و نيز به يك سري عقايد و نگرشها دست يابد و از طريق كار از انرژي ذهني و جسمي خويش بهره مي گيريم و نيازهاي خود را رفع مي كنيم. در صحبتي كه با يك فرد معلول داشتم راجع به اين مقوله اين چنين مي گفت: در جامعه هيچ موقعيت واحدي وجود ندارد كه به اندازه كار بتواند نيازمندي هاي اساسي انسان را در همه سطوح برآورده سازد. از طريق كار تك تك افراد است كه نيازهاي جامعه نيز برآورده مي شود و كار به آدمي فرصت مشاركت و ايفاي نقش اجتماعي مي دهد .كار براي انسان رضايت خانوادگي و جمعي و شخصي به وجود مي آورد و با كار فقر از بين مي رود. در سايه بيكاري، فقر افزايش مي يابد و امنيت رواني را بر هم مي زند.
با توجه به موارد فوق و نيز با شناختي كه از روحيه افراد معلول داريم مي توان چنين گفت كه نياز معلولين به كار بيشتر از افراد عادي است. اين افراد نيازهاي خود خصوصاً نيازهاي رواني خودشان را در محيط كار جست وجو مي كنند.
روانشناسان و علماي تربيت معلولين، براي كار نقش جبران سازي قائل هستند يعني جبران احساس كهتري.
كار معلولين را مي توان از نقطه نظر اجتماعي، رواني و اقتصادي مورد بررسي قرار داد و نيز بايستي از اهميت نقش درماني و بازتواني كار در افراد معلول ياد كرد در بازپروري و توانبخشي حرفه اي فرد معلول، بيشتر به ظرفيت كاري وي توجه داريم يعني آيا فرد معلول قادر به انجام كار مي باشد يا خير و اين كه معلوليت به چه ميزان در توانايي كاري آنها تأثير داشته است.
تاريخچه مختصري
از بازتواني حرفه اي افراد معلول
از نقطه نظر توان بخشي، بازتواني معلولين در قرن ۱۹ ميلادي به نگهداري و مراقبت و پرستاري از افراد معلول محدود مي شد. پس از مدتي ضرورت ارائه خدمات حرفه اي براي معلولين مشهود شد و در جنگ جهاني اولي براي اولين بار نگرشها متوجه تعداد زيادي از نظاميان و معلولين جنگ شد و اين توجه به مسائل افراد معلول بعد از جنگ جهاني اول و در پايان جنگ جهاني دوم يعني بعد از سال ۱۹۴۵ كه معلولين نظامي فراواني بر جاي مانده بودند، باعث وضع قوانيني در رابطه با توجه به اين افراد شد و قوانيني كه در جنگ جهاني اول وضع شده بود گسترش يافت و اصلاح شد. هدف تمامي قوانين بازگرداندن سلامتي روحي و جسمي معلولين بود به قسمي كه منجر به نوتواني اجتماعي اين افراد شود و براي اولين بار اين نكته مطرح شد كه توانبخشي واقعي، در نهايت بايد منجر به بازتواني اجتماعي افراد معلول گردد.
عده اي از كارشناسان هدف از توانبخشي را ساخت و تحقق زندگي مطلوب براي فرد معلول با توجه به تمامي امكانات و توانايي هايي كه به صورت بالقوه در او وجود دارد، دانسته اند. گروه ديگر توانبخشي را عبارت از بهبود و يا اصلاح و اعاده سلامت فرد معلول به منظور دستيابي به حداكثر تواناييهاي جسماني، اجتماعي، اقتصادي و در نهايت حرفه اي تعريف كرده اند. دو ركن مهم فرايند توان بخشي به قرار زير است:
الف) توان بخشي از ديدگاه پزشك ب) توان بخشي از ديدگاه حرفه اي
توانبخشي حرفه اي هنگامي موفقيت آميز است كه پيش نيازهاي آن يعني توان بخشي پزشكي، اجتماعي ، اقتصادي انجام شده باشد. خدمات توان بخشي داراي ۶ مرحله است كه در صورتي كه درست تحقق يابند در نهايت منجر به كارگماري معلولين خواهد شد.
۱- ارزيابي: در اين مرحله انسان معلول از نقطه نظر استعدادهاي جسمي و رواني كه دارد مورد ارزيابي قرار مي گيرد.
۲- راهنمايي: متناسب با اقداماتي كه در مرحله ارزيابي صورت گرفته است فرد معلول راهنمايي مي شود. البته لازم به يادآوري است كه راهنمايي افراد وقتي به درستي انجام مي شود كه امكانات كشور، نيازهاي جامعه و مهمتر از همه تواناييهاي فرد مدنظر باشد.
۳- آماده سازي و آموزش شغلي: اين مرحله هر نوع آموزش جهت رسانيدن فرد به حداكثر تواناييهايش را در نظر مي گيرد.
۴- بكارگماري: به فرد معلول و كم توان بايستي كمك شود كه در جامعه، حرفه اي متناسب با تواناييهايش را پيدا كند.
۵- استخدام حمايتي: بايد براي افراد معلول كه نياز بيشتري به كمك دارند سرويس هاي متعددي در نظر گرفته شود.
۶- پيگيري: كه در اينجا دو مسأله مورد توجه قرار مي گيرد. الف) ارزيابي حرفه محول شده به فرد معلول و بررسي نتايج آن ب) بررسي تغييرات احتمالي كه در حرفه معلوليت فرد صورت خواهد گرفت
توان بخشي حرفه اي انسان معلول
در توان بخشي حرفه اي انسان معلول قبل از هر چيز دو مسأله اساسي بايد مورد توجه قرار گيرد، مهمترين مسأله اي كه در اينجا مطرح است نگرش افراد جامعه نسبت به معلوليت مي باشد .نگرش از سه عنصر شناخت، رفتار و احساس تركيب شده است و تغيير نگرش انسان نسبت به موضوعي كه مدنظر ماست وقتي حاصل مي شود كه هر يك از عناصر مزبور يعني شناخت و رفتار واحساس نسبت به آن موضوع تغيير كرده باشد. بنابراين براي ايجاد تغيير در نگرش مردم نسبت به معلولين تنها ارائه اطلاعات جهت تغيير شناخت كفايت نمي كند، بلكه بايستي از راههاي مثلاً تصويب قوانين كه در دنباله همين بحث خواهد آمد، رفتار نسبت به معلولين تغيير يابد و تغيير احساس كه دشوارتر است به زمان بيشتري نياز دارد و بعداً در جهت هماهنگ شدن با شناخت، رفتار به تدريج تغيير مي يابد. لازم به تذكر است كه هر چه بتوان معلول را به طور فعال در سازندگي كل فرايند توان بخشي شركت داد، يعني او را برانگيخت در سازندگي آينده خويش شركت و همكاري فعال داشته باشد به همان ميزان شانس و امكان بازگشت معلول به اجتماع و جذب وي موفقيت آميزتر خواهد بود. در اين رابطه، خلوص، صداقت و صراحت معلول نسبت به معلوليتش و شخص خودش مطمئناً ضرورت خواهد يافت.
مسأله بعدي كه بعد از تغيير نگرش افراد جامعه مطرح است، تدوين قوانين و تعديل آنها در رابطه با معلولين مي باشد و توان بخشي وقتي در اشتغال مؤثر و موفق فرد تأثير دارد كه قوانين مربوطه تهيه شوند. با توجه به اين كه كار ما در نهايت بايستي به استخدام رقابتي اين افراد منجر شود و نيز با توجه به اين كه هميشه و همه افراد قادر به اين امر نيستند و نمي توانند از تمامي حقوق خويش بهره گيرند پس بايستي قوانيني در جهت توجه بيشتر به استخدام آنها تدوين گردد.
در توان بخشي انسان معلول بايستي به سه عامل ديگر نيز توجه داشت:
۱- آگاهي از محدوديت ها و بويژه امكانات بالقوه فرد معلول
۲- توجه نسبت به پيامدهاي اوليه و ثانويه معلوليت
۳- هماهنگ سازي امكانات آموزشي و درماني با توجه به مراحل حساس رشد.
هر معلوليت از هر نوع كه باشد با نوع خاصي از پيامدهاي اوليه بالاجبار توأم است. براي مثال، كودك ناشنوا از دريافت محركهاي صوتي محروم است كه اين يكي از پيامدهاي اوليه معلوليت است .پيامدهاي اوليه به مراتب مخربتر و حساستر از خود معلوليت مي باشند و با كمك آموزش ويژه و نيز كمك گرفتن از امكانات آموزشي مي توان اثر معلوليت را كاهش داد .به هر حال معلوليت عميقادر نحوه كنش فرد نسبت به محيط وي تاثير دارد ، ولي از اينكه بتوان گفت معلوليت تعيين كننده شخصيت فردي است جاي شك و ترديد فراوان وجود دارد. پيامدهاي ثانويه عبارتند از واكنشهاي تثبيت شده نسبت به گرايشها و پيشداوريهاي جامعه. جامعه در مقابل معلولين حصار و موانع رواني ايجاد مي نمايد. مخصوصاً افرادي كه معلوليتشان خفيف يا در حد متوسط است بيشتر با هدفها و ارزشهاي جامعه همانندسازي مي كنند و گروه مرجع آنها را طبقه متوسط جامعه تشكيل مي دهد. ليكن نگرش اين گروه متوسط اكثريت جامعه را نيز تشكيل مي دهند كه نسبت به معلولين غالباً منفي است و به آنها به ديده حقارت مي نگرند و يا حداقل از آنها فاصله مي گيرند. هر قدر معلوليت رؤيت پذيرتر باشد به همان نسبت رفتار اكثريت، فاصله گيرتر و اجتنابي تر خواهد بود واين اشكالاتي را در جذب معلولين بوجود مي آورد.
به هر حال كودكي كه در خانواده اي دچار معلوليت مي شود، خانواده معلوليت و تأثيرات آن را دست بالا مي گيرد و اين نوع برداشت والدين و سايرين به واكنشهاي پيش گيرنده تبديل مي شود و در نتيجه فرد از تواناييهاي خودش اطلاعات كافي نخواهد داشت. نوع دوم برخورد اين است كه در خانواده معلوليت و تأثير آن دست كم گرفته مي شود. در اين جا انتظارات بيش از حد والدين از كودك باعث احساس فشار در كودك خواهد شد. كودك در مقابل موج تقاضاهاي نادرست والدين در خود احساس درماندگي و ناتواني خواهد كرد و يا به خاطر معلوليتي كه دارد مورد بي مهري و طرد والدين قرار خواهد گرفت و به او برچسب هاي نادرستي زده خواهد شد. به هر حال معلوليت هايي كه بعداً در طول حيات فرد به وجود مي آيند، در بيشتر موارد دوران حساس رشد سپري شده، به طوري كه پيامدهاي اوليه ديگر به كمبود و نقصان در اجتماعي شدن منجر نخواهد شد. مانند افرادي كه در جنگ دچار معلوليت شده اند. به هر حال پيامدهايي از قبيل احساس ضعف و ناتواني احساس محدوديت را در انجام كار و احساس عدم كارايي در فرد ايجاد كرده، كه اينها را بايستي از طريق بازتواني حركتي و احتماعي ترميم كرد.
به طور خلاصه اگر معلوليت ديرتر حاصل شود نيز هر چه معلول بيشتر در خود احساس غير مؤثر بودن و ناكارآمدي نمايد و هر چه ساختار شخصيتي معلول جاافتاده تر باشد به همان ميزان نيز بايد در كار توان بخشي سعي و تلاش بيشتري نمود. كودكان معلول در بالاترين سطح ممكن، نيازمند حمايت براي خودياري هستند و هر چه اقدامات مربوطه به آموزش و پرورش ويژه زودتر و مشخص تر انجام شود، به همان نسبت مي توان از پيامدهاي اوليه معلوليت جلوگيري كرد. يا حتي المقدور آنها را محدود ساخت. بنابراين پايه و اساس اقدامات ما بايد بر تشخيص دقيق استوار باشد و اگر اين اختلافات با راهنمايي همه جانبه و پيگيرانه گروه مرجع معلول همراه نشود موفقيت كمتري خواهد داشت. معلوليني كه آسيب آنها خفيف است، بيشتر از معلولين ديگر در معرض خطر هستند، چون اينها سروكار بيشتري با اكثر افراد جامعه خويش دارند و نيز اين افرادباموانع و محدوديت هاي عاطفي محيط درگيري بيشتري دارند.
|